Forwarded from طنزیمات ادبی
#طنزیمات_ادبی
روزی اگر زمان به عقب رفت
لَختی در آن دقایقِ بشکوه
امروز را ببین زِ سرِ کوه
برگرد کُنجِ غار، محمد!
والا پیامدار، محمد!
#حسین_جنتی
@h_jannati
@tanz20 👈
روزی اگر زمان به عقب رفت
لَختی در آن دقایقِ بشکوه
امروز را ببین زِ سرِ کوه
برگرد کُنجِ غار، محمد!
والا پیامدار، محمد!
#حسین_جنتی
@h_jannati
@tanz20 👈
👍37👎8😁3
Forwarded from طنزیمات ادبی
#طنزیمات_ادبی
خدایا سوختی با سوز بهمن ماه،باغی را
برای کرم شب تابی شکستی چلچراغی را
در این میدان که باید گوی سبقت از رقیبان بُرد
کَرَم کردی،به ما انداختی اسبِ چُلاغی را
فلک چرخید و قاف از هیبت سیمرغ خالی شد
نشاندی جای ققنوس اساطیری،کلاغی را
کدامین بیشه را دیدی که از شیرانِ در بندش
بخواهی گوش بسپارند فرمان الاغی را
خدایا این چه تدبیر است در کار جهانداری؟
رساندی تا مقام شاهبازی،جوجه زاغی را
در این تاریخِ سرتاسر عزا،شادی نمیبینم
که داغی تازه پوشانده ست روی کهنه داغی را
نشستی جای حق،ای کاش برمیخاستی یارب
که حق روشن کند در خانه ی مردم اجاقی را
#مصطفی_علوی
@moalavi
@tanz20 👈
خدایا سوختی با سوز بهمن ماه،باغی را
برای کرم شب تابی شکستی چلچراغی را
در این میدان که باید گوی سبقت از رقیبان بُرد
کَرَم کردی،به ما انداختی اسبِ چُلاغی را
فلک چرخید و قاف از هیبت سیمرغ خالی شد
نشاندی جای ققنوس اساطیری،کلاغی را
کدامین بیشه را دیدی که از شیرانِ در بندش
بخواهی گوش بسپارند فرمان الاغی را
خدایا این چه تدبیر است در کار جهانداری؟
رساندی تا مقام شاهبازی،جوجه زاغی را
در این تاریخِ سرتاسر عزا،شادی نمیبینم
که داغی تازه پوشانده ست روی کهنه داغی را
نشستی جای حق،ای کاش برمیخاستی یارب
که حق روشن کند در خانه ی مردم اجاقی را
#مصطفی_علوی
@moalavi
@tanz20 👈
👍65👎10❤6😁5👌2
#طنزیمات_ادبی
برای ناشنوایان که پند لازم نیست
برای بیشرفان قید و بند لازم نیست
کبوتران همه دارند بال و پر ، دیگر
بلیط متروی تهران پرند لازم نیست
کسی که پخمه نباشد برای اثباتش
ستاد و حوزه ، بگیر و ببند لازم نیست
به هر کجا نظر افتاد ردّ پای شماست
به تپّه ها نزن این قدْر گند لازم نیست
گرفته گریهام از خطّ فقر و بیکاری
ببند نیش و نزن پوزخند، لازم نیست
برای دادنِ حق السّکوت ! یارانه
نه طعنهای و نه منّت ، گزند لازم نیست
برای قُم مونوریل است از ضروریّات
قطار بُردنِ تا بیرجند لازم نیست
لباس گُرگ به اندامتان برازنده است
شبان برای شما گوسفند لازم نیست
شنیدهام عربی گفت تور مشهد مفت
بلیط کشورِ تایلند چند؟ لازم نیست!
پیام مردم ایران خطاب با مسئول؛
بیا و این همه خالی نبند! لازم نیست!
#مهدی_خداپرست
@m_khodaparast1
@tanz20 👈
برای ناشنوایان که پند لازم نیست
برای بیشرفان قید و بند لازم نیست
کبوتران همه دارند بال و پر ، دیگر
بلیط متروی تهران پرند لازم نیست
کسی که پخمه نباشد برای اثباتش
ستاد و حوزه ، بگیر و ببند لازم نیست
به هر کجا نظر افتاد ردّ پای شماست
به تپّه ها نزن این قدْر گند لازم نیست
گرفته گریهام از خطّ فقر و بیکاری
ببند نیش و نزن پوزخند، لازم نیست
برای دادنِ حق السّکوت ! یارانه
نه طعنهای و نه منّت ، گزند لازم نیست
برای قُم مونوریل است از ضروریّات
قطار بُردنِ تا بیرجند لازم نیست
لباس گُرگ به اندامتان برازنده است
شبان برای شما گوسفند لازم نیست
شنیدهام عربی گفت تور مشهد مفت
بلیط کشورِ تایلند چند؟ لازم نیست!
پیام مردم ایران خطاب با مسئول؛
بیا و این همه خالی نبند! لازم نیست!
#مهدی_خداپرست
@m_khodaparast1
@tanz20 👈
👍48❤1👎1👌1
#طنزیمات_ادبی
روزی که شما وارد این مرز شدی
در باغ وطن چون علفِ هرز شدی
از نرخ دلار کاملا معلوم است
ای شیخ شما مفسدفیالارز شدی
#جواد_شیردل
@javadshirdel58
@tanz20 👈
روزی که شما وارد این مرز شدی
در باغ وطن چون علفِ هرز شدی
از نرخ دلار کاملا معلوم است
ای شیخ شما مفسدفیالارز شدی
#جواد_شیردل
@javadshirdel58
@tanz20 👈
👌54👍20👎2
#طنزیمات_ادبی
این راه مسافران سرگردان داشت
صد پیچ و خم و گردنهی حیران داشت
ای کاش مسیر انقلاب -آزادی
از اول راه، دور برگردان داشت
#محمدرضا_کاتب
@yallanchi
@tanz20 👈
این راه مسافران سرگردان داشت
صد پیچ و خم و گردنهی حیران داشت
ای کاش مسیر انقلاب -آزادی
از اول راه، دور برگردان داشت
#محمدرضا_کاتب
@yallanchi
@tanz20 👈
👍45👎2👌2
#طنزیمات_ادبی
در کنار خطوط سیم پیام
داخل ده، دو کاج ، روییدند
از نهالی تمام مردم ده
آن دو را مثل زوج می دیدند
روزی از روزهای پاییزی
زیر رگبار و تازیانه ی باد
یکی از کاج ها به خود آمد
ناگهان فکر ازدواج افتاد
گفت ای کاج سینگلی تا کی؟
زود فکری به حال این دل کن
نصف دینم که بر فنا رفته
این یکی نصفه را تو کامل کن
نه زمین دارم و نه فرغونی
آب و خاک مرا که می بینی
هیچ پولی ندارم ای بانو
بابت جشن و سور و شیرینی
نه کتی در بدن نه شلواری
تنه ام ظاهرا شپش زده است
باغبان بابت بدهکاری
جای جای مرا برش زده است
نه سوادی نه حرفه ای دارم
چاره ای نیست، بهر چندرغاز
کار من زیر آفتاب این است
سایه افکندن و بسوز و بساز
ریشه هایم همیشه در خاک است
پس نباید مسافرت برویم
چون نه وامی نه ضامنی داریم
پس بعید است خانه هم بخریم
پیرِکاجی مجردم اما
خواهشا ذره ای تعقل کن
من که با چهره ات اوکی هستم
پس بیا و تو هم توکل کن
وضع من توپ می شود یک روز
می رسی پس تو هم به آن مقصود
لاکچری می شویم و می ریزم
روز زن کیسه کیسه پایت کود
حالیا چون مرا قبول کنی
ریشه ها می خورد به هم پیوند
بعد پایان گرده افشانی
می شوم صاحب دو تا فرزند
کاج معشوقه گفت با تندی
مردم آزار، از تو بیزارم
دور شو ، دست از سرم بردار
من کجا طاقت تو را دارم؟
آبلیمو بریز پای خودت
دور شو تا نکندمت بی ریخت
این چنین شد که کاج نر کپ کرد
ناگهان کل برگ هایش ریخت
عاقبت از فشار تنهایی
کاج بی همسر عزب خشکید
سن آن کاج ماده بالا رفت
سینگلی پیشه کرد تا ترشید
باغبان عیال وار که داشت
بچه های زیاد، وقتی دید
نسل آن کاج منقرض شده است
از بدآموزی اش کمی ترسید
بعد در فکر خود فرو رفت و
سر خود را شدید خارانید
این چنین شد که آن دو را کند و
جای آن بذر موز کارانید
#سید_حسن_صفاری
@Nakhoda_70
@tanz20 👈
در کنار خطوط سیم پیام
داخل ده، دو کاج ، روییدند
از نهالی تمام مردم ده
آن دو را مثل زوج می دیدند
روزی از روزهای پاییزی
زیر رگبار و تازیانه ی باد
یکی از کاج ها به خود آمد
ناگهان فکر ازدواج افتاد
گفت ای کاج سینگلی تا کی؟
زود فکری به حال این دل کن
نصف دینم که بر فنا رفته
این یکی نصفه را تو کامل کن
نه زمین دارم و نه فرغونی
آب و خاک مرا که می بینی
هیچ پولی ندارم ای بانو
بابت جشن و سور و شیرینی
نه کتی در بدن نه شلواری
تنه ام ظاهرا شپش زده است
باغبان بابت بدهکاری
جای جای مرا برش زده است
نه سوادی نه حرفه ای دارم
چاره ای نیست، بهر چندرغاز
کار من زیر آفتاب این است
سایه افکندن و بسوز و بساز
ریشه هایم همیشه در خاک است
پس نباید مسافرت برویم
چون نه وامی نه ضامنی داریم
پس بعید است خانه هم بخریم
پیرِکاجی مجردم اما
خواهشا ذره ای تعقل کن
من که با چهره ات اوکی هستم
پس بیا و تو هم توکل کن
وضع من توپ می شود یک روز
می رسی پس تو هم به آن مقصود
لاکچری می شویم و می ریزم
روز زن کیسه کیسه پایت کود
حالیا چون مرا قبول کنی
ریشه ها می خورد به هم پیوند
بعد پایان گرده افشانی
می شوم صاحب دو تا فرزند
کاج معشوقه گفت با تندی
مردم آزار، از تو بیزارم
دور شو ، دست از سرم بردار
من کجا طاقت تو را دارم؟
آبلیمو بریز پای خودت
دور شو تا نکندمت بی ریخت
این چنین شد که کاج نر کپ کرد
ناگهان کل برگ هایش ریخت
عاقبت از فشار تنهایی
کاج بی همسر عزب خشکید
سن آن کاج ماده بالا رفت
سینگلی پیشه کرد تا ترشید
باغبان عیال وار که داشت
بچه های زیاد، وقتی دید
نسل آن کاج منقرض شده است
از بدآموزی اش کمی ترسید
بعد در فکر خود فرو رفت و
سر خود را شدید خارانید
این چنین شد که آن دو را کند و
جای آن بذر موز کارانید
#سید_حسن_صفاری
@Nakhoda_70
@tanz20 👈
👍42😁19👎3👌1
Forwarded from طنزیمات ادبی
#طنزیمات_ادبی
پیشانی اَر ز داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا
نام خدا نبردن از آن به که زیر لب
بهر فریب خلق بگویی خدا خدا
#فروغ_فرخزاد
(هشت دی۱۳۱۳ _ بیستوچهار بهمن ۱۳۴۵)
@tanz20
پیشانی اَر ز داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا
نام خدا نبردن از آن به که زیر لب
بهر فریب خلق بگویی خدا خدا
#فروغ_فرخزاد
(هشت دی۱۳۱۳ _ بیستوچهار بهمن ۱۳۴۵)
@tanz20
👍43❤8😁2👌2
#طنزیمات_ادبی
بی مسند و بی حامی و بی کار شاعر
یک تن نبوده شاد از بسیار شاعر
از سکه های مفت، دستش هست کوتاه
سهمی ندارد هیچ از خروار، شاعر
در کله اش پونز چپاندند و نیافتاد
مانند عکسی مانده بر دیوار ، شاعر
هر شب قلم را می برد در بستر خود
هر روز می بوسد لب سیگار شاعر
آن کار را کرده اگر یک وقت جایی
هرگز نکرده هیچ جا انکار شاعر
خوابیده و خورده ست شب از شحنه شلاق
سر را فرو کرده ست توی دار، شاعر
اما همین دیشب برای عرض احوال
دیدم نشسته پیش استاندار، شاعر
با زاهدِ تسبیح گردان می کند حال
با شیخ ریشو می خورد افطار، شاعر
پشت تریبون رفت این و آن به نوبت
پر بود از تاریکی و تکرار شاعر
طفلک برای عده ای روباه مکار
مثل کلاغی کرد قار و قار شاعر
در انتها پاداش را تقسیم کردند
صد توبره مداح، یک صنار شاعر!
#فریدون_هاشمی
@kafaridoun
@tanz20 👈
بی مسند و بی حامی و بی کار شاعر
یک تن نبوده شاد از بسیار شاعر
از سکه های مفت، دستش هست کوتاه
سهمی ندارد هیچ از خروار، شاعر
در کله اش پونز چپاندند و نیافتاد
مانند عکسی مانده بر دیوار ، شاعر
هر شب قلم را می برد در بستر خود
هر روز می بوسد لب سیگار شاعر
آن کار را کرده اگر یک وقت جایی
هرگز نکرده هیچ جا انکار شاعر
خوابیده و خورده ست شب از شحنه شلاق
سر را فرو کرده ست توی دار، شاعر
اما همین دیشب برای عرض احوال
دیدم نشسته پیش استاندار، شاعر
با زاهدِ تسبیح گردان می کند حال
با شیخ ریشو می خورد افطار، شاعر
پشت تریبون رفت این و آن به نوبت
پر بود از تاریکی و تکرار شاعر
طفلک برای عده ای روباه مکار
مثل کلاغی کرد قار و قار شاعر
در انتها پاداش را تقسیم کردند
صد توبره مداح، یک صنار شاعر!
#فریدون_هاشمی
@kafaridoun
@tanz20 👈
👍32👎4❤2👌2
#طنزیمات_ادبی
از پَستوی خانه به خیابان رفتیم
ساندیسخوران و شاد و خندان رفتیم
دنیا پی «طرح هوش مصنوعی» بود
ما «صَلِّعَلیٰسِهتِرکِهگویان» رفتیم!
#زورو
@zorro_ch
@tanz20 👈
از پَستوی خانه به خیابان رفتیم
ساندیسخوران و شاد و خندان رفتیم
دنیا پی «طرح هوش مصنوعی» بود
ما «صَلِّعَلیٰسِهتِرکِهگویان» رفتیم!
#زورو
@zorro_ch
@tanz20 👈
😁35👍24👎4❤3
Forwarded from طنزیمات ادبی
#طنزیمات_ادبی
باز ماه رمضان آمد و ما گشنهتریم
روزه، این مونس جان آمد و ما گشنهتریم
هر متاعی به دکان آمد و ما گشنهتریم
بوی آب آمد و نان آمد و ما گشنهتریم
معدههامان به فغان آمد و ما گشنهتریم
ماه پرفیض رسید و نرسیدیم به فیض
هیچ بر سفرهی افطار ندیدیم به فیض
گرچه آب یخ و لیمو بشمیدیم به فیض
از غم جیب تهیمان بخمیدیم به فیض
واااای آواز اذان آمد و ما گشنهتریم
گرچه دوکان حسن سیب و کچالو دارد
آنوسط چند تغارِ پُر از آلو دارد
کیوی و کیله به فتراک ترازو دارد
اینحقیر از نظرِ نسیه کجا رو دارد؟!!
رودههامان به دهان آمد و ما گشنهتریم
قیمت کلیهی اجناس چه بالا زده است
مثلاً گوجه و گیلاس چه بالا زده است
قیمت سیتی و هم ناس چه بالا زده است
تب بیماری وسواس چه بالا زده است
کلّهها در نوسان آمد و ما گشنهتریم
چیزی از فرش کموکاست ندارد سفره
نان و دوغ و کره و ماست ندارد سفره
سبزی و چیپس که پیداست ندارد سفره
فیالمثل هرچه دلت خواست ندارد سفره
قلبهامان به تکان آمد و ما گشنهتریم
دل ما رفته پی نان کمی روغنی است
دل ما رفته پی هرچه که آن خوردنی است
لیک ماندیم چهها در سرِ اشرف غنی است
چشم ما بسته از این تیرگی و روشنی است
سود ما جمله زیان آمد و ما گشنهتریم
بند شد بسته ولی برق ضعیف است هنوز
سر کار همه با بشکه و قیف است هنوز
بدن مام وطن چرک و کثیف است هنوز
همچنان منتظر کیسه و لیف است هنوز
حرف وحدت به میان آمد و ما گشنهتریم
#اکرام_بسیم
هرات - افغانستان
@tanz20 👈
باز ماه رمضان آمد و ما گشنهتریم
روزه، این مونس جان آمد و ما گشنهتریم
هر متاعی به دکان آمد و ما گشنهتریم
بوی آب آمد و نان آمد و ما گشنهتریم
معدههامان به فغان آمد و ما گشنهتریم
ماه پرفیض رسید و نرسیدیم به فیض
هیچ بر سفرهی افطار ندیدیم به فیض
گرچه آب یخ و لیمو بشمیدیم به فیض
از غم جیب تهیمان بخمیدیم به فیض
واااای آواز اذان آمد و ما گشنهتریم
گرچه دوکان حسن سیب و کچالو دارد
آنوسط چند تغارِ پُر از آلو دارد
کیوی و کیله به فتراک ترازو دارد
اینحقیر از نظرِ نسیه کجا رو دارد؟!!
رودههامان به دهان آمد و ما گشنهتریم
قیمت کلیهی اجناس چه بالا زده است
مثلاً گوجه و گیلاس چه بالا زده است
قیمت سیتی و هم ناس چه بالا زده است
تب بیماری وسواس چه بالا زده است
کلّهها در نوسان آمد و ما گشنهتریم
چیزی از فرش کموکاست ندارد سفره
نان و دوغ و کره و ماست ندارد سفره
سبزی و چیپس که پیداست ندارد سفره
فیالمثل هرچه دلت خواست ندارد سفره
قلبهامان به تکان آمد و ما گشنهتریم
دل ما رفته پی نان کمی روغنی است
دل ما رفته پی هرچه که آن خوردنی است
لیک ماندیم چهها در سرِ اشرف غنی است
چشم ما بسته از این تیرگی و روشنی است
سود ما جمله زیان آمد و ما گشنهتریم
بند شد بسته ولی برق ضعیف است هنوز
سر کار همه با بشکه و قیف است هنوز
بدن مام وطن چرک و کثیف است هنوز
همچنان منتظر کیسه و لیف است هنوز
حرف وحدت به میان آمد و ما گشنهتریم
#اکرام_بسیم
هرات - افغانستان
@tanz20 👈
👍22😁2👌2❤1
Forwarded from طنزیمات ادبی
#طنزیمات_ادبی
هر جا شده نان ارتشا را بخوریم
بی واهمه مال بینوا را بخوریم
دل خوش شده ایم روزه داریم همه
کم مانده فقط خود خدا را بخوریم
#امید_نقوی
@Omid_naghavi
@tanz20 👈
هر جا شده نان ارتشا را بخوریم
بی واهمه مال بینوا را بخوریم
دل خوش شده ایم روزه داریم همه
کم مانده فقط خود خدا را بخوریم
#امید_نقوی
@Omid_naghavi
@tanz20 👈
👍17😁10
#طنزیمات_ادبی
محتسب دزدی به شب دید و گریبانش گرفت
دزد گفت ای دوست! این پیراهن است، افسار نیست
گفت گستاخی نفرما، شعر پروین را نخوان
جرم تو محرز شده ست و قابل انکار نیست!
گفت: خب دعوا ندارد دزدیِ یک قرص نان
گفت: دزدی کرده ای، حرف کم و بسیار نیست
جای دزدی از خلائق مرد باش و کار کن
جوهر مرد است کارو هیچ کاری عار نیست
گفت در من جوهر مردانگی و کار هست
منتهی در کشور ما غیر دزدی کار نیست
گفت می باید تورا تا خانه قاضی برم
گفت قاضی که ترور شد، این مگر اخبار نیست؟
گفت با نرمی میایی یا به سختی؟ گفت نرم
زانکه نرم افزار، قطعا مثل سخت افزار نیست
کوچه ی پُشتی که خلوت بود تا آنجا کشید
گفت اینجا خلوت است و هیچکس بیدار نیست
زود یک میلیون بده تا من رها سازم تورا
گفتمت یکبار و دیگر قابل تکرار نیست
گفت دزد نامُراد: اینقدر تهدیم نکن
اینقدر ها هم که گویی کار من کشدار نیست
تو اگر مَردی برو دزدان ملی را بگیر
ثابت اند و مثل بنده کارشان سیّار نیست
دست دولت روز و شب در جیب مردم می رود
دائما مشغول هست و یک زمان بیکار نیست
قُرب پانصد جیب را از صبح تا اکنون زدم
حسرتا در جیب مردم درهم و دینار نیست
بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت
هان چه شد که برگ گل هم داخل منقار نیست
شب که می خوابند فردا جیبشان خالی شده
ای برادر این که دیگر کار استکبار نیست
دوش مایحتاج مردم داخل انبار بود
رفتم و دیدم مسلمان کُلُهم انبار نیست
شیرمردا دزد ناموس وطن را بازگیر
زانکه هرگز اهل سازش شیر با کفتار نیست
صد شرف دارد پَشه بر کاسب تحریم چون
در قیاس با بنی آدم پشه خونخوار نیست
محتسب در تحت تاثیر سخنرانیِ دزد
اشک از چشمش روان شد، گفت این لیچار نیست!
پس بیا پانصد بده وآنگاه خود را وارهان
گفت کار شرع کار پانصد و هِزّار نیست
گفت آن مصرع که خواندی مشکل وزنی نداشت؟
گفت دارد، منتهی اشکال وزنی عار نیست
گفت داری بی خودی بلبل درازی می کنی
گفت کوته تر ازین شایسته سرکار نیست
گفت صدتومان بیار و حبس خویش از من بخر
حبس و بند انفرادی بهر تو تالار نیست
گفت یک جیبم به پیراهن به شلوارم دوتاست
هرسه تایش را بگردی پول این مقدار نیست
گفت آزادی، ولی پنجاه تومان دربیار
من کریمم با کریمان کارها دشوار نیست
گفت من پولی ندارم بینوا و بی کسم
گوییا بخت مرا از چرخ جز ادبار نیست
گفت از بهر غرامت جامه ات بیرون کنم
گفت در پایم بغیر از یک عدد شلوار نیست
گفت دَه تومان که داری دِه که آزادت کنم
گفت بابا محتسب دست از سرم بردار نیست
گفت در جیبت چه داری هرچه داری دربیار
گفت در جیبم بغیر از یک دو نخ سیگار نیست
گفت تف بر شانس، روشن کن دوتایی می کشیم
درد و رنج زندگانی قابل کتمان که نیست
دزد گفت ای محتسب قافیه ات ایراد داشت
گفت: ما را حوصله ی تصحیح این اشعار نیست
#جوادـنوری
@sharashoobam
@tanz20 👈
محتسب دزدی به شب دید و گریبانش گرفت
دزد گفت ای دوست! این پیراهن است، افسار نیست
گفت گستاخی نفرما، شعر پروین را نخوان
جرم تو محرز شده ست و قابل انکار نیست!
گفت: خب دعوا ندارد دزدیِ یک قرص نان
گفت: دزدی کرده ای، حرف کم و بسیار نیست
جای دزدی از خلائق مرد باش و کار کن
جوهر مرد است کارو هیچ کاری عار نیست
گفت در من جوهر مردانگی و کار هست
منتهی در کشور ما غیر دزدی کار نیست
گفت می باید تورا تا خانه قاضی برم
گفت قاضی که ترور شد، این مگر اخبار نیست؟
گفت با نرمی میایی یا به سختی؟ گفت نرم
زانکه نرم افزار، قطعا مثل سخت افزار نیست
کوچه ی پُشتی که خلوت بود تا آنجا کشید
گفت اینجا خلوت است و هیچکس بیدار نیست
زود یک میلیون بده تا من رها سازم تورا
گفتمت یکبار و دیگر قابل تکرار نیست
گفت دزد نامُراد: اینقدر تهدیم نکن
اینقدر ها هم که گویی کار من کشدار نیست
تو اگر مَردی برو دزدان ملی را بگیر
ثابت اند و مثل بنده کارشان سیّار نیست
دست دولت روز و شب در جیب مردم می رود
دائما مشغول هست و یک زمان بیکار نیست
قُرب پانصد جیب را از صبح تا اکنون زدم
حسرتا در جیب مردم درهم و دینار نیست
بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت
هان چه شد که برگ گل هم داخل منقار نیست
شب که می خوابند فردا جیبشان خالی شده
ای برادر این که دیگر کار استکبار نیست
دوش مایحتاج مردم داخل انبار بود
رفتم و دیدم مسلمان کُلُهم انبار نیست
شیرمردا دزد ناموس وطن را بازگیر
زانکه هرگز اهل سازش شیر با کفتار نیست
صد شرف دارد پَشه بر کاسب تحریم چون
در قیاس با بنی آدم پشه خونخوار نیست
محتسب در تحت تاثیر سخنرانیِ دزد
اشک از چشمش روان شد، گفت این لیچار نیست!
پس بیا پانصد بده وآنگاه خود را وارهان
گفت کار شرع کار پانصد و هِزّار نیست
گفت آن مصرع که خواندی مشکل وزنی نداشت؟
گفت دارد، منتهی اشکال وزنی عار نیست
گفت داری بی خودی بلبل درازی می کنی
گفت کوته تر ازین شایسته سرکار نیست
گفت صدتومان بیار و حبس خویش از من بخر
حبس و بند انفرادی بهر تو تالار نیست
گفت یک جیبم به پیراهن به شلوارم دوتاست
هرسه تایش را بگردی پول این مقدار نیست
گفت آزادی، ولی پنجاه تومان دربیار
من کریمم با کریمان کارها دشوار نیست
گفت من پولی ندارم بینوا و بی کسم
گوییا بخت مرا از چرخ جز ادبار نیست
گفت از بهر غرامت جامه ات بیرون کنم
گفت در پایم بغیر از یک عدد شلوار نیست
گفت دَه تومان که داری دِه که آزادت کنم
گفت بابا محتسب دست از سرم بردار نیست
گفت در جیبت چه داری هرچه داری دربیار
گفت در جیبم بغیر از یک دو نخ سیگار نیست
گفت تف بر شانس، روشن کن دوتایی می کشیم
درد و رنج زندگانی قابل کتمان که نیست
دزد گفت ای محتسب قافیه ات ایراد داشت
گفت: ما را حوصله ی تصحیح این اشعار نیست
#جوادـنوری
@sharashoobam
@tanz20 👈
👍55😁16👌6❤1👎1
Forwarded from طنزیمات ادبی
#طنزیمات_ادبی
گفتند که از لبان او غافل شو
ماه رمضان است کمی عاقل شو
می بوسم و از کسی ندارم ترسی
ای روزه اگر معترضی ،باطل شو
#سعیدمبشر
@tanz20
گفتند که از لبان او غافل شو
ماه رمضان است کمی عاقل شو
می بوسم و از کسی ندارم ترسی
ای روزه اگر معترضی ،باطل شو
#سعیدمبشر
@tanz20
😁20👍9❤2👎2👌2
Forwarded from طنزیمات ادبی
ای آنکه عنایتِ تو بی پایان است
حق را بشنو اگرچه از انسان است
سی روز چلوکباب مهمانم کن...
مهمانیِ بی آب و غذا آسان است!!
#سید_محمد_حسینی
#ماه_رمضان
@tanz20 👈
حق را بشنو اگرچه از انسان است
سی روز چلوکباب مهمانم کن...
مهمانیِ بی آب و غذا آسان است!!
#سید_محمد_حسینی
#ماه_رمضان
@tanz20 👈
👌19😁14👍6❤3👎2
#طنزیمات_ادبی
شبی از سِرِّ عشق و حلقهٔ عشاق میگوید
شبی از درسِ عقل و دفترِ اوراق میگوید
چو پایش بر لب گور است رحمان را به یاد آرد
چو دستش بر لبِ دیگ است از رزاق میگوید
دمی لم میدهد تا دم زند از سیر در اَنفُس
دمی میخوابد و از گردشِ آفاق میگوید
دمی از مالکِ دوزخ سخن راند، دمِ دیگر
حدیث از ساقیانِ مستِ سیمینساق میگوید
به کامت تلخ خواهد کرد دنیا را که هین! عقبا
به جامت زهر وقتی ریخت از تریاق میگوید
سخن از دینِ رحمت میکند تا در پیاش باشی
اگر پا کج نهی از حکمتِ شلاق میگوید
تمام خُدعهها را شیخِ ما در آستین دارد
اگر جایی نَبُرد تیغش از اخلاق میگوید
#جواد_زهتاب
@tanz20 👈
شبی از سِرِّ عشق و حلقهٔ عشاق میگوید
شبی از درسِ عقل و دفترِ اوراق میگوید
چو پایش بر لب گور است رحمان را به یاد آرد
چو دستش بر لبِ دیگ است از رزاق میگوید
دمی لم میدهد تا دم زند از سیر در اَنفُس
دمی میخوابد و از گردشِ آفاق میگوید
دمی از مالکِ دوزخ سخن راند، دمِ دیگر
حدیث از ساقیانِ مستِ سیمینساق میگوید
به کامت تلخ خواهد کرد دنیا را که هین! عقبا
به جامت زهر وقتی ریخت از تریاق میگوید
سخن از دینِ رحمت میکند تا در پیاش باشی
اگر پا کج نهی از حکمتِ شلاق میگوید
تمام خُدعهها را شیخِ ما در آستین دارد
اگر جایی نَبُرد تیغش از اخلاق میگوید
#جواد_زهتاب
@tanz20 👈
👍37👌6
Forwarded from طنزیمات ادبی
.
ماهِ رمضان، وقتِ نداری سخت است
دخلِ تومنی، خرجِ دلاری سخت است
ما از سرِ فقر روزه را می گیریم!
باور بکنید روزه خواری سخت است...
#مهدی_صادقی_مود
@tanz20 👈
ماهِ رمضان، وقتِ نداری سخت است
دخلِ تومنی، خرجِ دلاری سخت است
ما از سرِ فقر روزه را می گیریم!
باور بکنید روزه خواری سخت است...
#مهدی_صادقی_مود
@tanz20 👈
👍39👌7❤4
Forwarded from طنزیمات ادبی
روزهخوار
#طنزیمات_ادبی
یکی از بزرگان این روزگار
خود و خاندانش همه روزهخوار
شنیدم که میگفت در محفلی
میان عزیزان صاحبدلی
من از روزهداری نیام رویزرد
غم روزهخواران رُخَم زرد کرد
مرا باشد از روزهخواران خبر
کز ایشان چگونه درآید پدر
و در ماه روزه چهها می کشند
چه زهری بجای غذا میچشند
زبان و دهان بسته، خشکیده حلق
هراسان در انظار، از طعن خلق
نه جایی کز آبی گلو تر کنند
نه کنجی، نه خاکی که بر سر کنند
خصوصا کسانی که سیگاریاند
به دنبال حتی یک انباریاند
که پوشیده از مردمِ عیبجو
فرستند دودی به حلق و گلو
چو بینی یکی روزهخواری به پیش
مشو غرّه بر روزهداری خویش
به جان خودم حال صد روزهدار
نباشد همانند یک روزهخوار
از این رو سَزَد تا به ماه صیام
گزاریم بر روزه خوار احترام 😜
#محمود_سلطانی
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
یکی از بزرگان این روزگار
خود و خاندانش همه روزهخوار
شنیدم که میگفت در محفلی
میان عزیزان صاحبدلی
من از روزهداری نیام رویزرد
غم روزهخواران رُخَم زرد کرد
مرا باشد از روزهخواران خبر
کز ایشان چگونه درآید پدر
و در ماه روزه چهها می کشند
چه زهری بجای غذا میچشند
زبان و دهان بسته، خشکیده حلق
هراسان در انظار، از طعن خلق
نه جایی کز آبی گلو تر کنند
نه کنجی، نه خاکی که بر سر کنند
خصوصا کسانی که سیگاریاند
به دنبال حتی یک انباریاند
که پوشیده از مردمِ عیبجو
فرستند دودی به حلق و گلو
چو بینی یکی روزهخواری به پیش
مشو غرّه بر روزهداری خویش
به جان خودم حال صد روزهدار
نباشد همانند یک روزهخوار
از این رو سَزَد تا به ماه صیام
گزاریم بر روزه خوار احترام 😜
#محمود_سلطانی
@tanz20 👈
😁23👍14❤2👌2👎1