کسی که جوابتو با سردی می ده،
یه خوبی داره، اینکه میفهمی ازت دلخوره.
با سرد بودنش داره می گه ازت ناراحتم.
ولی وقتی بعد از اینکه کلی ناراحتش کردی و
اون دیگه ناراحت نبود و جوابتو مثل همیشه داد،
این یعنی بدترین اتفاقی که می تونه بیفته.
یعنی دیگه تورو از قلبش انداخته بیرون
و دیگه حتی نمیتونی ناراحتش کنی و
درواقع دیگه حرفات براش مهم نیست.
مواظب باشین هیچوقت کار به این مرحله نرسه
چون هیچگونه راه برگشتی وجود نداره.
-آرش جیم.
یه خوبی داره، اینکه میفهمی ازت دلخوره.
با سرد بودنش داره می گه ازت ناراحتم.
ولی وقتی بعد از اینکه کلی ناراحتش کردی و
اون دیگه ناراحت نبود و جوابتو مثل همیشه داد،
این یعنی بدترین اتفاقی که می تونه بیفته.
یعنی دیگه تورو از قلبش انداخته بیرون
و دیگه حتی نمیتونی ناراحتش کنی و
درواقع دیگه حرفات براش مهم نیست.
مواظب باشین هیچوقت کار به این مرحله نرسه
چون هیچگونه راه برگشتی وجود نداره.
-آرش جیم.
جایی راجع به سکوت میخوندم که میگفت:
"سکوت انتهای محبت ما به کسی است که از او خشمی در خویشتن داریم، اما توان از دست دادنش را نه". چقدر میفهمم چی میگه.
"سکوت انتهای محبت ما به کسی است که از او خشمی در خویشتن داریم، اما توان از دست دادنش را نه". چقدر میفهمم چی میگه.
میگفت نجات دهنده در آینه است ولی بیاید قبول کنیم نجات دهنده گاهی خانواده است، رفیقه، یه کتابه، یه پادکسته، یه مهارته، یه پیاده رویه، یه قهوست، یه حمومه، گاهی آشنایی با آدمها و تجربههای جدیده، شاید یه فیلم یا سریاله، موسیقیه، تراپیسته، همیشه دنبال نجات دهنده تو آینه نگرد، اون هم گاهی خسته میشه و از پس خودش بر نمیاد.
احساس میکنم بیش از حد بودم و بیش از حد نوشتم و بیش از حد حرف زدم و بیش از حد دوست داشتم و بیش از حد احساس خرج کردم و بیش از حد انرژی گذاشتم و بیش از حد تلاش کردم و بیش از حد خواستم و بیش از حد اعتماد کردم و بیش از حد بغض کردم و بیش از حد غصه خوردم و بیش از حد گذشتم و بیش از حد تقلا کردم و بیش از حد نگران بودم و بیش از حد خستهام.
-تارا.
-تارا.
معمولا خیلی صبوری میکنم با آدما دعوا نکنم خیلی تحمل میکنم خیلی حوصله میکنم اما وقتی با یکی دعوام میشه انقدر خشم و نفرت دارم که حرفام باعث میشه دعوا توی دو دقیقه تموم بشه، ماجرا همینجا تموم نمیشه من دو هفته دو ماه حتی دو سال میتونم به اون دو دقیقه فکر کنم و خودمو عذاب بدم.
من پروفایلت رو هزار بار دیگه هم که شده نگاه میکنم اما ?text you again هرگز عزیزم.
تو اورثینک میکنی، چون نمینویسی.
تو اضطراب داری، چون عمل نمیکنی.
تو امروز و فردا میکنی، چون برنامه نداری.
تو استرس داری، چون تمرین نمیکنی.
ذهن روشنی نداری، چون افکارتو نمینویسی.
تو احساس میکنی گم شدی، چون هنوز دنبال هدف خودت نرفتی.
دنبال تایید دیگران هستی، چون هنوز اونو درون خودت پیدا نکردی.
تو احساس غرق شدن میکنی، چون میخوای چیزی رو کنترل کنی که از دستت خارجه.
همه مشکلاتت راه حل دارن، تو فقط باید شهامت برداشتن قدم اول رو داشته باشی.
تو اضطراب داری، چون عمل نمیکنی.
تو امروز و فردا میکنی، چون برنامه نداری.
تو استرس داری، چون تمرین نمیکنی.
ذهن روشنی نداری، چون افکارتو نمینویسی.
تو احساس میکنی گم شدی، چون هنوز دنبال هدف خودت نرفتی.
دنبال تایید دیگران هستی، چون هنوز اونو درون خودت پیدا نکردی.
تو احساس غرق شدن میکنی، چون میخوای چیزی رو کنترل کنی که از دستت خارجه.
همه مشکلاتت راه حل دارن، تو فقط باید شهامت برداشتن قدم اول رو داشته باشی.
دیگه نگو تولدم مبارک به جاش بگو:
• don't count your candles, just enjoy the glow.
شمع هات رو نشمر از درخشش لذت ببر.
• 365 days but this one is mine.
از ۳۶۵ روز، این یه روز مال منه .
• Live your life&forget your age.
زندگی کن، سن یه عدده.
• I'm not getting old
I'm getting better.
پیرتر نمیشم، بهتر میشم.
• don't count your candles, just enjoy the glow.
شمع هات رو نشمر از درخشش لذت ببر.
• 365 days but this one is mine.
از ۳۶۵ روز، این یه روز مال منه .
• Live your life&forget your age.
زندگی کن، سن یه عدده.
• I'm not getting old
I'm getting better.
پیرتر نمیشم، بهتر میشم.
Un jour tu ris, un jour tu pleures (No Soy De Aqui)
Julio Iglesias - Topic
روزتونو با این آهنگ فرانسوی کلاسیک شروع کنید.
@sogoandfuckyourlove
@sogoandfuckyourlove
چقدر با این متن همدردی کردم:
حالم ازت بهم میخوره؛
ولی عمیقا الان دوست دارم بغلت کنم و بوت کنم، دلم برات تنگ شده ولی حتی نمیخوام ببینمت.
حالم ازت بهم میخوره؛
ولی عمیقا الان دوست دارم بغلت کنم و بوت کنم، دلم برات تنگ شده ولی حتی نمیخوام ببینمت.
یعنی تو یاد من نیوفتادی؟ وقتی داشتی از جاهایی که خاطره داشتیم میگذشتی؟ وقتی چشات به کادوهایی که بهت داده بودم تو اتاقت میوفتاد؟ وقتی داشتی به پلی لیستت که نصفشو من برات فرستاده بودم گوش میدادی؟ یعنی وقتی بارون میومد دلت برام تنگ نشد؟ وقتی هوا سرد بود کسی نبود کتشو بهت بده بغلت کنه چی؟ یعنی دوستات دیگه سراغ منو ازت نگرفتن؟ وقتی اتفاق جدید میوفتاد دلت نخواست بیای پیشم و تعریفش کنی؟ وقتی کسی نبود در ماشینو برات باز کنه چی؟ وقتی مجبور بودی پشت همه داخل جایی بشی یادت نیوفتاد اگه من بودم مجبورت میکردم اول بری؟ وقتی ناراحت و نا امید میشدی تو فکرت نبود بیای جای کسی که همیشه برات خونه بود؟ وقتی اذیتت میکردن گریه میکردی ذهنت جای من نیومد؟ شراب دیدی یاد من نیوفتادی؟ دستت خونی میشد کسی نبود برات چسب بزنه چی؟ وقتی فیلم میدیدی؟ اخرشب چایی میخوردی؟میخواستی بری جاهای رندوم یهویی دلت نمیخواست منم کنارت بودم؟ دیگه کی مثل من لقبای عجیب غریب برات میذاشت؟ کی مثل من لوست میکرد؟ دلت برای به جون هم افتادنمون موقع حساب کردن دیوونه بازیامون رقصیدنامون تنگ نشده؟ اگه بگی نه باور نمیکنم. برگرد خونه. منتظرتم.
-دیاکو.
-دیاکو.
من توی بحث و دعوا خیلی از تو عصبی تر و پر تر بودم، خیلیم زبونم از تو تیز تر بود، و بیش از اندازه حرف داشتم که میتونستم بزنم، ولی بازم حرفیو نزدم که حس میکردم دلتو میشکنه.
ازم پرسید: چی باعث میشه یک نفر نویسنده بشه؟
گفتم: خیلی ساده ست. یا حرفاتو روی کاغذ مینویسی، یا خودتو از پل پرت میکنی پایین.
گفتم: خیلی ساده ست. یا حرفاتو روی کاغذ مینویسی، یا خودتو از پل پرت میکنی پایین.
مستقل شدن و مسئولیت پذیری زیاد رو واقعا هیچ دختری انتخاب نکرده، بلکه چون تو مسیر زندگیش آدم امنی ندیده این لایف استایل شده توفیق اجباری.
وقتی میگم "چه خبر؟! روزت چطور بود؟" ، انتظار دارم برام صد تا ویدیو مسیج بگیری و یه عالمه مسیج بدی و رمان بنویسی تا بخونم. نه که بگی "سلامتی” پدرسگ.
وقتی بغلم میکنی دنیا برام قشنگ میشه، ابرای سیاه و دلگیر میرن، وجودم رنگین کمونی میشه، لباسم بوی تورو میگیره، لبخندم قشنگ تر میشه، چشمام برق میزنه، دردا و غمام یادم میره، ارومم، امنم، خوشحالم.
بیشتر بگم یا الان میای بغلم کنی؟
بیشتر بگم یا الان میای بغلم کنی؟