سه ویدئو در یوتیوب آپلود کردم من باب چیستی رشته انسان شناسی، چیستی رشته بیوتکنولوژی و چرایی و چگونگی انتخاب رشته‌ی من، دریابید.

خیلی وقته که دیگه پرونده‌ی قتل نگاه نمی‌کنم چون انقد پرداختن بهش که ریدن توش ولی خب هنوزم نمی‌تونم از پرونده‌های قتل ژاپنی بگذرم😭😂
لایک بسیار سرگرم‌کننده‌ و مجذوب‌کننده‌ن؛ اجازه بدین یکیشو که همین الان شنیدم براتون تعریف کنم.

این پرونده مال ماتسوزو اوهاما بوده که این بنده‌خدا یه روز که تو اپارتمانش اهنگ گذاشته‌بوده، همسایه‌ش میاد و می‌که صدای اهنگت خیلی بلنده و این بعد ازون تذکر بصورت خیلی شدیدی نسبت به صداها حساس می‌شه و انقدر این حساسیتش زیاد می‌شه که همش درحال نقل مکان کردن‌بوده؛ بعد توی اخرین مکانی که نقل مکان می‌کنه یه همسایه میاد براشون که دخترای کوچیکش شروع به پیانو زدن می‌کنن، این اقا هم در طول این مدت مادرش گاییده می‌شده ولی کظم‌غیظ می‌کرده و تلاش می‌کرده اون ساعاتی که این بچه‌ها پیانو می‌زدن تو خونه نباشه، بعععد یه روز این اقا ساعت ۷ صب با صدای گوش‌خراش پیانو بیدار می‌شه(چون بچه‌ها بلد نبودن هنوز پیانو بزنن) و چون همیشه اینا پیانو زدن رو ساعت ۹ شروع می‌کردن و این بی‌برنامگی در روند زندگی خیلی عصبانی‌کننده بوده، اقاهه وقتی مامانه تو خونه نیست می‌ره و دوتا بچه‌ی ۸و۴ ساله‌ رو به قتل می‌رسونه.

مامانه‌رو هم می‌کشه البته، چون می‌گفته مامانه تقصیرکار بوده که بچه‌هاشو درست تربیت نکرده😭😭😭

یاد ثنامون افتادم که اون روز بخاطر صدای پیانوی همسایه‌ی بالاییمون ساعت ۴ نصفه‌شب از عصبانیت زنگ زده‌بود پلیس و ازشون شکایت کرده‌بود😭😭😭😭😂😂😂😂

حالا کار قسمت جالب ماجرا می‌دونین کجاست؟
اینکه اوایل دهه‌ی هفتاد توی ژاپن یه فرهنگی والد می‌شه و اونم این بوده که مردم معتقد بودن که بچه‌های باهوش همگی یه ساز بلدن بنوازن و ازون به بعد خانواده‌ها بصورت اگرسیولی شروع به خرید ساز که اکثرا هم پیانو بوده برای بچه هاشون می‌کنن تا بچه هاشون جز اون باهوشا باشن و این اتفاق باعث بوجود اومدن یه معضل بزرگ می‌شه و اونم اضافه شدن صدای اضافه ی جدید به روتین زندگی مردم بوده و انقدر این اتفاق بزرگ بوده که براش یه سری انجمن بوجود میاد که از قضا یکیشم که تو این پرونده بوده که اسمش انجمن قربانیان صدا بوده😭😭😭
که اعضاش خیلیم با این قاتل همدردی کردن و تلاش کردن که حکمش رو کم کنن.

ینی شما ببینین مادر مردم چجوری از صدا گاییده‌شده و چجوری این مساله معضل شده که براش انجمن‌های مختلف بوجود اومده و شروع به فرهنگ‌سازی کردن.
شرکتایی مثل یاماها بعد ازین پرونده شروع کردن به یاد دادن اینکه مردم چجوری خونه‌هاشونو عایق صدا کنن و همچنین الات موسیقی الکتریکی رو ساختن که بشه با هدفون موسیقی نواخت تا صداش بیرون نره، حتی شهرداری به شرکتای ساخت و ساز دستور داد که دیوارهای خونه‌هارو کلفت‌تر بسازن که صدا کمتر بره بیرون و کمتر برای بقیه ازاردهنده باشه.

واقعا ازین حجم از اقدام سریع حیرت‌زده شدم، بعد ما چهارشبانه روزه داریم بابت دیسکوی مولودی کنار خونمون گاییده‌میشیم دیشبم می‌خواستن شیرینمونو بگیرن اونجا پخش کنن😭😭😭😭😭

بطورکلی در یک ماه اخیر ما همش نگران حامله بودن نزدیکانمون بودیم؛ لطفا همگی یک سوره نذر کنید تا این نگرانی هم به خوش عبور کنه🙏🏻🙏🏻

به این فک می‌کنم که اگه کل عمرمو بندر بزرگ نشده‌بودم و همون تبریز می‌موندیم، الان چه حسی نسبت به شهر تبریز داشتم، ایا بلخره دوسش می‌داشتم؟
هیچگاه نخواهم‌فهمید.

بلااستثنا این منم هردفعه که قراره از بندر برگردم تهران👍🏼

وقتی در زندگی مساله‌ای برای ادم پیش میاد پذیرش اون مساله بنظرم جلوتر از پیدا کردن راه‌حله، لایک تو حتی اگه راه حلشم داشته‌باشی ولی به پذیرشش نرسی، کل فرایند حل مساله‌ت به مشکل می‌خوره.

یکی از دلایل اصلی من برای اینکه نرگس موهامو کوتاه بکنه اینه که من می‌شینم یه جا بعد نرگس با اون دستا و انگشتای زیباش میاد دستشو می‌کنه تو موهام و همش با موهام ور می‌ره و بعد من واقعا اون‌لحظه حاضرم که کلا کچلم بکنه ولی پروسه‌ی دست تو موهام کردن متوقف نشه🙏🏻

این کاخ هنر اخر هر هفته برنامه‌ی سینمای فانتزی داره، اگه این هفته هزارتوی پن و بذاره واقعا از شادی و خوشی خشتک بر سر می‌دوانم؛ عاشق این فیلمم😭

دوباره تو محلمون دعوا شده و پسرای نوجوون دارن همدیگه رو با زنجیر و چوب و گاهی قمه می‌زنن و مردای گنده هرچقد تلاش می‌کنن نمی‌تونن جداشون و هر ده دیقه یبار یه نوای بلند کیرم تو کص‌مادرت میاد و دوباره دعوا بالا می‌گیره.

ما چی؟ایا ترسیدیم؟ایا لرزیدیم؟خیر
یکم به بیرون نگاه کردیم و بعد اومدیم غذامونو خوردیم، چون برخلاف دفعه‌ی قبل دیگه برامون عادی شده‌بود:))

البته باتوجه به تجربه‌ی دفعه‌ی قبل می‌دونستیم که اگه به پلیسم زنگ بزنیم باز فرقی نمی‌کنه، اینجا چه اتفاقی افتاده؟بله لرنینگ بای لیوینگ.

می‌دونین از چی حرصم می‌گیره؟ازینکه وقتی داشتم ویدیو دانشجوی تهرانی که زخمی تا وسط خیابون میاد و می‌افته زمین رو می‌دیدم گفتم وااا چرا اونجا یه ماشین نایستاد که ببینه این بچه چرا افتاده زمین؟چرا کسی نرفت سراغش؟
و بعد خودم چیکار کردم؟بله بعد دیدن دعوا نشستم غذا خوردم.
شاید این قابل مقایسه با اون نباشخ ولی از این بی‌حسی و ازاین عادت واقعا متنفرم.

اولین عکس پروفایلم و اخرین عکس پروفایلم انقد متفاوتن که انگار دوتا ادم کاملا متفاوت نشستن پشت این اکانت و این ادم جدیده اون قبلیه رو کشته و خاک کرده، همینقد متفاوت و عجیب🤣🤣🤣

پی‌ویم تو بیوی کانال هست بای‌ د وی، تازه اونجا به سوالاتتون در مورد ارشد علوم‌شناختی هم جواب می‌دم🎀