Telegram Web
در زندگی هرکسی لحظه‌ای هست که درمسیر اندوه و افسوس قرار میگیرد. آنوقت یک راه برای عبور وجود دارد: کتاب، کتاب و کتاب را فراموش نکن در آن لحظه شگفت‌انگیز!

♦️انجمن ادبی سار♦️
🔷مارادنبال کنید🔷
@saranjoman
📕 کاکتوس
#هاوارد_بارکر
عشق که یورِش می‌بَرَد
Miguel de Unamuno
داستان :عشق که یورش می برد
نویسنده:میگل د اونومونو
اجرا:پژمان رضایی
@saranjoman
🔻شما هم می‌توانید داستان‌های کوتاه و اشعار مورد علاقه‌ی خود را برای دیگر اعضای کانال بخوانید.
جهت هماهنگی👇🏻
@goudarzisepideh
من عمرم را با نگاه کردن در چشم مردم
گذرانده‌ام، چشم تنها جای بدن است که
شاید هنوز روحی در آن باقی باشد ...

داستان از ترافیکِ یک چهارراه آغاز می‌شود. رانندهٔ اتومبیلی به‌ناگاه دچار کوری می‌گردد. به فاصلهٔ اندکی، افراد دیگری که همگی از بیماران یک چشم‌پزشک‌اند، دچار کوری می‌شوند. پزشک با معاینهٔ چشم آن‌ها درمی‌یابد که چشم این افراد به‌طور کامل سالم است، اما آن‌ها هیچ‌چیز نمی‌بینند. جالب آن است که برخلاف بیماری کوری، که همه‌چیز سیاه است، تمامی این افراد دچار دیدی سفید می‌شوند.

♦️انجمن ادبی سار♦️
🔷مارادنبال کنید🔷
@saranjoman
#کوری
#ژوزه_ساراماگو
شفیعی_کدکنی


ما شاهد سقوط حقیقت
ما شاهد تلاشیِ انسان
ما صاحبان واقعه بودیم
چندی به زجر شعله کشیدیم
و اینک درون خاطره دودیم
گفتند: رو به اوج روانیم
دیدیم سیر سوی هبوط است
شعرِ سپید نیست که خوانیش
این جعبه‌ی سیاهِ سقوط است

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔻انجمن ادبی سار🔻
🔷مارادنبال کنید🔷
@saranjoman
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تنها یک چیز می‌دانم و آن این است که وقتی می‌خوابم دیگر معنای ترس را نمی‌دانم معنای رنج را، معنای سعادت را، خوشا آن کس که به خوابی عمیق فرو رفته است. خواب سکه‌ای‌ست که بهای هر چیز را می‌پردازد.

‏⁧آندره_تارکوفسکی⁩

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔻انجمن ادبی سار🔻
🔷مارادنبال کنید🔷
@saranjoman
نیاز دارم که اطرافیانم ساکت باشند. نیاز دارم که همه موجودات در سکوت فرو روند، تا غوغای وحشتناک درون قلب من هم پایان یابد.

#آلبر_کامو
یادداشت‌ها

🔻انجمن ادبی سار🔻
🔷ما را دنبال کنید🔷
@saranjoman
در یک دوست وفادار، امنیت بیشتری هست تا در هزار آشنا.

#‌هرمان_ملویل

🔻انجمن ادبی سار🔻
🔷ما را دنبال کنید🔷
@saranjoman
من همیشه هوای گرگ و میش را دوست دارم. فقط در این لحظه‌هاست که احساس می‌کنم می‌خواهد اتفاق مهمی روی دهد. در گرگ‌و‌میش همه‌چیز زیبا جلوه می‌کند. خیابان‌ها، میادین و عابرین. من حتی در این لحظه احساس جوانی و خوشتیپی می‌کنم و همیشه دوست دارم که به آینه نگاه کنم و از خیابان‌ها که رد می‌شوم در ویترین‌ها خودم را تماشا کنم و دست به صورتم که می‌زنم، چین و چروکی در پیشانی و صورتم نمی‌بینم.🍃

♦️انجمن ادبی سار♦️
🔷مارادنبال کنید🔷
@saranjoman
| 📕 #تنهایی_پر_هیاهو |
| 👤 #بهومیل_هرابال
Audio
داستان :سوداگر بزرگ یا سودای بزرگ
نویسنده:سامرست موام
اجرا:بهروز رضوی
@saranjoman
🔻شما هم می‌توانید داستان‌های کوتاه و اشعار مورد علاقه‌ی خود را برای دیگر اعضای کانال بخوانید.
جهت هماهنگی👇🏻
@goudarzisepideh
آقایون عضو کانال سار با احترام روزتون مبارک🌼🌻🌸
و گفت: یا چنان نمای که هستی یا چنان باش که می‌نمایی.

#عطار_نیشابوری
تذکرة الاولیاء- ذکر بایزید بسطامی


🔻انجمن ادبی سار🔻
🔷ما را دنبال کنید🔷
@saranjoman
🟢 شروع دوره جدید کارگاه آموزش مبانی داستان نویس😍

🟢تا حالا به این فکر کردی که ممکنه یه نویسنده توی سر انگشتات باشه ولی هیچ وقت کشفش نکرده باشی؟
اما...
حالا فرصت کشف و رشد این استعداد رو داری 😍

🟢برگزاری بیش از پنجاه دوره موفق آموزش داستان نویسی

🟢ارائه مدرک معتبر


🟢یک فرصت ویژه برای دوستان علاقمند به نوشتن



🟢ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر:

@Mohsen1990MY
آلبوم تصویری جلسه رونمایی مجموعه داستان زیر سایه دوکل:
ورق بزنید با این توضیح که بخشی از جلسه بخاطر قطعی برق در تاریکی برگزار شد.

مجموعه داستان زیر سایه دوکل
کاری از نشر عینک و به انتخاب محسن یاوری
با همکاری انجمن داستان سار
برگزیده‌ای از آثار نویسندگان کرمانشاه

در راستای حمایت از نویسندگان با استعداد سراسر کشور عزیزمان ایران، مجموعه داستان زیر سایه دوکل با فراخوان انجمن سار توسط نشر عینک منتشر شد.

روز یکشنبه ۲۳ دی ماه طی مراسمی در شهر کتاب کرمانشاه با حضور مدیران نشر عینک و انجمن سار و جمعی از نویسندگان و دوست‌داران ادبیات از این کتاب رونمایی شد.

در این مراسم آقای محسن یاوری نویسنده، مترجم و دبیر موسسه داستان سار و آقای آرش محمودی نویسنده توانمند و جوان کرمانشاهی و آرش جواهری نویسنده و از مسئولین نشر عینک در باره اهداف و تاثیرات انتشار این‌گونه کتاب‌های اقلیمی و گروهی صحبت کردند.
https://www.instagram.com/p/DE0IjS7sE9C/?img_index=8&igsh=M3ZkM2VlaXE2bnli
با کسب اجازه باید بگویم که فلسفه من ناراحت‌کننده است، زیرا حقیقت را می‌گويم و حقیقت تلخ است. مردم بيشتر ترجیح می‌دهند خیال کنند که هر چه خدا آفریده خوب است. بسیار خوب، بروید به سراغ کشیشان و فیلسوفان را راحت بگذارید.

#آرتور_شوپنهاور
جهان و تاملات فیلسوف


🔻انجمن ادبی سار🔻
🔷ما را دنبال کنید🔷
@saranjoman
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پیترسون اززندگی بدون مردها می گوید....

♦️انجمن ادبی سار♦️
🔷مارادنبال کنید🔷
@saranjoman
#پیترسون
Audio
داستان: اندوه
نویسنده: آنتوان چخوف
ترجمه: سروژ استپانیان
اجرا: پروانه بخشی

@saranjoman
🔻شما هم می‌توانید داستان‌های کوتاه و اشعار مورد علاقه‌ی خود را برای دیگر اعضای کانال بخوانید.
جهت هماهنگی👇🏻
@goudarzisepideh
شمار چیزهایی که احتمالا ما را نگران و مضطرب می‌کند به نسبت چیزهایی که برایمان صددرصد رخ می‌دهند بسیار بیشتر است؛ ما غالباً آن‌قدر که در خیال رنج می‌کشیم در واقعیت رنج نمی‌کشیم.

#سنکا

🔻انجمن ادبی سار🔻
🔷ما را دنبال کنید🔷
@saranjoman
حرف، در لحظه معتبر نیست؛
در عمل به اعتبار می‌رسد.


♦️انجمن ادبی سار♦️
🔷مارادنبال کنید🔷
@saranjoman
📖 #آتش_بدون_دود
✍🏻 #نادر_ابراهیمی
داستان :پیرمرد برسرپل
نویسنده: ارنست همینگوی
اجرا:نورا نوری

@saranjoman
🔻شما هم می‌توانید داستان‌های کوتاه و اشعار مورد علاقه‌ی خود را برای دیگر اعضای کانال بخوانید.
جهت هماهنگی👇🏻
@goudarzisepideh
"تروریست"


بمب سر ساعت یک و بیست دقیقه‌ بعدازظهر
در کافه منفجر خواهد شد
الان درست یک و شانزده دقیقه است.
هنوز وقت هست که یک عده داخل بروند،
یک عده بیرون بیایند.

تروریست به سمت دیگر خیابان رفته است.
در این فاصله، از خطر در امان است،
و چه صحنه‌ای - درست مثل فیلم‌ها:
زنی که کت زرد پوشیده، وارد می‌شود.
مردی با عینک تیره، خارج می‌شود.
چند نوجوان که شلوار جین پوشیده‌اند، مشغول صحبت‌اند.
یک و هفده دقیقه و چهار ثانیه.

آنکه قدش کوتاه‌تر است،
خوش شانس اسهت، دارد سوار دوچرخه‌اش می‌شود،
اما آن یکی، قدبلنده،
دارد می‌رود تو.
یک و هفده دقیقه و چهل ثانیه.

دختری که روبان سبز به مو‌هایش بسته،
دارد به آن سمت می‌رود. اما، یک دفعه، اتوبوسی جلوش می‌ایستد.
یک و هجده دقیقه.

دختر رفته است.
آیا آن‌قدر احمق بوده که تو برود؟ یا اینکه نرفته است؟
وقتی جنازه‌ها را بیرون بیاورند، معلوم می‌شود.
یک و نوزده دقیقه.

کسی تو نمی‌رود،
اما پسر دیگری که چاق است و کچل، بیرون می‌آید.
کمی مکث می‌کند، انگار در جیب‌هایش دنبال چیزی می‌گردد،
و ده ثانیه مانده به یک و بیست دقیقه،
برمی‌گردد تا دستکش‌های نکبتی‌اش را بردارد.
دقیقا یک و بیست دقیقه است.

انگار قرار است این انتظار، تا ابد طول بکشد.
حالا،
نه، هنوز نه
بله، حالا
بمب منفجر می‌شود.

♦️انجمن ادبی سار♦️
🔷مارادنبال کنید🔷
@saranjoman
#ویسلاوا_شیمبورسکا
2025/05/29 19:07:09
Back to Top
HTML Embed Code: