This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♥️ℒℴνℯ♥️
اسکار عاشقانه ترین جمله میرسه
به اونجایی که شادمهر میگه :
خواستم بهت چیزی نگم
تا با چشام خواهش کنم
درا رو بستم روت تا
احساس آرامش کنم
همینقدر عاشقانه 👌🏻
♥️
#بینام
اسکار عاشقانه ترین جمله میرسه
به اونجایی که شادمهر میگه :
خواستم بهت چیزی نگم
تا با چشام خواهش کنم
درا رو بستم روت تا
احساس آرامش کنم
همینقدر عاشقانه 👌🏻
♥️
#بینام
ای سلسله زلفت، سرمایۀ رسوایی
باز آی که رسوا کرد ما را دلِ شیدایی
بی سلسلۀ زلفت دانی که چها کرده است
تاریک شبِ هجران با این سرِ سودایی
ای سروِ سهی قامت وقت است که از بُستان
بخْرامی و بنمایی بر سرو، دلارایی
با کوکبِ بختِ خود تا روز همی جنگم
بی مِهرِ رُخت هر شب در گوشۀ تنهایی
بر طلعتِ خویش از زلف، گر پرده همی پوشی
باید که بپوشی چشم، از چشمِ تماشایی
رخسارۀ رنگینت خونخواره نمی خواهد
خونِ دلِ ما تا چند از دیده بپالایی
هرگز دلِ مجنونم آرام نمیگیرد
تا از خَم زلفینت، یک سلسله نگشایی
#بینام
باز آی که رسوا کرد ما را دلِ شیدایی
بی سلسلۀ زلفت دانی که چها کرده است
تاریک شبِ هجران با این سرِ سودایی
ای سروِ سهی قامت وقت است که از بُستان
بخْرامی و بنمایی بر سرو، دلارایی
با کوکبِ بختِ خود تا روز همی جنگم
بی مِهرِ رُخت هر شب در گوشۀ تنهایی
بر طلعتِ خویش از زلف، گر پرده همی پوشی
باید که بپوشی چشم، از چشمِ تماشایی
رخسارۀ رنگینت خونخواره نمی خواهد
خونِ دلِ ما تا چند از دیده بپالایی
هرگز دلِ مجنونم آرام نمیگیرد
تا از خَم زلفینت، یک سلسله نگشایی
#بینام
منم و تلخیِ دلدار، ولی میخندم
منم و سینه ی بیمار، ولی میخندم
منم و حسرتِ یلدا و غزلخوانیِ عشق
شعرِ من وردِ لبِ یار...ولی میخندم
منم و حسرتِ سرخیِ انارِ لبِ او
حسرتِ بوسه و دیدار، ولی میخندم
«نفسم بندِنفسهای کسی هست که نیست»
همه دنیا شده دیوار، ولی میخندم...
منم آن شاعرِ دلخون که فقط وقفِ تو شد
و ندید از تو جز آزار...ولی میخندم
هر چه فریاد زدم از غم و تنهایی و درد
گوشِ تو نیست بدهکار ، ولی میخندم
کَسِ من روی تو و کارِ من آغوشِ تو بود
شده ام بی کس و بی کار، ولی میخندم
شدم از عشقِ تو دیوانه و رسوای زمان
آه! ، انگار نه انگار... ولی میخندم
این جنون نیست که با دست تو ای هستیِ
من!
پا نهادم به سرِ دار ولی میخندم؟
#بینام
منم و سینه ی بیمار، ولی میخندم
منم و حسرتِ یلدا و غزلخوانیِ عشق
شعرِ من وردِ لبِ یار...ولی میخندم
منم و حسرتِ سرخیِ انارِ لبِ او
حسرتِ بوسه و دیدار، ولی میخندم
«نفسم بندِنفسهای کسی هست که نیست»
همه دنیا شده دیوار، ولی میخندم...
منم آن شاعرِ دلخون که فقط وقفِ تو شد
و ندید از تو جز آزار...ولی میخندم
هر چه فریاد زدم از غم و تنهایی و درد
گوشِ تو نیست بدهکار ، ولی میخندم
کَسِ من روی تو و کارِ من آغوشِ تو بود
شده ام بی کس و بی کار، ولی میخندم
شدم از عشقِ تو دیوانه و رسوای زمان
آه! ، انگار نه انگار... ولی میخندم
این جنون نیست که با دست تو ای هستیِ
من!
پا نهادم به سرِ دار ولی میخندم؟
#بینام
دو سه تا نخ بده تا درد و دل آغاز کنم
پک به سیگار زنم عقده ی دل باز کنم
نخ اول که شود دود ، تو را خواهم دید
نخ بعدی تو بیا در بغلت ناز کنم
پک اول که زدم روی تو آمد به نظر
وقت آن ست که در قلب تو پرواز کنم
پک بعدی به خیالم که گرفتار منی
با همین فکر چو عیسا شوم ،اعجاز کنم
پک سوم نرسیدم به وصال تو و عشق
باید اندیشه ای بر این دل غماز کنم
نخ سوم بده تا دود به دادم برسد
تا تو را با دل خود همره و همراز کنم
نخ به نخ با تو رسیدم به کجا خوب ترین
نخ چارم که دهی عشق تو را ساز کنم
پدرم گفت ضرر دارد و این دود بلاست
من تو را کاش که آگاه از این راز کنم
#بینام
پک به سیگار زنم عقده ی دل باز کنم
نخ اول که شود دود ، تو را خواهم دید
نخ بعدی تو بیا در بغلت ناز کنم
پک اول که زدم روی تو آمد به نظر
وقت آن ست که در قلب تو پرواز کنم
پک بعدی به خیالم که گرفتار منی
با همین فکر چو عیسا شوم ،اعجاز کنم
پک سوم نرسیدم به وصال تو و عشق
باید اندیشه ای بر این دل غماز کنم
نخ سوم بده تا دود به دادم برسد
تا تو را با دل خود همره و همراز کنم
نخ به نخ با تو رسیدم به کجا خوب ترین
نخ چارم که دهی عشق تو را ساز کنم
پدرم گفت ضرر دارد و این دود بلاست
من تو را کاش که آگاه از این راز کنم
#بینام
بگذر،، که کمی بگذرم از فکر و خیالت
از ماه ِ رخ و وصف دو چشمان سیاهت
بگذر،، که مرا خاطره ات میخ نکوبد
این چوب نظر کرده چرا گشته خرابت؟
ما زهره لبان بوسه ی معشوق ندیدیم
بگذر،، که مرا تف کند آن آب دهانت
میعاد من و شعر و غزل جامه ی غم بود
خار و بن این مزرعه شد ناز ِ مقامت
بگذاشتنی بودم و هرگز نشدی دور
از من که نشد دور شود رنگ خجالت
با آنکه گذر کرده از این منطقه بودی
دیگر گذرم نیست به اندیشه ی خوابت
هر بیدل و عاشق که تو را دوست ندارد
جز من که کند بیشتر از بیش نگاهت؟؟
#بینام
از ماه ِ رخ و وصف دو چشمان سیاهت
بگذر،، که مرا خاطره ات میخ نکوبد
این چوب نظر کرده چرا گشته خرابت؟
ما زهره لبان بوسه ی معشوق ندیدیم
بگذر،، که مرا تف کند آن آب دهانت
میعاد من و شعر و غزل جامه ی غم بود
خار و بن این مزرعه شد ناز ِ مقامت
بگذاشتنی بودم و هرگز نشدی دور
از من که نشد دور شود رنگ خجالت
با آنکه گذر کرده از این منطقه بودی
دیگر گذرم نیست به اندیشه ی خوابت
هر بیدل و عاشق که تو را دوست ندارد
جز من که کند بیشتر از بیش نگاهت؟؟
#بینام
باز امشب چه کنم با غمِ ویرانیِ دل
بی تو آرام نشد ساحلِ طوفانیِ دل
کاش گرمای تنت یکسره با من باشد
که به پایان برسد حالِ زمستانیِ دل
بی تو دائم به خدا حال و هوایم ابریست
خستهام بعد تو از کوچهی بارانیِ دل
روز و شب گرمیِ آغوش تو را میخواهم
تا که نابود شود حسِ پریشانیِ دل
کاشکی شاهدِ تنهاییِ تلخم باشی
بی تو تا کی منم و گریهی پنهانیِ دل
#بینام
بی تو آرام نشد ساحلِ طوفانیِ دل
کاش گرمای تنت یکسره با من باشد
که به پایان برسد حالِ زمستانیِ دل
بی تو دائم به خدا حال و هوایم ابریست
خستهام بعد تو از کوچهی بارانیِ دل
روز و شب گرمیِ آغوش تو را میخواهم
تا که نابود شود حسِ پریشانیِ دل
کاشکی شاهدِ تنهاییِ تلخم باشی
بی تو تا کی منم و گریهی پنهانیِ دل
#بینام
بمان گناه قشنگم گناه کم دارم
براے دیدن چشمت نگاه کم دارم
جهان من شده جغرافیاے آغوشت
براے فتح جهانم سپاه کم دارم
اگر چہ برکہ همیشہ ز شعر لبریزست
براے شور غزل نور ماه کم دارم
تمام سهم من از تو فقط دوریست
تو را بہ وسعت این آه کم دارم
براے رسم خطوط قشنگ چشمانت
سپید و آبی و سبز و سیاه کم دارم
بمان کہ بے در و پیکر بہ مرز عصیانم
شبیہ کشور غم پادشاه کم دارم...
#بینام
براے دیدن چشمت نگاه کم دارم
جهان من شده جغرافیاے آغوشت
براے فتح جهانم سپاه کم دارم
اگر چہ برکہ همیشہ ز شعر لبریزست
براے شور غزل نور ماه کم دارم
تمام سهم من از تو فقط دوریست
تو را بہ وسعت این آه کم دارم
براے رسم خطوط قشنگ چشمانت
سپید و آبی و سبز و سیاه کم دارم
بمان کہ بے در و پیکر بہ مرز عصیانم
شبیہ کشور غم پادشاه کم دارم...
#بینام
دفتر عشق مرا بستی نبندی بهتر است
بی تو من تنهای تنهایم بیایی بهتر است
تا ابد این قلب من در بند آن دستان توست
قفل و زنجیرم به قلبت گر بیایی بهتر است
حال قلبم سالها سرشار از عشق تو شد
حال خوبم را بخواهی گر بیایی بهتر است
رفتی و بی تو دلم ، خو به خلوت کرده است
حال دل بی تو عذابم شد بیایی بهتر است
ماه منبودی و تا هستم به دل ماهم تویی
تو دلیل عاشقی ام از ازل بودی بیایی بهتر است
برق چشمان تو رسوای جهانم کرده است
همچو رعدی زد به جانم گر بیایی بهتر است
با همه کبر و غرورت جان و جانان منی
میکنم جان را بقربان غرورت،گر بیایی بهتر است
من به دام عشق تو همچون شکاری آمدم
من به تیر آن دو مژگانت گرفتارم بیایی بهتر است
گر تو لیلی یا که شیرین یا زلیخای جهان
دفتر عشقی گشودم من بنامت گر بیایی بهتر است
من نه مجنونم نه فرهاد و نه یوسف دلبرااا
من همان مستم ز عشقت گر بیایی بهتر است
#بینام
بی تو من تنهای تنهایم بیایی بهتر است
تا ابد این قلب من در بند آن دستان توست
قفل و زنجیرم به قلبت گر بیایی بهتر است
حال قلبم سالها سرشار از عشق تو شد
حال خوبم را بخواهی گر بیایی بهتر است
رفتی و بی تو دلم ، خو به خلوت کرده است
حال دل بی تو عذابم شد بیایی بهتر است
ماه منبودی و تا هستم به دل ماهم تویی
تو دلیل عاشقی ام از ازل بودی بیایی بهتر است
برق چشمان تو رسوای جهانم کرده است
همچو رعدی زد به جانم گر بیایی بهتر است
با همه کبر و غرورت جان و جانان منی
میکنم جان را بقربان غرورت،گر بیایی بهتر است
من به دام عشق تو همچون شکاری آمدم
من به تیر آن دو مژگانت گرفتارم بیایی بهتر است
گر تو لیلی یا که شیرین یا زلیخای جهان
دفتر عشقی گشودم من بنامت گر بیایی بهتر است
من نه مجنونم نه فرهاد و نه یوسف دلبرااا
من همان مستم ز عشقت گر بیایی بهتر است
#بینام
غمی دارم در این سینه که با جز تو نمی گویم
به معشوقی گرفتارم که جز او را نمی جویم
رهی بی انتها در پیش و من تنهای تنهایم
هزاران مثنوی خواهم نوشت از شرح غم هایم
صدای التماسم را شنیدی یا که نشنیدی؟
به گریه روز را شب کردم و اما تو خندیدی
فدای قند لب هایت زمانی را که می خندی
شکر می ریزد از هر سو نقابت را که می بندی
بپوشان آن دو چشمت را که بر خلقی جفا کردی
چه شب هاییکه یلدا شدببین با من چه ها کردی
شریک درد یعقوبم تو ماه شهر کنعانی
تو زندانبان و من در تار زلفت گشته زندانی
سراسر آتشم با هر نفس هی شعله می گیرم
از این هجران و تنهایی از این پاییز می میرم
شبی در خواب دیدم آمدی و مهربان بودی
ولی چون برگ بی مهر غروب یک خزان بودی
نماندی و به لبخندی مرا مهمان خود کردی
چه خواب خوب شیرینی،چه خواب تلخ پر دردی
#بینام
به معشوقی گرفتارم که جز او را نمی جویم
رهی بی انتها در پیش و من تنهای تنهایم
هزاران مثنوی خواهم نوشت از شرح غم هایم
صدای التماسم را شنیدی یا که نشنیدی؟
به گریه روز را شب کردم و اما تو خندیدی
فدای قند لب هایت زمانی را که می خندی
شکر می ریزد از هر سو نقابت را که می بندی
بپوشان آن دو چشمت را که بر خلقی جفا کردی
چه شب هاییکه یلدا شدببین با من چه ها کردی
شریک درد یعقوبم تو ماه شهر کنعانی
تو زندانبان و من در تار زلفت گشته زندانی
سراسر آتشم با هر نفس هی شعله می گیرم
از این هجران و تنهایی از این پاییز می میرم
شبی در خواب دیدم آمدی و مهربان بودی
ولی چون برگ بی مهر غروب یک خزان بودی
نماندی و به لبخندی مرا مهمان خود کردی
چه خواب خوب شیرینی،چه خواب تلخ پر دردی
#بینام
ببخش قلب عزیزم ، که پر پرت کردم
لباس حسرت و غم را ، به پیکرت کردم
ببخش گر تو شکستی ، که من بمانم باز
به بی وفایی یارم ، که باورت کردم
ببخش ، زهر جدایی ، چشاندمت با قهر
ببین چه خاک غریبی که بر سرت کردم
ببخش ای دل آواره ، ای دل تنها
که مبتلا به نفسهای آخَرت کردم
به این امید که شاید ، به خنده ای برسی
تو را به گریه نشاندم ، و بدترت کردم
ببخش ای دل غمگین ، گناه من این بود
که با خیالِ پریدن ، کبوترت کردم..
#بینام
لباس حسرت و غم را ، به پیکرت کردم
ببخش گر تو شکستی ، که من بمانم باز
به بی وفایی یارم ، که باورت کردم
ببخش ، زهر جدایی ، چشاندمت با قهر
ببین چه خاک غریبی که بر سرت کردم
ببخش ای دل آواره ، ای دل تنها
که مبتلا به نفسهای آخَرت کردم
به این امید که شاید ، به خنده ای برسی
تو را به گریه نشاندم ، و بدترت کردم
ببخش ای دل غمگین ، گناه من این بود
که با خیالِ پریدن ، کبوترت کردم..
#بینام
تا زمانی که جهان را قفسم می دانم
هر کجا پر بزنم طوطی بازرگانم
گریه ام باعث خرسندی دنیاست چو ابر
همه خندان لب و شادند که من گریانم
حاضرم در عوض دست کشیدن ز بهشت
بوی پیراهن یوسف بدهد دستانم
زندگی مثل حصاری ز غم و دلتنگی است
مرگ ای کاش رهایم کند از زندانم
بیت آشفته ایَم در غزلی ناموزون
میل دارم که ردیفی بدهد پایانم.
#بینام
هر کجا پر بزنم طوطی بازرگانم
گریه ام باعث خرسندی دنیاست چو ابر
همه خندان لب و شادند که من گریانم
حاضرم در عوض دست کشیدن ز بهشت
بوی پیراهن یوسف بدهد دستانم
زندگی مثل حصاری ز غم و دلتنگی است
مرگ ای کاش رهایم کند از زندانم
بیت آشفته ایَم در غزلی ناموزون
میل دارم که ردیفی بدهد پایانم.
#بینام
دعوتم کن عاشقانه میهمانت میشوم
تو همان جانان من هستی که جانت میشوم
چشمکی تا میزنی ای دلبرم دل میرود
در دل تنگم بیا جان و جهانت میشوم
چون اشاره میکنی در سینه دل غوغا کند
مهر دنیا در دلت هست مهربانت میشوم
تو همان بن مایه ی عشقی اسیرم کرده ای
چون گلستانم تویی من باغبانت میشوم
گربخواهی از دل و جان نازنین میخوانمت
در سجلت دلبرا نام و نشانت میشوم
پا نهی بر روی دیده منت عظما شود
در مسیر زندگانی سایبانت میشوم
ناز کن جانا ، مسلم میخرم ناز تو را
جان جانان محرم راز نهانت میشوم
#بینام
تو همان جانان من هستی که جانت میشوم
چشمکی تا میزنی ای دلبرم دل میرود
در دل تنگم بیا جان و جهانت میشوم
چون اشاره میکنی در سینه دل غوغا کند
مهر دنیا در دلت هست مهربانت میشوم
تو همان بن مایه ی عشقی اسیرم کرده ای
چون گلستانم تویی من باغبانت میشوم
گربخواهی از دل و جان نازنین میخوانمت
در سجلت دلبرا نام و نشانت میشوم
پا نهی بر روی دیده منت عظما شود
در مسیر زندگانی سایبانت میشوم
ناز کن جانا ، مسلم میخرم ناز تو را
جان جانان محرم راز نهانت میشوم
#بینام
من اسیرم ، عاشقم عاشق تر از افسانه ها
با خیال روی تو من ماندم و ویرانه ها
سر خوش استم من اگر با من بمانی تا ابد
گر نمانی وایِ من از طعنۀ بیگانه ها
من نه آن شمعم که با آتش هم آغوشی کنم
من خود آتش می شوم آتش تر از پروانه ها
حل نمی گردد معمای دلم با عقل تو
صد معما حل شود در محفل دیوانه ها
#بینام
با خیال روی تو من ماندم و ویرانه ها
سر خوش استم من اگر با من بمانی تا ابد
گر نمانی وایِ من از طعنۀ بیگانه ها
من نه آن شمعم که با آتش هم آغوشی کنم
من خود آتش می شوم آتش تر از پروانه ها
حل نمی گردد معمای دلم با عقل تو
صد معما حل شود در محفل دیوانه ها
#بینام
گر تو باشی در برم من با تو بهتر میشوم
بر لب خشک شقایق ؛ شبنم تر میشوم
من همان گلبوته ی عشقم به باغ آرزو
عطر زیبای تو میخواهم صنوبر میشوم
.شد عجین با عشق افلاطونی م جانان من
تا شوم اسطوره برعشاق اختر میشوم
در هوای عشق من جانا کمی پرواز کن
بر دلم بنشین ؛ که بر بامت کبوتر میشوم
#بینام
بر لب خشک شقایق ؛ شبنم تر میشوم
من همان گلبوته ی عشقم به باغ آرزو
عطر زیبای تو میخواهم صنوبر میشوم
.شد عجین با عشق افلاطونی م جانان من
تا شوم اسطوره برعشاق اختر میشوم
در هوای عشق من جانا کمی پرواز کن
بر دلم بنشین ؛ که بر بامت کبوتر میشوم
#بینام
گفتی ام مجنون شدم دیوانه شو گفتم قبول
▫️گفتی ام من پیله ام پروانه شو گفتم قبول
تا مرا دیدی شدی حیران ترین حیرانِ شهر
گفتی ام مست از توام پیمانه شو گفتم قبول
▫️پر زدی تا بامِ غربت تا که هم گامم شوی
▫️گفتی ام بی خانه ام کاشانه شو گفتم قبول
در کنارِ گوشِ من نجوا تُ کردی تا سحر
من صدف هستم تو هم دردانه شو گفتم قبول
▫️گفتی ام با اشکِ چشمان پر از اندوه خود
▫️در ره عشقم بمان جانانه شو گفتم قبول
در هوای سرد پائیزی که ناگه آمدی
گفتی ام چون مرغ عشقم دانه شو گفتم قبول
▫️از خودت گفتی از آنچه بر سرت باریده بود
▫️گفتی ام لرزیده ام هم شانه شو گفتم قبول
من که می دانم تمام خصلت و خوی تو را
گفتی ام با دیگران بیگانه شو گفتم قبول
▫️صد بهار آمد ولی بازم به من زل می زدی
▫️گفتی ام من باغبان گلخانه شو گفتم قبول
آن شبِ مهتابی و آن نیمه راهِ بس عجیب
گفتی ام ویرانه ام ویرانه شو گفتم قبول
▫️صبح دیگر آمد و من بی تُ هستم ، بی وفا !
▫️مو پریشانم بیا و شانه شو گفتم قبول
هی برایم شعر گفتی صفحه صفحه خط به خط
گفتی ام من شاعرم مرجانه شو گفتم قبول...
#بینام
▫️گفتی ام من پیله ام پروانه شو گفتم قبول
تا مرا دیدی شدی حیران ترین حیرانِ شهر
گفتی ام مست از توام پیمانه شو گفتم قبول
▫️پر زدی تا بامِ غربت تا که هم گامم شوی
▫️گفتی ام بی خانه ام کاشانه شو گفتم قبول
در کنارِ گوشِ من نجوا تُ کردی تا سحر
من صدف هستم تو هم دردانه شو گفتم قبول
▫️گفتی ام با اشکِ چشمان پر از اندوه خود
▫️در ره عشقم بمان جانانه شو گفتم قبول
در هوای سرد پائیزی که ناگه آمدی
گفتی ام چون مرغ عشقم دانه شو گفتم قبول
▫️از خودت گفتی از آنچه بر سرت باریده بود
▫️گفتی ام لرزیده ام هم شانه شو گفتم قبول
من که می دانم تمام خصلت و خوی تو را
گفتی ام با دیگران بیگانه شو گفتم قبول
▫️صد بهار آمد ولی بازم به من زل می زدی
▫️گفتی ام من باغبان گلخانه شو گفتم قبول
آن شبِ مهتابی و آن نیمه راهِ بس عجیب
گفتی ام ویرانه ام ویرانه شو گفتم قبول
▫️صبح دیگر آمد و من بی تُ هستم ، بی وفا !
▫️مو پریشانم بیا و شانه شو گفتم قبول
هی برایم شعر گفتی صفحه صفحه خط به خط
گفتی ام من شاعرم مرجانه شو گفتم قبول...
#بینام
ترسم برسد موسم پیری و نیایی
ای بی خبر از دل به غمت مانده کجایی؟
گفتی تو فقط، در دل من حاکم و شاهی
پای دل من را تو کشاندی به گدایی
رفتی و نگفتی که چه آمد به سر من
دردی به دلم مانده و آن را تو دوایی
هر شب به خیالت خوشم و ذکر من این ست
یارب کمکم کن برسد ختم جدایی
با من که شدم محو تو و دل به تو بستم
انصاف نباشد ،که کنی جور و جفایی
تو سنگ دلی و دل من تنگ بلور است
تا نشکند این تنگ دلم، کاش بیایی
#بینام
ای بی خبر از دل به غمت مانده کجایی؟
گفتی تو فقط، در دل من حاکم و شاهی
پای دل من را تو کشاندی به گدایی
رفتی و نگفتی که چه آمد به سر من
دردی به دلم مانده و آن را تو دوایی
هر شب به خیالت خوشم و ذکر من این ست
یارب کمکم کن برسد ختم جدایی
با من که شدم محو تو و دل به تو بستم
انصاف نباشد ،که کنی جور و جفایی
تو سنگ دلی و دل من تنگ بلور است
تا نشکند این تنگ دلم، کاش بیایی
#بینام
وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست
ناگهان دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزهام بی اختیار افتاد از دستم شکست
در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه، هی "من عاشقت هستم" شکست
بعد تو آیینه های شعر، سنگم می زدند
دل به هر آیینه، هر آیینه ای بستم شکست
عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست
وقتی از چشم تو افتادم نمی دانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست
#بینام
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست
ناگهان دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد
کوزهام بی اختیار افتاد از دستم شکست
در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید
هی صدا در کوه، هی "من عاشقت هستم" شکست
بعد تو آیینه های شعر، سنگم می زدند
دل به هر آیینه، هر آیینه ای بستم شکست
عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست
وقتی از چشم تو افتادم نمی دانم چه شد
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست
#بینام
نازنینم عاشقت هستم ولی آیا تو هم...
من که خیلی سخت دل بستم ولی آیا تو هم...
عاشقت هستم خجالت می کشم از گفتنش
من حیا کردم دهان بستم ولی آیا تو هم...
لحظه ای افتاد چشمانت به چشمانم ولی...
از نگاهت همچنان مستم ولی آیا تو هم...
سعی کردم تا نظر بازی کنم رویم نشد
حیف، من رُویم نشد، جَستم ولی آیا تو هم...
از زمین تا آسمان، از آسمان تا کهکشان...
زیرو رو کردم تو را جُستم ولی آیا تو هم...
کاش میشد قسمتم باشی تو ای حوّای من
من که رفتم، آدمی پستم ولی آیا تو هم...
عاشقی از جنس مجنونم بیا لیلای من
من که مجنونی ازین دستم ولی آیا تو هم...
نیستی پیشم ولی لیلای من این را بدان
نازنینم عاشقت هستم ولی آیا تو هم...
#بینام
من که خیلی سخت دل بستم ولی آیا تو هم...
عاشقت هستم خجالت می کشم از گفتنش
من حیا کردم دهان بستم ولی آیا تو هم...
لحظه ای افتاد چشمانت به چشمانم ولی...
از نگاهت همچنان مستم ولی آیا تو هم...
سعی کردم تا نظر بازی کنم رویم نشد
حیف، من رُویم نشد، جَستم ولی آیا تو هم...
از زمین تا آسمان، از آسمان تا کهکشان...
زیرو رو کردم تو را جُستم ولی آیا تو هم...
کاش میشد قسمتم باشی تو ای حوّای من
من که رفتم، آدمی پستم ولی آیا تو هم...
عاشقی از جنس مجنونم بیا لیلای من
من که مجنونی ازین دستم ولی آیا تو هم...
نیستی پیشم ولی لیلای من این را بدان
نازنینم عاشقت هستم ولی آیا تو هم...
#بینام
Forwarded from تبادلات ادبی
سلام شکیبا هستم استاد نقاشی
در این کانال تمامی آموزش ها رو رایگان برای شما قرار دادم 😊👇🏻👇🏻
https://www.tgoop.com/joinchat-Q3frq3tx0-1Unp9g
💟 طراحی . سیاه قلم . مداد رنگی ، گواش، آبرنگ
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
مجموعه ای از بهترین های تلگرام😀✌️ اموزشی، عاشقانه،پروفایل ،هنری،موزیک، درمانی ....
https://www.tgoop.com/addlist/Bg3mHTN9_49hZjNk
https://www.tgoop.com/addlist/Bg3mHTN9_49hZjNk
📢برای پیوستن لطفا Ad یا افزودن(تایید) را لمس کنید👆👆
در این کانال تمامی آموزش ها رو رایگان برای شما قرار دادم 😊👇🏻👇🏻
https://www.tgoop.com/joinchat-Q3frq3tx0-1Unp9g
💟 طراحی . سیاه قلم . مداد رنگی ، گواش، آبرنگ
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
مجموعه ای از بهترین های تلگرام😀✌️ اموزشی، عاشقانه،پروفایل ،هنری،موزیک، درمانی ....
https://www.tgoop.com/addlist/Bg3mHTN9_49hZjNk
https://www.tgoop.com/addlist/Bg3mHTN9_49hZjNk
📢برای پیوستن لطفا Ad یا افزودن(تایید) را لمس کنید👆👆