Telegram Web
چگونگی ثبت نام به زودی اعلام خواهد شد.

@sbyabanaky
لینک ثبت نام در «عصر خیام»

دوستان عزیز، این برنامه را بخش خصوصی برگزار می کند و هزینه ثبت نام برای پوشش بخشی از هزینه ها ۱۵۰ هزار تومان است. لطفا قبل از کلیک کردن روی لینک زیر فیلتر شکن را خاموش کنید:

https://anjoman-gholhak.com/asre-khayam/
تا این ساعت بیست نفر برای «عصر خیام» ثبت نام کرده اند.

@sbyabanaky
فقط بیست نفر ظرفیت برای عصر خیام باقی مانده است.
نشانی ثبت نام:

https://anjoman-gholhak.com/asre-khayam/
فقط ۱۴ نفر ظرفیت برای عصر خیام باقی مانده است.
نشانی ثبت نام:

https://anjoman-gholhak.com/asre-khayam/
دوستان عزیز، ظرفیت پذیرش برنامه عصر خیام تمام شد. به امید دیدار شما.

@sbyabanaky
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«عصر خیام» با حضور علاقمندان شعر و ادبیات که بعضا از شهرستان به تهران امده بودند برگزار شد...به زودی شعرخوانی های این مراسم منتشر خواهد شد.

@sbyabanaky
«کلام بزرگان»

از کنار مقبره ای می گذشتم، این جمله را دیدم:

اینجا «مردی راستگو» و «سیاستمداری بزرگ» آرمیده است،

اولین بار بود که می دیدم دو نفر را در یک قبر دفن کرده اند!

«وینستون چرچیل»

@sbyabanaky
ناظر! به مناظره های انتخاباتی و هشتبلکو کردن حریف با عنایت به جمله طلایی مردی از سرزمین پارس که فرمود (بگم بگم) فرماید:


هر چه دارم از نَود دارم بگویم یا نگویم؟
از شما کلی سند دارم؛بگویم یا نگویم؟

عکس هایی از غضنفر داشتم؛آن ها بماند
عکس هایی از صمد دارم بگویم یا نگویم؟

چیز هایی دیده ام از قدبلندانِ دو متری
خود اگر یک متر قد دارم بگویم یا نگویم؟

من از آن یارو که اسمش را نمی گویم،بدانید
پوسترِ صد در نود دارم؛بگویم یا نگویم؟

ای مدیرِ بوق! آن شب پشت گوشی یاد داری،
گفته بودی نامزد دارم؛بگویم یا نگویم؟

از عرب های قطور نفتی دشداشه بر تن
عکس با بشّار اسد دارم؛بگویم یا نگویم؟

تو اگر این پنج روز و شش ز من پرونده داری
من برایت تا ابد دارم؛بگویم یا نگویم؟

فیلم های سینمایی داری از من،این که خوب است!
فیلم های مستند دارم؛بگویم یا نگویم؟

من از آن شاعر که اسمش را...بماند،یادم آمد
یک جوکِ بسیار بد دارم؛بگویم یا نگویم؟

قهرمانی بی نظیرم؛از المپیک جهانی
جامِ پرتاب لگد دارم؛بگویم یا نگویم؟


سعیدبیابانکی

از مجموعه شعر سکته ملیح
نشر شهرستان ادب

@sbiabanaki
دهم تیرماه روز بزرگداشت صائب تبریزی است...تک بیت هایی از این شاعر نازک خیال قرن یازده هجری و از سرآمدان سبک اصفهانی (هندی) بخوانید:

چرا ز غیر شکایت کنم که همچو حباب
همیشه خانه خراب هوای خویشتنم
*
سنگین نمی شد این همه خواب ستمگران
گر می شد از شکستن دل ها صدا بلند

*
همت مردانه می خواهد گذشتن از جهان
یوسفی باید که بازار زلیخا بشکند
*
به هیچ حیله در آغوش من نمی آیی
تو را مگر ز نسیم بهار ، ساخته اند ؟
*
مخور صائب فریب فضل از عمامه ی زاهد
که در گنبد ز بی مغزی صدا بسیار می پیچد
*
رد پای رفتگان هموار سازد راه را
مرگ را داغ عزیزان بر من آسان کرده است
*
رتبه ی گفتار را حیرت تلافی می کند
چاره خاموشی است شعری را که از تحسین گذشت
*
ما از این هستی ده روزه به جان آمده ایم
وای بر خضر که زندانی عمر ابد است
*
مرا ز روز قیامت غمی که هست این است
که روی مردم دنیا دوباره باید دید!
*
چشم تو را به سرمه کشیدن چه حاجت است
کوته کن این بهانه ی دنباله دار را
*
برق را در خرمن مردم تماشا کرده است
آن که پندارد که حال مردم دنیا خوش است
*
«شما هم بیتی از صائب به یادگار بنویسید»



@sbyabanaky
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
برشی ار کارگاه دریچه ای به جهان حافظ

@sbyabanaky
شوخی طنزپردازان و هنرمندان با اهل سیاست در همه جای جهان مرسوم است.خاطرم هست پس از توافق برجام، دوستان طنزپرداز  و کارتونیست طی یک حرکت خودجوش با دکتر محمد جواد ظریف شوخی کردند.شعرهای طنز دوستان را وزیر خارجه با متانت و لبخند در فرهنگسرای نیاوران شنید. آثار دوستان در کتابی به نام «ابعاد ظریف مذاکرات» گرد امد و ظریف از این کتاب رونمایی کرد.این شعر حاصل آن ذوق ازمایی است.


وزیر خارجه بودن سواد می خواهد
گمان مبر که فقط اعتماد می خواهد

زبان نفهم تر از خارجی جماعت نیست
وزیر خارجه صبر زیاد می خواهد

بدان مذاکره با صاحبان خدعه و زور
سیاست و هنر و اعتقاد می خواهد

وزیر خارجه بودن که حال کردن نیست
سفر به گینه و اتریش و چاد می خواهد

گذشتن از صف دلواپسان به زحمت و زور
وزیر خارجه بودن جهاد می خواهد

فقط که حرف زدن پشت دوربین ها نیست
بسا نخفتن تا بامداد می خواهد

گهی مشاجره با حزب برق می طلبد
گهی مذاکره با حزب باد می خواهد

وزیر خارجه باید که خنده رو باشد
یقین که آدم بسیار شاد می خواهد

بیا که موضع مخصوص نامرادان سوخت
محل سوختگی هم پماد می خواهد

وزیر خارجه بودن چه کار دشواری است
هر انچه را تو بگویی بخواد می خواهد

رییس دولت بعدی اگر که خواست شود
وزیر خارجه قطعا ستاد می خواهد

ظریف بود همین نکته ها که من گفتم
خلاصه این که محمد جواد می خواهد!

بهمن ماه 94

سعید بیابانکی

@sbiabanaki

نشانی دریافت نظرات شما:

@sbyabanaky
گام چهارم کارگاه حافظ خوانی،
نشانی ثبت نام:

https://cheraghak.com/event/register/?eventnum=109


@sbyabanaky
نامی درخشان در غزل امروز

اولین بار که نام «محمدعلی بهمنی» را شنیدم سال 67 بود.آغاز سال دانشجو شدنم در دانشگاه اصفهان.چند سالی بود که جسته گریخته شعر می گفتم و هنوز درست و درمان با شعر امروز آشنا نبودم.تا بر حسب اتفاق کتاب «از پنجره های زندگانی» به دستم رسید. کتابی مفصل و قطور از محمد عظیمی که گزیده غزل امروز ایران بود. غزل های این کتاب مرا با حال و هوای غزل معاصر آشنا کرد و پنجره ای تازه به سویم گشود.نام محمدعلی بهمنی را ذیل این غزل دیدم:

در این زمانه ی بی های و هوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست
رسیده ها چه غریب و نچیده می افتند
به پای هرزه علف های باغ کال پرست

که بعدها زنده نام «حبیب محبیان» به زیبایی آن را خواند و بسیار گل کرد و باعث شد خیلی ها این غزل را به حافظه بسپارند.در طول سال های دانشجویی کم و بیش غزل های بهمنی را از زبان علیرضا کاربخش شنیدم که روانشناسی می خواند و بچه کرج بود.او می گفت بهمنی را چند باری در انجمن شعر کرج دیده است و چند غزل از او را در حافظه داشت. از جمله این غزل ترانه که بعدها زنده نام ناصر عبداللهی خواند و چقدر هم زیباست:

دل من یه روز به دریا زد و رفت
پشت پا به رسم دنیا زد و رفت

حیوونی تازگی آدم شده بود
به سرش هوای حوا زد و رفت

دنبال کلید خوشبختی می گشت
خودشم قفلی رو قفلا زد و رفت

و این غزل :

خوابی و چشم حادثه بیدار می شود
هفت آسمان به دوش تو آوار می شود

برخیز تا به چشم ببینی چه دردناک
آیینه پیش روی تو دیوار می شود

کم کم دیدن این شاعر و خواندن شعرهای بیشتری از او برایم یک آرزو شد.به ویژه این که من مهندسی می خواندم و شعر خواندن و شعر شنیدن برایم حکم نفس کشیدن داشت.
تا این که کتاب غزل های بهمنی با نام «گاهی دلم برای خودم تنگ می شود» در سال ۶۹ به بازار آمد. کتابی که با استقبال فراوان روبرو شد و به سرعت به چاپ های بعدی رسید.انگار به نیمی از آرزویم رسیده بودم.چقدر غزل های آن کتاب در آن سال ها به دل مردم نشست.مردمی که بعد از هشت سال شنیدن سرودهای انقلابی و شعرهای حماسی جنگی با یک مجموعه غزل عاشقانه و امیدبخش پس از پایان جنگ روبرو می شدند.بهمنی با آن کتاب بسیار گل کرد و نام و آوازه اش از مرزهای ایران هم گذشت و در کشورهای فارسی زبان هم به نامی درخشان تبدیل شد.شعر او چون اکسیری امیدبخش بر جان مردم و به ویژه نسل جوان نومید نشست.
چند سال بعد بهمنی را برای اولین بار دیدم.در یک همایش ادبی بزرگ.او آن قدر محبوب و سرشناس شده بود که دیدنش در میان خیل عاشقان کار دشواری بود. به نیم دیگری از آرزویم رسیده بودم.بهمنی را در قامت یک شاعر بزرگ و فروتن دیدم.کم کم این آشنایی و ارادت به دوستی تبدیل شد و من افتخار همسفری با او را در چند سفر ادبی پیدا کردم.روز به روز که بر شهرتش افزوده می شد فروتنی او هم بالاتر می رفت.بعدها هم کلامی او در برنامه های تلویزیونی و همایش های ادبی هم به این ارادت افزود.
غزل بهمنی بهترین نمونه ی غزل پس از نیماست.غزلی که وامدار سنت غزل فارسی است ولی با نگاه و گفتمان نیما در هم آمیخته است.بوی زندگی و بوی انسان معاصر می دهد.بوی کلمات و اشیایی که انسان معاصر شب و روز با آنها دست و پنجه نرم می کند و با آنها نفس می کشد.به اعتقاد من غزل امروز به چند نام بزرگ بسیار مدیون است: محمدعلی بهمنی،حسین منزوی،خسرو احتشامی، منوچهر نیستانی و سیمین بهبهانی.
بهمنی زنده است تا زبان فارسی زنده است.


@sbyabanaky
غزل

هر طرفی کشیدم این ، حسرت جاودانه را
پُشتِ سرم گُذاشتم ، خوب و بدِ زمانه را

مُرغِ بُریده بال را ، نیست غمِ گُرسنگی
کُنجِ قفس که می‌خورد ، غُصه ی آب و دانه را

منتظرم بیایی ای باعث شعرهای من
با تو مگر عوض کنم ، حال و هوای خانه را

سوزِ دلی نشان بده ، تا نمِ اَشکی آورم
آب نمی زند کسی ، آتش بی زبانه را

رفته ای و نمی رود حال و هوایت از سرم
بی تو به گور می برم ،  اینهمه عاشقانه را

فرق نمی کند بگو ، هر چه رسید بر لبت
حرف بزن ، قشنگ کُن ، آخرِ این ترانه را

محمد علی جوشایی_ بم

@sbyabanaky
چهارم مهر ماه ۱۴۰۳ واپسین روز ۵۵ سالگی

عکس: نخلستانی در بم

@sbyabanaky
.
یک غزل زیبا

تو را دل برگزید و کار دل شک برنمی دارد
که این دیوانه هرگز سنگ کوچک برنمی دارد

تو در رویای پروازی ولی گویا نمی دانی
نخ کوتاه دست از بادبادک برنمی دارد

برای دیدن تو آسمان خم می شود اما
برای من کلاهش را مترسک برنمی دارد

اگر با خنده هایت بشکنی گاهی سکوتش را
اتاقم را صدای جیرجیرک برنمی دارد

بیا بگذار سر بر شانه های خسته ام یک بار
اگر با اشک من پیراهنت لک برنمی دارد

عبدالحسین انصاری



@sbyabanaky
یک غزل زیبا

به خواب مي روم اما چه خواب دشواري
بخواب خواب قشنگم ، هنوز بيداري ؟
 
هنوز شعله وري ؟ : آه  راحتم بگذار
صداي خواب در آمد : بخواب تب داري
 
من از تب تو به هذيان رسيده ام تو ولي
نخواستي كه خودت را به خواب بسپاري !
 
فقط خيال تو آمد ولي نه ، بختك بود !
كجاست عينك خوابم عجب شب تاري
 
به روي سينه ي خوابم نشست بختك وگفت :
به چنگ عكس پلنگ پتو گرفتاري !
 
شبيه اينكه شبح باشي ونباشي باز
بجز تويي كه نبودي ،  نبود غمخواري
 
چه خنده دار؛  براي تو گريه مي كردم
چه استغاثه ي خيسي چه شوق ديداري
 
گذشته ي تب و آه و ... گذشته هاي تباه
و روز وشب دو سفيد وسياه تكراري
 
خلاصه قصه ي خواب از سرم پريد وكلاغ
به خانه اش نرسيد و ... بخواب تب داري !

زنده نام بکتاش آبتین

@sbyabanaky
2024/11/09 22:33:38
Back to Top
HTML Embed Code: