This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✍ زبان زندگی
وقتی گلولهها خاموش شدند، کلمات هنوز شلیک میکردند...
آتشبس اعلام شد.
صدای انفجارها خوابید.
اما در دلِ خانهها، سکوتی سنگین نشست؛
سکوتی پر از خشم،
پر از «نگفتهها»،
پر از زخمهایی که زبان نداشتند.
هر کسی، زبانی برای ادامه داشت؛
یکی زبانِ طعنه،
یکی زبانِ گلایه،
یکی زبانِ فرار.
و بعضیها...
دنبال زبانی تازه بودند.
زبانی که نه برای دفاع بود، نه برای حمله.
زبانی برای فهمیدن. برای پیوند. برای محبت.
آنهایی که دلشان جرأت کرد سکوت را بشکند،
آرام گفتند:
«میترسیدم…
دلم امنیت میخواست…
دلم کسی را میخواست که فقط بشنودم.»
و درست همانجا،
وقتی یکی شنید،
نه برای پاسخ دادن،
نه برای قضاوت کردن،
فقط برای دیدن انسان پشت کلمهها —
آنجا بود که محبت، دوباره ممکن شد.
این همان زبانیست که مارشال روزنبرگ آن را «زبان زندگی» نامید.
زبانی که بهجای خشونت،
بهجای برنده شدن،
به زنده ماندن رابطه فکر میکند.
#ارتباط_بدون_خشونت
#زبان_زندگی
🆔 @Sayehsokhan
وقتی گلولهها خاموش شدند، کلمات هنوز شلیک میکردند...
آتشبس اعلام شد.
صدای انفجارها خوابید.
اما در دلِ خانهها، سکوتی سنگین نشست؛
سکوتی پر از خشم،
پر از «نگفتهها»،
پر از زخمهایی که زبان نداشتند.
هر کسی، زبانی برای ادامه داشت؛
یکی زبانِ طعنه،
یکی زبانِ گلایه،
یکی زبانِ فرار.
و بعضیها...
دنبال زبانی تازه بودند.
زبانی که نه برای دفاع بود، نه برای حمله.
زبانی برای فهمیدن. برای پیوند. برای محبت.
آنهایی که دلشان جرأت کرد سکوت را بشکند،
آرام گفتند:
«میترسیدم…
دلم امنیت میخواست…
دلم کسی را میخواست که فقط بشنودم.»
و درست همانجا،
وقتی یکی شنید،
نه برای پاسخ دادن،
نه برای قضاوت کردن،
فقط برای دیدن انسان پشت کلمهها —
آنجا بود که محبت، دوباره ممکن شد.
این همان زبانیست که مارشال روزنبرگ آن را «زبان زندگی» نامید.
زبانی که بهجای خشونت،
بهجای برنده شدن،
به زنده ماندن رابطه فکر میکند.
#ارتباط_بدون_خشونت
#زبان_زندگی
🆔 @Sayehsokhan
👏14❤5👍1
⚫️ من این آش را نمیخورم
قرنهاست که سرم را در دستانم گرفتهام و میدوم، از خورشخانه ضحاک گریختهام.
هرگز نخواستم که ماران، مغز سرم را بخورند، هرگز نخواستم که از تنم، از جان و روح و اندیشهام، شوربای شوربختی بپزند؛ اما نمیشود از هر طرف که میروم دیگی بَر بار است، هیزم جهل زیر آن روشن است؛ آشپزانی خبیث ملاقههایی بلند دارند به درازنای تاریخ. سرنوشت ما آشی است خونین که مدام آن را هم میزنند، ما را به زور میگیرند و در دیگ میاندازند.
من هرگز آش جنگ را نمیخورم، آش هیچ جنگی را.
آش جنگ را هر کجا که بپزند و هر اسمی داشته باشد، مزه خون میدهد. مذاق هیچ خردمندی به آش آدم و جگر انسان خوش نمیشود.
آتش جهل را نمیتوانم که خاموش کنم، آشپزان بد طینت را نمیتوانم که مهربان کنم؛ گوشت تن آدمها و استخوانهای کشتگان را نمیتوانم که از دیگ بیرون بکشم و زندهشان کنم.
سهم من اما از همه توانستنها فقط یک «نه» است.
نه به آشپزان جنگ و هیزم کِشان و آتش افروزان.
نه به خورندگان و کاسه لیسان.
نه به همه آنهایی که از سرانگشتشان خون میچکد و از دهانشان نفرت.
این «نه» را بر این آش خونین بپاشید،
این تنها دارایی مرا…
✍️#عرفان_نظرآهاری
#من_از_جنگ_بیزارم_شما_را_نمی_دانم
#تدبیر_به_جای_جنگ
🆔 @Sayehsokhan
قرنهاست که سرم را در دستانم گرفتهام و میدوم، از خورشخانه ضحاک گریختهام.
هرگز نخواستم که ماران، مغز سرم را بخورند، هرگز نخواستم که از تنم، از جان و روح و اندیشهام، شوربای شوربختی بپزند؛ اما نمیشود از هر طرف که میروم دیگی بَر بار است، هیزم جهل زیر آن روشن است؛ آشپزانی خبیث ملاقههایی بلند دارند به درازنای تاریخ. سرنوشت ما آشی است خونین که مدام آن را هم میزنند، ما را به زور میگیرند و در دیگ میاندازند.
من هرگز آش جنگ را نمیخورم، آش هیچ جنگی را.
آش جنگ را هر کجا که بپزند و هر اسمی داشته باشد، مزه خون میدهد. مذاق هیچ خردمندی به آش آدم و جگر انسان خوش نمیشود.
آتش جهل را نمیتوانم که خاموش کنم، آشپزان بد طینت را نمیتوانم که مهربان کنم؛ گوشت تن آدمها و استخوانهای کشتگان را نمیتوانم که از دیگ بیرون بکشم و زندهشان کنم.
سهم من اما از همه توانستنها فقط یک «نه» است.
نه به آشپزان جنگ و هیزم کِشان و آتش افروزان.
نه به خورندگان و کاسه لیسان.
نه به همه آنهایی که از سرانگشتشان خون میچکد و از دهانشان نفرت.
این «نه» را بر این آش خونین بپاشید،
این تنها دارایی مرا…
✍️#عرفان_نظرآهاری
#من_از_جنگ_بیزارم_شما_را_نمی_دانم
#تدبیر_به_جای_جنگ
🆔 @Sayehsokhan
❤19👍12👎1
Forwarded from ساسان حبیبوند
🌀 برخورد با اخبار
(از وبینار "مدیریت خویش در بحران")
یکی از دغدغههای مهمی که این روزها با آن درگیریم، مسئله اخبار است. این روزها ما توسط اخبار، بمباران میشویم و بهخصوص در شرایط فعلی، خبرهای متعددی از کشته شدن، آسیب دیدن و ظلم و ستم به آدمها را میشنویم.
در چنین شرایطی، سوال این است که با این اخبار چه کنیم؟ این اخبار ممکن است به ما آسیب بزند و گاه ما را به شدت تحت تاثیر قرار دهد.
🔹 جواب این است که باید با اخبار هم مانند سایر مسائل، به شکل درست و هدفمند برخورد کرد. وقتی برای خواندن یا شنیدن اخبار، سراغ رسانه ها میروید، اول روشن کنید که با چه هدفی این کار را انجام میدهید؟ به دنبال چه اطلاعات خاصی هستید و میخواهید با این دانستهها چه کنید؟
🔹 اینکه خود را در معرض همهجور اخبار مختلف در همه حیطهها قرار بدهیم، یک رفتار غلط و آسیبرسان است؛ نوعی خودآزاری و خودتخریبی است، چه در شرایط فعلی، چه در هر زمانی.
خیلی از ما متاسفانه عادت کردهایم که از صبح، رسانههای مختلف را باز کنیم، تلویزیون یا رادیو را روشن کنیم و دائم بدون هدف و اینکه حتی خودمان بدانیم که دنبال چه چیزی هستیم، خود را در معرض خبرهای جوراجور قرار بدهیم و با دیدن یا شنیدن هر کدام از آنها دچار احساسات و حالات مختلفی بشویم.
🔹سه سطح مواجهه با اخبار
بطور کلی میتوان گفت ما سه سطح برخورد با اخبار داریم: سطح اول، مشاهده صفحه اول یا تیتر یک خبر است که کلیت خبر را اعلام میکند، مثل اینکه در فلان مرکز، اعتصاب شده، یا در فلان جا حمله اتفاق افتاده یا کسی دستگیر شده است.
سطح دوم، بررسی جزئیات این خبر است. مثلا نشان داده میشود که در فلانمحل، تیراندازی شده و ما فیلم را میبینیم و تمام جزئیات آن واقعه را مشاهده میکنیم.
خیلی وقتها تحلیلی هم برای آن خبر گذاشته میشود یا افرادی دعوت میشوند و آن خبر را مورد شرح و بررسی قرار میدهند، که این سطح دیگری از درگیر شدن با اخبار است، یعنی سطح سوم.
اکنون سوالی که باید از خود بپرسیم این است که: من به چند سطحی از این خبرها واقعا نیاز دارم؟ فرض کنید من متوجه شدم که در فلانجا تیراندازی شد. آیا لازم است که همه جزئیات واقعه را بدانم؟ اگر لازم نیست، چرا باید وارد درگیری فکری و احساسی بشوم؟
🔹 هدفمندی
ملاک دیگر هدفمندی است. سوال این است که هدف من از دریافت این اخبار چیست؟ میخواهم با این اطلاعات چه کنم؟ مثلا آیا میخواهم در مورد آن واقعه، مقالهای بنویسیم؟ یا گزارشی تهیه کنم؟ یا در مورد آن، فیلم بسازم یا قرار است جزئیات اتفاق را با دقت، به کسی منتقل کنم؟ و چه مقدار دریافت جزییات برای هدف من ضروری است؟
🔹 توجه به ظرفیتهای روحی
معیار مهم دیگر، ظرفیتهای عاطفی و روانی است. باید توجه داشت که ذهن و روان ما یک ارگانیسم و یک سیستم است و مثل هر سیستم دیگری، باید با آن، به شکل درست رفتار کرد. باید ظرفیت آن را شناخت و بهاندازه بر او بار کرد و از آن در حد ظرفیتهایش انتظار داشت. قبل از مواجهه با اخبار، از خود بپرسیم: آیا این کار، در حدود ظرفیت روانی من هست؟ آیا میتوانم آن را تاب بیاورم؟ آیا در معرض این جزییات قرار گرفتن به روان من آسیب نخواهد رساند؟
🔹 توجه به این اصول یعنی نگرش فعال، هدفمندی و رعایت ظرفیت روانی خود، ضرورتی بسیار مهم است. اگر آن اطلاعات برای ما لازم و قابل تحمل است، به سراغ آن برویم و وقت و انرژیای را که میتواند صرف کارهای مفیدتری شود برای فعالیتهای غیرضروری هدر ندهیم. و این کاری است که باید بطور کلی در زندگی و در هر ارتباطی انجام بدهیم.
(فایل کامل وبینار را در اینجا بشنوید.)
www.tgoop.com/sasanhabibvand
(از وبینار "مدیریت خویش در بحران")
یکی از دغدغههای مهمی که این روزها با آن درگیریم، مسئله اخبار است. این روزها ما توسط اخبار، بمباران میشویم و بهخصوص در شرایط فعلی، خبرهای متعددی از کشته شدن، آسیب دیدن و ظلم و ستم به آدمها را میشنویم.
در چنین شرایطی، سوال این است که با این اخبار چه کنیم؟ این اخبار ممکن است به ما آسیب بزند و گاه ما را به شدت تحت تاثیر قرار دهد.
🔹 جواب این است که باید با اخبار هم مانند سایر مسائل، به شکل درست و هدفمند برخورد کرد. وقتی برای خواندن یا شنیدن اخبار، سراغ رسانه ها میروید، اول روشن کنید که با چه هدفی این کار را انجام میدهید؟ به دنبال چه اطلاعات خاصی هستید و میخواهید با این دانستهها چه کنید؟
🔹 اینکه خود را در معرض همهجور اخبار مختلف در همه حیطهها قرار بدهیم، یک رفتار غلط و آسیبرسان است؛ نوعی خودآزاری و خودتخریبی است، چه در شرایط فعلی، چه در هر زمانی.
خیلی از ما متاسفانه عادت کردهایم که از صبح، رسانههای مختلف را باز کنیم، تلویزیون یا رادیو را روشن کنیم و دائم بدون هدف و اینکه حتی خودمان بدانیم که دنبال چه چیزی هستیم، خود را در معرض خبرهای جوراجور قرار بدهیم و با دیدن یا شنیدن هر کدام از آنها دچار احساسات و حالات مختلفی بشویم.
🔹سه سطح مواجهه با اخبار
بطور کلی میتوان گفت ما سه سطح برخورد با اخبار داریم: سطح اول، مشاهده صفحه اول یا تیتر یک خبر است که کلیت خبر را اعلام میکند، مثل اینکه در فلان مرکز، اعتصاب شده، یا در فلان جا حمله اتفاق افتاده یا کسی دستگیر شده است.
سطح دوم، بررسی جزئیات این خبر است. مثلا نشان داده میشود که در فلانمحل، تیراندازی شده و ما فیلم را میبینیم و تمام جزئیات آن واقعه را مشاهده میکنیم.
خیلی وقتها تحلیلی هم برای آن خبر گذاشته میشود یا افرادی دعوت میشوند و آن خبر را مورد شرح و بررسی قرار میدهند، که این سطح دیگری از درگیر شدن با اخبار است، یعنی سطح سوم.
اکنون سوالی که باید از خود بپرسیم این است که: من به چند سطحی از این خبرها واقعا نیاز دارم؟ فرض کنید من متوجه شدم که در فلانجا تیراندازی شد. آیا لازم است که همه جزئیات واقعه را بدانم؟ اگر لازم نیست، چرا باید وارد درگیری فکری و احساسی بشوم؟
🔹 هدفمندی
ملاک دیگر هدفمندی است. سوال این است که هدف من از دریافت این اخبار چیست؟ میخواهم با این اطلاعات چه کنم؟ مثلا آیا میخواهم در مورد آن واقعه، مقالهای بنویسیم؟ یا گزارشی تهیه کنم؟ یا در مورد آن، فیلم بسازم یا قرار است جزئیات اتفاق را با دقت، به کسی منتقل کنم؟ و چه مقدار دریافت جزییات برای هدف من ضروری است؟
🔹 توجه به ظرفیتهای روحی
معیار مهم دیگر، ظرفیتهای عاطفی و روانی است. باید توجه داشت که ذهن و روان ما یک ارگانیسم و یک سیستم است و مثل هر سیستم دیگری، باید با آن، به شکل درست رفتار کرد. باید ظرفیت آن را شناخت و بهاندازه بر او بار کرد و از آن در حد ظرفیتهایش انتظار داشت. قبل از مواجهه با اخبار، از خود بپرسیم: آیا این کار، در حدود ظرفیت روانی من هست؟ آیا میتوانم آن را تاب بیاورم؟ آیا در معرض این جزییات قرار گرفتن به روان من آسیب نخواهد رساند؟
🔹 توجه به این اصول یعنی نگرش فعال، هدفمندی و رعایت ظرفیت روانی خود، ضرورتی بسیار مهم است. اگر آن اطلاعات برای ما لازم و قابل تحمل است، به سراغ آن برویم و وقت و انرژیای را که میتواند صرف کارهای مفیدتری شود برای فعالیتهای غیرضروری هدر ندهیم. و این کاری است که باید بطور کلی در زندگی و در هر ارتباطی انجام بدهیم.
(فایل کامل وبینار را در اینجا بشنوید.)
www.tgoop.com/sasanhabibvand
Telegram
ساسان حبیبوند
🌀 📌 "کارگاه آنلاین
«مدیریت خویش در بحران»
ساسان حبیبوند
جلسه دوم، ۴ دسامبر ۲۰۲۲
۱۳ آذر ۱۴۰۱
🔹 مطالب این جلسه:
۱. مرور نکات جلسه اول
۲. پاسخ به سوالات، شامل:
- مواجهه با سوگ و اندوه جمعی
- واقعنگری سازنده
- معنای شجاعت و نقش آن
- مفهوم "پذیرش احساسات"…
«مدیریت خویش در بحران»
ساسان حبیبوند
جلسه دوم، ۴ دسامبر ۲۰۲۲
۱۳ آذر ۱۴۰۱
🔹 مطالب این جلسه:
۱. مرور نکات جلسه اول
۲. پاسخ به سوالات، شامل:
- مواجهه با سوگ و اندوه جمعی
- واقعنگری سازنده
- معنای شجاعت و نقش آن
- مفهوم "پذیرش احساسات"…
👍8❤1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#از_شما
روزی از دنیا همه غمگین شدم
از جهان و خلق دل چرکین شدم
ذکر لعن کودک و پیر و جوان
پشت هم بر این زبان میشد روان
از خدا شاکی شدم از خلقتش
از زمین و از زمان و حکمتش
گفتمش یارب مگر من دشمنم
که کمر بستی چنین بر کُشتنم
لحظه لحظه حال من بد میکنی
زین پیامدها که بر خط میکنی
من همه حالم نَزار از جمله خلق
مردمان تیزنیش و تیزحلق
گشتمام محزون ازین رفتارها
حال و روزم بد ازین کردارها
ناگهان آمد به جانم این ندا
بس نما ای دائمُالشکوه به ما
اختیار و انتخابت دست توست
هوشیاری و خوابت دست توست
با تو باشد حال خوب و حال زشت
انتخابش کن تو ای نیکو سرشت
حال خوبت از تو میگیرد خروش
دم به دم از بهر خوشنودی بجوش
کسب خشنودی به حالت بس بجاست
لیک کسبش از به غیرِ خود خطاست
خیز و بر درکِ غلط آتش بپاش
همچو ققنوس تازهتر، پیکر تراش
این همه حال بد از ادراک توست
حال، خوش باشد ز ادراک درست
از درون، خود را دوباره پِی بریز
از فِسردن نیست راهی جزگریز
گاه باید چون طبیبی چیره دست
بر همه درک غلط اندیشه بست
تا که زخم و جرح آن ادراکها
نشکند ما را دراین پیکارها
چاره دردت همه در جان توست
درک تو هم درد و هم درمان توست
هر زمان از درک بد گشتی رها
نه گله از خلق داری نَز خدا
خیز و بهر حال خوش آغاز کن
آنگه در آرامشت پرواز کن
با سپاس از سرکار خانم ملیحه رسولی دانشآموختهی تئوری انتخاب و واقعیت درمانی از استان مازندران
🆔 @Sayehsokhan
روزی از دنیا همه غمگین شدم
از جهان و خلق دل چرکین شدم
ذکر لعن کودک و پیر و جوان
پشت هم بر این زبان میشد روان
از خدا شاکی شدم از خلقتش
از زمین و از زمان و حکمتش
گفتمش یارب مگر من دشمنم
که کمر بستی چنین بر کُشتنم
لحظه لحظه حال من بد میکنی
زین پیامدها که بر خط میکنی
من همه حالم نَزار از جمله خلق
مردمان تیزنیش و تیزحلق
گشتمام محزون ازین رفتارها
حال و روزم بد ازین کردارها
ناگهان آمد به جانم این ندا
بس نما ای دائمُالشکوه به ما
اختیار و انتخابت دست توست
هوشیاری و خوابت دست توست
با تو باشد حال خوب و حال زشت
انتخابش کن تو ای نیکو سرشت
حال خوبت از تو میگیرد خروش
دم به دم از بهر خوشنودی بجوش
کسب خشنودی به حالت بس بجاست
لیک کسبش از به غیرِ خود خطاست
خیز و بر درکِ غلط آتش بپاش
همچو ققنوس تازهتر، پیکر تراش
این همه حال بد از ادراک توست
حال، خوش باشد ز ادراک درست
از درون، خود را دوباره پِی بریز
از فِسردن نیست راهی جزگریز
گاه باید چون طبیبی چیره دست
بر همه درک غلط اندیشه بست
تا که زخم و جرح آن ادراکها
نشکند ما را دراین پیکارها
چاره دردت همه در جان توست
درک تو هم درد و هم درمان توست
هر زمان از درک بد گشتی رها
نه گله از خلق داری نَز خدا
خیز و بهر حال خوش آغاز کن
آنگه در آرامشت پرواز کن
با سپاس از سرکار خانم ملیحه رسولی دانشآموختهی تئوری انتخاب و واقعیت درمانی از استان مازندران
🆔 @Sayehsokhan
❤13👏4
#زندگی
سیاست و زندگی
سه روز مهمانِ خویشاوندانِ همسرم بودم. از لطفِ چهارخانواده بهرهمند شدم. اما وضعیتی که مرا رنج داد این بود که دیدم پس از سالها دوری، به جای حرفزدن با من، بیشترِ زمان، به تماشای کانالهای سیاسیِ ماهوارهای گذشت و از این که چه خواهد شد و چه نخواهد شد؟ پرسیدم: پس شما کی زندگی میکنید؟ شکایت زنانِ خانواده بلندشد که: واقعاً اعصابمان به هم ریختهاست بس که صحنههای دلخراش میبینیم و خبرهای بَد میشنویم.
از من خواستند برایشان غزل حافظ بخوانم. گفتم: اول تلویزیون را خاموش کنید. چنین کردند. یکی دوساعتی با هم به فرهنگ و ادب پرداختیم. برداشت من این بود که همه لذّت بردند. حسابی حرف زدند. گفتند: خیلی وقت بود حرف نزدهبودیم. از زندگی سخن به میان آمد. از شادی و خاطرهها و خیالهای آرامشبخش.
به گمانم جامعهی سیاستزده، بیمار و ناخوش است. باید برای آدمیان، خوشی فراهمکرد.
تا آنجا که به یاد میآورم، از نوجوانی به سیاست علاقه نداشتم و آن را مانعِ احساس زیبایی و اِدراکِ حقیقت میپنداشتم. درحالی که همواره تشنهی دیدنِ زیبایی و چشیدنِ دانایی بودهام. بزرگتر که شدم، دریافتم گروههای سیاسی، که همگی عقیده و باورِ خود را اصلِ جهان و اساسِ زندگی میدانستند، به هنر و زیبایی و انسان و طبیعت و خدا ارزشی قائل نیستند و بسیار ساده، اینهمه را برای سودِ سیاسی، زیرِ پا میگذارند و جز سودای سیاست و کسبِ قدرت، در سر چیزی ندارند. سرشان را تُهی یافتم.
برای من، سَر، جای سِرِّ خدایی و دقیقهی زیبایی است. از همان آغاز جوانی، گروههایی چون«مجاهدین خلق» و «چریکهای فدایی خلق» و همانندانِ آنها را شرّی دیدم که شعارِ خیر میدهند و آموزههایشان، دیوارهای احساس و ادراکم را میخراشند. پس، از حریمِ حس و فهمِ خویش راندمشان و فاتحهای برای تمامشان خواندم.
از منتقدانی که با عینکِ سیاست و معیار«تعهّد و مسؤولیت» آثارِ هنری و ادبی دیگران را اندازه میگرفتند و بزرگانی چون«سهراب سپهری» را به گناهِ دست نیالودن به سیاست، قربانی میکردند و از ذهن و جانِ جوانان میراندند، نَفور بودم. به یک اصلِ اساسی باور داشتم:
هیچکس، حقِ حکومت بر ذهنِ دیگری و شایستگی تعیین تکلیف برای دیگر نویسندگان و شاعران و هنرمندان را ندارد.
جهانِ هرکس، خانهی اوست. ورودِ ناخواسته به آن، بسیار ناگوار است. من سیاست را دوست ندارم و به بانگِ بلند میگویم و ازگفتهی خود دلشادم. اگر کسی جز این برای من بخواهد و مرا بدان وادار سازد، از او میپرسم: چنین حقّی را از کجا به دست آوردهاست؟ آیا به من نیز همین حق را میدهد که بخواهم به زور و تحمیل و تحقیر، او را به رنگِ خویش درآوَرَم؟ اگرنه، پس به من توضیح دهد او از کجا صاحبِ صلاحیتِ سَروَری و ساختنِ جهانِ ذهن و زبان و جانم شدهاست؟
من دوستدارِ زیباییام. ستایشگرِ داناییام. برای همین ، بینش و بینایی برایم ارجمندترین موهبتِ الهی است.
چشم را فایده آن است که دلبر بیند
وَر نبیند، چه بُود فایده بینایی را؟
بنده با اجازه از سعدی فقط با کمی تغییر در شعرش فریاد میزنم:
چشم را فایده آن است که«زیبا» بیند. زیباییها را بجوییم. چندان درنگمان نخواهند داد که بیشتر بمانیم و پشیمانی خوریم که: چرا زیبایی را ندیدیم؟
https://www.tgoop.com/ezzatiparvar
🆔 @Sayehsokhan
سیاست و زندگی
سه روز مهمانِ خویشاوندانِ همسرم بودم. از لطفِ چهارخانواده بهرهمند شدم. اما وضعیتی که مرا رنج داد این بود که دیدم پس از سالها دوری، به جای حرفزدن با من، بیشترِ زمان، به تماشای کانالهای سیاسیِ ماهوارهای گذشت و از این که چه خواهد شد و چه نخواهد شد؟ پرسیدم: پس شما کی زندگی میکنید؟ شکایت زنانِ خانواده بلندشد که: واقعاً اعصابمان به هم ریختهاست بس که صحنههای دلخراش میبینیم و خبرهای بَد میشنویم.
از من خواستند برایشان غزل حافظ بخوانم. گفتم: اول تلویزیون را خاموش کنید. چنین کردند. یکی دوساعتی با هم به فرهنگ و ادب پرداختیم. برداشت من این بود که همه لذّت بردند. حسابی حرف زدند. گفتند: خیلی وقت بود حرف نزدهبودیم. از زندگی سخن به میان آمد. از شادی و خاطرهها و خیالهای آرامشبخش.
به گمانم جامعهی سیاستزده، بیمار و ناخوش است. باید برای آدمیان، خوشی فراهمکرد.
تا آنجا که به یاد میآورم، از نوجوانی به سیاست علاقه نداشتم و آن را مانعِ احساس زیبایی و اِدراکِ حقیقت میپنداشتم. درحالی که همواره تشنهی دیدنِ زیبایی و چشیدنِ دانایی بودهام. بزرگتر که شدم، دریافتم گروههای سیاسی، که همگی عقیده و باورِ خود را اصلِ جهان و اساسِ زندگی میدانستند، به هنر و زیبایی و انسان و طبیعت و خدا ارزشی قائل نیستند و بسیار ساده، اینهمه را برای سودِ سیاسی، زیرِ پا میگذارند و جز سودای سیاست و کسبِ قدرت، در سر چیزی ندارند. سرشان را تُهی یافتم.
برای من، سَر، جای سِرِّ خدایی و دقیقهی زیبایی است. از همان آغاز جوانی، گروههایی چون«مجاهدین خلق» و «چریکهای فدایی خلق» و همانندانِ آنها را شرّی دیدم که شعارِ خیر میدهند و آموزههایشان، دیوارهای احساس و ادراکم را میخراشند. پس، از حریمِ حس و فهمِ خویش راندمشان و فاتحهای برای تمامشان خواندم.
از منتقدانی که با عینکِ سیاست و معیار«تعهّد و مسؤولیت» آثارِ هنری و ادبی دیگران را اندازه میگرفتند و بزرگانی چون«سهراب سپهری» را به گناهِ دست نیالودن به سیاست، قربانی میکردند و از ذهن و جانِ جوانان میراندند، نَفور بودم. به یک اصلِ اساسی باور داشتم:
هیچکس، حقِ حکومت بر ذهنِ دیگری و شایستگی تعیین تکلیف برای دیگر نویسندگان و شاعران و هنرمندان را ندارد.
جهانِ هرکس، خانهی اوست. ورودِ ناخواسته به آن، بسیار ناگوار است. من سیاست را دوست ندارم و به بانگِ بلند میگویم و ازگفتهی خود دلشادم. اگر کسی جز این برای من بخواهد و مرا بدان وادار سازد، از او میپرسم: چنین حقّی را از کجا به دست آوردهاست؟ آیا به من نیز همین حق را میدهد که بخواهم به زور و تحمیل و تحقیر، او را به رنگِ خویش درآوَرَم؟ اگرنه، پس به من توضیح دهد او از کجا صاحبِ صلاحیتِ سَروَری و ساختنِ جهانِ ذهن و زبان و جانم شدهاست؟
من دوستدارِ زیباییام. ستایشگرِ داناییام. برای همین ، بینش و بینایی برایم ارجمندترین موهبتِ الهی است.
چشم را فایده آن است که دلبر بیند
وَر نبیند، چه بُود فایده بینایی را؟
بنده با اجازه از سعدی فقط با کمی تغییر در شعرش فریاد میزنم:
چشم را فایده آن است که«زیبا» بیند. زیباییها را بجوییم. چندان درنگمان نخواهند داد که بیشتر بمانیم و پشیمانی خوریم که: چرا زیبایی را ندیدیم؟
https://www.tgoop.com/ezzatiparvar
🆔 @Sayehsokhan
❤21👏4👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❓ در این شرایط دشوار، چه میتوان کرد؟
در روزهایی که بسیاری از ما دلنگرانیم، خستهایم یا دچار سردرگمی، این سؤال ساده بارها در ذهنمان میچرخد:
«پس در این شرایط چه میتوان کرد؟»
شاید جواب روشنی نداشته باشیم، اما میتوانیم گامهای کوچکی برای حفظ سلامت روان، پیوندهای انسانی، و امید جمعی برداریم.
در ادامه، چند پیشنهاد ساده اما عمیق را با شما به اشتراک میگذاریم؛ نه برای حل کامل بحران، بلکه برای آنکه انسان بمانیم، با هم بمانیم، و به سوی آینده حرکت کنیم.
✅ دیدارهای صلحآمیز در فضاهای شهری مفیدند، اما کافی نیستند. اگر میخواهیم درون خود نیز به صلح برسیم، پیشنهاد میشود این چند نکته را جدی بگیریم:
🔹 ۱. ابهامپذیر باشیم.
زندگی در شرایط بحرانی، یعنی پذیرش پیچیدگی و ابهام. باید تابآور شویم و بپذیریم که ممکن است آرامش به این زودیها بازنگردد.
🔹 ۲. کنار هم بمانیم.
دیدارهای حضوری، گفتوگوهای صمیمی، جمعهای کوچک و واقعی… از انزوا و غرق شدن در فضای مجازی بپرهیزیم. انسان، در بودن با انسان دیگر، زنده میماند.
🔹 ۳. کنشگری کنیم.
به گروههای داوطلبانه بپیوندیم: محیط زیست، میراث فرهنگی، خیریه، کتابخوانی… در هر زمینهای که برایمان مهم است، فعال شویم.
🔹 ۴. رژیم رسانهای بگیریم.
قرار نیست کارشناس سیاست و اقتصاد باشیم. با فاصله گرفتن از بمباران خبری و رسانهای، ذهنمان را نجات دهیم و وقتمان را صرف روابط انسانی کنیم.
🔹 ۵. کتاب بخوانیم.
خواندن در این روزها سخت است، اما چند صفحه در روز میتواند نجاتبخش باشد. کتاب، صدای آرام و مطمئنی است در طوفان اخبار.
🔹 ۶. مراقبت کنیم.
از همدیگر، از خودمان، از زمین. احوال اطرافیان را بپرسیم، به سالمندان، فقرا و محیطزیست توجه بیشتری نشان دهیم. مهربانی، یک انتخاب است.
🔹 ۷. سکوت کنیم.
ذهن شلوغمان را با لحظاتی سکوت، تنفس دهیم. درنگ کنیم، آرام بگیریم. خیاموار دم را دریابیم و شادیهای کوچک را از یاد نبریم.
🔹 ۸. مدارا کنیم.
ما متفاوتیم—در باور، سبک زندگی، سیاست. اما چارهای جز مدارا نداریم. همهمان زیر یک سقف، به نام میهن زندگی میکنیم. هیچ سالاری جای میهنسالاری را نمیگیرد.
🔹 ۹. خلاق باشیم.
در بحران، فرصت هست. در گفتگو، راهی برای عبور. اگر به ظرفیتهای خودمان و همدیگر باور داشته باشیم، امید زنده میماند.
🔹 ۱۰. میهنسالاری را خط قرمز کنیم.
هیچ تحلیلی، هیچ شعاری، اگر به تخریب ایران یا کشتار هممیهن ختم شود، قابل دفاع نیست. فریب نخوریم، حتی اگر استدلالها قوی بهنظر برسند.
شاد و مانا باشید
🆔 @Sayehsokhan
در روزهایی که بسیاری از ما دلنگرانیم، خستهایم یا دچار سردرگمی، این سؤال ساده بارها در ذهنمان میچرخد:
«پس در این شرایط چه میتوان کرد؟»
شاید جواب روشنی نداشته باشیم، اما میتوانیم گامهای کوچکی برای حفظ سلامت روان، پیوندهای انسانی، و امید جمعی برداریم.
در ادامه، چند پیشنهاد ساده اما عمیق را با شما به اشتراک میگذاریم؛ نه برای حل کامل بحران، بلکه برای آنکه انسان بمانیم، با هم بمانیم، و به سوی آینده حرکت کنیم.
✅ دیدارهای صلحآمیز در فضاهای شهری مفیدند، اما کافی نیستند. اگر میخواهیم درون خود نیز به صلح برسیم، پیشنهاد میشود این چند نکته را جدی بگیریم:
🔹 ۱. ابهامپذیر باشیم.
زندگی در شرایط بحرانی، یعنی پذیرش پیچیدگی و ابهام. باید تابآور شویم و بپذیریم که ممکن است آرامش به این زودیها بازنگردد.
🔹 ۲. کنار هم بمانیم.
دیدارهای حضوری، گفتوگوهای صمیمی، جمعهای کوچک و واقعی… از انزوا و غرق شدن در فضای مجازی بپرهیزیم. انسان، در بودن با انسان دیگر، زنده میماند.
🔹 ۳. کنشگری کنیم.
به گروههای داوطلبانه بپیوندیم: محیط زیست، میراث فرهنگی، خیریه، کتابخوانی… در هر زمینهای که برایمان مهم است، فعال شویم.
🔹 ۴. رژیم رسانهای بگیریم.
قرار نیست کارشناس سیاست و اقتصاد باشیم. با فاصله گرفتن از بمباران خبری و رسانهای، ذهنمان را نجات دهیم و وقتمان را صرف روابط انسانی کنیم.
🔹 ۵. کتاب بخوانیم.
خواندن در این روزها سخت است، اما چند صفحه در روز میتواند نجاتبخش باشد. کتاب، صدای آرام و مطمئنی است در طوفان اخبار.
🔹 ۶. مراقبت کنیم.
از همدیگر، از خودمان، از زمین. احوال اطرافیان را بپرسیم، به سالمندان، فقرا و محیطزیست توجه بیشتری نشان دهیم. مهربانی، یک انتخاب است.
🔹 ۷. سکوت کنیم.
ذهن شلوغمان را با لحظاتی سکوت، تنفس دهیم. درنگ کنیم، آرام بگیریم. خیاموار دم را دریابیم و شادیهای کوچک را از یاد نبریم.
🔹 ۸. مدارا کنیم.
ما متفاوتیم—در باور، سبک زندگی، سیاست. اما چارهای جز مدارا نداریم. همهمان زیر یک سقف، به نام میهن زندگی میکنیم. هیچ سالاری جای میهنسالاری را نمیگیرد.
🔹 ۹. خلاق باشیم.
در بحران، فرصت هست. در گفتگو، راهی برای عبور. اگر به ظرفیتهای خودمان و همدیگر باور داشته باشیم، امید زنده میماند.
🔹 ۱۰. میهنسالاری را خط قرمز کنیم.
هیچ تحلیلی، هیچ شعاری، اگر به تخریب ایران یا کشتار هممیهن ختم شود، قابل دفاع نیست. فریب نخوریم، حتی اگر استدلالها قوی بهنظر برسند.
شاد و مانا باشید
🆔 @Sayehsokhan
❤25👍4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مسير بهبود پس از فقدان، سفری پیچیده و چند لایه است، که نیازمند تركيبى از تحول ذهنى، تحمل احساسات و بازسازی معنای زندگیست.
پس از فقدان، افراد معمولاً میان دو قطب در نوساناند: گاهی مستقیم با غم و اندوه مواجه میشوند و گاهی با پناه بردن به فعالیتهای روزمره یا تجربههای تازه، تلاش میکنند نظم از دسترفته زندگی را بازیابند. این رفتوآمد بين سوگواری و بازسازی، بخش جداییناپذیر روند التیام است.
برای عبور از این مسیر سخت، راههایی مثل مهربانی با خود، تمرینِ حضور در لحظه حال، كه فرصتی به ذهن میدهد تا آرام بگیرد، و بازنگری در داستان شخصی زندگی، میتوانند نقش مهمی ایفا کنند. این روشها کمک میکنند تا فرد احساسات خود را عمیقتر بشناسد، با درد خود همنشین شود و از دل رنج، معنا استخراج کند.
آغاز رابطههای تازه یا ترمیم پیوندهای قدیمی هم میتواند مغز را در ساخت مسیرهای عصبی جدید و رسیدن به تعادل احساسی یاری دهد. هرچند عشق گاه زخم میزند، اما در دل خود یکی از ژرفترین درمانها را نیز پنهان دارد.
🆔 @Sayehsokhan
پس از فقدان، افراد معمولاً میان دو قطب در نوساناند: گاهی مستقیم با غم و اندوه مواجه میشوند و گاهی با پناه بردن به فعالیتهای روزمره یا تجربههای تازه، تلاش میکنند نظم از دسترفته زندگی را بازیابند. این رفتوآمد بين سوگواری و بازسازی، بخش جداییناپذیر روند التیام است.
برای عبور از این مسیر سخت، راههایی مثل مهربانی با خود، تمرینِ حضور در لحظه حال، كه فرصتی به ذهن میدهد تا آرام بگیرد، و بازنگری در داستان شخصی زندگی، میتوانند نقش مهمی ایفا کنند. این روشها کمک میکنند تا فرد احساسات خود را عمیقتر بشناسد، با درد خود همنشین شود و از دل رنج، معنا استخراج کند.
آغاز رابطههای تازه یا ترمیم پیوندهای قدیمی هم میتواند مغز را در ساخت مسیرهای عصبی جدید و رسیدن به تعادل احساسی یاری دهد. هرچند عشق گاه زخم میزند، اما در دل خود یکی از ژرفترین درمانها را نیز پنهان دارد.
🆔 @Sayehsokhan
❤9👍4
یک روز گوش باشیم!
کلّا که زیاد پرگویی نمیکنم و آدم حرّافی نیستم. ولی خب چرا اهل تعریف کردن؟ اره. هستم. ولی امروز تصمیم گرفتم زبانم کمتر بچرخد و بیشتر گوشهایم را تیز کنم که هم امنترست و هم شاید چشمهی نوشتنم را بیشتر بجوشاند.
بعضیوقتها مات آدمهایی میشوم که دقیقهای از فک زدن نمی افتند. در مورد همهچیز نظری دارند و همهکس را به راحتی نقد و بررسی میکنند. انگار جواز قضاوت کردنِ آدمها را برایشان صادر کردهاند. خب، کاری است که از دستشان برمیآید! من اما از این پرتگاه میترسم. قرار گرفتن روی سرازیری شیبدار، که با گفتن کلامی تو را تا قعر بیاخلاقی پرتاب میکند. مثل سنگریزههای بالای کوه، با ضربه ی کوچک پایت با سرعتی وحشتناک تمام سراشیبی را میدوند.
اینجور به نظر میرسد زبان در کام گرفتن، حالمان را بهتر میکند. حداقل برای من که صادق است. وقتی سکوت میکنم دنیا برایم حرف میزند. حتی دیوارهای اتاقم. در کوچه، جوی آب. در خیابان تابلوها، چراغهای راهنما، حتی نگاههای آدمهایی که نمیشناسمشان ،همه برایم قصه میگویند. مثل آدمی که بغض دارد و دنبال یک جفت گوش شنوا میگردد، تمام آسمان و زمین با هر نگاهِ من لب باز میکنند و ماجرا میگویند. و من چه خوب میشنوم زنگ صدایشان را. گاهی اما فریادهایشان گنگست. زمانی آرام. خیلیهایشان شعر میگویند. بعضی خواب دیدهاند و از رویاهایشان میگویند.
باور نمیکنی؟ باور کن. تمام جهان مالامال از دردست و چه حرفها که ندارد تا بگوید اما در انبوه صداهایمان لال ماندهست.
دنیا، خودش و تمام آدمهایش خسته از تهاجم قضاوتهاست. تشنهی سکوت است. میخواهم تمامم گوش باشد. امروز در دادگاه درونم، قاضی شدهام. بر پیشانی زبانم مُهری کوبیدم از جنس بیکلامیهای بیمنظور. و اما چشمهایم؟ آنها هم محکومند به خوب دیدن. اگر بخواهند میتوانند گریه کنند و ببارند. اما قضاوت نه. آخر چشمها دریچهی سرزنشهای خاموشند. منعشان کردهام تا دور بمانند و خیال کنند گوشند. گوش بودن را دوست دارم. میخواهم امروز را گوش بمانم. میتوانم؟
✍مانسه
🆔 @Sayehsokhan
کلّا که زیاد پرگویی نمیکنم و آدم حرّافی نیستم. ولی خب چرا اهل تعریف کردن؟ اره. هستم. ولی امروز تصمیم گرفتم زبانم کمتر بچرخد و بیشتر گوشهایم را تیز کنم که هم امنترست و هم شاید چشمهی نوشتنم را بیشتر بجوشاند.
بعضیوقتها مات آدمهایی میشوم که دقیقهای از فک زدن نمی افتند. در مورد همهچیز نظری دارند و همهکس را به راحتی نقد و بررسی میکنند. انگار جواز قضاوت کردنِ آدمها را برایشان صادر کردهاند. خب، کاری است که از دستشان برمیآید! من اما از این پرتگاه میترسم. قرار گرفتن روی سرازیری شیبدار، که با گفتن کلامی تو را تا قعر بیاخلاقی پرتاب میکند. مثل سنگریزههای بالای کوه، با ضربه ی کوچک پایت با سرعتی وحشتناک تمام سراشیبی را میدوند.
اینجور به نظر میرسد زبان در کام گرفتن، حالمان را بهتر میکند. حداقل برای من که صادق است. وقتی سکوت میکنم دنیا برایم حرف میزند. حتی دیوارهای اتاقم. در کوچه، جوی آب. در خیابان تابلوها، چراغهای راهنما، حتی نگاههای آدمهایی که نمیشناسمشان ،همه برایم قصه میگویند. مثل آدمی که بغض دارد و دنبال یک جفت گوش شنوا میگردد، تمام آسمان و زمین با هر نگاهِ من لب باز میکنند و ماجرا میگویند. و من چه خوب میشنوم زنگ صدایشان را. گاهی اما فریادهایشان گنگست. زمانی آرام. خیلیهایشان شعر میگویند. بعضی خواب دیدهاند و از رویاهایشان میگویند.
باور نمیکنی؟ باور کن. تمام جهان مالامال از دردست و چه حرفها که ندارد تا بگوید اما در انبوه صداهایمان لال ماندهست.
دنیا، خودش و تمام آدمهایش خسته از تهاجم قضاوتهاست. تشنهی سکوت است. میخواهم تمامم گوش باشد. امروز در دادگاه درونم، قاضی شدهام. بر پیشانی زبانم مُهری کوبیدم از جنس بیکلامیهای بیمنظور. و اما چشمهایم؟ آنها هم محکومند به خوب دیدن. اگر بخواهند میتوانند گریه کنند و ببارند. اما قضاوت نه. آخر چشمها دریچهی سرزنشهای خاموشند. منعشان کردهام تا دور بمانند و خیال کنند گوشند. گوش بودن را دوست دارم. میخواهم امروز را گوش بمانم. میتوانم؟
✍مانسه
🆔 @Sayehsokhan
❤12
جرعه پانزدهم - پادکست می
Hesam Ipakchi
جرعه پانزدهم: آداب ِفلسفهخوانی
نزدیک به سه ماه از آغاز خوانش ِکتاب در باب حکمت زندگی گذشته و ما هنوز در چند سطر آغازین پیشگفتار هستیم! آیا این شیوه خوانش صحیح است؟ اصلاً متن فلسفی را باید چگونه خواند؟ از خوانش ِفلسفه چه انتظاری باید داشته باشیم؟
کارکرد پیشگفتار چیست و اما مهمتر از همه، اصل حرف ِشوپنهاور در پیشگفتار کتاب درباب حکمت زندگی چیست؟ این سوالاتی است که در جرعه پانزدهم به آن پرداختم
منابع استفادهشده:
- متعقات و ملحقات صفحه 180 و 181
- پدیدارشناسی روح هگل – صفحه 38
- کتاب در باب حکمت زندگی – صفحه 17
● تقدیم از: حسام ایپکچی
◦ خُم اول: حکمت زندگی - آرتور شوپنهاور
• تاریخ انتشار: ۲۷ خرداد ۱۴۰۰
@Mey_podcast | ©️ @Ensanak
🆔 @Sayehsokhan
نزدیک به سه ماه از آغاز خوانش ِکتاب در باب حکمت زندگی گذشته و ما هنوز در چند سطر آغازین پیشگفتار هستیم! آیا این شیوه خوانش صحیح است؟ اصلاً متن فلسفی را باید چگونه خواند؟ از خوانش ِفلسفه چه انتظاری باید داشته باشیم؟
کارکرد پیشگفتار چیست و اما مهمتر از همه، اصل حرف ِشوپنهاور در پیشگفتار کتاب درباب حکمت زندگی چیست؟ این سوالاتی است که در جرعه پانزدهم به آن پرداختم
منابع استفادهشده:
- متعقات و ملحقات صفحه 180 و 181
- پدیدارشناسی روح هگل – صفحه 38
- کتاب در باب حکمت زندگی – صفحه 17
● تقدیم از: حسام ایپکچی
◦ خُم اول: حکمت زندگی - آرتور شوپنهاور
• تاریخ انتشار: ۲۷ خرداد ۱۴۰۰
@Mey_podcast | ©️ @Ensanak
🆔 @Sayehsokhan
👍5
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM