Telegram Web
زمان زیادی گذشت...

تا که فهمیدم همیشه اونی که‌ میخوای نمیشه
فهمـیدم که بی تفاوتی بزرگترین انتقامه ...
تنفر یه عـشقه ...
دلخوری و ناراحتی از میزان اهمیته....
غرور بزرگترین دشـمنه ....
فهمیدم همیشه رفتن از روی نفرت نیست ....
هر کی زبونش نرمه دلش گرم نیست....
هر کی اخلاقش تنده جنسش سخت نیست ...
ظاهر دلیلی بر باطن نیست
فهمیدم هر کی میخنده بدون درد و غم نیست!
فهمیدم خیلی موقع ها خواسته هات حتی با گریه التماس انجام شدنی نیست ..
فهمیدم گاهی اوقات تو‌اوج شلوغی تنهاترینی اره تنهاترینی ....

‎‌‌‌@taagas
اگر حق باشماست...
به خشمگین شدن نیازی نیست؛
و اگر حق با شما نیست، هیچ حقی برای عصبانی بودن ندارید!
صبوری باخانواده عشق است،
صبوری بادیگران احترام است،
صبوری باخود اعتماد به نفس است
و صبوری در راه خدا، ایمان است.
اندیشیدن به گذشته اندوه،
و اندیشیدن به آینده هراس می آورد؛
به حال بیاندیش تا لذت را به ارمغان آورد.
در جستجوی قلب زیبا باش نه صورت زیبا؛
زیرا هر آنچه زیباست، همیشه خوب نمی‌ماند؛
اما آنچه خوب است، همیشه زیباست...
@taagas
خدایا ؛
گوشه چشمی از تو کافیست تا
هر رنجی به رحمت
هر غصه ای به شادی
هر بیماری به سلامتی
هر گرفتاری به اسایش واسانی
هر فراقی به وصل
هر قهری به اشتی
هر زشتی به زیبایی
هر تاریکی به نور
هر ناممکنی به معجزه تبدیل شود پروردگارا تمام وجود و هستیمان را
غرق محبت ونگاه معجزه گرت بفرما ...
@taagas
پادشاهی 2 شاهین گرفت آنها را به مربی پرندگان سپرد تا آموزش شکار ببینند
اما یکی از آنها از روی شاخه ای که نشسته بود پرواز نمی کرد
پادشاه اعلام کرد هرکس شاهین را درمان کند پاداش خوبی می گیرد
کشاورزی موفق شد! پادشاه از او پرسید: چگونه درمانش کردی؟
کشاورز گفت: شاخه ای که به آن وابسته شده بود را بریدم

گاهی اوقات باید شاخه عادتها و باورهای غلط رو ببریم تا بتوانیم رها زندگی کنیم.
@taagas
این هم بگذرد...

ﻣﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻭ ﮐﻔﺸﻬﺎی ﮔﺮﺍﻧﻘﯿﻤﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ می گریست. ﻧﺰﺩﯾﮑﺶ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ : ﺍﯾﻦ ﻫﻢ می گذرد ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﺧﻂ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ. ﭼﻨﺪﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﻫﯿﺰﻡ می فروختم، ﺣﺎﻝ ﺻﺎﺣﺐ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ.

ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ: ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ؟ ﮔﻔﺖ: ﺁﻣﺪﻡ ﺗﺎ ﺑﺎﺯ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ : ﺍﯾﻦ ﻫﻢ می گذرد.

گر به دولت برسی، مست نگردی مردی،
گر به ذلت برسی، پست نگردی مردی،
اهل عالم همه بازیچه دست هوسند،
گر تو بازیچه این دست نگردی مردی.
@taagas
باور نميكنم خدا به كسي بگويد:
" نه...! "

خدا فقط سه پاسخ دارد:
١- چشم....
٢- یه کم صبر کن....
٣- پيشنهاد بهتري برايت دارم....

همیشه در فشار زندگی اندوهگین مشو... شاید خداست
که در آغوشش می فشاردت
برای تمام رنجهایی که میبری صبر کن!

صبر اوج احترام به حکمت خداست.

@taagas
💜بهترین جواب بدگویی:سکوت
💜بهترین جواب خشم :صبر
💜بهترین جواب درد:تحمل
💜بهترین جواب تنهایی:تلاش
💜بهترین جواب سختی:توکل
💜بهترین جواب خوبی:تشکر
💜بهترین جواب زندگی:قناعت
💜بهترین جواب شکست:امیدواری

♠️یادمان باشد..... با شکستن پای دیگران ما بهتر راه نخواهیم رفت!
♠️یادمان باشد.... با شکستن دل دیگران ما خوشبخت تر نمی شویم!
♠️کاش.....بدانیم اگر دلیل اشک کسی شویم دیگر با او طرف نیستیم ;باخدای او طرفیم. و کاش انسانها ...انسان بمانند!!!
@taagas
دﻟﻢ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ﺑﺮﺍﯾﺖ ...
ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯽ ؟....
ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ..
ﺁﻥ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯿﺖ ..
ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺁﺭﺯﻭ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻣﺎﻧﺪﻡ....
ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻨﯿﺪﻥِ ﺯﻣﺰﻣﮥ ﻋﺸﻘم ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻢ ....
ﺩﻟﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺎﻝ ﻣﻨﯽ ...
ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﺩﻝ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ ..
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﯽ ﻣﻦ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﯼ ؟ .....
ﻣﮕﺮ ﻣﻦ ﻧﻔﺲِ ﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩﻡ ؟....
ﮐﺪﺍﻣﯿﻦ ﮔﻞ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﻮﯾﯽ ؟
ﻣﻦ ﮔﻞِ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻡ ...
ﯾﺎﺩﺕ ﻫﺴﺖ ﻣﯿﮕﻔﺘﯽ ...
ﮔﻠﻢ ...
ﻧﻔﺴﻢ.....
ﺁﺧﺮ ...
ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺩﻝ ﺧوش کرده بودم به حرفهایت..
زندگی میکردم به عشقت...
کاش نبودنت خواب باشد.....
کاش...



@taagas
فوق العاده زیباست این متن...

وقتی ناراحتی تصمیم نگیر
وقتی دیر میشه عجله نکن

وقتی یکیو دوسش داری زود بهش نگو بذار خودش بفهمه
وقتی خیلی خوشحالی به کسی قول نده
وقتی یکی دلتو شکست سر یکی دیگه تلافی نکن

وقتی بغضت گرفته پیش هرکی گریه نکن شاید همون دشمنت باشه از ته دل خوشحال بشه
وقتی با یکی قهر کردی پشت سرش حرف نزن شاید دوباره بخوای باهاش دوست بشی

و آخرش اینکه اگر خودت دلت پاکه,
فکر نکن همه مثل خودتن
@taagas
میترسم یک روز آنقدر پیشرفت کنیم که خودمان از زندگی متنفـر شویم! مثلا فکر کن مینویسی دوستت دارم و مینویسد من بیشتر.. بعد تلفنِ همراه خیلی هوشمند و دلسـوزت میگوید: دروغ بود باور نکن همین الان به فلانی هم همین را گفت! زنگ میزنی رد تماس میزند و مینویسد سر کلاس هستم و یا هرچیزِ معقولِ دیگری که رد تماس را روا بداند ..بعد همان خیلی هوشمند میگوید پیشِ فلانی ست باور نکن ..
یا همین آنلاین ها و تایپینگ ها! فکر کن بنویسد در حال گفت و گو با فلانی .. نمیدانم .. از این حرص درار ها ..!
حسِ خوبی نیست ..
اگر به این قسمت از زندگی رسیدیم
بگو دست نگه دارند ...
از آنجا به بعد دیگر دردِ بی درمان میشود!
بلا به دور .....
@taagas
دلخور میشویم
و حتے یڪبار به زبان نمے آوریم.
تغییر میڪنیم،
کم میخندیم،
ڪوتاه حرف میزنیم،
بـے توجهے میڪنیم.
نمیدانند این ڪوتاه گفتن ها و اخم ڪردن ها
نتیجه ی همان نگفتن هاست.
درنتیجه: سرد میشوند، ترڪمان میڪنند، فڪر میڪنند دوستشان نداریم...
ما میمانیم و یک عالمه دلخورے و غم،
ما میمانیم و دنیایـے از سوال و تعجب،
ما میمانیم و احساساتے ڪه به مرز دیوانگے رسیده...
@taagas
هميشه خودت را " نقد " بدان
تا ديگران تو را به " نسيه " نفروشند
سعي كن استاد " تغيير " باشي
نه قرباني " تقدير "
در زندگی به كسی اعتماد كن كه
بهش " ايمان " داري نه " احساس "
هرگز به خاطر مردم " تغيير نكن "
اين جماعت هر روز تو را جور ديگري مي خواهند
شهري كه همه در آن " ميلنگند "
به كسی كه "راست" راه می رود "می خندند"
ياد بگير تنها كسی كه لبخند تو را مي خواهد
" عكاس است "
كه او هم پولش را ميگيرد
به چيزی كه دل نداره " دل نبند "
هرگز تمامت را براي كسی رو نكن
بزار كمی " دست نيافتنی " باشي
"ادمها تمامت كه كنند رهايت می كنند."
و در اخر " خودت باش
@taagas
ﺑﯿﮕﻨﺎﻩ ﭘﺎﯼ ﺩﺍﺭ ﺭﻓﺖ ...
ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺖ ﺑﺎﻻﯼ ﺩﺍﺭ ﻫﻢ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﻓﺖ !
ﭼﺎﻗﻮ ﺩﺳﺘﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺪ ...
ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﺧﺎﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﮔﻞ ﻧﮑﺮﺩ ...
ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﺩﻭﺭﯼ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩ ...
ﺩﺭ ﻭ ﺗﺨﺘﻪ ﻫﻢ " ﺍﺻﻼ " ﺑﺎ ﻫﻢ ﺟﻮﺭ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ ...
ﺑﺎﺭ ﮐﺞ ﻫﻢ ﭼﻪ ﺧﻮﺏ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺭﺳﯿﺪ ...
ﺑﻪ ﺩﻋﺎﯼ ﮔﺮﺑﻪ ﮐﻮﺭﻩ ﻋﺠﺐ ﺑﺎﺭاﻧﯽ آمد ...
ﺗﺎﺯﻩ : ﮐﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺤﮑﻢ ﮐﺎﺭﯼ ﻫﻢ ﻋﯿﺐ ﮐﺮﺩ ...
ﻣﺎﻩ ﻫﻢ ﭼﻪ ﺧﻮﺏ پشت ﺍﺑﺮ ﭘﻨﻬاﻥ ﻣاﻧﺪ ...
ﻭ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎ ﭘﻮﻝ نیز ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﻇﻠﻢ ﻣاﻧﺪﮔﺎﺭ ﺷﺪ !!!
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﺿﺮﺏ ﺍﻟﻤﺜﻞ ﻫﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
ﻋﺠﺐ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻋﺠﯿﺒﯽ...!!
@taagas
روزی کلاغی بر درختی نشسته و تمام روز خود را بیکار بود و هیچ کاری نمی کرد..!
خرگوشی از آن جا عبور می کرد.
از کلاغ پرسید: آیا من هم می توانم مانند تو تمام روز را به بیکاری و استراحت بگذرانم؟

کلاغ حیله گرانه گفت: البتّه که می تونی..!خرگوش کنار درخت نشست و مشغول استراحت شد .
ناگهان روباهی از پشت درخت جَست و او را شکار کرد.کلاغ خنده زنان گفت: برای این که مفت بخوری و بخوابی و هیچ کاری نکنی ...
باید این بالا بالا ها بنشینی..!

این_حکایت_همچنان_باقیست...
@taagas
بعضی آدمها
انگار چوب اند …
تا عصبانی می‌شوند، آتش می‌گیرند،
و همه جا را دودآلود می‌کنند ،
همه جا را تیره و تار می‌کنند ،
اشک آدم را جاری می کنند ...

ولی بعضی‌ها این طور نیستند ؛
مثل عــود اند ...
وقتی یک حرف میزنی که ناراحت می‌شوند،
آتش می‌گیرند،
ولي بوی جوانــمردی و انصاف می‌دهند ،
و هرگز نامردی نمی‌کنند ...

این است که می گویند :
«هر کس را میخواهی بشناسی،
در وقت عصبانیت، در وقت خشم بشناس.»
@taagas
خانه های قدیمی را دوست دارم چونکه...
چایی همیشه دم بود
روی سماور
توی قوری.
در خانه همیشه باز بود
مهمانی ها دلیل و برهان نمی خواست.
غذاها ساده و خانگی بود
بویش نیازی به هود نداشت
عطرش تا هفت خانه می رفت
کسی نان خشکه نداشت
نان برکت سفره بود.
مهمانِ ناخوانده، آب خورشت را زیاد می کرد
بوی شب بو ها و خاک نم خورده حیاط غوغا میکرد
خبری از پرده های ضخیم و مجلسی نبود، نور خورشید سهمی از خانه های قدیم بود!
دلخوری ها مشاوره نمی خواست
دوستی ها حساب و کتاب نداشت
سلام ها اینقدر معنا نداشت!
@taagas
خدايا به من زيستني عطا کن، که در لحظه ي مرگ بر بي ثمري لحظه اي که براي زيستن گذشته است حسرت نخورم، و مردني عطا کن که بربيهودگيش سوگوار نباشم. براي اينکه هر کس آنچنان مي ميرد که زندگي مي کند. خدايا تو چگونه زيستن را به من بياموز، چگونه مردن را خود خواهم آموخت .خدايا رحمتي کن تا ايمان، نان ونام برايم نياورد، قدرتم بخش تا نانم را و حتي نامم را در خطر ايمانم افکنم، تا از آنهايي باشم که پول دنيا را مي گيرند و براي دين کار مي کنند، نه از آنهايي که پول دين مي گيرند و براي دنيا کار مي کنند.
دکتر علی شریعتی
@taagas
فردی هنگام راه رفتن پایش به سکه ای خورد.
تاریک بود، فکر کرد طلاست.
کاغذی را آتش زد تا آن را ببیند.
دید 2 ریالی است.
بعد دید کاغذی که آتش زده، هزار تومانی بوده. گفت:
چی را برای چی آتش زدم!
و این حکایت زندگی خیلی از ماهاست که چیزهای با ارزش را برای چیزهای بی ارزش آتش می زنیم و خودمان هم خبر نداریم. آرامش امروزمان را فدای چشم و هم چشمی ها و مقایسه کردن های خود میکنیم و سلامتی امروزمان را با استرسها و نگرانی های بی مورد به خطر می اندازیم
@taagas
بزرگی را گفتند راز همیشه شاد بودنت چیست؟!!
گفت:
دل بر انچه نمی ماند نمی بندم؛
فردا یک راز است نگرانش نیستم؛
دیروز یک خاطره بود حسرتش را نمیخورم؛
و امروز یک هدیه است قدرش را میدانم؛

از فشار زندگی نمیترسم چون میدانم که فشار توده زغال سنگ را به الماس تبدیل میکند...

میدانم خدای دیروز و امروز خدای فردا هم هست...
ما اولین بار است که بندگی میکنیم ولی او قرنهاست که خدایی میکند...
پس به او اعتماد دارم...

برای داشتن اینچنین خدایی همیشه شادم
@taagas
✍️
"کودکی" به سن و سال ، نیست !
چه بسیار دیده ام بزرگسالانی ، که دل هایشان کودکانه می تپید ،
که شور و اشتیاقِ کودکی ، تمامِ دنیایشان را پر کرده بود ...
کسانی که برقِ معصومیت در چشمانشان ، و لحنِ خنده هایشان شیرین و کودکانه بود .
همان آدم هایِ امنی ؛
که دستِ رد به سینه ی بی انصافی ها زدند ، و در اوجِ بی رحمیِ روزگار هم ؛
هوایِ کودکِ معصومِ درونشان را داشتند ...
انسانیت همین است ؛
که کودکانه بخندی و ،
کودکانه ببخشی و ،
کودکانه مهربان باشی ...
@taagas
2025/07/13 21:14:43
Back to Top
HTML Embed Code: