Telegram Web
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‍ ‍ ...شریکِ زندگیِ من شخصیّتی است انسان‌دوست و به شدّت ایران‌دوست، و نویسنده‌ای با استعدادِ فراوان، با اِشراف به فرهنگِ پُر‌ بارِ این کشور، به زیر و بم‌های روحی‌ـروانیِ مردمان واقف، و از این‌رو منعکس کننده‌ی وضع جامعه و اندیشه‌های مردم است. آنچه را که آنان می‌خواهند بگویند و توانِ گفتنش را آنگونه که باید ندارند، در کتاب‌های متعدّدش بازگو کرده است، و هر خواننده از پیر و جوان و هر گروه و صنفی، پس از خواندنِ نوشته‌ای از آن کتاب‌ها، با خود می‌گوید: «جانا سخن از زبانِ ما می‌گویی». و این است رازِ توفیقِ وی در این راه.
من پس از دریافتِ این استعداد، در حدّ توان، راه را برای همسرم گشوده‌ام و حتّی کارِ او را بر کارِ خود ترجیح داده‌ام که همواره وقت و همّ بسیاری را برای من طلبیده است، زیرا آنچه را که من می‌نویسم و می‌گویم برای گروهی خاص است در حالیکه مخاطبِ وی همه‌ی طبقات می‌باشند. این واقعیّت را در نظر گرفته‌ام که اکثریّت بر اقلّیّت برتری دارد. زمانی که در شهری یا در کوچه و خیابان و یا هر محلّ دیگری خوانندگانِ دکتر اسلامی‌نُدوشن به او برمی‌خورند و گِردش جمع می‌شوند و ابراز احساسات می‌کنند، من در دل با این مردم هم‌صدا و شادمان می‌شوم و پیشِ خود می‌گویم در این توفیق، من هم سهیم هستم، زیرا در پرورشِ فکری و جسمیِ او همواره کوشش نموده‌ام و این کوشش‌ها ثمر بخش بوده‌اند...
..............................
  🌲 دکتر شیرین بیانی 🌲
(همسر استاد اسلامی ندوشن)
   مجلّه‌ی سخن (بهار ۱۴۰۳)
..............................

💎دکتر محمّد‌علی اسلامی نُدوشن

🌐 @sarv_e_sokhangoo

🆔 @sayehsokhan
13👍7
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آدم‌های ضعیف‌النفس زیرآب می‌زنند...

🆔 @sayehsokhan
👍171
نظر برخی از بزرگان ادبی و مستشرقان غربی درباره حافظ شیرازی

گوته:
" اشعار حافظ چنان تأثيري در من داشت كه كمي مانده بود كه در مقابل قوت معنوي آن اشعار خويشتن را ببازم و مجبور شدم من نيز با اشعار خود با اين شخص بزرگ مقابله نمايم تا مگر بدين وسيله بتوانم خودداري كنم و بيدل و ناتوان فرو نيفتم..
حافظا! گيرم كه تمام عالم هم فرو ريزد، باز مي‌خواهم با تو، تنها با تو آزمايش نمايم، ما توانائيم و در رنج و شادماني همدرديم، و افتخار من آن است كه مانند تو نوش كنم و مانند تو دوست دارم"

ويليام جونز انگليسي:
"من با مطالعه اشعار حافظ به خواب مي روم و براي مطالعه‌ آن از خواب برمي خيزم، خوشبختانه هر چه حافظ را بيشتر مي خوانم زيبايي هاي تازه در اشعار او مي بينم و اشكال كار ما در اين است كه نمي توانيم آن همه ملامت و فصاحت غزلها و قصيده هاي حافظ را به قالب زبانهاي فرنگي درآوريم، آري اين كار بسيار بسيار مشكل به نظر مي رسد"

نيچه:
"اي حافظ، ميخانه‌اي كه تو ساخته‌اي از هر خانه‌اي بزرگتر است، همة جهانيان از عهده تا آخر نوشيدنِ شرابي كه تو تهيّه كرده‌اي برنمي آيند، مرغ سمندر مهمان تُست، تو همه چيزِ هستي، ميخانه هستي،‌شراب هستي،‌سمندر هستي، جاويدان در خود مي‌روي- جاويدان از خود بيرون مي‌آيي. مستيِ مستان از تست. براي چه شراب مي‌خواهي؟ براي چه شراب مي‌خواهي؟!"


يوهان شيیر محقق آلمانی:
"زماني كه مغرب زمين هنوز گرفتار تعصي مذهبي بوده اند، مرد با كمال جرأت و تهورِ سرشار از لطف و ملاحت در بوستانهاي پرگل شيراز اسقاري مي خواند كه در خندان ترين صورت، عميق ترين افكار را شامل بودند"

هِرمان اِتِه:
"اول كسي كه غزل را از جهت صوات و معني به كاملترين پايه رسانيد شمس الدين محمد حافظ شيرازي است كه بزرگترين غزلسراي همة‌ زمانها بوده و خواهد بود. اين شاعر تصاوير و تشبيهات صوفيان را به منظور تزيين افكار و نظريات بشري، غنيمت شمردن تمتّعات محدود زندگاني و به نفع آزادگي يعني مبارزه با ريا و تظاهر به كار برده و براي رساندن روح بشر به بلندترين مرتبه لياقت خود كوشش نموده است"

پير لوتي نويسنده فرانسوی:
"زمان نتوانسته است گوهر وجود حافظ را در زير خاكستر حوادث و تصاريف خويش پنهان نمايد، طوري كه اشعار شيوا و غزليات نغز زيباي او… نه تنها ماية‌ خط و لذّت اُدَبا و تعليم يافتگان ايراني است، بلكه مكاريان و چارپاداران نيز كه در موقع حركت قوافل كه به اشعار روح پرورِ وي ترنّم دارند، از آنها كسب خطّ و لذّت مي نمايند"

ادوارد براون:
"نمونه حافظ را در عصر جديد نمی توان يافت،‌ تاريخ معاصر براي جا دادن افكار عاليه خواجه بسيار كوچك است"

هانری ماسه:
"رأي عمومی ادبا و علمای فرانسه اين است كه خواجه حافظ يكی از استادان بزرگوار عالی شعر است، هم در ادبيات فارسی و هم در ادبيات تمام دنيا،‌ زيرا خواجه حافظ در فن غزلسرائی بی همتاست، ليكن ترجمه صحيح اشعار حافظ در زبان بيگانه خيلی مشكل است، بلكه ناممكن می نمايد."

"یرژی بچکا" دانشمند اهل جمهوری چک:
"ادبیات فارسی رتبه اول ادبیات عاشقانه جهانی را از آن خود کرده است و در تمام دوران هزار ساله شعر فارسی جای برجسته و مقام مقدم به حافظ  داده می شود. حافظ مطلقاً بزرگترین شاعر در این زمینه در تمام ادبیات جهان و در تمام طول تاریخ است"

"فوشه دو کور" متفکر فرانسوی:
"شعر حافظ  برای تمامی لحظه های زندگی است. بیان عاشقانه حافظ در چارچوب اسلامی شکل گرفته، چارچوبی که در آن، مضمون توحید بسیار قوی است. مخاطب عشق، تنها یک موجود واحد است و عشق، عشقی است کامل، یگانه، حسادت آمیز و بیگانه با غیر. مضمون عشق حافظ از محیطی عارفانه برگرفته شده است"

🆔 @sayehsokhan
👍43
Forwarded from سخنرانی‌ها
🔊فایل صوتی

#بهروز_مرادی

#سلسله_مباحث_دین‌پژوهی

فایل شماره 8

«آیین بودا»

👈 تعالیم هشتگانه
👈 نیروانا
👈 ده قانون انضباط اخلاقی


28 آذر ۱۴۰۰

.
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
👍3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
5👍2👏1
📩 #از_شما

❣️به نام خداوند جان‌آفرین❣️

شاگردی از استادش پرسید:
نشانه‌های بلوغ شخصیتی و فکری چیست؟
استاد پاسخ داد:
♦️افرادی که به چنین بلوغ و پختگی می‌رسند خودبخود در سکوتی خاص قرار می‌گیرند که لبریز از محبت و مهربانی است.
♦️برای این افراد ، قضاوت شدن توسط دیگران اهمیتی ندارد، زیرا نگران تصویر ذهنی دیگران در مورد خودشان نیستند.
♦️این افراد از میدان مسابقه خارج شده‌اند و خود را با دیگران مقایسه نمی‌کنند. حتی اگر دیگران آنها را بازنده بدانند، برایشان اهمیتی ندارد. آنان خود را با گذشته‌ی خویش مقایسه می‌کنند.
♦️آنها فهمیده‌اند که بهترین مواجهه با زندگی، انعطاف و مهربانی است.
♦️افراد بالغ، در برخورد با دیگران به خوبی و زیبایی افراد اشاره می‌کنند، بنابراین دیگران در مقابل آنها نسبت به خودشان احساس خوبی دارند و اگر انتقادی هم می‌کنند، یک انتقاد عقلانی و سازنده است و انتقادشان، بر اساس تنش و تخریب نیست.
♦️آنها در صورت نیاز نظرشان را اعلام می‌کنند و سعی بر به کرسی نشاندن نظرشان ندارند.
♦️این افراد از چسبیدن به سیستمهای فکری و فلسفی فارغند. آنها مطالعه می‌کنند و با دقت به نظرات دیگران توجه می‌کنند، اما بنده‌ی یک شخص یا یک مکتب نمی‌شوند.
افراد بالغ از کسی بت نمی‌سازند.
♦️آنها، هم در زندگی هستند هم جدا از زندگی!، و به افکار و اشیا و اشخاص نمی‌چسبند.
♦️به رنجهایشان لبخند می‌زنند و می‌دانند که زندگی در گذر است…

محمدحسین فرقانی

🆔 @sayehsokhan
👍14👏8
✍️از اقتضای "خرد کیشی" است که در تمام شاهنامه هرگونه سرپیچی از داد - که خود چیزی جز آیین و فرمان خرد نیست - همواره مجازات خود را در دنبال دارد و این نیز در جای خود قانون تخلف ناپذیر طبیعت و حیات انسانی است و لاجرم خرد انسانی در سراسر کارهای عالم ضرورتش را الزام می‌کند.

از اینجاست، که سلم و تور، به انتقام خون ایرج کشته می‌شوند و باید کشته شوند. ضحّاک با همه گربزی‌ها و چاره‌گری‌هایش و افراسیاب با تمام دلیری‌ها و زیرکساری‌ها که دارد هيچ یکشان از کیفر بیدادی‌های خویش ایمن نمی‌مانند و نباید بمانند.

حتی رستم و اسفندیار، دو پهلوان محبوب و نجیب دنیای شاهنامه به خاطر لحظه هایی که به الزام دیو  "خشم" از حکم خرد سرفرو می‌تابند به بادافره سنگین گناهان خویش گرفتار می‌آیند و باید گرفتار بیایند. جمشید و کاوس دو فرمانروای درخشان و نام آور دنیای باستان هم جریمه ی خروج از حدّ خرد را به محنت هایی که در پایان عمر با آن روبه رو می‌شوند می‌پردازند - و به حکم خرد نیز باید بپردازد.

(عبدالحسین زرین کوب، مقاله ی " خرد و خردگرایی در شاهنامه")

گُربِزی: دانایی، زیرکی


🆔 @sayehsokhan
👍101👏1
Forwarded from Discourse (روبومیز)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ویکتور فرانکل (از تاریکی تا نور) - راه‌های رسیدن به معنا

╔═.🍃.══════╗
   🆔 @Discourseees
╚══════.🍃.═
7👍1👏1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
14👍4
🔘 نامش پیرولی بود. نام خانوادگی‌اش را نمی‌نویسم تا حرمتش حفظ و هویتش پنهان بماند. آمده بود برای آنژیوگرافی. بعد از آنژیوگرافی حرف گوش نداد و زود از تخت پایین آمد. راه که افتاد خون هم از ناحیه عمل راه افتاد. به خاطر خونریزی محل عمل مجبور شد دو سه روز روی تخت بخوابد.

🔘از همان ساعت اول که بستری شد تا روزی که مرخص شد بی انتقطاع یک حرف را تکرار می‌کرد. من همکار شما هستم. من هم سی سال برای این سیستم زحمت کشیده ام. سی سال خدمت کرده ام بی یک ساعت غیبت. ما همکاریم. شما هم روزی آردهایتان را خواهید بیخت و الک هایتان را خواهید آویخت. من هم مثل شما جوان بودم. پر انگیزه و انرژی بودم. چشم هایش را تنگ می کرد و می گفت؛ هی روزگار چه روزهایی را سپری کردیم. چه شب هایی را گذراندیم. مثل خوابی از سر گذشت.

🔘 او می‌گفت ما همکاریم و ما هم می‌گفتیم در خدمتیم. شما پیشرو و پیش کسوت ما هستید. شما به گردن این سیستم و سازمان حق دارید. احترام شما وظیفه ماست. صاحب اصلی این مجموعه شما هستید. تجربه شما نقشه راه امثال ما خواهد بود. ما شاخ و برگیم شما رگ و ریشه هستید. شما پی و پیوند این بنا را بر شانه گذاشته و آن را به این روز رسانده اید. از تکریم و تحویلش چیزی کم نمی گذاشتیم. هر لی لی که می خواست به لالایش می گذاشتیم. در هر شیفت دو بار برایش چای دم می کردیم. چای را با قند نمی خورد. بچه ها برایش توت سفید گرفته بودند. جایش را عوض کردیم و گذاشتیم روی تخت کنار پنجره. می‌گفت از اینجا چشمم به «سنگ سُویلا»۱ می‌افتد لذت می‌برم! هر چه اراده می‌کرد برایش آماده می‌کردیم. ملاقاتش بیست و چهار ساعته آزاد بود.

🔘 ما معمولا طبق عادت از افراد نمی‌پرسیدیم چکاره ای یا چکاره بوده ای. ما فکر می‌کردیم شاید از همکاران خدمات باشد. شاید هم اداری. اکبر می‌گفت فکر می‌کنم از بچه های نقلیه باشد. می‌خورد راننده جیپ بهداشت بوده. اگر چه برای ما اهمیت نداشت که بیمارمان کجا کار می‌کرده و چه کار می‌کرده، اما این آدم قصه اش فرق می‌کرد. حرف هایش آدم را قلقلک می‌داد که بپرسد حضرتعالی چه کاره بوده ای؟ کدام اداره و در چه قسمتی؟ طوری که تعریف می‌کرد اسطوره و اصالتی بود برای خودش و سرمشقی برای ما. این مقدار وظیفه شناسی و مسئولیت پذیری کار یک آدم معمولی نبود. می‌گفت و قسم می‌خورد که حتا ثانیه ای هم از وظیفه اش کوتاه نیامده و تا آخرین روز و رمق با هر چه که در چنته داشته است به مردم و مراجعینش رسیدگی کرده. در تمام سی سال خدمتش حتا یک بار مراجعه کننده ای صدایش را برای او بالا نبرده. هرگز کسی ناراضی از زیر دستش نرفته.

🔘می‌گفت کار شما هم سخت است اما نه به سختی کار ما. می‌گفت از هفت صبح شروع می‌کردیم ورز و ولای مردم تا دو و سه بعدازظهر! گفتیم شاید فیزیوتراپی کار می‌کرده. پرس و جو کردیم سابقه ایجاد واحدهای فیزیوتراپی با سن و سال و سجلش جور در نمی‌آمد. می‌گفت آنقدر به کارش علاقه داشته که بعضی شب ها را خانه نمی‌رفته و در همان محل کار می‌خوابیده است. پیش خودمان می‌گفتم محل کارش مگر کجا بوده که این مایه دلپسند افتاده است؟ منشی رئیس بوده؟ رئیس جایی بوده؟ رگ کنجکاوی همه ما ورم کرده بود که این آدم کیست؟ کجا بوده؟ مسئول چه خدمتی بوده؟ اگر همکار ما بوده است چرا کسی او را ندیده و نمی‌شناسد؟

🔘روزی که مرخص شد من کشیک عصر بودم. قبل از رفتن آمد روبروی ایستگاه پرستاری. دست به جیب شد که به عنوان همکار قدیمی باید شیرینی بچه ها را بدهم! خیلی اصرار کرد اما قصدش در حد حرف و تا اندازه دست به جیب رفت و نه بیشتر. گاهی آدم به هر دلیلی مجبور می‌شود از اصول و قواعدش کوتاه بیاید. اینجا یکی از همان جاهای کوتاه آمدن بود. قبل از خارج شدن از بخش پرسیدم جناب پیرولی من شما را زیارت نکرده ام. سابقه کار من کم نیست اما خدمت حضرتعالی نرسیده ام. شما در کدام واحد مشغول بوده اید؟
پیرولی قیافه جدی و رسمی به خودش گرفت. سینه اش را جلو داد. صدایش را صاف کرد و گفت؛
«باوَه پیرولی مِه سی سال ئِه مِردِه شورخونَه کارِم کِردی»۲!😳

پ.ن:
۱، سنگ سوراخ شده ای بر دامنه کوه مدبه مشرف بر قسمتی از شهر خرم آباد.
۲، پدر پیرولی(نوعی احترام همراه با تشویق) من سی سال در مرده شورخانه مشغول بوده ام.

"از مجموعه یک خواب و صد خاطره"
#ماشااکبری
🌐 @Khapuorah

🆔 @sayehsokhan
👍16👏64
🦋 معجزه!
این معجزهٔ زن است.
شکیبایی، عفاف، شیرینی.
دلش می‌شکند... اما می‌خندد.
سر خم می‌کند...
اما قامتش دو برابر آنچه هست می‌شود.
خاموش می‌ماند...
اما سکوتش کوه‌ها را از هم می‌درد.
می‌بیند که مرد محبوبش دارد می‌میرد...
اما به آرامی دست او را می‌گیرد و با او می‌رود.



🎨 «لا لوژ» اثر پیر اگوست رنوآر
🌐 @dmdehghani

🆔 @sayehsokhan
9👍3
الفبای صلح و ناآشکارگیِ حقیقت
@MalekianMedia
الفبای صلح و ناآشکارگیِ حقیقت

#استاد_مصطفی_ملکیان، مهر ۱۴۰۳، نیشابور

(پیشاپیش بابتِ کیفیتِ پایینِ صدا پوزش می‌طلبیم.)

🌐 @MalekianMedia

🆔 @sayehsokhan
3👏3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
👍168👏2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در محضر کریم تمنا چه حاجت است...

#حافظ
#شجریان

🆔 @sayehsokhan
18👍1
🔴 چایی رو بذار، دارم می‌آم

🔸سال ۲۰۱۷ گَری اولدمَن بابت فیلم «سیاه‌ترین ساعت» اُسکار گرفت. رفت بالای سِن، جایزه‌ی اسکارش را گرفت توی دستش و یک نطق جذاب کرد.

ته حرف‌هاش از مادر ۹۹ ساله‌اش تشکر کرد که مشوقش بوده و آخرش گفت:
«مامان، کتری رو بذار که دارم اسکار رو می‌آرم» ... به همین جذابیت !!

🔸هیچ جمله‌ای به اندازه‌ی این جمله، مرا به زندگی امیدوارم نمی‌کند

.اینکه یکی زنگ بزند و بگوید که «چایی رو بذار ، دارم می‌آم»
یا من زنگ بزنم و بگویم «کتری رو بذار، دارم می‌آم» .

🔸 چکیده‌ی زندگی برای من همین جمله است ، بقیه چیزها همه حاشیه‌اند !!!

قدیم‌ها محل کارم تا خانه‌ی پدرم چهار قدم بیشتر راه نبود بعضی غروب‌ها که مثل نمد مالانده می‌شدم ، زنگ می‌زدم خانه‌شان ، مادرم می‌گفت «چایی رو میذاارم، یه سر بیا».
کدام کلاغ خیسِ گرفتار در طوفان پیشنهادِ کرسی گرم را رد می‌کند؟

🔸هنوز هم مثال دارم:
همین ده سال پیش که هنوز مردم توانِ سفر داشتند مادر و پدرم قصد کردند بیایند پیشم، رفتند سفارت چهار ساعت مثل قرص‌جوشانِ ته لیوانِ آب حرص و جوش خوردم و بالا و پائین پریدم تا بالاخره پدرم زنگ زد و گفت:
«ویزا رو گرفتیم، کتری رو بذار اومدیم»
به همین جذابیت!

انگار سِرُمِ امید به حیات را بزنند توی ساعدِ دست آدم!!

🔸کلاً این جمله‌ی «چایی رو بذار اومدم»

عاشقانه‌ترین جمله‌ای است که تا حالا بشر خلق کرده است.

مثل این چاقو‌های همه کاره است که به هر کاری می‌آید، پرتقال پوست می‌کند، در نوشابه باز می‌کند، در کنسرو لوبیا  باز می‌کند و... !!!

🔸این جمله همه‌فن‌حریف‌ است!
"امید" دارد،
" دوستت دارم" دارد،
" گورِ بابای دنیا" دارد،
" دلم برایت تنگ شده‌ " دارد،
" چقدر قشنگ شدی امشب " دارد،
" همه چیز " دارد!
" چایی گذاشتم، همه بیایید ".

🔸مهم نیست آدم اسکار گرفته باشد یا ویزا، از سر عملیاتِ حفاریِ گودترین چاله‌یِ تهران آمده باشد یا بخواهد مزخرف‌ترین پایان‌نامه‌ی جهان را به سرانجام برساند ...
این جمله جادو می‌کند.

🔸بد جوری دلمون برای گفتن این جمله گرفته ؛ تمام دید و بازدیدها، احوالپرسی‌ها، جوک‌گفتنها و مهمانیهای ما رفته تو قاب یک گوشی ...

🔸کاش بتوانیم بدون ترس، بدون تعارف، بدون هیچ نگرانی، با دلی پر از مهربانی و آرامش، بی‌غل و غش به هم دیگه بگیم ....چای رو دم کن دارم می‌آم...که واقعا" جادو میکنه ...

🆔 @sayehsokhan
22👍6👏3
2025/07/14 15:11:34
Back to Top
HTML Embed Code: