امشب منم مهمان تو، دستِ من و دامان تو
یا قفل در وا میکنی، یا تا سحر دف میزنم
- اسحاق انور و رضا دربندی |شعر۹|
یا قفل در وا میکنی، یا تا سحر دف میزنم
- اسحاق انور و رضا دربندی |شعر۹|
چهها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم
مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم
طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری
غلط میگفت خود را کشتم و درمان خود کردم
- وحشی بافقی |شعر۹|
مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم
طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری
غلط میگفت خود را کشتم و درمان خود کردم
- وحشی بافقی |شعر۹|