🔺 یک شیعه ی طرفدار فلسطین شهردار نیویورک شده!
👌این یک مدل درست مبارزه است. شیعه باید در همه ی دول حضور و نفوذ داشته باشه تا قدرت چانه زنی به نفع شیعیان بالا بره!
فقط نشستن از دور و سنگ پرتاب کردن مدل مبارزه نیست. جای جاش کربلایی باید بود و جای جاش هم مثل ابن یقطین ها وزیر و بغل دست هارون الرشید می باید بود.
متاسفانه عده ای در داخل با شعارهای انقلابی و تند اگر کسی حتی با دشمن گفتگو کنه رو بی بصیرت و ضد انقلاب و ... میخونن و با این نوع تفکر حاکم این چنین فرصت هایی از دست شیعه گرفته شده!
مبارزه به نفع شیعه باید هدف باشه و وقتی هدف رو درست تعیین کنیم گاهی سلاح و گاهی نفوذ و حتی صلح و لبخند ـ از روی تقیه ـ همه میتونه ابزار برای این مبارزه ی مقدس باشه.
@saeidi1
👌این یک مدل درست مبارزه است. شیعه باید در همه ی دول حضور و نفوذ داشته باشه تا قدرت چانه زنی به نفع شیعیان بالا بره!
فقط نشستن از دور و سنگ پرتاب کردن مدل مبارزه نیست. جای جاش کربلایی باید بود و جای جاش هم مثل ابن یقطین ها وزیر و بغل دست هارون الرشید می باید بود.
متاسفانه عده ای در داخل با شعارهای انقلابی و تند اگر کسی حتی با دشمن گفتگو کنه رو بی بصیرت و ضد انقلاب و ... میخونن و با این نوع تفکر حاکم این چنین فرصت هایی از دست شیعه گرفته شده!
مبارزه به نفع شیعه باید هدف باشه و وقتی هدف رو درست تعیین کنیم گاهی سلاح و گاهی نفوذ و حتی صلح و لبخند ـ از روی تقیه ـ همه میتونه ابزار برای این مبارزه ی مقدس باشه.
@saeidi1
امشب خیلی برای ما عزیزه
این ابیات هم خیلی اشک داره
هرکسی خوند التماس دعا
گفتم به دل وقتش شده دلدل ندارد
دنیای من دور از پدر حاصل ندارد
با گریه ام بدخواب کردم دشمنت را
یک نیمهجان که ترسی از قاتل ندارد
ما را به جُرم گریه بر تو حبس کردند
این شهر گویا قاضی عادل ندارد
یادت میآید میکشیدی شانه گفتی
موجی که دارد موی تو ساحل ندارد
انگشتهایم از چه با انگشتهایت
جمعش برابر نیست و حاصل ندارد
باید سر از بازار شامیها درآرد
این قافله وقتی ابوفاضل ندارد
سر درد دارم آنقدر که کِل کشیدند
آوارگی ما که رقص و کِل ندارد
تا بار اول دیدمش فهمیدم این زجر
در سینهی خود سنگ دارد دل ندارد
یک گوشوارم را کشید و کند، گفتم
این را نکش..وا کن، ببر، قابل ندارد
من فکر این بودم برای تو بمیرم
پهلو و چشم و دست که قابل ندارد
#شب_سوم
#روضه_حضرت_رقیه
این ابیات هم خیلی اشک داره
هرکسی خوند التماس دعا
گفتم به دل وقتش شده دلدل ندارد
دنیای من دور از پدر حاصل ندارد
با گریه ام بدخواب کردم دشمنت را
یک نیمهجان که ترسی از قاتل ندارد
ما را به جُرم گریه بر تو حبس کردند
این شهر گویا قاضی عادل ندارد
یادت میآید میکشیدی شانه گفتی
موجی که دارد موی تو ساحل ندارد
انگشتهایم از چه با انگشتهایت
جمعش برابر نیست و حاصل ندارد
باید سر از بازار شامیها درآرد
این قافله وقتی ابوفاضل ندارد
سر درد دارم آنقدر که کِل کشیدند
آوارگی ما که رقص و کِل ندارد
تا بار اول دیدمش فهمیدم این زجر
در سینهی خود سنگ دارد دل ندارد
یک گوشوارم را کشید و کند، گفتم
این را نکش..وا کن، ببر، قابل ندارد
من فکر این بودم برای تو بمیرم
پهلو و چشم و دست که قابل ندارد
#شب_سوم
#روضه_حضرت_رقیه
🔺 روزگاری می آید...
امام صادق علیه السلام فرمودند:
رَأَيْتَ اَلرَّجُلَ إِذَا مَرَّ بِهِ يَوْمٌ وَ لَمْ يَكْسِبْ فِيهِ اَلذَّنْبَ اَلْعَظِيمَ مِنْ فُجُورٍ أَوْ بَخْسِ مِكْيَالٍ أَوْ مِيزَانٍ أَوْ شُرْبِ مُسْكِرٍ كَئِيباً حَزِيناً يَحْسَبُ أَنَّ ذَلِكَ اَلْيَوْمَ عَلَيْهِ وَضِيعَةٌ مِنْ عُمُرِهِ...
روزگاری را خواهید دید که اگر شخص روزی بر او بگذرد و در آن روز فرصت کلاهبرداری یا انجام فعل حرامی را پیدا نکند ناراحت می شود و آن روز را روز بدی می داند...
🔰گزیده ای از منبر شب چهارم محرم۱۴۴۷ تهران
@saeidi1
امام صادق علیه السلام فرمودند:
رَأَيْتَ اَلرَّجُلَ إِذَا مَرَّ بِهِ يَوْمٌ وَ لَمْ يَكْسِبْ فِيهِ اَلذَّنْبَ اَلْعَظِيمَ مِنْ فُجُورٍ أَوْ بَخْسِ مِكْيَالٍ أَوْ مِيزَانٍ أَوْ شُرْبِ مُسْكِرٍ كَئِيباً حَزِيناً يَحْسَبُ أَنَّ ذَلِكَ اَلْيَوْمَ عَلَيْهِ وَضِيعَةٌ مِنْ عُمُرِهِ...
روزگاری را خواهید دید که اگر شخص روزی بر او بگذرد و در آن روز فرصت کلاهبرداری یا انجام فعل حرامی را پیدا نکند ناراحت می شود و آن روز را روز بدی می داند...
🔰گزیده ای از منبر شب چهارم محرم۱۴۴۷ تهران
@saeidi1
#گزارش_صوتی
سخنرانی شب دوم محرم ۱۴۴۷ه.ق
#شیخ_مرتضی_سعیدی
#هیئت_محبان_علی_بن_ابی_طالب
https://eitaa.com/joinchat-3445227716Caa1ab8e02e
سخنرانی شب دوم محرم ۱۴۴۷ه.ق
#شیخ_مرتضی_سعیدی
#هیئت_محبان_علی_بن_ابی_طالب
https://eitaa.com/joinchat-3445227716Caa1ab8e02e
🔺چیزی که بهش نیاز داریم در جلسات همین عکسه!
باید بچه هامون پای منبر بشینن
این سن و ساله که پایه ی شخصیت آدم ها رو میسازه
👌بچه ها بازی میکنن ولی
شما اون ها رو جدی بگیرید
@saeidi1
باید بچه هامون پای منبر بشینن
این سن و ساله که پایه ی شخصیت آدم ها رو میسازه
👌بچه ها بازی میکنن ولی
شما اون ها رو جدی بگیرید
@saeidi1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
﷽
#گزارشتصویری🎥
.
🎤شیخمرتضیسعیدی
.
عزاداریدههاولمحرمالحرام۱۴۴۷
زندانبان امام زمان کیست؟!
.
📍حسینیهبیتالحیدر
https://eitaa.com/joinchat-3445227716Caa1ab8e02e
#گزارشتصویری🎥
.
🎤شیخمرتضیسعیدی
.
عزاداریدههاولمحرمالحرام۱۴۴۷
زندانبان امام زمان کیست؟!
.
📍حسینیهبیتالحیدر
https://eitaa.com/joinchat-3445227716Caa1ab8e02e
#روضه_شب_ششم
#مقتل_حضرت_قاسم
تاريخ الطبري عن حُمَيد بن مسلم: خَرَجَ إلَينا غُلامٌ كَأَنَّ وَجهَهُ شِقَّةُ قَمَرٍ، في يَدِهِ السَّيفُ، عَلَيهِ قَميصٌ وإزارٌ ونَعلانِ قَدِ انقَطَعَ شِسعُ أحَدِهِما ـ ما أنسى أنَّهَا اليُسرى ـ فَقالَ لي عَمرُو بنُ سَعدِ بنِ نُفَيلٍ الأَزدِيُّ: وَاللّه ِ لَأَشُدَّنَّ عَلَيهِ! فَقُلتُ لَهُ: سُبحانَ اللّهِ! وما تُريدُ إلى ذلِكَ؟! يَكفيكَ قَتلُ هؤُلاءِ الَّذينَ تَراهُم قَدِ احتَوَلوهُم. قالَ: فَقالَ: وَاللّه ِ لَأَشُدَّنَّ عَلَيهِ؛ فَشَدَّ عَلَيهِ.فَما وَلّى حَتّى ضَرَبَ رَأسَهُ بِالسَّيفِ، فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ، فَقالَ: يا عَمّاه! قالَ: فَجَلَّى الحُسَينُ عليه السلام كَما يُجَلِّي الصَّقرُ، ثُمَّ شَدَّ شِدَّةَ لَيثٍ غُضُبٍّ، فَضَرَبَ عَمراً بِالسَّيفِ، فَاتَّقاهُ بِالسّاعِدِ، فَأَطَنَّها مِن لَدُنِ المِرفَقِ، فَصاحَ، ثُمَّ تَنَحّى عَنهُ وحَمَلَت خَيلٌ لِأَهلِ الكوفَةِ لِيَستَنقِذوا عَمراً مِن حُسَينٍ عليه السلام، فَاستَقبَلَت عَمراً بِصُدورِها، فَحَرَّكَت حَوافِرَها وجالَتِ الخَيلُ بِفُرسانِها عَلَيهِ فَوَطِئَتهُ حَتّى ماتَ. وَانجَلَتِ الغَبرَةُ، فَإِذا أنَا بِالحُسَينِ عليه السلام قائِمٌ عَلى رَأسِ الغُلامِ، وَالغُلامُ يَفحَصُ بِرِجلَيهِ؛ وحُسَينٌ عليه السلام يَقولُ: بُعداً لِقَومٍ قَتَلوكَ، ومَن خَصمُهُم يَومَ القِيامَةِ فيكَ جَدُّكَ! ثُمَّ قالَ: عَزَّ وَاللّه ِ عَلى عَمِّكَ أن تَدعُوَهُ فَلا يُجيبَكَ ، أو يُجيبَكَ ثُمَّ لا يَنفَعَكَ! صَوتٌ وَاللّه ِ كَثُرَ واتِرُهُ وقَلَّ ناصِرُهُ. ثُمَّ احتَمَلَهُ، فَكَأَنّي أنظُرُ إلى رِجلَيِ الغُلامِ يَخُطّانِ فِي الأَرضِ، وقَد وَضَعَ حُسَينٌ صَدرَهُ عَلى صَدرِهِ، قالَ: فَقُلتُ في نَفسي: ما يَصنَعُ بِهِ؟ فَجاءَ بِهِ حَتّى ألقاهُ مَعَ ابنِهِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ وقَتلى قَد قُتِلَت حَولَهُ مِن أهلِ بَيتِهِ، فَسَأَلتُ عَنِ الغُلامِ، فَقيلَ: هُوَ القاسِمُ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ.
ترجمه: تاريخ الطبرى ـ به نقل از حُمَيد بن مسلم ـ : جوانى به سان پاره ماه شمشير به دست، به سوى ما آمد. او پيراهن و بالاپوش و كفش هايى داشت كه بند يك لِنگه اش پاره شده بود، و از ياد نبرده ام كه لنگه چپ آن بود. عمرو بن سعد بن نُفَيل اَزْدى به من گفت: به خدا سوگند بر او حمله مى برم. به او گفتم : سبحان اللّه! از آن چه مى خواهى؟! كُشتن همين كسانى كه گرداگردِ آنها را گرفته اند براى تو بس است. گفت: به خدا سوگند، به او حمله خواهم بُرد! آن گاه بر او حمله بُرد و باز نگشت تا با شمشير بر سرش زد. آن جوان به صورت [بر زمين] افتاد و فرياد برآورد: عموجان! حسين عليه السلام مانند باز شكارى نگاهى انداخت و مانند شير شرزه به عمرو، يورش بُرد و او را با شمشير زد. او ساعد دستش را جلوى آن گرفت امّا از آرنج ، قطع شد. فريادى كشيد و از امام عليه السلام كناره گرفت. سواران كوفه يورش آوردند تا عمرو را از دست حسين عليه السلام بِرَهانند؛ امّا عمرو در جلوى سينه مَركب ها قرار گرفت و سواران با اسب بر روى او رفتند و وى را لگدمال كردند تا مُرد. غبار [ نبرد ] كه فرو نشست حسين عليه السلام بر بالاى سر جوان ايستاده بود و او پاهايش را از درد به زمين مى كشيد. حسين عليه السلام فرمود: «از رحمت خدا دور باد گروهى كه تو را كُشتند و كسانى كه طرفِ دعوايشان در روز قيامت جدّ توست!». سپس فرمود: «به خدا سوگند ، بر عمويت گران مى آيد كه او را بخوانى و پاسخت را ندهد يا پاسخت را بدهد و سودى نداشته باشد؛ صدايى كه ـ به خدا سوگند ـ جنايتكاران و تجاوزگران بر آن فراوان و ياورانش اندك اند». سپس او را بُرد و گويى مى بينم كه پاهاى آن جوان بر زمين كشيده مى شود و حسين عليه السلام ، سينه اش را بر سينه خود ، نهاده است. با خود گفتم : با او چه مى كند؟ او را آورد و كنار فرزند شهيدش على اكبر و كشتگان گِرد او ـ كه از خاندانش بودند ـ گذاشت. نام آن جوان را پرسيدم. گفتند: قاسم بن حسن بن على بن ابى طالب است.
https://eitaa.com/joinchat-3445227716Caa1ab8e02e
#مقتل_حضرت_قاسم
تاريخ الطبري عن حُمَيد بن مسلم: خَرَجَ إلَينا غُلامٌ كَأَنَّ وَجهَهُ شِقَّةُ قَمَرٍ، في يَدِهِ السَّيفُ، عَلَيهِ قَميصٌ وإزارٌ ونَعلانِ قَدِ انقَطَعَ شِسعُ أحَدِهِما ـ ما أنسى أنَّهَا اليُسرى ـ فَقالَ لي عَمرُو بنُ سَعدِ بنِ نُفَيلٍ الأَزدِيُّ: وَاللّه ِ لَأَشُدَّنَّ عَلَيهِ! فَقُلتُ لَهُ: سُبحانَ اللّهِ! وما تُريدُ إلى ذلِكَ؟! يَكفيكَ قَتلُ هؤُلاءِ الَّذينَ تَراهُم قَدِ احتَوَلوهُم. قالَ: فَقالَ: وَاللّه ِ لَأَشُدَّنَّ عَلَيهِ؛ فَشَدَّ عَلَيهِ.فَما وَلّى حَتّى ضَرَبَ رَأسَهُ بِالسَّيفِ، فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ، فَقالَ: يا عَمّاه! قالَ: فَجَلَّى الحُسَينُ عليه السلام كَما يُجَلِّي الصَّقرُ، ثُمَّ شَدَّ شِدَّةَ لَيثٍ غُضُبٍّ، فَضَرَبَ عَمراً بِالسَّيفِ، فَاتَّقاهُ بِالسّاعِدِ، فَأَطَنَّها مِن لَدُنِ المِرفَقِ، فَصاحَ، ثُمَّ تَنَحّى عَنهُ وحَمَلَت خَيلٌ لِأَهلِ الكوفَةِ لِيَستَنقِذوا عَمراً مِن حُسَينٍ عليه السلام، فَاستَقبَلَت عَمراً بِصُدورِها، فَحَرَّكَت حَوافِرَها وجالَتِ الخَيلُ بِفُرسانِها عَلَيهِ فَوَطِئَتهُ حَتّى ماتَ. وَانجَلَتِ الغَبرَةُ، فَإِذا أنَا بِالحُسَينِ عليه السلام قائِمٌ عَلى رَأسِ الغُلامِ، وَالغُلامُ يَفحَصُ بِرِجلَيهِ؛ وحُسَينٌ عليه السلام يَقولُ: بُعداً لِقَومٍ قَتَلوكَ، ومَن خَصمُهُم يَومَ القِيامَةِ فيكَ جَدُّكَ! ثُمَّ قالَ: عَزَّ وَاللّه ِ عَلى عَمِّكَ أن تَدعُوَهُ فَلا يُجيبَكَ ، أو يُجيبَكَ ثُمَّ لا يَنفَعَكَ! صَوتٌ وَاللّه ِ كَثُرَ واتِرُهُ وقَلَّ ناصِرُهُ. ثُمَّ احتَمَلَهُ، فَكَأَنّي أنظُرُ إلى رِجلَيِ الغُلامِ يَخُطّانِ فِي الأَرضِ، وقَد وَضَعَ حُسَينٌ صَدرَهُ عَلى صَدرِهِ، قالَ: فَقُلتُ في نَفسي: ما يَصنَعُ بِهِ؟ فَجاءَ بِهِ حَتّى ألقاهُ مَعَ ابنِهِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ وقَتلى قَد قُتِلَت حَولَهُ مِن أهلِ بَيتِهِ، فَسَأَلتُ عَنِ الغُلامِ، فَقيلَ: هُوَ القاسِمُ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ.
ترجمه: تاريخ الطبرى ـ به نقل از حُمَيد بن مسلم ـ : جوانى به سان پاره ماه شمشير به دست، به سوى ما آمد. او پيراهن و بالاپوش و كفش هايى داشت كه بند يك لِنگه اش پاره شده بود، و از ياد نبرده ام كه لنگه چپ آن بود. عمرو بن سعد بن نُفَيل اَزْدى به من گفت: به خدا سوگند بر او حمله مى برم. به او گفتم : سبحان اللّه! از آن چه مى خواهى؟! كُشتن همين كسانى كه گرداگردِ آنها را گرفته اند براى تو بس است. گفت: به خدا سوگند، به او حمله خواهم بُرد! آن گاه بر او حمله بُرد و باز نگشت تا با شمشير بر سرش زد. آن جوان به صورت [بر زمين] افتاد و فرياد برآورد: عموجان! حسين عليه السلام مانند باز شكارى نگاهى انداخت و مانند شير شرزه به عمرو، يورش بُرد و او را با شمشير زد. او ساعد دستش را جلوى آن گرفت امّا از آرنج ، قطع شد. فريادى كشيد و از امام عليه السلام كناره گرفت. سواران كوفه يورش آوردند تا عمرو را از دست حسين عليه السلام بِرَهانند؛ امّا عمرو در جلوى سينه مَركب ها قرار گرفت و سواران با اسب بر روى او رفتند و وى را لگدمال كردند تا مُرد. غبار [ نبرد ] كه فرو نشست حسين عليه السلام بر بالاى سر جوان ايستاده بود و او پاهايش را از درد به زمين مى كشيد. حسين عليه السلام فرمود: «از رحمت خدا دور باد گروهى كه تو را كُشتند و كسانى كه طرفِ دعوايشان در روز قيامت جدّ توست!». سپس فرمود: «به خدا سوگند ، بر عمويت گران مى آيد كه او را بخوانى و پاسخت را ندهد يا پاسخت را بدهد و سودى نداشته باشد؛ صدايى كه ـ به خدا سوگند ـ جنايتكاران و تجاوزگران بر آن فراوان و ياورانش اندك اند». سپس او را بُرد و گويى مى بينم كه پاهاى آن جوان بر زمين كشيده مى شود و حسين عليه السلام ، سينه اش را بر سينه خود ، نهاده است. با خود گفتم : با او چه مى كند؟ او را آورد و كنار فرزند شهيدش على اكبر و كشتگان گِرد او ـ كه از خاندانش بودند ـ گذاشت. نام آن جوان را پرسيدم. گفتند: قاسم بن حسن بن على بن ابى طالب است.
https://eitaa.com/joinchat-3445227716Caa1ab8e02e