Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
177 - Telegram Web
Telegram Web
Channel created
بسم الله الرحمن الرحیم
پنجره
بسم الله الرحمن الرحیم
📝 چرا از نو آغاز کردم؟

از کودکی ذهن فلسفی داشتم، درست و غلط به شدت، برایم معنا داشت، همیشه درگیر این پرسش بودم که چه چیز درست و اخلاقی است، چه چیز نادرست و اشتباه، تکلیف چیست؟ چه باید بکنم؟

یادم است، کلاس اول دبستان، معلم‌مان دانش‌آموزی را به خاطر درس نخواندن تنبیه بدنی ‌می‌کرد، صحنه دردناکی برایم بود، معلم، نماد و الگوی اخلاق، گوش بی‌نوای پسرک را گرفته بود و می‌کشید، من هفت ساله، این طور تصور میکردم که هر لحظه امکان دارد گوش پسرک کنده شود... بی اختیار ایستادم و اعتراض کردم: «گناه داره آقا!
ممکنه، گوشش کنده بشه! بس کنین لطفاً»


انتظار نداشتم، اما معلم، دست نگه داشت، او را رها کرد و به جایش مرا تنبیه کرد، هنوز که هنوز است نام و نشان آن معلم و دانش آموز را به یاد دارم، عجب خاطره دراماتیکی نه؟

خاطره ای که یادآوری اش همیشه برایم شیرین بوده و هست، چراکه نه تنها باعث نشد در مواجهه با مسائل اطرافم ساکت بمانم، بلکه موجب شد بیش از پیش، نسبت به اتفاقات اجتماعی، کنش‌گر باشم، ویژگی که عمیقاً به آن افتخار می‌کنم.

اگرچه آدم گوشه‌گیری هستم اما همین ویژگی باعث شد که نقش فعالی در محیط های مجازی و حقیقی داشته باشم، ابتدا تصور میکردم باید همچون مشاهیر با بیانی رسمی و ثقیل درباره مسائل کلان بنویسم، واکنش نشان دهم، دعوا کنم و بحث کنم!

فکر میکردم باید در هر جمع و مجموعه ای، هر طور شده آنچه فکر میکنم، درست است را بی چون و چرا حاکم کنم، اما دیری نپایید که در پیچ و تاب مسائل مختلف گرفتار و پتک حقیقت بر سرم کوبیده شد، دریافتم که جهان از آن شفافیتی که در ذهن داشتم، کیلومترها فاصله دارد. گروه‌ها و باورهایی که روزی مقدس می‌پنداشتم، چندان که فکر میکردم مطهر نبودند!

از طرفی احساس کردم، حضور اجتماعی ام بیش از آنکه بازتابِ باورها و عقایدم باشد، رنگ و بوی شخصی و نفسانی به خود گرفته، نقل قولی هم از آقای میرباقری، درباره شهید مطهری شنیده بودم که تصمیم رفتنم را مصمم تر کرد.

ایشان می‌گفت: «شهید مطهری اهل عجله در بروز اجتماعی نبود که زود خودش را در ميدان اجتماعی بیندازد، او آنچه بايد تحصيل کند، تحصيل کرد و بعد وارد ميدان اجتماعی شد، ميوه را اگر کال بکنی، قابل‌خوردن نيست، سر درخت هم زيادی بماند، می‌گندد و بايد دور بیندازی»

مسئله بعدی نحوه تعامل و حضورم بود، همیشه برایم جای سوال داشت که آیا چیزی که از خود به نمایش میگذارم، خود واقعی من است؟ (در ارتباط با این موضوع به طور جداگانه بحث خواهم کرد) و پرداختن به یک دست از مسائل درست است؟

فراموش کرده بودم... فراموش کرده بودم که برای تأثیر گذاری بر مردم باید از مردم بود ، مردم موعظه نمی‌خواهند، رفیق و همراه میخواهند، کسی که از خودشان باشد، مسائلشان را بفهمد، از عواطف گرفته تا علایق و احتیاجات‌شان، همان طور که خود چنین هستم، شمایی که این متن را میخوانی نیز چنین هستی.

