نامه ای برای گوزن ها
شاعری که در انتظارش بودید
دیگر نخواهد آمد
او را دیروز
در نیمه راه خانه ی آهوان
یک شکارچی کشت
واهه آرمن
@taranom_ordibehesht
شاعری که در انتظارش بودید
دیگر نخواهد آمد
او را دیروز
در نیمه راه خانه ی آهوان
یک شکارچی کشت
واهه آرمن
@taranom_ordibehesht
یک زن گاهی
زیر پوست شعرش
پنهان می شود
قدم می زند
در موسیقی باران
با شانه های صبور
در پریشانی فرود حرف ها
و عاشق تر گاهی
به وسعت خیال
تا نبض بامداد
ورق پاره ها را
به باد می سپارد
نسرین امینی
@taranom_ordibehesht
زیر پوست شعرش
پنهان می شود
قدم می زند
در موسیقی باران
با شانه های صبور
در پریشانی فرود حرف ها
و عاشق تر گاهی
به وسعت خیال
تا نبض بامداد
ورق پاره ها را
به باد می سپارد
نسرین امینی
@taranom_ordibehesht
تو را از دست دادم ، آی آدم های بعد از تو
چه کوچک می نماید بعد تو غم های بعد از تو
تو را از یاد خواهم برد کم کم ، بارها گفتم
به خود کی می رسم اما به کم کم های بعد از تو
بیا بر گرد با هم گاه ، با هم راه ، با هم آه
مرا از دور خواهد کشت با هم های بعد از تو
مژگان عباسلو
@taranom_ordibehesht
چه کوچک می نماید بعد تو غم های بعد از تو
تو را از یاد خواهم برد کم کم ، بارها گفتم
به خود کی می رسم اما به کم کم های بعد از تو
بیا بر گرد با هم گاه ، با هم راه ، با هم آه
مرا از دور خواهد کشت با هم های بعد از تو
مژگان عباسلو
@taranom_ordibehesht
زخم زبان از زخم دندان سگ خطرناک تر است
آن را که گَزد سگ خطرناک
چون مرهم هست، نیستش باک
وان را که دهانِ آدمی خَست
نتوان به هزار مرهمش بست
نظامی گنجوی، زخم دندان سگ را که به جسم انسان آسیب می زند با زخم زبان مقایسه می کند. زخم دندان سگ دارو و درمان دارد اما زخمی که زبان انسان بر پیکر روح انسان دیگر وارد می کند با هزاران دارو درمان نمی شود .سخن نظامی به انسان امروز گوشزد می کند که بر حس خشم و انتقام جویی و دشنام دادن مهار بزند که بسیار ویرانگر تر است .
دکتر رحمان کاظمی
@taranom_ordibehesht
آن را که گَزد سگ خطرناک
چون مرهم هست، نیستش باک
وان را که دهانِ آدمی خَست
نتوان به هزار مرهمش بست
نظامی گنجوی، زخم دندان سگ را که به جسم انسان آسیب می زند با زخم زبان مقایسه می کند. زخم دندان سگ دارو و درمان دارد اما زخمی که زبان انسان بر پیکر روح انسان دیگر وارد می کند با هزاران دارو درمان نمی شود .سخن نظامی به انسان امروز گوشزد می کند که بر حس خشم و انتقام جویی و دشنام دادن مهار بزند که بسیار ویرانگر تر است .
دکتر رحمان کاظمی
@taranom_ordibehesht
ای کاش که این فاصله ها کمتر تا...
حوای هبوط سیب آدم تر تا ....
سرخورده ی یک سوء تفاهم نشویم
یک سفره پر از عشق فراهم تر تا ...
جمیله غنی زاده
@taranom_ordibehesht
حوای هبوط سیب آدم تر تا ....
سرخورده ی یک سوء تفاهم نشویم
یک سفره پر از عشق فراهم تر تا ...
جمیله غنی زاده
@taranom_ordibehesht
از ابرهای خاطره باران خریده ام
از باغچه برای تو ریحان خریده ام
یک خُرده خمس دادم و یک ذره هم زکات
از شیخ در مقابلش ایمان خریده ام
رفتم برای رفع ِغم ِتلخ ِ بی کسی
از آدمی کپک زده، حیوان خریده ام
از نان فروشی ِ سرِ کوچه خیار و سیب
از سوپر محله ولی نان خریده ام
یعنی برای حفظ و نگهداری نمک
از "مش رضا فلاحته" قندان خریده ام
یعنی برای هدیه به بابا و مادرم
پاسور ِطرح ِکوروش و قران خریده ام
شعر و کتاب قِصه نه چندان زیاد،... من
مِعر و کتاب غُصه فراوان خریده ام
این روزگار بنجل ِ هیزِ گران فروش
هر جنس را فروخت من از آن خریده ام
منیژه رضوان
@taranom_ordibehesht
از باغچه برای تو ریحان خریده ام
یک خُرده خمس دادم و یک ذره هم زکات
از شیخ در مقابلش ایمان خریده ام
رفتم برای رفع ِغم ِتلخ ِ بی کسی
از آدمی کپک زده، حیوان خریده ام
از نان فروشی ِ سرِ کوچه خیار و سیب
از سوپر محله ولی نان خریده ام
یعنی برای حفظ و نگهداری نمک
از "مش رضا فلاحته" قندان خریده ام
یعنی برای هدیه به بابا و مادرم
پاسور ِطرح ِکوروش و قران خریده ام
شعر و کتاب قِصه نه چندان زیاد،... من
مِعر و کتاب غُصه فراوان خریده ام
این روزگار بنجل ِ هیزِ گران فروش
هر جنس را فروخت من از آن خریده ام
منیژه رضوان
@taranom_ordibehesht
مگر
مزامیر صلح را
از دهان تفنگ
نمی شنوید ؟
کمی به آرامش جهان
فکر کنید
کریم رجب زاده
با درود خدمت شما گرانمایگان گرانسنگ ، شما جانان دل ، افرینشگران عشق و زندگی
طلوع عشق و زندگی بر شما فرخنده باد
رندی می گفت :
شلخته تر از سربازها ندیده ام
از جنگ که بر می گردند
یکی دستش را
یکی پایش را
یکی دلش را
و حواس پرت ترین آنها
خودش را جا می گذارد!
رضا محبی راد
انگاری آتش افروزان جنگ زیباترین سرگرمی شان استشمام بوی خون آدمی است ، در اتاق های فولادی نشسته، و دستورات لازم برای کشتار به اوامر خود می دهند
آیا می شود روزی را شاهد باشیم ، به جای گلوله های سربی ، گل های شقایق از لوله تفنگ ها شلیک گردد ؟
امید به زودی زود همه صاحبان زر و زور عاشق شوند
روز خوش و ایام بکام
@taranom_ordibehesht
مزامیر صلح را
از دهان تفنگ
نمی شنوید ؟
کمی به آرامش جهان
فکر کنید
کریم رجب زاده
با درود خدمت شما گرانمایگان گرانسنگ ، شما جانان دل ، افرینشگران عشق و زندگی
طلوع عشق و زندگی بر شما فرخنده باد
رندی می گفت :
شلخته تر از سربازها ندیده ام
از جنگ که بر می گردند
یکی دستش را
یکی پایش را
یکی دلش را
و حواس پرت ترین آنها
خودش را جا می گذارد!
رضا محبی راد
انگاری آتش افروزان جنگ زیباترین سرگرمی شان استشمام بوی خون آدمی است ، در اتاق های فولادی نشسته، و دستورات لازم برای کشتار به اوامر خود می دهند
آیا می شود روزی را شاهد باشیم ، به جای گلوله های سربی ، گل های شقایق از لوله تفنگ ها شلیک گردد ؟
امید به زودی زود همه صاحبان زر و زور عاشق شوند
روز خوش و ایام بکام
@taranom_ordibehesht
دوستت دارم
تو مثل باران بهاری دوستت دارم
بر من بباری یانباری دوستت دارم
ای ماندە پشت میلەهای زندگی خاموش
من مثل آواز قناری دوستت دارم
وقتی کە در رؤیای من، دست نجیبت را
برشانەهایم می گذاری دوستت دارم
ای عشق من ،ای ساحل ناروشن فردا
چون مثل دریا بی قراری دوستت دارم
پاییزها،افسانۀ زرد دل مایند
ای موسم سبز بهاری دوستت دارم
آە ای پرستوی مسافر،زادۀ غربت
درهر کجا وهر دیاری دوستت دارم
جشن بزرگ عاطفە در چشمهای تو
ای ختم فصل سوگواری دوستت دارم
بااین همە تفصیل ها ای ابر عالمگیر
بر من بباری یا نباری دوستت دارم
رحمان کاظمی
@taranom_ordibehesht
تو مثل باران بهاری دوستت دارم
بر من بباری یانباری دوستت دارم
ای ماندە پشت میلەهای زندگی خاموش
من مثل آواز قناری دوستت دارم
وقتی کە در رؤیای من، دست نجیبت را
برشانەهایم می گذاری دوستت دارم
ای عشق من ،ای ساحل ناروشن فردا
چون مثل دریا بی قراری دوستت دارم
پاییزها،افسانۀ زرد دل مایند
ای موسم سبز بهاری دوستت دارم
آە ای پرستوی مسافر،زادۀ غربت
درهر کجا وهر دیاری دوستت دارم
جشن بزرگ عاطفە در چشمهای تو
ای ختم فصل سوگواری دوستت دارم
بااین همە تفصیل ها ای ابر عالمگیر
بر من بباری یا نباری دوستت دارم
رحمان کاظمی
@taranom_ordibehesht
این خوی جوانمردی است و نزد همه کس پسندیده است ۰ هنگامی که مرد شرف خودرا
به پستی آلوده نکرده باشد، هر ردایی که در برکند زیباست
محمود دولت آبادی
نقل از کتاب آن مادیان سرخ صفحه صد و سی و هشت
@taranom_ordibehesht
به پستی آلوده نکرده باشد، هر ردایی که در برکند زیباست
محمود دولت آبادی
نقل از کتاب آن مادیان سرخ صفحه صد و سی و هشت
@taranom_ordibehesht
دلا کودک شدی ، زیبا بخندی
برای مادر و بابا بخندی
به یاد روزگار بی خیالی
کمی بر ریش این دنیا بخندی
اعظم دهقانی
@taranom_ordibehesht
برای مادر و بابا بخندی
به یاد روزگار بی خیالی
کمی بر ریش این دنیا بخندی
اعظم دهقانی
@taranom_ordibehesht
خرابات
خرابات هم از کلمات رمزی و نمادی در شعر حافظ است. سنائی و عطار و حافظ این کلمه را از معنی پست و حقیر و زشتِ آن تجرید کرده و مفهوم بسیار عالی و شریف به آن بخشیدهاند. این هم قدرت شاعر را در تصرف در معانی میرساند و هم توانائی او را در تصرّف در نفوس و افکار مردم نشان میدهد. خرابات به گواهی جمیع نصوص و متونِ تاریخی جایگاه عیاشان و هرزهگردان و بدکاران و مُقامران (قماربازان) بوده است. لفظ خرابات هم این معنی را تأکید میکند، یعنی از لحاظ اخلاقی ویرانترین و پستترین جائی بود که ممکن بود در شهری پیدا شود:
هم خراب از لحاظ ظاهری، زیرا مقررات اجتماعی اجازه نمیداد که چنین جائی در محل معتبر و مرغوبی باشد و بنای خوب و آبادی داشته باشد و هم از لحاظ معنوی؛ زیرا محل فساد و تباهی و خرابی بوده است.
حافظ و شاعران پیش از او با پیوندی معناشناسی و با یک دستکاری ماهرانه که تنها از نفوس ابداعگر و خلّاق ساخته است، خرابات را به آرمانشهر و مکانی مقدس و آباد و معمور از جهت معنوی و روحانی تبدیل کردهاند. توانائی حافظ در این است که هم به معنای اصلی پست و نکوهیده آن و هم به مفهوم والای آن از نظر خود اشاره میکند:
در خرابات مغان نور خدا میبینم
وین عجب بین که چه نوری زِ کجا میبینم
خرابات مغان را هم تجلیگاه نور خدا میداند و هم تعجب میکند که:
چه نور والائی از چه جای نامناسبی! و نیز میگوید:
در عشق خانقاه و خرابات شرط نیست
هرجا که هست پرتوِ روی حبیب هست
عباس زریاب خوئی
آئینهٔ جام
شرح مشکلات دیوان حافظ
@taranom_ordibehesht
خرابات هم از کلمات رمزی و نمادی در شعر حافظ است. سنائی و عطار و حافظ این کلمه را از معنی پست و حقیر و زشتِ آن تجرید کرده و مفهوم بسیار عالی و شریف به آن بخشیدهاند. این هم قدرت شاعر را در تصرف در معانی میرساند و هم توانائی او را در تصرّف در نفوس و افکار مردم نشان میدهد. خرابات به گواهی جمیع نصوص و متونِ تاریخی جایگاه عیاشان و هرزهگردان و بدکاران و مُقامران (قماربازان) بوده است. لفظ خرابات هم این معنی را تأکید میکند، یعنی از لحاظ اخلاقی ویرانترین و پستترین جائی بود که ممکن بود در شهری پیدا شود:
هم خراب از لحاظ ظاهری، زیرا مقررات اجتماعی اجازه نمیداد که چنین جائی در محل معتبر و مرغوبی باشد و بنای خوب و آبادی داشته باشد و هم از لحاظ معنوی؛ زیرا محل فساد و تباهی و خرابی بوده است.
حافظ و شاعران پیش از او با پیوندی معناشناسی و با یک دستکاری ماهرانه که تنها از نفوس ابداعگر و خلّاق ساخته است، خرابات را به آرمانشهر و مکانی مقدس و آباد و معمور از جهت معنوی و روحانی تبدیل کردهاند. توانائی حافظ در این است که هم به معنای اصلی پست و نکوهیده آن و هم به مفهوم والای آن از نظر خود اشاره میکند:
در خرابات مغان نور خدا میبینم
وین عجب بین که چه نوری زِ کجا میبینم
خرابات مغان را هم تجلیگاه نور خدا میداند و هم تعجب میکند که:
چه نور والائی از چه جای نامناسبی! و نیز میگوید:
در عشق خانقاه و خرابات شرط نیست
هرجا که هست پرتوِ روی حبیب هست
عباس زریاب خوئی
آئینهٔ جام
شرح مشکلات دیوان حافظ
@taranom_ordibehesht
" سرباز "
من زنی را می شناسم
که روی اسکله خرمشهر
عکس فرزند سربازش را
به تمامی کوسه های خلیج فارس
نشان داده است
مهدی وزیر بانی
@taranom_ordibehesht
من زنی را می شناسم
که روی اسکله خرمشهر
عکس فرزند سربازش را
به تمامی کوسه های خلیج فارس
نشان داده است
مهدی وزیر بانی
@taranom_ordibehesht
ما بايد روی تمامِ ديوارها
کلماتی روشنتر از نشانیِ نور بنويسيم.
مادرانِ ما میگفتند
نمیشود از نور
سمتِ خاموشیِ خواب رفت و نترسيد.
اما از تاريکی که به درآيی
تمام درياها از دور پيداست.
برای همين برخاستن است
که گاهی بايد زمين بخوريم!
بله
اين يک شعر کاملا سياسی است
شما حق نداريد کلمهی پوزخند و قيچی را به ياد آوريد!
شوخی میکنم آقا
کوچه پر از گلدانهای شکسته است
به زودی ماشينِ رفتگرانِ شهرداری سَر خواهد رسيد
همه چيز درست خواهد شد.
آرامشِ نهايیِ نیزار
خبر از تاريکیِ بادهای بیدليل نمیدهد.
نگرانِ ردِپای کلماتِ ما
بر اين کوچهی بینام و بیانتها نباش
اينها همه حرف است
که هی حرف توی حرف میآيد!
سیدعلی صالحی
چیدن محبوبههای شب
انتشارات ابتکار نو/ ۱۳۸۰
@taranom_ordibehesht
کلماتی روشنتر از نشانیِ نور بنويسيم.
مادرانِ ما میگفتند
نمیشود از نور
سمتِ خاموشیِ خواب رفت و نترسيد.
اما از تاريکی که به درآيی
تمام درياها از دور پيداست.
برای همين برخاستن است
که گاهی بايد زمين بخوريم!
بله
اين يک شعر کاملا سياسی است
شما حق نداريد کلمهی پوزخند و قيچی را به ياد آوريد!
شوخی میکنم آقا
کوچه پر از گلدانهای شکسته است
به زودی ماشينِ رفتگرانِ شهرداری سَر خواهد رسيد
همه چيز درست خواهد شد.
آرامشِ نهايیِ نیزار
خبر از تاريکیِ بادهای بیدليل نمیدهد.
نگرانِ ردِپای کلماتِ ما
بر اين کوچهی بینام و بیانتها نباش
اينها همه حرف است
که هی حرف توی حرف میآيد!
سیدعلی صالحی
چیدن محبوبههای شب
انتشارات ابتکار نو/ ۱۳۸۰
@taranom_ordibehesht
دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت
غمت از سر ننهم گر دلت از ما بگرفت
خال مشکین تو از بنده چرا در خط شد
مگر از دود دلم روی تو سودا بگرفت
دوش چون مشعله شوق تو بگرفت وجود
سایهای در دلم انداخت که صد جا بگرفت
به دم سرد سحرگاهی من بازنشست
هر چراغی که زمین از دل صهبا بگرفت
الغیاث از من دل سوخته ای سنگین دل
در تو نگرفت که خون در دل خارا بگرفت
دل شوریده ما عالم اندیشه ماست
عالم از شوق تو در تاب که غوغا بگرفت
بربود انده تو صبرم و نیکو بربود
بگرفت انده تو جانم و زیبا بگرفت
دل سعدی همه ز ایام بلا پرهیزد
سر زلف تو ندانم به چه یارا بگرفت
سعدی
درودی جانه در این صبح آدینه روز خنک زمستانی پیشکش شما اهالی ادب، مهر و وفا
آری شما جانان دل
طلوع هستی بخش مهر بر یکایک شما عاشقان زیبا اندیش فرخنده باد
امید همه ایام شاهد لبخند زندگی باشید
@taranom_ordibehesht
۱
جنگ جهانی سومی
در کار نخواهد بود
می خواهم با یک بوسه
جهان را فتح کنم
هادی خوانساری
۲
سینه خیز
از بین سیم خار دار و مین
رد می شوم
تا گلسرخی را برای تو بچینم
از آن سو آغشته به خون خودم
هادی خوانساری
۳
می خواهم
به غربت بروم
عاشق زنی بشوم
و برای میهنم گریه کنم
هادی خوانساری
@taranom_ordibehesht
جنگ جهانی سومی
در کار نخواهد بود
می خواهم با یک بوسه
جهان را فتح کنم
هادی خوانساری
۲
سینه خیز
از بین سیم خار دار و مین
رد می شوم
تا گلسرخی را برای تو بچینم
از آن سو آغشته به خون خودم
هادی خوانساری
۳
می خواهم
به غربت بروم
عاشق زنی بشوم
و برای میهنم گریه کنم
هادی خوانساری
@taranom_ordibehesht
گرچه گلچین نگذارد...
که گلی باز شود...
تو بخوان مرغ چمن...
بلکه دلی باز شود...
اخوان
@taranom_ordibehesht
که گلی باز شود...
تو بخوان مرغ چمن...
بلکه دلی باز شود...
اخوان
@taranom_ordibehesht
ای کاش...
ای کاش، آدمی وطنش را
مثلِ بنفشهها
(در جعبههای خاک)
يک روز میتوانست،
همراهِ خويشتن ببرد هر کجا که خواست.
در روشنای باران،
در آفتابِ پاک.
محمدرضا شفیعی کدکنی
@taranom_ordibehesht
ای کاش، آدمی وطنش را
مثلِ بنفشهها
(در جعبههای خاک)
يک روز میتوانست،
همراهِ خويشتن ببرد هر کجا که خواست.
در روشنای باران،
در آفتابِ پاک.
محمدرضا شفیعی کدکنی
@taranom_ordibehesht
گهواره
شادی کساد شده لبخند هم
ماتم زیاد شده آدم کم
لبی که می بوسی غمناک است
چشمی که باز شود نمناک
غم روی همه را کم کرده
جای پای خودش را همه جا محکم کرده
حتی در نامه ای که گاهی باز می کنیم
هوا پس است
بس است دیگر این همه زخمی که بر داشتیم
ما که مادر نداشتیم
زلزله بود
که گهواره مان را تکان می داد
علی عبدالرضایی
نقل از کتاب مادرد
@taranom_ordibehesht
شادی کساد شده لبخند هم
ماتم زیاد شده آدم کم
لبی که می بوسی غمناک است
چشمی که باز شود نمناک
غم روی همه را کم کرده
جای پای خودش را همه جا محکم کرده
حتی در نامه ای که گاهی باز می کنیم
هوا پس است
بس است دیگر این همه زخمی که بر داشتیم
ما که مادر نداشتیم
زلزله بود
که گهواره مان را تکان می داد
علی عبدالرضایی
نقل از کتاب مادرد
@taranom_ordibehesht
بیا روبروی همین شعر بنشین
خلاصم کن از مه
خلاصم کن از اَبر
و خورشید را در صدایم بچرخان
بیا از همین صندلی
آفتابی ترم کن
سیدعلی میرافضلی
@taranom_ordibehesht
خلاصم کن از مه
خلاصم کن از اَبر
و خورشید را در صدایم بچرخان
بیا از همین صندلی
آفتابی ترم کن
سیدعلی میرافضلی
@taranom_ordibehesht
غروبِ آزادی
آزادی
غروب
کلاغها...
.
آن مرد با منقلِ آتش میآید
روز را درو میکند کنارِ جدولِ آزادی
جدول تمام میشود ـ اما
زن همچنان مانده است
و بوی کباب
کبود میکند عالم و آدم را.
.
آزادی
غروب
کلاغها...
.
کِش میآید غروب تا کِشالهی ران
روحِ روانِ خوارج
سر میبُرد عبورِ آدم را در صف ـ
صف رفته تا «نمیدانم آن کجا»
اما
آزادی آنقدر جا دارد که
غوغا شود امشب.
.
آزادی
غروب
کلاغها...
.
کلاغها صف کشیدهاند بال تا بال
زن رفته است ـ اما
آن مرد با منقلِ آتش
مانده تا کباب کند
عالم و آدم را
تا سحر...
م . روانشید
@taranom_ordibehesht
آزادی
غروب
کلاغها...
.
آن مرد با منقلِ آتش میآید
روز را درو میکند کنارِ جدولِ آزادی
جدول تمام میشود ـ اما
زن همچنان مانده است
و بوی کباب
کبود میکند عالم و آدم را.
.
آزادی
غروب
کلاغها...
.
کِش میآید غروب تا کِشالهی ران
روحِ روانِ خوارج
سر میبُرد عبورِ آدم را در صف ـ
صف رفته تا «نمیدانم آن کجا»
اما
آزادی آنقدر جا دارد که
غوغا شود امشب.
.
آزادی
غروب
کلاغها...
.
کلاغها صف کشیدهاند بال تا بال
زن رفته است ـ اما
آن مرد با منقلِ آتش
مانده تا کباب کند
عالم و آدم را
تا سحر...
م . روانشید
@taranom_ordibehesht