▪️چند کیس عجیب و مشابه روانپزشکی باهم بخونیم؟
1️⃣نمیدونم چقدر درباره تاریخ یهودیت مطالعه کردید ولی Samson یا شمشون - یک شخصیت در کتاب مقدس- فردی بسیار قوی بود که با نیروی فوق بشری برای ارزشهای بنیاسرائیل میجنگید و دشمنان رو با زور خودش شکست میداد. اونقدر قوی بوده که به هرکول یهودیت معروفه.
یک مرد میانسال آمریکایی احتمالا در سال 1993 پس از زیارت این شهر مقدس به کشور آمریکا برمیگرده و کلی تمرین بدنسازی میکنه و به بیت المقدس برمیگرده و خودش رو سامسون معرفی میکنه و میگه یه بخش از دیوار غربی باید جابجا بشه. هر چی هم بهش میگن شما سامسون نیستی و این کار شدنی نیست قبول نمیکنه. بعد به زور به بیمارستان روانپزشکی برده میشه؛ اونجا هم که بهش میگن حقیقت اینه که شما سامسون نیستی و به درمان نیاز داری از پنجره بیمارستان فرار میکنه. بعدا وسط شهر یکی از پرستارا ازش تعریف میکنه که قدرت بدنیش شبیه سامسون هست و اینجوری خامش میکنن و دستگیر میشه.
2️⃣کیس بعدی مربوط به یک خانم هست که اسم و ملیت و سنش مشخص نیست. این خانم جوگیر شهر بیت المقدس شده بود و فکر میکرد حضرت مریم هست. این خانم هر روز به مقبره مقدس (جایی که مسیح رو به صلیب کشیدن) میرفت و برای فرزندش عیسی کلی گریه و زاری میکرد.
3️⃣یک خانم دیگه هم بود که فکر میکرد مریم مقدس هست و مردم رو برای تولد عیسی پسرش در شهر بیت لحم در فلسطین دعوت میکرد.
4️⃣مورد آخر هم شخصی به اسم مایکل هست که سال 2000 در سفر زیارتیش جوگیر میشه و فکر میکنه پیامبر انجیلی هست و مسیر مردم رو میبسته و شروع میکرده به سخنرانی و موعضه !
این حالت جو گیر شدن از شهر بیت المقدس به عنوان "سندرم بیت المقدس" معروفه! این حالت معمولا برای یهودیها به وجود میاد ولی پیروان دو مذهب دیگه هم براشون پیش اومده
@raviravanblog
1️⃣نمیدونم چقدر درباره تاریخ یهودیت مطالعه کردید ولی Samson یا شمشون - یک شخصیت در کتاب مقدس- فردی بسیار قوی بود که با نیروی فوق بشری برای ارزشهای بنیاسرائیل میجنگید و دشمنان رو با زور خودش شکست میداد. اونقدر قوی بوده که به هرکول یهودیت معروفه.
یک مرد میانسال آمریکایی احتمالا در سال 1993 پس از زیارت این شهر مقدس به کشور آمریکا برمیگرده و کلی تمرین بدنسازی میکنه و به بیت المقدس برمیگرده و خودش رو سامسون معرفی میکنه و میگه یه بخش از دیوار غربی باید جابجا بشه. هر چی هم بهش میگن شما سامسون نیستی و این کار شدنی نیست قبول نمیکنه. بعد به زور به بیمارستان روانپزشکی برده میشه؛ اونجا هم که بهش میگن حقیقت اینه که شما سامسون نیستی و به درمان نیاز داری از پنجره بیمارستان فرار میکنه. بعدا وسط شهر یکی از پرستارا ازش تعریف میکنه که قدرت بدنیش شبیه سامسون هست و اینجوری خامش میکنن و دستگیر میشه.
2️⃣کیس بعدی مربوط به یک خانم هست که اسم و ملیت و سنش مشخص نیست. این خانم جوگیر شهر بیت المقدس شده بود و فکر میکرد حضرت مریم هست. این خانم هر روز به مقبره مقدس (جایی که مسیح رو به صلیب کشیدن) میرفت و برای فرزندش عیسی کلی گریه و زاری میکرد.
3️⃣یک خانم دیگه هم بود که فکر میکرد مریم مقدس هست و مردم رو برای تولد عیسی پسرش در شهر بیت لحم در فلسطین دعوت میکرد.
4️⃣مورد آخر هم شخصی به اسم مایکل هست که سال 2000 در سفر زیارتیش جوگیر میشه و فکر میکنه پیامبر انجیلی هست و مسیر مردم رو میبسته و شروع میکرده به سخنرانی و موعضه !
این حالت جو گیر شدن از شهر بیت المقدس به عنوان "سندرم بیت المقدس" معروفه! این حالت معمولا برای یهودیها به وجود میاد ولی پیروان دو مذهب دیگه هم براشون پیش اومده
@raviravanblog
🤯6🤣3❤1
راوی روان | مهدی عبودی
▪️چند کیس عجیب و مشابه روانپزشکی باهم بخونیم؟ 1️⃣نمیدونم چقدر درباره تاریخ یهودیت مطالعه کردید ولی Samson یا شمشون - یک شخصیت در کتاب مقدس- فردی بسیار قوی بود که با نیروی فوق بشری برای ارزشهای بنیاسرائیل میجنگید و دشمنان رو با زور خودش شکست میداد.…
⚠️ علائم سندرم بیت المقدس
-اضطراب
-تمایل به ترک گروه و گشت و گذار در اورشلیم به تنهایی
-وسواس در مورد تمیزی
-پوشیدن لباس سفید
-خواندن یا فریاد زدن آیات از کتاب مقدس یا آهنگهای مذهبی
-حرکت تنهایی به سمت یک مکان مقدس
-ارائه یک سخنرانی در آن مکان مقدس و تشویق مردم به زندگی بهتر
@raviravanblog
-اضطراب
-تمایل به ترک گروه و گشت و گذار در اورشلیم به تنهایی
-وسواس در مورد تمیزی
-پوشیدن لباس سفید
-خواندن یا فریاد زدن آیات از کتاب مقدس یا آهنگهای مذهبی
-حرکت تنهایی به سمت یک مکان مقدس
-ارائه یک سخنرانی در آن مکان مقدس و تشویق مردم به زندگی بهتر
@raviravanblog
🥴6👀1
راوی روان | مهدی عبودی
⚠️ علائم سندرم بیت المقدس -اضطراب -تمایل به ترک گروه و گشت و گذار در اورشلیم به تنهایی -وسواس در مورد تمیزی -پوشیدن لباس سفید -خواندن یا فریاد زدن آیات از کتاب مقدس یا آهنگهای مذهبی -حرکت تنهایی به سمت یک مکان مقدس -ارائه یک سخنرانی در آن مکان مقدس…
▪️دو دسته از افراد به این سندرم مبتلا میشن.
دسته اول افراد با سلامت روانی نسبتا خوب که دچار حالات عجیبی میشن و پیش خودشون فکر میکنن نکنه واقعا خودشون عیسی مسیح باشن؟ یا اینکه مریم باشن و الان عیسی توی شکمشون هست؟! این افراد معمولا دیوانهوار این مسائل رو مطرح نمیکنن و خجالت میکشن که درباره این حس صحبت کنن. برخی متخصصان این مورد رو مشکل روانی نمیدونن! و اینکه این افردا معمولا نمیخوان مصاحبه کنن یا ازشون آزمونی گرفته بشه و میرن پی زندگیشون.
دسته دوم افرادی هستن که یک بیماری روانپزشکی زمینهای دارن و سندرم بیت المقدس امتداد توهمات و هذیانهای این افراد محسوب میشه. این دسته معمولا داد و فریاد میکنن و مردم رو جمع میکنن و بهشون موعضه میکنن و در مقابل پلیس هم مقاومت میکنن.
@raviravanblog
دسته اول افراد با سلامت روانی نسبتا خوب که دچار حالات عجیبی میشن و پیش خودشون فکر میکنن نکنه واقعا خودشون عیسی مسیح باشن؟ یا اینکه مریم باشن و الان عیسی توی شکمشون هست؟! این افراد معمولا دیوانهوار این مسائل رو مطرح نمیکنن و خجالت میکشن که درباره این حس صحبت کنن. برخی متخصصان این مورد رو مشکل روانی نمیدونن! و اینکه این افردا معمولا نمیخوان مصاحبه کنن یا ازشون آزمونی گرفته بشه و میرن پی زندگیشون.
دسته دوم افرادی هستن که یک بیماری روانپزشکی زمینهای دارن و سندرم بیت المقدس امتداد توهمات و هذیانهای این افراد محسوب میشه. این دسته معمولا داد و فریاد میکنن و مردم رو جمع میکنن و بهشون موعضه میکنن و در مقابل پلیس هم مقاومت میکنن.
@raviravanblog
👍5🥴3
راوی روان | مهدی عبودی
ایشون چیزی نشده به مسی میگه daddy :)) @raviravanblog
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دست بردار نیست!!!
نمیخوام به ایشون برچسب بزنم ولی فردا درباره یه اختلال نادر که در زنان رخ میده و فکر میکنن یک شخصیت معروف عاشق اونهاست مینویسم.
@raviravanblog
نمیخوام به ایشون برچسب بزنم ولی فردا درباره یه اختلال نادر که در زنان رخ میده و فکر میکنن یک شخصیت معروف عاشق اونهاست مینویسم.
@raviravanblog
🤣5🥴4❤1
راوی روان | مهدی عبودی
دست بردار نیست!!! نمیخوام به ایشون برچسب بزنم ولی فردا درباره یه اختلال نادر که در زنان رخ میده و فکر میکنن یک شخصیت معروف عاشق اونهاست مینویسم. @raviravanblog
اوه یادم رفت که روز بعد باید یه مطلبی رو مینوشتم! عذر میخوام.
در سال ۱۹۸۱ جان هینکلی جونیور آمریکایی اقدام به ترور رونالد ریگان، رئیسجمهور وقت ایالات متحده آمریکا کرد. این ترور نافرجام بود اما ریگان و دو محافظ عضو سرویس مخفی ایالات متحده زخمی شدن. نکته جالب و عجیب در این ماجرا این بود که هینکلی اهداف سیاسی رو دنبال نمیکرد و تنها یه هدف داشت : تحت تاثیر قرار دادن بازیگر زن زیبا جودی فاستر !
جان هینکلی به اختلال اروتومانیا مبتلا بود. در این اختلال فرد بیمار هذیان این رو داره که یک شخص سطح بالاتر (معمولا بازیگر، خواننده، فوتبالیست و...) عاشق اوست و این عشق رو ازش پنهان میکنه. هذیان بیمار وقتی عمیقتر میشه که برای به دست آوردن معشوق تلاش کنه و معشوق نپذیره یا پیام رو جواب نده؛ در این صورت هذیان فرد مبتلا تعمیق میشه و مطمئنتر میشه!
جان هینکلی 22 سال در بیمارستان روان بستری بود و در ژوئن 2022 آزاد ترخیص شد.
@raviravanblog
در سال ۱۹۸۱ جان هینکلی جونیور آمریکایی اقدام به ترور رونالد ریگان، رئیسجمهور وقت ایالات متحده آمریکا کرد. این ترور نافرجام بود اما ریگان و دو محافظ عضو سرویس مخفی ایالات متحده زخمی شدن. نکته جالب و عجیب در این ماجرا این بود که هینکلی اهداف سیاسی رو دنبال نمیکرد و تنها یه هدف داشت : تحت تاثیر قرار دادن بازیگر زن زیبا جودی فاستر !
جان هینکلی به اختلال اروتومانیا مبتلا بود. در این اختلال فرد بیمار هذیان این رو داره که یک شخص سطح بالاتر (معمولا بازیگر، خواننده، فوتبالیست و...) عاشق اوست و این عشق رو ازش پنهان میکنه. هذیان بیمار وقتی عمیقتر میشه که برای به دست آوردن معشوق تلاش کنه و معشوق نپذیره یا پیام رو جواب نده؛ در این صورت هذیان فرد مبتلا تعمیق میشه و مطمئنتر میشه!
جان هینکلی 22 سال در بیمارستان روان بستری بود و در ژوئن 2022 آزاد ترخیص شد.
@raviravanblog
🤯4❤2👍1
راوی روان | مهدی عبودی
اوه یادم رفت که روز بعد باید یه مطلبی رو مینوشتم! عذر میخوام. در سال ۱۹۸۱ جان هینکلی جونیور آمریکایی اقدام به ترور رونالد ریگان، رئیسجمهور وقت ایالات متحده آمریکا کرد. این ترور نافرجام بود اما ریگان و دو محافظ عضو سرویس مخفی ایالات متحده زخمی شدن. نکته…
خانم جودی فراستر ایشون هستن.
❤3😢2
راوی روان | مهدی عبودی
اوه یادم رفت که روز بعد باید یه مطلبی رو مینوشتم! عذر میخوام. در سال ۱۹۸۱ جان هینکلی جونیور آمریکایی اقدام به ترور رونالد ریگان، رئیسجمهور وقت ایالات متحده آمریکا کرد. این ترور نافرجام بود اما ریگان و دو محافظ عضو سرویس مخفی ایالات متحده زخمی شدن. نکته…
در دهه هشتاد میلادی یه کیس تلخ اروتومانیا هم رخ داد. فردی به نام رابرت جان باردو معتقد شده بود که بازیگر زیبا ربکا شیفیر عاشق اون هست. رابرت باردو به شدت پیگیر خانم شیفیر بود و در نهایت هم در سال 1989 این بازیگر زن رو به قتل رسوند !
🤯6
راوی روان | مهدی عبودی
در دهه هشتاد میلادی یه کیس تلخ اروتومانیا هم رخ داد. فردی به نام رابرت جان باردو معتقد شده بود که بازیگر زیبا ربکا شیفیر عاشق اون هست. رابرت باردو به شدت پیگیر خانم شیفیر بود و در نهایت هم در سال 1989 این بازیگر زن رو به قتل رسوند !
البته این اختلال در زنها رایجتره ولی این دو مورد نشون میده که مردان ممکنه برای اثبات عشق یا جلب توجه و یا خشم دست به اقدامات خشونت آمیز بزنن!
👀4👍3
احترام به حریم خصوصی خودمون از دید مولانا :
ذهاب : مسیر زندگی و قصد و نیت برای اقدام بعدی
ذهب : مال و منال
مذهب : دین و عقاید
@raviravanblog
در بیانِ این سه، کَم جُنبان لبت
از ذَهاب و از ذَهَب، وَز مَذهبت
ذهاب : مسیر زندگی و قصد و نیت برای اقدام بعدی
ذهب : مال و منال
مذهب : دین و عقاید
@raviravanblog
👍8👌3
مثلث کارپمن ایرانیان
«استفان کارپمن» روانپزشک آمریکایی و شاگرد «اریک برن» مثلثی را در «تحلیل رفتار متقابل» توصیف کرد که بهتوصیه «اریک برن»، «مثلث کارپمن» نامیده شد.
مثلث کارپمن توصیفی است از وضعیت کسانی که نقش قربانی را پذیرفتهاند و نهتنها از این نقش بیرون نمیروند بلکه آن را تقویت میکنند.
مثلث کارپمن سه ضلع دارد:
قربانی:
محور اصلی مثلث کارپمن کسی است که خود را قربانی میداند. زندگی با او بیرحم بوده و انسانها مانع از شادکامی او شدهاند. قربانی همیشه زخمخورده و آسیبدیده است و بقچهای از خاطرات بد و سبدی از آه و ناله را باخود یدک میکشد!
زجردهنده:
آسیبرسان یا زجردهنده، فرد یا گروهی هستند که بر «قربانی» بیرحمی و بیانصافی روا داشتهاند: پدر و مادر بیکفایت، خانواده حسود، جامعه بیفرهنگ، همسر بیوفا و … در زندگی قربانی همیشه یک «دشمن» وجود دارد، کسی که مانع از رسیدن قربانی به جایگاه شایستهاش بودهاست!
نجاتدهنده:
قربانیهای حرفهای هیچگاه خود برای برونرفت از مسأله تکانی بهخود نمیدهند. آنها منتظر یک ناجی افسانهای هستند که سوار بر اسب سپید بیاید و لبهای این «زیبای خفته» را ببوسد و این «سیندرلای قربانی» را از خانه نامادری بدجنس نجات دهد. این ناجی افسانهای بر خلاف زجردهنده که تبلوری از بدیهاست، تبلور همه صفات خوب و شایسته است! با این مقدمه به «قرائت تاریخی ایرانیان» نگاهی بیندازیم:
در هر دوره تاریخی، کسی یا کسانی آمدهاند و سرنوشت ملت ایران را تغییر دادهاند! «ضحّاک» (اژدهاک) افسانهای هر روز مغز سر دو جوان ایرانی را غذای مارهای روییده بر شانههایش میکرد و ملّتی هر روز دو جوان را خاموش و ساکت تقدیم آشپزخانه حکومت میکرد و تا زمانی که کاوه دلاور بیرق چرمین قیام را برنداشته و فریدون افسانهای از آن سوی کوهها ظهور نکرده است یک ملّت کاری جز بوسیدن دست ضحاک انجام ندادهاست! از این افسانه شاهنامه بگذریم و به آنچه تاریخ خوانده میشود بپردازیم:
«اسکندر مقدونی» از یونان راه میافتد، این سپاهیان هزاران فرسنگ راه را میپیمایند، از دریا عبور میکنند، از دیواره سهمگین زاگرس عبور میکنند، سپاه «آریو برزن» را تار و مار میکنند، تمام ایران را با شمشیر (نه سلاح هستهای!) میگیرند، با پای پیاده و اسب (نه ناو هواپیمابر و موشک بالستیک!) تمام عرض فلات ایران را میپیمایند و فتح میکنند و به سوی هند و چین میروند و پس از عبور هم، حکومت بیگانه سلوکوس (سلوکیان) نه یک سال و نه ده سال بلکه صدها سال بر مردم «ایران» حکومت میکند تا زمانیکه اختلافات داخلی بین سرداران یونانیالاصل آنها را ضعیف میکند و سپاه پارتها نیز بر آنها میتازد و حکومت به «ایرانیان» برمیگردد!
این داستان بارها تکرار میشود: «سعد بن ابیوقاص» از قادسیه میآید و با اسب و شتر بخش بزرگی از ایران را میگیرد، فرزند چنگیز از شرق میآید و تمام ایران را شخم میزند و به آسیای صغیر میرود.
این افسانههای تاریخی به کنار، در تاریخ مستند نیز انگلیسیها شاهی را میآورند و بعد از چند سال آن شاه را میبرند!
راستی ملت ایران در این میانه کجاست؟
گویی در میدانگاهی، اهریمن و اهورا جدال میکنند و ملت ایران تماشاگرانی هستند دور آن میدان! (إذهب أنت و ربّک فقاتلا، إنّا هاهنا قاعدون/مائده/24).
یا «ناجی افسانهای» ظهور میکند و ملّت در رکابش جان فدا میکنند، یا «دشمن مکار طرار» غلبه میکند و ملت نه یکسال، نه دوسال که دههها و بلکه سدهها «منتظر» میماند!
مگر ضحاک و اسکندر و سعد و هولاکو چند نفر با خود داشتند که بتوانند یک ملت را در شعاع چندهزار کیلومتری و در زمان چند صدساله به زنجیر بکشند؟!
وقتی انگلیسها رضاخان را آوردند و بردند «ملّت ایران» کجا بودند؟!
آیا اساسأ تاکنون چیزی به نام «ملت ایران» محقق شده است یا «هویت جمعی ما» همان نجاتدهنده افسانهای است که قرار است همچون فریدون و ابومسلم و سوشیانت بیاید و ما را نجات دهد؟!
چرا این ملت دهها سال صبر میکند تا فریدون و ابومسلم و هولاکو خان ظهور کنند و بیگانگان را بیرون کنند؟!
اگر سربداران باشتین توانستند مغولان را فراری دهند چرا دهها سال باشتیان مال و ناموس خود را به مغولان دادند و صبوری کردند؟!
من در پس تمام این سؤالها یک پاسخ میبینم: مثلث کارپمن! قرائت تاریخی ما شباهت غریبی با مثلث کارپمن دارد، قربانی بودن انتخاب جمعی ناخودآگاه ماست! دشمن بهانه است!
«قل الحقِّ و إن کان مُرّأ!»
✍🏻 یادداشتی از دکتر محمدرضاسرگلزایی – روانپزشک
@raviravanblog
«استفان کارپمن» روانپزشک آمریکایی و شاگرد «اریک برن» مثلثی را در «تحلیل رفتار متقابل» توصیف کرد که بهتوصیه «اریک برن»، «مثلث کارپمن» نامیده شد.
مثلث کارپمن توصیفی است از وضعیت کسانی که نقش قربانی را پذیرفتهاند و نهتنها از این نقش بیرون نمیروند بلکه آن را تقویت میکنند.
مثلث کارپمن سه ضلع دارد:
قربانی:
محور اصلی مثلث کارپمن کسی است که خود را قربانی میداند. زندگی با او بیرحم بوده و انسانها مانع از شادکامی او شدهاند. قربانی همیشه زخمخورده و آسیبدیده است و بقچهای از خاطرات بد و سبدی از آه و ناله را باخود یدک میکشد!
زجردهنده:
آسیبرسان یا زجردهنده، فرد یا گروهی هستند که بر «قربانی» بیرحمی و بیانصافی روا داشتهاند: پدر و مادر بیکفایت، خانواده حسود، جامعه بیفرهنگ، همسر بیوفا و … در زندگی قربانی همیشه یک «دشمن» وجود دارد، کسی که مانع از رسیدن قربانی به جایگاه شایستهاش بودهاست!
نجاتدهنده:
قربانیهای حرفهای هیچگاه خود برای برونرفت از مسأله تکانی بهخود نمیدهند. آنها منتظر یک ناجی افسانهای هستند که سوار بر اسب سپید بیاید و لبهای این «زیبای خفته» را ببوسد و این «سیندرلای قربانی» را از خانه نامادری بدجنس نجات دهد. این ناجی افسانهای بر خلاف زجردهنده که تبلوری از بدیهاست، تبلور همه صفات خوب و شایسته است! با این مقدمه به «قرائت تاریخی ایرانیان» نگاهی بیندازیم:
در هر دوره تاریخی، کسی یا کسانی آمدهاند و سرنوشت ملت ایران را تغییر دادهاند! «ضحّاک» (اژدهاک) افسانهای هر روز مغز سر دو جوان ایرانی را غذای مارهای روییده بر شانههایش میکرد و ملّتی هر روز دو جوان را خاموش و ساکت تقدیم آشپزخانه حکومت میکرد و تا زمانی که کاوه دلاور بیرق چرمین قیام را برنداشته و فریدون افسانهای از آن سوی کوهها ظهور نکرده است یک ملّت کاری جز بوسیدن دست ضحاک انجام ندادهاست! از این افسانه شاهنامه بگذریم و به آنچه تاریخ خوانده میشود بپردازیم:
«اسکندر مقدونی» از یونان راه میافتد، این سپاهیان هزاران فرسنگ راه را میپیمایند، از دریا عبور میکنند، از دیواره سهمگین زاگرس عبور میکنند، سپاه «آریو برزن» را تار و مار میکنند، تمام ایران را با شمشیر (نه سلاح هستهای!) میگیرند، با پای پیاده و اسب (نه ناو هواپیمابر و موشک بالستیک!) تمام عرض فلات ایران را میپیمایند و فتح میکنند و به سوی هند و چین میروند و پس از عبور هم، حکومت بیگانه سلوکوس (سلوکیان) نه یک سال و نه ده سال بلکه صدها سال بر مردم «ایران» حکومت میکند تا زمانیکه اختلافات داخلی بین سرداران یونانیالاصل آنها را ضعیف میکند و سپاه پارتها نیز بر آنها میتازد و حکومت به «ایرانیان» برمیگردد!
این داستان بارها تکرار میشود: «سعد بن ابیوقاص» از قادسیه میآید و با اسب و شتر بخش بزرگی از ایران را میگیرد، فرزند چنگیز از شرق میآید و تمام ایران را شخم میزند و به آسیای صغیر میرود.
این افسانههای تاریخی به کنار، در تاریخ مستند نیز انگلیسیها شاهی را میآورند و بعد از چند سال آن شاه را میبرند!
راستی ملت ایران در این میانه کجاست؟
گویی در میدانگاهی، اهریمن و اهورا جدال میکنند و ملت ایران تماشاگرانی هستند دور آن میدان! (إذهب أنت و ربّک فقاتلا، إنّا هاهنا قاعدون/مائده/24).
یا «ناجی افسانهای» ظهور میکند و ملّت در رکابش جان فدا میکنند، یا «دشمن مکار طرار» غلبه میکند و ملت نه یکسال، نه دوسال که دههها و بلکه سدهها «منتظر» میماند!
مگر ضحاک و اسکندر و سعد و هولاکو چند نفر با خود داشتند که بتوانند یک ملت را در شعاع چندهزار کیلومتری و در زمان چند صدساله به زنجیر بکشند؟!
وقتی انگلیسها رضاخان را آوردند و بردند «ملّت ایران» کجا بودند؟!
آیا اساسأ تاکنون چیزی به نام «ملت ایران» محقق شده است یا «هویت جمعی ما» همان نجاتدهنده افسانهای است که قرار است همچون فریدون و ابومسلم و سوشیانت بیاید و ما را نجات دهد؟!
چرا این ملت دهها سال صبر میکند تا فریدون و ابومسلم و هولاکو خان ظهور کنند و بیگانگان را بیرون کنند؟!
اگر سربداران باشتین توانستند مغولان را فراری دهند چرا دهها سال باشتیان مال و ناموس خود را به مغولان دادند و صبوری کردند؟!
من در پس تمام این سؤالها یک پاسخ میبینم: مثلث کارپمن! قرائت تاریخی ما شباهت غریبی با مثلث کارپمن دارد، قربانی بودن انتخاب جمعی ناخودآگاه ماست! دشمن بهانه است!
«قل الحقِّ و إن کان مُرّأ!»
✍🏻 یادداشتی از دکتر محمدرضاسرگلزایی – روانپزشک
@raviravanblog
👌4👏2❤1
یکی از داستانهای جالب ملا نصرالدین درس خوبی برای ما داره. تم اصلی این داستان اینه که در لحظات خشم سعی کنیم با فاصله گرفتن مختصر به طرف مقابل فرصت بدیم تنها باشه و آرامش خودش رو به دست بیاره. ازش پرسیدن که چطور چهل سال بدون درگیری با زنت سر کردی؟ ملا گفت:
😄😄
@raviravanblog
ما با هم در شب زفاف عهدی بستیم و آن اینکه اگر من آتش خشمم زبانه کشید او برای انجام یک امری نیکو به مطبخ رود تا کشتی طوفان زده من به ساحل آرامش و سکون برسد، و اگر رگ غضب او متورم شد، من به طویله روم و کمی ستوران را رسیدگی کنم و وارد بیت نشوم تا عیال خونش از جوش بیافتد.البته در این داستان برخلاف توصیه روانشناسان ارتباط گرفتن با همسر توصیه نشده و اینکه یه بخش جالب هم داره. ظاهرا خود ملا رضایت چندانی از این تکنیک نداشته چون در ادامه میگه:
و اینک من - شکر خدا - چهل سال است که بیشتر عمر را در طویله زندگی می کنم!
😄😄
@raviravanblog
🤣8
خانم آماندا گرگوری، روانشناس اهل شیکاگو در کتاب «لازم نیست بخشش کنید» میگه فانتزی و تخیل انتقام میتونه در بهبودی افراد دچار تروما مفید باشه؛ یعنی سناریوسازی و فانتزی انجام عمل خشونت آمیز بر علیه فردی که باعث ایجاد تروما در شخص دیگه شده رو مجاز میدونه. در این پروسه، تراپیست از مراجع میخواد انجام عمل انتقامجویانه بر علیه اون فرد رو تخیل و سپس بازگو کنه.
این سناریوسازی دو فایده اساسی داره. اولا باعث ایجاد حس قدرت در برابر حس ضعف ناشی از تروما میشه و ثانیا در پروسه بازسازی عاطفی در جلسات تراپی میتونه تاثیر مثبت داشته باشه.
نویسنده به دو نکته بسیار مهم در انجام این پروسه هم اشاره میکنه. نکته اول اینه که باید اطمینان حاصل بشه که مراجع قصد یا برنامه واقعی برای آسیب زدن به اون شخص یا شخص دیگه نداشته باشه. نکته دوم هم اینه که این روش برای هر کسی جوابگو نیست؛ درست مثل بقیه روشهای درمان تروما که برای همه افراد مناسب نیست.
همچنین، خانم میشل میدنبرگ در تایید مورد دوم تاکید میکنه که برای برخی افراد سناریوسازی زیاد درباره انتقام ممکنه باعث رنج بیشتر بشه؛ به طوری که در ایجاد رنج درست مانند تخیل حادثه تروماتیک عمل کنه.
برخی قربانیهای تروما گفتن که وقتی تخیلات انتقامجویانه رو در حضور یک تراپیست آموزش دیده انجام بدن احساس امنیت بیشتری دارن.
@raviravanblog
این سناریوسازی دو فایده اساسی داره. اولا باعث ایجاد حس قدرت در برابر حس ضعف ناشی از تروما میشه و ثانیا در پروسه بازسازی عاطفی در جلسات تراپی میتونه تاثیر مثبت داشته باشه.
نویسنده به دو نکته بسیار مهم در انجام این پروسه هم اشاره میکنه. نکته اول اینه که باید اطمینان حاصل بشه که مراجع قصد یا برنامه واقعی برای آسیب زدن به اون شخص یا شخص دیگه نداشته باشه. نکته دوم هم اینه که این روش برای هر کسی جوابگو نیست؛ درست مثل بقیه روشهای درمان تروما که برای همه افراد مناسب نیست.
همچنین، خانم میشل میدنبرگ در تایید مورد دوم تاکید میکنه که برای برخی افراد سناریوسازی زیاد درباره انتقام ممکنه باعث رنج بیشتر بشه؛ به طوری که در ایجاد رنج درست مانند تخیل حادثه تروماتیک عمل کنه.
برخی قربانیهای تروما گفتن که وقتی تخیلات انتقامجویانه رو در حضور یک تراپیست آموزش دیده انجام بدن احساس امنیت بیشتری دارن.
@raviravanblog
👍5😢2
برای اهمیت حضور مشاور خبره در تمام مقاطع تحصیلی همین بس که علائم اختلال شخصیت ضد اجتماعی (یکی از مخربترین و درمانناپذیرترین اختلالات شخصیت) در کودکی تشخیص داده میشه و قابل پیشگیری هست!
این اختلال قبل از 18 سالگی در قالب اختلال سلوک خودش رو نشون میده که علائم آشکاری داره و بعد از اون تبدیل به شخصیت ضداجتماعی میشه. البته مشاور خبره!
@raviravanblog
این اختلال قبل از 18 سالگی در قالب اختلال سلوک خودش رو نشون میده که علائم آشکاری داره و بعد از اون تبدیل به شخصیت ضداجتماعی میشه. البته مشاور خبره!
@raviravanblog
👌4👍1💯1
شخصی از حکیمی پرسید شنیدی که فلانی چقدر پشت سرت حرف زده؟
حکیم گفت:
@raviravanblog
حکیم گفت:
او تیری را به سویم پرتاب کرد که به من نرسید، تو چرا آن تیر را از زمین برداشتی و در قلبم فرو کردی؟!
@raviravanblog
👏3👍1
کارگر عاشق
@raviravanblog
بهترین کارگر در ساختن بازار وکیل شیراز، مرد سیه چرده و تنومندی به نام سیاه خان بود.
وقتی نوبت به چیدن سقف رسید، وی تنها کسی بود که آجر را به ارتفاع ۱۰متری پرتاب می کرد. روزی کریم خان زند، سری به بازار زد و دید از هر ۱۰ آجری که سیاه خان پرتاب می کند، ۶ الی ۷ آجر، پایین می افتد.
کریم خان از او پرسید: چه شده؟! قبلا همه آجرها به بالا می رسید؟!
سیاه خان چیزی نگفت، اما استاد معمار از داربست پایین آمد و آهسته به کریم خان گفت: قربان تمام قدرت و دلگرمی سیاه خان، زنش بود که قهر کرده به خانه پدرش رفته و سیاه خان هم دل کار کردن ندارد. اگر چاره ای نیاندیشید کار عقب می افتد.
کریم خان خودش به خانه پدرزنش رفت و زنش را راضی کرد به خانه برگردد. سیاه خان با دیدن همسرش از خوشحالی، شروع به گریه کرد.
کریم خان مقداری پول به آنها داد و گفت: از فردا می خواهم همان سیاه خان همیشگی باشی.
فردا کریم خان مجددا به بازار رفت و دید سیاه خان طوری آجر را به بالا پرت می کند که از سر معمار هم بالاتر می رود. بعد رو به همراهانش کرد و گفت: ببینید عشق چه قدرتی دارد، آن که آجرها را پرت می کرد، قدرت عشق بود نه سیاه خان!
@raviravanblog
👍3😢1🥴1💯1
🎨 نقاشی «درآوردن سنگ جنون» اثر سوررئالیستی و نمادین هنرمند هلندی هیرونیموس بوش است که حدود سال ۱۴۹۴ تا ۱۵۰۵ خلق شده و در حال حاضر در موزه پرادو مادرید نگهداری میشود.
این نقاشی به باور رایج قرون وسطی اشاره دارد که تصور میشد جنون ناشی از وجود سنگی در مغز است و با خارج کردن آن، فرد درمان میشود.
- جراح در نقاشی، کلاهی به شکل قیف بر سر دارد که نماد شارلاتان بودن و نادانی است.
- بیمار با طناب به صندلی بسته شده و جراح به جای سنگ، یک گل لاله از سر او بیرون میکشد—لاله در آن زمان نماد حماقت بود.
- زن ناظر کتابی روی سرش دارد که احتمالاً کنایهای به استفاده خرافی از کتابهای مقدس به عنوان تعویذ است.
- راهب در کنار صحنه ایستاده و حضورش نماد آمیزهای از دین و خرافه است.
- نام بیمار «لوبرت داس» است، شخصیتی طنزآمیز در ادبیات هلندی که نماد حماقت و تنبلی است.
- گل روی میز و گل بیرونآمده از سر بیمار، ممکن است نماد شهوت یا فریب مالی باشند.
همچنین در حاشیه نقاشی به زبان هلندی میانه نوشته :
@raviravanblog
#هنر
این نقاشی به باور رایج قرون وسطی اشاره دارد که تصور میشد جنون ناشی از وجود سنگی در مغز است و با خارج کردن آن، فرد درمان میشود.
- جراح در نقاشی، کلاهی به شکل قیف بر سر دارد که نماد شارلاتان بودن و نادانی است.
- بیمار با طناب به صندلی بسته شده و جراح به جای سنگ، یک گل لاله از سر او بیرون میکشد—لاله در آن زمان نماد حماقت بود.
- زن ناظر کتابی روی سرش دارد که احتمالاً کنایهای به استفاده خرافی از کتابهای مقدس به عنوان تعویذ است.
- راهب در کنار صحنه ایستاده و حضورش نماد آمیزهای از دین و خرافه است.
- نام بیمار «لوبرت داس» است، شخصیتی طنزآمیز در ادبیات هلندی که نماد حماقت و تنبلی است.
- گل روی میز و گل بیرونآمده از سر بیمار، ممکن است نماد شهوت یا فریب مالی باشند.
همچنین در حاشیه نقاشی به زبان هلندی میانه نوشته :
Meester snyt die keye ras
Myne name Is lubbert Das
قربان سنگ را هرچه سریعتر خارج کنید
اسم من لوبرت داس است
@raviravanblog
#هنر
❤1👍1🤯1🥴1💔1