Telegram Web
Audio
◻️◻️◻️◻️

🔷

سونات بهار⭐️
اثر بتهوون ⭐️
[در چهار موومان]
منتشرشده در سال 1801

🔷

✅️@AnalyticTherapy
Forwarded from بوطیقا
#ارتجالا

سالِ پیشین به شادکامی رفت
کاشکی سال تازه ایدون باد

کتلتِ «دیس‌، دیس» سال قدیم
زین‌سپس «دیگ‌، دیگ» و افزون باد

دل ما رغمِ تنگ‌دستی شاد
دل «او» بیم‌ناک و محزون باد

خانه بادا ز اجنبی خالی
تا ابد از سرور، مشحون باد

سهم ما زندگی و مرگی سخت
بهره‌ٔ پیرمردِ مجنون باد


پ.ن: نوروزتان فرخ 🌹
خار تا کِی؟ لاله‌ای در باغِ امیدم نشان

#سعدی

شعرِ تَر
صبا ز حالِ دلِ تنگِ ما چه شرح دهد؟
که چون شکنجِ ورق‌های غنچه تو بر توست

#حافظ

شعرِ تَر
خراب‌حالیِ ما لشکری نمی‌خواهد
بس است آمدن و رفتنِ نفس ما را

#صائب_تبریزی

شعرِ تَر
در این ریاض من آن عندلیبِ دل‌گیرم
که نوبهار و خزانم به زیرِ بال گذشت

#صائب_تبریزی

شعرِ تَر
گر شاخه‌ها دارد تَری، ور سرو دارد سروری
ور گُل کند صد دلبری، ای جان، تو چیزی دیگری!

#مولوی

شعرِ تَر
#سعدی، به لبِ دریا دُردانه کجا یابی؟
در کامِ نهنگان رو، گر می‌طلبی کامی!

شعرِ تَر
از خودیِ خودم خلاصی ده
که‌ز خودم زخم هست، مرهم نیست

#عراقی

شعرِ تَر
من آن غریب‌ام و بی‌کس که تا به روزِ سپید
ستارگان ز برای من اضطراب کنند

#مسعود_سعد_سلمان

شعرِ تَر
خوابِ بیداران ببستی وآن‌گه از نقشِ خیال
تهمتی بر شب‌روانِ خیلِ خواب انداختی

#حافظ

شعرِ تَر
کِلکِ هوسِ تو هرچه زاید بنویس
از نقطه و خط آن‌چه نماید بنویس
دارد این دشت و در سیاهی بسیار
هر چیز که در خیالت آید بنویس

#بیدل_دهلوی

شعرِ تَر
ز یُمنِ جورِ تو اقلیمِ درد آباد است

#کلیم_همدانی

شعرِ تَر
درختِ قدِ صنوبرخرامِ انسان را
مدام رونقِ نوباوهٔ جوانی نیست

#سعدی

شعرِ تَر
از دودِ آهِ ماست که ابر آشکار گشت
وز سیلِ اشکِ ماست که دریا پدید شد

#خواجوی_کرمانی

شعرِ تَر
بیدل، حنایی از چه نگردد بیاضِ چشم؟
خط‌ها به خون نوشته‌ام و پاک کرده‌ام

#بیدل_دهلوی

شعرِ تَر
هرکه بپرسدت که گُلْ مایلِ خار چون شود
مست به دوشِ عاشقان تکیه نما که هم‌چنین!

#صائب_تبریزی

شعرِ تَر
Forwarded from خوشه‌گاه
بارِ غمِ من صبر نپذرفت و عجب نیست
بر کوه اگر عَرْض کنی هم نپذیرد

#خاقانی

خوشه‌گاه
Forwarded from خوشه‌گاه
هریسِن بِرجِران
✍️ کورت وانه‌گات
ترجمه‌ی امیرمحمد شیرازیان

سال ۲۰۸۱ بود و سرانجام همه با هم برابر شده بودند. نه‌فقط در محضرِ خدا و قانون که از هر لحاظ برابر بودند. هیچ کس باهوش‌تر از دیگری نبود. هیچ کس خوش‌قیافه‌تر از دیگری نبود. هیچ کس قوی‌تر یا فرزتر از دیگری نبود. این برابری ماحصلِ متمم‌های ۲۱۱، ۲۱۲ و ۲۱۳ قانونِ اساسی و نظارتِ بی‌وقفه‌ی مأمورانِ تحتِ امرِ رئیسِ مهارسازیِ ایالاتِ متحده بود.
البته هم‌چنان بعضی چیزهای زندگی بر وفقِ مراد نبودند. مثلاً ماهِ آوریل هنوز آن‌قدرها بهاری نشده بود و کفرِ مردم را درمی‌آورد. درست در همین ماهِ خفه و دَم‌کرده بود که مأمورانِ ر. م. هریسِن، پسرِ چهارده‌ساله‌ی جورج و هِیزِل بِرجِران، را با خود بردند.
اتفاقِ دردناکی بود، قبول، ولی جورج و هِیزِل نمی‌توانستند خیلی به آن فکر کنند. هوشِ هِیزِل کاملاً معمولی بود، یعنی فکری می‌آمد در ذهنش، چند لحظه می‌ماند و… پَر. جورج هم با این‌که هوشش خیلی بالاتر از حدِ معمول بود، رادیوی کوچکِ مهارسازِ ذهن در گوشش داشت. قانوناً همیشه باید در گوشش می‌بود. رادیو روی موجِ فرستنده‌ی دولتی تنظیم شده بود. تقریباً هر بیست ثانیه یک بار فرستنده صدایی زیر و جیغ پخش می‌کرد تا مبادا آدم‌هایی مثلِ جورج استفاده‌ی ناعادلانه‌ای از مغزشان بکنند.

📖 ادامه‌ی این داستانِ کوتاه را در زودبین (Instant View) بخوانید.
زمانِ مطالعه: ۱۱ دقیقه

#کورت_وانه‌گات #امیرمحمد_شیرازیان #داستان_کوتاه #علمی‌تخیلی #داستان‌ها

خوشه‌گاه
2025/07/06 06:09:09
Back to Top
HTML Embed Code: