Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
- Telegram Web
Telegram Web

انسان های قوی در تهجد اشک میریزند!
أنا مُتعبٌ يالله فأعني على تجاوز أيامي الصعبة

خسته ام یاالله ، کمکم کن بتوانم این روزهای سخت رو پشت سر بگذارم ...

-یارب
- ازشدت‌گناه،رهایی‌ام‌بخش!

معبود من به من قلبی ببخش
که با بال اشتیاق بسوی تو پر بکشد
#خدایا!
سجده میڪنم دربرابرت ڪه
#اینقدر در برابر من و گناهان من صبوری
⌠ ⌝ اگر روزی رفتم ،
و خبری ازم نشد!
پس دعا وصیت بین‌مان باشد ⌞ ⌡

حال روحی خوبی ندارم...

#التماس_دعا

به راستی..
چه سخت است غربت در این دنیا...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
أنت ڪل ـوجودي یا کلام ربي...!»
لهم الدنیا ولنا القرآن🌷🤍!"
نشيد رباه اني قد وهبت حياتي | رائع |
<unknown>
یا اﷲ نه به این خاطر که من
شایسته‌ام، بلکه به این خاطر
ڪه تو مهربـٰانـۍ🥹..❤️‍🔥◜𖨥

ياﷲليس‌لأني‌أستحق‌بل‌لأنك‌رحيم
#𝐍𝐚𝐬𝐡𝐢𝐝📼
من را ببخش ، اگر تو غمگینی
و دست های من از تو دور است!😔🌙🖤
بهتر است خیلی حرف ها زده نشوند
خیلی درد ها در سکوت بمانند!
اینگونه ارزششان بیشتر است.
شب هایی که تمام نمیشوند باید به پروردگارِ ماه پناه برد .
کلمات را یکی پس از دیگری همانند ترکش های یک انفجارِ درون مکعب شیشه ای به سمت قلبش روانه میکرد ، همه ی کلماتش زخم و بریدگی داشت ، او دیگر نمیدانست چگونه قرار است زخم هایش التیام یابند! مرهم زخم هایش بود که چنین بی رحمانه بند بندِ روحش را خونین مینمود
سختیِ راه را با جمله ی "انی کنت من الظالمین"
قبول میکنم ...
-️
حينَ تَدمعُ عيُونكَ فَجْأةً على شيءٍ مَكتُومٍ بِداخِلِكَ وتَمْسَحُها بِسُرْعةٍ لإظْهارِ أنَّك قَوِيٌّ
"شـُـــــــــعُورٌ_يُشْبِهُ_المَوْتَ"



زمانی که ناگهان چشمانت بخاطر چیزی که در درونت پنهان کردی پر از اشک میشود وسریعا پاکش میکنی تا اینکه وانمود کنی قوی هستی ...
"احساسیست شبیه به مرگ"
-
ڪبرت يا أمي، صـرت أبکی دون علمك ..!

دیگر بزرگ شدم مادر،
بدون اینکه متوجه شوی گریه می کنم.
گله؟ شکایت؟
خیلی کم پیش می‌آمد زبان به شکوه باز کند، غم‌ها، غصه‌ها، و فراز و نشیبِ دنیا را در چهره و سیمایش به وضوح می‌شد مشاهده کرد، اما آیا زبان به گِله و شکایت باز می‌کرد؟ خیر! هرگز.

نمی‌دانم چه معادلاتی در قلبش اتفاق می‌افتاد که زبانش به شکایت نمی‌چرخید، انگار اصلا واژه‌ای به نامِ «شکایت» در فرهنگ واژگانش وجود نداشت. و کاملا با این خصلت غریبه بود، کاملا غریبه.

مادامی که هجوم حادثه‌ای بر شانه‌هایش سنگینی می‌کرد با نمازی در دلِ شب، سنگینیِ بارِ آن اتفاق را از شانه‌هایش می‌زدود و با قطره اشکی که از گوشه‌ی چشمِ مبارکش می‌غلتید قلبِ طوفان زده‌اش بر ساحل آرامش تکیه می‌زد.
به او غبطه می‌خوردم. چطور می‌شود دلت، قلبت از فرطِ تمامِ نامهربانی‌های این سرا به درد آید و به مرز انفجار و متلاشی شدن برسد اما آن را کتمان کنی و حتی قسمتی از آن را بازگو نکنی...
انگار عهدی خیلی محکم و پولادی بینِ خود و رب خود بسته بود که زبان به گِله و شکوه پیشِ هیچ زمینی‌ای باز نکند و تمامش را بگذارد برای لحظه‌ی دیدار، دیدار با الله...
او من را نمی‌دید اما من به وضوح او را می‌دیدم. مگر می‌شود روشنایی مسحور کننده و زیبایی فریبنده‌اش را نادیده گرفت؟
مگر می‌شود عظمتش، درخشندگی‌اش را در میانِ تاریکی کتمان کرد؟

در کسری از ثانیه از پیش چشمانم عبور کرد، نمی‌دانم چرا اما هر دو دستم را بالا آوردم و با یارب یارب گفتن به او دست تکان دادم، البته کار همیشه‌گی‌ام است وقتی او را می‌بینم.

"ماه را می‌گویم".
🥀°•࿐

اگر میدانستیم‌قرار است در آینده
چه اتفاقاتی را تاب بیاوریم
در کودکی به جای‌توپ پلاستیکی مان
قلبمان را دو لایه‌ می کردیم
شاید اینگونه‌ بغضمان حریف گریه هایمان
می شد .......

اندوه کسی را نکشت!
اما ما را از همه چیز تهی ساخت...
لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْعَظِيمُ‌الْحَلِيمُ،
لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ رَبُّ الْعَرْشِ‌الْعَظِيمِ،
لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ‌رَبُّ‌السَّمَوَاتِ‌وَرَبُّ‌الْأَرْضِ،
وَرَبُّ الْعَرْشِ‌الْكَرِيمِ...🕊

‍‌‎‌‹🌒
تلاوة جميلة
القارئ سلمان العتيبي
و چه چیزی جز گوش کردن به چند آیه از قرآن میتونست قلبم رو آروم کنه؟

هیــــچ چیز...
‍‌‎‌‹❤️‍🩹
2025/07/08 00:17:54
Back to Top
HTML Embed Code: