This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دکتر محی الدین محمدخانی:
"بهترین مکان برای یادگرفتن مهارت گوش دادن و سخن گفتن، ساحل رودخانه یا در دل کوهستان(طبیعت)است..."
ادامه کلیپ را اینجا ببینید👇
https://www.instagram.com/reel/C_SvM1psbcV/?igsh=MTF6Y2JuaXpkazYyOQ==
---
@sopskf
"بهترین مکان برای یادگرفتن مهارت گوش دادن و سخن گفتن، ساحل رودخانه یا در دل کوهستان(طبیعت)است..."
ادامه کلیپ را اینجا ببینید👇
https://www.instagram.com/reel/C_SvM1psbcV/?igsh=MTF6Y2JuaXpkazYyOQ==
---
@sopskf
هنر گفت و گو با طبیعت
دکتر محی الدین محمدخانی،
از اساتید شاخص روان شناسی تربیتی و اجتماعی حال حاضر ایران و ویژه کوردستانات است که سال ها در راستای ادای مسئولیت اجتماعی و حرفه ای خود، جلسات سخنرانی، کارگاهی و بازآموزی را برای شهروندان، کارکنان و اساتید حوزه تعلیم و تربیت عمومی،حوزوی و عالی در مساجد، سازمان ها، مدارس و دانشگاه ها، داوطلبانه برگزار کرد و همان بذل تخصص و زکات حرفه اش، سبب شد روز به روز بیشتر و بیشتر در دل ها نفوذ کند و جغرافیای علاقه مندان و باورمندان به پندار، گفتار و کردارش را به وسعت نشتیمان، گسترش دهد.
مفتخریم که در میانه دهه هشتاد و آنگاه که در کسوت خدمتگزاری دانشگاه آزاد اسلامی سردشت، بودیم از آن مقام عالی دعوت و کسب فیض بریم و بعدها نیز در ابتدای دهه ۹۰ شمسی، ازجانب کمپین ملی مهربانی های کوچک، محضرشان برسیم و ازشخص شخیص ایشان و مهربانوی همواره همراه و حامی شان، تجلیل کنیم.
سال هاست رشته پیوندمان، برقرار است و در سفر و حضر و به گاه در نظر غایب و در دل و شبکه های اجتماعی حاضر، هر روز بیش از دیروز از محضرشان می آموزیم..
در این بُرش،
https://www.tgoop.com/Sopskf/7040
آن بزرگوار از نقش پیشران حضور در طبیعت و اثرش بر پرورش مهارت گوش دادن و سخن گفتن، می گوید.
باید اینجا شاهدی بر مدعای آن بزرگوار باشیم که در تجربه زیسته و نیز دهه اخیر آموزش و مشاوره مان بدان نایل آمدیم و آن ماحصل حدود یک دهه تمرین مهارت های گفت و گو با نوآموزان کلاس های مهربانی، آشتی و گفت و گو بود.
یادش بخیر که در بازه آن یک دهه، مهارت آموزان کلاس گفت و گو را ترغیب می کردیم به دل طبیعت بروند و با بلوط ها، چشمه ها، پرندگان و حیوانات و گیاهان مورد علاقه شان،گفت و گو کنند،گوش دل به نجوای شان بسپارند و از روزگاران خوش و ناخوش خود برای شان، بگویند.
چه نکو دستاوردی بود که همزمان چند هدف تحقق می یافت:
①مهارت آموزان، تخلیه روانی می شدند و هر گردی بر ذهن و رنجشی بر دل و باری بر روح و روان داشتند، به جریان باد و باران و رودخانه و چشمه و آب و گذر زمان می سپردند و سبکبال می شدند.
②مهارت های گوش دادن، سخن گفتن و نوشتن شان تقویت می شد و در عمل دیدیم و ده ها نمونه هم شاهد مصور و مکتوب داریم.
③ قدر و قیمت گونه های درختی، گیاهی و جانوری و نیز ارزش عناصر چندگانه آب و باد و خاک و آتش را بهتر فهم می کردند و در گزارشات کاری، تحلیل ها و تفسیرهای کلاسی، به نقش غیرقابل انکار هر گونه و عنصر در غنای زیست جمعی، بیشتر وقوف می یافتند و این فهم موجد احترام بیشترشان در مواجهه با گونه ها و نیز مدیریت عناصر و انرژی های نهفته در طبیعت می شد و از طرفی نیز در پروژه های حفاظت، نگهداری و احیا نیز عاشقانه و خالصانه مشارکت می کردند.
شاهد این مدعا می تواند پروژه پرورش نهال در چهار روستای الگویی توسط مهارت آموزان این کلاس ها باشد که هر یک به سهم خود از یک تا یکصد و مواردی تا هزار و دو مورد هم تا شش هزار نهال بلوط را پرورش دادند و ماحصل همت پرورشی شان شامل بسیاری کنفرانس ها، همایش ها و جلسات و شهرهای مقصد سفر تسهیلگر صلح و مهربانی شان می شد که از جمله؛
حلبچه و سلیمانیه در اقلیم کوردستان،
ایروان در ارمنستان،
استانبول در ترکیه،
کیش در جنوب ایران،
ایرانشهر در شرق ایران،
لرستان و کردستان در غرب ایران،
گنبد کاوس در شمال ایران،
و تهران در مرکز بوده است.(گزارش تصویری هر کدام در صفحات مجازی بنیاد، قابل جست و جو و دسترسی است)
④ترویج فرهنگ صلح و محیط زیست و تبدیل نقشی دانش آموزان از نقشی پذیرنده و منفعل به نقش عامل و اثرگذار و سفیری فعال
در ابتدای دهه ۹۰ در آموزشگاه مهربانی شهید عظیمی سردشت، مهارت آموزان کلاس های دهگانه، موظف بودند هر هفته یک نماینده شان، گزارشی از پژوهش، یادگیری و خدمت ویژه اش به طبیعت و سایر زیستمندان یا فهم جدید حاصله از دانش روز را برای سایرین انتقال داده و باری نیز در نیمه دهه ۹۰، کاروانی از کودکان سفیر صلح، راهی تهران و موزه صلح شدند تا پیام صلح و مهربانی مردمان سردشت را منتقل کنند...
⑤تولید ادبیات تحقیقی مرتبط و همرسانی عصاره این تجارب زیسته و کنشگری های صلح ورزانه طی یادداشت ها(نمونه فعلی که مطالعه می کنید) و نیز مقالات کنفرانسی و واگویه های مناسبتی از روندها ورویه های پیش گفته و نتایج حاصله...
برگردیم به نغز گویی استاد محمدخانی، آن معلم و رفیق شفیق و واگویه پرفحوایش در نقش کم بدیل گوش سپاری به خروش رودخانه و صدای صخره ها و کوهستان و اثرگذاری اش بر یادگیری های دوران کودکی...
درود بر پیشگامان خوانش دقیق آموزه های طبیعت و همرسانی های سخاوتمندانه شان، که آموختیم در محضرشان🙏
🌹❤️🌹
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#مهربانی_های_کوچک
#هنر_گفت_و_گو
#گفت_و_گو_با_طبیعت
#دکتر_محمدخانی
#رئوف_آذری
#آموزشگاه_مهربانی
#زنگ_گفت_و_گو
#مهارت_آموزی
@sopskf
دکتر محی الدین محمدخانی،
از اساتید شاخص روان شناسی تربیتی و اجتماعی حال حاضر ایران و ویژه کوردستانات است که سال ها در راستای ادای مسئولیت اجتماعی و حرفه ای خود، جلسات سخنرانی، کارگاهی و بازآموزی را برای شهروندان، کارکنان و اساتید حوزه تعلیم و تربیت عمومی،حوزوی و عالی در مساجد، سازمان ها، مدارس و دانشگاه ها، داوطلبانه برگزار کرد و همان بذل تخصص و زکات حرفه اش، سبب شد روز به روز بیشتر و بیشتر در دل ها نفوذ کند و جغرافیای علاقه مندان و باورمندان به پندار، گفتار و کردارش را به وسعت نشتیمان، گسترش دهد.
مفتخریم که در میانه دهه هشتاد و آنگاه که در کسوت خدمتگزاری دانشگاه آزاد اسلامی سردشت، بودیم از آن مقام عالی دعوت و کسب فیض بریم و بعدها نیز در ابتدای دهه ۹۰ شمسی، ازجانب کمپین ملی مهربانی های کوچک، محضرشان برسیم و ازشخص شخیص ایشان و مهربانوی همواره همراه و حامی شان، تجلیل کنیم.
سال هاست رشته پیوندمان، برقرار است و در سفر و حضر و به گاه در نظر غایب و در دل و شبکه های اجتماعی حاضر، هر روز بیش از دیروز از محضرشان می آموزیم..
در این بُرش،
https://www.tgoop.com/Sopskf/7040
آن بزرگوار از نقش پیشران حضور در طبیعت و اثرش بر پرورش مهارت گوش دادن و سخن گفتن، می گوید.
باید اینجا شاهدی بر مدعای آن بزرگوار باشیم که در تجربه زیسته و نیز دهه اخیر آموزش و مشاوره مان بدان نایل آمدیم و آن ماحصل حدود یک دهه تمرین مهارت های گفت و گو با نوآموزان کلاس های مهربانی، آشتی و گفت و گو بود.
یادش بخیر که در بازه آن یک دهه، مهارت آموزان کلاس گفت و گو را ترغیب می کردیم به دل طبیعت بروند و با بلوط ها، چشمه ها، پرندگان و حیوانات و گیاهان مورد علاقه شان،گفت و گو کنند،گوش دل به نجوای شان بسپارند و از روزگاران خوش و ناخوش خود برای شان، بگویند.
چه نکو دستاوردی بود که همزمان چند هدف تحقق می یافت:
①مهارت آموزان، تخلیه روانی می شدند و هر گردی بر ذهن و رنجشی بر دل و باری بر روح و روان داشتند، به جریان باد و باران و رودخانه و چشمه و آب و گذر زمان می سپردند و سبکبال می شدند.
②مهارت های گوش دادن، سخن گفتن و نوشتن شان تقویت می شد و در عمل دیدیم و ده ها نمونه هم شاهد مصور و مکتوب داریم.
③ قدر و قیمت گونه های درختی، گیاهی و جانوری و نیز ارزش عناصر چندگانه آب و باد و خاک و آتش را بهتر فهم می کردند و در گزارشات کاری، تحلیل ها و تفسیرهای کلاسی، به نقش غیرقابل انکار هر گونه و عنصر در غنای زیست جمعی، بیشتر وقوف می یافتند و این فهم موجد احترام بیشترشان در مواجهه با گونه ها و نیز مدیریت عناصر و انرژی های نهفته در طبیعت می شد و از طرفی نیز در پروژه های حفاظت، نگهداری و احیا نیز عاشقانه و خالصانه مشارکت می کردند.
شاهد این مدعا می تواند پروژه پرورش نهال در چهار روستای الگویی توسط مهارت آموزان این کلاس ها باشد که هر یک به سهم خود از یک تا یکصد و مواردی تا هزار و دو مورد هم تا شش هزار نهال بلوط را پرورش دادند و ماحصل همت پرورشی شان شامل بسیاری کنفرانس ها، همایش ها و جلسات و شهرهای مقصد سفر تسهیلگر صلح و مهربانی شان می شد که از جمله؛
حلبچه و سلیمانیه در اقلیم کوردستان،
ایروان در ارمنستان،
استانبول در ترکیه،
کیش در جنوب ایران،
ایرانشهر در شرق ایران،
لرستان و کردستان در غرب ایران،
گنبد کاوس در شمال ایران،
و تهران در مرکز بوده است.(گزارش تصویری هر کدام در صفحات مجازی بنیاد، قابل جست و جو و دسترسی است)
④ترویج فرهنگ صلح و محیط زیست و تبدیل نقشی دانش آموزان از نقشی پذیرنده و منفعل به نقش عامل و اثرگذار و سفیری فعال
در ابتدای دهه ۹۰ در آموزشگاه مهربانی شهید عظیمی سردشت، مهارت آموزان کلاس های دهگانه، موظف بودند هر هفته یک نماینده شان، گزارشی از پژوهش، یادگیری و خدمت ویژه اش به طبیعت و سایر زیستمندان یا فهم جدید حاصله از دانش روز را برای سایرین انتقال داده و باری نیز در نیمه دهه ۹۰، کاروانی از کودکان سفیر صلح، راهی تهران و موزه صلح شدند تا پیام صلح و مهربانی مردمان سردشت را منتقل کنند...
⑤تولید ادبیات تحقیقی مرتبط و همرسانی عصاره این تجارب زیسته و کنشگری های صلح ورزانه طی یادداشت ها(نمونه فعلی که مطالعه می کنید) و نیز مقالات کنفرانسی و واگویه های مناسبتی از روندها ورویه های پیش گفته و نتایج حاصله...
برگردیم به نغز گویی استاد محمدخانی، آن معلم و رفیق شفیق و واگویه پرفحوایش در نقش کم بدیل گوش سپاری به خروش رودخانه و صدای صخره ها و کوهستان و اثرگذاری اش بر یادگیری های دوران کودکی...
درود بر پیشگامان خوانش دقیق آموزه های طبیعت و همرسانی های سخاوتمندانه شان، که آموختیم در محضرشان🙏
🌹❤️🌹
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#مهربانی_های_کوچک
#هنر_گفت_و_گو
#گفت_و_گو_با_طبیعت
#دکتر_محمدخانی
#رئوف_آذری
#آموزشگاه_مهربانی
#زنگ_گفت_و_گو
#مهارت_آموزی
@sopskf
Telegram
بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
دکتر محی الدین محمدخانی:
"بهترین مکان برای یادگرفتن مهارت گوش دادن و سخن گفتن، ساحل رودخانه یا در دل کوهستان(طبیعت)است..."
ادامه کلیپ را اینجا ببینید👇
https://www.instagram.com/reel/C_SvM1psbcV/?igsh=MTF6Y2JuaXpkazYyOQ==
---
@sopskf
"بهترین مکان برای یادگرفتن مهارت گوش دادن و سخن گفتن، ساحل رودخانه یا در دل کوهستان(طبیعت)است..."
ادامه کلیپ را اینجا ببینید👇
https://www.instagram.com/reel/C_SvM1psbcV/?igsh=MTF6Y2JuaXpkazYyOQ==
---
@sopskf
ریشه در خاک بودن، استعاره ای از اصالت، استواری و نکوخصالی است. اینجا، اما وقتی پای تیغی تیز و دستانی نامهران و اراده ای ناصلح، در میان است، واژگان نیز کم می آورند...
@sopskf
@sopskf
بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
ریشه در خاک بودن، استعاره ای از اصالت، استواری و نکوخصالی است. اینجا، اما وقتی پای تیغی تیز و دستانی نامهران و اراده ای ناصلح، در میان است، واژگان نیز کم می آورند... @sopskf
محصول مهربانی، صبوری و توکل...
https://www.tgoop.com/Sopskf/7042
✍️رئوف آذری*
حدود هشت سال قبل، مهربانویی روان شناس چنین نقل قولی از مراجعی ناشناس برایم ارسال کرده بود تا محضر مهربانان گروه، همرسانی کنم، بلکه الهام بخش شود.👇
"مهربانی یک زن
سال های سال، از زندگی مشترک من و همسرم می گذشت، ما زندگی نه چندان خوبی با هم داشتیم.
همه اطرافیان به مظلومیت و صبور بودن من اعتراض می کردند.
اما، من همیشه یک نصیحت پدرم آویزه گوشم بود:
انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب....
خداوند پاداش صابران را بدون حساب و عدد خواهد داد.
در اوج بیماری و بداخلاقی همسرم، همیشه این آیه را می خواندم و در تنهایی ام گریه می کردم و از خداوند صبر می خواستم که همسرم بیماری و رفتارهایش رو به بهبود رود.
همه به من حق می دادند اگر از زندگیش هم بیرون می رفتم اما نرفتم ....
تا اینکه یکی از خاله های فقیرم مشکل بی پولی و بیکاری همسرش برایش پیش آمد من هم پولی را که برای فرزندانم و زندگیم کنار گذاشته بودم به او بخشیدم.
مدتها گذشت و در تنگنای سختی های زندگی از خداوند خواستم به واسطه آن کار خیر مشکلم را حل کند و به لطف خداوند دریچه های زیادی در زندگیمان باز شد و وضعیتمان روز به روز بهتر شد.
هیچ وقت فکر نمی کردم آن خیر، برایم باعث خیرهای فراوان دیگر در زندگیم شود و گاهی در ڸصبرم و در پیدا شدن گشایشی که خداوند وعده داده بود شک می کردم.
اما وعده خداوند هر چند زمان بر باشد روزی حتما محقق می شود.
خواستم این مهربانی کوچک را با دوستان مهربان شریک کنم.
با تشکر"
کمی رخصت طلبیدم اما وااسفا که در گذر زمان و حجم سنگین گزارش های واصله آن روزها و فشار کاری، فراموش شد یا همرسانی شد و انعکاسی به ارسال کننده، نرسید!😓
امروز، در پی یادداشتی، آرشیو مجازی را می کاویدم که مجدد به آن درخواست رسیدە و در تلفیقی عجیب و به ظاهر نامربوط، کنار این تصویر یافتم شان...
ذهنم تلنگری خورد تا ضمن وفای به عهد البته با تٲخیر نابخشودنی😓🙏،
تمنایی هم داشته باشم برای آن درخت و بلوط ها و بنه ها و سایر زیستمندان همواره مهربان و صبور و خویشتن دار در برابر زخم طمع و آز بشرجماعت و تیغه دستگاه های سنگین جاده تراش و جانکاه و زبان و قلم نیشدار و خون دل چکان، بلکه از سر عنایت پروردگار و توکل بر آیه؛
-انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب-،
گشایشی و دریچه ای به روی شان باز و مشکل و مسٲله و چالش شان، حل شود و تغییری در وضعیت شان هویدا و به روزگاران امن و آرام و حق اساسی زیست پایدار برسند..
خداوندا به حق کبریایی ات، این سنت دیرین پاداش به صبر را همچنان بر جمیع زیستمندان این جغرافیا و جهان و ویژه کودکان و زنان مظلوم غزه، ارزانی بفرما...
___
*کنشگر صلح و محیط زیست
@sopskf
https://www.tgoop.com/Sopskf/7042
✍️رئوف آذری*
حدود هشت سال قبل، مهربانویی روان شناس چنین نقل قولی از مراجعی ناشناس برایم ارسال کرده بود تا محضر مهربانان گروه، همرسانی کنم، بلکه الهام بخش شود.👇
"مهربانی یک زن
سال های سال، از زندگی مشترک من و همسرم می گذشت، ما زندگی نه چندان خوبی با هم داشتیم.
همه اطرافیان به مظلومیت و صبور بودن من اعتراض می کردند.
اما، من همیشه یک نصیحت پدرم آویزه گوشم بود:
انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب....
خداوند پاداش صابران را بدون حساب و عدد خواهد داد.
در اوج بیماری و بداخلاقی همسرم، همیشه این آیه را می خواندم و در تنهایی ام گریه می کردم و از خداوند صبر می خواستم که همسرم بیماری و رفتارهایش رو به بهبود رود.
همه به من حق می دادند اگر از زندگیش هم بیرون می رفتم اما نرفتم ....
تا اینکه یکی از خاله های فقیرم مشکل بی پولی و بیکاری همسرش برایش پیش آمد من هم پولی را که برای فرزندانم و زندگیم کنار گذاشته بودم به او بخشیدم.
مدتها گذشت و در تنگنای سختی های زندگی از خداوند خواستم به واسطه آن کار خیر مشکلم را حل کند و به لطف خداوند دریچه های زیادی در زندگیمان باز شد و وضعیتمان روز به روز بهتر شد.
هیچ وقت فکر نمی کردم آن خیر، برایم باعث خیرهای فراوان دیگر در زندگیم شود و گاهی در ڸصبرم و در پیدا شدن گشایشی که خداوند وعده داده بود شک می کردم.
اما وعده خداوند هر چند زمان بر باشد روزی حتما محقق می شود.
خواستم این مهربانی کوچک را با دوستان مهربان شریک کنم.
با تشکر"
کمی رخصت طلبیدم اما وااسفا که در گذر زمان و حجم سنگین گزارش های واصله آن روزها و فشار کاری، فراموش شد یا همرسانی شد و انعکاسی به ارسال کننده، نرسید!😓
امروز، در پی یادداشتی، آرشیو مجازی را می کاویدم که مجدد به آن درخواست رسیدە و در تلفیقی عجیب و به ظاهر نامربوط، کنار این تصویر یافتم شان...
ذهنم تلنگری خورد تا ضمن وفای به عهد البته با تٲخیر نابخشودنی😓🙏،
تمنایی هم داشته باشم برای آن درخت و بلوط ها و بنه ها و سایر زیستمندان همواره مهربان و صبور و خویشتن دار در برابر زخم طمع و آز بشرجماعت و تیغه دستگاه های سنگین جاده تراش و جانکاه و زبان و قلم نیشدار و خون دل چکان، بلکه از سر عنایت پروردگار و توکل بر آیه؛
-انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب-،
گشایشی و دریچه ای به روی شان باز و مشکل و مسٲله و چالش شان، حل شود و تغییری در وضعیت شان هویدا و به روزگاران امن و آرام و حق اساسی زیست پایدار برسند..
خداوندا به حق کبریایی ات، این سنت دیرین پاداش به صبر را همچنان بر جمیع زیستمندان این جغرافیا و جهان و ویژه کودکان و زنان مظلوم غزه، ارزانی بفرما...
___
*کنشگر صلح و محیط زیست
@sopskf
Telegram
بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
ریشه در خاک بودن، استعاره ای از اصالت، استواری و نکوخصالی است. اینجا، اما وقتی پای تیغی تیز و دستانی نامهران و اراده ای ناصلح، در میان است، واژگان نیز کم می آورند...
@sopskf
@sopskf
دکتر محمد خضری، آن مرد برای تمام فصول، متخصص ربایش قلب های مردمان شهر صلح و مهربانی است، نیست؟
الحق که هست...
@sopskf
الحق که هست...
@sopskf
متخصص ربایش قلب ها در شهر صلح و مهربانی...
✍️رئوف آذری*
https://www.tgoop.com/Sopskf/7044
ص۱
اولین ریشوهایی که در بازه کودکی و نوجوانی دیدم، کمیته ای ها و ثاراللهی ها بودند!
باری در اثنای جنگ ایران و عراق، به روستای مادری ام آمدند و دایی ام را فراخواندند!
سئوال کردند، اسمت چی یه؟
گفت، ابوبکر
از بغلی اش، پرسیدند، اسم این چی یه؟
گفت: عُمر
یک سیلی جانانه،خواباند بغل گوش دایی و نعره ای کشید و گفت: "پدر سوخته، جمع خلیفه هاتون را جمع کردید تا علی،بر کُرسی ننشیند"!
و دایی بنده خدا که از اختلافات مذهبی چیزی نمی دانست، تاوان خلفا را داد.
او را درخانواده و روستا،عُمر خطاب می کردند و در شناسنامه هم ابوبکر قید شده بود و جالب آنکه خطاب صحت سنجی هم قرار گرفت، دو اسم داشت که خودش رافایق،می خواند و شناسنامه هم عمر درج شده بود!
عجبا که بعد از مدتی، خبری در شهر پیچید، مبتی بر اینکه؛
" کمیته ای/ثارالهی ها، سلاح و مهمات ها را از مرز خارج و به خیل رجوی ها،پیوستند"!
ریشوهای دیگری که دیدم، آوارگانی بودند که از اقلیم کوردستان عراق، در ابتدای دهه هفتاد آواره شهرمان شده و در مساجد پناه گرفته بودند.
کل زمان روزشان، بدون هیچ کار و کاسبی ای و دغدغه ای برای نان شب، نماز و روزه و قدم زدن در حیاط و صحن مسجد بود و حفظ قرآن، به نحوی که همگی حافظ کل قرآن، برگشتند!
بعد از آنها، القاعده ها، طالبانی ها و داعشی ها و مانور رسانه ها هم سبب ساز شد به طور کلی، نتوانم به ریشوها و پشموها، حس خوبی داشته باشم!
تا به میمنت کمپین ملی مهربانی های کوچک، سفری داشتم به جنوب کشور و گذرم افتاد به مدرسه علوم دینی آن دیار و بعد نیز بلوچستان، زاهدان و دیدار با مولوی عبدالحمید و خیل مشتاقان و طلبه های کتابخوان و شریفش و چندی از این جماعات..
باری، به قصد عیادت بیمار محمودی نامی از همشهریان، محضر ریش بلند و سبیل متعارفش، رسیدیم و چنان بزرگ منش و خالص و ناب یافتمش که تصورم به نسبت ریشوها معتدل تر شد.
در ابتدای دهه نود، در پی تغییر ساختمان محل سکونت اجاره ای بودم و چه نکو وصل شدم به ساختمانی که سوژه مورد بحث، در آن سکنی داشتند و ماه آینده، قصد تخلیه اش داشتند.
ماه که به سر بُرج زُحل رسید، ساختمان را تخلیه کرد و اما به مؤجر سپرده بود که فلانی را بی نصیب نکند و همان شد که پسادکتر محمد و خانواده اش، به آن ساختمان، نقل مکان کردیم.
از شما پنهان اما بر خداوند عیان که کمتر مستٲجری، چنین متعهدانه و مسئولانه، ساختمان داری می کند و کمتر کدبانویی یافت می شود که بعد ازترک ساختمان اجاره ای، چنین بهداشتی،تمیز و مرتب،
ساختمان را به مستٲجر بعدی تحویل دهد..
روابط مان از همان دوران، کمی گرم گرفت و رفت و آمد خانوادگی و همسفرگی با آن بزرگوار را لختی تجربه کردیم و باز بر سلامت نفس و کرم و مهر و اخلاص ش بیشتر وقوف یافتم تا اینکه، چند بار کودک بیمار را نیز به دست شفاگرش بخشیدم و مسیحا نفسش، جان بخشید و این شناخت، رفته رفته بیشتر شد و در بیمارستان و دور از نظر، رصد شد و بعدها نیز در فعالیت های امدادی و خیریه، بیشتر ازخانواده ها، اسم و رسم و سنت نکوی طبابت در منزل قشر مستضعف به گوشم رسید.
کمتر روستایی و کمتر خانواری رفتم که ردپایی از دستان شفابخش و مهر کم مثالش نباشد..
بعدها، در مسجد خانقاه، جامع و مسجد حضرت علی، عثمان، عمر و ابوبکر و محمد رسول ا... و آشتی،
بسیار یافتمش که پسانمازهایش و به ویژه حدفاصل نماز مغرب و عشاء، چندین و چندها ویزیت رایگان و مشاوره پزشکی نداشته باشد...
امروز آخرین روز شهریور و در آستانه روز جهانی صلح،
عزم کردم در مسجد جامع شهر که قبل تر، مسجدی با نشانگان صلح، معرفی اش کرده بودم، نماز جمعه بخوانم..
بعد از نماز، ملاحظه کردم حاج ماموستا صالح،
که از چهره های محجوب، متواضع اما سالخورده و بیمار کنونی منطقه بود، گوشه ای به انتظار نشسته است.
محضرشان رسیدم، سلام علیکی تقدیم کرده و از احوالش سئوال کردم که شکر خدا، بعد از طی بیماری سخت، بسیار سرحال نشان می داد. شکر خدای گفت و بعد، انگشت اشاره سمت دکتر محمد در حال نماز، دراز کرد و گفت:"خدایش، خیر بسیار دهد که همواره با روی خندان، پاسخ گوی دردم است و هیچگاه دست رد به سینه ام نزده و از مشورت هایش بی بهره نبوده ام"
نوه ی همراهش را فرستاد و دکتر آمد.
ابتدا به دست بوس حاج ماموستا رفت و بعد گوش هایش را کامل بخشید و داروها را چک کرد و توصیه هایش را ارایه داد..
حاجی دیگری سررسید و بعد ازخوش و بشی و ذکر خیری ازدکتر، او هم جلورفت و بابت ویزیت دیروز تشکرش کرد و اما گفت:
"خوب، وظیفه شاگر دیروزی ها، سنگین است و امروز هم مشورتی دارم" و مشورت گرفت و رفت..
بعدِ آن عزیز هموندم در هیات موسس دانشگاه، سر رسید و او هم جلو رفت و از سخاوت و مهرش در ویزیت های رایگان هر روزه تمجید کرد و رفت..
ادامه👇
https://www.tgoop.com/Sopskf/7047
✍️رئوف آذری*
https://www.tgoop.com/Sopskf/7044
ص۱
اولین ریشوهایی که در بازه کودکی و نوجوانی دیدم، کمیته ای ها و ثاراللهی ها بودند!
باری در اثنای جنگ ایران و عراق، به روستای مادری ام آمدند و دایی ام را فراخواندند!
سئوال کردند، اسمت چی یه؟
گفت، ابوبکر
از بغلی اش، پرسیدند، اسم این چی یه؟
گفت: عُمر
یک سیلی جانانه،خواباند بغل گوش دایی و نعره ای کشید و گفت: "پدر سوخته، جمع خلیفه هاتون را جمع کردید تا علی،بر کُرسی ننشیند"!
و دایی بنده خدا که از اختلافات مذهبی چیزی نمی دانست، تاوان خلفا را داد.
او را درخانواده و روستا،عُمر خطاب می کردند و در شناسنامه هم ابوبکر قید شده بود و جالب آنکه خطاب صحت سنجی هم قرار گرفت، دو اسم داشت که خودش رافایق،می خواند و شناسنامه هم عمر درج شده بود!
عجبا که بعد از مدتی، خبری در شهر پیچید، مبتی بر اینکه؛
" کمیته ای/ثارالهی ها، سلاح و مهمات ها را از مرز خارج و به خیل رجوی ها،پیوستند"!
ریشوهای دیگری که دیدم، آوارگانی بودند که از اقلیم کوردستان عراق، در ابتدای دهه هفتاد آواره شهرمان شده و در مساجد پناه گرفته بودند.
کل زمان روزشان، بدون هیچ کار و کاسبی ای و دغدغه ای برای نان شب، نماز و روزه و قدم زدن در حیاط و صحن مسجد بود و حفظ قرآن، به نحوی که همگی حافظ کل قرآن، برگشتند!
بعد از آنها، القاعده ها، طالبانی ها و داعشی ها و مانور رسانه ها هم سبب ساز شد به طور کلی، نتوانم به ریشوها و پشموها، حس خوبی داشته باشم!
تا به میمنت کمپین ملی مهربانی های کوچک، سفری داشتم به جنوب کشور و گذرم افتاد به مدرسه علوم دینی آن دیار و بعد نیز بلوچستان، زاهدان و دیدار با مولوی عبدالحمید و خیل مشتاقان و طلبه های کتابخوان و شریفش و چندی از این جماعات..
باری، به قصد عیادت بیمار محمودی نامی از همشهریان، محضر ریش بلند و سبیل متعارفش، رسیدیم و چنان بزرگ منش و خالص و ناب یافتمش که تصورم به نسبت ریشوها معتدل تر شد.
در ابتدای دهه نود، در پی تغییر ساختمان محل سکونت اجاره ای بودم و چه نکو وصل شدم به ساختمانی که سوژه مورد بحث، در آن سکنی داشتند و ماه آینده، قصد تخلیه اش داشتند.
ماه که به سر بُرج زُحل رسید، ساختمان را تخلیه کرد و اما به مؤجر سپرده بود که فلانی را بی نصیب نکند و همان شد که پسادکتر محمد و خانواده اش، به آن ساختمان، نقل مکان کردیم.
از شما پنهان اما بر خداوند عیان که کمتر مستٲجری، چنین متعهدانه و مسئولانه، ساختمان داری می کند و کمتر کدبانویی یافت می شود که بعد ازترک ساختمان اجاره ای، چنین بهداشتی،تمیز و مرتب،
ساختمان را به مستٲجر بعدی تحویل دهد..
روابط مان از همان دوران، کمی گرم گرفت و رفت و آمد خانوادگی و همسفرگی با آن بزرگوار را لختی تجربه کردیم و باز بر سلامت نفس و کرم و مهر و اخلاص ش بیشتر وقوف یافتم تا اینکه، چند بار کودک بیمار را نیز به دست شفاگرش بخشیدم و مسیحا نفسش، جان بخشید و این شناخت، رفته رفته بیشتر شد و در بیمارستان و دور از نظر، رصد شد و بعدها نیز در فعالیت های امدادی و خیریه، بیشتر ازخانواده ها، اسم و رسم و سنت نکوی طبابت در منزل قشر مستضعف به گوشم رسید.
کمتر روستایی و کمتر خانواری رفتم که ردپایی از دستان شفابخش و مهر کم مثالش نباشد..
بعدها، در مسجد خانقاه، جامع و مسجد حضرت علی، عثمان، عمر و ابوبکر و محمد رسول ا... و آشتی،
بسیار یافتمش که پسانمازهایش و به ویژه حدفاصل نماز مغرب و عشاء، چندین و چندها ویزیت رایگان و مشاوره پزشکی نداشته باشد...
امروز آخرین روز شهریور و در آستانه روز جهانی صلح،
عزم کردم در مسجد جامع شهر که قبل تر، مسجدی با نشانگان صلح، معرفی اش کرده بودم، نماز جمعه بخوانم..
بعد از نماز، ملاحظه کردم حاج ماموستا صالح،
که از چهره های محجوب، متواضع اما سالخورده و بیمار کنونی منطقه بود، گوشه ای به انتظار نشسته است.
محضرشان رسیدم، سلام علیکی تقدیم کرده و از احوالش سئوال کردم که شکر خدا، بعد از طی بیماری سخت، بسیار سرحال نشان می داد. شکر خدای گفت و بعد، انگشت اشاره سمت دکتر محمد در حال نماز، دراز کرد و گفت:"خدایش، خیر بسیار دهد که همواره با روی خندان، پاسخ گوی دردم است و هیچگاه دست رد به سینه ام نزده و از مشورت هایش بی بهره نبوده ام"
نوه ی همراهش را فرستاد و دکتر آمد.
ابتدا به دست بوس حاج ماموستا رفت و بعد گوش هایش را کامل بخشید و داروها را چک کرد و توصیه هایش را ارایه داد..
حاجی دیگری سررسید و بعد ازخوش و بشی و ذکر خیری ازدکتر، او هم جلورفت و بابت ویزیت دیروز تشکرش کرد و اما گفت:
"خوب، وظیفه شاگر دیروزی ها، سنگین است و امروز هم مشورتی دارم" و مشورت گرفت و رفت..
بعدِ آن عزیز هموندم در هیات موسس دانشگاه، سر رسید و او هم جلو رفت و از سخاوت و مهرش در ویزیت های رایگان هر روزه تمجید کرد و رفت..
ادامه👇
https://www.tgoop.com/Sopskf/7047
Telegram
بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
دکتر محمد خضری، آن مرد برای تمام فصول، متخصص ربایش قلب های مردمان شهر صلح و مهربانی است، نیست؟
الحق که هست...
@sopskf
الحق که هست...
@sopskf
مانده از یادداشت👇
https://www.tgoop.com/Sopskf/7046
___
...این صحنه ها و این مهربانی های کوچک و بزرگ، هر روزه و هر هفته در نمازهای یومیه و نمازهای جمعه، از دکتر محمد خضری عزیز قابل مشاهده است
و بلاخره امروز، جسارت کرده و به بهانه ای، رخصت عکسی گرفتم و در این صفحه، با شما خوبان همراه بنیاد توسعه صلح و مهربانی، به اشتراک گذاشتم تا؛
اول، از رذیلت قضاوت بر مبنای ظاهر دیگران حذر کنیم
و بعد؛
این فضیلت گرانسنگ مغفول و گاه گمشده ذکر خیر دیگری
و نیز مسئولیت اجتماعی را غبارتکانی کرده
و تلنگری گردانیم برای؛
نکودیدن ها،
نکویی گفتن ها
و
نکوهمرسانی کردن ها
که یادش بخیر، یک از بسیار تٲکیدات مان در کمپین ملی مهربانی های کوچک بود.
صد آفرین ودرود باید گفت دکتر محمد خضری های نوعی سرزمین مان که عمل نکوی مهرورزانه شان به سیمای شان جان می بخشد و این انعکاس جان، در هر لبخند و کلام و دستان پر مهر و شفاگرشان نیز، نمود و ظهور ظاهری دارد و دل ها و جان ها و سیماها را معنا می بخشد و جان ها را می پالاید...
بیش باد چنین مهربانانی در سرزمین مان که صلح در درون و وجود، سیما و کنش شان هویداست و در واقع با تخصص و مهرش، قلب ها را می رباید🙏
_
*کنشگر صلح و محیط زیست
🌹❤️🌹
#بنیاد_صلح_و_مهربانی
#مهربانی_های_کوچک
#شهر_صلح_و_مهربانی
#روز_جهانی_صلح
#متخصص_ربایش_قلب_ها
#دکتر_محمد_خضری
@sopskf
https://www.tgoop.com/Sopskf/7046
___
...این صحنه ها و این مهربانی های کوچک و بزرگ، هر روزه و هر هفته در نمازهای یومیه و نمازهای جمعه، از دکتر محمد خضری عزیز قابل مشاهده است
و بلاخره امروز، جسارت کرده و به بهانه ای، رخصت عکسی گرفتم و در این صفحه، با شما خوبان همراه بنیاد توسعه صلح و مهربانی، به اشتراک گذاشتم تا؛
اول، از رذیلت قضاوت بر مبنای ظاهر دیگران حذر کنیم
و بعد؛
این فضیلت گرانسنگ مغفول و گاه گمشده ذکر خیر دیگری
و نیز مسئولیت اجتماعی را غبارتکانی کرده
و تلنگری گردانیم برای؛
نکودیدن ها،
نکویی گفتن ها
و
نکوهمرسانی کردن ها
که یادش بخیر، یک از بسیار تٲکیدات مان در کمپین ملی مهربانی های کوچک بود.
صد آفرین ودرود باید گفت دکتر محمد خضری های نوعی سرزمین مان که عمل نکوی مهرورزانه شان به سیمای شان جان می بخشد و این انعکاس جان، در هر لبخند و کلام و دستان پر مهر و شفاگرشان نیز، نمود و ظهور ظاهری دارد و دل ها و جان ها و سیماها را معنا می بخشد و جان ها را می پالاید...
بیش باد چنین مهربانانی در سرزمین مان که صلح در درون و وجود، سیما و کنش شان هویداست و در واقع با تخصص و مهرش، قلب ها را می رباید🙏
_
*کنشگر صلح و محیط زیست
🌹❤️🌹
#بنیاد_صلح_و_مهربانی
#مهربانی_های_کوچک
#شهر_صلح_و_مهربانی
#روز_جهانی_صلح
#متخصص_ربایش_قلب_ها
#دکتر_محمد_خضری
@sopskf
Audio
🟢 صلح، ایران و هنرمند خودآموخته! 🟢
📚 @darvishnameh
1️⃣ هنرمند خودآموخته کیست؟ چرا در مهار بیابانزایی و جلوگیری از متروکهشدن روستاها اهمیت دارد؟ چگونه به ارتقای سلامت اجتماعی جامعه کمک میکند؟ و اینها چه ربطی با کاهش خشونت، بزهکاری و مهاجرت داشته و میتواند به عیار صلحی باکیفیتتر کمک کند؟
2️⃣ فردا - ۲۱ سپتامبر ۲۰۲۴ - برابر با ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، روز جهانی صلح است و شاید هیچ زمان چون امروز منطقه در آستانه جنگی تمامعیار قرار نداشته است! در این میان، هنرمندان خودآموخته چگونه میتوانند به امنیت روانی جامعه افزوده و بهانهای سترگ باشند برای افتخار به ایرانیبودن؟
3️⃣ در ۱۳دقیقه کوشیدم تا در تالار استاد جلیل شهناز خانه هنرمندان به این پرسشها پاسخ دهم.
https://www.tgoop.com/darvishnameh/12772
#هنرمند_خودآموخته
#صلح
#سخنرانی_محمد_درویش
📚 @darvishnameh
1️⃣ هنرمند خودآموخته کیست؟ چرا در مهار بیابانزایی و جلوگیری از متروکهشدن روستاها اهمیت دارد؟ چگونه به ارتقای سلامت اجتماعی جامعه کمک میکند؟ و اینها چه ربطی با کاهش خشونت، بزهکاری و مهاجرت داشته و میتواند به عیار صلحی باکیفیتتر کمک کند؟
2️⃣ فردا - ۲۱ سپتامبر ۲۰۲۴ - برابر با ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، روز جهانی صلح است و شاید هیچ زمان چون امروز منطقه در آستانه جنگی تمامعیار قرار نداشته است! در این میان، هنرمندان خودآموخته چگونه میتوانند به امنیت روانی جامعه افزوده و بهانهای سترگ باشند برای افتخار به ایرانیبودن؟
3️⃣ در ۱۳دقیقه کوشیدم تا در تالار استاد جلیل شهناز خانه هنرمندان به این پرسشها پاسخ دهم.
https://www.tgoop.com/darvishnameh/12772
#هنرمند_خودآموخته
#صلح
#سخنرانی_محمد_درویش
از مدیریت امداد زلزله کرمانشاه
تا
طلوع راهبری وفاق در کردستان
✍️رئوف آذری*
https://www.tgoop.com/Sopskf/7049
آرش زره تن لهونی
و
فیض الله پیری
را در دوران زلزله کرمانشاه شناختم.
جناب لهونی را آنگاه که اولین کمپ مهربانی را در یکی از روستاهای جوانرود زدیم و دکتر محمدخانی عزیز، بلندگوی مهربانی های نداشته مان شد و بارها عنوان کرد:
" ما که در هیٲت کمپین های امدادی به سمت ثلاث، ازگله و سرپُل زهاب روان بودیم، دست یاری رسانی از سردشت، سر رسید و آنچه ما بغل گوش مان روستاهای آسیب دیده را ندیده بودیم، دید و در کمپ مهربانی اسکان شان داد"
چند روز بعد وقتی جسد کاک ابوبکر، آن راننده سایپای امدادگر بوکانی مرحوم را با خروش جوانرودی های عزیز، تشییع و بدرقه می کردیم، باز لطف دکتر محمدخانی، دست مرا در دستان جناب لهونی که آن موقع فرماندار جوانرود بود، گذاشت و باز از مهربانی های نگارنده و البته بیشتر از سجایای فرماندار گفت و الحق هم که در آن دوران نامردمی برخی دستگاه ها و نهادهای ساختار بروکراسی، یک از کمِ شایستگان مسئول بود که امدادگران را قدر می نهاد..
آن سوتر اما،
رسیده بودیم به پاسداشت خادمانی که هریک نقشی در مدیریت امداد ایفا کرده بودند. به همت فرمانداری و جامعه مدنی و تلاش جناب دکتر ایرانمنش و یارانش، همایشی در شهر سرپُل، تدارک دیده شد. و قرار شد در آن مراسم از چند فعال رسانه ای تجلیل کنیم. جالب که با جناب دکتر ایرانمنش روی دو گزینه توافق کردیم که یکی شان، جناب فیض ا... پیری بود.
آنچه مرا بیشتر به او دلبسته کرد، وقتی برای تجلیل روی سن دعوت شد، قبل از اینکه جوایز را از دستان مان تحویل بگیرد، پشت تریبون رفت و گفت:"آنچه انجام شده، کم من اهل رسانه و از ابتدایی ترین مٲموریت و رسالت کاری یک روزنامه نگار بوده و لذا خود را لایق هیچ جایزه و هدیه ای نمی دانم" و کنار رفت...
آن فرماندار پاوه ای دیروز جوانرود و آن روزنامه نگارقصرشیرینی، دو خاطره نکو در ذهن من مدعی مدیریت بحران زلزله، کاشتند و اینک نیز بعد از هفت سال، همزمان، آمده اند تا بار دیگر متفاوت، عمل کنند و افتراق، اختلاف و تخریبی که در شرایط دشوار بین مردم با مردم و ملت با دولت و دولت با دولت و رسانه با مردم و ... در گذر زمان، شکل گرفته با معجون وفاق و داروی همگرایی و مهارت حل مسٲله و از همه مهم تر ادای مسئولیت اجتماعی درمان کنند.
اینک دکتر آرش، تصدی سکان استانداری کردستان و جناب آقای فیض ا... پیری،
مسئولیت سردبیری و جانشین مدیرمسئول رسانه سیروان را بر عهده گرفته اند که ضمن تبریک به آن دو عزیز،
امیدواریم تجارب قبلی شان،
یار شود و طلوع وفاق از سرزمین وجودشان و جغرافیای مسئولیت شان، تشعشع امید و گرمای صلح را همرسانی کند..
تلنگری هم بزنیم به خیل مشارکت کنندگان در مراسم تودیع و معارفه استاندار کردستان که اگر هر یک، همت کنند، با فحوای وفاق، پذیرش بی قید و شرط اختلاف، فرهنگ صلح، مدارا و مهربانی را بر زبان جاری و بر قلم تراوش کرده و خود گامی خالصانه در مسیر تحقق این رؤیای دیرین بشر، بردارند، قطع یقین، ماه و سال و آینده ای شگرف تر و دل انگیزتر و جغرافیایی تاب آورتر و صلح پذیرتر خواهیم ساخت...
به امید بهره گیری همه از درس های تاریخی و دامنه دار شدن فرهنگ غنی یاریگری، صلح پایدار، وفاق قلب ها و اذهان در جغرافیای زیست مشترک...
ثابت باید کرد که در بزنگاه ها،
تاریخ تجربه زیسته مشترک،
یاری رسان اتخاذ رویکردهای مثمرثمرتر، پایدارتر و صلح منظرتر خواهد بود...
🌹❤️🌹
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#مهربانی_های_کوچک
#زلزله_کرمانشاه
#مدیریت_امداد_بحران
#طلوع_راهبری_وفاق
#دکتر_آرش_لهونی
#فیض_الله_پیری
#مسئولیت_اجتماعی
#ترویج_مهربانی
#فرهنگ_صلح
@sopskf
تا
طلوع راهبری وفاق در کردستان
✍️رئوف آذری*
https://www.tgoop.com/Sopskf/7049
آرش زره تن لهونی
و
فیض الله پیری
را در دوران زلزله کرمانشاه شناختم.
جناب لهونی را آنگاه که اولین کمپ مهربانی را در یکی از روستاهای جوانرود زدیم و دکتر محمدخانی عزیز، بلندگوی مهربانی های نداشته مان شد و بارها عنوان کرد:
" ما که در هیٲت کمپین های امدادی به سمت ثلاث، ازگله و سرپُل زهاب روان بودیم، دست یاری رسانی از سردشت، سر رسید و آنچه ما بغل گوش مان روستاهای آسیب دیده را ندیده بودیم، دید و در کمپ مهربانی اسکان شان داد"
چند روز بعد وقتی جسد کاک ابوبکر، آن راننده سایپای امدادگر بوکانی مرحوم را با خروش جوانرودی های عزیز، تشییع و بدرقه می کردیم، باز لطف دکتر محمدخانی، دست مرا در دستان جناب لهونی که آن موقع فرماندار جوانرود بود، گذاشت و باز از مهربانی های نگارنده و البته بیشتر از سجایای فرماندار گفت و الحق هم که در آن دوران نامردمی برخی دستگاه ها و نهادهای ساختار بروکراسی، یک از کمِ شایستگان مسئول بود که امدادگران را قدر می نهاد..
آن سوتر اما،
رسیده بودیم به پاسداشت خادمانی که هریک نقشی در مدیریت امداد ایفا کرده بودند. به همت فرمانداری و جامعه مدنی و تلاش جناب دکتر ایرانمنش و یارانش، همایشی در شهر سرپُل، تدارک دیده شد. و قرار شد در آن مراسم از چند فعال رسانه ای تجلیل کنیم. جالب که با جناب دکتر ایرانمنش روی دو گزینه توافق کردیم که یکی شان، جناب فیض ا... پیری بود.
آنچه مرا بیشتر به او دلبسته کرد، وقتی برای تجلیل روی سن دعوت شد، قبل از اینکه جوایز را از دستان مان تحویل بگیرد، پشت تریبون رفت و گفت:"آنچه انجام شده، کم من اهل رسانه و از ابتدایی ترین مٲموریت و رسالت کاری یک روزنامه نگار بوده و لذا خود را لایق هیچ جایزه و هدیه ای نمی دانم" و کنار رفت...
آن فرماندار پاوه ای دیروز جوانرود و آن روزنامه نگارقصرشیرینی، دو خاطره نکو در ذهن من مدعی مدیریت بحران زلزله، کاشتند و اینک نیز بعد از هفت سال، همزمان، آمده اند تا بار دیگر متفاوت، عمل کنند و افتراق، اختلاف و تخریبی که در شرایط دشوار بین مردم با مردم و ملت با دولت و دولت با دولت و رسانه با مردم و ... در گذر زمان، شکل گرفته با معجون وفاق و داروی همگرایی و مهارت حل مسٲله و از همه مهم تر ادای مسئولیت اجتماعی درمان کنند.
اینک دکتر آرش، تصدی سکان استانداری کردستان و جناب آقای فیض ا... پیری،
مسئولیت سردبیری و جانشین مدیرمسئول رسانه سیروان را بر عهده گرفته اند که ضمن تبریک به آن دو عزیز،
امیدواریم تجارب قبلی شان،
یار شود و طلوع وفاق از سرزمین وجودشان و جغرافیای مسئولیت شان، تشعشع امید و گرمای صلح را همرسانی کند..
تلنگری هم بزنیم به خیل مشارکت کنندگان در مراسم تودیع و معارفه استاندار کردستان که اگر هر یک، همت کنند، با فحوای وفاق، پذیرش بی قید و شرط اختلاف، فرهنگ صلح، مدارا و مهربانی را بر زبان جاری و بر قلم تراوش کرده و خود گامی خالصانه در مسیر تحقق این رؤیای دیرین بشر، بردارند، قطع یقین، ماه و سال و آینده ای شگرف تر و دل انگیزتر و جغرافیایی تاب آورتر و صلح پذیرتر خواهیم ساخت...
به امید بهره گیری همه از درس های تاریخی و دامنه دار شدن فرهنگ غنی یاریگری، صلح پایدار، وفاق قلب ها و اذهان در جغرافیای زیست مشترک...
ثابت باید کرد که در بزنگاه ها،
تاریخ تجربه زیسته مشترک،
یاری رسان اتخاذ رویکردهای مثمرثمرتر، پایدارتر و صلح منظرتر خواهد بود...
🌹❤️🌹
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#مهربانی_های_کوچک
#زلزله_کرمانشاه
#مدیریت_امداد_بحران
#طلوع_راهبری_وفاق
#دکتر_آرش_لهونی
#فیض_الله_پیری
#مسئولیت_اجتماعی
#ترویج_مهربانی
#فرهنگ_صلح
@sopskf
Telegram
بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
از مدیریت امداد زلزله کرمانشاه
تا
طلوع راهبری وفاق در کردستان
___
*پست بعدی را ملاحظه فرمایید👇
@sopskf
تا
طلوع راهبری وفاق در کردستان
___
*پست بعدی را ملاحظه فرمایید👇
@sopskf
Forwarded from فردین علیخواه
⚠️وقتی مدرسه نابرابری را تثبیت می کند
▪️فردین علیخواه
🔺از بعضی خانوادهها سؤال میکنم که برای تحصیل فرزندشان چقدر شهریه پرداخت کردهاند. با شنیدن پاسخ، بیاختیار سوت ممتدی میزنم! به زمین نگاه میکنم و سرم را به چپ و راست تکان میدهم. از کسانی که این مبالغ هنگفت را پرداخت کردهاند میپرسم که این پول را در ازای دریافت چه خدماتی پرداخت کردهاند. میگویند: دو زبان خارجی یاد میدهند، معلم نقاشیشان فلانی است، موسیقی و حرکات موزون یاد میدهند، کلاسهای ورزششان در فلان باشگاه است، از انواع هنرها میتوانند یکی را انتخاب و فرد شناختهشدهای در آن هنر به آنها درس بدهد، غذایشان تحت نظر یک متخصص تغذیه است، آنها را به موزهها، گالریها و کتابفروشیها میبرند، وضعیت پزشکیشان مدام چک میشود، برنامههای مشترک هنری با حضور والدین ترتیب میدهند، برایشان کلاس قصهگویی و شاهنامهخوانی برگزار میکنند و ...
🔺بوردیو؛ جامعهشناس فرانسوی چند دهه قبل به نقد جدی نظام آموزشی فرانسه پرداخت. او معتقد بود که کارکرد نظام آموزشی آن است که دانشآموزان را برای زندگیِ پس از مدرسه یا دانشگاه توانمند کند و به آنها مهارتهای لازم برای فرهیخته بودن را بیاموزد. منظور او از فرهیختگی، کسب منشها و شیوههای درک جهان، و نیز مهارتهایی بود که با داشتن آنها افراد احساس نکنند که در مقایسه با سایرین چیزی کم دارند. مثلاً دانشآموزان پس از اتمام دوره تحصیل بتوانند به یک زبان خارجی حرف بزنند، وقتی یک تابلوی نقاشی دیدند بگویند که این تابلو در چه سبکی نقاشی شده است، اگر به یک موسیقی گوش کردند بگویند که این موسیقی در چه سبکی است، نام سازهای موسیقی را بهدرستی بدانند، با ایجاد ارتباط اجتماعی و نیز رفتار در موقعیتهای اجتماعی مختلف نظیر رستوران یا گالریهای هنری آشنا باشند. درمجموع توانایی درک و تعامل با عرصه اجتماع و هنر را کسب کنند.
🔺از نظر او همه دانش آموزان با توان و قابلیتهای یکسانی وارد نظام مدرسه نمیشوند. برخی از آنها از قبل دارای خانواده فرهیختهای هستند و روشن است که اگر در مدرسه چنین چیزهایی به دانشآموزان یاد داده شود توانایی آنان صرفاً تکمیل خواهد شد چون از زمینههای قبلی برخوردارند. ولی عدهای از دانش آموزان هم هستند که در خانواده اصلاً چنین چیزهایی را نیاموختهاند و به تعبیری خانواده فقیری داشتهاند. وظیفه نظام آموزشوپرورش آن است که روی این دانشآموزان بیشتر کار کند. به آنان بیشتر آموزش بدهد تا همپای دانش آموزان دسته اول شوند. امری که برخی آنرا تبعیض مثبت میدانند. نظام آموزشوپرورش باید وضعیت را عادلانه پیش ببرد تا درنهایت دانشآموزان با تواناییهای مشابهی دوره تحصیل را به اتمام برسانند.
🔺نظر بوردیو آن بود که نظام آموزشی فرانسه چنین نیست. درواقع نابرابری موجود در نظام آموزشی باعث میشود تا فقرا، با فرهنگ حاکم بر خانوادههای فقیر وارد مدرسه شده و با همان فرهنگ خارج شوند. خانوادههایی که پولدارترند یا به تعبیر بوردیو سرمایه اقتصادی و فرهنگی بیشتری دارند فرزندان خود را به مدارس درجهیک میفرستند و خانوادههای کمدرآمد به مدارس ضعیف تر. نتیجه آنکه وارثان اقتصاد، هنر و سیاست همچنان وارث و مدعی این عرصه میمانند و وارثان فقر نیز همچنان فقر را به نسل بعد از خود منتقل میکنند. نابرابری از طریق مدرسه مدام بازتولید میشود. بوردیو این امر را خشونت نمادین میداند. یعنی نظام آموزشوپرورش به شکل سمبلیک عدهای را از گردونه فرهیخته شدن و کسب مهارتهای اجتماعی لازم برای زندگی امروزی کنار میگذارد.
🔺آنچه بوردیو چند دهه قبل در خصوص نظام آموزشی کشور فرانسه گفت ظاهراً به شکلی آشکار در کشور ما در حال وقوع است. متأسفانه در کشوری که در قانون اساسیاش بر آموزش رایگان تأکید شده است روزبهروز شاهد طبقاتی شدن امر آموزش هستیم. نکته جالب آنکه در مدارس دولتی هم شاهد طبقاتی شدن هستیم و مسئله فقط مدارس خصوصی/دولتی نیست. برخی از مدارس دولتی هم که در مناطق مرفه نشین شهرها قرار دارند با دریافت مستمر هزینه از والدین تلاش میکنند خدمات ویژهای به دانش آموزان ارائه دهند. و دراینبین آنچه مشهود است آنکه:
🔺مدرسه در ایران بهتدریج تبدیل به سیستم تثبیت نابرابریهای اجتماعی میشود. ژنهای مرغوب که در خانوادههایی با سرمایه فرهنگی و اقتصادی بالا رشد میکنند به مدارس مطلوب میروند و میشوند وارثان اقتصاد و هنر، و ژنهای نامرغوب که والدین مرغوبی! ندارند به مدارس ضعیف میروند و میشوند وارثان فقر!
سخن پایانی: مراقب باشیم. برخی از این مدارس به والدین چنین القاء می کنند که پدر و مادر خوب بودن یعنی آنکه آنان چنین خدمات گران قیمتی را برای فرزندان خود فراهم کنند.
کانال نویسنده: @fardinalikhah
▪️فردین علیخواه
🔺از بعضی خانوادهها سؤال میکنم که برای تحصیل فرزندشان چقدر شهریه پرداخت کردهاند. با شنیدن پاسخ، بیاختیار سوت ممتدی میزنم! به زمین نگاه میکنم و سرم را به چپ و راست تکان میدهم. از کسانی که این مبالغ هنگفت را پرداخت کردهاند میپرسم که این پول را در ازای دریافت چه خدماتی پرداخت کردهاند. میگویند: دو زبان خارجی یاد میدهند، معلم نقاشیشان فلانی است، موسیقی و حرکات موزون یاد میدهند، کلاسهای ورزششان در فلان باشگاه است، از انواع هنرها میتوانند یکی را انتخاب و فرد شناختهشدهای در آن هنر به آنها درس بدهد، غذایشان تحت نظر یک متخصص تغذیه است، آنها را به موزهها، گالریها و کتابفروشیها میبرند، وضعیت پزشکیشان مدام چک میشود، برنامههای مشترک هنری با حضور والدین ترتیب میدهند، برایشان کلاس قصهگویی و شاهنامهخوانی برگزار میکنند و ...
🔺بوردیو؛ جامعهشناس فرانسوی چند دهه قبل به نقد جدی نظام آموزشی فرانسه پرداخت. او معتقد بود که کارکرد نظام آموزشی آن است که دانشآموزان را برای زندگیِ پس از مدرسه یا دانشگاه توانمند کند و به آنها مهارتهای لازم برای فرهیخته بودن را بیاموزد. منظور او از فرهیختگی، کسب منشها و شیوههای درک جهان، و نیز مهارتهایی بود که با داشتن آنها افراد احساس نکنند که در مقایسه با سایرین چیزی کم دارند. مثلاً دانشآموزان پس از اتمام دوره تحصیل بتوانند به یک زبان خارجی حرف بزنند، وقتی یک تابلوی نقاشی دیدند بگویند که این تابلو در چه سبکی نقاشی شده است، اگر به یک موسیقی گوش کردند بگویند که این موسیقی در چه سبکی است، نام سازهای موسیقی را بهدرستی بدانند، با ایجاد ارتباط اجتماعی و نیز رفتار در موقعیتهای اجتماعی مختلف نظیر رستوران یا گالریهای هنری آشنا باشند. درمجموع توانایی درک و تعامل با عرصه اجتماع و هنر را کسب کنند.
🔺از نظر او همه دانش آموزان با توان و قابلیتهای یکسانی وارد نظام مدرسه نمیشوند. برخی از آنها از قبل دارای خانواده فرهیختهای هستند و روشن است که اگر در مدرسه چنین چیزهایی به دانشآموزان یاد داده شود توانایی آنان صرفاً تکمیل خواهد شد چون از زمینههای قبلی برخوردارند. ولی عدهای از دانش آموزان هم هستند که در خانواده اصلاً چنین چیزهایی را نیاموختهاند و به تعبیری خانواده فقیری داشتهاند. وظیفه نظام آموزشوپرورش آن است که روی این دانشآموزان بیشتر کار کند. به آنان بیشتر آموزش بدهد تا همپای دانش آموزان دسته اول شوند. امری که برخی آنرا تبعیض مثبت میدانند. نظام آموزشوپرورش باید وضعیت را عادلانه پیش ببرد تا درنهایت دانشآموزان با تواناییهای مشابهی دوره تحصیل را به اتمام برسانند.
🔺نظر بوردیو آن بود که نظام آموزشی فرانسه چنین نیست. درواقع نابرابری موجود در نظام آموزشی باعث میشود تا فقرا، با فرهنگ حاکم بر خانوادههای فقیر وارد مدرسه شده و با همان فرهنگ خارج شوند. خانوادههایی که پولدارترند یا به تعبیر بوردیو سرمایه اقتصادی و فرهنگی بیشتری دارند فرزندان خود را به مدارس درجهیک میفرستند و خانوادههای کمدرآمد به مدارس ضعیف تر. نتیجه آنکه وارثان اقتصاد، هنر و سیاست همچنان وارث و مدعی این عرصه میمانند و وارثان فقر نیز همچنان فقر را به نسل بعد از خود منتقل میکنند. نابرابری از طریق مدرسه مدام بازتولید میشود. بوردیو این امر را خشونت نمادین میداند. یعنی نظام آموزشوپرورش به شکل سمبلیک عدهای را از گردونه فرهیخته شدن و کسب مهارتهای اجتماعی لازم برای زندگی امروزی کنار میگذارد.
🔺آنچه بوردیو چند دهه قبل در خصوص نظام آموزشی کشور فرانسه گفت ظاهراً به شکلی آشکار در کشور ما در حال وقوع است. متأسفانه در کشوری که در قانون اساسیاش بر آموزش رایگان تأکید شده است روزبهروز شاهد طبقاتی شدن امر آموزش هستیم. نکته جالب آنکه در مدارس دولتی هم شاهد طبقاتی شدن هستیم و مسئله فقط مدارس خصوصی/دولتی نیست. برخی از مدارس دولتی هم که در مناطق مرفه نشین شهرها قرار دارند با دریافت مستمر هزینه از والدین تلاش میکنند خدمات ویژهای به دانش آموزان ارائه دهند. و دراینبین آنچه مشهود است آنکه:
🔺مدرسه در ایران بهتدریج تبدیل به سیستم تثبیت نابرابریهای اجتماعی میشود. ژنهای مرغوب که در خانوادههایی با سرمایه فرهنگی و اقتصادی بالا رشد میکنند به مدارس مطلوب میروند و میشوند وارثان اقتصاد و هنر، و ژنهای نامرغوب که والدین مرغوبی! ندارند به مدارس ضعیف میروند و میشوند وارثان فقر!
سخن پایانی: مراقب باشیم. برخی از این مدارس به والدین چنین القاء می کنند که پدر و مادر خوب بودن یعنی آنکه آنان چنین خدمات گران قیمتی را برای فرزندان خود فراهم کنند.
کانال نویسنده: @fardinalikhah