Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
- Telegram Web
Telegram Web
باش تا صبح دولت‌ات بدمد!
م. روان‌شید
8 بهمن 1403
شک نمی‌کنم که این درد بالاخره مرا می‌کشد، یعنی اگر واقعه‌ای غیرمنتظره پیش نیاید؛ این درد مرا می‌کشد. اما این خیلی مهم نیست، خب همه یک روزی می‌میریم، من مرگ‌ام را گذاشته‌ام برای وقتی که مُردم، که تازه!؛ آن‌هم مطلقا قابل تامل نیست، تنها او که دارد نگاه می‌کند می‌داند من مُرده‌ام، خودم از همه‌چیز بی‌خبرم. پس مرگ برایم دغدغه نیست، این زندگی، این فرصت دغذغه‌ی من بوده و هست. دوست دارم این فرصت را همان‌طور که لذت می‌برم مصرف کنم.
و تازه...! که می‌گوید من مرده‌ام، فکر کن از منظرگاه خارج شده‌ام؛ و برای او که ظاهرا مرده است و خود نمی‌داند؛ شاید این تویی که مرده‌ای، یا از منظرگاه خارج شده‌ای!
می‌بینی! شیرتوشیری است زندگی و مرگ؛ و آن‌قدر مضحک است که وقت گذاشتن برایش؛ از دست دانِ فرصت‌هاست.
حدود پانزده سال پیش در پیشانی یکی از صفحه‌های مجازی‌ام نوشتم:
«تنها مرگ می‌تواند مرا از رندگی باز دارد؛ مرگی که در آنی می‌آید و تمام. من تنها در آن «آن» است که زندگی نمی‌کنم».
این سال‌ها بیش از پیش به این فرصت معتقدم...
پس به آن «آنِ» محتوم می‌گویم:
باش تا صبح دولت‌ات بدمد!
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از در درآمدی و من از خود به در شدم _ سعدی
با صدای م. روان‌شید
زندگی درد دارد
م. روان‌شید
۲۰ مرداد ۱۳۹۹
https://www.tgoop.com/ravanshidpoet
آیا جهان هنوز
روی شاخِ گاو می‌چرخد؟

نه!
خدا هوس کرد و گاو را خورد
خوک را خورد
خنده‌هایمان را خورد
و جهان امروز
روی سه‌پایه نشسته
از گریه‌های ما عکس می‌گیرد‌ـ
به عبارتِ دیگر:
زندگی درد دارد...
.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تلویزیون ۴ سوئد با استناد به مکاتبات نشت کرده وزارت خارجه ایران: «روزبه پارسی مرتبط با شبکه نفوذی مخفی حکومت ایران است»

استکهلمیان – تلویزیون ۴ که یکی از دو شبکه بزرگ و سراسری سوئد بشمار می رود در برنامه خبری ساعت ۲۲ روز سه شنبه خود با استناد به متن ایمیل ها و مکاتبات وزارت امور خارجه ایران که به بیرون نشت کرده و یک از کپی از آن در اختیار این تلویزیون قرار گرفته است روزبه پارسی رئیس بخش خاورمیانه انیستیتوی سیاست خارجی در سوئد و برادر تریتا پارسی بنیانگزار «نایاک» را مرتبط با یک شبکه نفوذی مخفی حکومت ایران در اروپا معرفی کرد.

به گفته تلویزیون ۴ روزبه پارسی که به‌عنوان یک کارشناس مستقل درباره مسائل ایران اغلب در رسانه‌های سوئدی و غربی ظاهر می شود با یک شبکه نفوذی مخفی مرتبط است که وزارت امور خارجه ایران با هدف افزایش نفوذ این کشور در غرب راه اندازی کرده است. اساس این گزارش اسناد فاش شده ای است که به رویت این تلویزیون رسیده است.

به گفته کانال ۴ این شبکه مخفی موسوم به «ابتکار کارشناسان ایرانی» یا
IEI
از تهران توسط وزیر امور خارجه سابق محمد جواد ظریف هدایت می شده است.

به گفته کانال ۴ این داده ها بر اساس هزاران ایمیل لو رفته از دیپلمات های ارشد ایرانی است بین سال‌های ۲۰۱۳ و ۲۰۱۵ است و از جمله نشان می دهد که روزبه پارسی در نخستین جلسه این شبکه در شهر وین اتریش شرکت کرده است که محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه وقت ایران نیز در جلسه حاضر بوده است.

این اسناد همچنین نشان می دهد که روزبه پارسی با دیپلمات های ارشد ایرانی تماس های نزدیک داشته است.

بر اساس گزارش تلویزیون ۴ سوئد مغز متفکر این شبکه، دیپلمات ارشد ایرانی سعید خطیب زاده بود. تبادلات ایمیل نشان می دهد که وی به همراه مصطفی زهرانی در شکل گیری این شبکه نقش محوری داشتند و  زهرانی به عنوان رابط بین ظریف وزیر امور خارجه و کارشناسان این شبکه عمل می کرده است. به گزارش تلویزیون ۴ وی به عنوان یکی از اعضای سپاه پاسداران و رئیس اتاق فکر داخلی وزارت امور خارجه نیز در حمایت سیاسی از این شبکه و تامین منابع مالی تعیین کننده بوده است.

این اسناد نشان می دهد که حدود یک ماه پس از امضای توافق هسته‌ای ایران، پارسی ایمیلی به زهرانی نوشت و از زهرانی به‌خاطر زحماتش تشکر کرد و خواستار «ادامه این همکاری موفق»  شده است: «تبریک بزرگ به شما و همکارانتان برای همه تلاش‌های سخت در کمک به تحقق توافق هسته‌ای» متن این ایمیل بوده است.

روزبه پارسی به تلویزیون ۴ گفت که همه تماس ها و دیدارهای او لازمه و اقتضای شغل اوست:

« چرا نباید با وزرای خارجه کشورهای دیگر ملاقات کنم؟ شغل من مستلزم این است که درک کنم استدلالشان برای تصمیم گیری ها چیست. شرکت در جلسات با یک شخص رسمی از هر کشوری به این معنی نیست که شما مواضع آن شخص را می پذیرید.»
زندگی در وضعیت غیرحضوری
م. روان‌شید
۸ خرداد ۱۴۰۰
www.tgoop.com/ravanshidpoet
به‌نظرم مرگ وجود ندارد، ما تنها ناپدید می‌شویم؛ یا از وضعیتی به وضعیتی دیگر وارد می‌شویم. منظورم آن دنیا و بهشت و جهنم نیست، منظورم فقط وضعیتی دیگراست، همین.
و تازه؛ یک وضعیتِ پایدارِ مطمئن هم هست که به‌تازگی پیدایش کرده‌ام.
تصور کن یکی گلوله به مغزش می‌خورد و در یک آن می‌میرد، یکی در تصادفی مرگبار ـ‌‌در لحظه‌ـ بودش به نبود تغییر می‌کند... و مرگ‌های بی‌شماری از این دست که فرد از بودن به نبودن تغییرِ وضعیت می‌دهد و تقریبا می‌توان مطمئن بود که خودش از مرگ یا تغییرِ وضعیتِ خودش خبر ندارد، یعنی مثلا نمی‌داند که مرده است، اسمش را بگذاریم «مرگِ آنی» و بدون پیش‌زمینه و آگاهی، یا برعکس؛ می‌داند که تا لحظاتی دیگر با یک گلوله، بودش؛ نبود می‌شود.
اما شرایطِ دیگری هم هست که به نظرم جالب است و قابلِ تامل.
آدمی را تصور کنید که برای ناهارِ فردایش؛ شب گوشت را از فریزر خارج کرده، نخود و لوبیا را آب گذاشته، بساطِ سالاد را با ظرافتِ تمام آماده کرده، ساعت را روی ششِ بامداد کوک می‌کند و می‌رود که بخوابد. این آدم در خواب ایست قلبی می‌کند و ساعت‌ها بعد که پیدایش می‌کنند، دیگر زمانِ احیا گذشته است و کار از کار گذشته است...
اما بخشِ قابلِ تامل اینجاست: آیا آن مرد یا زن واقعا مرده است؟ آیا می‌داند که مُرده است؟ آیا خبر دارد که چه اتفاقی افتاده است؟
در خواب تغییر وضعیت داده و البته که خود بی‌خبر است. همه‌چیز برای او طبیعی می‌گذرد؛ یخِ گوشت‌ها آب شده و آماده‌ی تفت دادن هستند، نخود و لوبیاها آماده‌ی پختن شده‌اند و بساطِ سالاد روی میز آماده‌ی شدن هستند و ساعت راس ساعتِ شش بامداد زنگ می‌زند، یعنی که برای آن که دیشب روی تخت خوابیده و بی‌خبر از ایستِ قلبی‌ و مرگ است، هنوز زندگی و زمان جریان دارد. جالب است نه؟!
می‌توانم این‌طور تصور کنم که او راس ساعت شش بامداد؛ با صدای زنگِ شاعت از خواب بیدار می‌شود، اما در جهانی دیگر؛ در جهانِ موازی.
شاید او در حال دیدنِ رویا یا کابوسی دچارِ عارضه‌ی قلبی شده باشد؛ شاید هم نه، فقط در خوابِ عمیقی بوده باشد و ضمیرِ ناخودآگاهش منتظرِ شنیدنِ صدای زنگِ ساعت. ایستِ قلبی می‌آید و قلب را؛ زندگی را با خود می‌برد، اما آیا آن‌که روی تخت خوابیده از جریان باخبر است؟ بدونِ شک نه؛ و زندگی در او و بعد از او هم‌چنان ادامه دارد. مرگ در خواب؛ انگار ادامه‌ی زندگی‌ست تنها با تغییرِ وضعیت، و چه کسی می‌تواند به آن‌که روی تخت خوابیده ثابت کند که «تو مرده‌ای»؟ او برای ما که کنارِ تخت ایستاده‌ایم و شیون می‌کنیم مرده است، فقط برای ما و نه برای خودش.
او قرار است راس ساعتِ شش، با صدای بیدارباشِ ساعتِ شماطه‌ای‌اش برخیزد، گوشت‌ها را تفت بدهد، سبزی‌ها و میوه‌ها را برای سالاد خُرد کند، غذا را بار بگذارد و منتظر میهمان یا میهمان‌هایش بماند. آیا کسی هست که بتواند او را از ادامه‌ی بودن باز دارد؟ در این میان چه کسی برای کدامیک مرده است؛ ما برای او یا او برای ما، یا وضعیتی سوم شکل گرفته است: «زندگی در وضعیتِ غیرِ حضوری»!
#روان‌شید #وضعیت‌غیر‌حضوری #جهان‌موازی
.
Livet i ett icke-närvarande tillstånd
M. Ravanshid
28 maj 2021
www.tgoop.com/ravanshidpoet

Jag tror inte att döden existerar; vi försvinner bara eller går från ett tillstånd till ett annat. Jag talar inte om någon annan värld, paradis eller helvete, utan bara om ett annat tillstånd, inget mer.

Och dessutom finns det ett stabilt och säkert tillstånd som jag nyligen har upptäckt.

Föreställ dig någon som blir skjuten i huvudet och dör på ett ögonblick, eller någon som förlorar sitt liv i en dödlig olycka – deras existens förvandlas omedelbart till icke-existens. Och det finns otaliga sådana dödsfall, där en person går från att vara till att inte vara, och vi kan nästan säkert anta att de själva inte är medvetna om sin död eller sitt förvärvade tillstånd. De vet inte att de har dött. Låt oss kalla det "plötslig död", där man går från att existera till att inte existera utan förvarning eller medvetenhet. Eller motsatsen; de vet att en kula inom kort kommer att släcka deras existens.

Men det finns en annan situation som jag finner intressant och värd att begrunda.

Föreställ dig en person som på kvällen tar ut köttet ur frysen för morgondagens lunch, lägger kikärtor och bönor i blötläggning, förbereder grönsakerna till salladen med yttersta precision och ställer in väckarklockan på sex på morgonen innan han går och lägger sig. Under natten drabbas han av hjärtstillestånd i sömnen. När han upptäcks flera timmar senare är det för sent för återupplivning.

Men den mest tankeväckande frågan är: Är denna man eller kvinna verkligen död? Vet de att de är döda? Är de medvetna om vad som har hänt?

Denna person förlorar sitt liv i sömnen, helt ovetande. För honom är allting fortfarande naturligt; köttet har tinat och är redo att stekas, kikärtorna och bönorna har svullnat och är redo att kokas, och salladsingrediensen är färdiga att blandas. Klockan ringer punktligt klockan sex på morgonen. För den som somnade på kvällen utan att vara medveten om sitt hjärtstillestånd och död, fortsätter liv och tid precis som tidigare. Fascinerande, eller hur?

Jag kan föreställa mig att han klockan sex på morgonen vaknar av klockans ringning, men i en annan värld, i en parallell verklighet. Kanske drabbades han av hjärtstillestånd mitt i en dröm eller en mardröm, eller kanske sov han djupt och hans undermedvetna väntade på att klockan skulle ringa. Döden kommer och tar hjärtat, tar livet. Men är personen i sängen medveten om detta? Definitivt inte. Och så fortsätter livet, både inom honom och efter honom.

Att dö i sömnen är som att fortsätta leva, bara i ett annat tillstånd. Och vem kan bevisa för den som sover i sängen att "du är död"? För oss som står bredvid och sörjer är han död. Men bara för oss – inte för honom själv.

Klockan sex ska han stiga upp, steka köttet, hacka grönsakerna, förbereda salladen, lägga maten i grytan och vänta på sina gäster. Finns det någon som kan hindra honom från att fortsätta existera?

Då uppstår frågan: Vem är egentligen död för vem? Vi för honom, eller han för oss? Eller har ett tredje tillstånd skapats: Livet i ett icke-närvarande tillstånd?



#Ravanshid #Ickenärvarandetillstånd #Parallellvärld
.
کلمات
10 بهمن 1403
م. روان‌شید

کلمات
کُرنش نمی‌کنند
تنها کاتبانِ باخته
زانوهایشان خاکی
و دست‌هایشان لرزان است...


#روان‌شید #کلمات
.
نخست وزیر سوئد: احتمال نقش یک قدرت خارجی در قتل سلوان مومیکا

استکهلمیان – روز پنج شنبه اولف کریسترشون نخست وزیر سوئد در خلال یک کنفرانس مطبوعاتی در استکهلم گفت که احتمال نقش داشتن یک  قدرت خارجی در قتل سلوان مومیکا وجود دارد.

نخست وزیر سوئد به کشور یا کشورهای بخصوصی اشاره نکرد اما گفت که پلیس امنیتی سوئد (سپو) تحقیقات وسیعی را در این زمینه آغاز است.

نخست وزیر در همین کنفرانس مطبوعاتی که وزیر دادگستری نیز در آن حضور داشت اعلام کرد که قانون جدیدی که به پلیس اجازه می دهد مکالمات تلفنی افراد زیر ۱۸ سال را شنود کند از ماه اکتبر سال جاری به مرحله اجرا گذاشته خواهد شد.

بخش بزرگی از جنایات و انفجارهایی که در ماه های اخیر در سوئد صورت گرفته توسط افراد زیر سن قانونی بوده است. قوانین سوئد که در گذشته تجربه ای از چنین جنایاتی نداشته است با شرایط فعلی مطابقت ندارد و فرآیند تغییر قوانین در این کشور نیز بسیار زمان بر است. این باعث شده است که پلیس سوئد ابزارهای قانونی لازم برای مقابله با وضعیت موجود را نداشته باشد.

دولت در تلاش است تا به هر سرعت ممکن قوانین جاری کشور را با واقعیت هایی که جامعه سوئد امروز با آن مواجه شده است تطبیق دهد.
ایران تبدیل به کشتارگاه شده است/ سفیر جمهوری اسلامی ایران را اخراج کنید! www.tgoop.com/ravanshidpoet
وزیر خدمات اجتماعی سوئد: بازداشت امام جماعت مرکز اسلامی شیعیان در استکهلم جهت اخراج به ایران

استکهلمیان - یاکوب فوشمد وزیر خدمات اجتماعی دولت دست راست سوئد ساعاتی پیش در حساب توئيتر خود نوشت که محسن حکیم اللهی امام مسجد و مرکز اسلامی امام علی در منطقه «یرفلا» در استکهلم که بزرگترین مرکز شیعیان سوئد و شمال اروپا بشمار می رود  توسط پلیس امنیتی این کشور (سپو) بازداشت شده و در آستانه اخراج به ایران بسر می برد.

وزیر خدمات اجتماعی سوئد نوشته است:

«بر اساس ارزیابی سپو، ایران از مرکز اسلامی امام علی  در استکهلم به عنوان بستری برای انجام اقدامات اطلاعاتی و سایر فعالیت‌های تهدیدآمیز امنیتی علیه سوئد و علیه ایرانیان تبعیدی استفاده کرده است. این موضوع فوق العاده جدی است.»

این وزیر سوئدی اضافه کرده است:

«من با اداره کمک های مالی به اقلیت های دینی که در این رابطه با پلیس امنیتی همکاری داشته است در تماس بوده ام  که اطمینان داده اند هیچ کمک مالی به این مرکز پرداخت نخواهد شد و فرآیندی برای اقدامات بیشتر علیه این مرکز در حال انجام است.»

این وزیر دولت دست راست ادامه می دهد:

«دولت مقررات جدید را برای مراکز دینی وضع کرده است. بودجه دولتی نباید صرف فعالیت هایی شود که با ارزش های اساسی جامعه دموکراتیک ما در تضاد هستند.»

روابط  نسبتا دوستانه ایران و سوئد پس از بازداشت و زندانی شدن چند تبعه این کشور در ایران  در یکی دو سال اخیز بشدت تیره شد، در سطحی که در تارخ روابط دو کشور بی سابقه است. سوئد اتباع خود را از سفر به ایران برحذر داشته است.

به نوشته رسانه های سوئد محسن حکیم اللهی امام جماعت ۶۳ ساله مسجد و رئیس مرکز اسلامی  امام علی که یک روحانی اعزام شده از ایران به سوئد است از دو هفته پیش تاکنون در بازداشت بسر می برد و عنقریب از سوئد اخراج خواهد شد.

محسن حکیم اللهی  حدود ۱۵ سال پیش در زمانی  که روابط ایران و سوئد بسیار حسنه بود برای سرپرستی این مرکز شیعه اسلامی به سوئد اعزام شد و در نهایت در سوئد مقیم دائمی شد اما تماسی نزدیک با ایران داشت و به طور مرتب به ایران سفر می کرد.

روزنامه اکسپرسن به نقل از افراد نزدیک به محسن حکیم اللهی نوشته است که وی «نه تنها دارای عقاید افراط گرایانه نبوده بلکه از منتقدین جناح های افراطی در ایران نیز بشمار می رفته است.»

گابریل ورنستدت سخنگوی پلیس امنیتی سوئد (سَپو) نیز به رسانه ها گفته است که هیچ اتهام یا پرونده جنایی علیه محسن حکیم اللهی مطرح نبوده است اما اضافه کرده است که «پلیس امنیتی می تواند بر اساس اهرم های قانونی خاصی که در اختیارش قرار دارد افرادی که شهروند سوئد نیستند را در صورتی که یک تهدید برای امنیت سوئد تشخیص داده شوند بازداشت کرده و از کشور اخراج کند.»

بر اساس اسناد اداره مهاجرت که به رویت روزنامه اکسپرسن رسیده است تصمیم لغو اقامت محسن حکیم اللهی در روز ۳۰ ژانویه صادر شده است.

شایان ذکر است با وجود این که مرکز اسلامی امام علی در استکهام یک مرکز شیعیان «ایرانی» بشمار می رود اما اکثریت بزرگ مراجعبن آن افغان های شیعه و بخصوص گروه موسوم به «پناهجویان تنها آمده» در سال های اخیر به سوئد بوده اند که همواره در اعیاد و مراسم مذهبی برگزار شده در این مرکز حضوری چشمگیر دارند. موضوعی که از دید مقامات امنیتی سوئد نیز پنهان نمانده است.
تمرینِ مقاومت!
م. روان‌شید
8 دی 1403
www.tgoop.com/ravanshidpoet
یک‌جورهایی خوشحال بودم، خوشحال از این‌که دیگر بدتر از این نمی‌شود، آخرش همین بود.
سه نفری دوره‌ام کرده بودند و با تمسخر و تحقیر؛ هرکدام‌شان مرا با مُشتی، لگدی به طرفِ آن دیگری پرت می‌کرد. می‌دانستم این کتک‌زدن قابلِ تحمل‌تر از کتک‌کاریِ جدی و با عصبانیت است؛ وقتی می‌خندند محکم نمی‌زنند.
خودم را رها کرده بودم و الکی می‌خندیدم. داشتم وانمود می‌کردم که ناراحت نیستم، که دردم نمی‌آید، که از درون شکسته و ویران نشده‌ام. اما واقعیت همین بود: جان‌ام دردناک‌تر از تن‌ام به درد آمده بود. دلم به درد آمده بود، دلم شکسته بود، از درون شکسته شده بودم و می‌خندیدم، فقط می‌خندیدم؛ یعنی که داریم بازی می‌کنیم، اما واقعیت این بود که من داشتم کتک می‌خوردم و اگر بازی بود، این آن‌ها بودند که داشتند بازی می‌کردند نه من، من تنها وسیله‌ی بازی آن‌ها شده بودم.
درست نمی‌دانم چند سال‌مان بود اما می‌دانم که زیر دوازده ساله بودیم؛ همگی بین ده تا دوازده ساله.
آن سه‌تای دیگر؛ یعنی همان‌ها که داشتند مرا به تمسخر و تحقیر کتک می‌زدند، عین گاو گُنده بودند و من... من هم یک چیزی مثل یک گوساله‌ی لاغر و نحیف. همه از یک خانواده‌ی اجتماعی بودیم اما نه از یک قماش. آن سه کلاه مخملی‌های امروز و آینده بودند و شدند؛ کتک زدنِ امثالِ من تمرینی بود برای آینده، برای بزرگ‌سالی‌شان، من هم انگار در حال تمرین بودم، تمرینِ کتک خوردن و مقاومت...
پوست‌ام کنده شد تا بزرگ شدم.

#روان‌شید #تمرین‌مقاومت #کلاه‌مخملی‌ها
.
2025/02/02 04:00:07
Back to Top
HTML Embed Code: