Telegram Web
🍃مساله‌ای جدی در سیستم اداری ایران: آزاده‌کشی و نفاق پروری

👌هدف این یادداشت تشفی خاطر نمودن، ستیز، سرزنش کردن، منکوب کردن کسی یا گروهی نیست.هدف وصف یک وضعیت واقعی است.باشد که سبب اصلاحی شود.

👌لیست حامیان دانشگاهی دکتر جلیلی در کرمانشاه را دیدم. بسیاری از ايشان انسان‌های شریفی هستند که از روی اعتقاد و تامل اعلام حمایت نموده‌اند. اما در لیست اسم افرادی هست که من آشنایی نزدیک با آنها دارم. حاضرم قسم بخورم فکرشان نه تنها نسبتی با دیدگاه‌های جلیلی ندارد بلکه از اساس نسبتی با جمهوری اسلامی و حتی هر نوع حکومت دینی ندارد.
نه اینکه منظورم این باشد این امر مختص به این لیست است. مساله این نیست که کدام لیست خالصانه‌تر است. این فقط یک مثال و شاهد است.

البته که شاهد فقط مختص به این مورد نیست. باز بشخصه شاهد بوده‌ و هستم که افرادی که یک کارگر ساده بازنشسته یا یک معلم هستند، نمود بیرونی و اداری آنها هیچ سنخیتی با نحوه بودن آنها ندارد و دائم در حال سانسور کردن خود هستند اما وقتی از مخاطبشان خیالشان راحت است،خود واقعی‌شان آشکار می‌شود.

مدیران مدارسی را دیده ام که هیچ اعتقادی به جمهوری اسلامی ندارند اما هر روز در مدرسه‌شان برنامه های انقلابی همچون سلام فرمانده و... برگزار می‌کنند.
فامیل نزدیکی دارم که نسبت به من شفیق و نگران است. همیشه توصیه می‌کند که در  محل کار و جمع نیروهای مذهبی- انقلابی حرف دلم را نزنم و خودم نباشم. این مختص به این فامیل من نیست. همه این را فهمیده‌اند که در ادارات دولتی نباید آنگونه بنمایی که واقعا هستی. و این نشان از یک وضع در ساختار اداری ایران دارد:
آزاده‌کشی و نفاق پروری


👌این امر یکی از مساله های جدی و کلان ایران است که مایه‌ی زیان و خسران فراوان در بهره‌وری اداری و سبب ترویج بی اخلاقی و کاستن از رضایت شغلی شده است.
یکی از علل اصلی این مساله،آیین نامه های اداری و نحوه رفتار نهادهای نظارتی و حکومتی است.
اگر هدف از این آیین‌نامه‌ها و نهادهای نظارتی این است که اولا کارآمدی و بهره‌وری را بیشتر کنند ثانیا اخلاق و دیانت را در ادارات  و ارگان ها و جامعه ترویج کنند، باید قبول کنند که نه تنها این دو هدف حاصل نشده بلکه نقیض آنها حاصل شده است. یعنی نتیجه این شده است که به جای ترویج صداقت، شجاعت، آزاده‌گی،تخصصی مدیریت کردن؛ ترسو بودن،ذلیل بودن،منافق و دو رو بودن، مدیریت برای خوشامد بالادستی ترویج شده است.

اکنون این آیین نامه ها و نهادهای نظارتی به عنوان بازوان ساختار قدرت جهت کنترل افراد فهمیده می‌شوند. چون افراد می‌بینند و فهمیده‌اند که این آیین‌نامه‌ها و نهادهای نظارتی،غالبا با کسانی برخورد می‌کنند که به ساختار قدرت نقد صریح می‌کنند.

امیدوارم اولا هر کسی در سطح و جایگاه خود قدمی برای اصلاح این وضع بردارد و درس آزاده‌گی حسین را فراموش نکند. ثانیا نهادهای نظارتی و انقلابی‌واقعیتی که بر خود آنها آشکار شده است را بیشتر از این ندیده نگیرند و قدمی در راستای اصلاح آن بردارند.

عباس‌علی منصوری
https://www.tgoop.com/spirituality_philosophy
Dua Kumail Samavati
Mahdi Samavati
دعای کمیل با صدای مهدی سماواتی
Audio
📌فایل صوتی
نشست هفتاد و هفتم انجمن فکر و فلسفه کرمانشاه

🔖 عنوان:  امتناع زیست معنوی در جهان مدرن: بازخوانی نظريه بیژن عبدالکریمی

🎙ارائه دهنده:  دکتر عباس‌علی منصوری ( عضو هیات علمی دانشگاه رازی(


📆 تاریخ: دوشنبه،۱۵/ ۰۵/ ۱۴۰۳
🕠 ساعت: ۱۷ - ۱۹
🏫 مکان: کرمانشاه، چهارراه نوبهار، نبش کوچه‌ی ۱۰۷، کتاب‌فروشی «کوچه‌کتاب»

💠 کانال تلگرامی انجمن فکر و فلسفه‌ی کرمانشاه (اَفَک)
@PhilosophyforKermanshah

💠 صفحه‌ی اینستاگرامی انجمن فکر و فلسفه‌ی کرمانشاه (اَفَک)
@Philosophy_for_Kermanshah
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
غلامرضا فیاضی، عضو خبرگان رهبری: دکتر علی شریعتی لعنت الله علیه یقیناً کافر بود! خاتمی شیعه نیست و رفسنجانی هم ملعون است، اگر او ملعون نباشد کس دیگری ملعون نیست

غلامرضا فیاضی، دکتر شریعتی را لعن و تکفیر می کند.  او مدرس حوزه، عضو هیأت مدیره موسسه آموزشی امام خمینی، از شاگردان و همفکران مرحوم آقای ‎مصباح است و از راهبران عقیدتی ‎جبهه پایداری

از ‎آیت الله خامنه ای شنیدم که:
من و شریعتی دوست نزدیک بودیم و علت، قرابت زیاد فکری بود!

🖥 @LastNew_ir
تاملاتی در دین ،معنویت و فلسفه
غلامرضا فیاضی، عضو خبرگان رهبری: دکتر علی شریعتی لعنت الله علیه یقیناً کافر بود! خاتمی شیعه نیست و رفسنجانی هم ملعون است، اگر او ملعون نباشد کس دیگری ملعون نیست غلامرضا فیاضی، دکتر شریعتی را لعن و تکفیر می کند.  او مدرس حوزه، عضو هیأت مدیره موسسه آموزشی امام…
فیلسوف تکفیری: امثال آقای فیاضی نسبتی با فلسفه و فلسفه‌ورزی ندارند

تذکر مقدماتی:
هدف این یادداشت دفاع از افرادی که در اين فایل نامبرده می شوند نیست،چون اساسا امثال فیاضی در جامعه ما آنقدر مرجعیت ندارند که سخنشان شنیده شود و اهمیت داشته باشد. مساله دفاع از فلسفه و تفکر است. نباید این افراد به عنوان نماد فلسفه و تفکر شناخته شوند .
نباید از کنار این سخنان به راحتی گذشت تا ساحت فلسفه و اندیشه‌ورزی آلوده به شبه فلسفه شود و به نام فلسفه و فیلسوف، کالای تقلبی عرضه شود و ساحت اندیشگی در جامعه بیش از این آسیب ببیند.


۱- برای
ما اهل فلسفه جا افتاده است که فلسفه دانی و فلسفه خوانی غیر از فلسفه‌ورزی است.
امثال آقای فیاضی نهایتا فلسفه دان و شارحان کتب فلسفی هستند ولی هیچ نسبتی با فلسفه به معنای فلسفه ورزی ندارند.نشانس هم اینکه نمی توانند در مورد اموری غیر از کتاب هایی که خوانده اند، همچون یک اندیشمند متوسط بيانديشند. بلکه در مسائلی که در آن کتاب ها نباشد،همچون عوام سخن می گویند.

تا کنون کسی از امثال این افراد یک کتاب،مقاله یا حتی یک یادداشت و سخنرانی در مورد امری بیرون از اون کتاب‌هایی که تدریس می‌کنند، نشنیده که قدرت تحلیل ایشان را تحسین کند.

مثلا از ايشان شنیده شده است که فلسفه غرب را نجس دانسته‌است. نجس یعنی چی؟ یعنی چیزی که نباید به آن نزدیک شد. خوب این فکر چه نسبتی با فلسفه و فلسفه ورزی دارد. در فلسفه هیچ فکر و اندیشه ای نجس نیست. نهایتا یا درست است یا کاذب یا محل بحث

۲- 🍃«متخصصان عامی»: تاملی در باب تفکیک ساحات معرفت🍃
👌حکایت یک ساده لوحی:
در یکی از کلاس های فلسفه استادمان - که تسلط خوبی بر تاریخ حکمای معاصر داشت -تعریف می کرد که هنگامی که در اوایل انقلاب ماجرای سفارت آمریکا پیش آمد،یکی از مدرسان مشهور در فلسفه اظهار نگرانی می کرد که این تعداد گروگان را کجا می خواهند جا بدن و چگونه میخواهند غذای آنها را فراهم کنند؟ دغدغه و دلنگرانی آن استاد فلسفه که حتی به حکیم مشهور بود ، از آن واقعه دشوار سیاسی در حد نحوه تامین غذای گروگان ها بود!!

این یک نمونه از ساده لوحی اندیشمندان است که با زبان حال به ما یادآور می شود که:

- اگر دیدید که یک پزشک متخصص سرشناس در تحلیل یک مساله اجتماعی،تحلیلی بسیار سطحی و متاثر از مشهورات و تبلیغات ارائه نمود یا از یک مکتب یا شخصیت یا سیاست باطل دفاع کرد،تعجب نکنید

- اگر دیدید که یک استاد متخصص در یکی از رشته های فنی یا علوم پایه در یک مساله سیاسی چنان تحلیلی ارائه نمود که از تحلیل یک فروشنده بی سواد ،سطحی تر بود،چندان تعجب نکنید

- اگر دیدید که یک استاد فرهیخته در یکی از رشته های هنری،یک تحلیل بسیار ساده لوحانه در باب منشا مشکلات اقتصادی کشور ارائه نمود،چندان تعجب نکنید

- اگر دید که یک روحانی با سواد و مهذب در مورد یک مساله اجتماعی تحلیلی خیالبافانه ارائه نمود، چندان تعجب نکنید.

👌تاریخ پر ازحکایت ساده لوحی اندیشمندان بزرگی است که هنگام شنیدن حکایت ساده لوحی ایشان،جا می خوریم و پذیرش آن چنان برایمان دشوار است که دوست داریم آن ساده لوحی ها را تحریف و دروغ های تاریخ بدانیم.

 چرا پذیرش این واقعیات(ساده لوحی اندیشمندان) برایمان دشوار است؟‼️

👌👌 یکی از علل اصلی این مطلب بی توجهی ما به حقیقت« تفکیک ساحات معرفت» یا همان پدیده «متخصصان عامی» است. بحث مفصل آن را باید در نسبت عقل نظری و عقل عملی پیگیری نمود.
صرف نظر از مباحث فلسفی مشاهدات عینی نشان می دهد که این دو قوه عقل لزوما با هم همراه نیستند. هستند افرادی که عقل عملی بسیار قوی دارند و در مباحث نظری بسیار کند ذهن هستند و بالعکس

یکی از شاخص های جدی توسعه اذعان نمودن به «پدیده متخصصان عامی » است.پدیده متخصصان عامی یکی از اقتضائات دنیا مدرن و زمانۀ گسترش و توسعه علوم است در دنیای مدرن جواب منطقی و علمی هر مساله را باید از متخصص خاص آن مساله جستجو نمود( البته هستند نادر افرادی که نبوغ خاص دارند و می توانند در چند زمینه تحلیل‌های صائب ارائه دهند)در مقابل علامه گرایی و آرمان گرایی مربوط به عالم ماقبل مدرن است.

👌یکی از جاهایی که ذهن دچار غفلت از پدیده «متخصصان عامی» می شود،در مورد افراد مقدس است. معمولا افراد مقدس چنان جایگاهی در ذهن افراد پیدا می‌کنند که اگر به مریدان و علاقمندان و پیروان آنها گفته شود که فلان نظر ایشان در سیاست یا اقتصاد یا هنر درست نیست، پذیرش آن برایشان بسیار سنگین است زیرا در ذهن خود این تفکیک ساحت های معرفتی را انجام نمی دهند و فکر می کنند نقد آن شخص به معنای نقد وجه قداست و بزرگی او هم هست.

عباس علی منصوری

https://www.tgoop.com/spirituality_philosophy
🍃مساله‌ی خدا و ایمان به او

👌در مساله‌ی خدا،مساله اصلی این نیست که آیا ورای عالم ماده حقیقتی وجود دارد یا ندارد بلکه مساله این است که آیا حقیقتی وجود دارد که به من ربط و نسبتی داشته باشد. یعنی بود و نبود او در زندگی من تاثیری داشته باشد و زندگی من با بود و نبود او تفاوتی کند.

بنابراین بیشتر از اینکه بود و نبود خدا محوریت داشته باشد، نسبت او با ما محوریت و اهمیت دارد.
با این نگاه ایمان بیشتر از اینکه باور به وجودی به نام خدا باشد، درگیر شدن با این مساله است که اگر خدایی نباشد زندگی ما چه کم دارد. با این وصف ایمان آرزومندانه(به این معنا که فرد معتقد باشد خدایی وجود ندارد ولی کاش وجود داشت) به ایمان اصیل نزدیک است.
🍃 ایمان علمی و ایمان دینی

" تفسیر علمی و فلسفی از جهان نیز نوعی تفسیر ایمانی هستند."

👌جان هیک:  « من معتقدم نظر خود ما در مورد جهانی که در آن هستیم، گویی مردد بین تفسیر طبیعت گرایانه و دینی از جهان است.از هر دو دیدگاه می­توان تفاسیری کامل و جامعه ارائه داد.هر کدام از این دو نوع تفسیر،حداقل در مبنای خود،بخشی از دیگری را در بردارند.پذیرفتن هر کدام از این دو تفسیر،به یکسان- تأکید من بر کلمه«به یکسان» است- نوعی ایمان به حساب می آیند که به یک معنا شخص را به دیدگاهی غیر قابل اثبات وفادار می کنند. این،مطلبی است که متفکران طبیعت گرا،به همان اندازه که متفکران دینی آن را نمی پذیرند، متوجه آن نشده اند. در واقع متفکران دینی خوش ندارند طبیعت گرایی را به مثابه نوعی ایمان تلقی کنند، حال آنکه در حقیقت چنین است.»
🔅منبع: پرداختن به فلسفه دین،جان هیک،ترجمه سید محمدعلی دیباجی،مجله آیینه معرفت،1384،شماره 5،ص7

👌ملاحظات:
۱- حیات و بقای انسان وامدار ایمان است و انسان با ایمان  است که سرپاست( ایمان به معنای اعتماد کردن در جایی که صحت یا فایده امور برای ما کاملا اثبات نشده است) اگر در ساحات مختلف زندگی(علمی،اجتماعی،سیاسی،زندگی روزمره) ایمان را از انسان بگیریم،نمی تواند هیچ تصمیمی بگیرد.
۲- اگر تصدیق کنیم که دیدگاه طبیعت گرایانه فارغ از ایمان نیست و تصدیق کنیم که میزان بهره مندی آن از ایمان کمتر از دیدگاه دینی نیست،آنگاه نه تنها در رد ایمان دینی محتاط تر می شویم بلکه عقل حکم می کند که جانب احتیاط و نگاه کارکرد گرایانه را نگه داریم.
۳- سخن جان هیک را فقط کسی تصدیق می کند(یا حداقل آن را محل تأمل جدی می داند) که اجمالا به محدودیت های عقل و قوای شناختی انسان واقف باشد. این وقوف حاصل یک طی طریق نسبتا طولانی است نه حاصل تقلید و تکرار سخن دیگران.
۴- ساحت معرفت در انسان بسیار بیشتر از آنچه فکر می کنیم متاثر از ساحت عواطف و احساسات و اراده است. حتی آن زمان که فکر می کنیم در حال دقیق ترین بحث منطقی و علمی هستیم.
۵- اینکه چه می شود فردی ایمان علمی را بر می گزیند و دیگری ایمان دینی را معلول علل مختلفی است از جمله: سنخ روانی و میزان توانایی های ذهنی و احساسی او،عقده و نیازهای او،حب و بغض های او،پارادایم های حاکم بر جامعه و زمانه او و....
 ۶- به نظرم مراد از ایمان دینی که مقابل ایمان علمی است.تقلید ابتدا به ساکن و از سر ترس از حقیقت طلبی نیست بلکه نوعی تسلیم شدن و سپر انداختن به وقت منتهای تلاش است یا از سنخ چیزی است که در لایه های ناخودآگاه تحقق می یابد.

عباس‌علی منصوری
 https://www.tgoop.com/spirituality_philosophy
🍃تجربه حسی و تجربه دینی( گزیده­‌هایی از سخنان جان هیک)

👌توماس آکویناس: « اشیاء معلوم نزد یک عالم، بر طبق نحوه وجود آن عالم، معلوم هستند.»

👌جان هیک:
- این سخن توماس آکویناس در کتاب نقد اول کانت توسعه یافت.او گفت واقعیتی در ورای ما وجود دارد اما این واقعیت آنچنان که واقعا هست برای ما قابل درک و شناخت نیست بلکه بر ما  متناسب با ساختار ذهن انسان ظاهر می شود. کانت تقسیم «جهان فی نفسه» و «جهان آنگونه که بر ما پدیدار می شود» را تنها در تجربه حسی به کار بست و در مورد تجربه دینی آن را بسط نداد. اما به نظر من این امر هم در مورد تجربه حسی صادق است و هم تجربه دینی. با این تفاوت که مقولاتی که به تجربه حسی ساختار می بخشند، برای همه بشر یکسان و فراگیر است اما مقولات فکری سازنده تجربه دینی،به صورت تاریخی شکل گرفته و از یک فرهنگ تا فرهنگ دیگر متفاوت هستند.
- ما همواره در زندگی از این قاعده پیروی می کنیم که واقعیت امور حسی همان است که به نظر می آیند مگر اینکه دلیل کافی برای شک در آنها داشته باشیم.به گمان من این قاعده اساسی به همان اندازۀ تجربه های حسی در تجربه دینی نیز صادق است لذا باید بگوییم تجربه دینی از خطا مصون است مگر اینکه مخدوش بودن آن ثابت شود
- به اعتقاد من، در یک تفسیر دینی از دین،اصلا رویکرد درستی نیست که مستقیما برهانی در اثبات وجود خدا اقامه شود،بلکه درست آن است که در اثبات عقلانی بودن تکیه بر تجربۀ دینی،به مثابه ابزار کسب معرفت از خدا یا واقعیت نهایی، استدلال گردد.

🔅منبع: پرداختن به فلسفه دین،جان هیک،ترجمه سید محمد علی دیباجی،مجله آینه معرفت،1384،شماره5
 
🍃کدام خدا پشتوانه معنای زندگی است؟

👌باور به خدا تنها در صورتی می‌تواند پشتوانه معنای زندگی باشد که تصویر ما از خدا، یک تصویر رحمانی باشد یعنی او را مهربان،رئوف و خیرخواهی بدانیم که مهربانیش سبب عفو بندگان می‌شود و اکثر یا تمام انسان‌ها را مشمول سعادت و نجات اخروی می‌کند.

اما اگر تصویر ما از معاد خوشبینانه نباشد و خدا برای ما بیشتر در چهره یک تکلیف کننده سخت گیر و مجازات کننده ظاهر شود که طرح او برای خلقت انسان اینگونه است که سرانجام خیل کثیری از انسان‌ها دچار شقاوت و عذاب می‌شوند، آنگاه در ذهن و ضمیر ما خلق نشدن و وارد بازی زندگی نشدن ارجحیت و اولویت خواهد داشت و این یعنی زندگی را معنادار نخواهیم دانست و حق خواهیم داشت که این سوال را بپرسیم که:
آیا با چنین خدایی و چنین طرحی برای خلقت انسان، خلق انسان مصداق شر نیست؟

👌به همین جهت نگاه خوشبینانه ابن سینا در مورد سعادت و نجات اخروی برای من آرامش بخش است آنجا که می‌گوید:
"و لا یقعن عندک أن السعاده في الاخره نوع واحد و لا يقعن عندك أن السعادة لا تنال أصلا- إلا بالاستكمال في العلم- و إن كان ذلك يجعل نوعها نوعا أشرف- و لا يقعن عندك أن تفاريق الخطايا باتكة لعصمة النجاة- بل إنما يهلك الهلاك السرمد ضرب من الجهل- و إنما يعرض للعذاب المحدود ضرب من الرذيلة- و حد منه- و ذلك في أقل أشخاص الناس- و لا تصغ إلى من يجعل النجاة وقفا على عدد- و مصروفة عن أهل الجهل و الخطايا- صرفا إلى الأبد و استوسع رحمة الله" منبع: نمط هفتم کتاب اشارات

ترجمه:
گمان نکن که سعادت در آخرت نوع واحدی است و گمان نکن که سعادت جز از راه رسیدن به کمال علمی به دست نمی‌آید.هرچند رسیدن به کمال علمی ،نوع سعادت را اشرف می‌سازد.
و مبادا چنین گمان کنی که خطاهای گوناگون مانع از رسیدن به نجات می‌شوند بلکه فقط نوع خاصی از جهل و رذیلت سبب هلاک جاودانی می شود و این نیز شامل  تعداد قلیلی از مردم می‌شود.
و به سخن کسی که نجات را منحصر به تعداد یا گروه کمی می‌کنند و برای ابد از اهل جهل منصرف می‌کنند،گوش نده. و رحمت خدا را وسیع بشمار.

عباس‌علی منصوری
https://www.tgoop.com/spirituality_philosophy
🍃برهانی ساده بر کثرت گرایی دینی:

👌برای من بهترین دلیل به نفع درست بودن کثرت گرایی دینی،نه ادله نقلی و نه برهان‌های دشوار فلسفی، بلکه توجه به این سه واقعیت است:
۱- خدا نمی تواند خدا باشد اما حکیم و خیرخواه نباشد. اقتضای خیرخواهی خدا این است که هدایت یا گمراهی بندگان برای او علی السویه نباشد بلکه نسبت به آنها رحمت و لطف داشته باشد یعنی زمینه‌های هدایت را بیشتر از زمینه‌های گمراهی برای آنها فراهم کند.
۲- در مقام واقع چنین است که جهان پر از ادیان و مذاهب متعدد و متکثر است و این کثرت مختص به دوره خاصی از زندگی بشر نیست بلکه حداقل قرن‌هاست که این کثرت وجود دارد.
۳- تکثر ادیان و فهم های مختلف از دین  گناه انسان‌ها نیست بلکه امری طبیعی و گریز ناپذیر است. زیرا هم متن‌ها قابلیت فهم های متعدد دارند و این ویژگی ذاتی زبان،خصوصا زبان دین است هم سنخ روانی افراد، توانایی های ذهنی و عاطفی مختلف افراد  و زمان و مکان آنها بر نوع فهم آنها از دین تاثیر گزار است‌.
اگر کثرت‌گرایی دینی درست نباشد، نمی توانیم خدا را حکیم و خیرخواه بدانیم.

عباس‌علی منصوری
🍃شیعه و مناسک گرایی

"گویند برخی بر این عقده هستند که اگر شیعه عبارت است از اهمیت دادن به خرد در فهم دین و میل به باطنی گری( در چهارچوب شریعت) آنگاه این دست فرمان مناسک گرایی، هر چه باشد، امری شیعی نیست. بلکه نوعی شیعه‌گری است"
🍃دین کامل یا دینداری کامل

👌اگر بپذیریم که دین خودش غایت نیست و اهمیت في نفسه ندارد بلکه تمام اهمیت آن در این است که وسیله‌ای برای سلوک اخلاقی و معنوی انسان است، آنگاه باید پیش و بیش از اینکه از "دین کامل" سخن بگویم و جستجو کنیم، باید از "دینداری کامل" سخن بگوییم و جستجو کنیم.زیرا بیشتر این نوع دینداری است که ما را به زیست اخلاقی و معنوی می‌رساند نه ظرفیت های معرفتی و میزان گزار‌های صادق یک دین.

نوع مواجهه‌ی ماست که ظرفیت‌های بالقوه یک دین را بالفعل می‌کند. چه ظرفیت‌های اسارت بخش و ظلمت بخش دین که مقصود بالعرض هستند و چه ظرفیت‌های رهایی بخش و گشایش بخش دین که مقصود بالذات هستند. به همین سبب است که در یک دین هم داعشی پدید می آید هم امثال مولوی

اساسا معرفت و جهان بینی مفهومی که ادیان عرضه می‌کنند، اهمیت نهایی ندارد. بلکه از این جهت اهمیت دارد که زمینه‌ساز سبکی از زندگی می‌شود که آن سبک زندگی می تواند زمینه ساز معرفت غیرگزاره‌ای و لایه‌های عمیقتر زندگی معنوی شود.

اگر دلمشغول مرزبندی‌ها و کارکردهاي هويتي دین نباشیم و دین را بیشتر از اینکه نظامی از باورها و منبعی برای شناخت جهان بدانیم،یک راه سلوک بدانیم؛ آنگاه آنچه این سلوک را آسان‌تر و سریعتر می‌کند فقط کوتاهی و آسانی راه نیست بلکه چابکی و زیرکی راهرو هم هست.

بنابراین دیندارانی که دین برای آنها یک دل‌مشغولی پژوهشی و دانشگاهی نیست، باید بیشتر از اینکه در پی دین کامل یا آشنایی هر چی بیشتر با جزئیات دین یا عمل هر چه بیشتر به دستورات دین باشند، در پی هنر و شیوه مواجهه‌ی درست با دین باشند.

👌در این نوع نگاه به دین و دینداری، فقیه و عالم واقعی دین کسی است که هنر و مهارت دینداری درست را نشان دهد. سخن ملاصدرا در این باب قابل تامل است:

"هركه خواهد كه به‌راستى معلوم نمايد، رجوع به كتاب‌هاى حديث نمايد؛ به‌شرطى كه به‌سبب الفاظ مشتركهٔ «علم» و «فقه» و «حكمت» غلط نكند و از راه نيفتد. چه، هریک از اين الفاظ در زمان پيغمبر صلى الله عليه و آله و سادات طريقت عليهم‌السلام به‌معنى ديگر غير از اين معني‌ها كه حالا مصطلح متأخران گشته اطلاق مى‌كرده‌اند. و اكنون تصرف در آن شده _ بعضى را به تحريف و بعضى را به تخصيص.
از آن جمله لفظ «فقه» است _ چنانچه بعضى از دانايان تصريح بدان نموده‌اند _ كه در ازمنهٔ سابقه، لفظ «فقه» را اطلاق مى‌كرده‌اند بر علم طريق آخرت و معرفت نفس و دقائق آفات و مكايد و امراض وى و تسويلات و غرور شيطانى فهم نمودن، و اعراض نمودن از لذات دنيا و اغراض نفس و هوا، و مشتاق بودن به نعيم آخرت و لقاء پروردگار و خوف داشتن از روز شمار.
و اكنون پيش طالب‌علمان اين زمان، فقه عبارت است از استحضار مسائل طلاق و عتاق و لعان و بيع و سلم و رهانت، مهارت در قسمت مواريث و مناسخات و معرفت حدود و جرائم و تعزيرات و كفارات و غير آن. و هر كه خوض در اين مسائل بيشتر مى‌كند و اگرچه از علوم حقيقيه هيچ نداند، او را افقه می‌دانند."
📓منبع:  رسالۀ سه اصل، ملاصدرا، به‌تصحیح سید حسین نصر. انتشارات دانشگاه تهران. ص ۷۸
عباس‌علی منصوری
https://www.tgoop.com/spirituality_philosophy
Forwarded from انجمن فکر و فلسفه کرمانشاه (وحید احسانی)
گفتگوی شماره‌ی ۷۸

دیگری کیست و گفتگو چیست (تاملی در اختلاف‌نظر مصطفی ملکیان و محمدمهدی مجاهدی درباره شرط لازم گفتگو)


🔹 ملکیان لازمه گفت‌وگو را یک منطقه بی‌طرف می‌داند که طرفین گفت‌وگو در آن شریکند؛ زیربنای این منطقه مشترک «مبناهای مشترک» است. سه مبنایِ مشترک برای گفت‌وگو عبارتند از: عقل، اخلاق و قانون. یعنی طرفین یا استدلال عقلی را بپذیرند، یا بر سر اصول اخلاقی توافق داشته باشند یا این‌که موادّ قانونی را قبول کنند.

🔹مجاهدی در نقد دیدگاه ملکیان، تنها شرط لازم برای گفت‌‍وگو را «هم‌مسئلگی» (وجود مسئله یا مسائل مشترک) عنوان می‌کند.

📃 پیشنهاد می‌شود پیش از حضور در نشست دیدگاه‌های ملیکان (اینجا) و مجاهدی (اینجا و اینجا) را مطالعه بفرمایید.

🎙ارائه‌دهنده: دکتر وحید احسانی (پژوهشگر مباحث توسعه)

📆 دوشنبه ۱۴۰۳/۰۶/۱۹
🕠 ساعت ۱۷ - ۱۹

🏫 کرمانشاه، چهارراه نوبهار، نبش کوچه ۱۰۷، کتاب‌فروشی «کوچه‌کتاب»

⬅️ حضور برای عموم علاقه‌مندان آزاد و رایگان است.

💠 کانال تلگرامی انجمن فکر و فلسفه کرمانشاه (اَفَک)
@PhilosophyforKermanshah

💠 صفحه‌ی اینستاگرامی انجمن فکر و فلسفه کرمانشاه (اَفَک)
@Philosophy_for_Kermanshah
🍃کامل یا کاملترین دین فقط یک فرض ذهنی است

👌" مدعای این یادداشت این است که در مقام عمل و تحقق فقط کثرت گرایی دینی قابل تحقق است و دو قسم دیگر(انحصار گرایی و شمول گرایی) امکان تحقق ندارند."

👌به لحاظ روشی بهترین راه در بحث تنوع ادیان و درست بودن یا نبودن نظریه انحصارگرایی و نظریه شمول گرایی این است که به جای اینکه وارد پرسش‌های دشوار الهیاتی و فلسفی در باب چند و چون و میزان درستی این دو نظریه شویم، فرض را بر صحت آنها گرفته و بحث را اینگونه جلو ببریم که :

فرض می‌کنیم  که حق با "انحصار گرایان" است یعنی فقط یک دین کامل و بر حق باشد یا سبب نجات و سعادت و رستگاری نهایی شود
یا فرض می‌کنیم حق با "شمول گرایان" است یعنی یک دین کاملترین باشد و سایر ادیان بهره‌های کمتری از حق دارند و پیروان آنها گرچه به سعادت می‌رسند اما نمی‌توانند به مراتب عالی سعادت برسند.

بر فرض که انحصارگرایی یا شمول گرایی درست باشد، نتیجه عملی و عینی آن چیست؟ آیا این دو دیدگاه امکان تحقق خارجی دارند  یعنی آیا برای اکثر انسان‌ها رسیدن به دین کامل یا کامل‌تر ممکن است؟

به نظر می رسد پاسخ این پرسش منفی است زیرا راه فهم و رسیدن به دین کاملتر( نظریه شمول گرایی) از دو حال خارج نیست: ۱- یا درون دینی است که در این صورت معمولا پیروان همه ادیان،دین خود را برتر می‌دانند.۲- یا راه رسیدن به دین کامل‌تر، جستجوی عقلی و تتبع در ادیان مختلف است که در این صورت برای اکثر قریب به اتفاق انسان‌ها (بلکه برای تمام انسان‌ها )مصداق تکلیف ما لایطاق است. زیرا کمتر انسانی وقت و توان ذهنی این را دارد که حقیت طلبانه تمام ادیان و مذاهب را چنان عمیق و فارغ از تاثیرات محیطی و غیر معرفتی بررسی کند که بتواند بین آنها داوری کند.

بنابراین اگر دین کامل‌تری هم وجود داشته باشد،انسان فقط از سر شانس می‌تواند به آن برسد(اینکه در آن دین متولد شود یا بسیار در معرض آن قرار گیرد) که این هم با عدالت خدا ناسازگار است. زیرا  فرض کنید دو نفر در دو دین متقاوت دینداری می‌کنند و هر دو به یک اندازه صدق و جهد و تلاش دارند، اما یکی در همان دین کامل به دنیا آمده است و دیگری در دین ناقص‌تر. در این صورت چرا باید آنکه در دین کامل زاده شده و برای آن تلاش نکرده است، به درجات برتری از قرب و سعادت برسد؟

👌عین همین سخن و استدلال در مورد انحصارگرایی نیز صادق است.
بنابراین تنها فرض ممکن و شدنی کثرت گرایی است و‌ در مقام عمل راهی جز کثرت گرایی امکان تحقق  ندارد و کثرت گرایی دینی خلاف اخلاق باور و حقیقت طلبی نیست.

👌البته در اینجا می‌توان گفت بسته به اینکه ادیان چقدر در طول تاریخ ورز خورده باشند و انسان‌ها معنوی در آنها رشد و ظهور کرده باشد،نقص و کمال‌های جزئی بین ادیان وجود دارد. لذا از انسان‌هایی که وقت و توان ذهنی جستجو را دارند و در ادیان محلی و گمنام دین ورزی می‌کنند،انتظار می رود که در باب ادیان بزرگ و رسمی جستجو و تتبع کنند. همچنین از پیروان ادیان بزرگ و‌ رسمی( افرادی که توان و‌امکان جستجوگری دارند)  انتظار می‌رود که نسبت به ادیان مجاور خود بی التفات نباشند.

عباس‌علی منصوری
https://www.tgoop.com/spirituality_philosophy
🍃تفاوت خوشی و رضایت از نگاه دکتر آرش نراقی
 
«خوشی» حالی است که زود می آید و زود می رود. «رضایت» مقامی است که دیر می آید و دیرمی پاید. «خوشی» دست می دهد، یعنی عاطفه ای انفعالی است. «رضایت» را اما باید به دست آورد، یعنی بودنی فعالانه است. انسان خوش، لزوماً از خودش و زندگی اش راضی نیست. می خندد، اما تهِ خنده اش طعم گس ملال و افسردگی است. «خوشی» اندوه را می زداید، اما ملال و افسردگی را نه. «رضایت» اما گاه ته رنگ اندوه دارد. انسان راضی همیشه شاد نیست، اما ملول و افسرده هم نیست. «خوشی» واکنش عاطفی ماست نسبت به حضور «لذّت». «رضایت» اما نوع بودن ماست در حضور «معنا».
«لذّت» های زندگی خوشی می آورد، «معنا»ی زندگی رضایت.
از بدی های روزگار ما این است که بیشترمان از رضایت به خوشی بسنده کرده ایم.
 
Audio
👌مصطفی ملکیان: نسبت فلسفه و معنویت در نگاه سقراط و رواقیون

📓منبع: برشی از فایل صوتی دلالت های معنویت ارائه شده در مشهد،موسسه حکمت زندگی
دقیقه : ۸: ۲ - ۱۳ : ۲
🍃نسل " زد"  فاقد اندیشه یا بی‌میل به اظهار نظر

👌محمدرضا یزدانپرست ( مجری سابق تلویزیون خطاب به دولتمردان):
از دختر ۱۸ساله دوستم پرسیدم: دایی جان می‌دانی الان رئیس مجلس کیست؟ گفت: دایی جان مجلس چیست؟
ادامه یادداشت را در( اینجا) بخوانید.


👌امروز سر کلاس از دانشجوها پرسیدم نظرشان را در مورد وقایع اخیر در لبنان و فلسطین بیان کنند. (با توجه به این نکته که احساس میکنم دانشجوها سر کلاس من خودشان را سانسور نمی کنند و آزادانه طرح بحث و نظر می کنند) جواب‌هایشان برایم جالب بود و تا حدی تایید کننده یادداشت بالا بود.

حدود ۸۰ درصد گفتند برای ما اهمیت چندانی ندارد و اصلا علاقه ای به سیاست و مسائل آن نداریم. حتی احساس ترس و نگرانی هم نداشتند. انگار اصلا به این ماجراها و عواقب آن فکر نمی‌کردند. یکی از دانشجویان حتی از ماجرای این روزها،خبر هم نداشت.

با این وصف من شاهد نظرورزی های این نسل هم بوده‌ام و  فکر می کنم مساله این نیست که این نسل به این امور فکر نمی کنند یا اهل فکر و اندیشه نیستند. 

اتفاقا این نسل صاحب فکر هستند و وقتی به آنها فرصت بحث داده می‌شود یا به نوعی وادار به پاسخ می شوند، گاه برخلاف انتظار، طرح بحث های خوبی می‌کنند.

بنابراین حداقل در ایران مساله عدم علاقه یا فکر نکردن این نسل نیست بلکه مساله اصلی دو چیز است:
قهر  و   ناامیدی

👌البته عوامل دیگری نیز در این ماجرا ( عدم علاقه نسل جدید به اظهار نظر و ورود به مسائل سیاسی و اجتماعی) دخیل هستند از جمله:
۱-  ترس از قضاوت توسط نسل ما: گاه دیدگاه ایشان با ما آنچنان متفاوت است( نظام ارزش شناسی متفاوت ) که از ترس قضاوت، از بحث و اظهار نظر صرف نظر می‌کنند. ضمن اینکه این تفاوت عمیق سبب می شود که بحث با ما را بیهوده بدانند.

۲-  زندگی در تکثر، در فضای غیر یقینی، در وضع فکری که اولویت را به حقایق عینی و ملموس می دهد(نوعی سکولاریسم فلسفی ناخودآگاه) سبب شده است که این نسل علاقه ای به تبلیغ، ترویج و اقناع دیگری نداشته باشند. لذا علاقه چندانی به ورود به گفتگوهای نظری ندارند.

۳-  نسل جدید درگیر خودشان هستند:درگیر جسمشان یا خواسته ها و رنج ها و عقده ها و نداشته هایشان( با توجه به فاصله طبقاتی و متنوع شدن نیازها)
عباس‌علی منصوری

https://www.tgoop.com/spirituality_philosophy
روز جهانی ناشنوایان .mp4
2.6 MB
🎤 انشا و دکلمه: ریحانه منصوری. کلاس پنجم
🍃ایمان سوزی و ایمان سازی استدلال

👌آقای یاسر خوشنویس از تجربه ایمان آوری خود سخن گفته‌اند. (اینجا) از این گفته‌اند که چگونه بعد از چهارده سال الحاد و بی‌ایمانی در مهر امسال،ایمان آورده‌اند.
سخن من در اینجا ناظر به ماهیت و چند و چون مدعا و تجربه ایشان نیست.
آنچه از خواندن گزارش تجربه ایشان برای من جالب و محل تامل بود، مساله ماهیت ایمان و نسبتش با استدلال و نظرورزی است.

👌متن آقای خوش نویس نشان می‌دهد که ایمان آوری او معلول استدلال نیست. یعنی اینگونه نبوده است که مثلا تا حالا ایشان سه دلیل محکم بر الحاد داشته و اکنون متوجه نقص استدلال‌هایش شده یا اینکه در معرض یک برهان قوی در اثبات خدا قرار گرفته و قوت آن استدلال سبب ایمان آوری او شده است. بلکه گویی رنج های زندگی،تأمل در احوال روحی خودش و.... او را به سمت ایمان سوق داده است.
این مساله منحصر در ایمان آوری آقای خوشنویس نیست.
واقعیت این است که هم ایمان آوری و هم بی ایمانی اکثریت ما ربطی به استدلال ندارد. در معرض استدلال قرار گرفتن، فقط فرایند ایمان یا بی ایمانی را تسریع می کند یا نهایتا سبب شک و تردیدی در مسیر ایمان و الحاد می شود. بله استدلال واقعا تاثیر اخیر را دارد. به صورت بلند مدت در معرض استدلال های متعدد بودن و از خوبی یا بدی ایمان یا بی ایمانی شنیدن و خواندن،تأثیرگذار است.

👌اما برای کسانی که دغدغه عقلانیت و کشف حقیقت دارند، سخت است یا شاید بهتر است بگویم ترسناک است که بگوییم ایمان ربط چندانی به استدلال و نظرورزی ندارد.
چون احساس می‌کنیم در این صورت پاسداشت جدی بودن در تحری حقیقت را نداشته ایم و انگار وا داده‌ایم و از این به بعد ممکن است این وا دادان بیشتر و بیشتر شود و روحیه تعبد رفته رفته جایگزین خردورزی شود.
اما چه بخواهیم و چه نخواهیم، واقعیت عینی در مورد ایمان و بی ایمانی همین است که: " استدلال و نظرورزی نه چندان ایمان ساز است و نه چندان ایمان سوز. ایمان و بی ایمانی به ندرت معلول استدلال و خردورزی است"

مهاتماگاندی درست می گوید که:
" ایمان را نمی توان با توسل به تعقل و خرد پرورش داد.ایمان، آرام آرام با تفکر خاموش و تأمل و تمرین رخ نشان می‌دهد.برای پروردن چنین ایمانی، به درگاه خدا نیایش می کنیم، به مطالعه کتاب‌های خوب می‌پردازیم و در محضر افراد نیک می نشینیم"
🔅منبع: نیایش،مهاتما گاندی،ترجمه شهرام نقش تبریزی.نشر نی.۱۳۹۹،۲،ص۸۳

👌اگر ایمان و بی ایمانی کمتر معلول برهان و استدلال ورزی هستند، پس معلول چه هستند؟
عوامل ایمان بخش و الحاد بخش بسته به اشخاص متعدد و متفاوت هستند از جمله:
- افرادی که سنخ روانی آنها به گونه ای است که مساله‌ی  "معنای زندگی " برایشان جدی می‌شود یا اتفاق‌هایی در فراز و فرود زندگی آنها می‌افتد که آنها را با مساله معنای زندگی درگیر می‌کند، زمینه میل به ایمان یا بی ایمان شدن در درونشان فراهم‌تر ‌می‌شود.
- کسانی که ساحت عاطفه یا عقلانیت آنها بیش از حد متوسط بالفعل شده باشد،زمینه میل به ایمان یا بی ایمان شدن در درونشان فراهم‌تر ‌می‌شود
- مصاحبت با اهل ایمان و کفر، زمینه میل به ایمان یا بی ایمان شدن را فراهم‌تر ‌می‌شود
-  تقلید و تاثیر پذیری از محیط و به تدریج آگاهانه‌تر شدن آن ایمان یا الحاد تقلیدی
و......

عباس‌علی منصوری
https://www.tgoop.com/spirituality_philosophy
2024/11/04 04:20:33
Back to Top
HTML Embed Code: