🔻
در ادامه سفر به پالرمو و مرورِ یکی از جذابترین کلیساهایی که دیدهام؛ یک کلیسای کوچک بسیار قدیمی، جاییکه لایههای دینی و تاریخی در آن بر هم تلنبار شدهاند. کلیسای سن کاتالدو در پالرمو نمونهای غریب است از تلاقی معماری بیزانسی، اسلامی و لاتین. این بنا با پلان صلیب یونانی، طاقهای نوکتیز و گنبدهای نیمکرهای، تاثیرات معماری بیزانسی را به وضوح نشان میدهد. همچنین، استفاده از سنگکاریهای هندسی و طرحهای موزاییکی، ملهم از نفوذ اسلام بر جنوب ایتالیا است و به شما میآموزد که خاستگاهِ بخشی از نگارههای قرون وسطایی کجاست. در نمای بیرونی، یک قرنیز به سبک عربی و سه گنبد کوچک، جلوهای مینیمالیستی به بنا بخشیده. طراحی داخلی نیز با نور طبیعی و کفپوشهای مرمرین با نقوش ظریف، ترکیبی از سنتهای رومی-کاسینی و اسلامی را به نمایش میگذارد. یک معجونِ کپسولهشده از تاریخ و خون و هجوم. سن کاتالدو نشانی مبرهن از رسوب تاریخ در «سرزمین سیسیل» است.
در پست بعدی، بخش پایانی از سفرنامه کوچک پالرمو را خواهیم داشت: سفر به عمق مرگ سیاه، به طاعون◾️
تصویر و زندگی
در ادامه سفر به پالرمو و مرورِ یکی از جذابترین کلیساهایی که دیدهام؛ یک کلیسای کوچک بسیار قدیمی، جاییکه لایههای دینی و تاریخی در آن بر هم تلنبار شدهاند. کلیسای سن کاتالدو در پالرمو نمونهای غریب است از تلاقی معماری بیزانسی، اسلامی و لاتین. این بنا با پلان صلیب یونانی، طاقهای نوکتیز و گنبدهای نیمکرهای، تاثیرات معماری بیزانسی را به وضوح نشان میدهد. همچنین، استفاده از سنگکاریهای هندسی و طرحهای موزاییکی، ملهم از نفوذ اسلام بر جنوب ایتالیا است و به شما میآموزد که خاستگاهِ بخشی از نگارههای قرون وسطایی کجاست. در نمای بیرونی، یک قرنیز به سبک عربی و سه گنبد کوچک، جلوهای مینیمالیستی به بنا بخشیده. طراحی داخلی نیز با نور طبیعی و کفپوشهای مرمرین با نقوش ظریف، ترکیبی از سنتهای رومی-کاسینی و اسلامی را به نمایش میگذارد. یک معجونِ کپسولهشده از تاریخ و خون و هجوم. سن کاتالدو نشانی مبرهن از رسوب تاریخ در «سرزمین سیسیل» است.
در پست بعدی، بخش پایانی از سفرنامه کوچک پالرمو را خواهیم داشت: سفر به عمق مرگ سیاه، به طاعون◾️
تصویر و زندگی
🔻
و در پایان سفر به پالرمو، یک ویدیو از رویارویی با «یکی از رازآمیزترین نقاشیهای تاریخ»: فرسکوی عظیمالجثهی «پیروزی مرگ» در پالرموی سیسیل، داخل کاخ آباتلیس (Palazzo Abatellis). رازآمیز، از آن رو که هنوز مشخص نیست چگونه یک نقاش محلیِ سیسیلی – که نامش در غبار تاریخ گم شده – توانسته چنان تبحر حیرتانگیزی به نمایش بگذارد و عناصر گوتیک متأخر و رنسانس اولیه را اینگونه درهم آمیزد.
به سر اسب که بنگری، جنون و تباهیِ گوتیک را بینی و با تأمل در پرسپکتیو و فضای اطراف، عناصر واقعگرایانه و زندهی رنسانس اولیه آشکار میشود. این تضاد و همزیستی کار یک نقاشِ ناشناس و محلی بوده است.
و نکتهای دیگر: آیا میدانستید که پیکاسو برای خلق شاهکار خود، گرنیکا، کاملاً از این فرسکو الهام گرفته است؟ کافیست در تالار کاخ سری بچرخانید؛ در فاصلهای چندمتری، دو اثر در تقابل، در دیالوگی با یکدیگر در سکوت نشستهاند◾️
تصویر و زندگی
و در پایان سفر به پالرمو، یک ویدیو از رویارویی با «یکی از رازآمیزترین نقاشیهای تاریخ»: فرسکوی عظیمالجثهی «پیروزی مرگ» در پالرموی سیسیل، داخل کاخ آباتلیس (Palazzo Abatellis). رازآمیز، از آن رو که هنوز مشخص نیست چگونه یک نقاش محلیِ سیسیلی – که نامش در غبار تاریخ گم شده – توانسته چنان تبحر حیرتانگیزی به نمایش بگذارد و عناصر گوتیک متأخر و رنسانس اولیه را اینگونه درهم آمیزد.
به سر اسب که بنگری، جنون و تباهیِ گوتیک را بینی و با تأمل در پرسپکتیو و فضای اطراف، عناصر واقعگرایانه و زندهی رنسانس اولیه آشکار میشود. این تضاد و همزیستی کار یک نقاشِ ناشناس و محلی بوده است.
و نکتهای دیگر: آیا میدانستید که پیکاسو برای خلق شاهکار خود، گرنیکا، کاملاً از این فرسکو الهام گرفته است؟ کافیست در تالار کاخ سری بچرخانید؛ در فاصلهای چندمتری، دو اثر در تقابل، در دیالوگی با یکدیگر در سکوت نشستهاند◾️
تصویر و زندگی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔻
من همیشه شیفتهٔ فیلمهایی بودهام که در همان سکانس افتتاحیه همهچیز را به ما بگویند و مابقی فیلم حاشیهای شود بر تمام جزئیاتی که در آن سکانس پیشتر گفته و دیده شده است. از این حیث، تمام تحسین من نثار فیلمساز چینی، گوان هو (Guan Hu)، و تخیل شگرفش در فیلم امسالش: سگ سیاه (Black Dog).
بیابان، افق و ماشینی در دوردست و بهیکباره، هجوم غریب گلهای سگ از منتهیالیه سمت راست که همزمان میشود با چپ شدن ماشین. در ابتدا پنداری که در رویای فردی باشیم. چنین صحنهای زیاده تخیلی مینماید. فیلم رفتهرفته از طبیعت، سگها، آن ماشین و این هجوم اعادهٔ حیثیت میکند تا نشان دهد چگونه تخیل و واقعیتِ بیرونی درهمتافتهاند. بزودی در تصویر و زندگی و در قالب یک پرونده کوچک از سینمای نسل ششم چین (mainland) و مشخصاً از این فیلم و «چشماندازهای سینماییاش»، چیزکهایی خواهیم گفت.
از بهترین سکانسهای افتتاحیهای که دیدهام. فیلم را در این کانال ببینید◾️
تصویر و زندگی
من همیشه شیفتهٔ فیلمهایی بودهام که در همان سکانس افتتاحیه همهچیز را به ما بگویند و مابقی فیلم حاشیهای شود بر تمام جزئیاتی که در آن سکانس پیشتر گفته و دیده شده است. از این حیث، تمام تحسین من نثار فیلمساز چینی، گوان هو (Guan Hu)، و تخیل شگرفش در فیلم امسالش: سگ سیاه (Black Dog).
بیابان، افق و ماشینی در دوردست و بهیکباره، هجوم غریب گلهای سگ از منتهیالیه سمت راست که همزمان میشود با چپ شدن ماشین. در ابتدا پنداری که در رویای فردی باشیم. چنین صحنهای زیاده تخیلی مینماید. فیلم رفتهرفته از طبیعت، سگها، آن ماشین و این هجوم اعادهٔ حیثیت میکند تا نشان دهد چگونه تخیل و واقعیتِ بیرونی درهمتافتهاند. بزودی در تصویر و زندگی و در قالب یک پرونده کوچک از سینمای نسل ششم چین (mainland) و مشخصاً از این فیلم و «چشماندازهای سینماییاش»، چیزکهایی خواهیم گفت.
از بهترین سکانسهای افتتاحیهای که دیدهام. فیلم را در این کانال ببینید◾️
تصویر و زندگی
Forwarded from تصویر و زندگی
What.Did.Jack.Do.2017.WEB-DL.720p.NF.NTG.Dream.mkv
131.5 MB
اگر کسی از من بپرسد حد اعلایِ تخیل در سینما چه میتواند باشد، میتوانم با فراغ بال این فیلم کوتاه هفده دقیقهای را با عنوان «جَک چه کرد؟» از دیوید لینچ برایش بفرستم: روایت یک بازجویی که در آن، دیوید لینچ (بازجو) یک میمون را که متهم است به قتل و عضویت در یک جنبش سیاسی مورد مواخذه قرار میدهد: صدای هر دو طرف از آنِ دیوید لینچ است و فضای کابوسگونهٔ فیلم به ما این ذهنیت را میدهد که به قول آن فیلسوف فرانسوی، «در کابوس فرد دیگری گیر کردهایم و قرار است دَخلمان بیاید». از جایی به بعد در فیلم احساس میکنیم که میمونْ وجهِ ناانسانیِ خودِ بازجوست که دارد در گفتوگو با خودْ از جنایتهایی که روا داشته طفره میرود.
همچنین نگاه کنید به صحنهسازی بَدَوی (پریمیتیو) فیلم، به دهان میمون که گویی به شکل ناشیانهای مونتاژ شده. شیفتهٔ این ناپختگیِ عامدانه در سینمای لینچام. کابوسها هم اینگونه نیستند گاهی؟ برخی از کابوسهای ما خط داستانی الکنی دارند که گویی یک کارگردانِ بد آنها را هدایت کرده.
تصویر و زندگی
همچنین نگاه کنید به صحنهسازی بَدَوی (پریمیتیو) فیلم، به دهان میمون که گویی به شکل ناشیانهای مونتاژ شده. شیفتهٔ این ناپختگیِ عامدانه در سینمای لینچام. کابوسها هم اینگونه نیستند گاهی؟ برخی از کابوسهای ما خط داستانی الکنی دارند که گویی یک کارگردانِ بد آنها را هدایت کرده.
تصویر و زندگی
تصویر و زندگی
What.Did.Jack.Do.2017.WEB-DL.720p.NF.NTG.Dream.mkv
[...] برای مرگِ «حدِ اعلایِ تخیل در سینما».
دیوید لینچ: ۲۰۲۵ ـ۱۹۴۶◾
دیوید لینچ: ۲۰۲۵ ـ۱۹۴۶◾
🔻
یکی از علائق سینهفیلی میتواند خواندن رمانها و داستانهایی باشد که فیلمسازهای بزرگ را شیفتهٔ خود کرده بودند. از این حیث فیگوری همچون هرمان هسه نمونهی جذابیست: از برگمان تا برتولوچی، از تارکوفسکی تا خودِ شریدر و مالیکْ جملگی تخیل او را ستودهاند و ملهم از او بودهاند.
مثلاً این قطعه از «گرگ بیایان» را بخوانید، بویِ برسون و تارکوفسکی و برگمان از لابهلای کلمات شنیده میشود. لذت ببرید از شیوهای که او «ظنِّ وجودی» را توصیف میکند◾️
تصویر و زندگی
یکی از علائق سینهفیلی میتواند خواندن رمانها و داستانهایی باشد که فیلمسازهای بزرگ را شیفتهٔ خود کرده بودند. از این حیث فیگوری همچون هرمان هسه نمونهی جذابیست: از برگمان تا برتولوچی، از تارکوفسکی تا خودِ شریدر و مالیکْ جملگی تخیل او را ستودهاند و ملهم از او بودهاند.
مثلاً این قطعه از «گرگ بیایان» را بخوانید، بویِ برسون و تارکوفسکی و برگمان از لابهلای کلمات شنیده میشود. لذت ببرید از شیوهای که او «ظنِّ وجودی» را توصیف میکند◾️
تصویر و زندگی
🔻
دیوید لینچ در جوانی دراگ مصرف میکرد برای فرار از اضطراب و پنیک. اواخر دهه شصت دراگ را میگذارد کنار و دهه هفتاد شروع میکند به مراقبه و تمرین. دو بار در روز هر بار 20 دقیقه. تا قبل از مرگش. یعنی 50 سال تمرین روزانه، هر روز دوبار و هربار 20 دقیقه (روش Transcendental Meditation (TM)). او حتی در موقع فیلمبرداری هم تمرین را رها نمیکرد. به قول خودش تمرین یعنی «فرو رفتن در اعماق سیاه ناخودآگاه». «حد اعلای تخیل در سینما» اینچنین ساخته شده. این هم یک مستند است که شیفتگی لینچ را به تمرین نشان میدهد. بنیادی هم به نام لینچ وجود دارد برای ترویج تمرین. اینجا را نگاه کنید.
*تمرین را بهجای مدیتیشن استفاده میکنم. از بس که این واژه - مدیتیشن - تحقیر شده و یا ابزاری بوده برای تحقیر: از ژیژک تا فلان استاد جامعهشناسی تا فلان بلاگر اینستاگرام◾️
تصویر و زندگی
دیوید لینچ در جوانی دراگ مصرف میکرد برای فرار از اضطراب و پنیک. اواخر دهه شصت دراگ را میگذارد کنار و دهه هفتاد شروع میکند به مراقبه و تمرین. دو بار در روز هر بار 20 دقیقه. تا قبل از مرگش. یعنی 50 سال تمرین روزانه، هر روز دوبار و هربار 20 دقیقه (روش Transcendental Meditation (TM)). او حتی در موقع فیلمبرداری هم تمرین را رها نمیکرد. به قول خودش تمرین یعنی «فرو رفتن در اعماق سیاه ناخودآگاه». «حد اعلای تخیل در سینما» اینچنین ساخته شده. این هم یک مستند است که شیفتگی لینچ را به تمرین نشان میدهد. بنیادی هم به نام لینچ وجود دارد برای ترویج تمرین. اینجا را نگاه کنید.
*تمرین را بهجای مدیتیشن استفاده میکنم. از بس که این واژه - مدیتیشن - تحقیر شده و یا ابزاری بوده برای تحقیر: از ژیژک تا فلان استاد جامعهشناسی تا فلان بلاگر اینستاگرام◾️
تصویر و زندگی
YouTube
David Lynch - Meditation, Creativity, Peace; Documentary of a 16 Country Tour [OFFICIAL]
Where does David Lynch get all those ideas? Why is he so prolific over so many years—with iconic works of film, photography, music, and painting? And what’s the deal with meditation?
Ten years ago, a team of filmmakers followed David Lynch on a sixteen-country…
Ten years ago, a team of filmmakers followed David Lynch on a sixteen-country…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔻
بیشترین پیامهایی که در این کانال دریافت کردم ، برای پست دیوید لینچ بود: اینکه برخی باورشان نمیشود که این همه تخیل معوج و سایکدلیک در سینمای لینچ نه محصول دراگه نه الکل و نه سکس. به نظرم این تصور محصول استیلای بخشی از «فرنچ تئوری»ه. جاییکه رادیکالیسم در شرح و بازنماییْ نسبت نانوشتهای دارد با تخریب سوژه (و از این نوع خوانشهای مشابه و آشنا برای قاطبه شما). در لینچ از این خبرها نیست.
مثلا شاید برای شما قابل باور نباشد که سکانس آخر فیلم بزرگراه گمشده را آقای لینچ بر پایه تجربه تمرین و مراقبه ساخته است: سوژه در بزرگراهی در حال فرار از چندین ماشین پلیس است. نمای جلوی سوژه هم یه بزرگراه سیاه است با نوری بسیار اندک که خودِ فرد بر آن افکنده. یک عدم قطعیت تمام عیار؛ پلیس را فکرهای مزاحم بپندارید و سیاهیِ روبهجلو را عدم قطعیتِ زیستی. در واقع، شما از همه طرف احاطه شدهاید. در نهایت هم سوژه دچار رعشه و فغان میشود و به یکباره برای لحظاتی سکوت چیره شده و فیلم با آهنگ «من آشفتهحالم» از دیوید بویی تمام میگردد. این پیوستار را کسانی که تجربه مستمرِ تمرین دارند به خوبی متوجه میشوند.
دفعه دیگر که لینچ نگاه کردید به این شباهتها فکر کنید◾️
تصویر و زندگی
بیشترین پیامهایی که در این کانال دریافت کردم ، برای پست دیوید لینچ بود: اینکه برخی باورشان نمیشود که این همه تخیل معوج و سایکدلیک در سینمای لینچ نه محصول دراگه نه الکل و نه سکس. به نظرم این تصور محصول استیلای بخشی از «فرنچ تئوری»ه. جاییکه رادیکالیسم در شرح و بازنماییْ نسبت نانوشتهای دارد با تخریب سوژه (و از این نوع خوانشهای مشابه و آشنا برای قاطبه شما). در لینچ از این خبرها نیست.
مثلا شاید برای شما قابل باور نباشد که سکانس آخر فیلم بزرگراه گمشده را آقای لینچ بر پایه تجربه تمرین و مراقبه ساخته است: سوژه در بزرگراهی در حال فرار از چندین ماشین پلیس است. نمای جلوی سوژه هم یه بزرگراه سیاه است با نوری بسیار اندک که خودِ فرد بر آن افکنده. یک عدم قطعیت تمام عیار؛ پلیس را فکرهای مزاحم بپندارید و سیاهیِ روبهجلو را عدم قطعیتِ زیستی. در واقع، شما از همه طرف احاطه شدهاید. در نهایت هم سوژه دچار رعشه و فغان میشود و به یکباره برای لحظاتی سکوت چیره شده و فیلم با آهنگ «من آشفتهحالم» از دیوید بویی تمام میگردد. این پیوستار را کسانی که تجربه مستمرِ تمرین دارند به خوبی متوجه میشوند.
دفعه دیگر که لینچ نگاه کردید به این شباهتها فکر کنید◾️
تصویر و زندگی
🔻
به بهانه این پست اینستاگرامی، به رابطه بین متن و تخیل بصری در ایران فکر کنیم. فرم در فیلمها و نقاشیهای ایرانی چگونه ساخته میشود؟ سهم ادبیات ما در این ساخت چقدر است؟ چند نقاش میشناسید که بنیاد نگرششان از فلان شعر، داستان کوتاه یا رمان باشد و این بنیاد به یک درک بصری منسجم رسیده باشد؟
چند فیلمساز ایرانی؟ چند گرافیست ایرانی؟
بازگشت به نقطه صفر معنایی◾️
تصویر و زندگی
به بهانه این پست اینستاگرامی، به رابطه بین متن و تخیل بصری در ایران فکر کنیم. فرم در فیلمها و نقاشیهای ایرانی چگونه ساخته میشود؟ سهم ادبیات ما در این ساخت چقدر است؟ چند نقاش میشناسید که بنیاد نگرششان از فلان شعر، داستان کوتاه یا رمان باشد و این بنیاد به یک درک بصری منسجم رسیده باشد؟
چند فیلمساز ایرانی؟ چند گرافیست ایرانی؟
بازگشت به نقطه صفر معنایی◾️
تصویر و زندگی
🔻عکسی از آنتوان چخوف در جوانی که یحتمل ندیدهاید. 134 سال پیش.
از بهترین پرترههایی که دیدهام◾️
©Jabberwocky Wonders
تصویر و زندگی
از بهترین پرترههایی که دیدهام◾️
©Jabberwocky Wonders
تصویر و زندگی