امشب از معده درد و حالت تهوع به حالت زار و نزار افتادم و بعد نرگس یاداوری کرد که ما لیترالی دو روزه نه غذای درستی خوردیم نه خواب مناسبی داشتیم و بعد تمام سوالهام برطرف شد🙏🏻
انقد وضعیت تهران عجیب غریب و کیری شده که ساعت ۴:۳۰ راه افتادم سمت فرودگاه و ۶ رسیدم🤡
درنهایت به سمت بندرم، تو سالن ترانزیت نشستم و دارم شکلات میخورم و منتظرم تایم سوار شدنم برسه، دیگه کمکم از فرودگاه داره حالم بهم میخوره، انگار تروماهان رو زنده میکنه🙏🏻
💋5😭1
دلم میخواد سوار هواپیما بشم و تا مقصد بخوابم، خوابی که میدونم وقتی رسیدم یکی اومده دنبالم و منتظرمه، اروم و بیدغدغه✨
❤8
یه پسرهای نشستهبود کنارم بعد داشت با تمام تلاشش یه شکلاتو باز میکرد، همین که شکلات باز شد مث کش تومبون پرید بیرون و افتاد رو زمین و بعد که من به شکلات رو زمینش نگاه کردم بهم نگاه کردیم و خندیدیم، نحوهی برقراری ارتباط جالبی بود ایشالا که با من همسفر باشه خوشگله🥰😂
🤣31❤4
طیارهی خوب و بزرگیه، باید یدونه بزنم در کونش بگم عجب چیزییی هستیی خوشگلهه💅🏼
🤣14👍2🐳1
احتمالا خوشی من در بندر مثلا دو الی سه روز به طول بیانجامه چون ثنا مریض شده و منم قراره مریض شم🙏🏻
😭5
رسیدن به آغوش خانواده=هاید کردن تمام عکسهای موجود در گالری بلخص نودها
😈27🤣6💅6👍3🖕3