⚛️سناریوهای دولت پزشکیان
🖊امیر ناظمی
زندگی پر است از اتفاقات و رویدادهایی که وضعیت ما را دچار تغییر میکنند. به این ترتیب آینده، بیش از آنکه پیشبینیپذیر باشد، پر است از عدمقطعیت.
برای قرنها بشر تلاش میکرد تا پیشبینی بهتری از آینده داشته باشد و به اتکاء آن پیشبینی بتواند، هم تصمیمهای بهتری بگیرد و هم منافع خود را افزایش دهد. اما این تلاشها به بشر نشان داد تا به جای پیشبینی، بهتر است خود را برای آیندههای باورپذیر آماده کند، به همین دلیل مفهوم «برنامهریزی پابرجا» شکل گرفت، یعنی آمادگی برای آینده.
برنامهریزی و سیاستگذاری در دنیای امروز یعنی آمادگی برای سناریوهایی که میتوانند شکل بگیرند، و هر یک از آن سناریوها میتواند وضعیت ما را متفاوت از امروز کنند.
به همین دلیل ابتدا باید سناریوهای مختلفی که ممکن است رخ دهند، شناسایی و چارچوببندی شوند.
⭕️سناریوهای آینده دولت پزشکیان
آینده این دولت و کارنامه آن را میتوان تابع دو عدمقطعیت کلیدی زیر دانست:
1️⃣همراهی یا تقابل داخلی: اینکه آیا دولت پزشکیان حمایت یا تقابل حاکمیت و به دنبال آن نیروهای سیاسی پرنفوذ در ساختار حاکمیت را داشته باشد یا نه، نقطه شروع شکلگیری یک همراهی یا تقابل خواهد بود. اگر دولت پزشکیان بتواند همراهی حاکمیت را کسب کند (برخلاف روحانی) میتواند نقطه شروع یک آشتی ملی باشد.
2️⃣انزوا یا تعامل خارجی: تحریمها و فشارهای خارجی دولت ایران را در نقطهای شکننده قرار داده است. شکلگیری یک توافق خارجی با بازیگران جهانی یا عدم آن، عدمقطعیت دیگر است.
به این ترتیب ۴سناریو ساخته میشود (تصویر زیر). فراموش نکنید که سناریوها وضعیتهایی از آینده هستند که تابع تصمیمهای شما نیستند، بلکه بر شما تحمیل میشوند.
✳️سناریوی دوباره برجام
در این سناریو مشابه با تجربه برجام، دولت یک توافق جهانی را پیش میبرد، اما فقدان همراهی حاکمیت و سنگاندازی در برابر آن، امکان بهرهبرداری از نتایج آن را نمییابد.
تجربه تلخ برجام منجر به تحریک سرمایهگذاری خارجی (FDI) در ایران نخواهد شد. به این ترتیب افزایش فشارهای اقتصادی منجر به شکست کامل دولت خواهد شد.
✳️سناریوی مرگ تدریجی
افزایش درگیریها و تقابل داخلی از یک سو و انزوای جهانی از سوی دیگر، منجر به وضعیت اقتصادی بحرانی و افزایش فقر میشود. همچنین گسترش ناکارآمدی منجر به نارضایتی عمومی میشود.
با توجه به تجربههای پس از ۸۸، سیاست سرکوب شدید در دستور کار دولت و حاکمیت قرار میگیرد. سرکوبهایی که ایران را وارد یک مرگ تدریجی میکند. در افراطیترین حالت تلاش برای سرنگونی دولت توسط سایر رقبای سیاسیاش (مانند آبان۹۸) روی میز این رقبا قرار میگیرد.
✳️سناریوی چپکوک
دولت پزشکیان علیرغم داشتن همراهی حاکمیت، به دلیل عدماستقبال آمریکا، اروپا و ژاپن از مذاکره، نمیتواند خود را از انزوا خارج کند. به این ترتیب ایران به مرور زمان تبدیل ایران به حیاط خلوت روسیه و بعد از آن چین خواهد شد.
دولت با مشکلات شدید اقتصادی، به سمت سیاستهای بازتوزیعی حرکت میکند. عدالتخواهی در یک فضای همدلی میان دولت و حاکمیت، به سمت تعارض با غرب و گسترش تفکرات چپگرایانه در ایران میشود. در چنین فضایی درونگراها در مقابل جهانگراها برتری مییابند.
نتیجه چنین وضعیتی، گسترش پوپولیسم برای ایران و در بازهای بلندمدت است.
✳️سناریوی گذار
حاکمیت که نتیجه انزوای جهانی و ناکارآمدی نیروهای افراطی را در سالهای اخیر دیده است، از دولت پزشکیان حمایت میکند تا به توافقی فراتر از برجام دست یابد.
این توافق غیر از بازیگران جهانی شامل مذاکرات منطقهای و حتی نزدیکی به هند نیز شده است.
اگرچه کابینه تبدیل به کابینه آشتی ملی شده است، اما منجر به شکلگیری نیروی محرکه سیاسی جدیدی شده است که شامل نیروهای جوان، توانمند و غیرایدئولوژیک ولی دارای خاستگاههای سیاسی مختلف هستند.
به منظور انجام این کار، نوعی از تمرکز امنیتی، بهخصوص در حوزه ضداطلاعات شده است، تا سنگاندازیها به کمترین میزان برسد.
⭕️کدام سناریو؟
هر ۴ سناریو امروزه باورپذیر هستند. برای هر کدام نیز نشانههایی در ماههای گذشته مشاهده شده است. اما شاید نشانههای کمسوی سناریوی گذار نیز در این روزها قابل توجه است و این سناریو را باورپذیر کرده است:
⏺محدود کردن گروههای خودسر یا آتش به اختیار (رائفیپورها)
⏺همسو کردن جریانهای مذهبی (هیاتهای مذهبی) با دولت
⏺همراهی نیروهای مسلح
اینکه کدام سناریو روی میدهد، در روزهای آینده مشخصتر خواهد شد. اما آنچه قطعی است این است:
دولت پزشکیان در ۳ سناریو شکست خواهد خورد و در یک سناریو (گذار) میتواند کارنامهای قابل توجه بگذارد. اما شکست پزشکیان یعنی شکست حاکمیت و یعنی آخرین شانس جمهوری اسلامی است.
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
🖊امیر ناظمی
زندگی پر است از اتفاقات و رویدادهایی که وضعیت ما را دچار تغییر میکنند. به این ترتیب آینده، بیش از آنکه پیشبینیپذیر باشد، پر است از عدمقطعیت.
برای قرنها بشر تلاش میکرد تا پیشبینی بهتری از آینده داشته باشد و به اتکاء آن پیشبینی بتواند، هم تصمیمهای بهتری بگیرد و هم منافع خود را افزایش دهد. اما این تلاشها به بشر نشان داد تا به جای پیشبینی، بهتر است خود را برای آیندههای باورپذیر آماده کند، به همین دلیل مفهوم «برنامهریزی پابرجا» شکل گرفت، یعنی آمادگی برای آینده.
برنامهریزی و سیاستگذاری در دنیای امروز یعنی آمادگی برای سناریوهایی که میتوانند شکل بگیرند، و هر یک از آن سناریوها میتواند وضعیت ما را متفاوت از امروز کنند.
به همین دلیل ابتدا باید سناریوهای مختلفی که ممکن است رخ دهند، شناسایی و چارچوببندی شوند.
⭕️سناریوهای آینده دولت پزشکیان
آینده این دولت و کارنامه آن را میتوان تابع دو عدمقطعیت کلیدی زیر دانست:
1️⃣همراهی یا تقابل داخلی: اینکه آیا دولت پزشکیان حمایت یا تقابل حاکمیت و به دنبال آن نیروهای سیاسی پرنفوذ در ساختار حاکمیت را داشته باشد یا نه، نقطه شروع شکلگیری یک همراهی یا تقابل خواهد بود. اگر دولت پزشکیان بتواند همراهی حاکمیت را کسب کند (برخلاف روحانی) میتواند نقطه شروع یک آشتی ملی باشد.
2️⃣انزوا یا تعامل خارجی: تحریمها و فشارهای خارجی دولت ایران را در نقطهای شکننده قرار داده است. شکلگیری یک توافق خارجی با بازیگران جهانی یا عدم آن، عدمقطعیت دیگر است.
به این ترتیب ۴سناریو ساخته میشود (تصویر زیر). فراموش نکنید که سناریوها وضعیتهایی از آینده هستند که تابع تصمیمهای شما نیستند، بلکه بر شما تحمیل میشوند.
✳️سناریوی دوباره برجام
در این سناریو مشابه با تجربه برجام، دولت یک توافق جهانی را پیش میبرد، اما فقدان همراهی حاکمیت و سنگاندازی در برابر آن، امکان بهرهبرداری از نتایج آن را نمییابد.
تجربه تلخ برجام منجر به تحریک سرمایهگذاری خارجی (FDI) در ایران نخواهد شد. به این ترتیب افزایش فشارهای اقتصادی منجر به شکست کامل دولت خواهد شد.
✳️سناریوی مرگ تدریجی
افزایش درگیریها و تقابل داخلی از یک سو و انزوای جهانی از سوی دیگر، منجر به وضعیت اقتصادی بحرانی و افزایش فقر میشود. همچنین گسترش ناکارآمدی منجر به نارضایتی عمومی میشود.
با توجه به تجربههای پس از ۸۸، سیاست سرکوب شدید در دستور کار دولت و حاکمیت قرار میگیرد. سرکوبهایی که ایران را وارد یک مرگ تدریجی میکند. در افراطیترین حالت تلاش برای سرنگونی دولت توسط سایر رقبای سیاسیاش (مانند آبان۹۸) روی میز این رقبا قرار میگیرد.
✳️سناریوی چپکوک
دولت پزشکیان علیرغم داشتن همراهی حاکمیت، به دلیل عدماستقبال آمریکا، اروپا و ژاپن از مذاکره، نمیتواند خود را از انزوا خارج کند. به این ترتیب ایران به مرور زمان تبدیل ایران به حیاط خلوت روسیه و بعد از آن چین خواهد شد.
دولت با مشکلات شدید اقتصادی، به سمت سیاستهای بازتوزیعی حرکت میکند. عدالتخواهی در یک فضای همدلی میان دولت و حاکمیت، به سمت تعارض با غرب و گسترش تفکرات چپگرایانه در ایران میشود. در چنین فضایی درونگراها در مقابل جهانگراها برتری مییابند.
نتیجه چنین وضعیتی، گسترش پوپولیسم برای ایران و در بازهای بلندمدت است.
✳️سناریوی گذار
حاکمیت که نتیجه انزوای جهانی و ناکارآمدی نیروهای افراطی را در سالهای اخیر دیده است، از دولت پزشکیان حمایت میکند تا به توافقی فراتر از برجام دست یابد.
این توافق غیر از بازیگران جهانی شامل مذاکرات منطقهای و حتی نزدیکی به هند نیز شده است.
اگرچه کابینه تبدیل به کابینه آشتی ملی شده است، اما منجر به شکلگیری نیروی محرکه سیاسی جدیدی شده است که شامل نیروهای جوان، توانمند و غیرایدئولوژیک ولی دارای خاستگاههای سیاسی مختلف هستند.
به منظور انجام این کار، نوعی از تمرکز امنیتی، بهخصوص در حوزه ضداطلاعات شده است، تا سنگاندازیها به کمترین میزان برسد.
⭕️کدام سناریو؟
هر ۴ سناریو امروزه باورپذیر هستند. برای هر کدام نیز نشانههایی در ماههای گذشته مشاهده شده است. اما شاید نشانههای کمسوی سناریوی گذار نیز در این روزها قابل توجه است و این سناریو را باورپذیر کرده است:
⏺محدود کردن گروههای خودسر یا آتش به اختیار (رائفیپورها)
⏺همسو کردن جریانهای مذهبی (هیاتهای مذهبی) با دولت
⏺همراهی نیروهای مسلح
اینکه کدام سناریو روی میدهد، در روزهای آینده مشخصتر خواهد شد. اما آنچه قطعی است این است:
دولت پزشکیان در ۳ سناریو شکست خواهد خورد و در یک سناریو (گذار) میتواند کارنامهای قابل توجه بگذارد. اما شکست پزشکیان یعنی شکست حاکمیت و یعنی آخرین شانس جمهوری اسلامی است.
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
ویرگول
⚛️سناریوهای دولت پزشکیان - ویرگول
دولت پزشکیان از این هفته آغاز به کار میکند. آینده این دولت در ۴ سناریو دستهبندی شده است.
⚛️آخرش که چه؟
چارچوببندی مساله فلسطین-اسرائیل
🖋امیر ناظمی
مساله فلسطین-اسرائیل از منظرهای مختلفی میتواند مورد تحلیل قرار گیرد، و تا کنون نیز گفتمان سیاسی این مساله در ایران متکی بر منظرهای تاریخی و مذهبی بوده است.
سیاستمدار کسی است که به حل مساله میپردازد. داشتن راهحل برای یک مساله، نیازمند نگاه به گذشته هست، اما زیر بار آن دفن نمیشود.
نگاه درست سیاستگذاری یعنی نگاه به آینده. ارزش سیاستمداران نیز بر اساس توانایی آنان بر حل مساله است و نه پیچیدهتر کردن و حلناپذیرتر کردن مساله.
نگاه رویاگرایانه داشتن به یک مساله، به همان اندازه که به جنگ واقعیت میرود، در واقعیت نیز، از امکان حل مساله ما را دورتر میکند. رویاها و شعارها به این ترتیب فلجکننده میشود و هیچکس نمیتواند در مورد هیچ راهحلی سخن بگوید، چون هر راهحل واقعگرایانهای مجبور به فروکاست و تقلیل رویا است.
به این ترتیب رویافروشان نه تنها به مخالفت با هر راهحل عملی برمیخیزند، بلکه آن را تبدیل به هویتی میکنند، که هر کس متفاوت با آن رویا بیاندیشد، محکوم میشود.
مساله فلسطین بزرگترین دکان رویافروشی این قرن است، چراکه رویافروشان با هر راهحلی به جنگ برمیخیزند. آنان در حقیقت، آینده را در پیشگاه گذشته قربانی میکنند. رویافروش چارهای جز بیعملی و امروز را فردا کردن ندارد. او با رویایش هر روز قربانیها را بیشتر میکند. رویاهایی که همدست جنایت میشود.
⭕️واقعیت مساله
به هر حال، چه دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم، مسالهی فلسطین تنها به یکی یا چند مورد از این گزینهها (سرنوشتها) ختم میشود. و هرچند توسط من یا شم،ا بسیاری از آنها مصداق جنایت است، اما با توجه به فضای شعارها، در مجموع این موارد به عنوان رویاها یا راهحلها عرضه میشود.
در هر صورت به غیر از این گزینهها، گزینهی دیگری وجود ندارد.
در جدول زیر همه حالتها نوشته شده است. در هر سناریو پیشنیازهای سیاسی آن نیز آمده است. همچنین میزان امکانپذیری در یک رتبهبندی ۷گانه (به سادگی امکانپذیر، تا حدی امکانپذیر، به سختی امکانپذیر، بدون شانس امکانپذیری، تا حدی امکانناپذیر، امکانناپذیر، بسیار امکانناپذیر) دستهبندی شدهاند. (بدیهی است این دستهبندی مورد تایید شما نباشد، که لطفا نظر خود را بنویسید)
بدیهی است که بسیاری از گزینههای موجود به سادگی امکانپذیر نباشد، اما پرسش آن است که برای امکانپذیر کردن هر راهحل/راهحل چه میزان شانس دارد و رسیدن به آن نیازمند چه میزانی از انرژی.
کشور یا سیاستمداری که ادعای آن را دارد که برایش مساله مهم است، به ناچار باید یکی از این گزینهها را انتخاب کند، چه این بازیگر گروهی مانند حماس یا فردی مانند اسماعیل هنیه باشد و چه کشوری مانند ایران. اگر بازیگری هیچ راهحلی برای آینده نداشته باشد، به معنای آن است که در جهت تقویت وضع موجود فعالیت دارد و علیرغم شعارهایشان از حافظان وضع موجود است.
⭕️ایران و شعارزدگی
این پرسش که چرا اصلا ایران باید تبدیل به بازیگر این مساله باشد، بارها مورد گفتوگو واقع شده است، هرچند شاید حداقل برای نیمی از مردم ایران نه دلایلش کافی است و نه مشروع، اما حتی اگر هم چنین تمایلی را حاکمیت فعلی ایران دارد، باز این واقعیت وجود دارد که سناریوی مطلوب ایران چیست؟
به نظر میرسد از یک سو مساله اسرائیل فلسطین تبدیل به مسالهای هویتی شده است که هرگونه مخالفتی با آن سیاست تحملناپذیر است. و در این مساله هویتی است که حماس معادل فلسطین دانسته میشود و عدم اعتقاد به هنیه، معادل کفر.
ایران تا زمانی که در مورد آینده و راهحلاش ابتکاری ندارد، بازیگری سازنده نیست، بلکه در بهترین حالت میتواند به صورت مداوم زیر میز بزند، آن هم با هزینههایی سنگین و بدون دستاورد.
کارنامه حماس و هنیه نیز از این حیث که او پس از اتفاقات ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷، با مستقل کردن نوار غزه امکان هرگونه مذاکره و توافق را از بین بردند. و با مخالفتشان در خصوص قرارداد اسلو امکان بهرسمیت شناختن را از بین بردند. در حقیقت هنیه و حماس از میان ۸گزینه، ۶گزینه را به سمت امکانناپذیری پیش بردند.
هنیه در وضعیت فعلی مردم فلسطین از همین بابت تاثیرگذار است، چون او عملا امکانپذیری هر گزینهای را (به جز نابودی اسرائیل و حفظ شرایط موجودی که روزانه از فلسطینیها قربانی میگیرد)، را از بین برده است.
امیدوارم کسی یا کسانی بدون ناسزاگویی بتواند یک پاسخ مشخص و شفاف بدهد. بگوید گزینهی مطلوبش چیست و چرا هنیه و حماس در امتداد این سناریوی مطلوب حرکت کردهاند؟
خوشحال میشوم مواردی که من دچار اشتباه بودهام را تصحیح کنید و بر آن بیافزایید. این دستهبندی نیز بر اساس مشارکت کسانی است که در توییت پیشین همکاری داشتند.
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
چارچوببندی مساله فلسطین-اسرائیل
🖋امیر ناظمی
مساله فلسطین-اسرائیل از منظرهای مختلفی میتواند مورد تحلیل قرار گیرد، و تا کنون نیز گفتمان سیاسی این مساله در ایران متکی بر منظرهای تاریخی و مذهبی بوده است.
سیاستمدار کسی است که به حل مساله میپردازد. داشتن راهحل برای یک مساله، نیازمند نگاه به گذشته هست، اما زیر بار آن دفن نمیشود.
نگاه درست سیاستگذاری یعنی نگاه به آینده. ارزش سیاستمداران نیز بر اساس توانایی آنان بر حل مساله است و نه پیچیدهتر کردن و حلناپذیرتر کردن مساله.
نگاه رویاگرایانه داشتن به یک مساله، به همان اندازه که به جنگ واقعیت میرود، در واقعیت نیز، از امکان حل مساله ما را دورتر میکند. رویاها و شعارها به این ترتیب فلجکننده میشود و هیچکس نمیتواند در مورد هیچ راهحلی سخن بگوید، چون هر راهحل واقعگرایانهای مجبور به فروکاست و تقلیل رویا است.
به این ترتیب رویافروشان نه تنها به مخالفت با هر راهحل عملی برمیخیزند، بلکه آن را تبدیل به هویتی میکنند، که هر کس متفاوت با آن رویا بیاندیشد، محکوم میشود.
مساله فلسطین بزرگترین دکان رویافروشی این قرن است، چراکه رویافروشان با هر راهحلی به جنگ برمیخیزند. آنان در حقیقت، آینده را در پیشگاه گذشته قربانی میکنند. رویافروش چارهای جز بیعملی و امروز را فردا کردن ندارد. او با رویایش هر روز قربانیها را بیشتر میکند. رویاهایی که همدست جنایت میشود.
⭕️واقعیت مساله
به هر حال، چه دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم، مسالهی فلسطین تنها به یکی یا چند مورد از این گزینهها (سرنوشتها) ختم میشود. و هرچند توسط من یا شم،ا بسیاری از آنها مصداق جنایت است، اما با توجه به فضای شعارها، در مجموع این موارد به عنوان رویاها یا راهحلها عرضه میشود.
در هر صورت به غیر از این گزینهها، گزینهی دیگری وجود ندارد.
در جدول زیر همه حالتها نوشته شده است. در هر سناریو پیشنیازهای سیاسی آن نیز آمده است. همچنین میزان امکانپذیری در یک رتبهبندی ۷گانه (به سادگی امکانپذیر، تا حدی امکانپذیر، به سختی امکانپذیر، بدون شانس امکانپذیری، تا حدی امکانناپذیر، امکانناپذیر، بسیار امکانناپذیر) دستهبندی شدهاند. (بدیهی است این دستهبندی مورد تایید شما نباشد، که لطفا نظر خود را بنویسید)
بدیهی است که بسیاری از گزینههای موجود به سادگی امکانپذیر نباشد، اما پرسش آن است که برای امکانپذیر کردن هر راهحل/راهحل چه میزان شانس دارد و رسیدن به آن نیازمند چه میزانی از انرژی.
کشور یا سیاستمداری که ادعای آن را دارد که برایش مساله مهم است، به ناچار باید یکی از این گزینهها را انتخاب کند، چه این بازیگر گروهی مانند حماس یا فردی مانند اسماعیل هنیه باشد و چه کشوری مانند ایران. اگر بازیگری هیچ راهحلی برای آینده نداشته باشد، به معنای آن است که در جهت تقویت وضع موجود فعالیت دارد و علیرغم شعارهایشان از حافظان وضع موجود است.
⭕️ایران و شعارزدگی
این پرسش که چرا اصلا ایران باید تبدیل به بازیگر این مساله باشد، بارها مورد گفتوگو واقع شده است، هرچند شاید حداقل برای نیمی از مردم ایران نه دلایلش کافی است و نه مشروع، اما حتی اگر هم چنین تمایلی را حاکمیت فعلی ایران دارد، باز این واقعیت وجود دارد که سناریوی مطلوب ایران چیست؟
به نظر میرسد از یک سو مساله اسرائیل فلسطین تبدیل به مسالهای هویتی شده است که هرگونه مخالفتی با آن سیاست تحملناپذیر است. و در این مساله هویتی است که حماس معادل فلسطین دانسته میشود و عدم اعتقاد به هنیه، معادل کفر.
ایران تا زمانی که در مورد آینده و راهحلاش ابتکاری ندارد، بازیگری سازنده نیست، بلکه در بهترین حالت میتواند به صورت مداوم زیر میز بزند، آن هم با هزینههایی سنگین و بدون دستاورد.
کارنامه حماس و هنیه نیز از این حیث که او پس از اتفاقات ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷، با مستقل کردن نوار غزه امکان هرگونه مذاکره و توافق را از بین بردند. و با مخالفتشان در خصوص قرارداد اسلو امکان بهرسمیت شناختن را از بین بردند. در حقیقت هنیه و حماس از میان ۸گزینه، ۶گزینه را به سمت امکانناپذیری پیش بردند.
هنیه در وضعیت فعلی مردم فلسطین از همین بابت تاثیرگذار است، چون او عملا امکانپذیری هر گزینهای را (به جز نابودی اسرائیل و حفظ شرایط موجودی که روزانه از فلسطینیها قربانی میگیرد)، را از بین برده است.
امیدوارم کسی یا کسانی بدون ناسزاگویی بتواند یک پاسخ مشخص و شفاف بدهد. بگوید گزینهی مطلوبش چیست و چرا هنیه و حماس در امتداد این سناریوی مطلوب حرکت کردهاند؟
خوشحال میشوم مواردی که من دچار اشتباه بودهام را تصحیح کنید و بر آن بیافزایید. این دستهبندی نیز بر اساس مشارکت کسانی است که در توییت پیشین همکاری داشتند.
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
Forwarded from پادکست سکه
🎙 قسمت نود و یکم پادکست سکه
«توسعه؛ جامعه و حاکمیت»
عجم اوغلو، اقتصاددان نهادگرا در یکی از کتابهای خود به نام راه باریک آزادی، ایدهای جدید و مهمی را در امر توسعه مطرح میکند. این کتاب توضیح میدهد که آزادی چرا در برخی حکومتها شکوفا میشود و در بعضی دیگر به اقتدارگرایی یا آشوب میل میکند. او معتقد است تنها زمانی که دولت قانونمدار و جامعه قوی باشد، راه باریکی برای آزادی ایجاد میشود. در این قسمت به بررسی تقابل جامعه و حاکمیت و ارتباط آن با امر توسعه در ایران میپردازیم.
مهمان: امیر ناظمی
میزبان: مهدی ناجی
گوینده: علیرضا تقوی
تدوین و تنظیم: ایمان اسلامپناه
کارگردان: بهداد گیلزادکهن
حامی مالی:
ویپاد؛ ترابانک پاسارگاد | وبسایت
کوینکس | وبسایت
قسمت نود و یکم پادکست سکه را میتوانید از وبسایت سکه یا برنامه کستباکس بشنوید.
#قسمت_نود_و_یکم
#توسعه_جامعه_و_حاکمیت
#سکه
@Sekke_Podcast
«توسعه؛ جامعه و حاکمیت»
عجم اوغلو، اقتصاددان نهادگرا در یکی از کتابهای خود به نام راه باریک آزادی، ایدهای جدید و مهمی را در امر توسعه مطرح میکند. این کتاب توضیح میدهد که آزادی چرا در برخی حکومتها شکوفا میشود و در بعضی دیگر به اقتدارگرایی یا آشوب میل میکند. او معتقد است تنها زمانی که دولت قانونمدار و جامعه قوی باشد، راه باریکی برای آزادی ایجاد میشود. در این قسمت به بررسی تقابل جامعه و حاکمیت و ارتباط آن با امر توسعه در ایران میپردازیم.
مهمان: امیر ناظمی
میزبان: مهدی ناجی
گوینده: علیرضا تقوی
تدوین و تنظیم: ایمان اسلامپناه
کارگردان: بهداد گیلزادکهن
حامی مالی:
ویپاد؛ ترابانک پاسارگاد | وبسایت
کوینکس | وبسایت
قسمت نود و یکم پادکست سکه را میتوانید از وبسایت سکه یا برنامه کستباکس بشنوید.
#قسمت_نود_و_یکم
#توسعه_جامعه_و_حاکمیت
#سکه
@Sekke_Podcast
⚛️تحلیلی بر انتصابات پزشکیان(۱)
🖊امیر ناظمی
موفقیت مدیران در نظام اداری ایران را میتوان حاصل عوامل زیر دانست:
1️⃣تسلط بر نظام اداری و ارتباطات در این ساختار (تکنوبورکراسی)
2️⃣دانش و برخورداری از ایدههای راهگشا (ایده)
3️⃣ارتباطات با ساختارهای فرادولتی و حاکمیتی، اعم از نیروهای نظامی، نهادهای عمومی غیردولتی مانند ستاد اجرایی، روحانیون و .. (ارتباطات فرادولتی)
متاسفانه باید گفت که عامل دیگر یعنی «4️⃣مشروعیت در میان بازیگران غیرحاکمیتی و سرمایه اجتماعی در میان مردم» هنوز تبدیل به عامل مهمی نشده است. هرچند سازوکارهایی مانند کمیتههای انتخاب وزرا میتوانست برطرفکننده این ضعف باشد، اما در عمل در خدمت ۳عامل دیگر قرار گرفتند.
به این ترتیب ارزیابی انتخاب مدیران از دو جنبه انجام میشود:
1️⃣تحلیل هر فرد بر اساس ۴ عامل
2️⃣ترکیب تیم بر اساس همافزایی میان توانمندیها
تا کنون کابینه پیشنهادی معرفی نشده است و ارزیابی نوع۲ یعنی بر اساس ترکیب تیم اکنون امکانناپذیر است.
⭕️وضعیت تکنوبوروکراسی
محسن حاجیمیرزایی، رییس دفتر رییسجمهور، را میتوان یکی از مسلطترین افراد بر ساختار دولت دانست. او سالها سابقهی مدیریت در نظام اداری ایران، همچنین تجربه دبیری هیات دولت (دور اول روحانی) و وزارت (دور دوم روحانی) را نیز در کارنامه دارد.
به این ترتیب میتوان پیشبینی کرد که دفتر رییسجمهور با حضور حاجیمیرزایی فرصتی بیبدیل را برای تکنوکراتها و بوروکراتهای ایرانی فعال در نظام اداری ایران فراهم میکند تا ایدههای خود را پیش ببرند. در حقیقت او هم بسیار خوشامدگوی ایدههای جدید است و هم آشنا برای فراهمسازی منابع موجود برای پیشبرد آنها.
با انتخاب حاجیمیرزایی و فرصتسازی برای مدیران ارشد دولت، شاید انتظار آن است که در افراد پیشنهادی کابینه بیشتر افراد دارای ایده معرفی شوند، چراکه او میتواند مکمل خوبی برای دو عامل دیگر (۱و۳) شود.
نظام اداری ایران به شدت تشنهی مدیران جوانتر و ایدههای جدیدتر است. این امر را میتوان وظیفه تاریخی پزشکیان و دولتاش دانست. وگرنه بحران مدیران نوآمده، گریبانگیر ایران خواهد شد، و بحرانافرین برای ایران آینده. (صرفنظر از نوع حکومت در ایران آینده)
شاید بزرگترین انتظار از حاجیمیرزایی آن است که در همان ۲یا۳ سال نخست، بتواند یک نفر جوانتر را برای این صندلی پرورش دهد و حتی رییسجمهور فرصت کار به او را در همان دور نخست فراهم کند. حاجیمیرزایی هم رابطه خوبی با این جوانترها دارد و هم بینش لازم برای این کار را.
⭕️وضعیت روابط خارجی
با انتصاب ظریف به ریاست مرکز بررسیهای استراتژیک و عنوان معاون راهبردی که امکان شرکت او را در جلسات هیات دولت میدهد، میتوان گفت که اصلیترین اندیشگاه (Think-tank) دولت متمرکز بر روابط بینالملل خواهد بود.
این چینش کاملا برعکس دولت روحانی است: در دولت روحانی، واعظی به عنوان مدیری با پیشینه وزارت خارجه، در کنار حمید ابوطالبی در دفتر رییسجمهور متمرکز بر روابط بینالملل بودند. همچنین، آشنا در مرکز بررسیهای استراتژیک، پشتیبان تکنوبوروکراتها بود. نقشهایی که اکنون تغییر کردهاند.
به این ترتیب ظریف نمیتواند پیشبرندهی ایدههای کلیدی در ساختار بوروکراسی و تکنوکراسی باشد، و بیشتر بر همان حوزهی تخصصی خود یعنی روابط خارجه متمرکز است.
البته دفتر رییسجمهور، به واسطه مدیریت کمیسیونهای دولت و با استفاده از ساختار دبیرخانه دولت میتواند این نقش را ایفا کند. در چنین حالتی لازم است تا برای دبیری هیات دولت، یک نیروی جوانتر و دارای ایده انتخاب شود. این تغییر در ماموریتها اگر مورد توجه قرار نگیرد دولت را زمینگیر خواهد کرد.
⭕️سازمان برنامهی همیشگی
پورمحمدی از ۲۰ سال پیش تاکنون همواره در ردههای بالای مدیریتی بوده است. و در زمان نوبخت نیز نقشی بیش از معاون سازمان را داشت. به همین دلیل تقریبا ایدهی نویی ندارد.
او روابط خوبی با بانکها و نهادهای عمومی غیردولتی و حاکمیت دارد. شاید بیراهه نباشد اگر بگوییم پورمحمدی تنها فردی است که میتواند با هر مدیرعامل بانک تماس مستقیم بگیرد و تلفنی خواستهاش را جلو ببرد.
پورمحمدی قوت اصلیاش در عوامل ۱و۳ است. به همین دلیل برای معاونتهای کلیدیاش، ضرورت دارد تا از فردی جوان و دارای ایده کمک بگیرد. خصوصا برای «معاونت امور اقتصادی و هماهنگی».
⭕️نتیجهگیری
۱-این انتخابها میتواند خوب یا بد باشد، اما آنچیزی که خوب یا بد بودن را تعیین میکند، سایر انتخابها در خصوص کابینه و معاونین کلیدی این افراد است.
۲-هر ۳ به دلیل سالها سابقه، کموبیش ایدههای خود را در گذشته پیش بردهاند. هر سه نیازمند معاونینی متفاوت از خود هستند که ویزگی اصلی آنان نه ارتباطات دولتی یا حاکمیتی، بلکه برخورداری از دانش و ایده است.
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
🖊امیر ناظمی
موفقیت مدیران در نظام اداری ایران را میتوان حاصل عوامل زیر دانست:
1️⃣تسلط بر نظام اداری و ارتباطات در این ساختار (تکنوبورکراسی)
2️⃣دانش و برخورداری از ایدههای راهگشا (ایده)
3️⃣ارتباطات با ساختارهای فرادولتی و حاکمیتی، اعم از نیروهای نظامی، نهادهای عمومی غیردولتی مانند ستاد اجرایی، روحانیون و .. (ارتباطات فرادولتی)
متاسفانه باید گفت که عامل دیگر یعنی «4️⃣مشروعیت در میان بازیگران غیرحاکمیتی و سرمایه اجتماعی در میان مردم» هنوز تبدیل به عامل مهمی نشده است. هرچند سازوکارهایی مانند کمیتههای انتخاب وزرا میتوانست برطرفکننده این ضعف باشد، اما در عمل در خدمت ۳عامل دیگر قرار گرفتند.
به این ترتیب ارزیابی انتخاب مدیران از دو جنبه انجام میشود:
1️⃣تحلیل هر فرد بر اساس ۴ عامل
2️⃣ترکیب تیم بر اساس همافزایی میان توانمندیها
تا کنون کابینه پیشنهادی معرفی نشده است و ارزیابی نوع۲ یعنی بر اساس ترکیب تیم اکنون امکانناپذیر است.
⭕️وضعیت تکنوبوروکراسی
محسن حاجیمیرزایی، رییس دفتر رییسجمهور، را میتوان یکی از مسلطترین افراد بر ساختار دولت دانست. او سالها سابقهی مدیریت در نظام اداری ایران، همچنین تجربه دبیری هیات دولت (دور اول روحانی) و وزارت (دور دوم روحانی) را نیز در کارنامه دارد.
به این ترتیب میتوان پیشبینی کرد که دفتر رییسجمهور با حضور حاجیمیرزایی فرصتی بیبدیل را برای تکنوکراتها و بوروکراتهای ایرانی فعال در نظام اداری ایران فراهم میکند تا ایدههای خود را پیش ببرند. در حقیقت او هم بسیار خوشامدگوی ایدههای جدید است و هم آشنا برای فراهمسازی منابع موجود برای پیشبرد آنها.
با انتخاب حاجیمیرزایی و فرصتسازی برای مدیران ارشد دولت، شاید انتظار آن است که در افراد پیشنهادی کابینه بیشتر افراد دارای ایده معرفی شوند، چراکه او میتواند مکمل خوبی برای دو عامل دیگر (۱و۳) شود.
نظام اداری ایران به شدت تشنهی مدیران جوانتر و ایدههای جدیدتر است. این امر را میتوان وظیفه تاریخی پزشکیان و دولتاش دانست. وگرنه بحران مدیران نوآمده، گریبانگیر ایران خواهد شد، و بحرانافرین برای ایران آینده. (صرفنظر از نوع حکومت در ایران آینده)
شاید بزرگترین انتظار از حاجیمیرزایی آن است که در همان ۲یا۳ سال نخست، بتواند یک نفر جوانتر را برای این صندلی پرورش دهد و حتی رییسجمهور فرصت کار به او را در همان دور نخست فراهم کند. حاجیمیرزایی هم رابطه خوبی با این جوانترها دارد و هم بینش لازم برای این کار را.
⭕️وضعیت روابط خارجی
با انتصاب ظریف به ریاست مرکز بررسیهای استراتژیک و عنوان معاون راهبردی که امکان شرکت او را در جلسات هیات دولت میدهد، میتوان گفت که اصلیترین اندیشگاه (Think-tank) دولت متمرکز بر روابط بینالملل خواهد بود.
این چینش کاملا برعکس دولت روحانی است: در دولت روحانی، واعظی به عنوان مدیری با پیشینه وزارت خارجه، در کنار حمید ابوطالبی در دفتر رییسجمهور متمرکز بر روابط بینالملل بودند. همچنین، آشنا در مرکز بررسیهای استراتژیک، پشتیبان تکنوبوروکراتها بود. نقشهایی که اکنون تغییر کردهاند.
به این ترتیب ظریف نمیتواند پیشبرندهی ایدههای کلیدی در ساختار بوروکراسی و تکنوکراسی باشد، و بیشتر بر همان حوزهی تخصصی خود یعنی روابط خارجه متمرکز است.
البته دفتر رییسجمهور، به واسطه مدیریت کمیسیونهای دولت و با استفاده از ساختار دبیرخانه دولت میتواند این نقش را ایفا کند. در چنین حالتی لازم است تا برای دبیری هیات دولت، یک نیروی جوانتر و دارای ایده انتخاب شود. این تغییر در ماموریتها اگر مورد توجه قرار نگیرد دولت را زمینگیر خواهد کرد.
⭕️سازمان برنامهی همیشگی
پورمحمدی از ۲۰ سال پیش تاکنون همواره در ردههای بالای مدیریتی بوده است. و در زمان نوبخت نیز نقشی بیش از معاون سازمان را داشت. به همین دلیل تقریبا ایدهی نویی ندارد.
او روابط خوبی با بانکها و نهادهای عمومی غیردولتی و حاکمیت دارد. شاید بیراهه نباشد اگر بگوییم پورمحمدی تنها فردی است که میتواند با هر مدیرعامل بانک تماس مستقیم بگیرد و تلفنی خواستهاش را جلو ببرد.
پورمحمدی قوت اصلیاش در عوامل ۱و۳ است. به همین دلیل برای معاونتهای کلیدیاش، ضرورت دارد تا از فردی جوان و دارای ایده کمک بگیرد. خصوصا برای «معاونت امور اقتصادی و هماهنگی».
⭕️نتیجهگیری
۱-این انتخابها میتواند خوب یا بد باشد، اما آنچیزی که خوب یا بد بودن را تعیین میکند، سایر انتخابها در خصوص کابینه و معاونین کلیدی این افراد است.
۲-هر ۳ به دلیل سالها سابقه، کموبیش ایدههای خود را در گذشته پیش بردهاند. هر سه نیازمند معاونینی متفاوت از خود هستند که ویزگی اصلی آنان نه ارتباطات دولتی یا حاکمیتی، بلکه برخورداری از دانش و ایده است.
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
ویرگول
⚛️تحلیلی بر انتصابات پزشکیان(۱) - ویرگول
تحلیل بر سه نقش کلیدی در دولت پزشکیان: سازمان برنامه، رییس دفتر و رییس مرکز بررسیهای استراتژیک
⚛️بر شانههای من خداحافظی کن!
🖊امیر ناظمی
«جامعه ایرانی توسعهیافتهتر از حاکمیت ایرانی است» این گزاره در موقعیتهای مختلف، نمودهایی متفاوت مییابد.
در المپیک۲۰۲۴ این گزاره در صحنه خداحافظی صباح شریعتی کشتیگیر ایرانی که برای کشور آذربایجان کشتی میگرفت، به تصویر کشیده شده است.
حاکمیت ایرانی نه تنها آغوشی باز برای ورزشکاران و مردمانش نیست، بلکه مانند پیرمرد عبوسس و خودخواهی است که تغییرات و تفاوتهای فرزندانش را نمیپذیرد و هر روز به بهانهای بخشی از ایرانیان را، خواسته یا ناخواسته، مجبور به مهاجرت از ایران میکند.
به این ترتیب بسیاری از ورزشکاران مجبور میشوند تا زیر پرچمهای کشورهای دیگر به رقابت بپردازند. این تصویر نمادی از «نظم دسترسی محدود» است، اگر این مفهوم را فراتر از اقتصاد، به فرهنگ و اجتماع نیز تسری دهیم.
نظم دسترسی محدود یعنی حاکم کردن ارزشها و اصولی که تنها محدود به گروههای فرادستان است و دربرگیرندهی ارزشها و اصول کل جامعه نمیشود. در این نظم دسترسی محدود است، که بسیاری از ورزشکاران گاه به دلیل این تفاوتهای ارزشی (مانند حجاب یا دیدگاهشان حتی در مورد مسائلی ریز) یا تفاوتهای بهرهمندی اقتصادی (گذران زندگی و نه چیزی بیشتر) یا تفاوتهای زیرساختهای ورزشی (امکانات و تجهیزات تمرینی) مجبور به مهاجرت و تغییر ملیت میشوند.
از دید حاکمیت این افراد با برچسبهایی مانند بیغیرت بدرقه میشوند. نمونههای آن در رفتار حذفی صداوسیمای رسمی آشکار است.
اما جامعه ایرانی فراتر از حاکمیت خود، و توسعهیافتهتر از او، همدلی و همدردی انسانیاش را حفظ میکند. امروز آغوش جامعهی ایرانی بازتر از همیشه است.
در رده بندی کشتی المپیک صباح شریعتی (زیر پرچم آذربایجان) به امین میرزازاده (زیر پرچم ایران) باخت و از دنیای ورزش قهرمانی خداحافظیکرد.
اما در زمان بوسههای خداحافظی شریعتی بر تشک، و هنگامی که اثری از تیم آذربایجان بر روی تشک نیست، دو هموطن ایرانیاش، یعنی میرزازاده و حسن رنگرز به روی تشک میروند تا در زمان خداحافظی، در آخرین تصویر ورزش حرفهای، در کنارش باشند تا برای او یک خداحافظی باشکوهی را بسازند.
تفاوت جامعه ایرانی و حاکمیت ایرانی، همین تصویر است. آغوش باز یک جامعه برای پذیرش تنوعها و تفاوتها، و آغوش بستهی دیگری که جایی برای پذیرش هیچ تغییری ندارد.
همین تصاویر شاید نشانههایی باشد برای ایران آینده توسعهیافته.
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
🖊امیر ناظمی
«جامعه ایرانی توسعهیافتهتر از حاکمیت ایرانی است» این گزاره در موقعیتهای مختلف، نمودهایی متفاوت مییابد.
در المپیک۲۰۲۴ این گزاره در صحنه خداحافظی صباح شریعتی کشتیگیر ایرانی که برای کشور آذربایجان کشتی میگرفت، به تصویر کشیده شده است.
حاکمیت ایرانی نه تنها آغوشی باز برای ورزشکاران و مردمانش نیست، بلکه مانند پیرمرد عبوسس و خودخواهی است که تغییرات و تفاوتهای فرزندانش را نمیپذیرد و هر روز به بهانهای بخشی از ایرانیان را، خواسته یا ناخواسته، مجبور به مهاجرت از ایران میکند.
به این ترتیب بسیاری از ورزشکاران مجبور میشوند تا زیر پرچمهای کشورهای دیگر به رقابت بپردازند. این تصویر نمادی از «نظم دسترسی محدود» است، اگر این مفهوم را فراتر از اقتصاد، به فرهنگ و اجتماع نیز تسری دهیم.
نظم دسترسی محدود یعنی حاکم کردن ارزشها و اصولی که تنها محدود به گروههای فرادستان است و دربرگیرندهی ارزشها و اصول کل جامعه نمیشود. در این نظم دسترسی محدود است، که بسیاری از ورزشکاران گاه به دلیل این تفاوتهای ارزشی (مانند حجاب یا دیدگاهشان حتی در مورد مسائلی ریز) یا تفاوتهای بهرهمندی اقتصادی (گذران زندگی و نه چیزی بیشتر) یا تفاوتهای زیرساختهای ورزشی (امکانات و تجهیزات تمرینی) مجبور به مهاجرت و تغییر ملیت میشوند.
از دید حاکمیت این افراد با برچسبهایی مانند بیغیرت بدرقه میشوند. نمونههای آن در رفتار حذفی صداوسیمای رسمی آشکار است.
اما جامعه ایرانی فراتر از حاکمیت خود، و توسعهیافتهتر از او، همدلی و همدردی انسانیاش را حفظ میکند. امروز آغوش جامعهی ایرانی بازتر از همیشه است.
در رده بندی کشتی المپیک صباح شریعتی (زیر پرچم آذربایجان) به امین میرزازاده (زیر پرچم ایران) باخت و از دنیای ورزش قهرمانی خداحافظیکرد.
اما در زمان بوسههای خداحافظی شریعتی بر تشک، و هنگامی که اثری از تیم آذربایجان بر روی تشک نیست، دو هموطن ایرانیاش، یعنی میرزازاده و حسن رنگرز به روی تشک میروند تا در زمان خداحافظی، در آخرین تصویر ورزش حرفهای، در کنارش باشند تا برای او یک خداحافظی باشکوهی را بسازند.
تفاوت جامعه ایرانی و حاکمیت ایرانی، همین تصویر است. آغوش باز یک جامعه برای پذیرش تنوعها و تفاوتها، و آغوش بستهی دیگری که جایی برای پذیرش هیچ تغییری ندارد.
همین تصاویر شاید نشانههایی باشد برای ایران آینده توسعهیافته.
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
Telegram
آینده مشترک
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شما هر دو برنده شدید،
آن کسی که باخت، آن دیگری بود…
«موطن آدمی را بر هیج نقشهای
نشانی نیست.
موطن آدمی تنها در قلب کسانی است که
دوستش میدارند.»
وطن هر دوی شما، قلب ماست، قلب مایی که هر دوی شما را دوست داریم.
همانطور که وطن تمام دختران این سرزمین است، و برای حقوقتان میایستیم.
#کیمیا_علیزاده
#ناهید_کیانی
شعری از مارگوت بیکل با ترجمه احمد شاملو
آن کسی که باخت، آن دیگری بود…
«موطن آدمی را بر هیج نقشهای
نشانی نیست.
موطن آدمی تنها در قلب کسانی است که
دوستش میدارند.»
وطن هر دوی شما، قلب ماست، قلب مایی که هر دوی شما را دوست داریم.
همانطور که وطن تمام دختران این سرزمین است، و برای حقوقتان میایستیم.
#کیمیا_علیزاده
#ناهید_کیانی
شعری از مارگوت بیکل با ترجمه احمد شاملو
⚛️چرا انتقامجویی ضد توسعه است؟
🖊امیر ناظمی
مواجهه انسانها با هر مسالهای میتواند در دوگانهای میان گذشتهنگری و آیندهنگری تقسیمبندی گردد. گروههای انسانی نیز چنین هستند. نظریه گروهها نشان میدهد که هویت یک گروه میتواند ناشی از سرنوشت یا تجربه مشترکی باشد که برای آنها روی داده است، مثل گروه کهنهسربازان که پس از جنگها متداول است. یا میتواند ناشی از یک چشمانداز مشترک باشد، مانند گروههای مختلف اجتماعی و سیاسی که بر اساس یک چشمانداز مشترک برای ساخت آیندهای شکل میگیرد. انتقامجویی را میتوان نتیجه گذشتهنگری دانست.
⭕️مفهوم انتقامجویی
انتقامجو همان کسی است که نگاهش به گذشته بیش از آینده است. انتقامجو همچنان در گذشته زندگی میکند و تمام آرزویش آن است که مساله را در چارچوبی صرفا تاریخی ببیند، گویی همه آرمان او بازگشت به گذشته و پیش از حادثه است. در حالی که آیندهنگر مواجههاش با مساله، ساخت یک راهحل برای آینده است.
انتقامجو به مرور فاقد چشمانداز یا راهحلی برای آینده میشود و به این ترتیب او در جهان فکریاش در حال زندگی کردن در گذشته است.
هر انسان، گروه یا جامعه جایی میان این دو سر طیف زندگی میکند. هرچه گذشتهنگرتر باشد، چشماندازش برای مواجهه با هر مسالهای بازگشت به نقطهای در گذشته است، همان نقطهای که او احساس میکند به او ظلم شده است و حالا خودش را برای انتقامگیریاش آماده میکند.
به این ترتیب هدف نهایی او چیزی جز بازگشتن به همان نقطه نیست. انتقامجو فاقد ایدهای خلاق است و میتوان انتقامجویی را نوعی از واکنش غیرخلاقانه دانست که هدفش بهبود شرایط نیست.
1️⃣توسعهیافتگی و مساله انتقام
توسعه را میتوان «ظرفیت حل مساله به صورت جمعی» تعریف کرد (میتوان به نوشتهها و پادکستهای محمد فاضلی رجوع کرد). به این ترتیب جامعه توسعهیافته بیش از آنکه در گذشته غرق شده باشد، نگاه به آینده دارد.
هرچند برای فهم مساله و یافتن راهحل ناگزیر به فهم گذشته است، اما در گذشته باقی نمیماند، بلکه برایش آینده است که اهمیت دارد.
انتقامجو به این ترتیب نخستین سد توسعه است، چرا که او حاضر است هر راهحلی را به دلیل آنکه انتقام گذشته را در خود ندارد، زیر سوال ببرد.
2️⃣پوپولیسم با بال انتقامجویی
نکته تلختر آن است که انتقامجویی ظرفیت پوپولیسم بیشتری نیز دارد، چرا که هم مساله را سادهتر میکند و هم ناخودآگاه بدوی انسانها را نشانه میگیرد. شاید آگاهی جمعی تنها راه مقابله با این پوپولیسم است.
3️⃣هزینهکرد آینده
زمانی که انتقامجویی تبدیل به یک راهبرد میشود، یعنی مدام حل مساله به تاخیر میافتد تا انتقامجو ابتدا انتقام خود را بگیرد. اما هر انتقامی، واکنش رقیب او را نیز برمیانگیزد و به این ترتیب جامعه در چرخهای از انتقامجویی چنان گرفتار میشود، که هیچگاه راهحلی ارائه نمیشود.
به عبارت دیگر انتقامجو شروع به هزینه کردن آینده میکند. او مدام حل مسالهها را به تاخیر میاندازد تا انتقامش را ابتدا بگیرد. زنجیرهای که مثل خوره روح او و جامعه را میخورد.
یک روز انتقام سخت، فردایش انتقام خیلی سخت و پس فردایش انتقام خیلی خیلی سخت و ...
4️⃣فردایش چه؟
پرسشی که انتقامجو تمایلی به پاسخ دادن آن ندارد، این است: فرض کن انتقامت را گرفتی، بعدش چه؟
در حقیقت بهترین چشماندازی که یک انتقامجو دارد یک «هیچ» بزرگ است. چراکه او با تلافی یا جبران گذشته، در نهایت به همان گذشتهی نامطلوب میرسد.
در حقیقت او منابع و زمان خود را صرف چیزی میکند، که در بهترین حالت میتواند خشم او را فروکش نکند، همین!
⭕️به سمت توسعه
هر رویدادی در گذشته به همان اندازه که میتواند تبدیل به انگیزهای برای انتقام شود، توسط یک جامعه توسعهیافته، میتواند ابزاری برای ساختن آینده یا راهحلی برای مسائل امروز باشد.
توسعهیافته کسی است که بیشتر بر راهحلهای مسالهها و آینده تمرکز دارد و نه بر فروکش کردن خشم شخصی و گروهیاش.
شاید در سطح فردی انتخاب میان انتقام گذشته یا ساختن آینده، قابل برچسبگذاری خوب یا بد نباشد، اما در جوامع و گروهها، انتقامجویی به دلایل بالا، نه امری شرافتمندانه است و نه به نتیجهای خواهد رسید.
ویژگی رهبران بزرگ همین صرفنظر کردن آنها از گذشته برای ساختن آینده بوده است، از ماندلایی که با شعار «میبخشم اما فراموش نمیکنم» تا گاندی تا حتی رهبرانی که تغییراتی بزرگ رقم زدند مانند دنگشیائوپینگ، همگی در یک نقطه مشترک بودند، آنان انتقامجو نبودند.
شاید وقت آن رسیده است که یا انتقامجویی را کنار بگذاریم، یا معنای انتقام را بازتعریف کنیم و انتقام را با ساختن راهحل آینده ترکیب کنیم. شاید بهترین انتقامها ساختن آیندهای مطلوب است.
🖊امیر ناظمی
مواجهه انسانها با هر مسالهای میتواند در دوگانهای میان گذشتهنگری و آیندهنگری تقسیمبندی گردد. گروههای انسانی نیز چنین هستند. نظریه گروهها نشان میدهد که هویت یک گروه میتواند ناشی از سرنوشت یا تجربه مشترکی باشد که برای آنها روی داده است، مثل گروه کهنهسربازان که پس از جنگها متداول است. یا میتواند ناشی از یک چشمانداز مشترک باشد، مانند گروههای مختلف اجتماعی و سیاسی که بر اساس یک چشمانداز مشترک برای ساخت آیندهای شکل میگیرد. انتقامجویی را میتوان نتیجه گذشتهنگری دانست.
⭕️مفهوم انتقامجویی
انتقامجو همان کسی است که نگاهش به گذشته بیش از آینده است. انتقامجو همچنان در گذشته زندگی میکند و تمام آرزویش آن است که مساله را در چارچوبی صرفا تاریخی ببیند، گویی همه آرمان او بازگشت به گذشته و پیش از حادثه است. در حالی که آیندهنگر مواجههاش با مساله، ساخت یک راهحل برای آینده است.
انتقامجو به مرور فاقد چشمانداز یا راهحلی برای آینده میشود و به این ترتیب او در جهان فکریاش در حال زندگی کردن در گذشته است.
هر انسان، گروه یا جامعه جایی میان این دو سر طیف زندگی میکند. هرچه گذشتهنگرتر باشد، چشماندازش برای مواجهه با هر مسالهای بازگشت به نقطهای در گذشته است، همان نقطهای که او احساس میکند به او ظلم شده است و حالا خودش را برای انتقامگیریاش آماده میکند.
به این ترتیب هدف نهایی او چیزی جز بازگشتن به همان نقطه نیست. انتقامجو فاقد ایدهای خلاق است و میتوان انتقامجویی را نوعی از واکنش غیرخلاقانه دانست که هدفش بهبود شرایط نیست.
1️⃣توسعهیافتگی و مساله انتقام
توسعه را میتوان «ظرفیت حل مساله به صورت جمعی» تعریف کرد (میتوان به نوشتهها و پادکستهای محمد فاضلی رجوع کرد). به این ترتیب جامعه توسعهیافته بیش از آنکه در گذشته غرق شده باشد، نگاه به آینده دارد.
هرچند برای فهم مساله و یافتن راهحل ناگزیر به فهم گذشته است، اما در گذشته باقی نمیماند، بلکه برایش آینده است که اهمیت دارد.
انتقامجو به این ترتیب نخستین سد توسعه است، چرا که او حاضر است هر راهحلی را به دلیل آنکه انتقام گذشته را در خود ندارد، زیر سوال ببرد.
2️⃣پوپولیسم با بال انتقامجویی
نکته تلختر آن است که انتقامجویی ظرفیت پوپولیسم بیشتری نیز دارد، چرا که هم مساله را سادهتر میکند و هم ناخودآگاه بدوی انسانها را نشانه میگیرد. شاید آگاهی جمعی تنها راه مقابله با این پوپولیسم است.
3️⃣هزینهکرد آینده
زمانی که انتقامجویی تبدیل به یک راهبرد میشود، یعنی مدام حل مساله به تاخیر میافتد تا انتقامجو ابتدا انتقام خود را بگیرد. اما هر انتقامی، واکنش رقیب او را نیز برمیانگیزد و به این ترتیب جامعه در چرخهای از انتقامجویی چنان گرفتار میشود، که هیچگاه راهحلی ارائه نمیشود.
به عبارت دیگر انتقامجو شروع به هزینه کردن آینده میکند. او مدام حل مسالهها را به تاخیر میاندازد تا انتقامش را ابتدا بگیرد. زنجیرهای که مثل خوره روح او و جامعه را میخورد.
یک روز انتقام سخت، فردایش انتقام خیلی سخت و پس فردایش انتقام خیلی خیلی سخت و ...
4️⃣فردایش چه؟
پرسشی که انتقامجو تمایلی به پاسخ دادن آن ندارد، این است: فرض کن انتقامت را گرفتی، بعدش چه؟
در حقیقت بهترین چشماندازی که یک انتقامجو دارد یک «هیچ» بزرگ است. چراکه او با تلافی یا جبران گذشته، در نهایت به همان گذشتهی نامطلوب میرسد.
در حقیقت او منابع و زمان خود را صرف چیزی میکند، که در بهترین حالت میتواند خشم او را فروکش نکند، همین!
⭕️به سمت توسعه
هر رویدادی در گذشته به همان اندازه که میتواند تبدیل به انگیزهای برای انتقام شود، توسط یک جامعه توسعهیافته، میتواند ابزاری برای ساختن آینده یا راهحلی برای مسائل امروز باشد.
توسعهیافته کسی است که بیشتر بر راهحلهای مسالهها و آینده تمرکز دارد و نه بر فروکش کردن خشم شخصی و گروهیاش.
شاید در سطح فردی انتخاب میان انتقام گذشته یا ساختن آینده، قابل برچسبگذاری خوب یا بد نباشد، اما در جوامع و گروهها، انتقامجویی به دلایل بالا، نه امری شرافتمندانه است و نه به نتیجهای خواهد رسید.
ویژگی رهبران بزرگ همین صرفنظر کردن آنها از گذشته برای ساختن آینده بوده است، از ماندلایی که با شعار «میبخشم اما فراموش نمیکنم» تا گاندی تا حتی رهبرانی که تغییراتی بزرگ رقم زدند مانند دنگشیائوپینگ، همگی در یک نقطه مشترک بودند، آنان انتقامجو نبودند.
شاید وقت آن رسیده است که یا انتقامجویی را کنار بگذاریم، یا معنای انتقام را بازتعریف کنیم و انتقام را با ساختن راهحل آینده ترکیب کنیم. شاید بهترین انتقامها ساختن آیندهای مطلوب است.
ویرگول
⚛️چرا انتقامجویی ضد توسعه است؟ - ویرگول
انتقامجو در همان حال که مشغول گذشته و تسویهحساب گذشته است، آینده را از دست میدهد.
⚛️بحران۵۳ در ایران!
🖊امیر ناظمی
نظام حکمرانی فعلی ایران را میتوان با شاخصهای مختلفی، تحلیل کرد و نامهای مختلفی بر آن گذاشت. اما از دید تحلیلگران توسعه، نمونه یک «نظم دسترسی محدود» (LAO) است.
در حقیقت گروههای محدودی، قدرت سیاسی را در اختیار دارند و به ندرت و به سختی فردی خارج از آن فرادستان اجازه حضور در ساختار قدرت را مییابد. نامهای تکراری در کابینهها، جابهجایی افراد از دولت به بخشهای حاکمیتی و بالعکس، حضور بالای آقازادهها در مناصب میانی نشانههایی از این «دسترسی محدود» است.
این «گروههای محدود» که قدرت را در حوزههای مختلف در دست دارند، برآمده از دو رویداد هستند:
1️⃣انقلاب۵۷
2️⃣جنگ ۸ساله با عراق
قدرت در ایران امروز میان گروههایی است که در زمان انقلاب۵۷ یا در زمان جنگ، میان گروههایی از همرزمان و حامیان آنها شکل گرفته است.
تمام قریب به اتفاق وزراء، از زمان انقلاب۵۷ تا کنون، عضو یکی از ۲شبکه بودهاند و توسط آنان نیز پشتیبانی شدهاند.
⭕️چالش پیش روی «نظام دسترسی محدود» ایران
هر دو شبکه به لحاظ سنی در آخرین سالهای خود برای تشکیل نظام اداری هستند. متولدین ۱۳۵۳ به بعد عملا به لحاظ سنی در زمان انقلاب کمتر از ۴ سال داشتهاند، که این امکان برای آنان وجود نداشته است که داخل شبکهای انقلابی بوده باشند. در زمان اتمام جنگ نیز کمتر از ۱۴سال بودهاند که امکان حضور در شبکه همرزمان جبهه را از آنان گرفته است.
در سالهای پس از انقلاب، این شبکههای همرزمان و انقلابیها، هم با حذف گروههایی از خود، تقریبا همه دولتها را در اختیار داشتهاند. به همبن دلیل سن کابینه در دولت ۴م با ۳۹سال سن آغاز میشود، و تقریبا به اندازهی رشد سن آنها، هر دوره در حدود ۳ تا ۴ سال به سن کابینه افزوده میشود، تا در زمان پزشکیان به رکورد ۶۱سال میرسد. (نمودار)
در حقیقت مشکل این نظم دسترسی محدود، آن است که با معیارهایی شکل گرفته است، که افراد متولد بعد از ۵۳ به صورت طبیعی امکان حضور در آن شبکه را ندارند. اما پایههای این «نظم دسترسی محدود» که از ایدئولوژی (باورهای مشترک) و منافع مشترک تغذیه میکند، برای واگذاری قدرت، به مرور دچار بحران شده است.
اعتماد به نیروهای جدیدی که هم باورمند به ارزشهای آنان باشند و هم تضمینکننده منافع مشترک آنان، کار را برایشان سخت کرده است. به همین دلیل یکی از ۲ راه زیر را انتخاب کرده است:
1️⃣وابستگی خانوادگی: انبوهی از مدیرانی که فرزندان و دامادها و... خویشاوندان مدیران رده بالای پیشین
2️⃣وفاداری به شبکه منافع: که منجر به پیدایش مدیرانی منفعتجوشده است که اغلب ایده، استقلال و توانمندی لازم را نداشته و صرفا به دلیل وفاداری به شبکه، گزینش شدهاند. کسانی که در ادبیات شبکههای اجتماعی به نام «کیفکش» نامیده میشوند.
هر ۲ راه بالا منجر به کاهش توانمندی نظام اداری شده است و در ادامه به ناکارآمدی افزوده است. این ناکارآمدی اکنون تبدیل به بحرانی عظیم شده است.
⭕️چرا ۱۳۵۳ مهم است؟
1️⃣اکنون حدود ۸۳٪ از جامعه متولدین بعد از ۵۳ هستند، در حالی که هنوز حاکمیت تن به بازترکردن دسترسی محدود خود نداده است. وقتی بخش بزرگی از جامعه برای خود شانسی برای حضور در قدرت نبیند، موضعگیریاش در برابر آن افزایش مییابد.
2️⃣تغییرات سریع در جهان در ۵۰ سال گذشته منجر به تغییر فهم انسانها و تغییر ارزشها و نگرشهای آنان شده است. مطالعات ارزشها و نگرشهای ایرانیان به خوبی این تغییر را نشان میدهد (مقایسه موج۱ با۴). در حالی که قدرت در انحصار همان گروهی است که ارزشها و نگرشهایشان در بهترین حالت مربوط به موج۱ است ولی جامعه واقعی در دنیای موج۴ زندگی میکند. این امر شانس گفتوگو میان حاکمان با جامعه را از بین برده است.
3️⃣با معیارهای فعلی، به جز همان «وابستگان خانوادگی» و «وفاداران شبکه منافع» شانس اندکی برای ورود به قدرت وجود دارد. حتی اگر وقتی ۱ یا ۲٪ از افراد خارج از این شبکهها به قدرت دست مییابند، چنان غیرخودی نگریسته میشوند که تمام سیستم در برابر هر اقدام او میایستد.
4️⃣حتی با فرض ورود این افراد نوآمده به قدرت، جامعه نیز در شایستگی آن افراد تردید کرده و فرض میکند او نیز متعلق به یکی از دو شبکه است. در نتیجه به سرمایه اجتماعی لازم برای تغییر و بهبود، دست پیدا نمیکند.
5️⃣حتی شعار «دولت جوان انقلابی» در عمل منجر به جمعی از همان دو گروه «وابستگی خانوادگی» و «وفاداران به شبکه منافع» شد.
به این ترتیب نظام سیاسی ایران ناچار است تا دست به بازنگری در معیارهای تعریف خودی-غیرخودی بزند. و احتمالا بنا به قانون طبیعت دولت پزشکیان آخرین باری است که دو شبکه انقلابیون۵۷ و همرزمان جنگ، میتوانند همچنان کابینه را در انحصار خود بگیرند.
🖊امیر ناظمی
نظام حکمرانی فعلی ایران را میتوان با شاخصهای مختلفی، تحلیل کرد و نامهای مختلفی بر آن گذاشت. اما از دید تحلیلگران توسعه، نمونه یک «نظم دسترسی محدود» (LAO) است.
در حقیقت گروههای محدودی، قدرت سیاسی را در اختیار دارند و به ندرت و به سختی فردی خارج از آن فرادستان اجازه حضور در ساختار قدرت را مییابد. نامهای تکراری در کابینهها، جابهجایی افراد از دولت به بخشهای حاکمیتی و بالعکس، حضور بالای آقازادهها در مناصب میانی نشانههایی از این «دسترسی محدود» است.
این «گروههای محدود» که قدرت را در حوزههای مختلف در دست دارند، برآمده از دو رویداد هستند:
1️⃣انقلاب۵۷
2️⃣جنگ ۸ساله با عراق
قدرت در ایران امروز میان گروههایی است که در زمان انقلاب۵۷ یا در زمان جنگ، میان گروههایی از همرزمان و حامیان آنها شکل گرفته است.
تمام قریب به اتفاق وزراء، از زمان انقلاب۵۷ تا کنون، عضو یکی از ۲شبکه بودهاند و توسط آنان نیز پشتیبانی شدهاند.
⭕️چالش پیش روی «نظام دسترسی محدود» ایران
هر دو شبکه به لحاظ سنی در آخرین سالهای خود برای تشکیل نظام اداری هستند. متولدین ۱۳۵۳ به بعد عملا به لحاظ سنی در زمان انقلاب کمتر از ۴ سال داشتهاند، که این امکان برای آنان وجود نداشته است که داخل شبکهای انقلابی بوده باشند. در زمان اتمام جنگ نیز کمتر از ۱۴سال بودهاند که امکان حضور در شبکه همرزمان جبهه را از آنان گرفته است.
در سالهای پس از انقلاب، این شبکههای همرزمان و انقلابیها، هم با حذف گروههایی از خود، تقریبا همه دولتها را در اختیار داشتهاند. به همبن دلیل سن کابینه در دولت ۴م با ۳۹سال سن آغاز میشود، و تقریبا به اندازهی رشد سن آنها، هر دوره در حدود ۳ تا ۴ سال به سن کابینه افزوده میشود، تا در زمان پزشکیان به رکورد ۶۱سال میرسد. (نمودار)
در حقیقت مشکل این نظم دسترسی محدود، آن است که با معیارهایی شکل گرفته است، که افراد متولد بعد از ۵۳ به صورت طبیعی امکان حضور در آن شبکه را ندارند. اما پایههای این «نظم دسترسی محدود» که از ایدئولوژی (باورهای مشترک) و منافع مشترک تغذیه میکند، برای واگذاری قدرت، به مرور دچار بحران شده است.
اعتماد به نیروهای جدیدی که هم باورمند به ارزشهای آنان باشند و هم تضمینکننده منافع مشترک آنان، کار را برایشان سخت کرده است. به همین دلیل یکی از ۲ راه زیر را انتخاب کرده است:
1️⃣وابستگی خانوادگی: انبوهی از مدیرانی که فرزندان و دامادها و... خویشاوندان مدیران رده بالای پیشین
2️⃣وفاداری به شبکه منافع: که منجر به پیدایش مدیرانی منفعتجوشده است که اغلب ایده، استقلال و توانمندی لازم را نداشته و صرفا به دلیل وفاداری به شبکه، گزینش شدهاند. کسانی که در ادبیات شبکههای اجتماعی به نام «کیفکش» نامیده میشوند.
هر ۲ راه بالا منجر به کاهش توانمندی نظام اداری شده است و در ادامه به ناکارآمدی افزوده است. این ناکارآمدی اکنون تبدیل به بحرانی عظیم شده است.
⭕️چرا ۱۳۵۳ مهم است؟
1️⃣اکنون حدود ۸۳٪ از جامعه متولدین بعد از ۵۳ هستند، در حالی که هنوز حاکمیت تن به بازترکردن دسترسی محدود خود نداده است. وقتی بخش بزرگی از جامعه برای خود شانسی برای حضور در قدرت نبیند، موضعگیریاش در برابر آن افزایش مییابد.
2️⃣تغییرات سریع در جهان در ۵۰ سال گذشته منجر به تغییر فهم انسانها و تغییر ارزشها و نگرشهای آنان شده است. مطالعات ارزشها و نگرشهای ایرانیان به خوبی این تغییر را نشان میدهد (مقایسه موج۱ با۴). در حالی که قدرت در انحصار همان گروهی است که ارزشها و نگرشهایشان در بهترین حالت مربوط به موج۱ است ولی جامعه واقعی در دنیای موج۴ زندگی میکند. این امر شانس گفتوگو میان حاکمان با جامعه را از بین برده است.
3️⃣با معیارهای فعلی، به جز همان «وابستگان خانوادگی» و «وفاداران شبکه منافع» شانس اندکی برای ورود به قدرت وجود دارد. حتی اگر وقتی ۱ یا ۲٪ از افراد خارج از این شبکهها به قدرت دست مییابند، چنان غیرخودی نگریسته میشوند که تمام سیستم در برابر هر اقدام او میایستد.
4️⃣حتی با فرض ورود این افراد نوآمده به قدرت، جامعه نیز در شایستگی آن افراد تردید کرده و فرض میکند او نیز متعلق به یکی از دو شبکه است. در نتیجه به سرمایه اجتماعی لازم برای تغییر و بهبود، دست پیدا نمیکند.
5️⃣حتی شعار «دولت جوان انقلابی» در عمل منجر به جمعی از همان دو گروه «وابستگی خانوادگی» و «وفاداران به شبکه منافع» شد.
به این ترتیب نظام سیاسی ایران ناچار است تا دست به بازنگری در معیارهای تعریف خودی-غیرخودی بزند. و احتمالا بنا به قانون طبیعت دولت پزشکیان آخرین باری است که دو شبکه انقلابیون۵۷ و همرزمان جنگ، میتوانند همچنان کابینه را در انحصار خود بگیرند.
ویرگول
⚛️بحران۵۳ در ایران! - ویرگول
نظام سیاسی ایران ناچار است تا دست به بازنگری در معیارهای تعریف خودی-غیرخودی بزند
⚛️مشارکتنجویی ما
🖊امیر ناظمی
⭕️کلاندادههایی برای خودآگاهی
استیون پینکر در مقدمه کتاب «همه دروغ میگویند» میگوید: «مردم در حریم خصوصی صفحه کلیدشان به عجیبترین چیزها اعتراف میکنند»،
اما واقعیت تنها به سطح فرد ختم نمیشود، بلکه این صفحه کلید است که میتواند بیش از هر پیمایش دیگری تفاوتهای میان ملتهای مختلف را نیز آشکار کند.
در حقیقت صفحه کلیدها آیینههای بزرگی را برای «ما»ی جمعیمان درست میکند تا خود را در آن بنگریم.
به عنوان نمونه این که مردم کشورهای مختلف در برابر شنیدن خبر بارداری همسر چه تفاوتی دارند، شاید بیش از هر پیمایشی در همین صفحه کلید آشکار میشود:
بررسی دادههای جستجو مردم در گوگل نشان میدهد که دغدغهی مکزیکیها این است که چه اشعار یا چه کلام عاشقانهای برای همسر باردار خود بیابند، در حالی که کاربران آمریکایی به دنبال آن هستند تا بدانند چه باید بکنند.
نوعی از رفتار احساسگرایانه (عاشقانه) در برابر رفتار عقلگرایانه (چه باید کرد) که در دو جامعه خود را نشان میدهد، و بررسی یافتههای گوگل آن را آشکار میسازد.
پلتفرمهای بزرگ، مانند دیجیکالا، بر اساس دادههای کلان خود امکان خودآگاهی و خودشناسی جمعی را فراهم میکنند. این امر از طریق مقایسه با پلتفرمهای مشابه در کشورهای دیگر تفاوتها را آشکار سازد.
⭕️یک مقایسه
گزارش سال ۱۴۰۲ دیجیکالا و مقایسه دادههای مربوط به آمازون در سال ۲۰۲۳ میتواند نمونهای قابل توجه در این خودآگاهی جمعی باشد. مقایسهای که میتواند لایههای عمیقتری از رفتار جامعهی ایرانی را آشکار سازد.
بر اساس گزارش دیجیکالا در سال ۱۴۰۲ در کل ۲۵.۸ میلیون سفارش در این پلتفرم ثبت شده است. در زمان مشابه در پلتفرم آمازون در حدود ۵۸۴ میلیون سفارش (۱.۶ میلیون در روز) ثبت شده است. این تفاوت با توجه به بازار جهانی این شرکت و اندازهی آن چندان دور از انتظار نیست و حتی با توجه به جمعیت مخاطب در کشورهای فعال، حتی قابل توجه و تحسینبرانگیز است.
به صورت موازی دیجیکالا در این سال در مجموع ۱۲ میلیون نقد و نظر (Review) بر روی کالاهای عرضهشده دریافت کرده است، در حالی که در زمان مشابه آمازون ۵۷۱.۵ میلیون نقدر و نظر دریافت کرده است. به عبارت دیگر به ازاء هر سفارش در دیجیکالا ۰.۳۸ و در آمازون ۰.۹۸ نقد و نظر ثبت شده است.
همین آمار به خوبی نشان میدهد که میزان بازخورد دادن کاربر ایرانی در مقایسه با کاربر جهانی به شدت پایینتر است و در حدود ۳۹٪ آن قرار دارد.
⭕️چرا نقد و نظر مهم است؟
⏺از منظر کسبوکار
از منظر کسبوکارهای پلتفرمی نقد و نظر اهمیت بالایی دارد چراکه با افزایش تنوع کالاها و همچنین متنوع شدن عرضهکنندگان، همین نقد و نظرها تبدیل به مهمترین راهنمای خرید میشوند.
میزان بازدید روزانه نسبت به کاربرانی که واقعا خرید میکنند، بسیار بالاتر است و دلیل عمدهی این تفاوت در این واقعیت است که بسیاری از کاربران دلیل بازدیدشان از آمازون، نوعی از تحقیقات بازار فردی است، یعنی آنکه پی ببرند تا چه اندازه کالایی که قصد خریدش را دارند، قابل اعتماد است و چه مزیتهایی دارد.
به این ترتیب کسبوکارهای پلتفرمی در مسیر بلوغ خود به شدت نیازمند دریافت نقد و نظر هستند، چرا که با افزایش تنوع کالاهایشان، اگر نقد و نظر عمومی نباشد، به مرور تفاوت میان کالاهای مختلف آشکار نشده و به همان اندازه میزان رضایت از خرید در بلندمدت کاهش مییابد.
⏺از منظر اجتماعی
اما اهمیت این نقد و نظر از منظر اجتماعی و از منظر خودآگاهی جمعی برای جامعهی ایرانی، بسیار بیشتر است. این داده به خوبی آشکار میکند که تمایل به مشارکت اجتماعی، در جامعه ایرانی در سطح پایینی قرار دارد.
اساسا شهروند ایرانی، چندان خود را به دادن بازخورد متعهد نمیداند. اینکه چرا این شهروند چنین رفتاری انجام میدهد میتواند پرسش بزرگی برای پژوهشگران اجتماعی باشد، هرچند هر کدام از ما ممکن است مجموعهای از دلایل را در ذهن خود فهرست کنیم.
بازخورد دادن به عنوان یک رفتار شهروندی، سرآغاز مشارکتجویی است.
در حقیقت گروههای مختلفی از شهروندان بازخورد دادن و مسوولیتپذیری اجتماعی را به دلایل متنوعی میتوانند از برنامه خود حذف کرده باشند؛ دلایلی که
1️⃣در یک سر طیف آن افرادی قرار دارند که هنوز مفاهیمی مانند زندگی جمعی و مسوولیتپذیری اجتماعی برایشان فاقد معنا باشد و
2️⃣در سر دیگر طیف شهروندانی که سرخورده از مشارکتجوییهای مختلف، دیگر توان و انگیزهای برای مشارکت ندارند. هر کدام از این دلایل باشد، میتوان گفت که بازخورد ندادن، نشانهی خوبی برای ایران آینده نیست.
شاید یکی از مسوولیت اجتماعی دیجیکالا زمینهسازی برای افزایش مشارکت کاربران در ثبت نقد و نظر باشد. هرچند این مساله در بلندمدت نیز برای رشد پایدار این کسبوکار اهمیت بالایی دارد.
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
🖊امیر ناظمی
⭕️کلاندادههایی برای خودآگاهی
استیون پینکر در مقدمه کتاب «همه دروغ میگویند» میگوید: «مردم در حریم خصوصی صفحه کلیدشان به عجیبترین چیزها اعتراف میکنند»،
اما واقعیت تنها به سطح فرد ختم نمیشود، بلکه این صفحه کلید است که میتواند بیش از هر پیمایش دیگری تفاوتهای میان ملتهای مختلف را نیز آشکار کند.
در حقیقت صفحه کلیدها آیینههای بزرگی را برای «ما»ی جمعیمان درست میکند تا خود را در آن بنگریم.
به عنوان نمونه این که مردم کشورهای مختلف در برابر شنیدن خبر بارداری همسر چه تفاوتی دارند، شاید بیش از هر پیمایشی در همین صفحه کلید آشکار میشود:
بررسی دادههای جستجو مردم در گوگل نشان میدهد که دغدغهی مکزیکیها این است که چه اشعار یا چه کلام عاشقانهای برای همسر باردار خود بیابند، در حالی که کاربران آمریکایی به دنبال آن هستند تا بدانند چه باید بکنند.
نوعی از رفتار احساسگرایانه (عاشقانه) در برابر رفتار عقلگرایانه (چه باید کرد) که در دو جامعه خود را نشان میدهد، و بررسی یافتههای گوگل آن را آشکار میسازد.
پلتفرمهای بزرگ، مانند دیجیکالا، بر اساس دادههای کلان خود امکان خودآگاهی و خودشناسی جمعی را فراهم میکنند. این امر از طریق مقایسه با پلتفرمهای مشابه در کشورهای دیگر تفاوتها را آشکار سازد.
⭕️یک مقایسه
گزارش سال ۱۴۰۲ دیجیکالا و مقایسه دادههای مربوط به آمازون در سال ۲۰۲۳ میتواند نمونهای قابل توجه در این خودآگاهی جمعی باشد. مقایسهای که میتواند لایههای عمیقتری از رفتار جامعهی ایرانی را آشکار سازد.
بر اساس گزارش دیجیکالا در سال ۱۴۰۲ در کل ۲۵.۸ میلیون سفارش در این پلتفرم ثبت شده است. در زمان مشابه در پلتفرم آمازون در حدود ۵۸۴ میلیون سفارش (۱.۶ میلیون در روز) ثبت شده است. این تفاوت با توجه به بازار جهانی این شرکت و اندازهی آن چندان دور از انتظار نیست و حتی با توجه به جمعیت مخاطب در کشورهای فعال، حتی قابل توجه و تحسینبرانگیز است.
به صورت موازی دیجیکالا در این سال در مجموع ۱۲ میلیون نقد و نظر (Review) بر روی کالاهای عرضهشده دریافت کرده است، در حالی که در زمان مشابه آمازون ۵۷۱.۵ میلیون نقدر و نظر دریافت کرده است. به عبارت دیگر به ازاء هر سفارش در دیجیکالا ۰.۳۸ و در آمازون ۰.۹۸ نقد و نظر ثبت شده است.
همین آمار به خوبی نشان میدهد که میزان بازخورد دادن کاربر ایرانی در مقایسه با کاربر جهانی به شدت پایینتر است و در حدود ۳۹٪ آن قرار دارد.
⭕️چرا نقد و نظر مهم است؟
⏺از منظر کسبوکار
از منظر کسبوکارهای پلتفرمی نقد و نظر اهمیت بالایی دارد چراکه با افزایش تنوع کالاها و همچنین متنوع شدن عرضهکنندگان، همین نقد و نظرها تبدیل به مهمترین راهنمای خرید میشوند.
میزان بازدید روزانه نسبت به کاربرانی که واقعا خرید میکنند، بسیار بالاتر است و دلیل عمدهی این تفاوت در این واقعیت است که بسیاری از کاربران دلیل بازدیدشان از آمازون، نوعی از تحقیقات بازار فردی است، یعنی آنکه پی ببرند تا چه اندازه کالایی که قصد خریدش را دارند، قابل اعتماد است و چه مزیتهایی دارد.
به این ترتیب کسبوکارهای پلتفرمی در مسیر بلوغ خود به شدت نیازمند دریافت نقد و نظر هستند، چرا که با افزایش تنوع کالاهایشان، اگر نقد و نظر عمومی نباشد، به مرور تفاوت میان کالاهای مختلف آشکار نشده و به همان اندازه میزان رضایت از خرید در بلندمدت کاهش مییابد.
⏺از منظر اجتماعی
اما اهمیت این نقد و نظر از منظر اجتماعی و از منظر خودآگاهی جمعی برای جامعهی ایرانی، بسیار بیشتر است. این داده به خوبی آشکار میکند که تمایل به مشارکت اجتماعی، در جامعه ایرانی در سطح پایینی قرار دارد.
اساسا شهروند ایرانی، چندان خود را به دادن بازخورد متعهد نمیداند. اینکه چرا این شهروند چنین رفتاری انجام میدهد میتواند پرسش بزرگی برای پژوهشگران اجتماعی باشد، هرچند هر کدام از ما ممکن است مجموعهای از دلایل را در ذهن خود فهرست کنیم.
بازخورد دادن به عنوان یک رفتار شهروندی، سرآغاز مشارکتجویی است.
در حقیقت گروههای مختلفی از شهروندان بازخورد دادن و مسوولیتپذیری اجتماعی را به دلایل متنوعی میتوانند از برنامه خود حذف کرده باشند؛ دلایلی که
1️⃣در یک سر طیف آن افرادی قرار دارند که هنوز مفاهیمی مانند زندگی جمعی و مسوولیتپذیری اجتماعی برایشان فاقد معنا باشد و
2️⃣در سر دیگر طیف شهروندانی که سرخورده از مشارکتجوییهای مختلف، دیگر توان و انگیزهای برای مشارکت ندارند. هر کدام از این دلایل باشد، میتوان گفت که بازخورد ندادن، نشانهی خوبی برای ایران آینده نیست.
شاید یکی از مسوولیت اجتماعی دیجیکالا زمینهسازی برای افزایش مشارکت کاربران در ثبت نقد و نظر باشد. هرچند این مساله در بلندمدت نیز برای رشد پایدار این کسبوکار اهمیت بالایی دارد.
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
درباره دیجیکالا
ما و کاربران - گزارش سال ۱۴۰۲ دیجی کالا
کاربران دیجیکالا همچنان رکورد ثبت میکنند. از رکورد بازدید روزانه تا تعداد بالای نظراتی که برای کالاها مینویسند. رفتار کاربران دیجیکالا در سال 1402 نشان میدهد چقدر به تخفیفهای این فروشگاه اینترنتی اعتماد دارند و چطور سعی میکنند یک بازدیدکننده صرف نباشند…
Forwarded from تاریخ تحلیلی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
⚛️پارداوکس عشق-تنفر به فناوری
🖊️امیر ناظمی
امروز سالروز برکناری عینالدوله از رییسالوزرایی مظفرالدینشاه است.
میرزا ملکم خان از رجال عصر قاجار نقل میکند:
🔸من برای آوردن تلگراف به ایران جنگیدم. در حالی که شهرها و قصبات اروپا دارای خطوط ارتباطی بودند عین الدوله، اجازه نمیداد در شهرهای ایران، خطوط تلگراف احداث کنم.
🔸عین الدوله معتقد بود: اگر رعایا دارای تلگراف شدند در ولایات و ایالات مملکت محروسه ایران، در جلوی تلگرافخانه تجمع میکنند و از احوال یک دیگر با خبر می شوند و علیه سلطنت آشوب میکنند. منبرای احداث تلگراف با عین الدوله جنگیدم....
از کتاب "فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت"نوشته فريدون آدميت. (نقل از صفحه سهند ایرانمهر عزیز)
پارادوکس فنشیفتگی-فنهراسی
هر فناوری منجر به تقویت #قدرت_حکومت از یک سو و تقویت #قدرت_جامعه از سوی دیگر میشود. به همین نسبت نیز رابطه فناوری با حکومت و جامعه ایران را میتوان در قالب الگویی تکراشونده مشاهده کرد. در حقیقت حکومتهای ایرانی در ۲۰۰ سال گذشته، اغلب یک الگوی تکرارشونده را در مواجهه با فناوری داشتهاند:
1️⃣فنشیفتگی (Technophilia): حکومتها اغلب خوشامدگو و شیفته فناوریهایی بودهاند که قدرت_حکومت را افزایش میدهد، مانند فناوریهای نظامی که از زمان عباسمیرزا تا اکنون مطلوب حکومتها بوده است.
2️⃣فنهراسی (Technophobia): حکومتها به همان اندازه نیز مخالف و هراسناک فناوریهایی بودهاند که قدرت_جامعه را افزایش میدهد.
مشکل و پارادوکس اصلی حکمرانان ایرانی در برابر فناوریهای دوگانه است، یعنی فناوریهایی که از یک سو قدرت_جامعه را افزایش میدهد و از سوی دیگر حاکمیت نیازمند آن است.
داستان ارتباطات (از تلگراف تا اینترنت) یا داستان راهآهن نمونه این فناوریها است.
پارادوکسی شبیه آنچه در دنیای رابطهها با نام «عشق-تنفر» (Hate-Love) شناخته میشود. رابطهای پیچیدهای که ترکیبی از دوگانهای متضاد در یک رابطه است. رابطهای که انگار حد وسط ندارد و همواره در نوسانی میان عشق و تنفر در حرکت است.
پ.ن.: در کتاب جدیدم «#گزیدهخوانی نظریههای تغییر» که با همکاری دوستان دیگر نگارش شد و در حال انتشار است، به برخی از ریشههای این مساله پرداختهام.
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
🖊️امیر ناظمی
امروز سالروز برکناری عینالدوله از رییسالوزرایی مظفرالدینشاه است.
میرزا ملکم خان از رجال عصر قاجار نقل میکند:
🔸من برای آوردن تلگراف به ایران جنگیدم. در حالی که شهرها و قصبات اروپا دارای خطوط ارتباطی بودند عین الدوله، اجازه نمیداد در شهرهای ایران، خطوط تلگراف احداث کنم.
🔸عین الدوله معتقد بود: اگر رعایا دارای تلگراف شدند در ولایات و ایالات مملکت محروسه ایران، در جلوی تلگرافخانه تجمع میکنند و از احوال یک دیگر با خبر می شوند و علیه سلطنت آشوب میکنند. منبرای احداث تلگراف با عین الدوله جنگیدم....
از کتاب "فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت"نوشته فريدون آدميت. (نقل از صفحه سهند ایرانمهر عزیز)
پارادوکس فنشیفتگی-فنهراسی
هر فناوری منجر به تقویت #قدرت_حکومت از یک سو و تقویت #قدرت_جامعه از سوی دیگر میشود. به همین نسبت نیز رابطه فناوری با حکومت و جامعه ایران را میتوان در قالب الگویی تکراشونده مشاهده کرد. در حقیقت حکومتهای ایرانی در ۲۰۰ سال گذشته، اغلب یک الگوی تکرارشونده را در مواجهه با فناوری داشتهاند:
1️⃣فنشیفتگی (Technophilia): حکومتها اغلب خوشامدگو و شیفته فناوریهایی بودهاند که قدرت_حکومت را افزایش میدهد، مانند فناوریهای نظامی که از زمان عباسمیرزا تا اکنون مطلوب حکومتها بوده است.
2️⃣فنهراسی (Technophobia): حکومتها به همان اندازه نیز مخالف و هراسناک فناوریهایی بودهاند که قدرت_جامعه را افزایش میدهد.
مشکل و پارادوکس اصلی حکمرانان ایرانی در برابر فناوریهای دوگانه است، یعنی فناوریهایی که از یک سو قدرت_جامعه را افزایش میدهد و از سوی دیگر حاکمیت نیازمند آن است.
داستان ارتباطات (از تلگراف تا اینترنت) یا داستان راهآهن نمونه این فناوریها است.
پارادوکسی شبیه آنچه در دنیای رابطهها با نام «عشق-تنفر» (Hate-Love) شناخته میشود. رابطهای پیچیدهای که ترکیبی از دوگانهای متضاد در یک رابطه است. رابطهای که انگار حد وسط ندارد و همواره در نوسانی میان عشق و تنفر در حرکت است.
پ.ن.: در کتاب جدیدم «#گزیدهخوانی نظریههای تغییر» که با همکاری دوستان دیگر نگارش شد و در حال انتشار است، به برخی از ریشههای این مساله پرداختهام.
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
ویرگول
پارداوکس عشق-تنفر به فناوری - ویرگول
حکومتهای ایرانی در ۲۰۰ سال گذشته، اغلب یک الگوی تکرارشونده را در مواجهه با فناوری داشتهاند
⚛️معرفی پادکست دغدغه ایران
پادکست دغدغه ایران یکی از پادکستهای پیشرو در زمینه اندیشه توسعه است
این پادکست به معرفی کتابهای مرجع در حوزه جامعهشناسی و نظریههای توسعه میپردازد و همراه با آن تحلیلهای اجتماعی ایران امروز را بر اساس دانش اجتماعی ارائه میدهد. این پادکست درباره مسائل و راهکارهای توسعه و مرتبط با ایران است.
پادکست دغدغه ایران روایت صوتی نوشتارهای محمد فاضلی عزیز، جامعهشناس شناختهشده ایرانی است.
این پادکست از طریق پلتفرمهای زیر قابل دسترسی است:
1️⃣ پلتفرم اپلپادکست (Apple Podcast) بر روی دستگاههای اپل (ios) و دارندگان آیفون، مک، آیپد
2️⃣پلتفرم اسپاتیفای (Spotify)
3️⃣پلتفرم پادبین (Podbean)
4️⃣پلتفرم کستباکس (Castbox)
5️⃣پلتفرم آمازون (Amazon Music)
6️⃣ پلتفرم iHeartRadio
7️⃣پلتفرم Player FM
8️⃣پلتفرم Podchaser
9️⃣پلتفرم Boomplay
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
پادکست دغدغه ایران یکی از پادکستهای پیشرو در زمینه اندیشه توسعه است
این پادکست به معرفی کتابهای مرجع در حوزه جامعهشناسی و نظریههای توسعه میپردازد و همراه با آن تحلیلهای اجتماعی ایران امروز را بر اساس دانش اجتماعی ارائه میدهد. این پادکست درباره مسائل و راهکارهای توسعه و مرتبط با ایران است.
پادکست دغدغه ایران روایت صوتی نوشتارهای محمد فاضلی عزیز، جامعهشناس شناختهشده ایرانی است.
این پادکست از طریق پلتفرمهای زیر قابل دسترسی است:
1️⃣ پلتفرم اپلپادکست (Apple Podcast) بر روی دستگاههای اپل (ios) و دارندگان آیفون، مک، آیپد
2️⃣پلتفرم اسپاتیفای (Spotify)
3️⃣پلتفرم پادبین (Podbean)
4️⃣پلتفرم کستباکس (Castbox)
5️⃣پلتفرم آمازون (Amazon Music)
6️⃣ پلتفرم iHeartRadio
7️⃣پلتفرم Player FM
8️⃣پلتفرم Podchaser
9️⃣پلتفرم Boomplay
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
Apple Podcasts
دغدغه ایران
News Podcast · 121 Episodes · Updated Biweekly
⚛️تاسفهای آیندگان از ما!
🖊امیر ناظمی
این که ما چه موضعی در برابر موضوعهای مختلف اتخاذ میکنیم، اگرچه اهمیت دارد؛ اما اهمیت بالاتر آن است که بر اساس چه چارچوب فکری و تصمیمگیری به آن موضعگیری رسیدهایم.
یکی از منطقهایی که میتوان بر اساس آن به تحلیل چنین اخباری پرداخت، دیدن آن مساله از زاویه دید آیندگان است. این که آیندگان آن عمل را تا چه اندازه بر سرنوشت خود تاثیرگذار خواهند دانست. به عبارتی دیگر، میزان تأسف ناشی از آن عمل، صرف نظر از آن که چه آیندهای اتفاق بیافتد، چه اندازه است.
⭕️آخرش که چه؟
در یادداشتی با عنوان «آخرش که چه؟» ۸سناریوی آینده مساله فلسطین-اسرائیل را چارچوببندی شده است. (بنا بر منطق «حصر عقلی» غیر از این ۸ حالت، حالت دیگری قابل تصور نیست). یعنی این مساله در آینده، در نهایت یکی از این ۸ سرنوشت را پیدا خواهد کرد.
مساله اصلی آن است که کنشها و تصمیمهای بازیگران مختلف تا چه اندازه در راستای کدام سناریو است. برخی از اعمال، در جهت کاهش احتمال یک تحقق یک سناریو است و برخی دیگر در جهت تقویت آن. و مهمتر از اینکه گزینه مطلوب چیست، آن است که کدام گزینهها به صورت کامل رد میشوند.
اسرائیل نتانیاهو و حماس هنیه هر دو با اقدامها مختلفی، سناریوهای نزدیکتر به صلح را مسدود میکردند. این که نتانیاهو به دنبال تشکیل دولت اسرائیل باشد، بدیهی است، همانطور که هنیه به دنبال دولتی برای فلسطینیها باشد. مشکل جایی است که آنها مابقی سناریوها را مسدود کنند. به این ترتیب آنان نه تنها نقطه تعادل این بازی را از بین میبرند، بلکه فراتر از آن، امکان شکلگیری هیچ راهحلی را باقی نمیگذارند.
کارنامه حماس و هنیه نیز از این حیث که او پس از اتفاقات ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷، با مستقل کردن نوار غزه امکان هرگونه مذاکره و توافق را از بین بردند. و با مخالفتشان در خصوص قرارداد اسلو امکان بهرسمیت شناختن را از بین بردند. در حقیقت هنیه و حماس از میان ۸گزینه، ۶گزینه را به سمت امکانناپذیری پیش بردند.
در ارودگاه اسرائیل نتانیاهو نیز به همین ترتیب است. نتانیاهو با هر عمل خود امکانپذیری سایر سناریوها را به حد صفر میرساند. او عامدانه چنین میکند، چرا که قدرت شخص او و حامیانش در اسرائیل وابسته به همین از بین بردن سایر گزینهها است.
⭕️چگونه نتانیاهو سایر گزینهها را غیرممکن میکند؟
نتانیاهو به صورت همزمان از چند طریق حل مساله فلسطین و اسرائیل را به سمت ناممکنی پیش میبرد:
1️⃣عدم پذیرش دولت مستقل فلسطینی
2️⃣استمرار جنگ
3️⃣تقویت تندروها در جبهه مخالف: نتانیاهو از دو طریق به تقویت تندروها در جبهه مخالفاش (از فلسطین و لبنان گرفته تا ایران) میپردازد: از یک سو با تندوریهای خود، طرفداران آنان را زیاد میکند و از سوی دیگر به صورت مستقیم همواره در سیاست داخلی کشورهای رقیب، به نفع تندروها عملیات انجام میدهد. همواره در زمان دولتهای معتدلتر ایران، این اسرائیل بوده است که عملیاتهایی بر ضد آن دولتها انجام داده است. ترور هنیه در روز تحلیف پزشکیان آخرین نمونه آن بوده است.
4️⃣از بین بردن هر دریچه صلح: حزبالله در مقایسه با سایر گروههای مقاومت، ظرفیت گفتوگوی بیشتری داشته است. هدف قرار دادن حزبالله یعنی از بین بردن هر گونه توافق آتی میان این گروه با اسرائیل.
منفجر شدن پیجرها، چه بر اساس نفوذ نرمافزاری و انفجار باتری بوده باشد و چه بر اساس نفوذ سختافزاری و تعبیه مواد منفجره، در هر دو صورت یعنی آن که اسرائیل سالها بر ارتباطات حزبالله شنود کامل داشته است. این شنود یعنی اگر حزبالله از عملیات ۷اکتبر مطلع بوده باشد، اسرائیل هم مطلع بوده است. و اگر حزبالله مطلع نبوده باشد، یعنی نتانیاهو علیرغم این که میدانسته حزبالله درگیر آن نبوده است، اما از روز نخست تلاش کرد تا این جبهه را باز کند. و همه اینها یعنی نتانیاهو جز به کشتن به هیچ چیز فکر نمیکند.
⭕️باز هم آخرش که چه؟
اگر بپذیریم که سناریوهای ۱ (مطلوب اسرائیل نتانیاهو) و ۴ (مطلوب گروه مقاومت) نه به لحاظ منطقی و واقعگرایی در بلندمدت قابلیت اجرایی دارند و نه به لحاظ انسانی و اخلاقی پایداری دارند؛ باید بپذیریم که هر دو طرف این نبرد، دنبالکننده سرابی هستند که جز خون و کشتهشدههای زیاد، نتیجهای نخواهد داشت.
بالاخره آینده چیزی شبیه یکی از ۸ سناریوی بالا خواهد بود. سناریوی ۱ جز با قتلعام فلسطینیها (که نمونهاش در ماههای گذشته در نوار غزه مشاهده شده است) روی نخواهد داد؛ همانطور که سناریوی ۴ یعنی نابودی اسرائیل نیز جز با قتلعام اسرائیلیها روی نخواهد داد. به این ترتیب هر دو سوی ماجرا رویایی جز قتلعام در سر ندارند.
⭕️نتیجهگیری
مساله اسرائیل-فلسطین روز به روز در حال غیرقابل حل شدن است. تندورها همدیگر را تقویت میکنند و این مساله یعنی روز به روز کشتههای بیشتر.
🖊امیر ناظمی
این که ما چه موضعی در برابر موضوعهای مختلف اتخاذ میکنیم، اگرچه اهمیت دارد؛ اما اهمیت بالاتر آن است که بر اساس چه چارچوب فکری و تصمیمگیری به آن موضعگیری رسیدهایم.
یکی از منطقهایی که میتوان بر اساس آن به تحلیل چنین اخباری پرداخت، دیدن آن مساله از زاویه دید آیندگان است. این که آیندگان آن عمل را تا چه اندازه بر سرنوشت خود تاثیرگذار خواهند دانست. به عبارتی دیگر، میزان تأسف ناشی از آن عمل، صرف نظر از آن که چه آیندهای اتفاق بیافتد، چه اندازه است.
⭕️آخرش که چه؟
در یادداشتی با عنوان «آخرش که چه؟» ۸سناریوی آینده مساله فلسطین-اسرائیل را چارچوببندی شده است. (بنا بر منطق «حصر عقلی» غیر از این ۸ حالت، حالت دیگری قابل تصور نیست). یعنی این مساله در آینده، در نهایت یکی از این ۸ سرنوشت را پیدا خواهد کرد.
مساله اصلی آن است که کنشها و تصمیمهای بازیگران مختلف تا چه اندازه در راستای کدام سناریو است. برخی از اعمال، در جهت کاهش احتمال یک تحقق یک سناریو است و برخی دیگر در جهت تقویت آن. و مهمتر از اینکه گزینه مطلوب چیست، آن است که کدام گزینهها به صورت کامل رد میشوند.
اسرائیل نتانیاهو و حماس هنیه هر دو با اقدامها مختلفی، سناریوهای نزدیکتر به صلح را مسدود میکردند. این که نتانیاهو به دنبال تشکیل دولت اسرائیل باشد، بدیهی است، همانطور که هنیه به دنبال دولتی برای فلسطینیها باشد. مشکل جایی است که آنها مابقی سناریوها را مسدود کنند. به این ترتیب آنان نه تنها نقطه تعادل این بازی را از بین میبرند، بلکه فراتر از آن، امکان شکلگیری هیچ راهحلی را باقی نمیگذارند.
کارنامه حماس و هنیه نیز از این حیث که او پس از اتفاقات ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷، با مستقل کردن نوار غزه امکان هرگونه مذاکره و توافق را از بین بردند. و با مخالفتشان در خصوص قرارداد اسلو امکان بهرسمیت شناختن را از بین بردند. در حقیقت هنیه و حماس از میان ۸گزینه، ۶گزینه را به سمت امکانناپذیری پیش بردند.
در ارودگاه اسرائیل نتانیاهو نیز به همین ترتیب است. نتانیاهو با هر عمل خود امکانپذیری سایر سناریوها را به حد صفر میرساند. او عامدانه چنین میکند، چرا که قدرت شخص او و حامیانش در اسرائیل وابسته به همین از بین بردن سایر گزینهها است.
⭕️چگونه نتانیاهو سایر گزینهها را غیرممکن میکند؟
نتانیاهو به صورت همزمان از چند طریق حل مساله فلسطین و اسرائیل را به سمت ناممکنی پیش میبرد:
1️⃣عدم پذیرش دولت مستقل فلسطینی
2️⃣استمرار جنگ
3️⃣تقویت تندروها در جبهه مخالف: نتانیاهو از دو طریق به تقویت تندروها در جبهه مخالفاش (از فلسطین و لبنان گرفته تا ایران) میپردازد: از یک سو با تندوریهای خود، طرفداران آنان را زیاد میکند و از سوی دیگر به صورت مستقیم همواره در سیاست داخلی کشورهای رقیب، به نفع تندروها عملیات انجام میدهد. همواره در زمان دولتهای معتدلتر ایران، این اسرائیل بوده است که عملیاتهایی بر ضد آن دولتها انجام داده است. ترور هنیه در روز تحلیف پزشکیان آخرین نمونه آن بوده است.
4️⃣از بین بردن هر دریچه صلح: حزبالله در مقایسه با سایر گروههای مقاومت، ظرفیت گفتوگوی بیشتری داشته است. هدف قرار دادن حزبالله یعنی از بین بردن هر گونه توافق آتی میان این گروه با اسرائیل.
منفجر شدن پیجرها، چه بر اساس نفوذ نرمافزاری و انفجار باتری بوده باشد و چه بر اساس نفوذ سختافزاری و تعبیه مواد منفجره، در هر دو صورت یعنی آن که اسرائیل سالها بر ارتباطات حزبالله شنود کامل داشته است. این شنود یعنی اگر حزبالله از عملیات ۷اکتبر مطلع بوده باشد، اسرائیل هم مطلع بوده است. و اگر حزبالله مطلع نبوده باشد، یعنی نتانیاهو علیرغم این که میدانسته حزبالله درگیر آن نبوده است، اما از روز نخست تلاش کرد تا این جبهه را باز کند. و همه اینها یعنی نتانیاهو جز به کشتن به هیچ چیز فکر نمیکند.
⭕️باز هم آخرش که چه؟
اگر بپذیریم که سناریوهای ۱ (مطلوب اسرائیل نتانیاهو) و ۴ (مطلوب گروه مقاومت) نه به لحاظ منطقی و واقعگرایی در بلندمدت قابلیت اجرایی دارند و نه به لحاظ انسانی و اخلاقی پایداری دارند؛ باید بپذیریم که هر دو طرف این نبرد، دنبالکننده سرابی هستند که جز خون و کشتهشدههای زیاد، نتیجهای نخواهد داشت.
بالاخره آینده چیزی شبیه یکی از ۸ سناریوی بالا خواهد بود. سناریوی ۱ جز با قتلعام فلسطینیها (که نمونهاش در ماههای گذشته در نوار غزه مشاهده شده است) روی نخواهد داد؛ همانطور که سناریوی ۴ یعنی نابودی اسرائیل نیز جز با قتلعام اسرائیلیها روی نخواهد داد. به این ترتیب هر دو سوی ماجرا رویایی جز قتلعام در سر ندارند.
⭕️نتیجهگیری
مساله اسرائیل-فلسطین روز به روز در حال غیرقابل حل شدن است. تندورها همدیگر را تقویت میکنند و این مساله یعنی روز به روز کشتههای بیشتر.
ویرگول
تاسفهای آیندگان از ما! - ویرگول
مساله اسرائیل و فلسطین روز به روز غیرقابلحلتر میشود. این یادداشتی در خصوص این مساله است.
Forwarded from هنرستان
دوره «نظریههای توسعه با نگاهی به ایران» سفری است به عمق نظریههای توسعه و تأثیر آنها بر تاریخ ایران در ۲۰۰ سال اخیر!
با تحلیل نظریههای کلیدی جهانی و بازخوانی تاریخ توسعه در ایران، شما میتوانید با نگاهی نو، روندهای توسعهای و چالشهای اساسی کشور را از دوران انقلاب صنعتی تا امروز درک کنید و از دیدگاههای نوین برای فهم بهتر مسیر آینده بهره بگیرید. همچنین این مبحث به دانشجویان کمک میکند با ارائه چهارچوب تحلیلی، به درک عمیقتری از چالشها و فرصتهای توسعه در ایران دست یابند.
دکتر امیر ناظمی، معاون سابق وزارت ارتباطات و رئیس سازمان فناوری اطلاعات ایران (۱۳۹۷-۱۴۰۰) و عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی است.
همراهان هنرستان همیشه این فرصت را دارند پیش از دیگران و تا ظرفیت تکمیل نشده، ثبتنام کنند. پس حتما شبکههای اجتماعی هنرستان را دنبال کنید!
خبر خوبتر: این دوره رایگان است!
لینک مستقیم ثبتنام
هنرستان؛ آموزش برای همگان
@Honarestanorg
با تحلیل نظریههای کلیدی جهانی و بازخوانی تاریخ توسعه در ایران، شما میتوانید با نگاهی نو، روندهای توسعهای و چالشهای اساسی کشور را از دوران انقلاب صنعتی تا امروز درک کنید و از دیدگاههای نوین برای فهم بهتر مسیر آینده بهره بگیرید. همچنین این مبحث به دانشجویان کمک میکند با ارائه چهارچوب تحلیلی، به درک عمیقتری از چالشها و فرصتهای توسعه در ایران دست یابند.
دکتر امیر ناظمی، معاون سابق وزارت ارتباطات و رئیس سازمان فناوری اطلاعات ایران (۱۳۹۷-۱۴۰۰) و عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی است.
خبر خوبتر: این دوره رایگان است!
لینک مستقیم ثبتنام
هنرستان؛ آموزش برای همگان
@Honarestanorg
این جلسه نخست از دوره «نظریههای توسعه با نگاهی به ایران» است که توسط امیر ناظمی ارائه میشود. در این دوره نظریههای توسعه به صورت خلاصه مرور میشوند.
این دوره در پلتفرم هنرستان در مهر ۱۴۰۳ برگزار شده است:
https://youtu.be/5U7KOLdxWKI
این دوره در پلتفرم هنرستان در مهر ۱۴۰۳ برگزار شده است:
https://youtu.be/5U7KOLdxWKI
YouTube
درسگفتارهای نظریههای توسعه (۱) - امیر ناظمی
این جلسه نخست از دوره «نظریههای توسعه با نگاهی به ایران» امیر ناظمی است. در این دوره نظریههای توسعه به صورت خلاصه مرور میشوند.
این دوره در پلتفرم هنرستان در مهر ۱۴۰۳ برگزار شده است.
این دوره در پلتفرم هنرستان در مهر ۱۴۰۳ برگزار شده است.
Forwarded from هنرستان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
توجه به مساله توسعه از چه زمانی آغاز شد؟
از جلسه نخست دوره نظریههای توسعه با نگاهی به ایران در هنرستان.
دکتر امیر ناظمی در این دوره، به بررسی نظریههای مختلف توسعه در جهان و تاثیر آنها بر روند تاریخی ایران در طول ۲۰۰ سال گذشته میپردازد.
@honarestanorg
از جلسه نخست دوره نظریههای توسعه با نگاهی به ایران در هنرستان.
دکتر امیر ناظمی در این دوره، به بررسی نظریههای مختلف توسعه در جهان و تاثیر آنها بر روند تاریخی ایران در طول ۲۰۰ سال گذشته میپردازد.
@honarestanorg
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
این روزها که زمان اهدا جوایز نوبل است، پرسشهای زیادی به ذهن ما میآید. اینکه چرا ایران تا کنون برنده نوبل ادبی یا نوبل علمی نداشته است، یک پرسش بزرگ است.
نوبل را خیلیها یک جایزه فردی میدانند، هرچند بیشتر جایزهای جمعی است! یک سیستم باید به خوبی کار کند تا فردی بتواند، یک نظریه یا پژوهش بزرگ را پیش ببرد. در پشت سر هر نوبلیست، انبوهی از آزمایشگاهها و پژوهشگران وجود دارند که تنها در یک سیستم میتوانند منجر به موفقیت آن نظریه یا پژوهش شوند.
به این ترتیب نوبل را میتوان نمادی از توسعهیافتگی یک سیستم (کشورها) و نه یک فرد دانست.
سالها پیش این پرسش در ذهن من شکل گرفت: آیا میان نوبل ادبیات و سایر نوبلهای علمی نسبتی برقرار است؟ و در کمال تعجب بررسی آماریام این فرضیه را تقویت کرد.
بررسی آماری میان جایزه #نوبل_ادبیات با #نوبلهای_علمی (فیزیک، شیمی، پزشکی و اقتصاد) نشاندهنده یک پدیده جالب توجه بود:
۱-کشورهایی که نوبلیست علمی داشتهاند، نوبلیست ادبیات نیز داشتهاند!
۲-نکته جالبتر آن است که کشورهایی که در دهههای اخیر نوبلیست علمی داشتهاند، پیش از آن و چند سال قبلتر، ابتدا نوبلیست ادبیات داشتهاند.
نوبل را خیلیها یک جایزه فردی میدانند، هرچند بیشتر جایزهای جمعی است! یک سیستم باید به خوبی کار کند تا فردی بتواند، یک نظریه یا پژوهش بزرگ را پیش ببرد. در پشت سر هر نوبلیست، انبوهی از آزمایشگاهها و پژوهشگران وجود دارند که تنها در یک سیستم میتوانند منجر به موفقیت آن نظریه یا پژوهش شوند.
به این ترتیب نوبل را میتوان نمادی از توسعهیافتگی یک سیستم (کشورها) و نه یک فرد دانست.
سالها پیش این پرسش در ذهن من شکل گرفت: آیا میان نوبل ادبیات و سایر نوبلهای علمی نسبتی برقرار است؟ و در کمال تعجب بررسی آماریام این فرضیه را تقویت کرد.
بررسی آماری میان جایزه #نوبل_ادبیات با #نوبلهای_علمی (فیزیک، شیمی، پزشکی و اقتصاد) نشاندهنده یک پدیده جالب توجه بود:
۱-کشورهایی که نوبلیست علمی داشتهاند، نوبلیست ادبیات نیز داشتهاند!
۲-نکته جالبتر آن است که کشورهایی که در دهههای اخیر نوبلیست علمی داشتهاند، پیش از آن و چند سال قبلتر، ابتدا نوبلیست ادبیات داشتهاند.
این جلسه دوم از دوره «نظریههای توسعه با نگاهی به ایران» است که توسط امیر ناظمی ارائه میشود. در این دوره نظریههای توسعه به صورت خلاصه مرور میشوند.
این دوره در پلتفرم هنرستان در مهر ۱۴۰۳ برگزار میشود:
https://youtu.be/tAE36bnvfaE
این دوره در پلتفرم هنرستان در مهر ۱۴۰۳ برگزار میشود:
https://youtu.be/tAE36bnvfaE
YouTube
درسگفتارهای نظریههای توسعه (۲) - امیر ناظمی
این جلسه دوم از دوره «نظریههای توسعه با نگاهی به ایران» امیر ناظمی است. در این دوره نظریههای توسعه به صورت خلاصه مرور میشوند.
در این جلسه به نظریههای توسعه زیر پرداخته میشود:
حکومتسازی یا حکومت توانمند
نظریه وابستگی
ساختارگرایی
این دوره در پلتفرم…
در این جلسه به نظریههای توسعه زیر پرداخته میشود:
حکومتسازی یا حکومت توانمند
نظریه وابستگی
ساختارگرایی
این دوره در پلتفرم…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در برخی نظریههای توسعه (مانند نظریه وابستگی)، مساله روابط بینالمللی عامل مهمی در توسعه یا عدمتوسعه کشورها دانسته میشوند.
در جلسه۲ «درسگفتارهای توسعه» اشارهای داشتم به اینکه «توسعه ایران» نیازمند پاسخ به مساله برونگرایی است.
و به صورت تاریخی گزینههای سیاستمداران ایرانی را چنین دستهبندی کردم:
1️⃣ورود به اردوگاه یک توسعهیافته/قدرتمند:
انگلیس (وثوق)
روسیه (اتابک اعظم و روسوفیلهای اکنون)
نیروی سوم مانند آمریکا (میانه پهلوی دوم)
2️⃣موازنه منفی:
مصدق / خمینی
3️⃣موازنه مثبت
امیرکبیر / فروغی / قوامالسلطنه
مشاهده کامل جلسه۲
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate
در جلسه۲ «درسگفتارهای توسعه» اشارهای داشتم به اینکه «توسعه ایران» نیازمند پاسخ به مساله برونگرایی است.
و به صورت تاریخی گزینههای سیاستمداران ایرانی را چنین دستهبندی کردم:
1️⃣ورود به اردوگاه یک توسعهیافته/قدرتمند:
انگلیس (وثوق)
روسیه (اتابک اعظم و روسوفیلهای اکنون)
نیروی سوم مانند آمریکا (میانه پهلوی دوم)
2️⃣موازنه منفی:
مصدق / خمینی
3️⃣موازنه مثبت
امیرکبیر / فروغی / قوامالسلطنه
مشاهده کامل جلسه۲
بهاشتراک بگذارید تا آفریده شود
@ShareNovate