Telegram Web
نمی‌دانم اگر موسیقی و چای و قهوه را نداشتم، اگر با نور و با گیاه و با کتاب، حالم خوب نمی‌شد، اگر پاییز و بهار و باران و برف را دوست نداشتم؛ برای دلخوشی -در خالی‌ترین حالات ممکن جهانم- به کدامین اتفاق چنگ می‌زدم و کدامین طعم و تصویر را بهانه می‌کردم و کدامین دلخوشیِ کوچک را در آغوش می‌کشیدم تا به خودم بقبولانم که زندگی هنوز هم زیباست!

#نرگس_صرافیان_طوفان‌


💫 @supernovaas
7
فروردین را
کوچه به کوچه میگردم به دنبالت
تا تو را از این بهار عاشقانه عیدی بگیرم ♥️

محمد خسروآبادی

💫 @supernovaas
7
گاهی هم تلاش تو برای تحقق آرزوهایت بی فایده است!
گاه فقط باید بنشینی،
نگاه کنی،
و بپذیری آنچه را که خلاف خواسته‌ات در حال وقوع است ...
🌱
💔91
شادی هایت را
بر صورت من بریز فروردین من!
و اضافه‌هایش را
پُست کن
برای کسی که بهاری ندارد.....🌷

شمس لنگرودی

💫 @supernovaas
6
بی‌انصاف
به این مرگِ بی‌مروّت بگو
از این جهان
چه مانده بود جز این پیراهنِ سیاه،
مارا همین پردهٔ دریده از دریا
بس نبود؟
فروردینِ درخت
باردارِ هزار و یکی اَرهٔ راهْ بُران است هنوز!
چه می‌زند این آبِ ظلمتْ‌زا
تازیانه بر مویهْ‌خوانیِ مرده‌گانِ ما...!؟


سیدعلی صالحی



💫 @supernovaas
💔4
آدمی به اندازه دلتنگی هایش
بداخلاق و کلافه است...

@supernovaas
💔12
آدم‌ها به اندازه‌ی دل بزرگی که دارند،
محکوم به درد و رنج‌اند!🫀🤍
💔121
از بدی، بدی به وجود میاد و بزرگ می‌شه و تغییر ماهیت می‌ده.
برای همین گاهی نمی‌تونی ببینی که بدیِ توی دنیا از بدی توی خونه‌ی خودت شروع شده...

📙خانه روان
💔11
احبّك جداََ
و أعرف منذ البداية
بانّى سافشل.

دوستت می دارم بسیـار
و از ابتدا می دانم،
که من این بازی را خواهم باخت
8
‌صدای موسیقی تكنو تاكسی را پر كرده بود. پسر جوانی كه جلو نشسته بود موبایلش را روی پایش گذاشته بود و سرش را با صدای موسیقی‌ای كه از موبایلش پخش می‌شد تكان می‌داد. زن مسنی كه عقب نشسته بود، گفت: «صدای اینو كم كن.» پسر جوان جوابی نداد. زن دوباره و این بار بلندتر از قبل گفت: «می‌گم صداشو كم كن» پسر گفت: «چرا؟» زن گفت: «برای اینكه اعصاب خرد كنه... برای اینكه اینجا محیط عمومیه.» پسر گفت: «باحاله كه... فازشو بگیری حال می‌كنی.» زن گفت: «من اعصاب ندارم، می‌گم كمش كن.» پسر جوان گفت: «شماها چرا حال كردن بلد نیستین؟ یه كمی شل كن خودتو.» خانم مسن گفت: «خیلی بی‌شعوری...» بعد به راننده گفت: «اینا چی ان؟ چرا جوون‌ها این طوری شدن؟»‌

همان موقع موتورسواری كه از كنار ما رد می‌شد موبایل یك زن عابر را كه داشت از عرض خیابان می‌گذشت از دستش كشید و رفت. زن عابر وحشت زده شروع به فریاد كشیدن كرد ولی كسی توجهی نداشت و موتورسوار با خیال راحت داشت دور و دورتر می‌شد.‌

زن مسن ناباورانه پرسید: «چی شد؟»‌
پسر جوان مثل قرقی از تاكسی پایین پرید و با چنان سرعتی به دنبال موتورسوار می‌دوید كه انگار قهرمان دوی سرعت است. موتورسوار لابه‌لای ترافیك ماشین‌ها نمی‌توانست خیلی تند براند و فاصله پسر با موتورسوار كم و كمتر می‌شد. حدود 700، 800 متر جلوتر پسر جوان به موتورسوار رسید و آنچنان ضربه محكمی به سر موتورسوار زد كه موتورسوار همان جا نقش زمین شد. پسر دو تا لگد هم توی سر و شكم موتورسوار زد و بعد موبایل را برداشت و دوان دوان برگشت و موبایل را به زن عابر كه هنوز گیج و منگ بود داد و دوباره سوار تاكسی شد. زن مسن گفت: «پیر شی.» راننده با تحسین به پسر جوان نگاه كرد. پسر جوان چیزی نگفت. زن مسن گفت: «مادرجون می‌خوای آهنگ گوش كنی روشن كن گوش كن.» پسر جوان گفت: «شما هم گیر دادیا. ما هر كار می‌كنیم می‌گی یه كار دیگه بكن.» زن مسن لبخند زد و گفت: «الهی قربونت برم.» ‌‌

| سروش صحت |
10
مرا به باغ و بهاران چه کار دور از تو؟
مرا چه کار به باغ و بهار دور از تو؟

بهار آمده اما نه سوی من که نسیم
زند به خرمن عمرم، شرار دور از تو

به سرو و گل نگراید دل شکسته‌ی من
که سر به سینه زند سوگوار دور از تو

هم از بهار مگر عشق، عذر من خواهد
اگر ز گل شده‌ام شرمسار دور از تو

به غنچه ماند و لاله، بهار خاطر من
شکفته تنگ‌دل و داغدار دور از تو

نسیمی از نفست سوی من فرست که باز
گرفته آینه‌ام را غبار دور از تو

گلم خزان‌زده آید به دیدگان که بهار
خزانی آمده در این دیار، دور از تو

دلم گرفت، اگر نیستی برم باری،
کجاست جام می خوش‌گوار دور از تو؟

چه جای صحبت سال و مه و بهار و خزان؟
که دل‌گرفته‌ام از روزگار دور از تو

#حسین_منزوی
5
به تمامِ نحسی‌هایی که
در سیزده به جا مانده‌اند،
سلامِ بخت‌های باز نشده را برسان و
از هفت سینی برای شان بگو که
سال تا سال، جایِ خالی‌ات در آن
به لطفِ قابِ عکسِ کنارِ قرآن، پُر می‌شود....

👤 حمیدرضا هندی


💫 @supernovaas
4
سنتی‌ترین زنِ شهر
می‌شوم
سبزه ها را گره می‌زنم
آرزو می‌کنم
به خیال خودم
نحسی را بدر کرده‌ام
دم غروب هم
به همه خواهم گفت
تو عاشقم هستی
که دروغ سیزده را هم
گفته باشم....

شرایع تکلیف


💫 @supernovaas
5
سبزه ها را گره زدم به غَمَت
غمِ از صبر، بیشتر شده ام
سالِ تحویلِ زندگیت به هیچ
سیزده هایِ در به در شده ام

سفره ای از سکوت می چینم
خسته از انتظار و دوری ها
سال هایی که آتشم زده اند
وسطِ چارشنبه سوری ها

بچه بودم... وَ غیر عیدی و عشق
بچه ها از جهان چه داشته اند؟!
دَرِ گوشم فرشته ها گفتند
لای قرآن «تو» را گذاشته اند!

خواستی مثلِ اَبرها باشی
خواستم مثلِ رود برگردی
سیزده روز تا تو برگشتم
سیزده روز، گریه اَم کردی

ماهِ من بود و عشقِ دیوانه!
تا که یک دفعه آفتاب آمد
ماهیِ قرمزی که قلبم بود
مُرد و آرام، روی آب آمد

پشتِ اشک و چراغ قرمزها
ایستادم! دوباره مَرد شدم
سبزه ای توی جوی آب افتاد
سبز ماندم اگرچه زرد شدم

«و انْ یکاد»ی که خواندم و خواندی
وسط قصه ی درازی ها!!
باختم مثل بچه ای مغرور
توی جدی ترینِ بازی ها!

سبزه ها را گره زدم اما
با کدام آرزو؟ کدام دلیل؟
مثل من ذره ذره می میرند
 همه سال های بی تحویل...

|سیدمهدی موسوی|


💫 @supernovaas
7
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آدم‌ها مسئولِ ‌کمبودهای ما نیستند، گریه کنید، درد بکشید، فریاد بزنید اما بلند شوید و جلو بروید. حفره‌های قدیمی را خالی باقی بگذارید بگذارید و توقع نداشته باشید آدم‌ها، جاهای خالی‌تان را پر کنند. جلو بروید و از باقی راه با تمام کمبودهایتان لذت ببرید. جلو بروید و به ادامه‌ی زندگی بگویید: سلام.

📚 تکه‌هایی از یک کل منسجم
پونه مقیمی

💫 @supernovaas
8
جز وصل تو
دل به هرچه بستم
توبه 🤍
6💔1
توی واگن متروی لندن، شعر گروس عبدلمالکیان رو نوشتن:

آخرین پرنده را هم رها کرده‌ام
اما هنوز غمگینم

چیزی
در این قفس خالی هست
که آزاد نمی‌شود

💫 @supernovaas
10
رتبه ای هرگز ندیدم 
بهتر از افتادگی،
هرکه خود را کم ز ما می‌داند
از ما بهتر است...

صائب تبریزی

💫 @supernovaas
8
عشق قرار نیست آسان باشد!
عشق قرار است به [دشواری‌اش] بیارزد …

@supernovaas
💔104
پیام دادم و گفتم
بیا خوشم می‌دار
جواب دادی و گفتی
که من خوشم بی‌تو...

سعدی

💫 @supernovaas
6
2025/07/14 17:48:35
Back to Top
HTML Embed Code: