او سالایی کِ
ساندویچ‌ کالباس نذری
یطور دیگ مزه میداد ..

♦️انجمن ادبی سار♦️
🔷مارادنبال کنید🔷
@saranjoman
#اتاق_دریا

اقرار به‌خطا بزرگواری بیشتری می‌خواهد تا اصرار در کشاندن کار به‌جایی که دیگر جبران ممکن نیست.

#لئو_تولستوی

🔻انجمن ادبی سار🔻
🔷ما را دنبال کنید🔷
@saranjoman

♦️انجمن ادبی سار♦️
🔷مارادنبال کنید🔷
@saranjoman
#بهرام_بیضایی

داستان : سمبل گمشده
نویسنده: دن براون
اجرا: ایوب آقاخانی
برداشت از صفحه محترم ایران صداست
@saranjoman
🔻شما هم می‌توانید داستان‌های کوتاه و اشعار مورد علاقه‌ی خود را برای دیگر اعضای کانال بخوانید.
جهت هماهنگی👇🏻
@goudarzisepideh

.
آوَخ! کلاه نیست وطن تا که از سرم
برداشتند، فکر ِ کلاهی دگر کنم

#میرزاده عشقی
#مصطفی_کاظمی
#علی_دهباشی
#فرهنگ
#ایران
♦️انجمن ادبی سار♦️
🔷مارادنبال کنید🔷
@saranjoman

تقدیم به برادر های افغانستانیمون
می خوام بدونید که ما با قلب هامون کنارتونیم...

#محسن_یاوری
#شعر #الیاس_علوی #افغانستان #دوستی #انجمن_داستان_سار
#داستان_کوتاه #مترجم

کسی که در امورِ کم‌اهمیت بی‌وجدان است، در امور مهم رذلی تمام‌عیار خواهد بود.

#آرتور_شوپنهاور

🔻انجمن ادبی سار🔻
🔷ما را دنبال کنید🔷
@saranjoman

انسان بمان
که ماندن در دل‌ها نه با نام است، نه با نان،
بلکه با مرهمی‌ست که بر زخمی می‌گذاری،
با لبخندی‌ست که در تاریکیِ دلِ کسی روشن می‌کنی،
با دستی‌ست که بی‌منت، دست دیگری را می‌گیرد.

انسان بمان
که انسانیت، میراثی‌ست جاودانه‌تر از هر شهرت و ثروت،
و مهربانی، زبان مشترک دل‌هایی‌ست که هنوز می‌تپند برای خوبی.


♦️انجمن ادبی سار♦️
🔷مارادنبال کنید🔷
@saranjoman

‍ شاهنامه خوانی به نثر

▪️بخشیدن خسرو ایرانیان را

وقتی خورشید از پشت کوه برآمد و شب تیره در خم کمند روز گرفتار شد، خروشی از در بارگاه شاه برخاست و تهمتن نزد شاه آمد و گفت: "ای بزرگ ستوده که تخت و تاج و نگین پادشاهی از تو شادمان است! حال که شاه از توس و سپاه ایران آزرده شده می خواهم هر چند که آنها گناهکارند، آنها را به من ببخشی. وقتی توس داماد و فرزند خود را کشته دید، هر چه عقل و خرد در دل و
مغزش بود، از او دور شد و دلیلش آن است که او بسیار در کارها تند است و آدمی هوشمند نیست و دیگر اینکه درد مرگ پسر دردی کوچک نیست. وقتی ریونیز و زراسب دلاور پیش چشم او کشته شدند، اگر او نمی آشفت جای شگفتی بود؛ پس شاه نباید از او خشم گیرد. دیگر آنکه سپاه به خاطر آن به شک افتاد که گمان کرد برادر نزد شاه آمده است. این را بدان که هیچکس قبل از موعدش نمرده است؛ پس نباید دل خود را در این غم بیازاری. چه روح خود از جسم بیرون برود و یا کسی آن را بیرون کند فرقی نمی کند و اگر سیصد بار هم بر آن دریغ خورند، آن کس زنده نخواهد ماند."

کیخسرو به او گفت: :ای پهلوان برای چنان جوانی دلم پر از غم شده بود. حال پندهای تو دارویی برای روحم شد. گرچه دلم از درد می پیچد."

آنگاه توس سپهدار در حالی که سر پر غرورش از ترس شاه تهی شده بود. با زبان چاپلوسانه برای عذرخواهی پیش شاه آمد. شاه گرانمایه همه ی آنها را بخشید و بزرگان نیز امیدوار شدند. وقتی دوباره خورشید روشنی گرفت و شب باشتاب راه گریز در پیش گرفت، توس سپهبد به همراه گیو و پهلوانان سپاه ایران نزد شاه آمد و شروع به ستایش شاه کرد: "تا روزگار باقی است، شاه جوانبخت به سلامتی زندگی کند. زمین پایه ی تخت پادشاهی تو باشد و گردون مایه ی فر و بخت تو باد! من نیز از کار خود دلی پراندوه و از درد و غم جگری پرخون دارم. از غم روح پاک فرود و زراسب همچون آتش آذرگشسب بر می فروزم. اگر این طور است که در میان سپاهیان تنها من گناهکارم، اکنون از سرانجام کار خود بر خود می پیچم. به خصوص بعد از بهرام و ریونیز جان من پشیزی نمی ارزد. شاه اگر از من و دلاوران نام آور گناهکار سپاه خشنود شود، من نیز این کار خودم را جبران می کنم و نامم را که به ننگ آلوده شده بر می افرازم. تمام درد و رنج سپاه را بر جانم می گذارم و چه در این راه بکشم و چه کشته شوم سزاوارم. از این به بعد به تاج و تخت چشم نمی دوزم و سرم جز کلاهخود چیزی به خود نمی بیند."

ز گفتار او شاد شد شهریار
دلش تازه شد چون گل اندر بهار

شبی رای زد با تهمتن در آن
چه با نامداران و کندآوران

♦️انجمن ادبی سار♦️
🔷مارادنبال کنید🔷
@saranjoman
#شاهنامه
#جلد دوم
برگردان به نثر: #سیدعلی_شاهری
نشرچشمه ۱۳۸۸

هر چی که هستی باش ولی،
بشو...

♦️انجمن ادبی سار♦️
🔷مارادنبال کنید🔷
@saranjoman
#عباس_معروفی