Telegram Web
۱۹ به ۲/
📽️اگر دوست دارید بدانید داستان چیست!

📽️وسط این بلواهای جهانی، شاید بگویید که این بنده‌خدا هم دلش به چه چیزهایی خوش است! حق دارید والله.

می‌خواستم تیتر بزنم؛ سلاخی سینمایی، مافیای آشنا، رمز فروش، GEM و... ؛ گفتم ولش کن، آن‌قدر روشن و شفاف است این بازی‌ها و کلک‌های اکران، که نیازی به تیتر هم ندارد!

در سال، تعدادی زیاد فیلم اکران می‌شود و در پایان، عده‌ای زیاد محو و خورد و ‌خاکشیر می‌شوند و برای فیلم بعدی «اوت»! پس باید شغل‌شان را عوض کنند.

داستان در عکس بالا قابل خواندن است! چند نفر هستند که سینمای کشور را در دست خود گرفته‌اند و از پشت‌پرده دارند کارهایی می‌کنند که فلان فیلم، به فروش چند صد میلیاردی برسد، آن‌یکی هم کلا به زمین گرم بخورد، تهش هم «استعداد» در پای لودگی و مسخره‌بازی و وقاحت به قربانگاه برود! همین.

این نقشه راه فیلم‌های میلیاردی است (یکی دو سانس برای شما، همه سانس‌ها برای ما)، شمایی از قربانی کردن «عدالت» پیش پای ابتذال؛ و البته چرخش شگفت روزگار!

@r_dorost
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آفرین به شهاب حسینی/
📽️کوبیدن مُهر در جای درست

📽️مدت‌ها است که از این موج هنرپیشه‌محوریِ با دلیل و بی‌دلیلِ تعدادی مشخص از هنرپیشگان در انواع فیلم‌ها و سریال‌ها و برنامه‌های صدمن یه غاز بیزار شده‌ام؛ شاید شما هم شده باشید.

چند هنرپیشه معمولی را می‌اندازند در یک لوکیشن (آکواریم) و این‌ها یا با هم بازی می‌کنند، یا به انواع امور مشغول می‌شوند تا مخاطبان مثلا سرگرم شوند و بخندند و یا در بعضی سریال‌ها همین‌طور لاینقطع حضور دارند و مخاطب هم گم می‌کند که این خانم و این آقا اساسا چی بود نامش، چه نقشی داشت و قس علی هذا...
آن‌ها حضور داشتن در تصویر را با جوهر بازیگری اشتباه گرفته‌اند.

خواهران و برادران هنرپیشه!
که خیلی به این برنامه‌ها مفتخرید، کسی از این طریق «بازیگر» نمی‌شود، اگر هم شد، نمی‌ماند. چرا؟ چون بازیگر اکسسوار نیست، می‌تواند هنرمند و فکر کنم باید متفکر و مسئول حرفه‌اش هم باشد؛ مثل خیلی‌ از بزرگان این سال‌ها.

✔️این دو نکته شهاب حسینی را بشنوید؛ و ببینید که چگونه می‌توان با جنم و موثر بود و خط و مرزی کشید با جعل.
به چنین بازیگر هنرمندی باید بالید؛ و الحق که مُهر خود را در جای درستی کوبید.


@r_dorost
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📽️آرشاک قوکاسیان رفت

📽️صدای جوان و تمیزش، انگار بیش‌تر با چهره زیبا و ‌ویژه سعید کنگرانی هماهنگ بود، به‌یاد همه ما که این‌طور می‌آید؛ «دایی‌جان ناپلئون»، «در امتداد شب» و...، اما این‌جا بر چهره مسعود اسداللهی نشسته در فیلم سرافراز آرامش در حضور دیگران (ناصر تقوایی).

هر سه این‌ها دیگر در این جهان نیستند، اسداللهی، کنگرانی و آرشاک.

از ما فقط همین می‌ماند که شاید به‌کار کسی هم نیاید، جز فیلم‌باز‌ها؛ که با نوستالژی و تصاویر خوب از آدم‌ها یاد می‌کنند و حسرت روزهای پرفروغ گذشته را می‌خورند، روزهایی که شبیه به آینده است!

آرشاک صدایی بسیار دلنشین داشت که در دوبله بسیاری از فیلم‌های خارجی هم شنیده‌ایم؛ خدایش رحمت کند؛ از میلیون‌ها میلیون انسان هیچ نمی‌ماند، از هنرمندان خوشنام و باهنر، ودیعه‌ای ارزشمند می‌ماند، مثل صدای آرشاک قوکاسیان، و این همان چیزی است که نمی‌توان با پول و چه و چه معامله کرد و خرید.
(۶ مهر ۱۳۲۳- ۶ آبان ۱۴۰۳)

@r_dorost
📽آرشاک زیر سایه سلاطین دوبله ایران نماند

📽گزارشی از نرگس کیانی
رضا درستکار، منتقد سینما و نویسنده در مورد آرشاک قوکاسیان می‌گوید:
چنان‌چه می‌دانیم ارامنه دست‌کم در چهار، پنج دهه ابتدایی تاریخ سینمای ایران به لحاظ فنی از نقشی بسیار بااهمیت در هنر ایران و مشخصاً سینما برخوردار بودند.

تاثیر آن‌ها بر صنایع گوناگون ازجمله صنعت سینمای ایران، در حیطه بر دوش کشیدن بار فنی، بر کسی پوشیده نیست.

آرشاک هم دوبلوری درجه یک بود و درخشش سعید کنگرانی، چه در «دایی‌جان ناپلئون» ناصر تقوایی و چه در یکی از به‌یادماندنی‌ترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران؛ «در امتداد شب» پرویز صیاد، مدیون دوبله و صدای آرشاک قوکاسیان بود. تشخص صدای او در عین جوانی و طراوت، توأمان با یک‌جور بغض، غربت و رنجی مثال‌زدنی بود.

هنر دوبله ایران، اگرچه در سال‌های پیش از انقلاب در اوج موفقیت خود به‌سر می‌برد، اما آرشاک قوکاسیان آن‌قدر صدایی خاص داشت که زیر سایه سلاطین دوبله ایران نماند و با همان چند اثر ممتاز جایگاه ویژه خود را پیدا کرد.

👈هم‌میهن، ۸ آبان ۱۴۰۳

@r_dorost
صبحانه با زرافه‌ها/۱
📽️آنچه در پایان است

📽️به‌تازگی با یکی از هنرجوهای دوره آموزشی «سروش صحت» درباره محتوا و روش‌های کار و تدریس‌اش حرف می‌زدم.

راستش نه اشتیاقی آنچنان از او دیدم، نه احساس غبن و ناراحتی؛ یک‌جور "نمی‌توانم وصف کنمی" در بیانش موج می‌زد، خرسند بود، و نبود!؟ معلوم نبود حال و روزگارش!
(البته شاید این یک حس کلی برای همه ما باشد که وقتی بیرون از جریانیم، می‌خواهیم داخلش باشیم و وقتی داخلیم، نمی‌دانیم چه حسی باید داشت!)

می‌توان همین حس را عموما درباره‌ «صحت»، سروش صحت و آثارش داشت، البته من هنوز نظرم را نگفته‌ام ها!

آن‌سال‌ها که جلسات شب‌های فیلمنامه و شب‌های نقد فیلم را در حوزه هنری، برگزار می‌کردم و برنامه‌هایی داشتم، سروش صحت تقریبا پای ثابت جلسات بود. گاهی شرمنده‌اش می‌شدم و احوالپرسی و تشکر، او هم متقابلا ادب را به سر منزل مقصود می‌رساند.
بیش‌و‌کم از هنرمندان می‌آمدند، اما صحت پای ثابت نشست‌ها بود

آن‌سال‌ها موجی از برنامه تلویزیونی «ساعت خوش» و برنامه‌های بعدی‌اش در جامعه جریان داشت و کسانی که در آن برنامه‌های جُنگ شناخته شده بودند، تکریم می‌شدند. البته الان همه‌ی ساعت‌خوشی‌ها اوضاع‌شان به‌مراتب بهتر از آن روزگار است، تقریبا همه‌جا هستند و به‌فراخور خدمت و حضورشان از تنعم صداوسیما بهره‌مندند، هرچند که گپی بزرگ بین مردم و اهالی متخصص نقد با آن‌ها افتاده باشد و...

صحت بعدا دست به‌قلم شد و داستانک‌ها و قصه‌های مینی‌مال و مدرن در مطبوعات می‌نوشت، و خودش را از بدنه نحیف فکری و لوده ساعت خوش جدا کرد. ولی هنوز «نشده» بود و خودش هم تا حدی در همان منطقه «گس» حیاتش تنفس می‌کرد و ادامه می‌داد...

نقش معلم عبوس در فیلم مورد علاقه آن روزگار ما، گاو خونی آن‌هم کنار دست استاد عزت‌االه انتظامی ارجمند و سایه علی معلم بزرگ و عزیزمان، تصویر صحت را حداقل برای ما، خیلی ارتقا بخشید، دیگر دوستش داشتیم و نگاهی دیگر... اما شما حس الان را کمی تشدید کنید، تقریبا در نزد عموم همان بود.

از میانه دهه ۱۳۸۰ تا میانه ۱۳۹۰ و سایر کارهایش اطلاع چندانی ندارم، اما برنامه کتاب‌باز در دوران بی‌خبری و تعطیلی تلویزیون (البته الان را باید گفت دوران بی‌تاریخی!)، به‌رغم مشکلات سلبریتی‌هایش، برنامه‌ای خوب بود که با فاصله‌ای زیاد از صحت و کارهایش می‌ایستاد و کلا او را محبوب بخشی خاص‌تر از مردم می‌کرد.

واقعا نمی‌دانم آیا باید خوشحال باشم یا نه، گاهی هم همین مردم نازنین، مرا با او اشتباه می‌گرفتند، باز هم طعمی گس...

یکبار هم در همین کتاب‌باز با هم نشستیم و درباره نقد سینمایی حرف زدیم، اما از بس داستان‌های عامیانه و رفقای راهبردی نقش و چربش داشتند، آن برنامه اصلا دیده نشد و...

بعد هم سیاست‌پیشگان بی‌معاد، تردید و تعارف را کنار گذاشتند و در کتاب‌باز را بستند. دیگر حتی راهبرد هم ارضای‌شان نمی‌کرد! و صحت نجات پیدا کرد از این منجلاب.
می‌رسیم...

ادامه دارد...

@r_dorost
قلمرو نقد
صبحانه با زرافه‌ها/۱ 📽️آنچه در پایان است 📽️به‌تازگی با یکی از هنرجوهای دوره آموزشی «سروش صحت» درباره محتوا و روش‌های کار و تدریس‌اش حرف می‌زدم. راستش نه اشتیاقی آنچنان از او دیدم، نه احساس غبن و ناراحتی؛ یک‌جور "نمی‌توانم وصف کنمی" در بیانش موج می‌زد، خرسند…
صبحانه با زرافه‌ها/۲
📽️حرفه یا هنر!؟

📽️کجا بودیم!؟ آهان!
اواخر «کتاب‌باز» بود که صحت کمی این طرف و آن طرف زد و سرانجام به مسیری غلتید که باید. یعنی به ساخت فیلم متفاوت جهان با من برقص (۱۳۹۸) رسید، می‌رسیم.

البته وقتی یک سرچ در "ویکی پدیا" بکنید و تعداد کارهای تصویری صحت را نگاه کنید، سرتان سوت می‌کشد، او خیلی کار کرده -خیلی!- و بخش اعظم کارهایش اصطلاحا اینترتیمنت و سرگرم‌کننده صرف بوده‌است، آثاری که یا کلا فراموش شده‌اند و یا اصلا به یاد نمی‌آیند!

این شکل کارهای او، در مرز اصلی‌ترین مناقشات و تقسیم‌بندی‌های نقد و سینما هم قرار می‌گیرد؛ «حرفه» یا «هنر»!؟

شما فیلم می‌سازید، بازی می‌کنید، می‌نویسید، و در سینما فعالید و خیلی اوقات فقط «یک عنصر» در جریان فیلمسازی و سرگرمی به‌حساب می‌آئید، مثل ۹۰ درصد شاغلان این صنعت.

این البته خیلی هم خوب است و جای خوشحالی و افتخار دارد و مورد توجه مردم و بانیان این صنعت هم هستید و پشت هم حضور دارید و یهو چشم باز می‌کنید می‌بینید همین‌جور دارید فیلم می‌سازید یا مثل پژمان جمشیدی (که کاشفش همین صحت بوده است!) همین جور لاینقطع رزومه خود را پر می‌کنید از انواع -با عرض معذرت نام‌های ننگین- و بازی می‌کنید و بعدش هم در آخر کار و استیلای تفکر، می‌خواهید که بعضی نام‌ها را از کارنامه خودتان پاک کنید که...

یا این‌که اساسا نگاه‌تان اندکی متفاوت است، و حاضر نیستید به هر قیمتی در هر اثری حضور پیدا کنید و اساسا از این مسیر منظوری دیگر دارید و سختی می‌کشید و دوست دارید در بخشی دیگر از این داستان تقسیم‌بندی و دیده شوید.
(که خیلی‌ها هم از همین گعده، قربانی شده و از بین می‌روند و اصلا دیده هم نمی‌شوند!)

قسمت اعظم کارها و فعالیت‌های صحت در بخش اول (سرگرم‌کننده) بوده، برای همین بود که ساخت جهان با من برقص واقعا همه را شوکه کرد.

حتی خود من در بخش نخست این مطلب، او را به سرسلسله ساعت خوش (۱۳۷۲) متصل کردم، حالیا که او کارش را با مهران مدیری نه با ساعت خوش که با جُنگ ۷۷ و در همان سال شروع کرده است و نه قبل‌تر!
(از جُنگ ۷۷ چیزی در یادتان مانده!؟)

این همان طعمی است که ما قبل‌تر از صحت در حافظه و یادها داشتیم؛ بود، خیلی هم بود، اما توگویی نبود، جوری نبود که باید باشد، حتی سخت بود به‌یادش بیاوریم، آن مجموعه‌ها واقعا چی بود!؟ تا جهان با من...

ادامه دارد...

@r_dorost
قلمرو نقد
صبحانه با زرافه‌ها/۲ 📽️حرفه یا هنر!؟ 📽️کجا بودیم!؟ آهان! اواخر «کتاب‌باز» بود که صحت کمی این طرف و آن طرف زد و سرانجام به مسیری غلتید که باید. یعنی به ساخت فیلم متفاوت جهان با من برقص (۱۳۹۸) رسید، می‌رسیم. البته وقتی یک سرچ در "ویکی پدیا" بکنید و تعداد…
صبحانه با زرافه‌ها/۳
📽️شاگرد از استاد پیش افتاد

📽️کجا بودیم!؟
اطاله‌ی کلام نکنیم، هرچند که بعد از مدت‌ها فیلمی دیده‌ایم که می‌توان از همه جوانب به آن نگاه کرد.

برخلاف تصور ما از صحت که او را کثیرالفیلم معرفی می‌کند، خوب که دقت کنیم خواهیم دید که فقط دو فیلم ساخته است.

این لحن و گفتار (و ندیدن و به‌حساب نیاوردن) را حمل بر بی‌ادبی و گستاخی نکنید. خب! آن کارها و آثار با سلیقه‌ی سیستمی بیش‌تر سازگار بود تا با خواست جامعه نقد که همواره خواهان ارتقای سطح سلیقه عمومی است.

نظام سفارشی‌سازی و مهارکنندگی تلویزیون که همواره می‌خواهد بر هنر و هنرمند افسار بزند و رام‌اش کند و با هرگونه نوگرایی و فرم و محتوای نو می‌ستیزد، اجازه نمی‌داد که یکی مثل صحت (که خودش روحیه‌ی میانه‌رو و محافظه‌کار را در برنهاد خود حمل می‌کند) ظهور و بروزی خارج از روال پیدا کند.
(دیده‌اید که تلویزیونی‌هایِ بساز، گاهی چطوری خارج از روال غیرتی می‌شوند!؟)

صحت که جای خود، مهران مدیری سردمدار بزرگ رگ خواب مسئولان تلویزیون (و ایضا توده مخاطبان) در ادوار گذشته، آن‌قدر کارهای ۹۰ شبی پولساز ساخت و خوراک مصرفی تدارک دید که وقت نکرد دستی بر سر و روی وجهه هنری خودش بکشد، و در همین رقابت رسانه‌ای اگرچه از همه جلو زد، اما حالا با این دو فیلم صحت بعید است حالا حالاها به گرد پایش هم برسد.

این یک نتیجه مهم بر «کاریر» فیلمسازی شماست، سه دهه لاینقطع می‌نویسی و می‌سازی و هستی و حتی «آواز» هم می‌خوانی تا بشوی، و بعد مکث می‌کنی می‌بینی سه دهه رفت و نه نشدی!
این‌جا شاگردت هم از خودت پیش افتاده است؛ و شاگردی که از استاد پیش نیفتد، به استادش باید شک کرد...

سروش صحت دو دهه آموخت تا برسد به جهان با من... ؛ و چرا مهم شد!؟ چون او مرزهای سینمای سرگرم‌کننده را به همسایگی سینمای هنری برد.
می‌رسیم...

ادامه دارد...

@r_dorost
قلمرو نقد
صبحانه با زرافه‌ها/۳ 📽️شاگرد از استاد پیش افتاد 📽️کجا بودیم!؟ اطاله‌ی کلام نکنیم، هرچند که بعد از مدت‌ها فیلمی دیده‌ایم که می‌توان از همه جوانب به آن نگاه کرد. برخلاف تصور ما از صحت که او را کثیرالفیلم معرفی می‌کند، خوب که دقت کنیم خواهیم دید که فقط دو…
صبحانه با زرافه‌ها/۴
📽️قطعا شکست خورده که...

📽️کجا بودیم!؟ بله!
خوبی دیگر صحت این بود که مثل همنسلانش، گنگ و دسته خودش را تشکیل نداد.
دو سه گروه هستند که تلویزیون و برنامه‌هایش را مصادره به مطلوب خود کرده‌اند، از جُنگ‌های نود شبی بگیریم تا برنامه‌سازهای مناسبتی سال تحویل و شب یلدا و غیره و ذالک.

در پلتفرم‌ها هم البته همینطور است، عده‌ای آن‌جاها را هم در اختیار خود گرفته و مداری بسته از نفرات خودشان و شبه‌مافیایی را به‌وجود آورده‌اند، بگذریم از این‌که گاهی بعضی اشخاص موضوعاتی را -به‌صورت خصوصی- حول چیزهای دیگر مطرح می‌کنند که... !

بخشی دیگر هم به گیشه‌ها خیلی علاقه دارند، باز خدا پدر صحت را بیامرزد که مرز خودش را با این دسته‌ها و هنرمندان کارکردی بالاخره و به‌نوعی حفظ کرده است.

او نوشته و نوشته است، ساخته و کتاب خوانده و سختی‌هایی کشیده، و سرانجام، جهان با من... را ساخته است و حالا هم صبحانه با...

سعادتمندانه این‌که صحت با سینمای بدنه و تنه هم فاصله خودش را حفظ کرده و خدا را شکر از جریان سینمای نوظهور مغزهای زنگ‌زده و ریش‌های داعشی و قیافه‌های شنیع هم جدا ایستاده است.

نه شبیه کشف‌اش (جمشیدی) شده که با انواع کج‌و‌کولگی‌ها، کلا پرنسیب خود را به مرخصی بفرستد و نه مثل رفقای انتلکت که پشت لمپن‌جماعت قایم شود.

خیلی از این دوستان بازیگر تازه به دوران رسیده، چنان در بعضی از این فیلم‌ها، نعره می‌زنند و عربده می‌کشند که خداوکیلی خود شعبان بی‌مخ معروف هم کُرک و پرش می‌ریزد!

می‌گویند کسانی که شکست می‌خورند و یا دچار فقدان می‌شوند، راه خود را از اعماق می‌گشایند و فاصله‌ای بعید با افراد برعکس خود دارند.

نمی‌گویم که صحت در آن آثار شکست خورده، مطمئنم که شکست خورده و اگر الان با این فیلم‌ها که من دوست دارم، رخ نموده، این حاصل آن مسیر است.
اگر آن سریال‌های تفریحی کم‌بنیه و بسیاری کارهای دیگر نبود، قطعا صحت به جهان با من... و صبحانه با... نمی‌رسید.

فقط ببینید که چه تعداد از این افراد سینما و تلویزیون و حتی حوزه موسیقی در باد موفقیت‌های ناچیز و بی‌مقدار خود و تعاریف قلابی می‌مانند و هرگز دیگر فرصت تبلور نمی‌یابند و سر آخر هم سقوط به عمق هیچ و تمام...
می‌رسیم.

ادامه دارد...

@r_dorost
قلمرو نقد
صبحانه با زرافه‌ها/۴ 📽️قطعا شکست خورده که... 📽️کجا بودیم!؟ بله! خوبی دیگر صحت این بود که مثل همنسلانش، گنگ و دسته خودش را تشکیل نداد. دو سه گروه هستند که تلویزیون و برنامه‌هایش را مصادره به مطلوب خود کرده‌اند، از جُنگ‌های نود شبی بگیریم تا برنامه‌سازهای مناسبتی…
صبحانه با زرافه‌ها/۵
📽️قطعا ذات سینما را فهمیده...

📽️کجا بودیم!؟ همین دور و نزدیک‌ها!

من رضا درستکار به‌عنوان کسی که در کار رسانه است، از «کنایه زدن» واقعا بیزارم و ترجیح می‌دهم خیلی مستقیم نظر بدهم ولو آن‌که نظرم جایگاه مرا پیش عده‌ای پایین بیاورد.

اساسا این «نظر دادن» است که وجه تسمیه ما فعالان عرصه نقد و نظر است.
خیلی‌ها هم هستند که شاید خیلی خیلی بیش‌تر از ما می‌دانند، خیلی هم فرهیخته و با کمال‌اند، اما به هر دلیل، نظر نمی‌دهند و نظرات‌شان را نزد خودشان محفوظ نگاه می‌دارند! به این می‌گویند حق انتخاب؛ و من به آن‌‌ها احترام می‌گذارم.

کسانی‌که با نگاه من آشنا هستند می‌دانند که سینمای هنری و آثار عباس کیارستمی را خیلی دوست می‌دارم و این روزها در هر جلسه‌ای که رفته‌ام، آن‌را بلند فریاد زده‌ام، تا ثابت کنم که چه ظلمی به نسل جدید می‌شود که یکی مثل او دیگر در این سینما نیست و کسی دیگر جرات نمی‌کند مثل او فیلم بسازد.
(این ظلم به نسل‌های آینده در این دوره اخیر خیلی تشدید شد، این‌ها اگر دشمن خونی سینما نبودند، قطعا از سینما متنفر بودند! بگذریم!)

مع‌الوصف همه می‌دانند که کیارستمی در عسرت آثار خود، و دنیای کوچک و مینی‌مالی که برای خودش ساخته بود، گذران می‌کرد و حتی یک‌بار که گزارش تلویزیونی پخش شد، مردم عادی، کلی از دیدن طعم گیلاس (نقطه طلایی کارنامه‌اش) بد گفتند، و منتقدان هم غالبا موضعی منفی نسبت به این نوع سینما داشتند و عده‌ای هنوز هم دارند. این حق طبیعی همگان است؛ و ما به همه نظرات احترام می‌گذاریم.

من حتی از این‌که فیلم‌های کیارستمی تماشاگر انبوه نداشت، ناراحتم! حیف نبود شریک نگاه این دریچه زیبای به هستی نشوی، لذت نبری و به فلسفه زیستن آگاهی نیابی!؟ او در ایران بود، ایرانی و خویشاوند ما بود، او را هر جای دنیا اگر بود واقعا روی چشم‌شان می‌گذاشتند، اما... بگذریم.

این‌ها را گفتم که به دو چیز برسم. باید بعد از سی سال حضور لاینقطع امثال مهران مدیری در همه‌ی صحنه‌های فرهنگی این مملکت، حق بدهید چند نفری هم بگویند که آن نوع نگاه سطحی و بیزنسی را دوست ندارند و طبیعتا نباید با دیکتاتوری اکثریت له‌شان کرد.

مهم‌تر این‌که پیش‌تر گفتم «سروش صحت» با دو فیلمش سینمای سرگرم‌کننده را به همسایگی سینمای هنری آورده‌است.
البته اگر بخواهم انتخاب کنم، هزار بار دیگر باز هم آثار کیارستمی را انتخاب خواهم کرد، اما اکنون با دیدن صبحانه با... خیلی خوشحالم که صحت فیلمی ساخته که ضمن دارا بودن یک جهان قابل فکر، تماشاگرش را هم -در حد معقول- دارد و می‌تواند با طیفی وسیع‌تر از مخاطبان ارتباط بگیرد.

قطعا با سینمای مدل و دوست‌داشتنی‌ام خیلی خیلی فرق و فاصله دارد -این خیلی را هم از باب تخفیف صبحانه با... نمی‌گویم- اما نکته این‌جاست که این‌هم خوب است، این نوع نگاه، این مقر ایستادن، این جایگاه تازه هم خوب و ارزشمند است. به‌قول یکی از عزیزان در یکی از همین کانال‌ها بعد از مدت‌ها از دیدن فیلمی راضی برگشتم؛ و صبحانه با... فراتر از رضایتمندی می‌ایستد. جلف و مبتذل و سطحی و لوده و شنیع (مثل اغلب طنزهای روی پرده) که نیست هیچ، فیلمی فرحناک است با یک مدل جالب دوست‌داشتنی محافظه‌کارانه‌ی جسورانه‌ی دلچسب و خیلی چیزهای دیگر...
می‌رسیم...

ادامه دارد...

@r_dorost
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صبحانه با زرافه‌ها/۶
📽️یک قدم تا مرگ

📽️کجا‌ها بودیم!؟
یکی (چراغی‌پور) به یکی دیگر (عزتی) می‌گوید؛ آن ماشین و خانه و ویلا هم منم. خلاص.

اگر فیلمی بتواند فلسفه زیست را ولو در همین حد، ساده کند، لابد کار خودش را کرده است.

وسط زلزله رودبار (زیر درختان زیتون) هم حسین دنبال طاهره راه می‌افتاد تا می‌رسیدند به کانونی از حیات‌شان، دو نقطه، و خلاص.

اگر شما می‌توانی برای پرسش‌های بزرگ، جواب‌های ساده پیدا کنی، خب کار خودت را کرده‌ای.

شاغلان سینمای بدنه، گاهی به‌جای درک این چیزها، می‌روند در فاز تحقیر!

آن‌ها جهان را به انواع آرایه‌ها؛ بنز و ویلا و باغ تزئین می‌کنند تا رویا بسازند و بفروشند، این‌جا شما صدای غم را می‌شنوی، و شاید هم دانسته باشی که از یک قدمی مرگ راه افتاده بودی و به زور زیاد زندگی رسیده‌ای.
این فرق تخدیر و تحریک است، فرق دو سینما.

بینامتنِ سازنده فیلم، دقیقا از هم‌کناری همین نگاه‌های نامتقارن خلق می‌شود، بدون جنگولک‌بازی.

منطق روایی‌اش هم به‌رغم اگزوتیسم داخلش، آسیبی ندیده. این آن رمز دو فیلم سروش صحت است.

ادامه دارد...

@r_dorost
قلمرو نقد
صبحانه با زرافه‌ها/۶ 📽️یک قدم تا مرگ 📽️کجا‌ها بودیم!؟ یکی (چراغی‌پور) به یکی دیگر (عزتی) می‌گوید؛ آن ماشین و خانه و ویلا هم منم. خلاص. اگر فیلمی بتواند فلسفه زیست را ولو در همین حد، ساده کند، لابد کار خودش را کرده است. وسط زلزله رودبار (زیر درختان زیتون)…
صبحانه با زرافه‌ها/۷
📽️ماقبل فراستی، مابعد سینما

📽️کجا بودیم!؟
آهان! یادم رفت قید کنم که مدل فیلمسازی صحت شباهت کمی به جریان هنری دارد، پس ناچار هم نیست در ریتم و ضرباهنگ ملو باشد و در جا بزند. تحمل آن مدل سینمای برگمان و آنتونیونی و... الان برای نسل‌های جدید بسیار دشوار است.
(می‌گذاریم به حساب هوش مولف‌اش.)

چرا این را گفتم!؟ راستش فقط به‌خاطر نظام توزیع!
نظام توزیع فرهنگی ما واقعا شگفت است! فیلم‌ها را به جرم کمدی نبودن، قلع و قمع می‌کنند و دیدیم که هرگز هم علیه‌السلام نبودند، زیر و رو زیاد کشیدند، هر جا که راه داد...

از کارگزاران چنین قوانینِ نانوشته‌ای که می‌خواهند از فرهنگ هم یک موجود رام و پذیرش‌گر بسازند، یونیفورم درست کنند؛ بفرمایند «بشینید، پاشید»، ملت بگویند؛ اطاعت، واقعا باید ترسید، باید گریخت!
(باریکلا به صحت که این‌جا هم جای‌شان گذاشته است.)

ببینید که آن‌ها با این دست‌فرمان، تلویزیون این کشور را به چنان قهقرایی سوق دادند که نگو و نپرس.
(سند معرکه سقوط هم همین عملکرد عزیزان الان صداوسیما.)

ما بخیل نیستیم، تلویزیون مال خودشان است، مبارک‌شان؛ دوست دارند که مدل خودشان باشند، باشد.

خدا را شکر امواج، مرز نمی‌شناسند، و کسی هم با انهدام این تلویزیون مشکلی ندارد، مسئله همان قانون توزیع است، که اگر به کلام برگردیم و بخواهیم عدالت را در آن جست‌وجو کنیم، با سر به زمین می‌خوریم!

راستی! از منظر مضمونی لازم است ذکر کنم (فیدبکی گرفتم!) من کاهانی‌باز هم نیستم، هیچ‌کدام از فیلم‌هایش را دوست ندارم. بنابراین به حکم سلیقه فرسوده‌ای که دارم، می‌باید از کاهانی‌بازان عذرخواهی کنم، پس از پوچ‌گرایی، نیهیلیسم، خماری، نیست‌انگاری، شادخواری، اپیکوریسم و از این داستان‌ها هم خداوکیلی سر در نمی‌آورم.
(آقا! ربطی ندارد.)

صبحانه با... به‌نظرم دخلی به این موضوعات ندارد، می‌توان یک جاهایی نخ داد و گرفت، اما نه، چون راهش را از این جنس‌ها جدا می‌کند، دوستش دارم، خیلی خیلی عمیق‌تر از این حرف‌هاست.

در جشنواره‌های اخیر حضوری نداشتم اما یک ویدئویی دیدم که طرف داشت با شدت و خشمی وصف ناپذیر به فیلم حمله می‌کرد! خب حاجی! کمی صبر کن، شاید اساسا اشتباه متوجه شده‌ای.
(مگر شما منتقدی!؟)

حالا می‌توان به‌عینه دید که دسته ضد سینمای قبلی با شکستن جریان نقد و تخریب‌هایی که انجام دادند، به جریان حامی خودشان هم (در جشنواره فجر) آسیب زدند. آن‌ها الگوهای نقد را هم از دست دادند و در فضایی که ناچار بودند به نظرات خود بسنده و آن‌را اعلام کنند، به خطاهایی بزرگ افتادند، ببخشید حرف‌هایی مفت زدند. فکر کردند که مثلا فراستی چه می‌کند!؟ ما هم یک دادی می‌زنیم... ؛ ای ای ای!
(آخر با کدام بضاعت خودت را با آقای فراستی مقایسه می‌کنی حاجی!؟)

ادامه دارد...

@r_dorost
قلمرو نقد
صبحانه با زرافه‌ها/۷ 📽️ماقبل فراستی، مابعد سینما 📽️کجا بودیم!؟ آهان! یادم رفت قید کنم که مدل فیلمسازی صحت شباهت کمی به جریان هنری دارد، پس ناچار هم نیست در ریتم و ضرباهنگ ملو باشد و در جا بزند. تحمل آن مدل سینمای برگمان و آنتونیونی و... الان برای نسل‌های…
صبحانه با زرافه‌ها/۸
📽️از بیرون به درون آمده‌ام:
از منظر به نظّاره، به ناظر

📽️کجا بودیم!؟
ببخشید که چند قسمتی شد این مطلب!
مخاطبان تلگرام و اینستاگرام بیش‌تر از این حوصله، و خود پلتفرم‌ها هم ظرفیت ندارند، کاراکتر اضافی جا نمی‌دهند و می‌توان فرصت داد به خود و همه چیز... ؛ بگذریم!

بهترین فیلم‌ و برگزیده بزرگان سینمایی در دهه‌ها، همشهری کین (اورسن ولز) را چند باری به فن‌های سینما توصیه کردم، بعداً از دلخوری‌شان به من گفتند؛ این چی بود!؟

حتی کسانی همین حس را در رابطه با سرگیجه (هیچکاک) داشتند! آدم شاخ در می‌آورد!

دیگر حساب صبحانه با... مشخص است. این‌که نگاه یکی مثل من، شما را ترغیب کند یک چیز است، این‌که واقعا مخاطب بداند که به تماشای چه فیلمی می‌نشیند، یک چیز دیگر.
انتظاری نیست، ته‌اش یک فیلم می‌بینیم که از آن چند تای دیگر یا بهتر است یا بدتر.
بنابراین انتظار الکی خوب نیست. فقط باید فیلم خوب را پیدا کرد و دید و لذت‌اش را برد و خلاص.
(عقد که نکرده‌ایم!)

من از «نمادشناسی» و ترجمه این‌که زرافه‌ها چیستند، نه سر در می‌آورم و نه میلی به دانستن‌اش دارم. همین‌که فضای فیلم، روزنه‌ای به بیرون می‌دهد، خوب است و شاید هم هیچ ربطی نباشد، مهم نیست.

این‌که دو پلان هم با یک گاو داریم، واقعا چه دخلی به کلیت داستان دارد؟ اگر برای شما یک جا یک سوال و گره‌ای ایجاد می‌کند، خب خوب است به‌شرطی که از کار و کادر بیرون نزند.
ترجمه هم نشد، نشود، حداقل این‌که اذیت‌تان نکند، و اضافی نباشد، حل است.

اگر هم قرار بوده این چیزها ربط پیدا کند، حداقل برای من یکی که فعلا پیدا نکرده، اذیت هم نکرده البته، جالب است، شاید جایی به یاری معماری معنای فیلم بیاید، شاید هم نه، مشکلی نیست.

بعضی را هم دیدم که نگران اسپویل‌شدن داستان بودند! اسپویل شد! وای وای! آخر اسپویل‌شدن در چنین فیلمی چه محلی از اعراب دارد؟ این فیلمِ اسپویل شدن نیست، داستانش به مفهوم خطی حتی فاقد ارزش دراماتیک است.
اسپویل شدن یعنی نگران قصه‌ای باشی که لو رفتن‌اش کیان فیلم را بر باد دهد، این نوع فیلم‌ها حتی اگر شما بخواهید هم نمی‌توانید اسپویل‌اش کنید.

بلاتشبیه بلاتشبیه، شما از بیننده‌های «جاده مالهالند» (دیوید لینچ) استثنائاً درباره داستان بپرسید و حتی بخواهید اسپویل‌اش کنند؛ گناهش با من! اگر توانستند!

یکی می‌گفت؛ فیلم می‌خواهد بگوید «گذشت» داشته باشید! واقعا؟ آن‌وقت کجا؟

یا فیلم می‌خواهد بگوید که کمی صبور باشید! عجب! واقعا؟
دیگر چه چیزی می‌خواهد بگوید؟

شما به یک عروسی دعوت شده‌اید، پیش‌تر حدس می‌زنید که چه نوعی از رفتار و شیوه برگزاری دارند، چیزکی هم مصرف می‌کنید که اساسا خودتان از یادتان بروید، اما نمی‌روید! الکی برای ریفرنس دادن و خندیدن به فیلم‌های طنز یک بخش رقص مسخره هم در ابتدای آن تعبیه می‌کنید، چیز زیادی هم از رقص بی‌مایه بهرام رادان گیرتان نمی‌آید، و کلا این صحنه‌ها را وا می‌دهید، و به عروسی وارد می‌شوید، از بیرون به درون رفته‌اید، و در درون همان بیرون را مشاهده می‌کنید (وضعیت خیلی خراب است)، حتی همان چیزکی که زدید هم کارگر نمی‌افتد، و داستان بدون هر جهتی، ادامه می‌یابد... ؛ درون و بیرون یکی می‌شود و فضا دلزده، کلا شب دارکی می‌شود!

ادامه دارد...

@r_dorost
قلمرو نقد
صبحانه با زرافه‌ها/۸ 📽️از بیرون به درون آمده‌ام: از منظر به نظّاره، به ناظر 📽️کجا بودیم!؟ ببخشید که چند قسمتی شد این مطلب! مخاطبان تلگرام و اینستاگرام بیش‌تر از این حوصله، و خود پلتفرم‌ها هم ظرفیت ندارند، کاراکتر اضافی جا نمی‌دهند و می‌توان فرصت داد به خود…
صبحانه با زرافه‌ها/۹
📽️مقصد، مسیر است

📽️شگفتا که صبحانه با... هم مثل فیلم‌های طنز لوکلاس این‌ سال‌ها به بازیگران خودش می‌نازد و فخر می‌کند!

از نظر تماتیک این یک فول بزرگ برای این فیلم به‌حساب می‌آید؛ از منظر فیلمی که دست ما را می‌گیرد تا به سرمنزل برساند «که اساسا مقصدی وجود ندارد، مقصد همین مسیر است»، بنابراین مانند فیلم‌های جریان اصلی مقصد دادن به مخاطب، اشتباهی بزرگ است. بازیگران مقصد سینما نیستند، هرگز.

ما می‌دانیم این، کار تبلیغات و پخش‌کننده‌ها است که با به رخ کشیدن عناوین و اسامی، مخاطب را به داخل سینما بکشانند، و ته‌اش هم با هیچی روانه‌اش کنند.

بازیگران را نمی‌توان خرید، و آن‌ها هم آن استعلای معنوی را نمی‌توانند به شما بدهند؛ چرا!؟ به‌خاطر این‌که خود آن‌ها معطل درک بسیاری از مسائل هستند.

آنونس‌ها و تیزرها را ببینید دقیقا از همان مدل معیوب و مسخره تبلیغات فیلم در شبکه GEM می‌آید و حداقل که خورند این فیلم نیست و زشت است.

ببینیم بازیگران کیستند
من یک‌بار برای تولیدکنندگان سینمای فارسی نوشته بودم که «از امین حیایی، بیک ایمانوردی نسازید»، منظور هم این بود که این بازیگر ارزشمند را خراب نکنید.
البته که رضا بیک ایمانوردی بد نبود، اساسا آن‌ها هم در مسیر فعالیت‌هایشان، هموارکننده راه سینما و رفع خیلی از مشکلات بودند و ارزش‌های خودشان را می‌آفریدند.

منظور من این بود که بین بیک ایمانوردی بودن و بهروز وثوقی شدن، آن جایگاه بهتر را ببینید، اما خب ندیدند و...

۱-بهرام رادان
خیلی بازی کرده، از شور عشق و «زرشک زرین» برسی به جایی که بهرام رادان بشوی، ساده نیست، اما سینما انتظارش بیشتر از این‌ها است. دست ما نیست، چیزی که شما را فراتر از یک هنرپیشه موفق سینما می‌برد، فراتر از کارهایی است که شما کرده‌اید!

۲-پژمان جمشیدی
این بهترین بازی او در تمام دوران فعالیت‌اش است. نه این‌که واقعا بوده، خیر، در نیمی از فیلم او بیهوش است و این فرصتی داده تا نابازیگری او را نبینیم.
جمشیدی آن‌قدر در فیلم‌های کم‌مایه طنز حضور یافته که مانند آدامس جویده شده، دیگر طعمی ندارد.
این‌جا او در برابر سایر بازیگران رسما کم آورده، نمی‌داند با دست‌هایش چه کند و در ادای دیالوگ‌ها هم موفق نیست، چون خوشمزه‌بازی نمی‌تواند در بیاورد و اغراق را اجرا کند، کلا تعطیل شده است.
ما آن سال‌ها می‌رفتیم راه‌آهن تا با بچه‌ها سوار مینی‌بوس بشویم و برویم زمین اکباتان و تمرین کنیم. مجتبی محرمی و مهدی فنونی‌زاده و چند تایی فوتبالیست اسمی هم بودند. این مینی‌بوس در فاصله رفت و برگشت، اساسا روی هوا بود، و جمشیدی را انگار از داخل آن وسیله و جوک‌هایش بیرون کشیده‌اند... !

۳-هوتن شکیبا
راستش من یکی، امیدی به این‌که از او بازیگر در بیاید نداشتم، حتی در فیلم‌های قبلی‌اش هم نمی‌توانستم دلیلی برای حضورش بفهمم! در این‌جا شکیبا به فاصله و یک‌قدمی «هنرپیشه و بازیگری» می‌رسد، برای همین باز هم تکلیف نامشخص است. گیشه صدایش می‌کند، گیشه‌ای هم نیست، پس تکلیفش را باید با خودش مشخص کند.

۴-هادی حجازی‌فر
او رسما می‌خواهد از قوالب تحمیلی «جریان» بیرون بیاید و بنابراین با پرورش شخصیت، و با فاصله از خودش، راه را کوتاه و دلنشین می‌کند. شاید زحمتی هم برای کاراکتر دکتر نکشیده باشد، نمی‌دانم، نمی‌شناسمش، اما از مثلا چند تکه‌ای که در داریوش و پلتفرم‌ها از او دیدم، خیلی جلوتر است.

۵-بیژن بنفشه‌خواه
او آن‌قدر در مجموعه‌ها و برنامه‌های تلویزیون حضور داشته، که هرگز فرصتش را نداشت تا بازی هم بکند و خودش را پیدا کند.
این فیلم مثل یک معجزه‌ برای بنفشه‌خواه است، یک بازی سرد و بافاصله، و اندازه که راکورد خود را کاملا حفظ می‌کند، و با حداقل دیالوگ و اجرا، سرانجام به استاندارد بازی می‌رسد.

ذائقه ایرانی معمولا بازی اوراکت را می‌پسندد. مثلا وقتی حامد بهداد آمد، داستان بازی در سینمای ما تکان خورد. آن عصبیت و عصیانگری را جور خاص خودش اجرا می‌کرد، اما همو وقتی نوید محمدزاده آمد، از میدان به‌در شد؛ اورکت بالای اوراکت.

حالا هم طوری که خود محمدزاده قربانی اوراکت خودش شده، هیچ بازیگری نشده! زودپز را ببینید که چگونه بازیگر به تقلا می‌افتد تا الکی صحنه‌ها و دیالوگ‌ها را زیاد کنند تا مثلا از پارتنر خودش عقب نیفتد، و بعد هم قشنگ می‌افتد، از حضور در زودپز قطعا چیزی در نمی‌آید.

برگردیم به صبحانه با... ، خود صحت هم بازی‌هایی کرده است و البته از افتضاح‌ترین بازیگران سینمای ماست، اما این‌جا به بنفشه‌خواه و حجازی‌فر چه گفته که چنین بازی‌هایی از ایشان گرفته، باید گفت دمش گرم.
یادمان باشد یک وقت‌هایی نداشتن سرمایه،‌ بهتر است از داشتن‌اش.
صحت استعداد بازیگری نداشت، اما الان در فیلم دومش کارش کارستان شده است، حتی بهتر از نتیجه بازیگرهایش.

ادامه دارد...

@r_dorost
قلمرو نقد
صبحانه با زرافه‌ها/۹ 📽️مقصد، مسیر است 📽️شگفتا که صبحانه با... هم مثل فیلم‌های طنز لوکلاس این‌ سال‌ها به بازیگران خودش می‌نازد و فخر می‌کند! از نظر تماتیک این یک فول بزرگ برای این فیلم به‌حساب می‌آید؛ از منظر فیلمی که دست ما را می‌گیرد تا به سرمنزل برساند…
صبحانه با زرافه‌ها/بخش پایانی
📽️مگه تموم عمر چند تا بهاره

📽️کجا بودیم!؟ این دقیقا یکی از روش‌های صحت است، کجا بودیم!؟ فرم در روایت‌های او این‌طوری شکل می‌گیرد، A B ناگهان یک پرش و D و بعد دوباره A B و C و این خط را بگیر و بیا...

در میانه همین صبحانه با... دو تا ماشین راه افتاده‌اند و به مقصد رسیده‌اند و سرنشینان هر دو‌ ماشین به‌خاطر آن نفری سفر را شروع کرده‌اند که بکل از یادشان رفته است که سوارش کنند! فلذا می‌فهمند و برمی‌گردند و...

بعد از همین فصل، روز شده و همین نفر پنجم از حالت قبلی خارج می‌شود و بالای سر دکتر می‌آید و اولین سوالش این‌است، این دیگه کیه!؟

بنابراین ما با یک فرم نسبتا پیش‌رونده شبه دراماتیک طرفیم که شمایلی از یک بیان ابزورد را به‌خود می‌گیرد و ویژگی‌اش این‌است که به قراردادهای پوک سینمای طنز تن در نمی‌دهد.

آن قراردادها که طرف خودش را باید آن‌قدر مچاله کند تا یه نمه ته‌لبخندی از مخاطب بگیرد، لباس‌های جیغ بپوشد، شورتک و شلوارک، رفتار مشمئزکننده جلف، دیالوگ‌های حال‌بهم‌زن مثلا عاشقانه، برداشتن نعل به نعل از قصه و فیلم‌های فارسی دوران گذشته و یا استمداد از فعلی جنسی را به تماشا بگذارد تا در GEM خودشان را بابت شجاعت نشان دادن موضوعات ممنوعه در سینمای مملکت، پاره کنند؛ این‌جا نمی‌بینیم. می‌بینید چقدر خوب است؟
(بعد هم ژست کارآفرین برتر سینما را به خود بگیرند!)

اساسا مهم‌ترین ارزش فیلم‌های صحت آن‌جاست که از جهان رئال خودش فاصله نمی‌گیرد و لحن آدم‌ها از مسخره‌بازی فیلم‌های قلابی طنز خیلی فاصله دارد، شما انگار خودت را می‌بینی با همان درون‌مایه‌های جالب بیخ گوش زندگی‌ات.

عروسی است، رقص هم هست! (توجیه غم‌انگیز خود صحت از رقص را هم دیدیم که چقدر بد حرف می‌زد!) و اما جهان فیلم سرد و نقادانه است. هزار سال گذشته، اما قراردادها توگویی همان است، بخشی از جامعه ما همان است که بود و انگار هزار سال بعد هم همان می‌ماند که هست.

در صبحانه با... ما آن‌را می‌بینیم؛ و فیلم «تغییر» را هم به ما نشان می‌دهد، ساده گرفتن اسطوره‌هایی که ساخته‌ایم، خبری نیست؛ ولو مرگ هم سر برسد، مرگ هم از قراردادها بگذرد و کسی را دریابد که انتظارش را نداشتم و...

این نگاه فیلم واقعا غریب‌ترین و یونیک‌ترین و شگفت‌ترین نگاهی است که در تمام جهان نسبت به زندگی (و بی‌تفاوتی درخصوص مرگ) دیده‌ایم. این‌جاست که فیلم برخلاف سلف خود، قائم به روزگار خودش می‌شود، آن شکل به سخره گرفتن عناوین، مثلا دکتر، مهندس خطاب کردن یکدیگر و... این‌جا و در این حال معنا پیدا می‌کند، و حتی تماشای گاوی در این جاده «بار» می‌گیرد، و توگویی زبانی نهفته کشف می‌شود، در خیال خود زرافه‌ای می‌بینی و راه گشودگی چشم هموار می‌شود، اگر این زندگی از چشم‌ها افتاده است، و مرگ هم علی‌السویه شده‌است، شخصیت‌های صبحانه با... راهی یافته‌اند و نشان می‌دهند که چیزی در انتظار است فراتر از زندگی؛ پس خوشا آن دم که جهان سرودی شود و...
*
همان‌گونه که مشت بسته، قادر به دریافت هیچ هدیه‌ای نیست، به همان ترتیب هم اندیشه و ذهن بسته نمی‌تواند هیچ درسی را بیاموزد. سال‌ها نقد را به مرخصی فرستادند و به منتقد لکه و انگ چسباندند، و وقتی بیدار شدند از جایگاه‌شان چیزی باقی نمانده بود.
(کابوس این سه سال...)

فیلم‌های «سروش صحت» نقد و نظر جدی می‌گیرند، این ودیعه‌ای نیست که نصیب هر آدمی شاغل در این وادی شود. اگر ما و اثرمان را نقد کردند، خوشحال باشیم، در این وادی ِ هیچ، لابد که به حساب آمده‌ایم، خیلی‌ها در آن سال‌ها، اساسا به‌حساب نمی‌آمدند، نمی‌آیند و جوری می‌روند و تمام می‌شوند كَانَ هُوَ اصلا نبوده‌اند...

ادامه ندارد، تمام.

@r_dorost
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📽️سرمایه

📽️برای رسیدن، برای شدن؛ یه وقت‌هایی نداشتن سرمایه‌ بهتر است از داشتن‌اش.

@r_dorost
کوته‌گویه/
📽️تجلی اراده ملی | خشم عزیزان غیر ملی!


📽️جشنواره بین‌المللی را نمی‌دانستند چطوری می‌توان برگزارش کرد! کسی هم البته دعوتِ احتمالی‌شان را قبول نمی‌کرد، پس بکل زدند و تعطیل‌اش کردند!

حاصل عرض اندام آن سه سال‌شان هم که تاریخی و ثبت است و گریزی از نتایج آن نیست.

حالا حداقل می‌توان «آزاده» بود و سکوت کرد و به‌جای چوب گذاشتن لای چرخ‌ها، از افزایش احتمالی ظرفیت‌های فرهنگی و هنری کشور لذت برد.
این‌طوری برای آن‌ها هم بهتر است که!

👈معرفی دبیر جدید جشنواره و تفکیک داخلی از بین‌الملل، هر دو اقداماتی خوب بود، بیش باد.

@r_dorost
📽️تا دوباره تو را دیدم...

📽️چطوری می‌تونی به يکی بگی خداحافظ؛ وقتی حتی نمی‌تونی بدون اون چیزی رو تصور کنی؟

من نگفتم خداحافظ! من چیزی نگفتم! من فقط رفتم...

🪴شب‌های زغال اخته‌ای من
(ونگ کار وای)

@r_dorost
📽زندگی و له شدن و پیش رفتن ...

📽ضربه زدن رو فراموش کن!
یاد بگیر ضربه‌هایی سخت‌تر بخوری، اما پیش بری...

💠Rocky (۱۹۷۶)
John G. Avildsen

@r_dorost
📽️عزم‌داشتن می‌دانی؟

📽️ببین! تو می‌تونی منو مسخره کنی و حتی سعی کنی و راهم رو ببندی! اما اینو بدون، هرگز نمی‌تونی متوقفم کنی...

پدرخوانده - فرانسیس فورد کوپولا

@r_dorost
2024/11/20 05:03:25
Back to Top
HTML Embed Code: