Telegram Web
یک نمونه از تخت روان
🔶 «تاریخ مشروطه‌ی ایران»

🔹 جلد 1 ، بخش 2 ، گفتار نهم : چگونه بار دیگر کشاکش آغاز یافت؟..

🖌 احمد کسروی

🔸 22ـ یک نیرنگی از حاجی‌سید ‌محمد‌ یزدی


اکنون باز به تهران می‌آییم : در اینجا در شهریورماه یک نیرنگی از حاجی‌سید‌ محمد ‌یزدی به آشکار افتاد. این مرد که در نیرنگبازی و پلیدی کمتر مانند می‌داشت ، بیش از دیگران با مشروطه دشمنی می‌نمود و هر زمان بکار دیگری برمی‌خاست. یک بار در تیرماه گذشته چنین نیرنگی اندیشیده بوده که آگهیهایی با ژلاتین از زبان مجاهدان قفقازی یا تبریزی بسازد ، در این زمینه که «ما بهائی هستیم و این کوششها را برای آشکار کردن دین خود بکار می‌بریم ، ایرانیان باید بهائی شوند وگرنه همگی کشته خواهند شد» ، و آنها را در تهران و دیگر جاها پراکنده کنند ، تا بدینسان مردم عامی را بمجاهدان بدگمان گردانند. نیز محمد‌علی‌میرزا کسی را با پول بنزد عبدالبهاء (عباس‌افندی) که هواداری از او می‌نمود بفرستد که «لوح»‌هایی بنامهای برخی از سران آزادی در تهران و تبریز نوشته از کوششهای آنان در راه پیشرفت بهائیگری سپاس گزارد و نوید فیروزی دهد ، و این «لوح» در پستخانه گرفته شده چگونگی بمردم آگاهی داده شود.


این نیرنگ را آن زمان اندیشیده بود ، و چون ایرانیان با بهائیان دشمنی سختی می‌نمودند و به هر کاری که بدگمان می‌شدندی آن را از بهائیان دانستندی ، نتیجه‌ی بزرگی را از پشت‌ سر این نیرنگ می‌بیوسید. لیکن در آن روزها در نهانکاری بآشکار افتاد و پیش از آنکه بکار بسته شود دانسته گردید ، و «حبل‌المتین» تهران (در شماره‌ی 46 خود) سرگفتار خود را در آن باره نوشت ، آن زمان ناانجام ماند. با اینحال حاجی‌سید ‌محمد دست از آن برنداشت و امسال بار دیگر آن را بکار بست.

چگونگی آنکه در نیمه‌های اردی‌بهشت یکی از مشروطه‌خواهان شبانه کسانی را در بازار دید که آگهیهایی بدیوارها می‌چسبانند. او چون یکی از آنها را خواند روی سخن به محمد‌علی‌میرزا می‌داشت و نزدیک باین جمله‌هایی می‌نوشت : «ما گروه بهائیان که از زمان ناصرالدین‌شاه درپی آزادی و آشکار گردانیدن دین خود می‌بودیم و دچار کشتار و تاراج می‌گردیدیم ، و سپس نیز این رنجها را در راه مشروطه بردیم همه برای این می‌بود که همچون دیگران آزاد باشیم. مشروطه را برای آزادی خود بنیاد نهادیم ، و چون خواست ما پیش نرفته ناگزیر شده آن بمب را انداختیم ... اگر بما آزادی داده نشود از هیچ ‌گونه کشتن و سوزانیدن و برانداختن بازنخواهیم ایستاد ...» ، و کسانی را از سران آزادی یاد کرده چنین نوشته بود که از بهائیانند.

آن مرد چگونگی را دریافت ، و فردا بعدلیه رفته آگاهی داد ، و جای خشنودی بود که با اندک جستجویی یکی از چسبانندگان آگهی بدست افتاد ، و او دیگران را هم نشان داد که همگی دستگیر شدند و بزیر بازپرس آمدند. یکی از آنان برادرزاده‌ی حاجی‌سید ‌محمد ، و دیگری سید ‌آهنتاب‌ خلخالی می‌بودند. این سید‌ خلخالی نیز یکی از نیرنگبازان می‌بود که از آغاز جوانی بعنوان اینکه آهن تافته را با دست برمی‌دارد و گزند نمی‌یابد خود را بدربار مظفرالدین‌شاه بسته پول گزافی درمی‌یافت. سپس هم خود را به محمد‌علی‌میرزا بسته بود. (1)

اینان گفتند : آن آگهیها را سید ‌علی‌آقا بما داده بود ، ولی چون سید ‌علی را بعدلیه خواستند ناآگاهی نموده سوگند یاد کرد. اینبود بگرفتاران سخت گرفتند و یکی از ایشان راستی را بمیان نهاده گفت که نیرنگ ازآنِ حاجی‌سید‌ محمد می‌باشد. عدلیه حاجی‌سید ‌محمد را دستگیر گردانیده ببازپرس کشید ، و پس از چند روزی در دادگاه رسیدگی شده چنین نهاده شد که دستار سیاه را که نشانه‌ی «سیدی» می‌بود از سر او بردارند و با زنجیر در زندان نگاه دارند. بدینسان این سید نیرنگباز بزنجیر و زندان افتاد.

در همان روزها داستانی نیز برای شیخ ‌محمود‌ ورامینی رخ داد. چگونگی آنکه ماشاءالله‌خان‌ کاشانی که گرفتار کرده شده [2] و در زندان عدلیه نگاهش می‌داشتند در آخرهای اردی‌بهشت شبانه با چند تن دیگری از آنجا بگریختند و خود را رها گردانیدند. پس از این پیشامد از عدلیه دستور داده شد که برخی زندانیان بزرگ‌گناه را که یکی از آنان شیخ ‌محمود می‌بود ، در آنجا نگاه نداشته بانبار دولتی بفرستند و چون آنان را بیرون می‌آوردند شیخ ‌محمود که مرد سرکش و خیره‌رویی می‌بود زبان بدشنام و ناسزا بمشروطه و عدلیه بگشاد ، و اینبود او را بعدلیه آورده چوب بسیاری زدند و سپس نیز روانه‌ی انبارش گردانیدند.

👇
👍3
پس از چند روزی هم با یک شکوه‌ بزرگی کیفر کشندگان فریدون‌ زردشتی که نه ‌تن می‌بودند بکار بسته گردید. چنانکه گفتیم کشندگان او را گرفته بودند و در عدلیه ببازپرس و رسیدگی می‌پرداختند و چون پایان پذیرفت دادگاه به هر یکی از ایشان باندازه‌ی گناهش سزایی نوشت که در روز سوم خرداد (23 ربیع‌الثانی) در حیاط عدلیه با بودن چند هزار‌ تن از تماشاییان روان گردید. بدینسان که بکسانی از آنان هزار‌و‌صد ، و بکسانی کمتر از هزار تازیانه زده تنهای همگی را بخستند. سپس دو تن از ایشان را در تهران بزندان فرستاده هفت ‌تن دیگر را با تن خسته روانه‌ی کلات گردانیدند.

بدینسان بسیاری از سران آشوب توپخانه و از اوباشان آنجا کیفر می‌یافتند ، و اینها چون نمونه‌ی پیشرفت مشروطه و قانون می‌بود در مردم نیک می‌هنایید. اگرچه این کیفر کشندگان فریدون بهواداران کیش شیعی بسیار برخورد ، و اینکه بکیفر کشته شدن یک زردشتی به نه ‌تن شیعی تازیانه زنند بآنان گران افتاد ، و یکی از داغهای دلهاشان همین می‌بود ، لیکن رویهم‌رفته از این کیفرها نتیجه‌های نیکی بدست می‌آمد.

در همان روزها بار دیگر یک شیرین‌کاری از محمد‌علی‌میرزا ، و در برابر او یک شیرین‌کاری از مجلس سر زد. چگونگی آنکه چون روز بیست‌و‌پنجم اردی‌بهشت (14 ربیع‌الاخری) روز زایش شاه می‌بود ، و ما گفته‌ایم که سال گذشته در همین هنگام کشاکش درمیان دربار و مجلس می‌بود و از اینرو مردم جلوگیری از جشن و چراغانی کردند ، امسال را خود محمد‌علی‌میرزا پیش افتاده بعنوان آنکه با آن پیشامدهای مرزی (داستان بیله‌سوار و ساوجبلاغ و ارومی) جشن نباید گرفت ، و بلکه باید دررفت آن جشن را ببازماندگان کشتگان داد ، با تلگراف به والیان و فرمانفرمایان دستور خودداری فرستاد. نامه‌ای نیز از وزارت داخله در همان زمینه بمجلس نوشته گردید. لیکن مجلس چنین نهاد که «بشکرانه‌ی این موهبت و رأفت کبرای ملوکانه» در همه جا جشن باشکوهی گرفته شود. اینبود در تهران و تبریز و شهرهای دیگر جشنهای بزرگی گرفتند و شادیها نمودند ، و نام این بیخردی را «نجابت ملت» گزاردند.


🔹 پانوشتها :

1ـ پس از برافتادن محمدعلی‌میرزا نیز درمیان مشروطه‌خواهان می‌بود که در تبریز و تهران بمنبر می‌رفت تا چند سال پیش مرد.


2ـ اصل : شده کرده.


🌸
👍2
عبدالبهاء (عباس‌افندی)
شیخ ابراهیم زنجانی
🔶 «تاریخ مشروطه‌ی ایران»

🔹 جلد 1 ، بخش 2 ، گفتار نهم : چگونه بار دیگر کشاکش آغاز یافت؟..

🖌 احمد کسروی

🔸 23ـ آخرین دورویی از محمد‌علی‌میرزا


در حالی که در همان هنگام به هر گوشه‌ای از ایران آشوبی برپا و چنانکه گفتیم ناله‌ها از هر سو بلند می‌بود ، گذشته از پیشامدهای ننگ‌آور بیله‌سوار و ارومی ، و گذشته از تاخت و تاز شاهسونان و راهزنیهای نایب‌حسین‌ کاشانی و مانند اینها ، در پیرامون خود تهران دزدان و راهزنان فراوان گردیده ایمنی از میان برخاسته بود. بلکه در خود پایتخت بار دیگر اوباشان دست بکار زده شبها رهگذران را لخت می‌کردند. در برابر اینهمه آشوب از محمد‌علی‌میرزا جز بی‌پروایی دیده نمی‌شد ، بلکه چنانکه گفتیم از کوشش دیگران نیز جلو می‌گرفت. با این نشانه‌های آشکار از بدخواهی او مجلسیان و سران انجمن خود را فریب داده با یک نمایشی از شاه بخوشدلی برمی‌خاستند.

اگر راستی ‌را بخواهیم همینان از درون دل ، گمان نیکی به محمد‌علی‌میرزا نمی‌داشتند. ولی چون مردان جانفشانی نمی‌بودند و بکندن ریشه‌ی بدخواهیهای دربار دلیری نمی‌داشتند ، از اینرو خود را فریب داده بدانسان بنمایشهای رویه‌کارانه‌ی محمد‌علی‌میرزا ارج می‌گزاردند.

در همان روزها کابینه‌ی نظام‌السلطنه چون کاری از پیش نمی‌برد و خود را در فشار می‌دید ، کناره‌جویی کرد. از آنسوی چون آشفتگی کارها از اندازه گذشته ، و برخی روزنامه‌ها همچنان گفتارهای تندی می‌نوشتند ، و روزنامه‌ی «مساوات» کارش با محمد‌علی‌میرزا بدادگاه کشیده بود ، و «حبل‌‌المتین» که یک روزنامه‌ی خونسرد و میانه‌روی می‌بود گفتار زیر عنوان «نفس آخر ایران و یا خاتمه‌ی حیات ایرانیان» می‌نوشت ، باز کسانی از شاهزادگان و قاجاریان بتکان آمده چنین خواستند که بکوشش پردازند و روز شنبه نهم خرداد (29 ربیع‌الاخری) نشست بزرگی در خانه‌ی عضد‌الملک رئیس ایل قاجار برپا گردانیده بگفتگو پرداختند. سران اینان گذشته از عضد‌الملک ، امیر‌اعظم ، علاء‌الدوله ، معین‌الدوله ، سردار منصور ، جلال‌الدوله (پسر ظل‌السلطان) بوده چنین می‌گفتند : این گرفتاریها که از درون و بیرون به ایران رو آورده تا شاه دل با مجلس پاک نگرداند و با توده همدست نگردد چاره نخواهد پذیرفت ، و از آنسوی هم کسانی در دربار بدخواه مشروطه‌اند و آنان شاه را نمی‌گزارند که با مجلس دل پاک گرداند. می‌گفتند باید کاری کرد که شاه آن چند تن را از دربار دور گرداند ، و تا این نتیجه بدست نیامده ما نباید از اینجا پراکنده گردیم.

از اینرو فردا نیز همان نشست را می‌داشتند ، و در این میان انجمنها نیز پا بمیان گزاردند و نمایندگانی از خود بآنجا فرستادند و کار بزرگتر گردید. از آنسوی محمد‌علی‌میرزا چون این داستان را شنید آن را برانگیخته‌ی ظل‌السلطان شمرد و بسیار بیمناک شد. زیرا چنانکه گفته‌ایم ظل‌السلطان در شصت‌و‌پنج سالگی خواهان تاج و تخت می‌بود ، و این هنگام اگرچه به والیگری فارس رفته از تهران دور می‌زیست لیکن کسانش همچنان می‌کوشیدند ، و چون پسرش در این نشستها یکی از سرجنبانان شمرده می‌شد این محمد‌علی‌میرزا را بدگمان می‌گردانید.

روز دوشنبه همچنین نشست برپا می‌بود ، و پسین آن روز عضدالملک همراه مشیرالدوله ، که پس از نظام‌الملک به سروزیری برگزیده شده بود ، بنزد شاه رفته درخواست شاهزادگان و قاجاریان را رسانیده بیرون کردن امیربهادر و شاپشال و چند تن دیگری را که فهرست کرده بودند از دربار خواستار گردید. محمد‌علی‌میرزا چون این روزها با روسیان در گفتگو بوده و آخرین نقشه را برای برانداختن مجلس می‌کشید (و همانا این نشست خانه‌ی عضدالملک اندیشه‌‌ی او را استوارتر گردانیده بود) ، برای پرده‌پوشی بآن راز ، این درخواست را پذیرفته دستور داد که آن چند کس در دربار نمانده بیرون روند ، و مشیرالسلطنه با فرمان او آگهی پایین را نوشته با مهر خود بیرون فرستاد :

«این بنده مشیرالسلطنه که رئیس‌الوزراء هستم در خدمت حضرت اشرف آقای عضد‌الملک مدظله ‌العالی و سرکار نیر‌الدوله شرفیاب خاک پای جواهرآسای مبارک همایونی ارواحنا فداه شده مطالب دولتخواهانه‌ی امراء و وزراء و اعیان و عموم ملت را معروض داشته ، مستدعیات راجع بتصفیه‌ی دربار در حضور همایونی مقبول افتاد و اشخاص مفصله‌ی ذیل را : امیربهادر جنگ ، شاپشال ، علی‌بک ، موقرالسلطنه ، امین‌الملک ، مفاخرالملک ، از دربار معدلت‌مدار تبعید و از نوکری معزول فرموده و امیدواریم بعد از رفع این سوانح کلیه‌ی امور مملکتی اصلاح شود».

👇
👍1
چون این آگاهی پراکنده گردید آزادیخواهان بی‌آنکه گمان دیگری برند بشادی برخاستند. ناطقان این سو و آن سو دویده و آن آگهی را بمردم خوانده بهمگی مژده‌ها دادند و همچنین در خانه‌ی عضدالملک درباریان و شاهزادگان آن را فیروزی خود شمارده سخت بنازیدند. بگفته‌ی روزنامه‌ی مجلس «صدای زنده باد شاهنشاه عادل ، پاینده باد اعلیحضرت ‌محمد‌علی‌شاه سلطان مشروطه‌خواه ملت‌نواز‌ گوش فلک اثیر را کر می‌ساخت».

اینبود آخرین فریبکاری محمدعلی‌میرزا. شب آن روز پس از نیمه‌شب امیر‌بهادر با بیست ‌تن غلامان تفنگدار به زرگنده رفته در سفارت روس بستی نشست. آن چند‌ تن دیگر نیز هر کدام پناهگاهی بخود جستند و رو پنهان گردانیدند. ولی خواهیم دید که جز برای دو سه روزه نمی‌بود.


🌸
پ95ـ میرزا محسن
(از نمایندگان مجلس یکم)
🔶 «تاریخ مشروطه‌ی ایران»

🔹 جلد 1 ، بخش 2 ، گفتار نهم : چگونه بار دیگر کشاکش آغاز یافت؟..

🖌 احمد کسروی

🔸 24ـ یک کوشش بدخواهانه از نمایندگان بیگانه


در همان روزها یک کوشش بدخواهانه‌ای که خود دنباله‌ی نیرنگ محمدعلی‌میرزا می‌بود ، از نمایندگان روس و انگلیس دیده شد که می‌باید در اینجا بنویسم. ما این داستان را یکی در کتاب آبی می‌یابیم که سفیر انگلیس بوزیر خارجه‌ی آن دولت آگاهی داده و دیگری در کتاب پروفسور براون که از زبان تقیزاده آورده. سفیر انگلیس چنین می‌گوید : آن روز مسیو‌ دوهارتویک که بدیدن من آمده بود گفت شاه خود را از دست رفته می‌داند. من بسیار آرزومندم که جان او را نگهداری کنیم. بگمان مسیو دوهارتویک کار بسختی بی‌اندازه انجامیده و هنگام آن رسیده بود که دو سفیر پا بمیان گزاریم. او بهتر می‌دانست تلگراف کرده (چون در قُلهَک می‌بودند) از مشیرالدوله که باآنکه از پنج روز پیش کناره‌جویی نموده بود باز در کارهای وزارت خارجه دست می‌داشت ، گاه برای دیدار خواهیم. من گفتم : بسیار خرسندم که چنین کاری کنیم ولی گمان ندارم از گفتگو با مشیرالدوله نتیجه بدست آید. زیرا او گفته‌های ما را درست نخواهد رسانید. پس بهتر است در آن نشست رئیس مجلس نیز بوده باشد. مسیو ‌دوهارتویک گفت : برئیس مجلس بیش از مشیرالدوله امیدمند نتوان بود ، پس بهتر است عضدالملک هم بوده باشد. اینبود به مشیرالدوله تلگراف کردیم که برای سه‌و‌نیم پس از نیمروز بآنان نیز آگاهی دهد ، و من چون در آن ساعت بخانه‌ی مشیرالدوله رسیدم دیدم مسیو‌ دوهارتویک آنجاست. ولی ممتاز‌الدوله [و] عضدالملک ببهانه‌های بیجایی از آمدن خودداری کرده‌اند. (پرفسور براون می‌نویسد : اینان گفته بودند : باید همه‌‌ی گفتگوی سفیران بمیانجیگری وزیر خارجه باشد ، و بدینسان خشکه‌پارسایی سیاسی نشان داده بودند). مسیو‌ دوهارتویک بسخن پرداخته بوزیر خارجه چنین گفت : ما بنمایندگی از دو دولت دوستار ایران بیمناکی این راه را که کشور ایران در پیش می‌دارد بشما آگاهی می‌دهیم. این راه پایان بسیار بدی خواهد داشت. امیدمندیم شما بنام وزیر خارجه همکاران خودتان و مجلسیان را از بیمناکی این راه آگاه گردانید.

(براون گفته‌های سفیر روس را بدینسان می‌آورد : بجان شاه ایمنی نمانده. برای چه مردم نوکران و بستگان او ، بویژه امیربهادر را که همچون سگ پاسبان نگهداریش می‌کند ، از او دور می‌گردانند؟!. انجمنها از مرز خود گذشته می‌خواهند شاه را از شاهی بردارند. ما چنین چیزی را نخواهیم برتافت ، و اگر چنین کاری رخ‌ دهد دولت روس ناگزیر خواهد بود دست بکارهای ایران بیازد ، و این بهمراهی دولت انگلیس خواهد بود. می‌نویسد : سپس هم سفیر انگلیس جمله‌هایی درباره‌‌‌ی خامی نمایندگان مجلس و بدرفتاری انجمنها گفت).

سفیر می‌نویسد : چون از آنجا برخاستیم مسیو دوهارتویک گفت : گمان نمی‌کنم مشیرالدوله سخنان ما را کم و بیش برساند. پس بهتر است از عضدالملک نیز دیداری کنیم. می‌گوید : بخانه‌ی عضدالملک رفته در آنجا نیز سخنان خود را رساندیم.

براون در پایان سخن خود می‌نویسد : پس از رفتن دو سفیر ، مشیرالدوله بمجلس شتافته پیام ناگواری را که می‌داشت به ممتازالدوله و تقیزاده و مستشارالدوله رسانید ، و این دو تن بازپسین ، از آنجا که یک توده‌ی بیمار بهتر است تا یک توده‌ی مرده ، باین شدند که در برابر شاه تفنگ و افزار جنگ بکار نبرند.

چنانکه گفتیم این داستان از هر باره شگفت‌آور است. خود داستان یک نیرنگی از سوی سفیر روس بوده و از اینسوی تقیزاده در بازگفتن به براون بدستبردهایی در آن پرداخته و آن را دستاویزی برای کارهای خود نشان داده. سفیر روس خواستش بیم دادن می‌بوده. زیرا چنانکه راپورتهای لیاخوف را خواهیم آورد در همین روزها روسیان بهمدستی دربار نقشه‌ی برانداختن مجلس را می‌کشیدند ، و چنانکه در بند سوم راپورت دوم نوشته گردیده می‌خواسته‌اند چنان باشد که آزادیخواهان اندیشه‌ی ایستادگی را رها کنند. سفیر انگلیس چون از آن نقشه آگاهی نمی‌داشته همانا که فریب همکار خود را خورده است. هرچه هست دستاویز دو نماینده در این کوشش ، درمیان خودشان جلوگیری از پیشرفت آرزوی ظل‌السلطان می‌بود که نشستهای خانه‌ی عضدالملک را بآن درخواست می‌شمارده‌اند ، و جلوگیری از آن را بایای خود می‌دانسته‌اند. لیکن راز نهان همانست که بازنمودیم.

👇
👍1
اما تقیزاده چون روز بمباران مجلس از خانه بیرون نیامده و ناشایستی از خود نشان داده بود ، در لندن در نزد براون و دیگران بپرده‌کشیهایی پرداخته و از آن جمله این داستان را با دستبرد بازگفته است. اینکه سفیر روس بگوید : «... دولت روس ناگزیر خواهد بود دست بکارهای ایران بیازد» که براون از گفته‌ی تقیزاده می‌نویسد ، باور کردنی نیست. زیرا گذشته از آنکه چنین سخنی از یک نماینده‌‌ی سیاسی آن هم با بودن یک نماینده‌ی سیاسی دیگر دور است ، اگر چنین سخنی گفته شده بودی ، سفیر انگلیس آن را پنهان نداشته در نامه‌ی خود بوزیر خارجه‌ی انگلیس اینها را نیز نوشتی.

آنگاه گیریم که سفیر روس چنین سخنی را گفته آیا ممتاز‌الدوله و تقیزاده خرسندی دادندی که تنها با یک بیم دادن آن سفیر دست از مشروطه بردارند؟!. آیا پاسخ نگفتندی : «ما برای نگهداری مشروطه ناگزیریم بدخواهان را از دربار بیرون گردانیم ، آیا دولت روس می‌خواهد ما بنگهداری مشروطه نکوشیم؟!.» آیا در برابر چنین پاسخی سفیر روس چه توانستی کرد؟!.

روسیان اگر خواستندی در کارهای درونی ایران دست دارند ، نیکرفتاری با محمد‌علی‌میرزا جلو آن را نگرفتی ، و اگر نخواستندی و یا نیارَستندی برداشتن محمد‌علی‌میرزا از پادشاهی یا بیرون گردانیدن امیربهادر از دربار هیچ نتیجه‌ی بدی را درپی نداشتی.

پس از همه‌ی اینها چنانکه نوشتیم این گفتگو روز چهارشنبه سیزدهم خرداد (3 جمادی‌الاولی) بوده ، که هنوز محمد‌علی‌میرزا بباغشاه نرفته و با مجلس نبرد آشکاری آغاز نکرده بود ، و چنانکه دیدیم گفتگو درباره‌ی بیرون کردن امیربهادر و دیگران می‌بوده ، و هنوز نامی از جنگ کردن با محمد‌علی‌میرزا یا نکردن درمیان نمی‌بوده ، پس اینکه براون می‌نویسد : «تقیزاده و مستشارالدوله از آنجا که یک توده‌ی بیمار بهتر است تا یک توده‌ی مرده ، باین شدند که در برابر شاه تفنگ و افزار جنگ بکار نبرند» چه معنی دارد؟!.. آیا نه آنست که تقیزاده دو داستان را که از هم جداست بهم آمیخته است؟!..

از این نیز بگذریم : چنانکه خواهیم دید پس از رفتن شاه بباغشاه خود تقیزاده از کسانی می‌بود که پافشاری در جنگ کردن می‌نمود. چیزی که هست چون روز جنگ فرارسید از ترس جان از خانه بیرون نیامد و ناشایستی از خود نشان داد. پس چگونه می‌توان گفت که از ترس دست یازیدن روسیان بکارهای ایران جنگ نکردن با محمد‌علی‌میرزا را بهتر دانسته است؟!.. این خود بدی دیگری از تقیزاده است که برای پرده‌پوشی به ناشایستی خود تاریخ را آشفته گردانیده است.


🌸
پ96ـ ارشدالدوله (رئیس انجمن مرکزی تهران)
🔶 «تاریخ مشروطه‌ی ایران»

🔹 جلد 1 ، بخش 2 ، گفتار دهم : جستجو از حال مردم

🖌 احمد کسروی

🔸 1ـ دیگرگونی‌ای که در جنبش آزادیخواهی رخ داد


چنانکه گفته‌ایم ، از آغاز داده شدن مشروطه تا نه ‌ماه کمابیش از آن ، یک دوره‌ی ویژه‌ای می‌بود (که ما داستان آن دوره را در بخش یکم بپایان رسانیده‌ایم). زیرا در آن نه ‌ماه :

1) جنبش مشروطه همگانی شمرده می‌شد ، و چنانکه نوشته‌ایم ، گذشته از شهرها در بسیاری از دیهها نیز مردم جنبیده شور و خروش از خود نشان می‌دادند.

2) ملایان مشروطه را «رواج شریعت» دانسته و در همه جا با مردم همدستی می‌نمودند. بگفته‌ی یکی ، خوانی را که درچیده می‌شد از بهر خود می‌پنداشتند و یاوری بدرچیدنش می‌کردند.

3) دشمنان مشروطه جز درباریان نمی‌بودند ، و آنان بدشمنی آشکاره گستاخی نمی‌نمودند. محمد‌علی‌میرزا نیز در کارشکنی پافشاری بسیار نشان نمی‌داد.

لیکن پس از آن دوره که با سروزیری اتابک پایان پذیرفت ، از یکسو جنبش دیهها که بسیار سرسری می‌بود فرونشست ، و شهرهای کوچک نیز خاموش گردیدند. تنها در شهرهای بزرگ که در هر یکی انجمنی می‌بود نام مشروطه برده می‌شد ، و در اینها نیز همچنان چندگونگی (بدانسان که در بخش یکم بازنموده‌ایم) نمایان می‌بود. از مشهد و همدان و زنجان و مراغه و سبزوار و اینگونه شهرها آوازی شنیده نمی‌شد. از کرمانشاه و شیراز و اردبیل و ارومی بیش از همه آواز آشوب برمی‌خاست. اسپهان همچنان بنمایش و رویه‌کاری بس می‌کرد. تنها تبریز و خوی و تهران و رشت و قزوین می‌بود که مشروطه‌خواهی در آنجا ریشه دوانیده و کوششهایی بکار می‌رفت.

از یکسو هم ملایان بفریب خوردن خود پی ‌برده این دانستند که مشروطه «رواج شریعت» نیست و آن خوان نه برای آنان درچیده می‌شود ، و از اینرو انبوهی از آنان که بامید سود با جنبش همراهی کرده بودند خود را بکنار کشیدند ، و حاجی‌شیخ ‌فضل‌الله و همدستان او در تهران بدشمنی آشکار نیز برخاستند.

از سوی دیگر اتابک سروزیر گردیده از روی یک نقشه‌ای پافشارانه با مجلس بنبرد برخاست و از اینجا ایستادگی دربار در برابر مجلس رویه‌ی دیگری بخود گرفت.

اینهاست آنهایی که مشروطه‌ی کوچک را (از داده شدن فرمان مشروطه تا بمباران مجلس) بدو دوره‌ی جداگانه بخشیده نه ‌ماه نخست آن را از چهارده‌ ماه بازمانده جدا می‌گرداند.

در این دوره‌ی دومْ مجلس نیز ارج خود را از دست داد زیرا آن شور آغاز جنبش در نمایندگان فرونشسته ، و از اینسوی چون گفتگو از قانون و شریعت بمیان می‌آمد ، بیشتر اینان یا از راه دلبستگی بکیش و یا از روی مردم‌فریبی ، هواداری از شریعت می‌نمودند. گذشته از اینکه بسیاری در نهان با اتابک بستگی می‌داشتند و هوای او را نگه می‌داشتند. کارهاشان آنها بود که یکایک نوشته‌ایم. در هر پیشامدی ناشایستی از خود نشان می‌دادند و در برابر دربار زبون درمی‌آمدند ، و چون تبریز بفریادشان رسیده از گرفتاری رهاشان می‌گردانید ، باز ناشایستی از سر می‌گرفتند. خودشان کاری نمی‌کردند و کارهای دیگران را نیز بی‌نتیجه می‌گزاردند.

بیخردانه‌تر از همه‌ آن شیوه‌ای می‌بود که برای خود برگزیده و همی‌خواستند که هیچگاه بجنگ و خونریزی نزدیک نشوند ، و تنها با زبان پند و اندرز دشمنان را رام گردانند ، و اینبود همیشه فریب می‌خوردند ، و چنانکه دیدیم کار بجایی رسید که از رحیمخان بی‌سواد نیز فریب خوردند.

راستی آنست که بیشتر این نمایندگان گرفتار اندیشه‌های قلندرانه ، و مغزهاشان آکنده از شعرهای صوفیان و خراباتیان و دیگران می‌بود ، و از چنین کسانی شورش‌خواهی برنیامدی. آنان شاینده‌ی نمایندگی در یک مجلس که می‌بایست رشته‌ی جنبش و شورش یک کشوری را بدست گیرد نمی‌بودند. اگر درمیانشان چند تنی جوان و خونگرم پیدا می‌شد اینان نیز هر کدام پابند دیگری می‌داشتند.

به ناشایستی مجلس یکم گواه همین بس که نتوانست و یا نخواست در تهران و دیگر شهرها نیز جوانان را بمشق سربازی وادارد. بارها گفتگو رفت و روزنامه‌ها گفتار نوشتند ، و از نجف «فتوا» آمد. لیکن همه‌ی اینان بیهوده گردید. این کار تنها در تبریز پیش رفت ، و شگفت است که مجلس بآن نیز خرسندی نشان نمی‌داد.

در تهران مردم نیز پیروی از نمایندگان کرده یگانه کوششی که پیش گرفته بودند انجمن ساختن ، و در پیشامدها بهایهوی و شور و خروش برخاستن بود. چنانکه خواهیم دید در روزهای آخر شماره‌ی انجمنهای تهران به یکصد‌و‌هشتاد رسیده بود. نیک اندیشید که در یک شهر یکصد‌و‌هشتاد انجمن چه معنی تواند داد؟!.. بجای آنکه همگیشان یک انجمن باشند ، وآنگاه بآمادگیهایی کوشند ، هر گروهی برای خود انجمنی می‌ساختند ، و از کوشش بهایهوی بس می‌کردند.

👇
👍2
شگفتتر این بود که پس از پیشامد میدان توپخانه ، که در نتیجه‌ی شاهکار انجمن ایالتی تبریز محمد‌علی‌میرزا از در زبونی درآمد و بدستگیری صنیع‌حضرت و دیگران گردن گزارد ، و آنان را دستگیر کردند و کیفر دادند ، و سپس نیز بکشندگان فریدون ‌زردشتی و به سید ‌محمد ‌یزدی و برخی دیگر کیفر داده شد ، انجمنهای تهرانی اینها را میوه‌ی کوششهای خود پنداشتند ، و خود را فیروز شمارده گردن افراشتند ، و سپس که در پیشامد گرفتاری بمب‌اندازان باز در برابر دربار بالا‌ افراشته در اینجا نیز سخن خود را پیش بردند ، بیکبار فریب خورده آن دسته‌بندیهای پوشالی خود را یک نیرویی بشمار آوردند ، و نازش و بالش بیشتر کردند. در روزنامه‌ها ستایش از انجمنها می‌رفت و نمایندگان مجلس فیروزیهای اینان را بشهرها با تلگراف آگاهی می‌فرستادند.

کار بجایی رسید که در تبریز هم کسانی بانجمن‌سازی برخاستند و چند انجمنی بنامهای اتحاد ، قدرت ، مشورت ، مساوات ، حقیقت و مانند اینها برپا گردید. نقیخان ‌رشید‌الملک که از فرمانروایی اردبیل برداشته شده بود ، به تبریز آمده در اینجا سر بمیان مشروطه‌خواهان درآورده انجمنی بنام «حشمت» برپا گردانید ، و چون سپس همین نقیخان را در لشکر عین‌الدوله درمیان دشمنان مشروطه خواهیم دید ، از اینجا پیداست که این انجمنها بیش از همه دستاویزی در دست سودجویان می‌بود. چنانکه در تهران نیز علیخان ارشد‌الدوله که سپس او را هم یکی از افزارهای بزرگ محمدعلی‌میرزا خواهیم دید رئیس انجمن مرکزی می‌بود و خود بهمه‌ی انجمنها سروری می‌داشت.

در جایی که یک کسی با یک انجمن ساختن و یا در یک انجمن نام نویساندن از شمار آزادیخواهان رفتی و در همه جا نوازش و مهربانی دیدی و هر سودی که خواستی بدست آوردی چرا نبایستی رشید‌الملک و ارشد‌الدوله و رحیمخان و حاجی‌میرزا‌ حسن و دیگران مشروطه‌خواهی ننمایند و کار خود را از پیش نبرند؟!.. در جایی که آزادیخواهان برای فریب خوردن آماده می‌ایستادند چرا بایستی اینان از فریب دادن خودداری نمایند؟!.. اینان از یکسو با دربار بستگی می‌داشتند و از یکسو با آزادیخواهان آمیزش و همدستی می‌نمودند.

بلکه در روزهای آخر کسانی از نمایندگان مجلس نیز همین رفتار را می‌کردند. چون از کارهای محمد‌علی‌میرزا این دریافته بودند که به یک تاختی بر سر مجلس خواهد برخاست هر یکی از راه دیگری بستگی با دربار پدید می‌آوردند ، و چنانکه خواهیم دید همین نمایندگان در «خرده‌خودکامگی» در تهران ماندند و زیانی بآنان نرسید.

نمایندگان آذربایجان که با آن پیمان و سوگند از تبریز روانه گردیده ، و با آن شکوه و پذیرایی به تهران رسیده بودند برخی از آنان نیز نامردیهایی از خود می‌نمودند : یکی آنست که چند روز پیش از بمباران مجلس بنام «مرخصی» روانه‌ی تبریز گردید (و راستی‌را از تهران گریخت) و چون به تبریز رسید ، باآنکه این شهر ایستادگی می‌نمود ، نماینده در اینجا نیز نایستاد و همراه چند تن تفنگچی خود را به جلفا انداخت و از آنجا روانه‌ی قفقاز و استانبول و اروپا گردید. آن دیگری خود را افزار کار بیگانگان گردانیده جز با دستور فلان سفارت کار نمی‌کرد. آن دیگری نهانی با دربار راه می‌داشت. یکی دیگر را می‌گویند که با چادر زنانه خود را بدربار انداخته با محمد‌علی‌میرزا دیدار کرد و با او نهش نهاد. اینهاست نمونه‌هایی از نامردیهای نمایندگان.

یکی دیگر از نمایندگان تبریز میرزا‌آقا ‌اسپهانی می‌بود که تبریزیان فریبش را خوردند ، و با پذیراییها نگاهش داشته سپس نیز بنمایندگی بمجلس فرستادند. لیکن کمی نگذشت که دانسته شد در ماکو از اقبال‌السلطنه پولی گرفته ، و از اینسو چون به تهران رسید در نهان با دربار بستگی یافت و بزبانها افتاد که محمد‌علی‌میرزا را ببرانداختن مجلس دلیرتر می‌گرداند. کار رسوایی این مرد بجایی رسید که در روزنامه‌ پول گرفتنش را نوشتند ، و شعر چاپلوسانه‌ای که در ستایش ارفع‌الدوله سروده بود بچاپ رسانیدند ، و سرانجام انجمن ایالتی تلگرفی بدارالشورا فرستاده از نمایندگی او از سوی آذربایجان بیزاری نشان داد.


🌸
🔶 «تاریخ مشروطه‌ی ایران»

🔹 جلد 1 ، بخش 2 ، گفتار دهم : جستجو از حال مردم

🖌 احمد کسروی

🔸 2ـ روزنامه‌‌ها


چنانکه نوشته‌ایم در ماههای نخست جنبش مشروطه یک رشته روزنامه‌هایی در تهران و دیگر جاها پدید آمد که بنیادگزاران آنها تنها این می‌خواستند که روزنامه‌ای در دست دارند و دانسته‌های خود را بیرون ریزند و این است در گفتارها که می‌نوشتند بیش از همه به «حدیث» و فلسفه و شعر و «اصول» و اینگونه چیزها می‌پرداختند ، و هر یکی از آنان مشروطه را با دانشهای خود درمی‌آمیخت و بدانسان که می‌خواست معنی می‌کرد. این روزنامه‌ها که نامهای بسیاری از آنها را شمرده‌ایم تا دوره‌ی دوم می‌بودند و هر یکی چند ماهی پراکنده شده از میان می‌رفتند. در این دوره هم کسی یا کسانی پیدا نشدند که معنی درست مشروطه را بمردم بفهمانند و یک چیزهای سودمندی در آن باره بنویسند.

روزنامه‌های «مجلس» و «حبل‌المتین» و «صور اسرافیل» و «روح‌القدس» و «تمدن» و «ندای‌ وطن» در تهران و «انجمن» در تبریز که از دور نخست یا اندکی پس از آن آغاز شده بودند همچنان پیش می‌رفتند و تا نزدیکیهای بمباران چاپ می‌یافتند. گذشته از آنها در تهران روزنامه‌ی «مساوات» ، و در تبریز «مجاهد» و «اتحاد» و «حشرات‌الارض» بیرون آمدند.

«مساوات» را سید‌ محمد‌رضای ‌شیرازی می‌نوشت ، و او چنانکه می‌شناسیم یک مرد بی‌باک و خیره‌سری می‌بود ، و در نوشتن این روزنامه نیز بی‌باکی و خیره‌سری بسیاری از خود می‌نمود. این نیز همچون مدیر «روح‌القدس» شاخ بشاخ محمد‌علی‌میرزا انداخته زور به تندنویسی می‌زد. چنانکه در یکی از شماره‌های روزنامه‌ی خود داستان لویی شانزدهم پادشاه فرانسه و گریختن او از پاریس و سرگذشتش را نوشت و در پایان آن روی سخن را به محمد‌علی‌میرزا گردانیده بگفته‌های بیم‌آمیزی پرداخت. بلکه از جمله‌های ریشخند‌آمیزی نیز بازنایستاده چنین نوشت :

«
مگر تصور می‌شود که بعد از این ایرانی دست از حقوق مشروع خود بردارند و دزدان را بی‌مکافات آسوده گذارد. نه‌ والله نه ‌بالله هر کس این خیال محال و تصور باطل را در خاطر مقدس پادشاه ما القا نماید بجمیع انبیاء و اولیاء و ارواح مقدسه‌ی دنیا سوگند و بروح عدالت و حقیقت مساوات قسم است که خیانت صریح بمقام سلطنت نموده و اگر این قسمها را باور ندارند به ایران‌پرستی شاپشال و بدانش امیربهادر و به پاکدامنی سعدالدوله و بدیانت اقبال‌الدوله و بعصمت‌ و عفت آصف‌ افخم و برحم و مروت ظفر‌السلطنه و بغیرت و عصبیت قوام‌الدوله و بخلق نازنین حاجب‌الدوله‌ی ‌قدیم و برساله‌ی ‌عملیه‌‌‌ی ‌حجة‌الاسلام ‌آقا‌میرزا ‌مصطفی و به نیکنامی و تقوای مجتهد تبریزی و بارواح طیبه‌‌ی اعضای انجمن مقدس فتوت قسم یاد می‌کنم ...».


این نمونه‌ای از نوشته‌های اوست. در شماره‌ی 21 روزنامه‌اش گفتار درازی زیر عنوان «شاه در چه حالست؟» نوشته باز سخنان تند و زشتی دریغ نگفت ، و چون محمد‌علی‌میرزا از عدلیه دادخواهی کرد و از دادگاه سید‌ محمد‌رضا را خواستند او نرفت و در یک شماره از روزنامه‌ی خود سراپا ریشخند بدادگاه نوشت (شماره‌ی 22 که با دستور مجلس یا دولت بازداشته شد) و باین بس نکرده به یک ‌کار بسیار زشتتری برخاست و آن اینکه یک چلوار بزرگی بنام «استشهادنامه» آماده گردانید ، که در آن گواهی مردم را درباره‌ی «بدکاره بودن ام‌الخاقان» مادر محمد‌علی‌میرزا خواستار گردید ، و آن را بدست یکی داده ببازار فرستاد که مردم آگاهی خود را نویسند و مهر کنند ، و بدینسان به یک ‌کار سراپا رسوایی برخاست.

این در روزهایی بود که محمدعلی‌میرزا در نهان با لیاخوف و روسیان گفتگو می‌داشت ، و بیگمان یکی از چیزهایی که او را به روسیان و خواست آنان نزدیکتر گردانیده همین بوده. محمد‌علی‌میرزا بارها این رسوایی را یاد می‌کرده و رنجیدگی خود را بازمی‌نموده. بدینسان دشمن را بخود برمی‌آغالانیدند بی‌آنکه در اندیشه‌ی ایستادگی نیز باشند و نیرو بسیجند. از یکسو مجلس با محمد‌علی‌میرزا آن سستنهادی را می‌نمود و از یکسو روزنامه‌ها این تندیهای بی‌اندازه را نشان می‌دادند.

روزنامه‌ی «صور اسرافیل» و «روح‌القدس» نیز اینگونه گفته‌ها را می‌نوشتند. سید ‌جمال و ملک‌المتکلمین نیز در منبرها هر گونه بدگویی می‌کردند. بهاءالواعظین بالای منبر محمد‌علی‌میرزا را «پسر ام‌الخاقان» می‌نامید.

👇
👍3
اما در روزنامه‌های تبریز ، چنانکه نوشته‌ایم «مجاهد» را ابوالضیاء می‌نوشت که با آن سرگذشت دچار آمد و روزنامه نیز از میان رفت. «اتحاد» را انجمن اتحاد بنیاد گزارد که از نیمه‌های اسفند 1286 بیرون آمد. در تبریز چون با دَوَچی جنگ رفت و سامان شهر بهم خورد تا دو ماه کمابیش روزنامه‌ای از سوی آزادیخواهان بیرون نمی‌آمد و تنها روزنامه‌ی تبریز «ملا عمو» می‌بود که از سوی اسلامیه نوشته می‌شد ، و بدینسان می‌گذشت تا انجمن اتحاد این روزنامه را بنیاد گزارده بیرون داد ، و پس از چند روزی هم «انجمن» باز بیرون آمد ، و تا زمان جنگ و آشوب هر دو پایدار می‌بود. «حشرات‌الارض» را حاجی‌میرزا‌آقا ‌بلوری بنیاد گزارده ، این نیز نگاره‌دار و شوخی‌آمیز می‌بود ، و به پیروی از «ملا نصرالدین» گفتارهایش از زبان غفار وکیل که یک دیوانه‌ی بازار‌گرد بنامی در تبریز می‌بود نوشته می‌شد. این روزنامه از نیمه‌ی دوم اردی‌بهشت 1287 آغاز کرد و تا زمان جنگ و آشوب بیش از ده‌ و ‌اند شماره بیرون نیامد.

در تبریز در این دوره برخی روزنامه‌هایی نیز بترکی بیرون آمد ولی هر کدام بیش از چند شماره نپایید. کسانی می‌گفتند چون تبریزیان ترک‌زبانند اگر روزنامه‌ها بترکی باشد بهتر فهمند ، وآنگاه یکی که می‌خواند دیگران نیز گوش دهند. ولی آزمایش وارونه‌ی آن را نشان داد و روزنامه‌های ترکی پیش نرفت.

بنام‌ترین این روزنامه‌ها «آنادیلی» بود که سید‌ حسینخان‌ مدیر عدالت در چند صفحه‌ی کوچک می‌نوشت. روزنامه‌ی «ملا عمو» را هم گفته‌ایم که بترکی نوشته می‌شد.

درباره‌ی دبستانها در آذربایجان همان کوشش و پروا که بازنموده‌ایم برپا می‌بود. بویژه در تبریز که بدبستانها تا می‌توانستند ارج می‌گزاردند و از دادن پول برای پیشرفت آنها بازنمی‌ایستادند. در همین بخش پیکره‌ای را (پیکره‌ی 75) بچاپ رسانده‌ایم که نمایندگان دبستانها بانجمن ایالتی آمده‌اند ، و در آنجا با بودن اجلال‌الملک (رئیس شهربانی و فرماندار شهر) و دیگران پیکره برداشته‌اند.

سران آزادی در تبریز بدو چیز بیش از همه ارج می‌گزاردند : یکی دبستانها و شاگردان آنها ، و دیگری مجاهدان و دسته‌بندیهای ایشان و این هر دو سودمند و بجا می‌بود.


🌸
👍3
سید‌ محمد‌رضای ‌شیرازی
👍3
حاجی‌میرزا‌آقا ‌بلوری
👍5
سید‌ حسینخان‌
👍3
🔶 «تاریخ مشروطه‌ی ایران»

🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟

🖌 احمد کسروی

🔸 1ـ بازپسین کوشش محمدعلی‌میرزا


از روزی که جنبش مشروطه‌‌خواهی در ایران آغاز گردید ، محمدعلی‌میرزا که آن زمان ولیعهد می‌بود روی دشمنی نشان داد. زیرا از آغاز زندگانی با فرمانروایی خودکامانه بار آمده و همیشه مردم را زیر دست خود دیده بود ، و این باو دشوار می‌افتاد که مردم سری افرازند ، و در برابر او ایستاده سخن از کشور و کارهای آن رانند ، و خود کسی نمی‌بود که معنی مشروطه یا سررشته‌داری توده را نیک بداند و از سودهای آن آگاه باشد ، و بنام دلبستگی بکشور و نیرومندی آن از هوسهای خود چشم پوشد. یک مرد کوتاه‌اندیشی بیش نمی‌بود. از سوی دیگر روسیان که در دربار ولیعهدی دست می‌داشتند رشته‌ی اندیشه و سَهِشهای این در دست آنان می‌بود که بدستیاری شاپشال او را به هر راهی می‌گردانیدند ، و چون دولت روس با جنبش توده ، چه در کشور خود و چه در ایران ، سخت دشمن می‌بود ، از اینرو در این هنگام محمدعلی‌میرزا را بخود نگزارده دشمنیش را با مشروطه بیشتر می‌گردانیدند. بویژه پس از آنکه پیمان 1907 را با انگلیس بستند و خود را در دست‌درازی بشمال ایران آزاد دانستند ، که چون جنبش توده را یک سنگی در پیش پای خود می‌پنداشتند ببرداشتن آن می‌کوشیدند.

گذشته از اینها محمدعلی‌میرزا بکیش شیعی و بکارهای بی‌معنای آن ـ از روضه‌خوانی و زیارت عاشورا و شمع بمسجدها بردن و مانند اینها ـ دلبستگی بسیاری می‌داشت و زنش ملکه‌ در این باره ازو کمتر نمی‌بود ، و همیشه کسانی از ملایان رویه‌کار بدربار و اندرون راه می‌داشتند ، و چون پس از چند ماهی از آغاز مشروطه ملایان از آن رو گردانیدند و جدایی میانه‌ی کیش و مشروطه افتاد ، این انگیزه‌ی دیگری بدشمنی محمدعلی‌میرزا گردید.

باری محمدعلی‌میرزا از گام نخست با مشروطه بدخواهی می‌نمود و می‌کوشید ، و چه هنگامی که در تبریز می‌بود و چه پس از آنکه به تهران آمد ، هر چند زمان یک بار نقشه‌ای برای برانداختن مجلس می‌کشید ، و چنانکه یکایک نوشته‌ایم در هر بار [1] آزادیخواهان تبریز را در برابر خود می‌دید. بازپسین نقشه‌ی او شورش استرداران و داستان میدان توپخانه بود که باز آزادیخواهان تبریز با یک شاهکاری از میدان بیرونش کردند. پس از آن محمدعلی‌میرزا تا دیرزمانی بخاموشی گراییده با مجلس رویه‌کاریهایی می‌کرد ، و می‌توان گفت که از برانداختن مجلس نومید گردیده دیگر نقشه‌ای را دنبال نمی‌کرد. لیکن پیشامدهایی که یکی از آنها داستان بمب‌اندازی و دیگری بدزبانیهای «مساوات» و دیگر روزنامه‌ها بود دوباره او را بتکان آورده بار دیگر باندیشه‌ی برانداختن مجلس انداخت. بویژه که در این هنگام روسیان پا پیش گزارده چنین کاری را خواستار می‌بودند.

چنین پیداست که از دهه‌ی دوم خرداد 1287 (جمادی‌الثانی 1326) این گفتگو درمیان محمدعلی‌میرزا با سفارت روس و رئیس بریگاد قزاق (کلنل لیاخوف) آغاز یافته است ، و آنچه محمدعلی‌میرزا را در این باره پافشارتر گردانیده پیشامد خانه‌ی عضدالملک بوده. زیرا چنانکه گفتیم محمدعلی‌میرزا آن نشستها را با انگیزش ظِل‌السلطان و برای شاه گردانیدن او می‌شمرد. بگمان او درمیان ظل‌السلطان و آزادیخواهان سازش پیدا شده که پادشاهی باو دهند ، و اینست قاجاریان و اعیانها با عضدالملک در آن راه می‌کوشند. می‌توان پنداشت که روسیان برای پیشرفت خواست خود ، این بدگمانی را در دل او پدید آورده بودند.

هرچه بود محمدعلی‌میرزا در نقشه‌ی خود پافشار گردید. لیکن او از دو چیز می‌ترسید : یکی آنکه انگلیس و دولتهای اروپایی که ایران را یک کشور مشروطه شناخته بودند رنجیدگی نمایند و زبان بایراد باز کنند. دیگری آنکه آزادیخواهان سرکردگان را بیم دهند و از کوشش بزیان توده بازگردانند (چنانکه در داستان میدان توپخانه همین را کردند). روسیان به هر دو ، چاره نشان داده چنین نهادند که شاه چون مجلس را برانداخت یک آگهی پراکنده گرداند که آن را بهر دستگیر گردانیدن چند تن تباهکار کرده است وگرنه مشروطه را برنینداخته است و سه‌ ماه دیگر دوباره مجلس گشاده خواهد گردید. از آنسوی برانداختن مجلس با دست لیاخوف باشد که بریگاد قزاق را بکار اندازد ، و بسربازان نیاز بسیاری نباشد.

این بریگاد قزاق تاریخچه‌ای می‌دارد که در اینجا فرصت گفتن نیست. این دسته سپاه از زمان ناصرالدین‌شاه با دست سرکردگان روسی پدید آورده شده و از روز نخست کوشش رفته بود که سپاهیان چشم‌بسته فرمان از سرکردگان روسی برند و دلبستگی به ایران و ایرانیگری درمیان نباشد. از اینرو روسیان باین سپاه دلگرم می‌بودند ، و پیشرفت خواست خود را از دست آنان می‌بیوسیدند.

👇
👍2
چنانکه دیدیم نشستهای خانه‌ی عضدالملک باین نتیجه انجامید که قاجاریان و آزادیخواهان بیرون کردن شش‌ تن را که یکی از آنان امیربهادر می‌بود از دربار خواستار گردیدند ، روز سه‌شنبه دوازدهم خرداد (2 جمادی‌اولالی) عضدالملک همراه مشیر‌السلطنه (سروزیر نوین) بدربار بنزد محمدعلی‌میرزا رفتند ، و خواست قاجاریان و آزادیخواهان را بازنمودند. محمدعلی‌میرزا ببدگمانی افزوده چنین پنداشت که خواست آنان دور گردانیدن پیرامونیان اوست که تنهایش گزارند و بآسانی از میانش بردارند. اینبود بسیار بیمناک گردید. ولی چون ناگزیر می‌بود پذیرفت و چنانکه دیدیم فردای آن روز مشیر‌السلطنه نوشته‌ای در همان زمینه بیرون داد و آزادیخواهان بشادی بزرگی برخاستند. ولی محمدعلی‌میرزا از همان هنگام باندیشه‌ی چاره افتاده بهمسکالی شاپشال و لیاخوف چنین نهاد که از شهر بیرون رفته در باغشاه سپاه بسر خود گرد آورد ، که هم خود را نگه دارد و هم نقشه‌ی برانداختن مجلس را بپایان رساند ، و خواهیم دید که فردای آن روز از شهر بیرون رفت. بدینسان یک دوره‌ی نوینی برای کشاکش مشروطه و خودکامگی باز گردید که سیزده‌ ماه کمابیش کشید و درمیانه خونهای بسیاری ریخته گردید ، و سرانجام محمدعلی‌میرزا دست از پادشاهی برداشته خود را بکنار کشید. ما در این بخش داستان این یک دوره را هرچه گشاده‌تر خواهیم نوشت.


🔹 پانوشت :

1ـ اصل : باره. ـ و


🌸
👍1
2025/07/14 15:52:41
Back to Top
HTML Embed Code: