Telegram Web
با خودم پیاده روی کردم آهنگ گوش دادم و هوای تازه رو تنفس کردم. شاید از این به بعد بیشتر برای خودم وقت بذارم. لذت بخش و مورد پسنده
این رنگ سال واقعااااااااا قشنگهههه🤌🏻🤎
جان  مرا  شعر  تو  آغاز  نمود
فلسفه با عشق تو اعجاز نمود
آنهمه گیسو که درآن خرمن است
عطرخوشی داشت که ابرازنمود
قاصد  لبهای  تو  باشد  که ماه
پشت دو ابر یکدفعه پرواز نمود
ناهی  منکر  ز نگاهت  گریخت
چاره  چشمان  تو  کارساز نمود
فتح دلت تیروکمان خواست ولی
چشمک تو  قتل  دو سرباز نمود
آخر این قصه خودش می نوشت
هجی عشق  نام  تو احراز  نمود

اسی کوچک
ساقی با خنده  نوشت : باز  بدنبال  شرابی؟
تو که  گفتی  لب او  کرده  ترا مست حسابی
آخرین جرعه این پیک اگر حد ترخص  دارد
بنویسیدکه ازکنج لب توست همه خانه خرابی
راستی؛توبه مشروب نوشتی که حواسش باشد؟
نبرد هوش  زسرم  بی تو  در این غلظت آبی؟
من ......به دنبال  لبت  جور  جهان  را  بکشم
تو.......ولی  باز  بگویی که  چرا  غرق  سرابی 
قدرت  پیک  عرق  حافظه اش  تاریخی  است
ما نگوییم بد و او بنویسد که تو در بند نقابی
دل و  این  مستی و  دیوانگی  و حال خراب
همه  تقدیم  تو  باشد  که  تو  آن  طره  نابی

اسی کوچک
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from - Under the Moonlight (Parinaz)
امروز حوصله ندارم. این جمله تاریخ انقضا ندارد.
الا یا  ایها  الچشمت ، نگاه  خاص  و  ابروها
که عشق اول نبوداینجا تواوردی دراین ماوا
مرا  در  کنج  لبهایت  چو  امر  کشتنم دادی
فغان ازدل به چشمم‌گفت:فراهم شدغمِ دنیا
زبوی عطرگیسویت من و مستی بهم سازیم
دمار از روزگار عشق درآریم  با  همین  رویا
شب مجنون وموج تومراحل کرده درساحل
کجا دانی تو این حالم  در این  افسانه  لیلا
اگر  دیوانگی  کردیم  مرا  بد  نام  عالم  کن
ولی این راز ما باشد؛همین شوریده در اخفا
حضور عاشقی  با  تو  مرا  غایب ترینم کرد
متی ما دلق  تنهایی ؛ مرا  بشکن  مرا  امحا

اسی کوچک
تشویش   لبت   قلب   مرا   نذر   پسین   کرد
افسانه مجنون شدنم قسمت لیلای زمین کرد
صد  بار  دلم   از  تب  مشروب  به لبت  گفت
یک بوسه  تو  از   لب  من  عشق   یقین  کرد
هیهات که گفتند که درفلسفه چشمک معروف
هر ثانیه  در  زاویه چشم  تو  انگار کمین کرد
گفتار  من  و  عشق  اگر  قابل  عرض  است
به حرمت  این  عشق  نگویید  که  چنین کرد 
زیبای   مه آلود ؛ چرا  چشم   تو   تار   است؟
آنقدرکه این عطر توتکرار سماوات حزین کرد
جانم به لب آمد ولی بوسه تو با لب من گفت
این فکرکه نباشی تم دنیا بخدارنگ غمین کرد

اسی کوچک
‏بعضیام یه جوری فراموشت میکنن که دوس داری ازشون بپرسی؛
آخه یعنی من انقد عادی بودم ؟ این همه حرف زدیم ، این همه خندیدیم، این‌همه...

@sevda_graphy
باورم نمیشه
موهام دارن سفید میشن🥺🥺😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
ولی من هنوز زندگی نکردم
زودههههههههههه💔
به معجزه اعتقادی نداشتم....
تا اینکه....
تو امدی......


اسی کوچک
2024/12/19 01:37:24
Back to Top
HTML Embed Code: