Forwarded from م. روانشید M. Ravanshid
نقد و «تئوری دیکتاتوری»
م. روانشید
۲۴ فروردین ۱۴۰۱
www.tgoop.com/ravanshidpoet
وقتی میگویم در فضای سرکوب، «نقد» یا واضحتر بگویم «نقد سالم، غنی و سازنده» قابلِ شناسایی و اعتنا نیست منظورم ساده است؛ وقتی یک ایدئولوژی میشود ایدئولوژی غالب و قدرتِ مرکزی را به دست میگیرد، دو اتفاقِ حداقلی در پی دارد. نخست: پرورش و رشد و نموِ منتقدانِ حکومتی، یعنی وابستگان و دلبستگان به ایدئولوژی حاکم و در نتیجه بسطِ آکاهانه یا ناآگاهانهی «تئوری دیکتاتوری» که این قطعا جز در موازاتِ حکومتِ مرکزی و مدون کردنِ اهدافِ حاکم نمیتواند باشد، اتفاقِ دوم آن تفکریست که بیرون از این دایره میزید، زندگی نمیکند، سعی دارد تا مقاومت کند، تنها مقاومت و نه تبیین و تدوینِ «نقد» غنی و پیشروند.
موضوع را سادهتر میکنم:
در حکومتی که «ایدئولوژی» غالب نیست؛ باورهای ذهنی، جهانبینی یا اعتقاد همچنان در هنر موجود است اما قانونگذار نیست، یعنی که منتقدِ مسیحی یا مسلمان یا یهودی... به نقدِ چیزی به عنوان شعر میپردازد، تنها شعر، بدون پیشنیازهای ایدئولوژیک و تعیین کننده، بدون توجه به اعتقاداتِ فردی و یا حتی حکومتی، بدونِ هراس یا دلبستگی. در این صورت این تنها شعر است که در مرکز قرار میگیرد و آنچه که تبیین میشود ـ درست یا نادرست ـ در جهتِ ارتقاء اندیشه و بسطِ تخیل و پرورشِ پرسشها و اعتراضهای مکرر در لباسِ شعر است.
در این فضا، آنچه منتقد مینویسد، فارغ از درست یا نادرست بودن، مبتنی بر هوش و دانش و افقِ دیدِ او میتواند باشد و نه برگرفته از امکاناتِ بیانیایی که ایدئولوژیِ حاکم به او واگذار کرده است. در این فضا، دغدغه شعر است و نه حواشیِ دست و پا گیر و گاه کشنده...
حالا شاید بهتر بتوان فهمید چرا «نقد» و در نتیجه «شعر» در دههی چهل و پنجاه شکوفا و ماندگار میشود.
.
م. روانشید
۲۴ فروردین ۱۴۰۱
www.tgoop.com/ravanshidpoet
وقتی میگویم در فضای سرکوب، «نقد» یا واضحتر بگویم «نقد سالم، غنی و سازنده» قابلِ شناسایی و اعتنا نیست منظورم ساده است؛ وقتی یک ایدئولوژی میشود ایدئولوژی غالب و قدرتِ مرکزی را به دست میگیرد، دو اتفاقِ حداقلی در پی دارد. نخست: پرورش و رشد و نموِ منتقدانِ حکومتی، یعنی وابستگان و دلبستگان به ایدئولوژی حاکم و در نتیجه بسطِ آکاهانه یا ناآگاهانهی «تئوری دیکتاتوری» که این قطعا جز در موازاتِ حکومتِ مرکزی و مدون کردنِ اهدافِ حاکم نمیتواند باشد، اتفاقِ دوم آن تفکریست که بیرون از این دایره میزید، زندگی نمیکند، سعی دارد تا مقاومت کند، تنها مقاومت و نه تبیین و تدوینِ «نقد» غنی و پیشروند.
موضوع را سادهتر میکنم:
در حکومتی که «ایدئولوژی» غالب نیست؛ باورهای ذهنی، جهانبینی یا اعتقاد همچنان در هنر موجود است اما قانونگذار نیست، یعنی که منتقدِ مسیحی یا مسلمان یا یهودی... به نقدِ چیزی به عنوان شعر میپردازد، تنها شعر، بدون پیشنیازهای ایدئولوژیک و تعیین کننده، بدون توجه به اعتقاداتِ فردی و یا حتی حکومتی، بدونِ هراس یا دلبستگی. در این صورت این تنها شعر است که در مرکز قرار میگیرد و آنچه که تبیین میشود ـ درست یا نادرست ـ در جهتِ ارتقاء اندیشه و بسطِ تخیل و پرورشِ پرسشها و اعتراضهای مکرر در لباسِ شعر است.
در این فضا، آنچه منتقد مینویسد، فارغ از درست یا نادرست بودن، مبتنی بر هوش و دانش و افقِ دیدِ او میتواند باشد و نه برگرفته از امکاناتِ بیانیایی که ایدئولوژیِ حاکم به او واگذار کرده است. در این فضا، دغدغه شعر است و نه حواشیِ دست و پا گیر و گاه کشنده...
حالا شاید بهتر بتوان فهمید چرا «نقد» و در نتیجه «شعر» در دههی چهل و پنجاه شکوفا و ماندگار میشود.
.
Telegram
م. روانشید M. Ravanshid
اشعار و دکلمه های م. روان شید
Forwarded from م. روانشید M. Ravanshid
تو میدانی از که میگویم
به: محمد هدایت
م. روانشید
۲۲ شهریور ۱۴۰۰
www.tgoop.com/ravanshidpoet
افرادِ زیادی را در بازیِ شعر میشناسم که به هر قیمتی؛ تاکید میکنم به هر قیمتی خود را به خطِ آغازِ بازی رساندند، به مرزِ حرکت، به جایگاهِ استارت؛ اما در همان خطِ استارت؛ درست وقتی که باید حرکت را آغاز میکردند، ماندگار شدند و تنها اَدای دویدن را درآوردند، درجا دویدند و دویدند و دویدند، اما در همان مرزِ ماندن ماندند، و همانجا ماندگار شدند. به زبانِ ساده یعنی «هیچ»ای که تنها به مرزِ بازی رسیده بود و تنها کارتِ شرکت در بازی را با خود حمل میکند.
دوستِ من، اینها تنها کارتِ شرکت در بازی را گرفتند و هرگز نه دویدند و نه توانایی دویدن داشتند و فراموش کردهاند که آن کارت حداقل سه دهه است باطل شده و فاقد اعتبار است.
تو میدانی از که میگویم: «آدمهای فاقدِ اعتبار».
خواستم که بچههای امروز هم بیخبر نمانند...
.
به: محمد هدایت
م. روانشید
۲۲ شهریور ۱۴۰۰
www.tgoop.com/ravanshidpoet
افرادِ زیادی را در بازیِ شعر میشناسم که به هر قیمتی؛ تاکید میکنم به هر قیمتی خود را به خطِ آغازِ بازی رساندند، به مرزِ حرکت، به جایگاهِ استارت؛ اما در همان خطِ استارت؛ درست وقتی که باید حرکت را آغاز میکردند، ماندگار شدند و تنها اَدای دویدن را درآوردند، درجا دویدند و دویدند و دویدند، اما در همان مرزِ ماندن ماندند، و همانجا ماندگار شدند. به زبانِ ساده یعنی «هیچ»ای که تنها به مرزِ بازی رسیده بود و تنها کارتِ شرکت در بازی را با خود حمل میکند.
دوستِ من، اینها تنها کارتِ شرکت در بازی را گرفتند و هرگز نه دویدند و نه توانایی دویدن داشتند و فراموش کردهاند که آن کارت حداقل سه دهه است باطل شده و فاقد اعتبار است.
تو میدانی از که میگویم: «آدمهای فاقدِ اعتبار».
خواستم که بچههای امروز هم بیخبر نمانند...
.
Telegram
م. روانشید M. Ravanshid
اشعار و دکلمه های م. روان شید
Forwarded from م. روانشید M. Ravanshid
آوانگاردهای پیزوری
م. روانشید
بامداد ۱۴ مهر ۱۳۹۸
https://www.tgoop.com/ravanshidpoet
چرا شاعرانِ به اصطلاح آوانگارد(البته این لقبیست که خودشان به خودشان میدهند) در ایران از اظهار نظر در مورد مسایل روز کشور دوری میکنند؟
چرا چشم و گوش خود را بر روی مشکلات، معضلات و اعتراضهای اقشار مختلف مردم به وضعیتِ موجود میبندند و لام تا کام حرفی نمیزنند؟
چرا این خانمها و آقایان هیچ عکسالعملی در هیچ موردِ مربوط به مشکلات و اعتراضهای مردمی نشان نمیدهند؟!
مگر نه اینکه در دههی چهل، که همین حضرات در نوشتهها و نظراتِ شاعرانهشان، گاه و بیگاه از آن یاد میکنند و خودشان را با شاعران نامدارِ آن دوره مقایسه میکنند، شاعران با شعر و نوشته و نظر و کردارشان در کنار مردم و مشکلاتِ آنها بودند؟ آوانگارهای دهههای اخیرِ ما خودشان را با چه چیزِ قهرمانانِ دههی چهل مقایسه میکنند؟
یدالله رویایی، احمد شاملو، احمدرضا احمدی... و دهها شاعر و نویسندهی دههی چهلی آوانگارهای قدرتمندِ زمانهی خود بودند، هم در هنر و هم در زمینههای اجتماعی. شما بزمجههایی که جرات و جُربزهی حرف زدن ندارید، خودتان را با که و با چه مقایسه میکنید؟!
سیاسی نباشیدـ که نیستیدـ آدم که میتوانید باشید. این همه فقر و فلاکت و ظلم و زور بر تمامی اقشار جامعه نازل شده و شما آوانگارها(!!!)ی بزدل فقط حال آدم را به هم میزنید.
خطابام به شماست!
به شما که این روزهای تلخ و سیاه برای مردم، دستهایتان را لای پاهایتان پنهان کردهاید و سرما را با تخمهایتان تحمل میکنید، این زمستان هم میگذرد بدونشک، و البته تاریخ سخت بیرحم است و نارفیق...
م. روانشید
بامداد ۱۴ مهر ۱۳۹۸
https://www.tgoop.com/ravanshidpoet
چرا شاعرانِ به اصطلاح آوانگارد(البته این لقبیست که خودشان به خودشان میدهند) در ایران از اظهار نظر در مورد مسایل روز کشور دوری میکنند؟
چرا چشم و گوش خود را بر روی مشکلات، معضلات و اعتراضهای اقشار مختلف مردم به وضعیتِ موجود میبندند و لام تا کام حرفی نمیزنند؟
چرا این خانمها و آقایان هیچ عکسالعملی در هیچ موردِ مربوط به مشکلات و اعتراضهای مردمی نشان نمیدهند؟!
مگر نه اینکه در دههی چهل، که همین حضرات در نوشتهها و نظراتِ شاعرانهشان، گاه و بیگاه از آن یاد میکنند و خودشان را با شاعران نامدارِ آن دوره مقایسه میکنند، شاعران با شعر و نوشته و نظر و کردارشان در کنار مردم و مشکلاتِ آنها بودند؟ آوانگارهای دهههای اخیرِ ما خودشان را با چه چیزِ قهرمانانِ دههی چهل مقایسه میکنند؟
یدالله رویایی، احمد شاملو، احمدرضا احمدی... و دهها شاعر و نویسندهی دههی چهلی آوانگارهای قدرتمندِ زمانهی خود بودند، هم در هنر و هم در زمینههای اجتماعی. شما بزمجههایی که جرات و جُربزهی حرف زدن ندارید، خودتان را با که و با چه مقایسه میکنید؟!
سیاسی نباشیدـ که نیستیدـ آدم که میتوانید باشید. این همه فقر و فلاکت و ظلم و زور بر تمامی اقشار جامعه نازل شده و شما آوانگارها(!!!)ی بزدل فقط حال آدم را به هم میزنید.
خطابام به شماست!
به شما که این روزهای تلخ و سیاه برای مردم، دستهایتان را لای پاهایتان پنهان کردهاید و سرما را با تخمهایتان تحمل میکنید، این زمستان هم میگذرد بدونشک، و البته تاریخ سخت بیرحم است و نارفیق...
Telegram
م. روانشید M. Ravanshid
اشعار و دکلمه های م. روان شید
Forwarded from م. روانشید M. Ravanshid
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بعد _ از مجموعه داستانهای بندانگشتی. این داستان: تناسخ _ م. روانشید
بازنشر است:
«آنکارههایی» که «اینکاره» نیستند!
م. روانشید
19 خرداد 1402
www.tgoop.com/ravanshidpoet
دقت کردهاید آنکه «اینکاره» نیست، در هربار باز و بسته کردنِ وسیلهای که خراب است، دو سه پیچ یا مُهره اضافه میآورد»؟
حکایت را ساده و ملموس میکنم:
وقتی فشارها بر آنها که ریگی به کفش دارند بیشتر و بیشتر میشود و افشاگریها دستبردار نیست، متهم در هربار تشریحِ موضوع و دفاع از خود(مثلا به قصدِ درست کردنِ خرابیها) ناخواسته نقشِ همان «آنکارهای که اینکاره نیست» را بازی و دو سه گاف یا پیچِ اضافه را میگذارد روی میز!
میگویند: آن که راست میگوید؛ هزار بار هم که بپرسی قصهاش همان است که بود، تنها دروغگوست که تحتِ فشار مدام، برای رهایی از مخمصه بخشهایی یا تمامی قصهاش را تغییر میدهد.
این ساده شدهی حکایتِ «آنکارههایی» است که بیشتر به «دستپروردگانِ وقیح و وابسته به قدرت» میمانند تا به دشمنانی جنگجو؛ میخواهند مسیرِ بازی را با زیرکی تغییر بدهند اما حواسشان نیست لابهلای گفتوگو؛ دو سه پیچِ اضافه را روی میز گذاشتهاند و جز پیچهای بهجا مانده، سه اثرِ انگشت به پروندهشان اضافه کردهاند...!
.
#روانشید
#اعتراض
#سانسور
#معترض
#آوانگارد
#اختناق
#دیکتاتوری
#جنایت
#نشربیسانسور
.
«آنکارههایی» که «اینکاره» نیستند!
م. روانشید
19 خرداد 1402
www.tgoop.com/ravanshidpoet
دقت کردهاید آنکه «اینکاره» نیست، در هربار باز و بسته کردنِ وسیلهای که خراب است، دو سه پیچ یا مُهره اضافه میآورد»؟
حکایت را ساده و ملموس میکنم:
وقتی فشارها بر آنها که ریگی به کفش دارند بیشتر و بیشتر میشود و افشاگریها دستبردار نیست، متهم در هربار تشریحِ موضوع و دفاع از خود(مثلا به قصدِ درست کردنِ خرابیها) ناخواسته نقشِ همان «آنکارهای که اینکاره نیست» را بازی و دو سه گاف یا پیچِ اضافه را میگذارد روی میز!
میگویند: آن که راست میگوید؛ هزار بار هم که بپرسی قصهاش همان است که بود، تنها دروغگوست که تحتِ فشار مدام، برای رهایی از مخمصه بخشهایی یا تمامی قصهاش را تغییر میدهد.
این ساده شدهی حکایتِ «آنکارههایی» است که بیشتر به «دستپروردگانِ وقیح و وابسته به قدرت» میمانند تا به دشمنانی جنگجو؛ میخواهند مسیرِ بازی را با زیرکی تغییر بدهند اما حواسشان نیست لابهلای گفتوگو؛ دو سه پیچِ اضافه را روی میز گذاشتهاند و جز پیچهای بهجا مانده، سه اثرِ انگشت به پروندهشان اضافه کردهاند...!
.
#روانشید
#اعتراض
#سانسور
#معترض
#آوانگارد
#اختناق
#دیکتاتوری
#جنایت
#نشربیسانسور
.
Telegram
م. روانشید M. Ravanshid
اشعار و دکلمه های م. روان شید
Forwarded from ""هسا پس""(جریان شعر پیشرو اقوام ایران و جهان)
#هسا_پس
#جریان_شعر_پیشرو_اقوام_ایران
من تنها نیستم
م. روانشید
مرداد ۱۳۷۳
از کتاب: بارانِ تمامِ این سالها ـ نشر نارنج ۱۳۷۸
من تنها نیستم:
چشمها از کنارم عبور میکنند
زمین زیرِ پایم سُر میخورد
همسرم دورم میگردد
و غروب
کِش میآید تا لبِ پرتگاه...
نه ـ اصلا تنها نیستم
فقط کافیست چشمهایم را ببندم
حتما
دورَم شلوغ میشود...
#برگردان_گیلکی
مَ تاک نی یم:
چومان می ورا دوارن
زیمین می پا جیر لیسکا خوره
می زنای می دورا چرخه
غروبم
دکشاهه پرتگا ور...
نه_ هج وخ تاک نی یم
نی یازه فخط می چومانا دودم
دانم
می دور شولوغا بو
#م_روان_شید(سوئد)
#مراد_قلی_پور
#هسا_پس
#پسا_نو_در_شعر_گیلکی_مازنی_ترکی_تاتی_لری_بلوچ_تالشی_بختیاری
#جریان_شعر_پیشرو_اقوام_ایران_و_جهان
https://www.tgoop.com/hasa_pas
#جریان_شعر_پیشرو_اقوام_ایران
من تنها نیستم
م. روانشید
مرداد ۱۳۷۳
از کتاب: بارانِ تمامِ این سالها ـ نشر نارنج ۱۳۷۸
من تنها نیستم:
چشمها از کنارم عبور میکنند
زمین زیرِ پایم سُر میخورد
همسرم دورم میگردد
و غروب
کِش میآید تا لبِ پرتگاه...
نه ـ اصلا تنها نیستم
فقط کافیست چشمهایم را ببندم
حتما
دورَم شلوغ میشود...
#برگردان_گیلکی
مَ تاک نی یم:
چومان می ورا دوارن
زیمین می پا جیر لیسکا خوره
می زنای می دورا چرخه
غروبم
دکشاهه پرتگا ور...
نه_ هج وخ تاک نی یم
نی یازه فخط می چومانا دودم
دانم
می دور شولوغا بو
#م_روان_شید(سوئد)
#مراد_قلی_پور
#هسا_پس
#پسا_نو_در_شعر_گیلکی_مازنی_ترکی_تاتی_لری_بلوچ_تالشی_بختیاری
#جریان_شعر_پیشرو_اقوام_ایران_و_جهان
https://www.tgoop.com/hasa_pas
Telegram
""هسا پس""(جریان شعر پیشرو اقوام ایران و جهان)
شعر پیشرو(آوانگارد) اقوام ایران و جهان
#دهه_نود
#پسا_نو_در_شعر_گیلکی_مازنی_ترکی_تاتی_لری_بلوچ_تالشی_بختیاری
#هسا_پس(پسا نو_فرازبان)
#دهه_نود
#پسا_نو_در_شعر_گیلکی_مازنی_ترکی_تاتی_لری_بلوچ_تالشی_بختیاری
#هسا_پس(پسا نو_فرازبان)
Forwarded from ترنم اردیبهشت
غروبِ آزادی
آزادی
غروب
کلاغها...
.
آن مرد با منقلِ آتش میآید
روز را درو میکند کنارِ جدولِ آزادی
جدول تمام میشود ـ اما
زن همچنان مانده است
و بوی کباب
کبود میکند عالم و آدم را.
.
آزادی
غروب
کلاغها...
.
کِش میآید غروب تا کِشالهی ران
روحِ روانِ خوارج
سر میبُرد عبورِ آدم را در صف ـ
صف رفته تا «نمیدانم آن کجا»
اما
آزادی آنقدر جا دارد که
غوغا شود امشب.
.
آزادی
غروب
کلاغها...
.
کلاغها صف کشیدهاند بال تا بال
زن رفته است ـ اما
آن مرد با منقلِ آتش
مانده تا کباب کند
عالم و آدم را
تا سحر...
م . روانشید
@taranom_ordibehesht
آزادی
غروب
کلاغها...
.
آن مرد با منقلِ آتش میآید
روز را درو میکند کنارِ جدولِ آزادی
جدول تمام میشود ـ اما
زن همچنان مانده است
و بوی کباب
کبود میکند عالم و آدم را.
.
آزادی
غروب
کلاغها...
.
کِش میآید غروب تا کِشالهی ران
روحِ روانِ خوارج
سر میبُرد عبورِ آدم را در صف ـ
صف رفته تا «نمیدانم آن کجا»
اما
آزادی آنقدر جا دارد که
غوغا شود امشب.
.
آزادی
غروب
کلاغها...
.
کلاغها صف کشیدهاند بال تا بال
زن رفته است ـ اما
آن مرد با منقلِ آتش
مانده تا کباب کند
عالم و آدم را
تا سحر...
م . روانشید
@taranom_ordibehesht
Forwarded from م. روانشید M. Ravanshid
گفت و گو با هفته نامه سالا ٱلاهانده; من توقف کردن را بلد نبودم
Forwarded from م. روانشید M. Ravanshid
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دیکتاتور کشون است _ صدای بانو زیبا شیرازی
Forwarded from (Morad gholipour)مراد قلی پور
مرگ یک جامعه به اقتصاد و فقر و ... مربوط نیست. مردم هنگامی مرده اند که دیکتاتورهایشان یکی پس از دیگری به مرگ طبیعی می میرند.
Forwarded from م. روانشید M. Ravanshid
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بیا کنار پنجره ـ رضا براهنی ـ با صدای م. روانشید
کوچهبهکوچه میآید!
م. روانشید
29 دی 1403
www.tgoop.com/ravanshidpoet
زنگولههای صدا
یکی پس از دیگری
در کوچههای ظلمت پیچیده
کوچهبهکوچه میآیند.
در زبانِ ما
معنا روشن است:
صبح
کوچهبهکوچه میآید...
#روانشید #صبح #زنگولههایصدا
.
م. روانشید
29 دی 1403
www.tgoop.com/ravanshidpoet
زنگولههای صدا
یکی پس از دیگری
در کوچههای ظلمت پیچیده
کوچهبهکوچه میآیند.
در زبانِ ما
معنا روشن است:
صبح
کوچهبهکوچه میآید...
#روانشید #صبح #زنگولههایصدا
.
Telegram
م. روانشید M. Ravanshid
اشعار و دکلمه های م. روان شید