بنابراین تصمیم گرفتم اینگونه باشم، خودم باشم، از آن استانداردهای پوشالی، قاب‌های کلیشه‌ای، ادبیات نمایشی و رسمی، فاصله بگیرم و از هر آنچه مفید و درست می‌دانم، بنویسم، نشر دهم و بحث کنم تا بتوانم به سهم خود کمکی کرده باشم.

📚 #بحث | #شروع_دوباره

✔️ @tabatabayi_ir
پنجره
📝 چرا از نو آغاز کردم؟ از کودکی ذهن فلسفی داشتم، درست و غلط به شدت، برایم معنا داشت، همیشه درگیر این پرسش بودم که چه چیز درست و اخلاقی است، چه چیز نادرست و اشتباه، تکلیف چیست؟ چه باید بکنم؟ یادم است، کلاس اول دبستان، معلم‌مان دانش‌آموزی را به خاطر درس…
📝 اجتماع، هویت و چالشِ خود بودن.

مطلب قبل مقدمه‌ای شد تا این یادداشت را بنویسم. همه ما بیش از هر فرد دیگری هویت (خاطرات، خصوصیات مختلف، روحیات، مجموعه نگرش‌ها و هر آنچه آدمی را از دیگری متمایز می‌کند) خود را می‌شناسیم.

با این حال، گاه در جوامع مختلف، چهره‌ای متفاوت از خود ارائه می‌دهیم که مطابق با آنچه واقعاً هستیم نیست. در جمعی رسمی و جدی هستیم، در جمعی دیگر شوخ‌طبع و سبک. گاهی از جمله دین‌دارانیم، در محفلی دیگر از سپاهیان کفار. برخی اوقات بالعکس، ساز مخالف می‌زنیم، در جمع هوشیاران مستیم و در جمع مستان، هشیار!

این‌جاست که سوالاتی پیش می‌آید؛ ما در اجتماع تا چه اندازه خودِ واقعی‌مان هستیم؟ آیا ما آنیم که در جستن آنیم؟ یا آنیم که دیگران آن‌اند؟ این پرسش‌ها از دیرباز مورد بحث بین فلاسفه بوده‌‌ است. سارتر در نظریه‌ی اگزیستانسیالیسم خود بر این باور بود که «دیگران، ما را تعریف می‌کنند.» آنچه از ما دیده می‌شود، آنچه در تعاملات اجتماعی از خود نشان می‌دهیم، بخشی از حقیقت وجودی ما است.

در مقابل، یونگ بر لزوم شناخت "خویشتن حقیقی" تأکید داشت. او همانند نیچه که معتقد بود «انسان باید در برابر تبدیل شدن به آنچه اجتماع از او می‌خواهد، مقاومت کند»، بر این باور بود که فرد نباید اجازه دهد اجتماع هویت او را تعیین کند، بلکه باید به شناخت درونی خود بپردازد و از طریق خودآگاهی، مسیر خویش را مشخص کند.

آنچه من دریافتم، این است که انسان ذاتاً موجودی اجتماعی است و این یعنی هویت او در برخورد با محیط خارجی دستخوش تغییر است؛ هر جمعی و موقعیتی ما را به سمت رفتاری خاص هدایت می‌کند. همرنگ نشدن با جماعت ما را معذب می‌کند. خطر خارجی گاهی باعث می‌شود برای حفظ بقاء پا روی ارزش‌ها و عقایدمان بگذاریم. نکته‌ای که فروید هم در آثارش (رجوع شود به کتاب فراسوی اصل لذت) به آن اشاره می‌کند: «در شرایط بحرانی، غرایز ناخودآگاه کنترل بیشتری بر رفتار انسان دارند.»

اما این یک روی ماجراست. روی دیگر، آن حقیقتی است که از درونمان سرچشمه می‌گیرد؛ آن هسته‌ی درونی که از ارزش‌ها، باورها و تجربه‌های شخصی، شکل گرفته و نباید قربانی شرایط شود، همانند آبی که درون محیط‌های مختلف جریان دارد اما جوهره آب بودن خود را حفظ می‌کند.

با این تعریف، سوال دیگری طرح می‌شود نظر جامعه چه؟ آیا مهم نیست؟ به عنوان مثال، اگر ما آدمی شاد و بی‌علاقه به رنگ‌های تیره باشیم، باید در مجالس ختم با لباسی روشن و بشاش ظاهر شویم؟ آیا اصلاً باید به دیگران اهمیت دهیم؟ این خود مقوله‌ای دیگری است که در یادداشت بعد درباره آن بحث میکنم.

اما اگر بخواهم به طور خلاصه به این پرسش پاسخ دهم باید بگویم: نظر جامعه مهم است، اما نباید تعیین‌کننده‌ی هویت فرد باشد. بلکه باید به مسیر رفتاری او جهت دهد، اگر فرد بدون هیچ توجهی به عرف و انتظارات اجتماعی رفتار کند، ممکن است از فضای مشترک حذف شود؛

در مثال آب و ظرف (محیط)، گاهی این آب در ظرفی (محیط اجتماعی) قرار می‌گیرد که تماماً منطبق یا نزدیک به خواسته‌های شخص است، که به ندرت پیش می‌آید و در درازمدت به رکود و فساد می‌انجامد. گاهی نیز هرچه می‌گردد ظرفی را پیدا نمی‌کند که متناسب با خود باشد از محیطی به محیطی دیگر رفته و بخش‌هایی از خود را به جای می‌گذارد؛ تا جایی که به زمین ریخته، کم و متلاشی شده یا به عبارتی بهتر به پوچی و انزوا رسد.

پس راه میان این دو، جاری شدن است؛ همانند رودخانه که علاوه بر تأثیرپذیری به محیط اطراف خود نیز شکل می‌دهد، این جاری شدن و تعامل پذیری نه رکود در یک محیط، نه پراکنده شدن در میان ظرف‌های مختلف تا بی‌هویتی، نه دوری از اجتماع و جامعه‌ستیزی، بلکه شکل دادن مسیر فردی، در جریان زندگی و اجتماع با حفظ ثبات و جوهره اصلی.

در ادامه سوالات دیگری طرح می‌شود، چرا تمام آنچه هستیم را به نمایش نمی‌گذاریم؟ آیا در بروز شخصیت مان باید مرزی قائل شویم؟ اصلا نظر دیگران اهمیتی دارد؟ پرداختن به این سوالات، باشد برای یادداشت بعدی‌ام...

🔗 #بحث | #چالش_خود_بودن

✔️ @tabatabayi_ir
پنجره
📝 اجتماع، هویت و چالشِ خود بودن. مطلب قبل مقدمه‌ای شد تا این یادداشت را بنویسم. همه ما بیش از هر فرد دیگری هویت (خاطرات، خصوصیات مختلف، روحیات، مجموعه نگرش‌ها و هر آنچه آدمی را از دیگری متمایز می‌کند) خود را می‌شناسیم. با این حال، گاه در جوامع مختلف، چهره‌ای…
📝 مرزهای نمایش هویت، حریم خصوصی یا بروز بی‌حد و مرز؟ ما و نظرات دیگران...

در یادداشت قبل به این مسئله پرداختم که انسان همانند آب دارای هویتی ثابت است، اما آن را متناسب با موقعیت‌های مختلف (محیط یا ظرف) به نمایش می‌گذارد و با محیط پیرامون هماهنگ می‌شود. از این مقدمه چند پرسش اساسی برمی‌آید: آیا بیان بخشی از هویت بسته به محیط های متخلف، مصداق کتمان حقیقت و نقاب زدن است؟ آیا باید در بروز شخصیت‌مان حد و مرزی قائل شویم؟ و اصلاً نظر و قضاوت دیگران اهمیتی دارد؟

برای پاسخ به دو سؤال اول، ابتدا باید تکلیف پرسش سوم را مشخص کنیم: آیا نظر و قضاوت دیگران اهمیتی دارد؟

اولین مفهومی که انسان درک می‌کند مفهوم "وجود" است، و اصطلاحاً نسبت به آن "علم حضوری" دارد؛ یعنی بدون واسطه آن را تجربه می‌کند. تمامی مفاهیم دیگر از این ادراک نشأت می‌گیرند. ابتدا علم به وجود خویش، سپس علم به وجود اشیاء و در نهایت علم به نسبت میان آن‌ها (این موضوع از مباحثی است که در آینده به تفصیل درباره آن بحث خواهم کرد.)

از همین جا می‌توان نتیجه گرفت، وجود، مهم‌ترین مسئله‌ای است که حیات انسان به آن گره خورده، روشن است عوامل خارجی بر حیات مادی انسان و کیفیت وجودی او اثرگذارند، بنابراین، از دیدگاه عقل، پرداختن به مسائل بیرونی، امری ضروری است؛ یکی از این مسائل، تعامل با همنوعان است.

در مقاله قبل پرسیده بودم: اگر فردی شاد و بی‌علاقه به رنگ‌های تیره باشیم، آیا باید در مجالس ختم با لباسی روشن و بشاش ظاهر شود؟ پاسخ این پرسش را باید در پیامدهای آن یافت. آیا این رفتار منجر به قضاوت و طرد اجتماعی‌مان می‌شود؟ آیا به حیات ما لطمه‌ای وارد می‌کند؟ پاسخ مثبت است! قضاوت دیگران بدون شک بر زندگی ما اثرگذار است، و از آنجا که وجود و حیات انسان بیشترین اصالت را (از نگاه مادی) دارد، عقل حکم می‌کند که به هرچیزی که می‌تواند بر آن تأثیرگذار باشد، چه مثبت و چه منفی، اهمیت دهیم.

با در نظر گرفتن اهمیت قضاوت دیگران، به بررسی سوال دوم می‌پردازیم، آیا باید در بروز شخصیت‌مان حد و مرزی قائل شویم؟

پاسخ این است، ما نمی‌توانیم شخصیتی را که در برابر مشاور یا اعضای خانواده آشکار می‌کنیم، به همان شکل در جمعی که هیچ شناخت متقابلی از هم نداریم به نمایش گذاریم. از آنجا که هویت ما در گذر زمان تغییر می‌کند و ثابت نیست، نیازی نیست که همه‌ی آنچه در گذشته بوده‌ایم را در جامعه به ثبت برسانیم. گاهی امیال داریم که بنا به هر دلیلی (از جمله ارزش‌های اخلاقی،) آن‌ها را آشکار نمی‌کنیم. آیا ضرورتی دارد که وجود این امیال را برای دیگران شفاف سازیم و خود را در معرض قضاوت قرار دهیم؟

حال که تکلیف این پرسش نیز روشن شد به سراغ سوال اول می‌رویم، آیا بیان بخشی از هویت، بسته به محیط‌های مختلف، مصداق کتمان حقیقت و نقاب زدن است یا خیر؟

همان طور که قبل تر مثال زدم، اگر فردی شاد و بی‌علاقه به رنگ‌های تیره باشیم اما در مجلس ختم برای حفظ جایگاه اجتماعی، احترام به سنت، اعتقادات شخصی، مطابق عرف لباس بپوشیم، آیا از خود فاصله گرفته‌ایم؟ خیر! این رفتار همچنان بخشی از هویت ماست، چرا که ما به دلایلی مشخص، ترجیح داده‌ایم بر امیال شخصی‌مان محدودیت اعمال کنیم، محدودیتی که از ابعاد دیگر هویت‌مان نشأت می‌گیرد.

در واقع آنچه ما به عنوان "بروز هویت" در جامعه می‌شناسیم "مدیریت ارتباطات" است. ما متناسب با جمعی که در آن قرار گرفته‌ایم، تصمیم می‌گیریم که چه میزان از خود را آشکار کنیم، چگونه رفتار کنیم، و تا چه اندازه با مخاطبان تعامل داشته باشیم، همین امر بیانگر حقیقت ماست.

وقتی فردی نقشی متفاوت از آنچه هست را بازی می‌کند، در همان حالت نیز به نوعی در حال نمایش هویت خود است، هویتی که در آن منفعت‌طلبی، محافظه‌کاری، سکان‌دار است، چنان که نیچه می‌گوید: "آنچه انسان از خود نمایش می‌دهد، همیشه حقیقتی درباره او می‌گوید، حتی اگر نمایشی باشد."

حال سوالات جدید و اساسی‌تری مطرح می‌شود، به راستی چه چیزی اصالت دارد تا رفتار انسان، بروز اجتماعی و تصمیماتش را جهت بخشد؟ آیا انسان همچون حیوانات (در نگاه عوام) فقط بقاء و تولید مثل برایش معنا دارد؟ آیا جهان را باید مادی دیدید یا فرای ماده؟ ما کیستیم؟ این هویت که تاکنون درباره آن بحث کردیم متعلق به کیست؟ کیست که احساسات را درک می‌کند؟ خاطرات را مرور، تصمیم گیری و اراده می‌کند؟ ادامه این بحث‌ها بماند برای وقت دیگری.

🔗 #بحث | #مرز_های_هویت

✔️ @tabatabayi_ir
«‌خلیج فارس برای ایران به صرف یک واژه نیست، هویت‌است»

✔️
@tabatabayi_ir
پنجره
«‌خلیج فارس برای ایران به صرف یک واژه نیست، هویت‌است» ✔️ @tabatabayi_ir
قدرت‌ها می‌آیند و می‌روند، اما عقاید و نام‌ها تنها زمانی می‌میرند که ما آن‌ها را فراموش کرده باشیم.

✔️
@tabatabayi_ir
پنجره
قدرت‌ها می‌آیند و می‌روند، اما عقاید و نام‌ها تنها زمانی می‌میرند که ما آن‌ها را فراموش کرده باشیم. ✔️ @tabatabayi_ir
نام‌ها را تغییر می‌دهند، مرزها را از نو ترسیم می‌کنند، فلسطین را تکه‌تکه، خلیج فارس را به نامی جعلی آلوده، جهان را آن‌گونه که می‌خواهند شکل می‌دهند؛ در قاموس قدرت، قاعده و قانون چیزی جز ابزاری برای مشروعیت‌بخشی به سلطه نیست.

✔️
@tabatabayi_ir
پنجره
نوشته بود: «حسی که دارم وقتی که چیزی را که با تمام وجود دوست دارم، رها میکنم، چراکه به من آسیب میزند»
این محتوا را در یک پیج اینستاگرامی به شناسه (miraclereminder._) دیدم، مطلب جالبی بود، تصمیم گرفتم آن را با شما نیز به اشتراک بگذارم :

"اینکه تصمیم بگیری چیزی که بهش وابسته بودی رو رها کنی ، به معنای شکست نیست هیچ چیز در این دنیا دائم نیست همه چیز تغییر میکنه"

" آدمها روابط احساسات حتی خود ما و شاید این رها کردن در اصل به جور پذیرش تغییرات و شناخت قدرت درون خودمون باشه در نهایت این احساس که چیزی رو از دست میدی بیشتر از هر چیزی نشون میده که چقدر ارزش قائل بودی برای اون پس شاید فقط شاید این لحظه های سخت و دردناک راهی باشه برای بهتر شدن و رسیدن به یه نسخه ی قوی تر و شجاع تر از خودمون در دل این وداع به شروع جدید نهفته است.

" شاید روزی روزگاری متوجه بشیم که این رها کردن بهترین هدیه ای بوده که به خودمون دادیم، در نهایت زندگی هم همینه پر از لحظاتی که باید انتخاب کنیم، رها کنیم بپذیریم و با همه ی دردش قدم برداریم به سمت آینده ای که هنوز نمیدونیم چطور قراره باشه شاید هر رها کردن یک درس جدید به همراه داشته باشه شاید هر درد به ظاهر بی پایان یه پیامی برای رشد باشه و شاید هم در این رها کردنها به چیزی خیلی بزرگتر از آنچه که از دست داده ایم دست پیدا کنیم خود واقعی مون"

" این رها کردن به نوع به نوع آزادیه، آزادی از چیزی که دیگه نمیتونه به تو چیزی بده، انگار که به وزنه سنگین از دوشت برداشته شده، ولی هنوز جایی در دلته که از نبودش احساس خلا میکنی و اینجاست که با خودت میگی: آیا تصمیمم درست بوده..."

@tabatabayi_ir
آنکه روی قله ایستاده، کمتر دستی برای همراهی خواهد یافت.
2025/05/18 16:22:25
Back to Top
HTML Embed Code: