Dr_Pesaran.pdf
8.5 MB
هفته نامه تجارت فردا - شماره ۵۶۷🔻
✍️ از شیراز تا کمبریج
این عنوان پرونده ارزشمندی است که تجارت فردا برای اقتصاددان مطرح ایرانی، آقای دکتر هاشم پسران تهیه کرده است.
محمد هاشم پسران شناخته شده ترین اقتصاددان ایرانی در محافل علمی دنیاست که مقالاتش در رده پرارجاعترین اقتصاددانهای جهان است.
بر اساس رتبهبندی سایت (ideas) دکتر پسران از نظر ارجاع به مقالات در میان سرشناسترین اقتصاددانان جهان در رتبه 4 قرار دارد.
در حال حاضر آندره شلیفر در رتبه اول این فهرست قرار دارد، جیمز هکمن در رتبه دوم است، دارون عجماوغلو که امسال جایزه نوبل اقتصاد را از آن خود کرد، در رتبه سوم است و محمد هاشمپسران در رتبه چهارم قرار دارد. رابرت بارو نیز در رتبه پنجم قرار گرفته است. او در فروردین سال 1325 در شیراز متولد شد و پس از اتمام تحصیلات مقدماتی در دبیرستان نمازی شیراز در پاییز 1343 با اخذ بورسیه از بانک مرکزی ایران به دانشگاه سالفورد در منچستر انگلیس رفت تا حسابدار شود. پسران چهار سال بعد در رشته ریاضیات پیشـرفته که ترکیبی از دروس ریاضیات، اقتصاد و آمار بود مدرک لیسـانس خود را دریافت کرد و بلافاصله تحصیلات تکمیلی را در دانشگاه کمبریج پی گرفت. دوره ای را به عنوان دانشجوی میهمان در دانشگاه هاروارد گذراند و در خردادماه 1351 موفق به اخذ مـدرک دکترای اقتصاد شد و به ایران بازگشت تا برای انجام تعهداتش به بانک مرکزی چند سـالی در مقام مشاور بانک مرکزی و سپس به عنوان ریاست مرکز تحقیقات این نهاد فعالیت کند. پس از آن پسران دوباره راهی کمبریج شد و در مقام استادی، کرسی اقتصاد این دانشــگاه را تا زمان بازنشستگی در اختیار گرفت و بعد از آن برای ادامه فعالیتهای مطالعاتی خود راهی دانشگاه کالیفرنیای جنوبی در لس آنجلس شد. چند سال پیش نامش به عنوان یکی از نامزدهای نوبل اقتصاد مطرح شد و...
▪️▪️▪️
مدتی پیش آقای دکتر پسران به دانشگاه ما آمده بود و به لطف و هماهنگی دوستان عزیز دکتر حامد قدوسی و دکتر مهدی راستاد ناهار فرصت گفتگو با ایشان فراهم شد. به گمانم وجه جذاب گفتگو با پژوهشگران حوزه اقتصاد این است که این علم محل پیوند مدلهای ریاضی با اتفاقات سیاسی-اجتماعی است. آن روز فرصتی شد که چند بیتی هم از مرحوم سمندر برای دکتر پسران بخوانم:
افسوس ، که سبزه ی چَکُرِ بانمکُم رفت
سِهره ی کپلُم ، گمپِ گلم ، شاپرکم رفت
خواسَم بگمِش که عشق من تنقُلک نیس
هی گِلّگی کِردم تو مایه ی دل پِتکم رفت
او مثل بهار رفت و تو صحروی دلِ تنگم
کاهو پرَکم ، تَرتیزکُم ، ترخونکم رفت...
[لینک با صدای مرحوم سمندر+]
▪️▪️▪️
این پرونده هفته نامه تجارت فردا را ملاحظه کنید (سپاس از جناب محمدطاهری و همکارانشان) و یادداشت به قلم زیبای دکتر حامد قدوسی را مطالعه نمایید. سوالات حامد قدوسی در این یادداشت، سوالاتی است که برای یک پژوهشگر جوان اقتصاد از یک استاد پیشکسوت این علم مطرح می شود. چطور و چگونه، این مسیر را طی کردی؟
مشاهده ذهن بالنده ایرانی در محافل بین المللی واقعا شوق انگیز است.
چون فلاطون خم نشینِ شراب/
سرّ حکمت به ما که گوید باز؟!
#حافظ
https://www.tgoop.com/solseghalam/2452
این عنوان پرونده ارزشمندی است که تجارت فردا برای اقتصاددان مطرح ایرانی، آقای دکتر هاشم پسران تهیه کرده است.
محمد هاشم پسران شناخته شده ترین اقتصاددان ایرانی در محافل علمی دنیاست که مقالاتش در رده پرارجاعترین اقتصاددانهای جهان است.
بر اساس رتبهبندی سایت (ideas) دکتر پسران از نظر ارجاع به مقالات در میان سرشناسترین اقتصاددانان جهان در رتبه 4 قرار دارد.
در حال حاضر آندره شلیفر در رتبه اول این فهرست قرار دارد، جیمز هکمن در رتبه دوم است، دارون عجماوغلو که امسال جایزه نوبل اقتصاد را از آن خود کرد، در رتبه سوم است و محمد هاشمپسران در رتبه چهارم قرار دارد. رابرت بارو نیز در رتبه پنجم قرار گرفته است. او در فروردین سال 1325 در شیراز متولد شد و پس از اتمام تحصیلات مقدماتی در دبیرستان نمازی شیراز در پاییز 1343 با اخذ بورسیه از بانک مرکزی ایران به دانشگاه سالفورد در منچستر انگلیس رفت تا حسابدار شود. پسران چهار سال بعد در رشته ریاضیات پیشـرفته که ترکیبی از دروس ریاضیات، اقتصاد و آمار بود مدرک لیسـانس خود را دریافت کرد و بلافاصله تحصیلات تکمیلی را در دانشگاه کمبریج پی گرفت. دوره ای را به عنوان دانشجوی میهمان در دانشگاه هاروارد گذراند و در خردادماه 1351 موفق به اخذ مـدرک دکترای اقتصاد شد و به ایران بازگشت تا برای انجام تعهداتش به بانک مرکزی چند سـالی در مقام مشاور بانک مرکزی و سپس به عنوان ریاست مرکز تحقیقات این نهاد فعالیت کند. پس از آن پسران دوباره راهی کمبریج شد و در مقام استادی، کرسی اقتصاد این دانشــگاه را تا زمان بازنشستگی در اختیار گرفت و بعد از آن برای ادامه فعالیتهای مطالعاتی خود راهی دانشگاه کالیفرنیای جنوبی در لس آنجلس شد. چند سال پیش نامش به عنوان یکی از نامزدهای نوبل اقتصاد مطرح شد و...
▪️▪️▪️
مدتی پیش آقای دکتر پسران به دانشگاه ما آمده بود و به لطف و هماهنگی دوستان عزیز دکتر حامد قدوسی و دکتر مهدی راستاد ناهار فرصت گفتگو با ایشان فراهم شد. به گمانم وجه جذاب گفتگو با پژوهشگران حوزه اقتصاد این است که این علم محل پیوند مدلهای ریاضی با اتفاقات سیاسی-اجتماعی است. آن روز فرصتی شد که چند بیتی هم از مرحوم سمندر برای دکتر پسران بخوانم:
افسوس ، که سبزه ی چَکُرِ بانمکُم رفت
سِهره ی کپلُم ، گمپِ گلم ، شاپرکم رفت
خواسَم بگمِش که عشق من تنقُلک نیس
هی گِلّگی کِردم تو مایه ی دل پِتکم رفت
او مثل بهار رفت و تو صحروی دلِ تنگم
کاهو پرَکم ، تَرتیزکُم ، ترخونکم رفت...
[لینک با صدای مرحوم سمندر+]
▪️▪️▪️
این پرونده هفته نامه تجارت فردا را ملاحظه کنید (سپاس از جناب محمدطاهری و همکارانشان) و یادداشت به قلم زیبای دکتر حامد قدوسی را مطالعه نمایید. سوالات حامد قدوسی در این یادداشت، سوالاتی است که برای یک پژوهشگر جوان اقتصاد از یک استاد پیشکسوت این علم مطرح می شود. چطور و چگونه، این مسیر را طی کردی؟
مشاهده ذهن بالنده ایرانی در محافل بین المللی واقعا شوق انگیز است.
چون فلاطون خم نشینِ شراب/
سرّ حکمت به ما که گوید باز؟!
#حافظ
https://www.tgoop.com/solseghalam/2452
Telegram
ارزیابی شتابزده
هفته نامه تجارت فردا - شماره ۵۶۷🔻
ارزیابی شتابزده
✍️ارقام حیرت انگیز 🔷تیراندازی پریشب در کالیفرنیا از این باب اسباب حیرت بود که تنها چند روز بعد از اتفاق کشتار یهودیان در کنیسه ای در پیتسبورگ رخ داد. سوالی که همیشه مطرح می شود اینکه چرا کسی کاری نمی کند؟ چرا این ماجرایِ اسلحه در آمریکا حل نمی شود؟ در این…
✍️فوق لیسانس سارا
محمدرضا اسلامی
🔵 ۱- زمانی که در دفتر مهندسین مشاور در سانفرانسیسکو کار می کردم یکی از همکارانمان دختری بود به اسم سارا که کارهای محاسباتی طرح توسعه ترمینال فرودگاه لاگواردیا را انجام می داد. او مدرک کارشناسی را از دانشگاه پلی تکنیک ایالتی کالیفرنیا (Cal Poly) و مدرک کارشناسی ارشد سازه را از دانشگاه کرنل گرفته بود.
آن زمان هنوز درک روشن از فضای جامعه آمریکا نداشتم و برایم سوال بود که چرا معاون فنی شرکت اینقدر سارا را تحویل می گیرد در حالی که چندین «دکترای سازه» در شرکت هستند؟ بعدها فهمیدم که خانوادههای آمریکایی برای اینکه فرزندشان بتواند به انتهایِ دوره ارشد برسد چه دشواری و صعوبت قابل توجهی را باید متحمل شوند. (این خلاف پیش فرض ذهنیام درباره یک کشور توسعه یافته بود).
🔵۲- یک بار در خلال صحبتها، سارا از خاطرات دوران دانشجویی اش میگفت. با حالتی از تاسف گفت: خواندنِ دوره کارشناسی ارشد برای من و خانواده ام هفتاد هزار دلار هزینه داشت (شهریه دانشگاه به علاوه هزینههای تحصیل و زندگی دانشجویی). بعد با خوشحالی گفت: البته روزی که فارغ التحصیل شدم پدرم گفت «الان دیگه می تونم یک نفس راحت بکشم چون خیالم راحت هست که در دانشگاه بخاطر تیراندازی کشته نشدی».
در صحبت سارا دو گزاره وجود داشت که آن زمان با هر دو گزاره بیگانه بودم و درک روشنی از آنها نداشتم. اول اینکه آن زمان نمی فهمیدم دوره کارشناسی ارشد چه فشار مالی وحشتناکی به خانواده آمریکایی تحمیل می کند (به این بحث در پادکست دغدغه ایران دکتر محمدفاضلی اشاره شد «لینک+») و دوم اینکه نمی فهمیدم آیا واقعا یک پدر روز فارغ التحصیلی دخترش «علت خوشحالی»اش این است که دخترش تیر نخورده؟ شادی اصلیِ پدر از این نیست که دخترش در آستانه مرحله جدیدی از زندگی قرار گرفته، و حتی شادی پدر از بابت آن نیست که از شرّ هزینه های کمرشکن دانشگاه خلاص شده اند؛ بلکه شادمانی پدر از این است که دخترش «زنده مانده است».
🔵 ۳- روز 4 دسامبر آزمون پایان ترم درس مکانیک جامدات (مقاومت مصالح) را از دانشجویانم گرفتم. از سالن آزمون که بیرون آمدم و اخبار را چک کردم متوجه شدم که در یک مدرسه ابتدایی در کالیفرنیا تیراندازی شده و تعدادی کودک حالشان وخیم است (لینک). بخش تلخ خبر این بود که دو کودک پیش دبستانی هم تیر خورده بودند. (بگذریم از ترومای ذهنی که برای بچه های «تیرنخورده» باقی می ماند)
امروز 17 دسامبر کار تصحیح برگه های امتحان مکانیک جامدات تمام شد و بالاخره نمرات را در وب سایت دانشگاه وارد کردم. نفسی کشیدم. گفتم اخبار را چک کنم. در کمال شگفتی صدر اخبار CNN خبر مربوط به تیراندازی در یک مدرسه دیگر است (لینک). و کودکانی دیگر که زخمی یا کشته شده اند. و کودکانی که تا سالها درگیر ترومای روحی وحشت خواهند بود. وحشت آنچه که امروز تجربه کرده اند.
🔵 ۴- الان سالها پس از آن گفتگو با سارا، حالِ پدر او را بهتر درک می کنم. الان، بهتر می فهمم این ماجرا چقدر واقعی و چه اندازه خطرناک است. از فاصله روزی که آزمون پایان ترم برگزار شده تا فاصله روزی که تصحیح برگه هایم تمام شده در دو مدرسه آمریکایی حادثه تیراندازی رخ داده.
اما چرا کسی کاری نمی کند؟
🔵 ۵- باراک اوباما در طی دوران ریاست جمهوری اش دو بار در برابر دوربین خبرنگاران گریه کرد. بار نخست در 14 دسامبر 2012 بعد از خبر تیراندازی در مدرسه ابتدایی
Hook Elementary School
که در آن 20 کودک به همراه 6 معلم بزرگسال در مدرسه کشته شدند.
بار دوم، 5 ژانویه 2016 در سخنرانی معروف
Gun Control Speech
که به بحث لزوم کنترل اسلحه در آمریکا پرداخت و درباره کشتار کودکان بیگناه در مدارس اشاره کرد.
با اینکه اوباما و همچنین نمایندگان دموکرات بارها تلاشهای بسیاری کرده اند، ولی مشکل همچنان پابرجاست.
عملا نه آن گریهها و اشکها، و نه کنشهای سیاستمداران مشکل را حل نکرده است. چرا؟
🔵 ۶- برای پاسخ به این سوال از چندسال پیش درباره مسئله اسلحه در آمریکا مطالعه می کنم. چند سال پیش یادداشتی تحت عنوان «تاتامی در ژاپن و اسلحه در آمریکا» در کانال منتشر شد. اکنون سالها پس از آن یادداشت متوجه شده ام که چقدر مسئله آزادی سلاح در آمریکا پیچیدهتر از آن چیزی است که در یادداشت مذکور به آن پرداخته شده است.
عملا پیچیدگی این بحث مانع از آن شده که این موضوع حل شود.
پیچیدگی بحث اسلحه در آمریکا (مشابه سایر مباحث انسانی) به پارامترهای مختلف مرتبط است. اما ۲ بحث اصلی که به هم گره خوردهاند یکی مسئله «تولید» اسلحه، و دیگری مسئله «آزادی مالکیت» اسلحه است. در این رشته استوری 👇تلاش شده که به این دو موضوعِ متفاوت، پرداخته شود. در سمت شرق عالم که ما همیشه «مصرف کننده اسلحه» بوده ایم، بحث «تولید» اسلحه و تاریخچه اش مغفول است…
لینک ادامه این بحث +
(در هایلایت صفحه، در پوشه "اسلحه در آمریکا")
www.tgoop.com/solseghalam
محمدرضا اسلامی
🔵 ۱- زمانی که در دفتر مهندسین مشاور در سانفرانسیسکو کار می کردم یکی از همکارانمان دختری بود به اسم سارا که کارهای محاسباتی طرح توسعه ترمینال فرودگاه لاگواردیا را انجام می داد. او مدرک کارشناسی را از دانشگاه پلی تکنیک ایالتی کالیفرنیا (Cal Poly) و مدرک کارشناسی ارشد سازه را از دانشگاه کرنل گرفته بود.
آن زمان هنوز درک روشن از فضای جامعه آمریکا نداشتم و برایم سوال بود که چرا معاون فنی شرکت اینقدر سارا را تحویل می گیرد در حالی که چندین «دکترای سازه» در شرکت هستند؟ بعدها فهمیدم که خانوادههای آمریکایی برای اینکه فرزندشان بتواند به انتهایِ دوره ارشد برسد چه دشواری و صعوبت قابل توجهی را باید متحمل شوند. (این خلاف پیش فرض ذهنیام درباره یک کشور توسعه یافته بود).
🔵۲- یک بار در خلال صحبتها، سارا از خاطرات دوران دانشجویی اش میگفت. با حالتی از تاسف گفت: خواندنِ دوره کارشناسی ارشد برای من و خانواده ام هفتاد هزار دلار هزینه داشت (شهریه دانشگاه به علاوه هزینههای تحصیل و زندگی دانشجویی). بعد با خوشحالی گفت: البته روزی که فارغ التحصیل شدم پدرم گفت «الان دیگه می تونم یک نفس راحت بکشم چون خیالم راحت هست که در دانشگاه بخاطر تیراندازی کشته نشدی».
در صحبت سارا دو گزاره وجود داشت که آن زمان با هر دو گزاره بیگانه بودم و درک روشنی از آنها نداشتم. اول اینکه آن زمان نمی فهمیدم دوره کارشناسی ارشد چه فشار مالی وحشتناکی به خانواده آمریکایی تحمیل می کند (به این بحث در پادکست دغدغه ایران دکتر محمدفاضلی اشاره شد «لینک+») و دوم اینکه نمی فهمیدم آیا واقعا یک پدر روز فارغ التحصیلی دخترش «علت خوشحالی»اش این است که دخترش تیر نخورده؟ شادی اصلیِ پدر از این نیست که دخترش در آستانه مرحله جدیدی از زندگی قرار گرفته، و حتی شادی پدر از بابت آن نیست که از شرّ هزینه های کمرشکن دانشگاه خلاص شده اند؛ بلکه شادمانی پدر از این است که دخترش «زنده مانده است».
🔵 ۳- روز 4 دسامبر آزمون پایان ترم درس مکانیک جامدات (مقاومت مصالح) را از دانشجویانم گرفتم. از سالن آزمون که بیرون آمدم و اخبار را چک کردم متوجه شدم که در یک مدرسه ابتدایی در کالیفرنیا تیراندازی شده و تعدادی کودک حالشان وخیم است (لینک). بخش تلخ خبر این بود که دو کودک پیش دبستانی هم تیر خورده بودند. (بگذریم از ترومای ذهنی که برای بچه های «تیرنخورده» باقی می ماند)
امروز 17 دسامبر کار تصحیح برگه های امتحان مکانیک جامدات تمام شد و بالاخره نمرات را در وب سایت دانشگاه وارد کردم. نفسی کشیدم. گفتم اخبار را چک کنم. در کمال شگفتی صدر اخبار CNN خبر مربوط به تیراندازی در یک مدرسه دیگر است (لینک). و کودکانی دیگر که زخمی یا کشته شده اند. و کودکانی که تا سالها درگیر ترومای روحی وحشت خواهند بود. وحشت آنچه که امروز تجربه کرده اند.
🔵 ۴- الان سالها پس از آن گفتگو با سارا، حالِ پدر او را بهتر درک می کنم. الان، بهتر می فهمم این ماجرا چقدر واقعی و چه اندازه خطرناک است. از فاصله روزی که آزمون پایان ترم برگزار شده تا فاصله روزی که تصحیح برگه هایم تمام شده در دو مدرسه آمریکایی حادثه تیراندازی رخ داده.
اما چرا کسی کاری نمی کند؟
🔵 ۵- باراک اوباما در طی دوران ریاست جمهوری اش دو بار در برابر دوربین خبرنگاران گریه کرد. بار نخست در 14 دسامبر 2012 بعد از خبر تیراندازی در مدرسه ابتدایی
Hook Elementary School
که در آن 20 کودک به همراه 6 معلم بزرگسال در مدرسه کشته شدند.
بار دوم، 5 ژانویه 2016 در سخنرانی معروف
Gun Control Speech
که به بحث لزوم کنترل اسلحه در آمریکا پرداخت و درباره کشتار کودکان بیگناه در مدارس اشاره کرد.
با اینکه اوباما و همچنین نمایندگان دموکرات بارها تلاشهای بسیاری کرده اند، ولی مشکل همچنان پابرجاست.
عملا نه آن گریهها و اشکها، و نه کنشهای سیاستمداران مشکل را حل نکرده است. چرا؟
🔵 ۶- برای پاسخ به این سوال از چندسال پیش درباره مسئله اسلحه در آمریکا مطالعه می کنم. چند سال پیش یادداشتی تحت عنوان «تاتامی در ژاپن و اسلحه در آمریکا» در کانال منتشر شد. اکنون سالها پس از آن یادداشت متوجه شده ام که چقدر مسئله آزادی سلاح در آمریکا پیچیدهتر از آن چیزی است که در یادداشت مذکور به آن پرداخته شده است.
عملا پیچیدگی این بحث مانع از آن شده که این موضوع حل شود.
پیچیدگی بحث اسلحه در آمریکا (مشابه سایر مباحث انسانی) به پارامترهای مختلف مرتبط است. اما ۲ بحث اصلی که به هم گره خوردهاند یکی مسئله «تولید» اسلحه، و دیگری مسئله «آزادی مالکیت» اسلحه است. در این رشته استوری 👇تلاش شده که به این دو موضوعِ متفاوت، پرداخته شود. در سمت شرق عالم که ما همیشه «مصرف کننده اسلحه» بوده ایم، بحث «تولید» اسلحه و تاریخچه اش مغفول است…
لینک ادامه این بحث +
(در هایلایت صفحه، در پوشه "اسلحه در آمریکا")
www.tgoop.com/solseghalam
✍️ یک موشک: ۱۸میلیون دلار
(نیویورک تایمز و ویدئوی شصت ثانیه ای)
محمدرضا اسلامی
نیویورک تایمز از ابتدا دشمن دونالد ترامپ بود. «از ابتدا» منظور از ۲۰۱۵ است، یعنی زمانی که کاندیدا شدن ترامپ بیشتر به یک شوخی شبیه بود و کسی از سیاسیون او را جدی نمی گرفت. از آن زمان تا زمان انتخاب اول ترامپ و بعد هم در تمام طول مدت ریاست جمهوریِ اول ترامپ نیویورک تایمز در کنار CNN منتقد جدی سیاستگذاری او بود.
این انتقادات در دورههای مختلف، بهویژه در زمان ریاستجمهوری ترامپ (۲۰۲۱-۲۰۱۷)، بسیار برجسته بودند. نیویورک تایمز بهعنوان یکی از رسانههای حرفه ای پیشرو و لیبرال، سیاستها، گفتار، و عملکرد ترامپ را در حوزههای مختلف مانند سیاست داخلی، مهاجرت، روابط بینالملل، تغییرات اقلیمی، و مدیریت بحران پاندمی COVID-19 زیر ذرهبین قرار میداد.
همچنین مقالات متعددی درباره اتهامات اخلاقی، پروندههای مالی، سیاستهای ترامپ در قبال مهاجران، رویکردش به رسانهها (که اغلب رسانهها را “دشمن مردم” مینامید)، و تلاشهای او برای زیر سوال بردن نتایج انتخابات ۲۰۲۰ منتشر کرده است.
(ترامپ هم به نیویورک تایمز حملههای لفظی شدیدی کرده است)
حال پس از آنهمه تلاش که برای پیروزی کامالا هریس کردند و نشد (باخت) این ویدئوی شصت ثانیه ای نیویورک تایمز جالب توجه (و حائز اهمیت) است🔻
می گوید:
تست و شلیک «یکی» از این موشکهای بالستیک بین قارهای ۱۸ میلیون دلار هزینه دارد. (هجده میلیون دلا هزینه «فقط برای یک» پرتاب). همچنین برای انجام یک شلیک باید ۲۰۰ متخصص نیروی هوایی حضور داشته باشند. سالیانه ۳ بار این موشکها توسط ارتش از اعماق زمین به روی زمین آورده می شوند، تست و سپس پرتاب می شود.
این موشکها چهارهزار مایل (یعنی ۶هزار و ۴۰۰ کیلومتر) را در مدت ۳۰ دقیقه طی می کنند.
بعد توضیح میدهد: این نیروی انسانی متخصص در تمام طول هفته در حالت آمادهباش هستند تا در صورتی که دستور صادر شود شلیک کنند.
بعد گوینده نیویورک تایمز با حالتی توأم با تاسف می گوید: کنترل این موشکها الان در دستان کیست؟
تحت فرمان دونالد ترامپ(!)
- - - - -
هنوز بُهت و گیجیِ برنده شدن دوباره ترامپ با اینها هست.
ویدئو را در اینجا ببینید:
https://www.instagram.com/reel/DDz92vvBVxM/?igsh=NTc4MTIwNjQ2YQ==
مقاله کامل مربوط به این ویدئو در این لینک:
https://www.nytimes.com/interactive/2024/12/17/opinion/trump-nuclear-weapons.html
▪️▪️https://www.tgoop.com/solseghalam
(نیویورک تایمز و ویدئوی شصت ثانیه ای)
محمدرضا اسلامی
نیویورک تایمز از ابتدا دشمن دونالد ترامپ بود. «از ابتدا» منظور از ۲۰۱۵ است، یعنی زمانی که کاندیدا شدن ترامپ بیشتر به یک شوخی شبیه بود و کسی از سیاسیون او را جدی نمی گرفت. از آن زمان تا زمان انتخاب اول ترامپ و بعد هم در تمام طول مدت ریاست جمهوریِ اول ترامپ نیویورک تایمز در کنار CNN منتقد جدی سیاستگذاری او بود.
این انتقادات در دورههای مختلف، بهویژه در زمان ریاستجمهوری ترامپ (۲۰۲۱-۲۰۱۷)، بسیار برجسته بودند. نیویورک تایمز بهعنوان یکی از رسانههای حرفه ای پیشرو و لیبرال، سیاستها، گفتار، و عملکرد ترامپ را در حوزههای مختلف مانند سیاست داخلی، مهاجرت، روابط بینالملل، تغییرات اقلیمی، و مدیریت بحران پاندمی COVID-19 زیر ذرهبین قرار میداد.
همچنین مقالات متعددی درباره اتهامات اخلاقی، پروندههای مالی، سیاستهای ترامپ در قبال مهاجران، رویکردش به رسانهها (که اغلب رسانهها را “دشمن مردم” مینامید)، و تلاشهای او برای زیر سوال بردن نتایج انتخابات ۲۰۲۰ منتشر کرده است.
(ترامپ هم به نیویورک تایمز حملههای لفظی شدیدی کرده است)
حال پس از آنهمه تلاش که برای پیروزی کامالا هریس کردند و نشد (باخت) این ویدئوی شصت ثانیه ای نیویورک تایمز جالب توجه (و حائز اهمیت) است🔻
می گوید:
تست و شلیک «یکی» از این موشکهای بالستیک بین قارهای ۱۸ میلیون دلار هزینه دارد. (هجده میلیون دلا هزینه «فقط برای یک» پرتاب). همچنین برای انجام یک شلیک باید ۲۰۰ متخصص نیروی هوایی حضور داشته باشند. سالیانه ۳ بار این موشکها توسط ارتش از اعماق زمین به روی زمین آورده می شوند، تست و سپس پرتاب می شود.
این موشکها چهارهزار مایل (یعنی ۶هزار و ۴۰۰ کیلومتر) را در مدت ۳۰ دقیقه طی می کنند.
بعد توضیح میدهد: این نیروی انسانی متخصص در تمام طول هفته در حالت آمادهباش هستند تا در صورتی که دستور صادر شود شلیک کنند.
بعد گوینده نیویورک تایمز با حالتی توأم با تاسف می گوید: کنترل این موشکها الان در دستان کیست؟
تحت فرمان دونالد ترامپ(!)
- - - - -
هنوز بُهت و گیجیِ برنده شدن دوباره ترامپ با اینها هست.
ویدئو را در اینجا ببینید:
https://www.instagram.com/reel/DDz92vvBVxM/?igsh=NTc4MTIwNjQ2YQ==
مقاله کامل مربوط به این ویدئو در این لینک:
https://www.nytimes.com/interactive/2024/12/17/opinion/trump-nuclear-weapons.html
▪️▪️https://www.tgoop.com/solseghalam
Nytimes
Opinion | Trump Can Pull Us Back From the Nuclear Brink
He is about to regain control of the country’s nuclear arsenal at one of the most volatile times in history.
✍️همایون شجریان در سیاتل
محمدرضا اسلامی
دیشب در تالار بناریوهال شهر سیاتل (Benaroya Hall) قطعاتی از صدای فرهنگ و ادبیات کهن ایرانی از حنجره همایون شجریان طنین انداز شد.
صدای مولانا و کلام رندانه حافظ شیراز هزاران کیلومتر دورتر از مرزهای جغرافیایی سرزمین ایران، در فضای تالار بزرگ بناریو شنیده شد. همراهی پیانو با سرپنجههای انوشیروان روحانی، کلام فاخر ادبیات ایرانی را سحرآمیزتر می نمود.
چند نکته درباره این اجرا باید ذکر شود:
1️⃣- این سالن دوهزار و پانصد صندلی ظرفیت دارد. تقریبا تمام بلیطها فروش رفته بود. حدود یک ربع قبل از شروع اجرا، سالن و بالکنها کامل پر بود. این میزان استقبال از طرف جامعه ایرانیان مقیم سیاتل واقعا شگفت آور بود. بدیهی است که کنسرت همایون جای رقص و پایکوبی نیست. آنجا محل کلام حافظ است و غزل مولانا و رهی معیری… ولی این چنین استقبالی برای شنیدن ابیاتی از فرهنگ و ادب این آب و خاک برای جماعتی که در منتهی الیه مغرب آمریکا زندگی می کنند به چه معنی است؟
چند کشور در دنیا هست که اگر قرار باشد قطعاتی از ادبیات کلاسیکاش از ۷۰۰ یا ۸۰۰ سال پیش خوانده شود، و دنس و الکل هم در میان نباشد، اینگونه سالن اوپرایِ «کشوری دیگر» را پر کنند؟!
2️⃣- چندسال پیش در یادداشتی برای آقای علم الهدی نوشتم که باختیم و بد هم باختیم (اینجا+). تنگ نظری نسبت به حوزه هنر، فرهنگ و موسیقی باعث شد که چه فرصتهایی که از دست برود. و چه محفلهای اینچنین که برپا نشود.
باعث شد فرزندان ما آنقدر که باید و «ممکن بود» راست پنجگاه، شور و ماهور نشنوند.
و شگفت آور مردمانی هستند ایرانیان؛ در منتهیالیه شمال غربی آمریکا و نزدیک به مرز کانادا در سرمای شب ماه دسامبر قرار است که یک نفر بیاید و بخواند:
سروِ چنان من چرا، میل چمن نمی کند؟/
همدمِ گل نمیشود، یادِ سمن نمیکند
و آنگاه برای چنین سالنی، صندلی خالی پیدا نشود!
ادامه غزل را ببین که حافظ در چه احوالی بوده آنگاه که از شغاف قلبش سروده و بشنو که شجریانِ پدر چطور خوانده:
دل به امید وصل تو همدم جان نمیشود/
جان به هوای کوی تو خدمت تن نمیکند!
و آیا حافظ باور می کرد که صدها سال پس از مرگش هزاران ایرانی در سرمای زمستان در گوشهای از ینگه دنیا گرد هم جمع شوند که زمزمهی آرامِ این بیت را بشنوند؟!
آنهم در جایی که بیرون از این سال دسترسی به دیسکو و راک و… همه جور موسیقی و مستی دیگر مهیا هست.
وقتی که در سالن طنین این دو بیت مولانا پیچید گویی که کلمه و کلام، طراوت میداد به در و دیوار:
آب زنید راه را هین که نگار میرسد/
مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد
راه دهید یار را آن مَهِ ده چهار را /
کز رخ نوربخش او، نور نثار میرسد
ایرانیان نسل به نسل این کلمات را از میان اعصار به خوشنویسی، به نستعلیق و به انواع دستگاههای موسیقی حفظ کرده اند تا به امروز که همایون این ابیات را برایشان زمزمه می کند…
3️⃣- فهرست قطعاتی که اجرا شد در این وب سایت قید شده است (لینک+).
در ابتدای مراسم همایون بدون سلام و علیک و بدون احوالپرسی قطعه «یک نفس آرزوی تو» را اجرا کرد. سکوت که حکمفرما شد سلام و علیک کوتاهی کرد و توضیحات کوتاهی داد که برنامهشان چیست. سپس یک غزل از حافظ و هفت قطعه دیگر اجرا شد تا نوبت رسید به انوشیروان روحانی. او آمد و با سرپنجه اش از پیانو صدای سحرانگیز خلق کرد. صدای پیانو در اثر برخورد چکشهایی با سیمهای فلزی آن در داخل جعبه چوبی تولید میشود. این چکشها در اثر فشرده شدن کلیدها (کلاویهها) به حرکت در میآیند. پیانو در قرن ۱۸ در غرب ابداع شده، ولی انوشیروان صدای آن را برای کلام حافظ و مولانا «همراه» می کند! برخلاف همایون، انوشیروان روحانی سرحال بود و با مردم «سخن می گفت». قصّهی ساختِ هر قطعه را توضیح می داد و با لبخندِ نشسته بر پهنای صورت، از پیانو برای همراهی با غزل فارسی استفاده می کرد.
واضح است که همایون خوشحال نیست. او با خودش درگیر است. از یک سو «کارِ او» خواندن است و از دیگر سو حال و هوای امروز جامعه ایرانی، احوال کنسرت نیست. او در میانهی این دوگانه متضاد درگیر است. از یک سو باید بخواند و از دیگر سو نمی تواند همچون انوشیروان روحانی باشد. بهجت پیرمرد از بابتِ عمری همنشینی با هنر است و افسردگی هنرمند جوان از باب احوال امروز…آری هنرمند حساس است؛ خصوصا هنرمند جوان.
▪️▪️▪️
دیشب وقتی که انوشیروان روحانی با پیانو قطعه “گل سنگم” را می نواخت همه حاضران در سالن باهم شروع به خواندن کردند. به روح مرحوم بیژن سمندر درود فرستادم برای سرودن این ترانه. یک لحظه احساس کردم چه جامعه شگفتی است جامعهی ایرانی؛ هنر را دوست دارد و شعر، ترانه، موسیقا و نوا را می فهمد.
نفر کنار دستی با اشک میخواند:
مثل بارون اگه نباری/
خبر از حال من نداری
بیتو پرپر میشم دو روزه/
دل سنگت برام میسوزه
www.tgoop.com/solseghalam
محمدرضا اسلامی
دیشب در تالار بناریوهال شهر سیاتل (Benaroya Hall) قطعاتی از صدای فرهنگ و ادبیات کهن ایرانی از حنجره همایون شجریان طنین انداز شد.
صدای مولانا و کلام رندانه حافظ شیراز هزاران کیلومتر دورتر از مرزهای جغرافیایی سرزمین ایران، در فضای تالار بزرگ بناریو شنیده شد. همراهی پیانو با سرپنجههای انوشیروان روحانی، کلام فاخر ادبیات ایرانی را سحرآمیزتر می نمود.
چند نکته درباره این اجرا باید ذکر شود:
1️⃣- این سالن دوهزار و پانصد صندلی ظرفیت دارد. تقریبا تمام بلیطها فروش رفته بود. حدود یک ربع قبل از شروع اجرا، سالن و بالکنها کامل پر بود. این میزان استقبال از طرف جامعه ایرانیان مقیم سیاتل واقعا شگفت آور بود. بدیهی است که کنسرت همایون جای رقص و پایکوبی نیست. آنجا محل کلام حافظ است و غزل مولانا و رهی معیری… ولی این چنین استقبالی برای شنیدن ابیاتی از فرهنگ و ادب این آب و خاک برای جماعتی که در منتهی الیه مغرب آمریکا زندگی می کنند به چه معنی است؟
چند کشور در دنیا هست که اگر قرار باشد قطعاتی از ادبیات کلاسیکاش از ۷۰۰ یا ۸۰۰ سال پیش خوانده شود، و دنس و الکل هم در میان نباشد، اینگونه سالن اوپرایِ «کشوری دیگر» را پر کنند؟!
2️⃣- چندسال پیش در یادداشتی برای آقای علم الهدی نوشتم که باختیم و بد هم باختیم (اینجا+). تنگ نظری نسبت به حوزه هنر، فرهنگ و موسیقی باعث شد که چه فرصتهایی که از دست برود. و چه محفلهای اینچنین که برپا نشود.
باعث شد فرزندان ما آنقدر که باید و «ممکن بود» راست پنجگاه، شور و ماهور نشنوند.
و شگفت آور مردمانی هستند ایرانیان؛ در منتهیالیه شمال غربی آمریکا و نزدیک به مرز کانادا در سرمای شب ماه دسامبر قرار است که یک نفر بیاید و بخواند:
سروِ چنان من چرا، میل چمن نمی کند؟/
همدمِ گل نمیشود، یادِ سمن نمیکند
و آنگاه برای چنین سالنی، صندلی خالی پیدا نشود!
ادامه غزل را ببین که حافظ در چه احوالی بوده آنگاه که از شغاف قلبش سروده و بشنو که شجریانِ پدر چطور خوانده:
دل به امید وصل تو همدم جان نمیشود/
جان به هوای کوی تو خدمت تن نمیکند!
و آیا حافظ باور می کرد که صدها سال پس از مرگش هزاران ایرانی در سرمای زمستان در گوشهای از ینگه دنیا گرد هم جمع شوند که زمزمهی آرامِ این بیت را بشنوند؟!
آنهم در جایی که بیرون از این سال دسترسی به دیسکو و راک و… همه جور موسیقی و مستی دیگر مهیا هست.
وقتی که در سالن طنین این دو بیت مولانا پیچید گویی که کلمه و کلام، طراوت میداد به در و دیوار:
آب زنید راه را هین که نگار میرسد/
مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد
راه دهید یار را آن مَهِ ده چهار را /
کز رخ نوربخش او، نور نثار میرسد
ایرانیان نسل به نسل این کلمات را از میان اعصار به خوشنویسی، به نستعلیق و به انواع دستگاههای موسیقی حفظ کرده اند تا به امروز که همایون این ابیات را برایشان زمزمه می کند…
3️⃣- فهرست قطعاتی که اجرا شد در این وب سایت قید شده است (لینک+).
در ابتدای مراسم همایون بدون سلام و علیک و بدون احوالپرسی قطعه «یک نفس آرزوی تو» را اجرا کرد. سکوت که حکمفرما شد سلام و علیک کوتاهی کرد و توضیحات کوتاهی داد که برنامهشان چیست. سپس یک غزل از حافظ و هفت قطعه دیگر اجرا شد تا نوبت رسید به انوشیروان روحانی. او آمد و با سرپنجه اش از پیانو صدای سحرانگیز خلق کرد. صدای پیانو در اثر برخورد چکشهایی با سیمهای فلزی آن در داخل جعبه چوبی تولید میشود. این چکشها در اثر فشرده شدن کلیدها (کلاویهها) به حرکت در میآیند. پیانو در قرن ۱۸ در غرب ابداع شده، ولی انوشیروان صدای آن را برای کلام حافظ و مولانا «همراه» می کند! برخلاف همایون، انوشیروان روحانی سرحال بود و با مردم «سخن می گفت». قصّهی ساختِ هر قطعه را توضیح می داد و با لبخندِ نشسته بر پهنای صورت، از پیانو برای همراهی با غزل فارسی استفاده می کرد.
واضح است که همایون خوشحال نیست. او با خودش درگیر است. از یک سو «کارِ او» خواندن است و از دیگر سو حال و هوای امروز جامعه ایرانی، احوال کنسرت نیست. او در میانهی این دوگانه متضاد درگیر است. از یک سو باید بخواند و از دیگر سو نمی تواند همچون انوشیروان روحانی باشد. بهجت پیرمرد از بابتِ عمری همنشینی با هنر است و افسردگی هنرمند جوان از باب احوال امروز…آری هنرمند حساس است؛ خصوصا هنرمند جوان.
▪️▪️▪️
دیشب وقتی که انوشیروان روحانی با پیانو قطعه “گل سنگم” را می نواخت همه حاضران در سالن باهم شروع به خواندن کردند. به روح مرحوم بیژن سمندر درود فرستادم برای سرودن این ترانه. یک لحظه احساس کردم چه جامعه شگفتی است جامعهی ایرانی؛ هنر را دوست دارد و شعر، ترانه، موسیقا و نوا را می فهمد.
نفر کنار دستی با اشک میخواند:
مثل بارون اگه نباری/
خبر از حال من نداری
بیتو پرپر میشم دو روزه/
دل سنگت برام میسوزه
www.tgoop.com/solseghalam
Telegram
ارزیابی شتابزده
✍️کالیفرنیا در آتش و صحنههای آخرالزمانی
(مشتزنی ترامپ به فرماندار کالیفرنیا)
محمدرضا اسلامی
آتشی که دیروز در کالیفرنیا و نزدیکی شهر لس آنجلس شعله ور شد امروز ابعاد بُهتآوری به خود گرفت. هزاران نفر مجبور به تخلیه و ترک خانههای خود شدند. تلویزیون و شبکههای خبری به مردم هشدار می دادند که «مدارک مهم» خود را آماده داشته باشید تا در صورت نیاز به ترک خانه، این مدارک دم دست شما باشد که با خود ببرید. ابتدا به مردم گفته می شد: زمان ترک خانه، درهای خانهتان را قفل نکنید که ماموران آتش نشان بتوانند برای خاموش کردن آتش وارد خانهتان بشوند؛ ولی بعد گفته شد که جماعت دزد ریخته اند در مناطق در حال سوختن، و میروند داخل خانه های متروکه (نیمسوز یا حتی سالم) و اموال صاحب خانه را غارت می کنند. عجب وضعی!
بوی دود تمام خیابانهای اطراف خانهات را گرفته باشد، وحشت زده از اینکه حاصل یک عمر زحماتت در معرض سوختن است، به اضطراب می خواهی خانه را ترک کنی، ولی نمی دانی که باید در را قفل کنی یا باز بگذاری؟!
نیویورک تایمز (رسانه ای که همیشه در هر اتفاق و موضوعی محتوای حرفه ای تولید می کند) با کمک گوگل ارث در قالب یک ویدئوی کوتاه وضعیت خیابانها و خانههای سوخته را «قبل و بعد از» آتش، نشان داده است. (اینجا+)
صبیه آقای دونالد ترامپ، خانم ایوانکا ترامپ استوری در صفحه اینستاگرامش گذاشته و برای مردم ابراز ناراحتی کرده، ولی متانت و خویشتنداری پیشه کرده و این وسط لگد و مشتی نثار فرماندار کالیفرنیا نکرده است. ولی پدر، به سبک و سیاق ترامپیِ خودش فرصت را غنیمت شمرده و «بی عرضگی» فرماندار کالیفرنیا را در وسط این معرکه آتش در رسانه، توی صورت فرماندار (گوین نیوسام) کوبیده.
آقای فرماندار هم رفته وسط آتش و فیلم گرفته از خودش و توئیت زده و گفته: ما این وسطِ بحران و آتش سوزی گرفتاریم ولی «رئیس جمهور منتخب» الان فرصت را برای "سیاسی کاری" مناسب دیده!
بعد هم نوشته: ما روی کار خودمان و نجات جان آدمها متمرکز می شویم (یعنی کاری به تویِ ترامپ نداریم).
ترامپ سطح سیاستورزی را در آمریکا جابجا کرد. دقیقا عین احمدی نژاد. مرزهای رفتاری را عوض کرد. رفتارهایی که تا قبل از او در عرصه سیاست سابقه نداشت را در تاریخ آمریکا انجام میدهد. فرماندار بدبخت وسط دود و آتش هفتهزار و پانصد آتشنشان را قطار کرده که شهرها نابود نشوند، بعد ترامپ نشسته در دفترش و پشت توئیتر به خدمتش می رسد!
انگار چون این فرماندار "دموکرات" است، حقش است که الان له شود.
(پنج سال پیش درباره دعوای نیوسام با ترامپ در اینجا+ نوشته بودم. امروز تقاص پس داد!)
و البته این آقای گوین نیوسام آدم جالبی است. از یک خانواده مذهبی، جوانترین شهردار تاریخ سانفرانسیسکو بود و از آنجا به فرمانداری ایالت کالیفرنیا پرش کرد و سالها هم در این سمت باقی ماند. در ایالتی که مهمترین شرکتهای فنآوری و بهترین دانشگاهها در آن است توانست مقبولیت خودش را در عملکرد حفظ کند. ولی این فاجعه آتش سوزی، اجلش بود. دولت مستعجل شد. او امید دموکراتها بود برای انتخابات ریاست جمهوری آینده، ولی این صحنههای آخرالزمانی آتشسوزی در قلب کالیفرنیا باعث ختم به شرّ امورش شد. معلوم شد که ایالت کالیفرنیا چقدر در برابر سوانح طبیعی آسیبپذیر است.
فعلا تمام شبکههای خبری در اطراف سه نقطهای هستند که در حال سوختن است. گفته می شود اگر آتش مهار نشود به زودی نماد هالیوود هم(!) ممکن است بسوزد...
▪️▪️▪️
از کرونا، تا زلزله و سونامی، تا آتش... طبیعت همواره چیزی در آستین دارد که بتواند قدرت انسان را به چالش بکشد و او را زانو در آورد. ببینیم بیست و چهار ساعت آینده چه خواهد شد.
www.tgoop.com/solseghalam
(مشتزنی ترامپ به فرماندار کالیفرنیا)
محمدرضا اسلامی
آتشی که دیروز در کالیفرنیا و نزدیکی شهر لس آنجلس شعله ور شد امروز ابعاد بُهتآوری به خود گرفت. هزاران نفر مجبور به تخلیه و ترک خانههای خود شدند. تلویزیون و شبکههای خبری به مردم هشدار می دادند که «مدارک مهم» خود را آماده داشته باشید تا در صورت نیاز به ترک خانه، این مدارک دم دست شما باشد که با خود ببرید. ابتدا به مردم گفته می شد: زمان ترک خانه، درهای خانهتان را قفل نکنید که ماموران آتش نشان بتوانند برای خاموش کردن آتش وارد خانهتان بشوند؛ ولی بعد گفته شد که جماعت دزد ریخته اند در مناطق در حال سوختن، و میروند داخل خانه های متروکه (نیمسوز یا حتی سالم) و اموال صاحب خانه را غارت می کنند. عجب وضعی!
بوی دود تمام خیابانهای اطراف خانهات را گرفته باشد، وحشت زده از اینکه حاصل یک عمر زحماتت در معرض سوختن است، به اضطراب می خواهی خانه را ترک کنی، ولی نمی دانی که باید در را قفل کنی یا باز بگذاری؟!
نیویورک تایمز (رسانه ای که همیشه در هر اتفاق و موضوعی محتوای حرفه ای تولید می کند) با کمک گوگل ارث در قالب یک ویدئوی کوتاه وضعیت خیابانها و خانههای سوخته را «قبل و بعد از» آتش، نشان داده است. (اینجا+)
صبیه آقای دونالد ترامپ، خانم ایوانکا ترامپ استوری در صفحه اینستاگرامش گذاشته و برای مردم ابراز ناراحتی کرده، ولی متانت و خویشتنداری پیشه کرده و این وسط لگد و مشتی نثار فرماندار کالیفرنیا نکرده است. ولی پدر، به سبک و سیاق ترامپیِ خودش فرصت را غنیمت شمرده و «بی عرضگی» فرماندار کالیفرنیا را در وسط این معرکه آتش در رسانه، توی صورت فرماندار (گوین نیوسام) کوبیده.
آقای فرماندار هم رفته وسط آتش و فیلم گرفته از خودش و توئیت زده و گفته: ما این وسطِ بحران و آتش سوزی گرفتاریم ولی «رئیس جمهور منتخب» الان فرصت را برای "سیاسی کاری" مناسب دیده!
بعد هم نوشته: ما روی کار خودمان و نجات جان آدمها متمرکز می شویم (یعنی کاری به تویِ ترامپ نداریم).
ترامپ سطح سیاستورزی را در آمریکا جابجا کرد. دقیقا عین احمدی نژاد. مرزهای رفتاری را عوض کرد. رفتارهایی که تا قبل از او در عرصه سیاست سابقه نداشت را در تاریخ آمریکا انجام میدهد. فرماندار بدبخت وسط دود و آتش هفتهزار و پانصد آتشنشان را قطار کرده که شهرها نابود نشوند، بعد ترامپ نشسته در دفترش و پشت توئیتر به خدمتش می رسد!
انگار چون این فرماندار "دموکرات" است، حقش است که الان له شود.
(پنج سال پیش درباره دعوای نیوسام با ترامپ در اینجا+ نوشته بودم. امروز تقاص پس داد!)
و البته این آقای گوین نیوسام آدم جالبی است. از یک خانواده مذهبی، جوانترین شهردار تاریخ سانفرانسیسکو بود و از آنجا به فرمانداری ایالت کالیفرنیا پرش کرد و سالها هم در این سمت باقی ماند. در ایالتی که مهمترین شرکتهای فنآوری و بهترین دانشگاهها در آن است توانست مقبولیت خودش را در عملکرد حفظ کند. ولی این فاجعه آتش سوزی، اجلش بود. دولت مستعجل شد. او امید دموکراتها بود برای انتخابات ریاست جمهوری آینده، ولی این صحنههای آخرالزمانی آتشسوزی در قلب کالیفرنیا باعث ختم به شرّ امورش شد. معلوم شد که ایالت کالیفرنیا چقدر در برابر سوانح طبیعی آسیبپذیر است.
فعلا تمام شبکههای خبری در اطراف سه نقطهای هستند که در حال سوختن است. گفته می شود اگر آتش مهار نشود به زودی نماد هالیوود هم(!) ممکن است بسوزد...
▪️▪️▪️
از کرونا، تا زلزله و سونامی، تا آتش... طبیعت همواره چیزی در آستین دارد که بتواند قدرت انسان را به چالش بکشد و او را زانو در آورد. ببینیم بیست و چهار ساعت آینده چه خواهد شد.
www.tgoop.com/solseghalam
Telegram
ارزیابی شتابزده
✍️ ترمیکه گذشت - گزارش شماره ۹
دفتر ایام ورق خورد و سرانجام پرونده ترم پائیز هم بسته شد. چند ماه عجیب و غریب سپری شد که انبوهی اتفاق در دنیای بیرون دانشگاهها رخ داد. یکی از آن اتفاقات انتخابات ریاست جمهوری ایران پیش از شروع ترم بود و دیگری، انتخابات رقابتی ریاست جمهوری امسال آمریکا در میانه این ترم بود که به باخت سنگین دموکراتها و کامالا هریس منتهی شد. به روال ترمهای گذشته، گزارشی از آنچه در این ترم گذشت:
1️⃣- دروس این ترم شامل سه درس بود:
طراحی سازههای فولادی یا CE-356، برنامه نویسی کامپیوتر یا CE-251، و مکانیک جامدات۲ (مقاومت مصالح۲) CE-207.
جذابترین بخش این ترم، درس اول یعنی طراحی سازه فولادی بود به دو دلیل.
نخست اینکه در این درس این امکان فراهم می شود که آیین نامه فولاد آمریکا با آیین نامه فولاد ژاپن در کلاس «مقایسه» شود. برای آن دسته از دانشجویانی که سودای کار در شرکتهای بین المللی را دارند اینگونه مباحث مقایسه ای، جذاب است و عملا در بحث بیشتر «درگیر» (Engaged) میشوند. دوم اینکه از این کلاس سی نفره حدود بیست نفر از بچه ها را از قبل می شناختم. ترمهای قبل یا آزمایشگاه طرح اختلاط بتن، یا مکانیک جامدات ۲ و یا برنامه نویسی کامپیوتر را با هم داشتیم، لذا هم من آنها را می شناختم و هم آنها حس آشنایی داشتند. این چنین وضعیتی باعث میشود که مدرس، یک برآورد اولیه از سطح کلاس داشته باشد و دانشجو هم نسبت به روش کار او بیگانه نباشد.
جالب اینجاست که همان چند نفری که سال گذشته در آن دروس (یا یکی از آن دروس) نمره ممتاز را کسب کردند، این بار هم جدیتر از بقیه بحث فولاد را دنبال کردند. واقعا این سوال برایم پیش میآید که والدین یا معلمین دبیرستان اینها به چه شکل این بچه ها را آموزش داده اند که با وجود اینهمه «اسباب پراکندگی حواس» اینگونه متمرکز و مصمم بحث را دنبال می کنند. مایکل تمام جلسات سال گذشته را ردیف اول می نشست و تقریبا برای بیشتر سوالاتی که میپرسیدم «داوطلبِ» جواب دادن بود. این ترم هم از همان جلسه اول تا جلسه آخر (سی جلسه، جمعا شصت ساعت) او اولین نفر سر کلاس حاضر بود، ردیف اول نشسته بود، و در تمام بحثها «حضور ذهن» داشت. مشخص است که این پسر درگیر پارتی رفتن و الکل و دراما و دختر و دراگ … نیست. چرا؟ خانواده چطور این بچه را بزرگ کردهاند که کیلومترها دورتر از والدیناش وقتی که به همه این چیزها دسترسی هست، از نظر ذهنی «پراکنده» نیست؟
به شکل واضح مشخص است که برخی خانواده ها در ایجاد «آگاهی» در فرزند موفق هستند و هنوز این برایم سوال است که چگونه؟
اصلا اغراق نیست که در این کلاس سی نفره، شش نفر مشابه مایکل بودند. در گزارش ترم قبل توضیح دادم که مکانیزم مصاحبه/استخدام شرکتهای برتر به نحوی است که همین “مایکلها” را جذب می کنند (روی هوا می زنند). و البته، همزمان پنج-شش نفر هم دانشجویانی بودند که یک خط در میان غیبت داشتند، و پراکندگی حواس درشان مشهود است.
بحث اینجاست که این میزان در معرض «آزادی» بودن برای جوان ۲۱ یا ۲۲ ساله میتواند آسیبزا باشد که در برخی موارد هم «هست» (مثلا درباره آمار مرگ ناشی از فنتانیل و اُوردوز مواد مخدر در آمریکا قبلا در اینجا+ و اینجا+ صحبت شد) ولی سوال در این است که بچه را چگونه باید بزرگ کرد که سطح خردمندی و هشیاری در او به شکلی باشد که بدون «اجبار» (یا منع بیرونی) از «تجربهی خطر» دور باشد/بماند. در موضوع مواد مخدر یکبار دکتر هلاکویی بحث جالبی داشت. می گفت والدین باید بتوانند این درک را در فرزند ایجاد کنند که «تو را منع نمیکنیم ولی تو باید بدانی که در برخی امور “یکبار امتحانکردن” مساوی با نابودی است». یکبار تجربه کنی نابود شده ای.
بحث در این است که در یک ایالت لیبرال مانند کالیفرنیا این فرایند درک ذهنی چگونه در سنین پانزده تا هجده سالگی در بچه ها شکل می گیرد؟
نمی دانم.
2️⃣- در بحث فولاد، این ترم تلاش زیادی روی کاربرد ویرایش ۱۶ منوآل (AISC Construction Manual)
انجام شد.
قیمت خرید یک جلد منوآل 500 دلار است ولی در صورت مکاتبه، انجمن فولاد یک کد به اساتید میدهد تا با دانشجویانشان به اشتراک بگذارند تا دانشجو بتواند منوآل را 150 دلار بخرد (البته بازهم زیاد است ولی چاره ای نیست و همه تهیه میکنند). به عنوان کتاب کمکی، از کتابهای آقایان مک کورمک و سِگویی استفاده کردیم که آنها هم هر کدام جلدی دویست دلار هستند.
اینها گوشهای/نمونهای از هزینه های وحشتناک تحصیل است. قبلا گفتیم که یکی از دلایل آنطور جدی/متمرکز بودن امثال مایکل هم همین است. اینکه می فهمند «زندگی امر گران»ی است و هر مرحله از تحصیل، تا رسیدن به درآمد، چقدر سنگین است.
ادامه گزارش (قسمت دوم)🔻👇
www.tgoop.com/solseghalam
دفتر ایام ورق خورد و سرانجام پرونده ترم پائیز هم بسته شد. چند ماه عجیب و غریب سپری شد که انبوهی اتفاق در دنیای بیرون دانشگاهها رخ داد. یکی از آن اتفاقات انتخابات ریاست جمهوری ایران پیش از شروع ترم بود و دیگری، انتخابات رقابتی ریاست جمهوری امسال آمریکا در میانه این ترم بود که به باخت سنگین دموکراتها و کامالا هریس منتهی شد. به روال ترمهای گذشته، گزارشی از آنچه در این ترم گذشت:
1️⃣- دروس این ترم شامل سه درس بود:
طراحی سازههای فولادی یا CE-356، برنامه نویسی کامپیوتر یا CE-251، و مکانیک جامدات۲ (مقاومت مصالح۲) CE-207.
جذابترین بخش این ترم، درس اول یعنی طراحی سازه فولادی بود به دو دلیل.
نخست اینکه در این درس این امکان فراهم می شود که آیین نامه فولاد آمریکا با آیین نامه فولاد ژاپن در کلاس «مقایسه» شود. برای آن دسته از دانشجویانی که سودای کار در شرکتهای بین المللی را دارند اینگونه مباحث مقایسه ای، جذاب است و عملا در بحث بیشتر «درگیر» (Engaged) میشوند. دوم اینکه از این کلاس سی نفره حدود بیست نفر از بچه ها را از قبل می شناختم. ترمهای قبل یا آزمایشگاه طرح اختلاط بتن، یا مکانیک جامدات ۲ و یا برنامه نویسی کامپیوتر را با هم داشتیم، لذا هم من آنها را می شناختم و هم آنها حس آشنایی داشتند. این چنین وضعیتی باعث میشود که مدرس، یک برآورد اولیه از سطح کلاس داشته باشد و دانشجو هم نسبت به روش کار او بیگانه نباشد.
جالب اینجاست که همان چند نفری که سال گذشته در آن دروس (یا یکی از آن دروس) نمره ممتاز را کسب کردند، این بار هم جدیتر از بقیه بحث فولاد را دنبال کردند. واقعا این سوال برایم پیش میآید که والدین یا معلمین دبیرستان اینها به چه شکل این بچه ها را آموزش داده اند که با وجود اینهمه «اسباب پراکندگی حواس» اینگونه متمرکز و مصمم بحث را دنبال می کنند. مایکل تمام جلسات سال گذشته را ردیف اول می نشست و تقریبا برای بیشتر سوالاتی که میپرسیدم «داوطلبِ» جواب دادن بود. این ترم هم از همان جلسه اول تا جلسه آخر (سی جلسه، جمعا شصت ساعت) او اولین نفر سر کلاس حاضر بود، ردیف اول نشسته بود، و در تمام بحثها «حضور ذهن» داشت. مشخص است که این پسر درگیر پارتی رفتن و الکل و دراما و دختر و دراگ … نیست. چرا؟ خانواده چطور این بچه را بزرگ کردهاند که کیلومترها دورتر از والدیناش وقتی که به همه این چیزها دسترسی هست، از نظر ذهنی «پراکنده» نیست؟
به شکل واضح مشخص است که برخی خانواده ها در ایجاد «آگاهی» در فرزند موفق هستند و هنوز این برایم سوال است که چگونه؟
اصلا اغراق نیست که در این کلاس سی نفره، شش نفر مشابه مایکل بودند. در گزارش ترم قبل توضیح دادم که مکانیزم مصاحبه/استخدام شرکتهای برتر به نحوی است که همین “مایکلها” را جذب می کنند (روی هوا می زنند). و البته، همزمان پنج-شش نفر هم دانشجویانی بودند که یک خط در میان غیبت داشتند، و پراکندگی حواس درشان مشهود است.
بحث اینجاست که این میزان در معرض «آزادی» بودن برای جوان ۲۱ یا ۲۲ ساله میتواند آسیبزا باشد که در برخی موارد هم «هست» (مثلا درباره آمار مرگ ناشی از فنتانیل و اُوردوز مواد مخدر در آمریکا قبلا در اینجا+ و اینجا+ صحبت شد) ولی سوال در این است که بچه را چگونه باید بزرگ کرد که سطح خردمندی و هشیاری در او به شکلی باشد که بدون «اجبار» (یا منع بیرونی) از «تجربهی خطر» دور باشد/بماند. در موضوع مواد مخدر یکبار دکتر هلاکویی بحث جالبی داشت. می گفت والدین باید بتوانند این درک را در فرزند ایجاد کنند که «تو را منع نمیکنیم ولی تو باید بدانی که در برخی امور “یکبار امتحانکردن” مساوی با نابودی است». یکبار تجربه کنی نابود شده ای.
بحث در این است که در یک ایالت لیبرال مانند کالیفرنیا این فرایند درک ذهنی چگونه در سنین پانزده تا هجده سالگی در بچه ها شکل می گیرد؟
نمی دانم.
2️⃣- در بحث فولاد، این ترم تلاش زیادی روی کاربرد ویرایش ۱۶ منوآل (AISC Construction Manual)
انجام شد.
قیمت خرید یک جلد منوآل 500 دلار است ولی در صورت مکاتبه، انجمن فولاد یک کد به اساتید میدهد تا با دانشجویانشان به اشتراک بگذارند تا دانشجو بتواند منوآل را 150 دلار بخرد (البته بازهم زیاد است ولی چاره ای نیست و همه تهیه میکنند). به عنوان کتاب کمکی، از کتابهای آقایان مک کورمک و سِگویی استفاده کردیم که آنها هم هر کدام جلدی دویست دلار هستند.
اینها گوشهای/نمونهای از هزینه های وحشتناک تحصیل است. قبلا گفتیم که یکی از دلایل آنطور جدی/متمرکز بودن امثال مایکل هم همین است. اینکه می فهمند «زندگی امر گران»ی است و هر مرحله از تحصیل، تا رسیدن به درآمد، چقدر سنگین است.
ادامه گزارش (قسمت دوم)🔻👇
www.tgoop.com/solseghalam
ترمیکه گذشت - گزارش شماره ۹
بخش دوم (ادامه از بالا🔺)
عملا «یکی از» دلایل برخط بودن دانشجو (و جدی بودنش در این سن و سال) همین مسئله «دلار» است. جلسه اول ترم که منوآل فولاد به دست همه میرسد میگویم: بچه ها این یک جلد کتاب است که در دستان شماست ولی این کتاب ۹۷ سال کار سنگین و پشتوانه مهندسی دارد.
۹۷ سال نسل به نسل مهندسین کار کرده اند و حاصلش شده این کتاب (منوآلAISC).
کاملا تغییر حالت درچهره دانشجویان مشهود است. شاید قبلش فقط فکر میکردند که: این یک جلد کتابِ گران است که قرار است کار کردن با جداولش را بیاموزیم. ولی خیر! چیزی فراتر از این است. «مقطع فولادی» محصول دانش مهندسین متالورژی و مکانیک است که «کاربرد آن» به مهندسین سازه محول می شود. لذا ۹۷ سال همکاری چند نسل پژوهشگران و مهندسین متالورژی، مکانیک، زلزله و سازه تبدیل شده به یک جلد کتاب ۲هزار و ۴۷۲ صفحه ای.
این گفتگو با اینکه چند دقیقه بیشتر طول نمیکشد، ولی به تجربه دریافتهام که اثر مهمی روی ذهن دانشجویان دارد.
3️⃣- برنامه نویسی کامپیوتر و هوش مصنوعی!
درباره این مشکل(؟!) در گزارش شماره ۷ هم صحبت شد. مجددا واضح بود که بخشی از دانشجویان برای تکالیف (و حتی آزمون میان ترم) از کدنویسی بوسیله Chat GPT استفاده میکنند. سعی کردهام که این "واقعیت" را بپذیرم و نگاه تقلب به آن نداشته باشم بلکه با تغییر دادن سوالات، درک دانشجو از ساختار برنامه نویسی (Structured Programming) ارزیابی شود. شاید ۴ سال پیش باورش مشکل بود که دانشجو به این راحتی خواهد توانست با یک کلیک کدهای ویژوآل بیسیک را برای حل مسائل مهندسی مهیا روی مونیتور داشته باشد!
4️⃣- درباره مکانیک جامدات قبلا چند نوبت اینجا گفتگو کرده ایم. استوریهای اینستاگرام این ترم در این لینک+ ذخیره شدند.
چیزی که این بار جدید بود اینکه در Office Hours(ساعت حل تمرین) یکی از دانشجویان خیلی مودبانه گفت: آیا اجازه هست که “غیر از درس” با شما درباره انتخابات گفتگو کنم. گفتم بفرمایید! گفت لطفا به دونالد ترامپ رأی بدهید به این دلایل… و شروع کرد توضیح داد چرا معتقد است کامالا هریس نباید رای بیاورد. در تمام این سالها اولین باری بود که میدیدم دانشجو بحث سیاسی می کند. دو دور قبل خیلی از افرادی که به ترامپ رأی می دادند اظهار نمیکردند (عمدتا پنهان میکردند)، مضافا اینکه اساسا دانشجویان در بحث سیاسی بسیار محتاط و کم سخن هستند.
توضیح داد که کامالا هریس اسباب شرمندگی (Embarrassment) است و واقعا به رئیس جمهوری نیاز داریم که «ادامه بایدن» نباشد.
در دل گفتم ای پیرمرد، چطور دموکراتها را به باد فنا دادی و حالا گوشه ای نشسته ای و عین خیالت هم نیست...طی این چندماه جو بایدن ساکتترین فرد بوده است!
بنی آدم موجود عجیبی است. تمامیتخواه و غیرمتواضع. بایدن با وجود آنهمه زمین خوردنهایش و خشک شدنهایش، حاضر نبود بپذیرد که پیر شده است. تا آخرین لحظه رها نکرد و آنچه که باعث کنار رفتنش شد فشار سنگین رسانه ای بعد از افتضاح مناظره اولش با ترامپ بود(+). بشر را فقط زور محدود می کند و بایدن را زور/قدرت رسانه کنار زد. ولی چه فایده؟ دموکراتها صدها میلیون دلار خرج کاملا هریس کردند ولی هریس نتوانست موج ایجاد کند و زمام قدرت افتاد دست ترامپ.
بعد از انتخابات آن دانشجو را سرکلاسها دیدم. هیچ نگفت! هیچ.
بچه های خوددار و پخته!
5️⃣- برخلاف ترمهای گذشته در این ترم هیچ «سخنران از صنعت» در کلاسها نداشتیم. ولی برای درس فولاد به بازدید از پروژه سازه در دست ساخت🔺 مجاور استادیوم دانشگاه رفتیم. این بازدید از این بابت برای دانشجویان جالب بود که علاوه بر مشاهده یک سازه فولادی متوجه شدند که تمام پول پروژه را آقایی به اسم جان مددن (John Madden)
به دانشگاه هدیه کرده است. او قبل از کرونا قول ۳۰ میلیون دلار هدیه را به دانشگاه می دهد ولی متاسفانه در کرونا از دنیا میرود. همسر و پسرش زیر قول او نمی زنند و با وجود مرگ پدر، تمام سی میلیون دلار را به دانشگاه منتقل می کنند. قبلا درباره این عرف جاری در آمریکا برای «هدیه دادن به دانشگاه» چندین بار (مثلا اینجا+) صحبت شد. این یک سنّت بسیار پسندیده است که افراد وقتی که ثروتمند میشوند برمیگردند و به دانشگاه دوران جوانیشان
Give back
می کنند. این خیلی زیباست. دانشگاه فقط جایی نبوده که از آن مدرک گرفته ام. بلکه علت رشد من بوده است، لذا باید به آن پس بدهم!
در این لینک+ اطلاعات مربوط به هدیه ۳۰میلیون دلاری آقای مددن توضیح داده شده است.
تابستان در ایران شاهد بودم که آقای مهندس پژمان جوزی به دانشگاه امیرکبیر یک ساختمان هدیه داده است. به دانشگاهی که در آن بالیده است. این سنت خوب امید که در کشور ما نیز بیش شود.
▪️▪️▪️
این ترم هم گذشت و برای ترم آینده (زمستان) درگیر دو درس فولاد پیشرفته و مکانیک جامدات۲ خواهم بود.
تا چه بازی رخ نماید…
بخش دوم (ادامه از بالا🔺)
عملا «یکی از» دلایل برخط بودن دانشجو (و جدی بودنش در این سن و سال) همین مسئله «دلار» است. جلسه اول ترم که منوآل فولاد به دست همه میرسد میگویم: بچه ها این یک جلد کتاب است که در دستان شماست ولی این کتاب ۹۷ سال کار سنگین و پشتوانه مهندسی دارد.
۹۷ سال نسل به نسل مهندسین کار کرده اند و حاصلش شده این کتاب (منوآلAISC).
کاملا تغییر حالت درچهره دانشجویان مشهود است. شاید قبلش فقط فکر میکردند که: این یک جلد کتابِ گران است که قرار است کار کردن با جداولش را بیاموزیم. ولی خیر! چیزی فراتر از این است. «مقطع فولادی» محصول دانش مهندسین متالورژی و مکانیک است که «کاربرد آن» به مهندسین سازه محول می شود. لذا ۹۷ سال همکاری چند نسل پژوهشگران و مهندسین متالورژی، مکانیک، زلزله و سازه تبدیل شده به یک جلد کتاب ۲هزار و ۴۷۲ صفحه ای.
این گفتگو با اینکه چند دقیقه بیشتر طول نمیکشد، ولی به تجربه دریافتهام که اثر مهمی روی ذهن دانشجویان دارد.
3️⃣- برنامه نویسی کامپیوتر و هوش مصنوعی!
درباره این مشکل(؟!) در گزارش شماره ۷ هم صحبت شد. مجددا واضح بود که بخشی از دانشجویان برای تکالیف (و حتی آزمون میان ترم) از کدنویسی بوسیله Chat GPT استفاده میکنند. سعی کردهام که این "واقعیت" را بپذیرم و نگاه تقلب به آن نداشته باشم بلکه با تغییر دادن سوالات، درک دانشجو از ساختار برنامه نویسی (Structured Programming) ارزیابی شود. شاید ۴ سال پیش باورش مشکل بود که دانشجو به این راحتی خواهد توانست با یک کلیک کدهای ویژوآل بیسیک را برای حل مسائل مهندسی مهیا روی مونیتور داشته باشد!
4️⃣- درباره مکانیک جامدات قبلا چند نوبت اینجا گفتگو کرده ایم. استوریهای اینستاگرام این ترم در این لینک+ ذخیره شدند.
چیزی که این بار جدید بود اینکه در Office Hours(ساعت حل تمرین) یکی از دانشجویان خیلی مودبانه گفت: آیا اجازه هست که “غیر از درس” با شما درباره انتخابات گفتگو کنم. گفتم بفرمایید! گفت لطفا به دونالد ترامپ رأی بدهید به این دلایل… و شروع کرد توضیح داد چرا معتقد است کامالا هریس نباید رای بیاورد. در تمام این سالها اولین باری بود که میدیدم دانشجو بحث سیاسی می کند. دو دور قبل خیلی از افرادی که به ترامپ رأی می دادند اظهار نمیکردند (عمدتا پنهان میکردند)، مضافا اینکه اساسا دانشجویان در بحث سیاسی بسیار محتاط و کم سخن هستند.
توضیح داد که کامالا هریس اسباب شرمندگی (Embarrassment) است و واقعا به رئیس جمهوری نیاز داریم که «ادامه بایدن» نباشد.
در دل گفتم ای پیرمرد، چطور دموکراتها را به باد فنا دادی و حالا گوشه ای نشسته ای و عین خیالت هم نیست...طی این چندماه جو بایدن ساکتترین فرد بوده است!
بنی آدم موجود عجیبی است. تمامیتخواه و غیرمتواضع. بایدن با وجود آنهمه زمین خوردنهایش و خشک شدنهایش، حاضر نبود بپذیرد که پیر شده است. تا آخرین لحظه رها نکرد و آنچه که باعث کنار رفتنش شد فشار سنگین رسانه ای بعد از افتضاح مناظره اولش با ترامپ بود(+). بشر را فقط زور محدود می کند و بایدن را زور/قدرت رسانه کنار زد. ولی چه فایده؟ دموکراتها صدها میلیون دلار خرج کاملا هریس کردند ولی هریس نتوانست موج ایجاد کند و زمام قدرت افتاد دست ترامپ.
بعد از انتخابات آن دانشجو را سرکلاسها دیدم. هیچ نگفت! هیچ.
بچه های خوددار و پخته!
5️⃣- برخلاف ترمهای گذشته در این ترم هیچ «سخنران از صنعت» در کلاسها نداشتیم. ولی برای درس فولاد به بازدید از پروژه سازه در دست ساخت🔺 مجاور استادیوم دانشگاه رفتیم. این بازدید از این بابت برای دانشجویان جالب بود که علاوه بر مشاهده یک سازه فولادی متوجه شدند که تمام پول پروژه را آقایی به اسم جان مددن (John Madden)
به دانشگاه هدیه کرده است. او قبل از کرونا قول ۳۰ میلیون دلار هدیه را به دانشگاه می دهد ولی متاسفانه در کرونا از دنیا میرود. همسر و پسرش زیر قول او نمی زنند و با وجود مرگ پدر، تمام سی میلیون دلار را به دانشگاه منتقل می کنند. قبلا درباره این عرف جاری در آمریکا برای «هدیه دادن به دانشگاه» چندین بار (مثلا اینجا+) صحبت شد. این یک سنّت بسیار پسندیده است که افراد وقتی که ثروتمند میشوند برمیگردند و به دانشگاه دوران جوانیشان
Give back
می کنند. این خیلی زیباست. دانشگاه فقط جایی نبوده که از آن مدرک گرفته ام. بلکه علت رشد من بوده است، لذا باید به آن پس بدهم!
در این لینک+ اطلاعات مربوط به هدیه ۳۰میلیون دلاری آقای مددن توضیح داده شده است.
تابستان در ایران شاهد بودم که آقای مهندس پژمان جوزی به دانشگاه امیرکبیر یک ساختمان هدیه داده است. به دانشگاهی که در آن بالیده است. این سنت خوب امید که در کشور ما نیز بیش شود.
▪️▪️▪️
این ترم هم گذشت و برای ترم آینده (زمستان) درگیر دو درس فولاد پیشرفته و مکانیک جامدات۲ خواهم بود.
تا چه بازی رخ نماید…
Telegram
ارزیابی شتابزده