Forwarded from (Morad gholipour)مراد قلی پور
از کتاب مانیفست👆
چاپ سوئد
چاپ سوئد
Forwarded from م. روانشید M. Ravanshid
Forwarded from م. روانشید M. Ravanshid
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نگران نباش نازنین _ م. روان شید
Forwarded from م. روانشید M. Ravanshid
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پنج عاشقانه ی کوتاه _ م. روان شید
Forwarded from م. روانشید M. Ravanshid
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سنگ زمین تنهاست/سه شعر _ م. روان شید https://www.tgoop.com/ravanshidpoet
Forwarded from م. روانشید M. Ravanshid
غروبِ آزادی
م. روانشید
خرداد ۱۳۷۷ تهران
www.tgoop.com/ravanshidpoet
آزادی
غروب
کلاغها...
.
آن مرد با منقلِ آتش میآید
روز را درو میکند کنارِ جدولِ آزادی
جدول تمام میشود ـ اما
زن همچنان مانده است
و بوی کباب
کبود میکند عالم و آدم را.
.
آزادی
غروب
کلاغها...
.
کِش میآید غروب تا کِشالهی ران
روحِ روانِ خوارج
سر میبُرد عبورِ آدم را در صف ـ
صف رفته تا «نمیدانم آن کجا»
اما
آزادی آنقدر جا دارد که
غوغا شود امشب.
.
آزادی
غروب
کلاغها...
.
کلاغها صف کشیدهاند بال تا بال
زن رفته است ـ اما
آن مرد با منقلِ آتش
مانده تا کباب کند
عالم و آدم را
تا سحر...
.
م. روانشید
خرداد ۱۳۷۷ تهران
www.tgoop.com/ravanshidpoet
آزادی
غروب
کلاغها...
.
آن مرد با منقلِ آتش میآید
روز را درو میکند کنارِ جدولِ آزادی
جدول تمام میشود ـ اما
زن همچنان مانده است
و بوی کباب
کبود میکند عالم و آدم را.
.
آزادی
غروب
کلاغها...
.
کِش میآید غروب تا کِشالهی ران
روحِ روانِ خوارج
سر میبُرد عبورِ آدم را در صف ـ
صف رفته تا «نمیدانم آن کجا»
اما
آزادی آنقدر جا دارد که
غوغا شود امشب.
.
آزادی
غروب
کلاغها...
.
کلاغها صف کشیدهاند بال تا بال
زن رفته است ـ اما
آن مرد با منقلِ آتش
مانده تا کباب کند
عالم و آدم را
تا سحر...
.
Telegram
م. روانشید M. Ravanshid
اشعار و دکلمه های م. روانشید
Forwarded from م. روانشید M. Ravanshid
ترسو و ترساننده حالم را بد میکنند...
م. روانشید
بخشی از گفت و گوی من با روزنامهی ندای جنوب (3)
29 بهمن 1381
گفت و گو گننده: مهدی مرادی
..........................................................................................
... و چیزِ دیگری که خیلی ذهنام را مشغول کرده رعب و وحشت و هراسی است که در میانِ اهل قلم ( بخوانید اهلِ شعر ) رواج دارد .
بعضی از دوستانِ شاعر ما پیوسته در حالِ ایجاد رعب و وحشت در بین اهالی و علاقهمندانِ قلم هستند، طوری که دیگران میترسند اشارهای به آن حضرت بکنند . گاهی فکر میکنم این آدمها خیلیخیلی ترحمانگیز هستند، نداشتههایشان را با جنگ و جنجال پنهان میکنند. آن طرفِ قضیه هم هست، کسانی که همیشه زیرِ نام و یادِ این عزیزان قرار میگیرند. به نظرِ من اینها هم ترحمانگیز هستند.
حس میکنم یک عده پیوسته در حالِ ترساندن هستند و یک عده هم پیوسته در حالِ ترسیدن، این دو گروه حالم را بد میکنند.
بعضی از دوستانِ شاعر من هم تقریبا ( تمامِ وقتِ خود را ) صرفِ اثباتِ خود و شعرِ خود میکنند، چنان با شور و انرژی از خودشان و شعرشان دفاع میکنند که فکر میکنم همین وقت را برای غنی کردنِ خودشان و شعرشان صرف میکردند زودتر به نتیجهای که میخواستند می رسیدند...
م. روانشید
بخشی از گفت و گوی من با روزنامهی ندای جنوب (3)
29 بهمن 1381
گفت و گو گننده: مهدی مرادی
..........................................................................................
... و چیزِ دیگری که خیلی ذهنام را مشغول کرده رعب و وحشت و هراسی است که در میانِ اهل قلم ( بخوانید اهلِ شعر ) رواج دارد .
بعضی از دوستانِ شاعر ما پیوسته در حالِ ایجاد رعب و وحشت در بین اهالی و علاقهمندانِ قلم هستند، طوری که دیگران میترسند اشارهای به آن حضرت بکنند . گاهی فکر میکنم این آدمها خیلیخیلی ترحمانگیز هستند، نداشتههایشان را با جنگ و جنجال پنهان میکنند. آن طرفِ قضیه هم هست، کسانی که همیشه زیرِ نام و یادِ این عزیزان قرار میگیرند. به نظرِ من اینها هم ترحمانگیز هستند.
حس میکنم یک عده پیوسته در حالِ ترساندن هستند و یک عده هم پیوسته در حالِ ترسیدن، این دو گروه حالم را بد میکنند.
بعضی از دوستانِ شاعر من هم تقریبا ( تمامِ وقتِ خود را ) صرفِ اثباتِ خود و شعرِ خود میکنند، چنان با شور و انرژی از خودشان و شعرشان دفاع میکنند که فکر میکنم همین وقت را برای غنی کردنِ خودشان و شعرشان صرف میکردند زودتر به نتیجهای که میخواستند می رسیدند...
Forwarded from م. روانشید M. Ravanshid
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یوسف اینبار بعید است به کنعان برسد. پویا جمشیدی ـ با صدای م. روانشید
Forwarded from م. روانشید M. Ravanshid
Forwarded from م. روانشید M. Ravanshid
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فلکه ی سه دختر _ م. روان شید
Forwarded from م. روانشید M. Ravanshid
تو کوچههای تهرون، زندگی شاید زیبا باشد
م. روانشید
۱۴ اسفند ۱۳۹۸
https://www.tgoop.com/ravanshidpoet
دوست من پانتهآ کُرد، ایده یا چالش جالبی را در اینستاگراماش مطرح کرده، ایدهای که از چند جهت بهنظرم جالب و هدفدار آمد:
اول: ذهن را فعال میکند
دوم: با معناهای منفرد، یک معنای جدید میسازد
سوم: معرفی کتاب هم هست
چهارم: شکوفایی خلاقیتهای خفته را هم به دنبال دارد
پنجام: سرگرمی بهدرد بخوریست
ششام: در خانه با کتابهایتان سرگرم میشوید و بیرون نمیروید، کرونا هم نمیگیرید
هفتام: و دهها سود دیگر...
میگوید: با نامِ سه کتاب؛ یک هایکو بسازید، هایکویی البته معنا و پیامدار.
حال هایکو چیست؟ از ویکیپدیا برایتان نقل میکنم:
«هایکو کوتاهترین گونهی شعری در جهان است که مبدع آن ژاپنیها هستند و از سه بند تشکیل میشود.»
من اما دست بهکار شدم و سهچهار معنای تازه ساختم که خودم بدم نیامد، کمی شیطنتآمیز و البته با دو کتاب، یعنی که قانون سهبندیِ هایکو را رعایت نکردهام.
.
م. روانشید
.
م. روانشید
۱۴ اسفند ۱۳۹۸
https://www.tgoop.com/ravanshidpoet
دوست من پانتهآ کُرد، ایده یا چالش جالبی را در اینستاگراماش مطرح کرده، ایدهای که از چند جهت بهنظرم جالب و هدفدار آمد:
اول: ذهن را فعال میکند
دوم: با معناهای منفرد، یک معنای جدید میسازد
سوم: معرفی کتاب هم هست
چهارم: شکوفایی خلاقیتهای خفته را هم به دنبال دارد
پنجام: سرگرمی بهدرد بخوریست
ششام: در خانه با کتابهایتان سرگرم میشوید و بیرون نمیروید، کرونا هم نمیگیرید
هفتام: و دهها سود دیگر...
میگوید: با نامِ سه کتاب؛ یک هایکو بسازید، هایکویی البته معنا و پیامدار.
حال هایکو چیست؟ از ویکیپدیا برایتان نقل میکنم:
«هایکو کوتاهترین گونهی شعری در جهان است که مبدع آن ژاپنیها هستند و از سه بند تشکیل میشود.»
من اما دست بهکار شدم و سهچهار معنای تازه ساختم که خودم بدم نیامد، کمی شیطنتآمیز و البته با دو کتاب، یعنی که قانون سهبندیِ هایکو را رعایت نکردهام.
.
م. روانشید
.
Forwarded from سریا داودی حموله (شاعر،منتقد ادبی،پژوهشگر فرهنگمردم) (سریا داودی حموله)
کوه ها
به چه نگاه می کنند
وقتی تو نیستی
ومن در ساقه ی گندم خواب رفته ام؟
#سریا_داودی_حموله
#سریانه ها
https://www.tgoop.com/sorayaneha
به چه نگاه می کنند
وقتی تو نیستی
ومن در ساقه ی گندم خواب رفته ام؟
#سریا_داودی_حموله
#سریانه ها
https://www.tgoop.com/sorayaneha
Forwarded from م. روانشید M. Ravanshid
نقد و «تئوری دیکتاتوری»
م. روانشید
۲۴ فروردین ۱۴۰۱
www.tgoop.com/ravanshidpoet
وقتی میگویم در فضای سرکوب، «نقد» یا واضحتر بگویم «نقد سالم، غنی و سازنده» قابلِ شناسایی و اعتنا نیست منظورم ساده است؛ وقتی یک ایدئولوژی میشود ایدئولوژی غالب و قدرتِ مرکزی را به دست میگیرد، دو اتفاقِ حداقلی در پی دارد. نخست: پرورش و رشد و نموِ منتقدانِ حکومتی، یعنی وابستگان و دلبستگان به ایدئولوژی حاکم و در نتیجه بسطِ آکاهانه یا ناآگاهانهی «تئوری دیکتاتوری» که این قطعا جز در موازاتِ حکومتِ مرکزی و مدون کردنِ اهدافِ حاکم نمیتواند باشد، اتفاقِ دوم آن تفکریست که بیرون از این دایره میزید، زندگی نمیکند، سعی دارد تا مقاومت کند، تنها مقاومت و نه تبیین و تدوینِ «نقد» غنی و پیشروند.
موضوع را سادهتر میکنم:
در حکومتی که «ایدئولوژی» غالب نیست؛ باورهای ذهنی، جهانبینی یا اعتقاد همچنان در هنر موجود است اما قانونگذار نیست، یعنی که منتقدِ مسیحی یا مسلمان یا یهودی... به نقدِ چیزی به عنوان شعر میپردازد، تنها شعر، بدون پیشنیازهای ایدئولوژیک و تعیین کننده، بدون توجه به اعتقاداتِ فردی و یا حتی حکومتی، بدونِ هراس یا دلبستگی. در این صورت این تنها شعر است که در مرکز قرار میگیرد و آنچه که تبیین میشود ـ درست یا نادرست ـ در جهتِ ارتقاء اندیشه و بسطِ تخیل و پرورشِ پرسشها و اعتراضهای مکرر در لباسِ شعر است.
در این فضا، آنچه منتقد مینویسد، فارغ از درست یا نادرست بودن، مبتنی بر هوش و دانش و افقِ دیدِ او میتواند باشد و نه برگرفته از امکاناتِ بیانیایی که ایدئولوژیِ حاکم به او واگذار کرده است. در این فضا، دغدغه شعر است و نه حواشیِ دست و پا گیر و گاه کشنده...
حالا شاید بهتر بتوان فهمید چرا «نقد» و در نتیجه «شعر» در دههی چهل و پنجاه شکوفا و ماندگار میشود.
.
م. روانشید
۲۴ فروردین ۱۴۰۱
www.tgoop.com/ravanshidpoet
وقتی میگویم در فضای سرکوب، «نقد» یا واضحتر بگویم «نقد سالم، غنی و سازنده» قابلِ شناسایی و اعتنا نیست منظورم ساده است؛ وقتی یک ایدئولوژی میشود ایدئولوژی غالب و قدرتِ مرکزی را به دست میگیرد، دو اتفاقِ حداقلی در پی دارد. نخست: پرورش و رشد و نموِ منتقدانِ حکومتی، یعنی وابستگان و دلبستگان به ایدئولوژی حاکم و در نتیجه بسطِ آکاهانه یا ناآگاهانهی «تئوری دیکتاتوری» که این قطعا جز در موازاتِ حکومتِ مرکزی و مدون کردنِ اهدافِ حاکم نمیتواند باشد، اتفاقِ دوم آن تفکریست که بیرون از این دایره میزید، زندگی نمیکند، سعی دارد تا مقاومت کند، تنها مقاومت و نه تبیین و تدوینِ «نقد» غنی و پیشروند.
موضوع را سادهتر میکنم:
در حکومتی که «ایدئولوژی» غالب نیست؛ باورهای ذهنی، جهانبینی یا اعتقاد همچنان در هنر موجود است اما قانونگذار نیست، یعنی که منتقدِ مسیحی یا مسلمان یا یهودی... به نقدِ چیزی به عنوان شعر میپردازد، تنها شعر، بدون پیشنیازهای ایدئولوژیک و تعیین کننده، بدون توجه به اعتقاداتِ فردی و یا حتی حکومتی، بدونِ هراس یا دلبستگی. در این صورت این تنها شعر است که در مرکز قرار میگیرد و آنچه که تبیین میشود ـ درست یا نادرست ـ در جهتِ ارتقاء اندیشه و بسطِ تخیل و پرورشِ پرسشها و اعتراضهای مکرر در لباسِ شعر است.
در این فضا، آنچه منتقد مینویسد، فارغ از درست یا نادرست بودن، مبتنی بر هوش و دانش و افقِ دیدِ او میتواند باشد و نه برگرفته از امکاناتِ بیانیایی که ایدئولوژیِ حاکم به او واگذار کرده است. در این فضا، دغدغه شعر است و نه حواشیِ دست و پا گیر و گاه کشنده...
حالا شاید بهتر بتوان فهمید چرا «نقد» و در نتیجه «شعر» در دههی چهل و پنجاه شکوفا و ماندگار میشود.
.
Telegram
م. روانشید M. Ravanshid
اشعار و دکلمه های م. روانشید
Forwarded from م. روانشید M. Ravanshid
تو میدانی از که میگویم
به: محمد هدایت
م. روانشید
۲۲ شهریور ۱۴۰۰
www.tgoop.com/ravanshidpoet
افرادِ زیادی را در بازیِ شعر میشناسم که به هر قیمتی؛ تاکید میکنم به هر قیمتی خود را به خطِ آغازِ بازی رساندند، به مرزِ حرکت، به جایگاهِ استارت؛ اما در همان خطِ استارت؛ درست وقتی که باید حرکت را آغاز میکردند، ماندگار شدند و تنها اَدای دویدن را درآوردند، درجا دویدند و دویدند و دویدند، اما در همان مرزِ ماندن ماندند، و همانجا ماندگار شدند. به زبانِ ساده یعنی «هیچ»ای که تنها به مرزِ بازی رسیده بود و تنها کارتِ شرکت در بازی را با خود حمل میکند.
دوستِ من، اینها تنها کارتِ شرکت در بازی را گرفتند و هرگز نه دویدند و نه توانایی دویدن داشتند و فراموش کردهاند که آن کارت حداقل سه دهه است باطل شده و فاقد اعتبار است.
تو میدانی از که میگویم: «آدمهای فاقدِ اعتبار».
خواستم که بچههای امروز هم بیخبر نمانند...
.
به: محمد هدایت
م. روانشید
۲۲ شهریور ۱۴۰۰
www.tgoop.com/ravanshidpoet
افرادِ زیادی را در بازیِ شعر میشناسم که به هر قیمتی؛ تاکید میکنم به هر قیمتی خود را به خطِ آغازِ بازی رساندند، به مرزِ حرکت، به جایگاهِ استارت؛ اما در همان خطِ استارت؛ درست وقتی که باید حرکت را آغاز میکردند، ماندگار شدند و تنها اَدای دویدن را درآوردند، درجا دویدند و دویدند و دویدند، اما در همان مرزِ ماندن ماندند، و همانجا ماندگار شدند. به زبانِ ساده یعنی «هیچ»ای که تنها به مرزِ بازی رسیده بود و تنها کارتِ شرکت در بازی را با خود حمل میکند.
دوستِ من، اینها تنها کارتِ شرکت در بازی را گرفتند و هرگز نه دویدند و نه توانایی دویدن داشتند و فراموش کردهاند که آن کارت حداقل سه دهه است باطل شده و فاقد اعتبار است.
تو میدانی از که میگویم: «آدمهای فاقدِ اعتبار».
خواستم که بچههای امروز هم بیخبر نمانند...
.
Telegram
م. روانشید M. Ravanshid
اشعار و دکلمه های م. روانشید