The sun you wait for,
resides right inside you.
خورشیدی که منتظر طلوعشی،
دقیقاً درون خودت ساکنه ✨
👤 مایکل جکسون
@sabkezendegieman
resides right inside you.
خورشیدی که منتظر طلوعشی،
دقیقاً درون خودت ساکنه ✨
👤 مایکل جکسون
@sabkezendegieman
اينو مينويسم براى تویی که امروز زیاد رو مود نیستی! برای تویی که انرژیت افت کرده!
روزا میگذرن، خوب یا بد، خوشحال یا ناراحت!
هیچی موندنی نیست،
اگر الان بیحوصله یا ناراحتی، اینم میگذره!
فردا، شایدم پسفردا یادت میره دلتنگی امروزو!
ولی بیا کارامونو انجام بدیم، برناممونو تیک بزنیم و جای عذاب وجدان انجام ندادن کارمون، حس مفید بودنو به لحظمون اضافه کنیم!
من همینجا، همین لحظه بهت قول میدم، سختیا میگذرن، و تویی که جا نزدی و تا آخرش رفتی، یه روز به خودت افتخار میکنی... 💚
@sabkezendegieman
روزا میگذرن، خوب یا بد، خوشحال یا ناراحت!
هیچی موندنی نیست،
اگر الان بیحوصله یا ناراحتی، اینم میگذره!
فردا، شایدم پسفردا یادت میره دلتنگی امروزو!
ولی بیا کارامونو انجام بدیم، برناممونو تیک بزنیم و جای عذاب وجدان انجام ندادن کارمون، حس مفید بودنو به لحظمون اضافه کنیم!
من همینجا، همین لحظه بهت قول میدم، سختیا میگذرن، و تویی که جا نزدی و تا آخرش رفتی، یه روز به خودت افتخار میکنی... 💚
@sabkezendegieman
در اُپانیشادها گفته شده که :
انسانی که خودش را مشاهده میکند مانند درختی است که دو پرنده روی آن نشستهاند.
یکی از پرندهها مشغول جست و خیز و لذت بردن و خوردن و آواز خواندن است.
و دیگری فقط بالای آن درخت نشسته و آن پرندهی دیگر را تماشا میکند.
اگر بتوانی یک خودِ مشاهدهگر، در آن بالا داشته باشی که مشغول تماشای بازیهایی باشد که در زیر جریان دارند و تو در آن بازیگر هستی، بازیهایی که تو در آنها مشغول رقصیدن و جستوخیز کردن و صحبت کردن و فکر کردن هستی ،
اگر کسی عمیقاً در درونت بتواند اینها را تماشا کند؛
اگر بتوانی در حالتی باشی که هم در روی صحنه مشغول بازی باشی و هم همزمان، در صندلی تماشاچیان نشسته باشی و نظاره کنی؛
اگر بتوانی هم بازیگر باشی و هم تماشاچی
آنگاه مشاهده گری وارد شده است.
این مشاهدهگری تو را قادر میسازد که بدانی، درک کنی و خردمند شوی... 🌈
─┅─═ঊঈ💎ঊঈ═─┅─
@sabkezendegieman
انسانی که خودش را مشاهده میکند مانند درختی است که دو پرنده روی آن نشستهاند.
یکی از پرندهها مشغول جست و خیز و لذت بردن و خوردن و آواز خواندن است.
و دیگری فقط بالای آن درخت نشسته و آن پرندهی دیگر را تماشا میکند.
اگر بتوانی یک خودِ مشاهدهگر، در آن بالا داشته باشی که مشغول تماشای بازیهایی باشد که در زیر جریان دارند و تو در آن بازیگر هستی، بازیهایی که تو در آنها مشغول رقصیدن و جستوخیز کردن و صحبت کردن و فکر کردن هستی ،
اگر کسی عمیقاً در درونت بتواند اینها را تماشا کند؛
اگر بتوانی در حالتی باشی که هم در روی صحنه مشغول بازی باشی و هم همزمان، در صندلی تماشاچیان نشسته باشی و نظاره کنی؛
اگر بتوانی هم بازیگر باشی و هم تماشاچی
آنگاه مشاهده گری وارد شده است.
این مشاهدهگری تو را قادر میسازد که بدانی، درک کنی و خردمند شوی... 🌈
─┅─═ঊঈ💎ঊঈ═─┅─
@sabkezendegieman
آدمهايی که بیشتر از من و تو سرشان میشود میگویند انسان متمدن کسی است که در تنهایی احساس تنهایی نکند. تو باید برای خودت یک دنیای درونی داشته باشی و همچنین تکیهگاههای ثابت روحی و فکری! یعنی در عین حال که در میان مردم زندگی میکنی خودت را کاملا از آنها بینیاز بدانی.
مردم هیچ به ما نمیدهند که ما خودمان از بهدست آوردنش عاجز باشیم! از مردم، فقط رنج و ناراحتی و سر و صدای بیخود نصیب آدم میشود!
✍️ فروغ فرخزاد
@sabkezendegieman
مردم هیچ به ما نمیدهند که ما خودمان از بهدست آوردنش عاجز باشیم! از مردم، فقط رنج و ناراحتی و سر و صدای بیخود نصیب آدم میشود!
✍️ فروغ فرخزاد
@sabkezendegieman
خودشناسی به روش یونگ.pdf
3.3 MB
📚 خودشناسی به روش یونگ
✍️ مایکل دانیلز
اگه هیچ وقت نتونستید خودتونو بفهمید و حس گمشدگی دارید این کتاب برای شماست تا خودتونو پیدا کنید و متناسب با شخصیت خودتون پلن پیشرفتتونو بریزید.
#کتاب
@sabkezendegieman
✍️ مایکل دانیلز
اگه هیچ وقت نتونستید خودتونو بفهمید و حس گمشدگی دارید این کتاب برای شماست تا خودتونو پیدا کنید و متناسب با شخصیت خودتون پلن پیشرفتتونو بریزید.
#کتاب
@sabkezendegieman
مریس فقط یه سیاره نیست، که ساکنینش،
ما، شما و کتاب ها باشیم...
مریس یه سرزمین ناشناخته ست شبیه مریخ؛
عاشقش میشین📚❤️
اینستاگرام ما👇
https://instagram.com/meris_bookland?igshid=NzZlODBkYWE4Ng%3D%3D
ما، شما و کتاب ها باشیم...
مریس یه سرزمین ناشناخته ست شبیه مریخ؛
عاشقش میشین📚❤️
اینستاگرام ما👇
https://instagram.com/meris_bookland?igshid=NzZlODBkYWE4Ng%3D%3D
قرار نیست زندگیت شبیه عکسای پینترست باشه!
قرار نیست همیشه مینیمال و شیک باشی؛
قرار نیست همیشه پوست صورتت صاف و بدون جوش باشه؛
قرار نیست همیشه زیر ابروهات تمیز و صورتت اصلاح شده باشه؛
قرار نیست همیشه خونت مرتب باشه و همیشه کیکی که میپزی
خوب از آب درآد؛
قرار نیست همیشه همه چیت توی بهترین حالت خودش باشه؛
قرار نیست خودتو بذاری پشت ویترین تا آدما بیان تماشات کنن..
پس دست از سر خودت بردار و زندگی رو برای خودت سختتر نکن...
@sabkezendegieman
قرار نیست همیشه مینیمال و شیک باشی؛
قرار نیست همیشه پوست صورتت صاف و بدون جوش باشه؛
قرار نیست همیشه زیر ابروهات تمیز و صورتت اصلاح شده باشه؛
قرار نیست همیشه خونت مرتب باشه و همیشه کیکی که میپزی
خوب از آب درآد؛
قرار نیست همیشه همه چیت توی بهترین حالت خودش باشه؛
قرار نیست خودتو بذاری پشت ویترین تا آدما بیان تماشات کنن..
پس دست از سر خودت بردار و زندگی رو برای خودت سختتر نکن...
@sabkezendegieman
دلبر؛ اینم از پاییز
برگا طلایی شدن
سرخ شدن
خشک شدن
ریختن پای درخت
باد اومد
بردشون
درخت تنها شد
شاخه هاشو تکوند
گرد خاطره هاشو ریخت
چشماشو بست
پشت پلکاش پر شد از خیال
اماده شد ک بخوابه
اونقدر عمیق ک خستگی از ریشه هاش بریزه
دلبر؛ اینم از پاییز
انارا درشت شدن
سرخ شدن
ترکیدن
چیده شدن
تا به سفره های یلدا برسن
تا دونه بهشتی تو دلشون سهم دل ادما بشه
تا به انتهای قصه ی رسیدن برسن
دلبر؛ اینم از پاییز
بارون اومد
یکی پشت شیشه پنجره دست تو دست خودش
یکی پشت میز کافه دست تو دست یارش
یکی تو خیابون دست تو دست خیال
یکی تو کوچه خلوت دست تو دست سیگار
یکی یکی دلتنگی های بغض شدشونو با ابرا باریدن
اما دلی سبک نشد
دلبر؛ اینم از پاییز
یکی چتر شد واسه یارش
یکی صبر شد واسه دلش
یکی ابر شد واسه رفیقش
یکی شب شد واسه خودش
یکی با هر هوهوی باد دلش ریخت
یکی با هر نم بارون اشکش چکید
یکی با هر افتادن برگ از درخت غماش ریخت
یکی سرد و سرد و سردتر شد
یکی گرم شد همه جونش
اما هیچ چیز تموم نشد
دلبر؛ اینم از پاییز
خرمالوهای رسیده سرشاخه های بلند که از همه شیرین تر بودن شدن سهم کلاغا
پوست نارنگی ها کنده شد تا عطرشون بمونه
لیموها تلخ شدن تو حسادت به پرتقالا
بازهم حرفی از کیوی ها به میون نیومد و اونا پتو پیچیدن دور تنشون تا یخ نزنن از این دیده نشدن
تا سبز بمونن
و تا ابد ماجرا همین خواهد بود
دلبر؛ اینم از پاییز
مهر اومد اما مهربون نبود
ابان اومد اما بارونی نبود
اذر اومد سرد و سخت تر از هر سال
انگار کینه توزانه به قصد انتقام اومده باشه
و کسی تنهایی حریف سرمای استخون سوزش نشد
دلبر؛ اینم از پاییز
یکی دل داد و دل گرفت
یکی دل کند و دل برید
یکی دل داد و بیدل شد
یکی دل نداد و دو دل موند
یه عده خاطره ساختن
یه عده خاطره هاشونو باختن
یه عده خاطره بازی کردن
یه عده خاطره ها عین خوره خوردشونو امونشون نداد
دلبر؛ اینم از پاییز
سهم یکی پتو بود و بالشت تو بغل
یکی سهمش شال گردنی بود ک پر بود از عطر و خیال
سهم یکی اغوش یار بود و همنشینی تن به تن
یکی هم سهمش سرماخوردگی بود و تجویز های به درد نخور دکتر وقتی درمون چیز دیگه ای بود
دلبر؛ اینم از پاییز
همه سال رو به انتظار این نود روز پر سِحر و جادوی تقویم نشستیم
اما مثل تمومه فصلا خبر از اتفاق تازه ای نبود
اون که رفته بود نیومد
اون که اومد موندنی نشد
خیالا جامعه واقعیت به تن نکردن
خاطره تازه ای رقم نخورد
بارون نیومد اونقدر که غما رو بشوره
بازم گنجشکا سر شاخه ها لرزیدن
بازم کلاغا قیل و قال به راه انداختن
دوباره همه چیز شلوغ شد
بوی خاک بارون خورده و عطر خاطره درهم پیچید
بوی سیگار و عطر یار درهم امیخت
صبح نشده غروب شد شب شد
غروب موند شب موند
باز یکی شبو مرد و صبح زندگی رو از سر گرفت
یکی هم صبح رفت و دیگه برنگشت
دلبر؛ پاییز که تموم شد
بی خیال اونچه پشت سر و پیش رومونه
دل خوش بودیم به پادشاه فصلا که نه عفو و مروتی کرد نه جادویی نشونمون داد
بعد از این گمون کنم بشه خوابید یا خودمونو تموم عمر به خواب بزنیم که بگذره...!
✍️ مهلا بستگان
❀࿐༅🍂🍁🍂༅࿐❀
@sabkezendegieman
برگا طلایی شدن
سرخ شدن
خشک شدن
ریختن پای درخت
باد اومد
بردشون
درخت تنها شد
شاخه هاشو تکوند
گرد خاطره هاشو ریخت
چشماشو بست
پشت پلکاش پر شد از خیال
اماده شد ک بخوابه
اونقدر عمیق ک خستگی از ریشه هاش بریزه
دلبر؛ اینم از پاییز
انارا درشت شدن
سرخ شدن
ترکیدن
چیده شدن
تا به سفره های یلدا برسن
تا دونه بهشتی تو دلشون سهم دل ادما بشه
تا به انتهای قصه ی رسیدن برسن
دلبر؛ اینم از پاییز
بارون اومد
یکی پشت شیشه پنجره دست تو دست خودش
یکی پشت میز کافه دست تو دست یارش
یکی تو خیابون دست تو دست خیال
یکی تو کوچه خلوت دست تو دست سیگار
یکی یکی دلتنگی های بغض شدشونو با ابرا باریدن
اما دلی سبک نشد
دلبر؛ اینم از پاییز
یکی چتر شد واسه یارش
یکی صبر شد واسه دلش
یکی ابر شد واسه رفیقش
یکی شب شد واسه خودش
یکی با هر هوهوی باد دلش ریخت
یکی با هر نم بارون اشکش چکید
یکی با هر افتادن برگ از درخت غماش ریخت
یکی سرد و سرد و سردتر شد
یکی گرم شد همه جونش
اما هیچ چیز تموم نشد
دلبر؛ اینم از پاییز
خرمالوهای رسیده سرشاخه های بلند که از همه شیرین تر بودن شدن سهم کلاغا
پوست نارنگی ها کنده شد تا عطرشون بمونه
لیموها تلخ شدن تو حسادت به پرتقالا
بازهم حرفی از کیوی ها به میون نیومد و اونا پتو پیچیدن دور تنشون تا یخ نزنن از این دیده نشدن
تا سبز بمونن
و تا ابد ماجرا همین خواهد بود
دلبر؛ اینم از پاییز
مهر اومد اما مهربون نبود
ابان اومد اما بارونی نبود
اذر اومد سرد و سخت تر از هر سال
انگار کینه توزانه به قصد انتقام اومده باشه
و کسی تنهایی حریف سرمای استخون سوزش نشد
دلبر؛ اینم از پاییز
یکی دل داد و دل گرفت
یکی دل کند و دل برید
یکی دل داد و بیدل شد
یکی دل نداد و دو دل موند
یه عده خاطره ساختن
یه عده خاطره هاشونو باختن
یه عده خاطره بازی کردن
یه عده خاطره ها عین خوره خوردشونو امونشون نداد
دلبر؛ اینم از پاییز
سهم یکی پتو بود و بالشت تو بغل
یکی سهمش شال گردنی بود ک پر بود از عطر و خیال
سهم یکی اغوش یار بود و همنشینی تن به تن
یکی هم سهمش سرماخوردگی بود و تجویز های به درد نخور دکتر وقتی درمون چیز دیگه ای بود
دلبر؛ اینم از پاییز
همه سال رو به انتظار این نود روز پر سِحر و جادوی تقویم نشستیم
اما مثل تمومه فصلا خبر از اتفاق تازه ای نبود
اون که رفته بود نیومد
اون که اومد موندنی نشد
خیالا جامعه واقعیت به تن نکردن
خاطره تازه ای رقم نخورد
بارون نیومد اونقدر که غما رو بشوره
بازم گنجشکا سر شاخه ها لرزیدن
بازم کلاغا قیل و قال به راه انداختن
دوباره همه چیز شلوغ شد
بوی خاک بارون خورده و عطر خاطره درهم پیچید
بوی سیگار و عطر یار درهم امیخت
صبح نشده غروب شد شب شد
غروب موند شب موند
باز یکی شبو مرد و صبح زندگی رو از سر گرفت
یکی هم صبح رفت و دیگه برنگشت
دلبر؛ پاییز که تموم شد
بی خیال اونچه پشت سر و پیش رومونه
دل خوش بودیم به پادشاه فصلا که نه عفو و مروتی کرد نه جادویی نشونمون داد
بعد از این گمون کنم بشه خوابید یا خودمونو تموم عمر به خواب بزنیم که بگذره...!
✍️ مهلا بستگان
❀࿐༅🍂🍁🍂༅࿐❀
@sabkezendegieman
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
میدونی آدما چرا نمیخوان واقعیت را بشنون؟
چون میدونن با شنیدن واقعیت تمام توهمات زندگیشون از بین میره...
📽 Joker
𝚓𝚘𝚒𝚗 ➪ @sabkezendegieman
چون میدونن با شنیدن واقعیت تمام توهمات زندگیشون از بین میره...
📽 Joker
𝚓𝚘𝚒𝚗 ➪ @sabkezendegieman
جشن های پاییزی نیاکان ما🍁🎊
#پاییز یا #خزان یکی از فصول سال است که این فصل در ایران باستان به نام های «پادیز، پاذیز، خزان» شناخته شده است. پائیز از نظر ستاره شناختی بین دو نقطهٔ اعتدال پاییزی و انقلاب زمستانی قرار دارد و از روز یکم مهر آغاز و تا پایان آذر ادامه می یابد.
زمان #جشن_مهرگان در دوره هخامنشی و تا اواخر دوره اشکانی در یکم ماه مهر و آغاز فصل پاییز بوده است اما از دوره ساسانی، جشن مهرگان به مهر روز یا شانزدهم ماه مهر منتقل می شود و حدود دو هزار سال است در گاهشماری ایرانی این جشن به شانزدهمین روز مهرماه منسوب است.
زمان این جشن در گاه شماری طبری/ تبری و نیز در گاه شماری سنتی یزدگردی زرتشتیان، برابر با نیمه بهمن ماه و در گاه شماری دیلمی برابر با سی ام بهمن ماه است.
فیثاغورث در سفرنامه ی خود می نویسد: پرستندگان میترا در غاری تاریک که در آن چشمه آبی وجود داشت و پر از نقش صورت های فلکی حاضر شده و پس از انجام مراسم گوناگون نانی می خوردند.
مورخ و پزشک اردشیر دوم «کتسیاس»، می گوید: در جشن مهرگان ایرانیان ردای ارغوانی رنگ می پوشیدند و به پایکوبی می پرداختند.
وسایلی که در سفره مهرگان قرار میدادند:
در میان سفره ی مهرگانی که از پارچه ای ارغوانی رنگ تشکیل شده بود، چند «نبشته ی شادباش» و گل «همیشه شکفته» قرار می دادند. گل همیشه شکفته، گلی بوده است که برای مدت طولانی و گاه تا چندین ماه شکوفا می ماند. اطراف گل همیشه شکفته را با گل های دیگر مانند چند شاخه درخت گز، هووم و... تزئین می کردند. بر این سفره میوه های پاییزی ترجیحا به رنگ سرخ مانند:سنجد، انگور، انار، سیب، به، ترنج، بالنگ، انجیر، بادام، پسته، فندق، گردو، کنار، زالزالک، ازگیل، خرما ، و ... قرار می دادند.
#جشن_کاشت
در برخی از شهرها و روستاهای ایران مانند «مهاباد» آذربایجان غربی جشن کاشت از هرمزد تا سپندارمذ برابر با ۱ تا ۵ مهر ماه برگزار می شود.
در این جشن، مردم کیسه هایی از حبوبات و بذرهای مختلف را از شاخه های درخت کوچک خشکیده ای آویزان می کنند و آن را آتش می زنند، محصولی که زودتر بسوزد، را بیشتر در آن سال می کارند.
#جشن_رام_روزی
جشن رام روزی یا «رام روچ» ۲۱ مهرماه روز غلبه ی کاوه و فریدون بر ضحاک است.
#سوکوت یا #عید_سایبان_ها
در بین یهودیان ایرانی جشنی به نام «سوکوت» یا عید «سایبان ها» در ۱۵ مهرماه برابر با ۱۵ ماه عبری تیشتری به مناسبت خروج بنی اسرائیل از مصر و به یاد الطاف خداوند به قوم بنی اسرائیل در صحرای سینا برگزار می شود.
#جشن_تیرگان_سوم
یکی دیگر از جشن های مهرماه، جشن تیرگان سوم است که سیزدهم مهر در گرامیداشت ستاره باران آور تیشتر برگزار می شد.
در ایران باستان یکی از معابد تیشتر نیایشگاه اردهال بوده است. ادامه و نشانه های این جشن در آیین قالیشویان اردهال در غرب کاشان مشاهده می شود. بین دعای باران و تابوت یا شستشوی مردگان در برخی باورهای ایرانی پیوندهایی وجود دارد
مراسم قالیشویان اردهال بازماندهای از جشن تیرگان و دعا و آرزو برای بارش باران، و همانند بسیاری از جشنهای ایرانی است.
𝕛𝕠𝕚𝕟 ➪ @sabkezendegieman