🎯 چرا اسرائیل تقریباً در همۀ زمینهها شکست خواهد خورد؟
— ایرانیان، بیش از هر چیز، ملیگرا هستند
🔴 جنگ هوایی اسرائیل علیه ایران با جنگهای پیشین این کشور، که با عملیات زمینی همراه بود، تفاوتی اساسی دارد. اسرائیل در سالهای ۱۹۵۶ و ۱۹۶۷ مصر را با ترکیبی از نیروی هوایی، تانک و پیادهنظام شکست داد. در همان سال ۱۹۶۷ با همین شیوه، اردن را هم از کرانۀ باختری بیرون راند. در بمبارانهای اردن و لبنان نیز اسرائیل توانست بخشی از افکار عمومی این کشورها را علیه آوارگان فلسطینی برانگیزد. اما ایران شکافهای جمعیتیِ مشابهی ندارد.
🔴 اسرائیل در ایران نیروی زمینی ندارد، مگر تعداد اندکی از نیروهای جاسوسی. این جنگ کاملاً به حملات هوایی محدود شده است و هیچ جنگی تاکنون صرفاً با نیروی هوایی به پیروزی نرسیده. اسرائیل، با وجود توان هدفگیری رهبران نظامی و سیاسی، نمیتواند تنها از طریق ترورهای زنجیرهای ساختار حکومت ایران را فرو بریزد. دستگاه امنیتی اسرائیل معتقد است که ترور رهبران میتواند سازمانها را متلاشی کند، اما این تصور بارها نادرستیاش را نشان داده، از جمله در مورد پایداری حماس.
🔴 ساختار حکومت ایران پیچیده و چندلایه است. این کشور با ۹۰ میلیون نفر جمعیت، از آلمان پرجمعیتتراست و وسعت آن با مجموع آلمان، فرانسه و اسپانیا برابری میکند. چنین کشوری را نمیتوان حریفی ساده تصور کرد. در سال ۲۰۰۳،زمانی که جورج بوش با تصمیمی نابخردانه به عراق حمله کرد، با کشوری روبهرو بود که فقط ۲۵ میلیون نفر جمعیت داشت و از نظر جغرافیایی بسیار کوچکتر از ایران بود. حتی همان جنگ هم آسان از آب درنیامد. تا زمانی که ارتشی خارجی نتواند تهران را تصرف کند ساختار چهارگانهٔ حکومت ایران را نمیتوان از بیرون برچید.
🔴 نتانیاهو شاید امیدوار باشد که با ترور ژنرالها یا رهبران غیرنظامی، حکومت ایران را آنقدر تضعیف کند که نیروهای مخالف داخلی بتوانند دست به انقلاب بزنند. اما بهاحتمال زیاد، اپوزیسیون سیاسی ایران نه میخواهد و نه میتواند با حملات اسرائیل همکاری کند. اکثر ایرانیان، بیش از هر چیز، ملیگرا هستند. البته برخی خائنان نیز هستند که چنان تشنۀ قدرتاند که حاضرند با اسرائیل همپیمان شوند؛ مانند مجاهدین خلق که در واشنگتن حامیانی دارد، اما در ایران گروهی کوچک و بهشدت منفور است.
🔴 آمریکا ویتنام را ده سال بمباران کرد و با وجود اعزام ۵۰۰ هزار نیروی زمینی، باز هم شکست خورد. افغانستان را بیست سال بمباران کرد و در مقاطعی تا ۱۰۰ هزار سرباز در آن مستقر کرد، اما باز هم جنگ را باخت. اگر صرفاً از نیروی هوایی استفاده میشد، نتیجه حتی ناامیدکنندهتر میبود. بنابراین حتی اگر ترامپ تصمیم اشتباهی بگیرد، باز هم چشماندازی از پیروزی نظامی دیده نمیشود. ایران کشوری شیعی است که فرهنگ شهادت در آن بسیار ریشهدار است، و شهادت شیعیان عزم آنها را از بین نمیبرد.
@tarjomaanweb👇
— ایرانیان، بیش از هر چیز، ملیگرا هستند
🔴 جنگ هوایی اسرائیل علیه ایران با جنگهای پیشین این کشور، که با عملیات زمینی همراه بود، تفاوتی اساسی دارد. اسرائیل در سالهای ۱۹۵۶ و ۱۹۶۷ مصر را با ترکیبی از نیروی هوایی، تانک و پیادهنظام شکست داد. در همان سال ۱۹۶۷ با همین شیوه، اردن را هم از کرانۀ باختری بیرون راند. در بمبارانهای اردن و لبنان نیز اسرائیل توانست بخشی از افکار عمومی این کشورها را علیه آوارگان فلسطینی برانگیزد. اما ایران شکافهای جمعیتیِ مشابهی ندارد.
🔴 اسرائیل در ایران نیروی زمینی ندارد، مگر تعداد اندکی از نیروهای جاسوسی. این جنگ کاملاً به حملات هوایی محدود شده است و هیچ جنگی تاکنون صرفاً با نیروی هوایی به پیروزی نرسیده. اسرائیل، با وجود توان هدفگیری رهبران نظامی و سیاسی، نمیتواند تنها از طریق ترورهای زنجیرهای ساختار حکومت ایران را فرو بریزد. دستگاه امنیتی اسرائیل معتقد است که ترور رهبران میتواند سازمانها را متلاشی کند، اما این تصور بارها نادرستیاش را نشان داده، از جمله در مورد پایداری حماس.
🔴 ساختار حکومت ایران پیچیده و چندلایه است. این کشور با ۹۰ میلیون نفر جمعیت، از آلمان پرجمعیتتراست و وسعت آن با مجموع آلمان، فرانسه و اسپانیا برابری میکند. چنین کشوری را نمیتوان حریفی ساده تصور کرد. در سال ۲۰۰۳،زمانی که جورج بوش با تصمیمی نابخردانه به عراق حمله کرد، با کشوری روبهرو بود که فقط ۲۵ میلیون نفر جمعیت داشت و از نظر جغرافیایی بسیار کوچکتر از ایران بود. حتی همان جنگ هم آسان از آب درنیامد. تا زمانی که ارتشی خارجی نتواند تهران را تصرف کند ساختار چهارگانهٔ حکومت ایران را نمیتوان از بیرون برچید.
🔴 نتانیاهو شاید امیدوار باشد که با ترور ژنرالها یا رهبران غیرنظامی، حکومت ایران را آنقدر تضعیف کند که نیروهای مخالف داخلی بتوانند دست به انقلاب بزنند. اما بهاحتمال زیاد، اپوزیسیون سیاسی ایران نه میخواهد و نه میتواند با حملات اسرائیل همکاری کند. اکثر ایرانیان، بیش از هر چیز، ملیگرا هستند. البته برخی خائنان نیز هستند که چنان تشنۀ قدرتاند که حاضرند با اسرائیل همپیمان شوند؛ مانند مجاهدین خلق که در واشنگتن حامیانی دارد، اما در ایران گروهی کوچک و بهشدت منفور است.
🔴 آمریکا ویتنام را ده سال بمباران کرد و با وجود اعزام ۵۰۰ هزار نیروی زمینی، باز هم شکست خورد. افغانستان را بیست سال بمباران کرد و در مقاطعی تا ۱۰۰ هزار سرباز در آن مستقر کرد، اما باز هم جنگ را باخت. اگر صرفاً از نیروی هوایی استفاده میشد، نتیجه حتی ناامیدکنندهتر میبود. بنابراین حتی اگر ترامپ تصمیم اشتباهی بگیرد، باز هم چشماندازی از پیروزی نظامی دیده نمیشود. ایران کشوری شیعی است که فرهنگ شهادت در آن بسیار ریشهدار است، و شهادت شیعیان عزم آنها را از بین نمیبرد.
@tarjomaanweb👇
.
🔴 کارزار بمباران اسرائیل احتمالاً برنامۀ هستهای غیرنظامی ایران را تنها چند هفته به تأخیر انداخته است. اما با توجه به تخصص گستردۀ علمی و مهندسی ایران، و در اختیار داشتن معادن اورانیوم، چنین حملاتی نمیتوانند دانش هستهای این کشور را از میان ببرند. بهنظر من، این تأخیر کوتاه، تنها دستاوردی است که اسرائیل ممکن است بهدست آورده باشد. و از آنجا که باور دارم آیتالله خامنهای نه خواهان ساخت سلاح هستهای است و نه آن را مجاز میداند، این اقدامات برای نتانیاهو عملاً هیچ سودی نداشته است.
🔴 تمام کشورهایی که واقعاً در پی دستیابی به سلاح هستهای بودند، در مدت کوتاهی به آن رسیدند. اگر ایران واقعاً قصد ساخت بمب داشت، تا امروز آن را ساخته بود. آنچه تهران میخواهد، برخورداری از توان بازدارندهای است که مانع از حملۀ نظامی پیشگیرانه شود؛ راهبردی که گاه «گزینهٔ ژاپنی» نامیده میشود. یکی از درسهای جنگ کنونی این است که کشوری که چنین راهبردی را دنبال میکند، برای محافظت از زیرساختهای هستهایاش، به نیروی هوایی بسیار قدرتمندی نیاز دارد.
🔴 اسرائیل احتمالاً قادر نیست این جنگ هوایی را برای مدت زیادی ادامه دهد. برخی گزارشها نشان میدهند که ممکن است ظرف یک هفته ناچار به توقف حملات شود. خسارتهایی که اسرائیل متحمل شده، فراتر از برآوردهای نتانیاهو و همفکرانش بوده است: از پالایشگاه حیفا گرفته تا مقر موساد و پایگاههای نظامی. ایران حتی تهدید کرده که دیمونا را هدف قرار دهد. گرچه چنین اقدامی بسیار پرخطر خواهد بود، اما با طولانیشدن جنگ، احتمال اجرای آن هم بیشتر میشود.
🔴 افزون بر این، این احتمال وجود دارد که ایران در واکنش به تداوم جنگ، تأسیسات نفتی کشورهای عربی منطقه را هدف قرار دهد؛ اقدامی که میتواند تورم را در اقتصاد جهانی شعلهور کند. بسیاری از ناظران همچنین هشدار دادهاند که فشار ناشی از جنگ ممکن است تصمیمگیران ایران را به تجدیدنظر در سیاست فعلیشان دربارهٔ پرهیز از تولید سلاح هستهای سوق دهد. اگر زمانی دستور ساخت صادر شود، دانشمندان و مهندسان ایرانی احتمالاً ظرف چند سال قادر به ساخت بمب خواهند بود.
📌 آنچه خواندید برگرفته از یادداشت اخیر خوان کول است که در تاریخ ۱۸ ژوئن ۲۰۲۵ با عنوان «Air Campaigns don’t Win Wars on their Own: Why Israel will largely Fail in Iran» در وبلاگ شخصیاش، اینفورمد کامنت، منتشر شده است. خوان کول، استاد تاریخ دانشگاه میشیگان و از برجستهترین کارشناسان آمریکایی در مسائل خاورمیانه و جهان اسلام است. او از دههٔ ۱۹۸۰ دربارهٔ تاریخ و تحولات فکری و سیاسی در دنیای اسلام پژوهش میکند و در میان پژوهشگران غربی، جایگاهی ممتاز در تحلیل رویدادهای منطقهٔ غرب آسیا دارد.
@tarjomaanweb
🔴 کارزار بمباران اسرائیل احتمالاً برنامۀ هستهای غیرنظامی ایران را تنها چند هفته به تأخیر انداخته است. اما با توجه به تخصص گستردۀ علمی و مهندسی ایران، و در اختیار داشتن معادن اورانیوم، چنین حملاتی نمیتوانند دانش هستهای این کشور را از میان ببرند. بهنظر من، این تأخیر کوتاه، تنها دستاوردی است که اسرائیل ممکن است بهدست آورده باشد. و از آنجا که باور دارم آیتالله خامنهای نه خواهان ساخت سلاح هستهای است و نه آن را مجاز میداند، این اقدامات برای نتانیاهو عملاً هیچ سودی نداشته است.
🔴 تمام کشورهایی که واقعاً در پی دستیابی به سلاح هستهای بودند، در مدت کوتاهی به آن رسیدند. اگر ایران واقعاً قصد ساخت بمب داشت، تا امروز آن را ساخته بود. آنچه تهران میخواهد، برخورداری از توان بازدارندهای است که مانع از حملۀ نظامی پیشگیرانه شود؛ راهبردی که گاه «گزینهٔ ژاپنی» نامیده میشود. یکی از درسهای جنگ کنونی این است که کشوری که چنین راهبردی را دنبال میکند، برای محافظت از زیرساختهای هستهایاش، به نیروی هوایی بسیار قدرتمندی نیاز دارد.
🔴 اسرائیل احتمالاً قادر نیست این جنگ هوایی را برای مدت زیادی ادامه دهد. برخی گزارشها نشان میدهند که ممکن است ظرف یک هفته ناچار به توقف حملات شود. خسارتهایی که اسرائیل متحمل شده، فراتر از برآوردهای نتانیاهو و همفکرانش بوده است: از پالایشگاه حیفا گرفته تا مقر موساد و پایگاههای نظامی. ایران حتی تهدید کرده که دیمونا را هدف قرار دهد. گرچه چنین اقدامی بسیار پرخطر خواهد بود، اما با طولانیشدن جنگ، احتمال اجرای آن هم بیشتر میشود.
🔴 افزون بر این، این احتمال وجود دارد که ایران در واکنش به تداوم جنگ، تأسیسات نفتی کشورهای عربی منطقه را هدف قرار دهد؛ اقدامی که میتواند تورم را در اقتصاد جهانی شعلهور کند. بسیاری از ناظران همچنین هشدار دادهاند که فشار ناشی از جنگ ممکن است تصمیمگیران ایران را به تجدیدنظر در سیاست فعلیشان دربارهٔ پرهیز از تولید سلاح هستهای سوق دهد. اگر زمانی دستور ساخت صادر شود، دانشمندان و مهندسان ایرانی احتمالاً ظرف چند سال قادر به ساخت بمب خواهند بود.
📌 آنچه خواندید برگرفته از یادداشت اخیر خوان کول است که در تاریخ ۱۸ ژوئن ۲۰۲۵ با عنوان «Air Campaigns don’t Win Wars on their Own: Why Israel will largely Fail in Iran» در وبلاگ شخصیاش، اینفورمد کامنت، منتشر شده است. خوان کول، استاد تاریخ دانشگاه میشیگان و از برجستهترین کارشناسان آمریکایی در مسائل خاورمیانه و جهان اسلام است. او از دههٔ ۱۹۸۰ دربارهٔ تاریخ و تحولات فکری و سیاسی در دنیای اسلام پژوهش میکند و در میان پژوهشگران غربی، جایگاهی ممتاز در تحلیل رویدادهای منطقهٔ غرب آسیا دارد.
@tarjomaanweb
🎯 ارتش آمریکا شکستخوردهترین ارتش پیروز تاریخ است
🔴 از پایان جنگ جهانی دوم تاکنون، ارتش آمریکا در هیچ نبرد مهمی پیروز نشده، بااینحال، همچنان درگیر جنگهای تازه میشود و هر سال بودجهاش را افزایش میدهد. حتی در جنگ جهانی دوم هم، پیروزیاش بدون کمک گستردهٔ دیگر کشورها ممکن نبود. در ویتنام، عراق، افغانستان، سوریه، سومالی و دهها میدان نبرد دیگر، یا عقبنشینی کرده یا عملاً شکست خورده، اما هرگز شکست را به رسمیت نشناخته است. دلیلش ساده است: آمریکا معنای پیروزی را عوض کرده است.
🔴 در گذشته، پیروزی بهمعنای شکستدادن دشمن، پایاندادن به جنگ، بازگرداندن سربازها و برگزاری رژههای باشکوه بود. اما امروز، در منطق ارتش آمریکا، پیروزی صرفاً یعنی جنگ متوقف نشود. هر حملهٔ پهپادی، هر عملیات محدود و هر بمباران از راه دور، بهتنهایی نشانهای از موفقیت تلقی میشود. دیگر نه تسلیم دشمن لازم است، نه تغییر رژیم؛ کافی است جنگ ادامه پیدا کند تا ارتش برنده بهنظر برسد.
🔴 شکست علنی در افغانستان بهجای آنکه پایانی بر این منطق باشد، آن را تثبیت کرد. ارتش آمریکا، حتی پس از خروج شتابزده از افغانستان، همچنان به جنگ از «افق دور» ادامه داد: حملاتی بیهدف، بدون حضور زمینی، بدون نتیجهٔ روشن. پنتاگون حالا برای تداوم جنگ ابزاری مفهومی دارد: جنگی که تمام نشود، شکستی هم ندارد. از نگاه پنتاگون، شکست وقتی معنا دارد که عملیات متوقف شود. تا وقتی بمبی میافتد، فرماندهای عوض میشود، یا سربازی در جایی مستقر است، جنگ زنده است و ارتش، بازنده نیست.
🔴 در بحبوحۀ جنگ ویتنام، کیسینجر گفت: «ارتش، تنها زمانی پیروز میشود که جنگ را ببرد. در غیر این صورت، همیشه بازنده است. اما پارتیزانها تنها درصورتی بازندهاند که جنگ را رها کنند. در غیر این صورت، همیشه برندهاند». این حرف که بویی از استیصال ارتش آمریکا در برابر ویتکنگها داشت، حالا به رمز پیروزی آن تبدیل شده است: ارتش آمریکا، مثل پارتیزانها، فقط وقتی بازنده است که عقبنشینی کند. جشن پیروزی هم دیگر نه برای غلبه در جنگ، بلکه برای تداوم آن برگزار میشود.
📌 برگرفته از مطلب «آمريکا تنها وقتی شکست میخورد که از جنگ دست بکشد» نوشتۀ نیک تِرس.
@tarjomaanweb
🔴 از پایان جنگ جهانی دوم تاکنون، ارتش آمریکا در هیچ نبرد مهمی پیروز نشده، بااینحال، همچنان درگیر جنگهای تازه میشود و هر سال بودجهاش را افزایش میدهد. حتی در جنگ جهانی دوم هم، پیروزیاش بدون کمک گستردهٔ دیگر کشورها ممکن نبود. در ویتنام، عراق، افغانستان، سوریه، سومالی و دهها میدان نبرد دیگر، یا عقبنشینی کرده یا عملاً شکست خورده، اما هرگز شکست را به رسمیت نشناخته است. دلیلش ساده است: آمریکا معنای پیروزی را عوض کرده است.
🔴 در گذشته، پیروزی بهمعنای شکستدادن دشمن، پایاندادن به جنگ، بازگرداندن سربازها و برگزاری رژههای باشکوه بود. اما امروز، در منطق ارتش آمریکا، پیروزی صرفاً یعنی جنگ متوقف نشود. هر حملهٔ پهپادی، هر عملیات محدود و هر بمباران از راه دور، بهتنهایی نشانهای از موفقیت تلقی میشود. دیگر نه تسلیم دشمن لازم است، نه تغییر رژیم؛ کافی است جنگ ادامه پیدا کند تا ارتش برنده بهنظر برسد.
🔴 شکست علنی در افغانستان بهجای آنکه پایانی بر این منطق باشد، آن را تثبیت کرد. ارتش آمریکا، حتی پس از خروج شتابزده از افغانستان، همچنان به جنگ از «افق دور» ادامه داد: حملاتی بیهدف، بدون حضور زمینی، بدون نتیجهٔ روشن. پنتاگون حالا برای تداوم جنگ ابزاری مفهومی دارد: جنگی که تمام نشود، شکستی هم ندارد. از نگاه پنتاگون، شکست وقتی معنا دارد که عملیات متوقف شود. تا وقتی بمبی میافتد، فرماندهای عوض میشود، یا سربازی در جایی مستقر است، جنگ زنده است و ارتش، بازنده نیست.
🔴 در بحبوحۀ جنگ ویتنام، کیسینجر گفت: «ارتش، تنها زمانی پیروز میشود که جنگ را ببرد. در غیر این صورت، همیشه بازنده است. اما پارتیزانها تنها درصورتی بازندهاند که جنگ را رها کنند. در غیر این صورت، همیشه برندهاند». این حرف که بویی از استیصال ارتش آمریکا در برابر ویتکنگها داشت، حالا به رمز پیروزی آن تبدیل شده است: ارتش آمریکا، مثل پارتیزانها، فقط وقتی بازنده است که عقبنشینی کند. جشن پیروزی هم دیگر نه برای غلبه در جنگ، بلکه برای تداوم آن برگزار میشود.
📌 برگرفته از مطلب «آمريکا تنها وقتی شکست میخورد که از جنگ دست بکشد» نوشتۀ نیک تِرس.
@tarjomaanweb
🎯 چرا کارتر و هیچ رئیسجمهور دیگری نتوانست خاورمیانه را تغییردهد؟
🔴 چرا هیچ رئیسجمهوری در آمریکا نتوانسته است خاورمیانه را دگرگون کند؟ اندرو بچویچ، نظامی بازنشسته و استاد روابط بینالملل، دلیل این شکست را نه در تاکتیکها، بلکه در خود منطق مداخله جستوجو میکند: باور به اینکه آمریکا میتواند با زور، منطقهای پیچیده را مطابق خواست خود بازآرایی کند. از زمان کارتر تا کنون، هر رئیسجمهوری نسخهای تازه برای این پروژه ارائه کرده، اما همه در برابر واقعیتهای سخت منطقه شکست خوردهاند.
🔴 در کتاب «جنگ آمریکا برای خاورمیانۀ بزرگتر»، بچویچ از جنگی چنددههای سخن میگوید که به گفتهٔ او «نه برندهای داشته و نه خواهد داشت». روایت او از دوران ریاستجمهوری جیمی کارتر آغاز میشود و بر مجموعهای از مداخلات نظامی، دکترینهای امنیتی و رویکردهایی متمرکز است که همگی تلاشی بلندمدت برای شکلدادن به خاورمیانه بودهاند.
🔴 نقطهٔ آغاز این پروژه، سال ۱۹۷۹ بود؛ سالی که دو رخداد سرنوشتساز مسیر سیاست خارجی آمریکا را برای دههها تغییر داد: انقلاب ایران و حملهٔ شوروی به افغانستان. این دو واقعه، این تصور را در واشنگتن تثبیت کردند که دسترسی به منابع نفتی خلیج فارس در خطر است. در دوران جنگ سرد، نفت نهفقط یک کالای اقتصادی، بلکه مؤلفهای حیاتی برای امنیت ملی بهشمار میرفت. همین نگاه، پایهگذار دکترین جدیدی شد که کارتر در نطق سالانهاش آن را اعلام کرد: خلیج فارس بخشی از منافع حیاتی آمریکاست و ایالات متحده برای دفاع از آن آمادهٔ جنگ است.
🔴 اما بهگفتهٔ بچویچ، ماجرا به نفت ختم نشد. آمریکا وارد پروژهای شد که هدف آن نهفقط تضمین دسترسی به انرژی، بلکه تحمیل نظمی دلخواه بر منطقه بود. با گذشت زمان، جنگ برای نفت به جنگی بدل شد برای اثبات این باور که آمریکا «کشوری استثنایی» است و هیچ محدودیتی برای اعمال ارادهاش بر جهان نمیشناسد.
🔴 به باور او، این پروژه از همان ابتدا بر یک فرض نادرست استوار بوده: اینکه قدرت نظامی، اگر بهدرستی و بهاندازهٔ کافی به کار گرفته شود، میتواند اهداف سیاسی مطلوب را محقق کند. این باور، با وجود شکستهای پیاپی، همچنان در ساختار تصمیمگیری آمریکا ریشه دارد. ایالات متحده، از زمان کارتر تاکنون، بارها شیوههایش را تغییر داده، اما منطق مداخله را هیچگاه کنار نگذاشته است.
🔴 بچویچ این مسیر را شکستی دوحزبی میداند. هم دموکراتها و هم جمهوریخواهان، با وجود تفاوتهای تاکتیکی، بهطور بنیادین در این راهبرد سهیم بودهاند. هر رئیسجمهوری پس از کارتر، به شیوهای خاص این پروژه را ادامه داده است: برخی به تهاجم مستقیم و بازسازی ملتها دل بستند، برخی نیروهای همپیمان منطقهای را به میدان فرستادند و با مقاومتهای مسلحانه مقابله کردند، و گروهی نیز به حملات پهپادی و عملیات ویژه روی آوردند. از استراتژی «شوک و ترس» گرفته تا مبارزه با تروریسم و تلاش برای تغییر رژیم، همگی در خدمت همین هدف بودهاند: تحمیل نظمی دلخواه بر منطقه. بهگفتهٔ او، حتی توافق هستهای با ایران، که میتوانست گشایشی دیپلماتیک باشد، در چارچوب همین منطق تعریف شده بود.
🔴 با این حال، بچویچ معتقد است هیچیک از این رویکردها دستاورد خاصی نداشتهاند. امنیت منطقهای بهبود نیافته، هزینههای انسانی و مالی سنگین بوده، و اعتبار جهانی آمریکا فرسوده شده است. مهمتر از همه، این مداخلات نتوانستهاند منطقه را مطابق الگوی مطلوب واشنگتن بازسازی کنند. او مینویسد: «ما نه برندۀ این جنگ بودهایم و نه خواهیم بود و تلاش بیشتر احتمال پیروزی را افزایش نمیدهد.»
📌 آنچه خواندید، برگرفته از گفتوگویی با اندرو بچویچ، مورخ و استاد روابط بینالملل دانشگاه بوستون است که در وبسایت وُکس منتشر شده. متن کامل این گفتوگو با عنوان «چرا کارتر و هیچ رئیسجمهور دیگری نتوانست خاورمیانه را تغییر دهد؟» در وبسایت ترجمان ترجمه و منتشر شده است.
@tarjomaanweb
🔴 چرا هیچ رئیسجمهوری در آمریکا نتوانسته است خاورمیانه را دگرگون کند؟ اندرو بچویچ، نظامی بازنشسته و استاد روابط بینالملل، دلیل این شکست را نه در تاکتیکها، بلکه در خود منطق مداخله جستوجو میکند: باور به اینکه آمریکا میتواند با زور، منطقهای پیچیده را مطابق خواست خود بازآرایی کند. از زمان کارتر تا کنون، هر رئیسجمهوری نسخهای تازه برای این پروژه ارائه کرده، اما همه در برابر واقعیتهای سخت منطقه شکست خوردهاند.
🔴 در کتاب «جنگ آمریکا برای خاورمیانۀ بزرگتر»، بچویچ از جنگی چنددههای سخن میگوید که به گفتهٔ او «نه برندهای داشته و نه خواهد داشت». روایت او از دوران ریاستجمهوری جیمی کارتر آغاز میشود و بر مجموعهای از مداخلات نظامی، دکترینهای امنیتی و رویکردهایی متمرکز است که همگی تلاشی بلندمدت برای شکلدادن به خاورمیانه بودهاند.
🔴 نقطهٔ آغاز این پروژه، سال ۱۹۷۹ بود؛ سالی که دو رخداد سرنوشتساز مسیر سیاست خارجی آمریکا را برای دههها تغییر داد: انقلاب ایران و حملهٔ شوروی به افغانستان. این دو واقعه، این تصور را در واشنگتن تثبیت کردند که دسترسی به منابع نفتی خلیج فارس در خطر است. در دوران جنگ سرد، نفت نهفقط یک کالای اقتصادی، بلکه مؤلفهای حیاتی برای امنیت ملی بهشمار میرفت. همین نگاه، پایهگذار دکترین جدیدی شد که کارتر در نطق سالانهاش آن را اعلام کرد: خلیج فارس بخشی از منافع حیاتی آمریکاست و ایالات متحده برای دفاع از آن آمادهٔ جنگ است.
🔴 اما بهگفتهٔ بچویچ، ماجرا به نفت ختم نشد. آمریکا وارد پروژهای شد که هدف آن نهفقط تضمین دسترسی به انرژی، بلکه تحمیل نظمی دلخواه بر منطقه بود. با گذشت زمان، جنگ برای نفت به جنگی بدل شد برای اثبات این باور که آمریکا «کشوری استثنایی» است و هیچ محدودیتی برای اعمال ارادهاش بر جهان نمیشناسد.
🔴 به باور او، این پروژه از همان ابتدا بر یک فرض نادرست استوار بوده: اینکه قدرت نظامی، اگر بهدرستی و بهاندازهٔ کافی به کار گرفته شود، میتواند اهداف سیاسی مطلوب را محقق کند. این باور، با وجود شکستهای پیاپی، همچنان در ساختار تصمیمگیری آمریکا ریشه دارد. ایالات متحده، از زمان کارتر تاکنون، بارها شیوههایش را تغییر داده، اما منطق مداخله را هیچگاه کنار نگذاشته است.
🔴 بچویچ این مسیر را شکستی دوحزبی میداند. هم دموکراتها و هم جمهوریخواهان، با وجود تفاوتهای تاکتیکی، بهطور بنیادین در این راهبرد سهیم بودهاند. هر رئیسجمهوری پس از کارتر، به شیوهای خاص این پروژه را ادامه داده است: برخی به تهاجم مستقیم و بازسازی ملتها دل بستند، برخی نیروهای همپیمان منطقهای را به میدان فرستادند و با مقاومتهای مسلحانه مقابله کردند، و گروهی نیز به حملات پهپادی و عملیات ویژه روی آوردند. از استراتژی «شوک و ترس» گرفته تا مبارزه با تروریسم و تلاش برای تغییر رژیم، همگی در خدمت همین هدف بودهاند: تحمیل نظمی دلخواه بر منطقه. بهگفتهٔ او، حتی توافق هستهای با ایران، که میتوانست گشایشی دیپلماتیک باشد، در چارچوب همین منطق تعریف شده بود.
🔴 با این حال، بچویچ معتقد است هیچیک از این رویکردها دستاورد خاصی نداشتهاند. امنیت منطقهای بهبود نیافته، هزینههای انسانی و مالی سنگین بوده، و اعتبار جهانی آمریکا فرسوده شده است. مهمتر از همه، این مداخلات نتوانستهاند منطقه را مطابق الگوی مطلوب واشنگتن بازسازی کنند. او مینویسد: «ما نه برندۀ این جنگ بودهایم و نه خواهیم بود و تلاش بیشتر احتمال پیروزی را افزایش نمیدهد.»
📌 آنچه خواندید، برگرفته از گفتوگویی با اندرو بچویچ، مورخ و استاد روابط بینالملل دانشگاه بوستون است که در وبسایت وُکس منتشر شده. متن کامل این گفتوگو با عنوان «چرا کارتر و هیچ رئیسجمهور دیگری نتوانست خاورمیانه را تغییر دهد؟» در وبسایت ترجمان ترجمه و منتشر شده است.
@tarjomaanweb
🎯 از آلمان نازی تا اسرائیل نتانیاهو: داستان «کارهای کثیف» ادامه دارد
🔴 فردریش مرتس، صدراعظم آلمان، اخیراً در حاشیۀ نشست اجلاس سران گروه هفت در کانادا، در مصاحبهای راجع به تجاوز اسرائیل به ایران گفت: اسرائیل دارد «کار کثیف را برای همۀ ما انجام میدهد». استفاده از تعبیر «کار کثیف» برای حملۀ نظامی اسرائیل به ایران جنجال بسیاری آفرید و تحلیلگران آن را یک لغزش زبانیِ اعترافگونه دانستند.
🔴 اصطلاح «کار کثیف» تاریخ طولانی و سیاهی در سیاست دوران مدرن دارد. فیلیپ جی. استرن در کتاب «امپراتوری؛ شرکت سهامی» تاریخ مفصلی از شرکتهای اقتصادی و کارآفرینانِ ماجراجویی را بازگو میکند که در دوران استعمار، با حمایت دولت بریتانیا، «کارهای کثیف» را در مستعمرههای امپراتوری برعهده میگرفتند.
🔴 این شرکتها که کمپانی هند شرقی مشهورترین آنها بود، بدون آنکه مستقیماً پای دولت یا ارتش بریتانیا را وسط بکشانند، بومیان را قتلعام میکردند، زمینهایشان را غصب میکردند، حمل و نقل بردهها از آفریقا به اروپا و آمریکا را ساماندهی میکردند و در فضایی ورای هر قانون و اخلاقیاتی، دست به جنایت و خونریزی میزدند.
🔴 از این دوره، اصطلاح «کار کثیف» به اقداماتی گفته میشد که آنقدر غیراخلاقی و وحشیانه قلمداد میشد که دولتها نمیخواستند به صورت رسمی مرتکب آن شوند، پس برای انجام آنها، گروهها یا سازمانهایی نیابتی را تجهیز و تأمین میکردند تا به اهدافشان برسند. اورت سی. هیوز، جامعهشناس آمریکایی، جلوۀ دیگری از این «کارهای کثیف» را نشان داد که در آلمان نازی انجام میشد.
🔴 هیوز در مقالهای کلاسیک نوشت کاری که حکومت نازی در آلمان با یهودیان کرد نمونهای کامل از انجام «کار کثیف» به دست دولتهاست. هیوز میگوید سران حکومت نازی با سپردن سرنوشت یهودیان به بخشی فرقهمانند و حاشیهای از حکومت خود، مسئلۀ یهودیان را از ذهن خود پاک کردند.
🔴 وضعیت به گونهای بود که بعد از پایان جنگ جهانی، آلمانیها چندان چیزی دربارۀ سرنوشت یهودیان نمیدانستند، آنها صرفاً میگفتند: «ما در جریان نیستیم». هیوز مینویسد این ماهیت کار کثیف است: مأموریت را به دست سگهای هاری بسپارید که هیچ حد و مرزی نمیشناسند، و بعد بگویید ما اطلاعی نداشتیم که چه اتفاقی افتاده است.
🔴 حالا این تاریخ ننگآور با اظهارنظر صدراعظم آلمان دوباره زنده شده است. اسرائیل آن سگ هار کنترلناپذیری است که غرب با حمایت مالی و سیاسی از آن، وظایفی را بر عهدهاش میگذارد که چنان غیرقانونی، غیراخلاقی و وحشیانه است که هیچ دولتی در جهان انجامش نمیدهد.
📌 در این گزارش از محتوای این منابع استفاده شده است: کتاب «امپراتوری، شرکت سهامی: شرکتهایی که استعمار بریتانیا را ساختند» (Empire, Incorporated: The Corporations That Built British Colonialism) نوشتۀ فیلیپ جی. استرن؛ مقالۀ «مردم خوب و کار کثیف» (Good People and Dirty Work) نوشتۀ اورت سی. هیوز و مقاله «کار کثیف امپراتوری: جنگ با ایران و فروپاشی نظم بین المللی» (The dirty work of empire the war on iran and the collapse of the international order) نوشته ولید الهوری، منتشر شده در وبسایت untoldmag.org.
@tarjomaanweb
🔴 فردریش مرتس، صدراعظم آلمان، اخیراً در حاشیۀ نشست اجلاس سران گروه هفت در کانادا، در مصاحبهای راجع به تجاوز اسرائیل به ایران گفت: اسرائیل دارد «کار کثیف را برای همۀ ما انجام میدهد». استفاده از تعبیر «کار کثیف» برای حملۀ نظامی اسرائیل به ایران جنجال بسیاری آفرید و تحلیلگران آن را یک لغزش زبانیِ اعترافگونه دانستند.
🔴 اصطلاح «کار کثیف» تاریخ طولانی و سیاهی در سیاست دوران مدرن دارد. فیلیپ جی. استرن در کتاب «امپراتوری؛ شرکت سهامی» تاریخ مفصلی از شرکتهای اقتصادی و کارآفرینانِ ماجراجویی را بازگو میکند که در دوران استعمار، با حمایت دولت بریتانیا، «کارهای کثیف» را در مستعمرههای امپراتوری برعهده میگرفتند.
🔴 این شرکتها که کمپانی هند شرقی مشهورترین آنها بود، بدون آنکه مستقیماً پای دولت یا ارتش بریتانیا را وسط بکشانند، بومیان را قتلعام میکردند، زمینهایشان را غصب میکردند، حمل و نقل بردهها از آفریقا به اروپا و آمریکا را ساماندهی میکردند و در فضایی ورای هر قانون و اخلاقیاتی، دست به جنایت و خونریزی میزدند.
🔴 از این دوره، اصطلاح «کار کثیف» به اقداماتی گفته میشد که آنقدر غیراخلاقی و وحشیانه قلمداد میشد که دولتها نمیخواستند به صورت رسمی مرتکب آن شوند، پس برای انجام آنها، گروهها یا سازمانهایی نیابتی را تجهیز و تأمین میکردند تا به اهدافشان برسند. اورت سی. هیوز، جامعهشناس آمریکایی، جلوۀ دیگری از این «کارهای کثیف» را نشان داد که در آلمان نازی انجام میشد.
🔴 هیوز در مقالهای کلاسیک نوشت کاری که حکومت نازی در آلمان با یهودیان کرد نمونهای کامل از انجام «کار کثیف» به دست دولتهاست. هیوز میگوید سران حکومت نازی با سپردن سرنوشت یهودیان به بخشی فرقهمانند و حاشیهای از حکومت خود، مسئلۀ یهودیان را از ذهن خود پاک کردند.
🔴 وضعیت به گونهای بود که بعد از پایان جنگ جهانی، آلمانیها چندان چیزی دربارۀ سرنوشت یهودیان نمیدانستند، آنها صرفاً میگفتند: «ما در جریان نیستیم». هیوز مینویسد این ماهیت کار کثیف است: مأموریت را به دست سگهای هاری بسپارید که هیچ حد و مرزی نمیشناسند، و بعد بگویید ما اطلاعی نداشتیم که چه اتفاقی افتاده است.
🔴 حالا این تاریخ ننگآور با اظهارنظر صدراعظم آلمان دوباره زنده شده است. اسرائیل آن سگ هار کنترلناپذیری است که غرب با حمایت مالی و سیاسی از آن، وظایفی را بر عهدهاش میگذارد که چنان غیرقانونی، غیراخلاقی و وحشیانه است که هیچ دولتی در جهان انجامش نمیدهد.
📌 در این گزارش از محتوای این منابع استفاده شده است: کتاب «امپراتوری، شرکت سهامی: شرکتهایی که استعمار بریتانیا را ساختند» (Empire, Incorporated: The Corporations That Built British Colonialism) نوشتۀ فیلیپ جی. استرن؛ مقالۀ «مردم خوب و کار کثیف» (Good People and Dirty Work) نوشتۀ اورت سی. هیوز و مقاله «کار کثیف امپراتوری: جنگ با ایران و فروپاشی نظم بین المللی» (The dirty work of empire the war on iran and the collapse of the international order) نوشته ولید الهوری، منتشر شده در وبسایت untoldmag.org.
@tarjomaanweb
🔸 کتاب «تأملاتی برای انسانهای فانی» منتشر شد.
🔺 از امروز میتوانید این کتاب را از کتابفروشیهای سراسر کشور تهیه کنید.
🔸 موضوع کتاب حاضر این است که وقتی دریابیم هرگز قرار نیست زندگیمان را تماموکمال سروسامان بدهیم، چه درهایی به رویمان گشوده میشود؛ وقتی تلاش جدی برای افزایش هرچه بیشترِ بهرهوری را کنار بگذاریم، چه بهرهوری شگفتانگیزی نصیبمان میشود؛ وقتی ناپایداری و پیشبینیناپذیریِ زندگی را بپذیریم، زندگیمان چقدر جذاب و حتی سحرانگیز میشود؛ وقتی نقصها و شکستهایمان را پنهان نکنیم، چقدر کمتر احساس انزوا میکنیم؛ و چقدر احساس رهایی میکنیم وقتی بفهمیم بزرگترین مشکلات زندگی هرگز بهطور کامل حل نمیشوند.
🔹 فصلهای این کتاب راهنماییاند برای نوع دیگری از عملکردن در زندگی که اسمش را «ناکاملگرایی» گذاشتهام، نگرشی بر پایۀ این باور که محدودیتهای ما موانعی سر راه هستیِ معنادار نیستند که مجبور باشیم تمام روز برای غلبه بر آنها تقلا کنیم تا به فلان نقطۀ خیالی برسیم و سرانجام احساس رضایت بهمان دست دهد. بالعکس، پذیرش این محدودیتها دقیقاً همان راهی است که باید در پیش بگیریم تا زندگیِ معقولتر، آزادتر و پربارتری داشته باشیم و روابط اجتماعی بهتری نیز شکل دهیم؛ این امر بهخصوص در برهۀ متزلزل و اضطرابزای کنونی صادق است.
🔺 همچنین میتوانید برای مطالعۀ بخشهایی از کتاب و تهیۀ آن به فروشگاه اینترنتی ترجمان بروید.
🔗 لینک خرید کتاب:
https://B2n.ir/qz1856
🔸 تأملاتی برای انسانهای فانی: ۲۸ درس برای پذیرش محدودیتها و پرداختن به آنچه اهمیت دارد
✍🏻 نوشتۀ الیور برکمن
✍🏻 ترجمۀ علیرضا شفیعینسب
📚 ۱۸۴ صفحه؛ رقعی؛ جلد نرم؛ قیمت، همراه با تخفیف: ۱۵۶۶۰۰ تومان
@tarjomaanweb
🔺 از امروز میتوانید این کتاب را از کتابفروشیهای سراسر کشور تهیه کنید.
🔸 موضوع کتاب حاضر این است که وقتی دریابیم هرگز قرار نیست زندگیمان را تماموکمال سروسامان بدهیم، چه درهایی به رویمان گشوده میشود؛ وقتی تلاش جدی برای افزایش هرچه بیشترِ بهرهوری را کنار بگذاریم، چه بهرهوری شگفتانگیزی نصیبمان میشود؛ وقتی ناپایداری و پیشبینیناپذیریِ زندگی را بپذیریم، زندگیمان چقدر جذاب و حتی سحرانگیز میشود؛ وقتی نقصها و شکستهایمان را پنهان نکنیم، چقدر کمتر احساس انزوا میکنیم؛ و چقدر احساس رهایی میکنیم وقتی بفهمیم بزرگترین مشکلات زندگی هرگز بهطور کامل حل نمیشوند.
🔹 فصلهای این کتاب راهنماییاند برای نوع دیگری از عملکردن در زندگی که اسمش را «ناکاملگرایی» گذاشتهام، نگرشی بر پایۀ این باور که محدودیتهای ما موانعی سر راه هستیِ معنادار نیستند که مجبور باشیم تمام روز برای غلبه بر آنها تقلا کنیم تا به فلان نقطۀ خیالی برسیم و سرانجام احساس رضایت بهمان دست دهد. بالعکس، پذیرش این محدودیتها دقیقاً همان راهی است که باید در پیش بگیریم تا زندگیِ معقولتر، آزادتر و پربارتری داشته باشیم و روابط اجتماعی بهتری نیز شکل دهیم؛ این امر بهخصوص در برهۀ متزلزل و اضطرابزای کنونی صادق است.
🔺 همچنین میتوانید برای مطالعۀ بخشهایی از کتاب و تهیۀ آن به فروشگاه اینترنتی ترجمان بروید.
🔗 لینک خرید کتاب:
https://B2n.ir/qz1856
🔸 تأملاتی برای انسانهای فانی: ۲۸ درس برای پذیرش محدودیتها و پرداختن به آنچه اهمیت دارد
✍🏻 نوشتۀ الیور برکمن
✍🏻 ترجمۀ علیرضا شفیعینسب
📚 ۱۸۴ صفحه؛ رقعی؛ جلد نرم؛ قیمت، همراه با تخفیف: ۱۵۶۶۰۰ تومان
@tarjomaanweb
🔸 مصیبتها بر سرم آوار شده؛ مرا با فلسفه چه کار؟
«فلسفه به چه کارت میآید؟ دنبال نان باش که خربزه آب است!». این جمله و جملاتی شبیه به این را بارها شنیدهایم. وقتی در دل طوفانهای سیلآسای مشکلات در حال غرقشدن هستیم و کاری جز دستوپازدن از ما برنمیآید، چرا باید به فلسفه پرداخت؟
وقتی ضعف، ناکامی و پوچی جهان پیرامونمان را فراگرفته، وقتی درد ازدستدادنِ عزیزی ما را درهم میشکند، و وقتی بیعدالتی مانع از دستیافتن به خواستهها و نیازهایمان میشود، چرا باید وقت و انرژیمان را صرف اندیشیدن کنیم؟ فلسفه در این موقعیتها به علم بیحاصلی میمانَد که فقط دیوانهها و اغنیا را به خود جذب میکند.
ازقضا نزدیک به ۲۵۰۰ سال پیش ارسطو گفته بود که فلسفه اشرف علوم است، چون بیکاربردترینِ علوم است. او معتقد بود هر عملی غایتی دارد و در خدمت محققساختنِ چیزی است، بهجز کار فلسفی که هیچ غایتی جز خودش ندارد و ازاینرو در خدمت چیزی قرار نمیگیرد؛ پس نباید دامن فلسفه را به مسائل پیشپاافتادۀ روزمره آلوده کنیم.
در طول تاریخ اندیشه نیز فیلسوفان همیشه در معرض این اتهام بودهاند که کار مفیدی نمیکنند و تلاشهایشان اثری واقعی و ملموس برروی زندگی بشر ندارد: «چند هزار سال است که فیلسوفان هیچ سنگی از جلوی پای بشر برنداشتهاند». و گاهی این اتهام در بیان خود فیلسوفان نیز آشکار میشد، همچون مارکس که گفت «فیلسوفان تاکنون جهان را تفسیر کردهاند؛ اکنون زمان تغییردادن آن است».
اما در نظریههای بسیاری فیلسوفان، انسان موجودی غایتمند است و هیچ کاری را بدون داشتن مطلوب و مقصود انجام نمیدهد. پس باید پرسید که انسان چرا بهدنبال مسائل فلسفی میرود؟ در کندوکاوِ مسائل فلسفی چه منفعتی برای بشر نهفته است؟ آیا پرداختن به فلسفه صرفاً از سر تفنن و بیکاری یا فخرفروشی است؟
برای پاسخ به این سؤال، میتوان دوباره به آغازگاهها برگشت؛ سقراط، پدر فلسفۀ غرب، هرگز اندیشههای فلسفیاش را روی کاغذ نیاورد. فلسفه و پرسشهای فلسفی چنان با زندگی او درآمیخته بود که ممکن بود هرگاه رهگذری را در خیابان به پرسش بگیرد و به بحثهای فلسفی دربارۀ معنای عدالت و زیبایی و رنج بپردازد.
اگر تاریخ اندیشهها را از زاویۀ درآمیختگی آنها با زندگی روزمرۀ متفکران نظاره کنیم، خواهیم دید که ازقضا فلسفهورزی آنها نه کاری بیهدف و بیمقصود، که پاسخی جدی، عمیق و ناگزیر به دشواریها، یأسها، بحرانها و مسائل عمیق زندگی آنها و همنسلانشان بوده است.
کِیرن ستیا نیز یکی از همین فیلسوفهاست. او معتقد است که فلسفه باید به کاری بیاید، و مهمترین کاری که از آن ساخته است این است که به ما کمک کند به دشواریهای زندگی فکر کنیم، و درستدیدنِ مصیبتها خود بخشی از راهحل است. سِتیا در زمان پریشانحالی دست به قلم برد و کتابی نوشت تا بتواند با معضلات شخصیاش کنار بیاید: «زندگی دشوار است».
از نگاه ستیا، هرچقدر هم که خودمان را از پرسشهای فلسفی دور نگه داریم، بههرحال در برههای از زندگی با این دشواریها مواجه میشویم. بههرحال در یکی از ایستگاههای زندگی با ضعف، تنهایی، سوگ، شکست، بیعدالتی و پوچی روبهرویمان سبز خواهند شد. و بههرحال به معنای اینها و به معنای امید به زندگی خواهیم اندیشید.
ستیا، بهعنوان فیلسوف اخلاق، معتقد است که جایگاه اصلی پرداختن به فلسفه همین ایستگاههاست. در همین نقاط عطف زندگی است که باید به فلسفه پرداخت و با کمک آن پیوند عمیقتری با زندگی برقرار کرد، البته فلسفهای که در بوتۀ تجربۀ اخلاقی آزموده شده باشد.
ستیا میگوید همچنان ممکن است فلسفه ای وجود داشته باشد که از زندگیِ خود فرد سخن بگوید، ولو اینکه بر استدلالها و آزمایشهای ذهنی، بر نظریهها و تمایزهای فلسفی متکی باشد.
چنین فلسفهای مرز میان استدلالورزی، جستار شخصی و تجربهٔ زیسته را کمرنگ میکند. چنین فلسفهای ما را به معنای اصیل و سقراطیِ «فلسفه»، یعنی خرددوستی، و فلسفه بهعنوان شیوهٔ زندگی بازمیگرداند.
🔺 کتاب «زندگی دشوار است» را میتوانید از کتابفروشیهای سراسر کشور تهیه کنید. همچنین میتوانید به فروشگاه اینترنتی ترجمان رفته و، پس از مطالعۀ بخشهایی از کتاب، آن را با تخفیف خریداری کنید.
🔗 لینک خرید کتاب:
https://B2n.ir/qg6961
🔸 زندگی دشوار است: چه کمکی از دست فلسفه برمیآید؟
✍🏻 نوشتۀ کِیرن سِتیا
✍🏻 ترجمۀ حامد قدیری
📚 ۲۰۸ صفحه؛ رقعی؛ جلد نرم؛ قیمت: ۲۳۹۰۰۰ تومان
@tarjomaanweb
«فلسفه به چه کارت میآید؟ دنبال نان باش که خربزه آب است!». این جمله و جملاتی شبیه به این را بارها شنیدهایم. وقتی در دل طوفانهای سیلآسای مشکلات در حال غرقشدن هستیم و کاری جز دستوپازدن از ما برنمیآید، چرا باید به فلسفه پرداخت؟
وقتی ضعف، ناکامی و پوچی جهان پیرامونمان را فراگرفته، وقتی درد ازدستدادنِ عزیزی ما را درهم میشکند، و وقتی بیعدالتی مانع از دستیافتن به خواستهها و نیازهایمان میشود، چرا باید وقت و انرژیمان را صرف اندیشیدن کنیم؟ فلسفه در این موقعیتها به علم بیحاصلی میمانَد که فقط دیوانهها و اغنیا را به خود جذب میکند.
ازقضا نزدیک به ۲۵۰۰ سال پیش ارسطو گفته بود که فلسفه اشرف علوم است، چون بیکاربردترینِ علوم است. او معتقد بود هر عملی غایتی دارد و در خدمت محققساختنِ چیزی است، بهجز کار فلسفی که هیچ غایتی جز خودش ندارد و ازاینرو در خدمت چیزی قرار نمیگیرد؛ پس نباید دامن فلسفه را به مسائل پیشپاافتادۀ روزمره آلوده کنیم.
در طول تاریخ اندیشه نیز فیلسوفان همیشه در معرض این اتهام بودهاند که کار مفیدی نمیکنند و تلاشهایشان اثری واقعی و ملموس برروی زندگی بشر ندارد: «چند هزار سال است که فیلسوفان هیچ سنگی از جلوی پای بشر برنداشتهاند». و گاهی این اتهام در بیان خود فیلسوفان نیز آشکار میشد، همچون مارکس که گفت «فیلسوفان تاکنون جهان را تفسیر کردهاند؛ اکنون زمان تغییردادن آن است».
اما در نظریههای بسیاری فیلسوفان، انسان موجودی غایتمند است و هیچ کاری را بدون داشتن مطلوب و مقصود انجام نمیدهد. پس باید پرسید که انسان چرا بهدنبال مسائل فلسفی میرود؟ در کندوکاوِ مسائل فلسفی چه منفعتی برای بشر نهفته است؟ آیا پرداختن به فلسفه صرفاً از سر تفنن و بیکاری یا فخرفروشی است؟
برای پاسخ به این سؤال، میتوان دوباره به آغازگاهها برگشت؛ سقراط، پدر فلسفۀ غرب، هرگز اندیشههای فلسفیاش را روی کاغذ نیاورد. فلسفه و پرسشهای فلسفی چنان با زندگی او درآمیخته بود که ممکن بود هرگاه رهگذری را در خیابان به پرسش بگیرد و به بحثهای فلسفی دربارۀ معنای عدالت و زیبایی و رنج بپردازد.
اگر تاریخ اندیشهها را از زاویۀ درآمیختگی آنها با زندگی روزمرۀ متفکران نظاره کنیم، خواهیم دید که ازقضا فلسفهورزی آنها نه کاری بیهدف و بیمقصود، که پاسخی جدی، عمیق و ناگزیر به دشواریها، یأسها، بحرانها و مسائل عمیق زندگی آنها و همنسلانشان بوده است.
کِیرن ستیا نیز یکی از همین فیلسوفهاست. او معتقد است که فلسفه باید به کاری بیاید، و مهمترین کاری که از آن ساخته است این است که به ما کمک کند به دشواریهای زندگی فکر کنیم، و درستدیدنِ مصیبتها خود بخشی از راهحل است. سِتیا در زمان پریشانحالی دست به قلم برد و کتابی نوشت تا بتواند با معضلات شخصیاش کنار بیاید: «زندگی دشوار است».
از نگاه ستیا، هرچقدر هم که خودمان را از پرسشهای فلسفی دور نگه داریم، بههرحال در برههای از زندگی با این دشواریها مواجه میشویم. بههرحال در یکی از ایستگاههای زندگی با ضعف، تنهایی، سوگ، شکست، بیعدالتی و پوچی روبهرویمان سبز خواهند شد. و بههرحال به معنای اینها و به معنای امید به زندگی خواهیم اندیشید.
ستیا، بهعنوان فیلسوف اخلاق، معتقد است که جایگاه اصلی پرداختن به فلسفه همین ایستگاههاست. در همین نقاط عطف زندگی است که باید به فلسفه پرداخت و با کمک آن پیوند عمیقتری با زندگی برقرار کرد، البته فلسفهای که در بوتۀ تجربۀ اخلاقی آزموده شده باشد.
ستیا میگوید همچنان ممکن است فلسفه ای وجود داشته باشد که از زندگیِ خود فرد سخن بگوید، ولو اینکه بر استدلالها و آزمایشهای ذهنی، بر نظریهها و تمایزهای فلسفی متکی باشد.
چنین فلسفهای مرز میان استدلالورزی، جستار شخصی و تجربهٔ زیسته را کمرنگ میکند. چنین فلسفهای ما را به معنای اصیل و سقراطیِ «فلسفه»، یعنی خرددوستی، و فلسفه بهعنوان شیوهٔ زندگی بازمیگرداند.
🔺 کتاب «زندگی دشوار است» را میتوانید از کتابفروشیهای سراسر کشور تهیه کنید. همچنین میتوانید به فروشگاه اینترنتی ترجمان رفته و، پس از مطالعۀ بخشهایی از کتاب، آن را با تخفیف خریداری کنید.
🔗 لینک خرید کتاب:
https://B2n.ir/qg6961
🔸 زندگی دشوار است: چه کمکی از دست فلسفه برمیآید؟
✍🏻 نوشتۀ کِیرن سِتیا
✍🏻 ترجمۀ حامد قدیری
📚 ۲۰۸ صفحه؛ رقعی؛ جلد نرم؛ قیمت: ۲۳۹۰۰۰ تومان
@tarjomaanweb
🔸 «وظیفهات را دریاب، نه آنچه دلخواه توست!»
🔹 صدایی که از پشت بوتهها به گوش کارل یونگ رسید و زندگیاش را متحول کرد
کارل یونگ در خاطراتش روایت میکند که روزی پشت بوتههای حیاط خانهشان در سوئیس پنهان شده بود. یونگِ نوجوان، که در آینده قرار بود پیشگام رواندرمانی شود، شش ماه بود به بهانۀ غشهای ناگهانی و پیاپی از مدرسه فرار میکرد. این غشها ظاهراً ارتباطی به ترس شدیدش از کلاسهای ریاضی داشت.
تا چند ماه از این تعطیلی لذت میبرد: «آزاد بودم، میتوانستم ساعتها رؤیاپردازی کنم، هرجا دلم خواست بروم، چه جنگل، چه کنار آب، میتوانستم نقاشی کنم». اما اخیراً حس میکرد که با ماندن در خانه یکجورهایی از زندگی اجتناب میکند. «حس میکردم دارم از خودم میگریزم». از پشت بوتهها، صدای دوست پدرش را تشخیص داد: «حال پسرت چطور است؟».
پدر گفت «دکترها دیگر نمیدانند مشکلش چیست. میگویند ممکن است صرع باشد. اگر لاعلاج باشد، چه به روزش میآید؟ همان داروندار اندکم هم به باد رفت. حالا اگر پسرم نتواند کار کند و درآمد داشته باشد، چه به روزش میآید؟».
یونگ مینویسد «برق از سر من پرید. ناگهان با واقعیت روبهرو شدم. با خودم فکر کردم پس باید دستبهکار شوم!». یواشکی از آنجا دور شد و به اتاق پدر رفت، کتاب گرامر لاتین را برداشت و با تمرکزی بیسابقه شروع به مطالعه کرد. غشها بهمرور کمتر و کمتر و سرانجام محو شدند. گویی آن گفتوگوی تصادفی دارویی بود که پزشکان تجویز نکرده بودند.
یونگ در آن لحظه فهمید که ادامۀ تحصیل «وظیفۀ اصلی زندگی» اوست. شخصیتش در بوتۀ آزمایش بود و فهمید که اگر قرار است در این زندگی به جایی برسد، بهجای اجتناب از آن، وقتش رسیده دستبهکار شود.
وقتی بین فشارهای بیرونی و رؤیاهای خودتان مردد باشید، یا وقتی به هر دلیلی ندانید باید چه کار کنید، با سؤالی مهم روبهرو میشوید: وظیفهام در این مقطع از زندگی چیست؟ کاری نداشته باشید که خودتان چه میخواهید. دقت کنید که زندگی چه میخواهد.
شاید از حکایت یونگ این برداشت اشتباه را بکنیم که تسلیم فشار والدینش شده یا سرانجام خریدار این پیام جامعه شده که «سخت کوشی همیشه فضیلت است». اما منظور یونگیها از وظیفه در زندگی این نیست. وظیفۀ ما در زندگی، بنا بر تعریف، چیزی است که زندگیِ خودمان از ما میخواهد، پس شاید با انتظارات والدین یا آرمانهای جامعه همسو باشد و شاید هم نباشد.
لحظۀ الهام یونگ ازقضا او را به سمتوسویی برد که پدرش هم برای او میخواست. اما گاهی هم برعکس است؛ پیشگرفتن وظیفهمان در زندگی شاید مستلزم مقاومت دربرابر انتظارات باشد. گاهی آنچه لازم است اهتمام به تحصیل نیست؛ چه بسا ترکتحصیل باشد.
@tarjomaanweb👇
🔹 صدایی که از پشت بوتهها به گوش کارل یونگ رسید و زندگیاش را متحول کرد
کارل یونگ در خاطراتش روایت میکند که روزی پشت بوتههای حیاط خانهشان در سوئیس پنهان شده بود. یونگِ نوجوان، که در آینده قرار بود پیشگام رواندرمانی شود، شش ماه بود به بهانۀ غشهای ناگهانی و پیاپی از مدرسه فرار میکرد. این غشها ظاهراً ارتباطی به ترس شدیدش از کلاسهای ریاضی داشت.
تا چند ماه از این تعطیلی لذت میبرد: «آزاد بودم، میتوانستم ساعتها رؤیاپردازی کنم، هرجا دلم خواست بروم، چه جنگل، چه کنار آب، میتوانستم نقاشی کنم». اما اخیراً حس میکرد که با ماندن در خانه یکجورهایی از زندگی اجتناب میکند. «حس میکردم دارم از خودم میگریزم». از پشت بوتهها، صدای دوست پدرش را تشخیص داد: «حال پسرت چطور است؟».
پدر گفت «دکترها دیگر نمیدانند مشکلش چیست. میگویند ممکن است صرع باشد. اگر لاعلاج باشد، چه به روزش میآید؟ همان داروندار اندکم هم به باد رفت. حالا اگر پسرم نتواند کار کند و درآمد داشته باشد، چه به روزش میآید؟».
یونگ مینویسد «برق از سر من پرید. ناگهان با واقعیت روبهرو شدم. با خودم فکر کردم پس باید دستبهکار شوم!». یواشکی از آنجا دور شد و به اتاق پدر رفت، کتاب گرامر لاتین را برداشت و با تمرکزی بیسابقه شروع به مطالعه کرد. غشها بهمرور کمتر و کمتر و سرانجام محو شدند. گویی آن گفتوگوی تصادفی دارویی بود که پزشکان تجویز نکرده بودند.
یونگ در آن لحظه فهمید که ادامۀ تحصیل «وظیفۀ اصلی زندگی» اوست. شخصیتش در بوتۀ آزمایش بود و فهمید که اگر قرار است در این زندگی به جایی برسد، بهجای اجتناب از آن، وقتش رسیده دستبهکار شود.
وقتی بین فشارهای بیرونی و رؤیاهای خودتان مردد باشید، یا وقتی به هر دلیلی ندانید باید چه کار کنید، با سؤالی مهم روبهرو میشوید: وظیفهام در این مقطع از زندگی چیست؟ کاری نداشته باشید که خودتان چه میخواهید. دقت کنید که زندگی چه میخواهد.
شاید از حکایت یونگ این برداشت اشتباه را بکنیم که تسلیم فشار والدینش شده یا سرانجام خریدار این پیام جامعه شده که «سخت کوشی همیشه فضیلت است». اما منظور یونگیها از وظیفه در زندگی این نیست. وظیفۀ ما در زندگی، بنا بر تعریف، چیزی است که زندگیِ خودمان از ما میخواهد، پس شاید با انتظارات والدین یا آرمانهای جامعه همسو باشد و شاید هم نباشد.
لحظۀ الهام یونگ ازقضا او را به سمتوسویی برد که پدرش هم برای او میخواست. اما گاهی هم برعکس است؛ پیشگرفتن وظیفهمان در زندگی شاید مستلزم مقاومت دربرابر انتظارات باشد. گاهی آنچه لازم است اهتمام به تحصیل نیست؛ چه بسا ترکتحصیل باشد.
@tarjomaanweb👇
.
جیمز هالیس، از دیگر رواندرمانگران یونگی، میگوید وظیفه فعالیتی است که ما را «بزرگ» میکند، نه فعالیتی که آناً به ما حس خوشی میدهد. اینجا باید تعارف با خود را کنار گذاشت. شاید وظیفۀ بعضیها در این مقطع از زندگی این باشد که جسورانه از کارشان استعفا دهند یا رابطهای را به پایان برسانند. شاید هم رفتار پیشفرض شما فرار از موقعیتهای دشوار باشد؛ در این صورت شاید وظیفهتان در زندگی این باشد که جسارت به خرج دهید و بمانید.
شاید هم لازم باشد از زندگی کنونیتان فاصله بگیرید و در حوزۀ کمکهای بشردوستانه فعالیت کنید. ولی این امکان هم وجود دارد که وقتی صدایی در ذهنتان میگوید باید در فعالیتهای بشردوستانه مشارکت کنید، شاید این صدا صدای اخلاقیات جامعه باشد که ملکۀ ذهنتان شده، صدایی که خیال میکند بهتر از خودتان میداند چه فایدهای میتوانید به دنیا برسانید (که نمیداند)، و شاید فایدهرسانی شما در طراحی جواهرات یا ترانهنویسی باشد.
وظیفۀ واقعیمان در زندگی آن کاری است که، هرچند دشوار، از پسش بربیاییم. اگر فقط ۵۰ پوند در حساب بانکیتان داشته باشید، وظیفهتان در زندگی این نیست که هزاران پوند تجهیزات فیلمسازی بخرید. اگر دستتنها سه فرزند خردسالتان را بزرگ میکنید، قطعاً وظیفهتان این نیست که هجده ساعت در روز برای یک استارتاپ حوزۀ فناوری کار کنید.
این کمک میکند مفهوم وظیفه در زندگی را از بعضی تعاریف عامهپسند «سرنوشت» یا «رسالت» متمایز کنیم، مفاهیمی که بعضاً این حس را به مردم میدهند که کاری از قبل هست که برای زندگیشان مقدر شده ولی شرایط آن را غیرممکن میکند. قضیۀ وظیفه در زندگی اینطور نیست، چون بنا به تعریف، وظیفه براساس شرایط زندگی ما شکل میگیرد، مایی که مهارتها و شرایط و شخصیت خاصی داریم و در جایگاه مشخصی ایستادهایم.
داستان یونگ به ما یادآوری میکند که گاهی زندگی از مسیرهای غیرمنتظره با ما سخن میگوید. همانطور که تحلیلگران یونگی اشاره میکنند، این لحظات «روحانی» نیستند، بلکه اتصال مجددی به واقعیتهای زمینی زندگی هستند. شنیدن حقیقت، حتی اگر دردناک باشد، میتواند نیرویی درمانگر داشته باشد.
آن روز در سوئیس قرن نوزدهم، نوجوانی که بعدها به یکی از بزرگترین روانکاوان تاریخ تبدیل شد، اولین درس عمیق زندگی را آموخت: گاهی درمان، نه در فرار از واقعیت، که در استقبال از آن است. شاید امروز هم ما نیاز داریم ندای وظیفهمان را بشنویم و از پشت بوتهها بیرون بیاییم.
🔺 آنچه خواندید برگرفتهای است از کتاب «تأملاتی برای انسانهای فانی» نوشتۀ الیور برکمن و با ترجمۀ علیرضا شفیعینسب.
🔺 کتاب «تأملاتی برای انسانهای فانی» را میتوانید از کتابفروشیهای سراسر کشور تهیه کنید. همچنین میتوانید به فروشگاه اینترنتی ترجمان رفته و، پس از مطالعۀ بخشهایی از کتاب، آن را با تخفیف خریداری کنید.
🔗 لینک خرید کتاب:
https://b2n.ir/qz1856
🔸 تأملاتی برای انسانهای فانی: ۲۸ درس برای پذیرش محدودیتها و پرداختن به آنچه اهمیت دارد
✍🏻 نوشتۀ الیور برکمن
✍🏻 ترجمۀ علیرضا شفیعینسب
📚 ۱۸۴ صفحه؛ رقعی؛ جلد نرم؛ قیمت، همراه با تخفیف: ۱۵۶۶۰۰ تومان
@tarjomaanweb
جیمز هالیس، از دیگر رواندرمانگران یونگی، میگوید وظیفه فعالیتی است که ما را «بزرگ» میکند، نه فعالیتی که آناً به ما حس خوشی میدهد. اینجا باید تعارف با خود را کنار گذاشت. شاید وظیفۀ بعضیها در این مقطع از زندگی این باشد که جسورانه از کارشان استعفا دهند یا رابطهای را به پایان برسانند. شاید هم رفتار پیشفرض شما فرار از موقعیتهای دشوار باشد؛ در این صورت شاید وظیفهتان در زندگی این باشد که جسارت به خرج دهید و بمانید.
شاید هم لازم باشد از زندگی کنونیتان فاصله بگیرید و در حوزۀ کمکهای بشردوستانه فعالیت کنید. ولی این امکان هم وجود دارد که وقتی صدایی در ذهنتان میگوید باید در فعالیتهای بشردوستانه مشارکت کنید، شاید این صدا صدای اخلاقیات جامعه باشد که ملکۀ ذهنتان شده، صدایی که خیال میکند بهتر از خودتان میداند چه فایدهای میتوانید به دنیا برسانید (که نمیداند)، و شاید فایدهرسانی شما در طراحی جواهرات یا ترانهنویسی باشد.
وظیفۀ واقعیمان در زندگی آن کاری است که، هرچند دشوار، از پسش بربیاییم. اگر فقط ۵۰ پوند در حساب بانکیتان داشته باشید، وظیفهتان در زندگی این نیست که هزاران پوند تجهیزات فیلمسازی بخرید. اگر دستتنها سه فرزند خردسالتان را بزرگ میکنید، قطعاً وظیفهتان این نیست که هجده ساعت در روز برای یک استارتاپ حوزۀ فناوری کار کنید.
این کمک میکند مفهوم وظیفه در زندگی را از بعضی تعاریف عامهپسند «سرنوشت» یا «رسالت» متمایز کنیم، مفاهیمی که بعضاً این حس را به مردم میدهند که کاری از قبل هست که برای زندگیشان مقدر شده ولی شرایط آن را غیرممکن میکند. قضیۀ وظیفه در زندگی اینطور نیست، چون بنا به تعریف، وظیفه براساس شرایط زندگی ما شکل میگیرد، مایی که مهارتها و شرایط و شخصیت خاصی داریم و در جایگاه مشخصی ایستادهایم.
داستان یونگ به ما یادآوری میکند که گاهی زندگی از مسیرهای غیرمنتظره با ما سخن میگوید. همانطور که تحلیلگران یونگی اشاره میکنند، این لحظات «روحانی» نیستند، بلکه اتصال مجددی به واقعیتهای زمینی زندگی هستند. شنیدن حقیقت، حتی اگر دردناک باشد، میتواند نیرویی درمانگر داشته باشد.
آن روز در سوئیس قرن نوزدهم، نوجوانی که بعدها به یکی از بزرگترین روانکاوان تاریخ تبدیل شد، اولین درس عمیق زندگی را آموخت: گاهی درمان، نه در فرار از واقعیت، که در استقبال از آن است. شاید امروز هم ما نیاز داریم ندای وظیفهمان را بشنویم و از پشت بوتهها بیرون بیاییم.
🔺 آنچه خواندید برگرفتهای است از کتاب «تأملاتی برای انسانهای فانی» نوشتۀ الیور برکمن و با ترجمۀ علیرضا شفیعینسب.
🔺 کتاب «تأملاتی برای انسانهای فانی» را میتوانید از کتابفروشیهای سراسر کشور تهیه کنید. همچنین میتوانید به فروشگاه اینترنتی ترجمان رفته و، پس از مطالعۀ بخشهایی از کتاب، آن را با تخفیف خریداری کنید.
🔗 لینک خرید کتاب:
https://b2n.ir/qz1856
🔸 تأملاتی برای انسانهای فانی: ۲۸ درس برای پذیرش محدودیتها و پرداختن به آنچه اهمیت دارد
✍🏻 نوشتۀ الیور برکمن
✍🏻 ترجمۀ علیرضا شفیعینسب
📚 ۱۸۴ صفحه؛ رقعی؛ جلد نرم؛ قیمت، همراه با تخفیف: ۱۵۶۶۰۰ تومان
@tarjomaanweb
.
🔸 دوروبرم را که نگاه میکنم، طبقطبق رنج میبینم. وقتی این کلمهها را مینوشتم، میلیونها آدم بهخاطر کووید-۱۹ در انزوای اجباری زندگی میکردند؛ خیلیها شغلشان را از دست داده بودند یا از پس پرداخت هزینهها برنمیآمدند؛ عزیزانمان مریض بودند یا در حال مرگ؛ همهگیریِ اندوه به پا بود.
🔹 خوب، ما باید چه کار کنیم؟ وضع بشر هیچ علاجی ندارد. باوجوداین، بعد از بیست سال تدریس و مطالعه در فلسفۀ اخلاق، معتقدم که این فلسفه میتواند کمکمان کند؛ این کتاب توضیح میدهد که چگونه. نباید چشم ببندیم، بلکه باید از نزدیکتر نگاه کنیم. بازکردن چشمها یعنی رودرروشدن با رنج، با ناتوانی، تنهایی، اندوه، ناکامی، بیعدالتی و پوچی.
🔸 آنچه در محنت خود لازم داریم همانا پذیرفتن و بهرسمیتشناختنِ آن است. و این همان انگیزهای است که در پس این کتاب نهفته است. کتابِ حاضر نقشهای است برای راهجستن در قلمرویی ناهموار و کتاب راهنمایی است برای دشواریهای زندگی، از تروماهای شخصی گرفته تا بیعدالتی و پوچی جهان.
🔺 کتاب «زندگی دشوار است» منتشر شد. میتوانید این کتاب را از کتابفروشیهای سراسر کشور تهیه کنید.
🔺 همچنین برای مطالعۀ بخشهایی از کتاب و تهیۀ آن با تخفیف میتوانید به فروشگاه اینترنتی ترجمان بروید.
🔗 لینک خرید کتاب:
https://B2n.ir/qg6961
🔸 زندگی دشوار است: چه کمکی از دست فلسفه برمیآید؟
✍🏻 نوشتۀ کِیرن سِتیا
✍🏻 ترجمۀ حامد قدیری
📚 ۲۰۸ صفحه؛ رقعی؛ جلد نرم؛ قیمت: ۲۳۹۰۰۰ تومان
@tarjomaanweb
🔸 دوروبرم را که نگاه میکنم، طبقطبق رنج میبینم. وقتی این کلمهها را مینوشتم، میلیونها آدم بهخاطر کووید-۱۹ در انزوای اجباری زندگی میکردند؛ خیلیها شغلشان را از دست داده بودند یا از پس پرداخت هزینهها برنمیآمدند؛ عزیزانمان مریض بودند یا در حال مرگ؛ همهگیریِ اندوه به پا بود.
🔹 خوب، ما باید چه کار کنیم؟ وضع بشر هیچ علاجی ندارد. باوجوداین، بعد از بیست سال تدریس و مطالعه در فلسفۀ اخلاق، معتقدم که این فلسفه میتواند کمکمان کند؛ این کتاب توضیح میدهد که چگونه. نباید چشم ببندیم، بلکه باید از نزدیکتر نگاه کنیم. بازکردن چشمها یعنی رودرروشدن با رنج، با ناتوانی، تنهایی، اندوه، ناکامی، بیعدالتی و پوچی.
🔸 آنچه در محنت خود لازم داریم همانا پذیرفتن و بهرسمیتشناختنِ آن است. و این همان انگیزهای است که در پس این کتاب نهفته است. کتابِ حاضر نقشهای است برای راهجستن در قلمرویی ناهموار و کتاب راهنمایی است برای دشواریهای زندگی، از تروماهای شخصی گرفته تا بیعدالتی و پوچی جهان.
🔺 کتاب «زندگی دشوار است» منتشر شد. میتوانید این کتاب را از کتابفروشیهای سراسر کشور تهیه کنید.
🔺 همچنین برای مطالعۀ بخشهایی از کتاب و تهیۀ آن با تخفیف میتوانید به فروشگاه اینترنتی ترجمان بروید.
🔗 لینک خرید کتاب:
https://B2n.ir/qg6961
🔸 زندگی دشوار است: چه کمکی از دست فلسفه برمیآید؟
✍🏻 نوشتۀ کِیرن سِتیا
✍🏻 ترجمۀ حامد قدیری
📚 ۲۰۸ صفحه؛ رقعی؛ جلد نرم؛ قیمت: ۲۳۹۰۰۰ تومان
@tarjomaanweb
🎯 مهمترین کسبوکار «ملت استارتآپ» مرگ است
— خشونت دولتی در اسرائیل چطور به چشمانداز اقتصادی نفوذ کرد؟
🔴 در دهۀ گذشته، اسرائیل وسیعاً از اصطلاح «ملت استارتآپ» در توصیف جامعۀ خود استفاده کرده است. این تعبیر بعد از آن رایج شد که دو روزنامهنگار اسرائیلی، در سال ۲۰۰۹، کتابی با عنوان «ملت استارتآپ: داستان معجزۀ اقتصاد اسرائیل» منتشر کردند که نشان میداد اسرائیل نسبت به جمعیتش، دارای بیشترین استارتآپهای جهان است.
🔴 «ملت استارتآپ» تصویری از جامعهای پیشرفته، شایستهسالار، پررونق و مبتنی بر بازار آزاد ارائه میدهد که بیرون از جغرافیای غرب، همچون نوعی استثنا یا «معجزه» محقق شده است. باوجوداین، اسطورۀ ملت استارتآپ، نیمۀ تاریکی دارد که کمتر به آن اشاره میشود.
🔴 آنتونی لووینستاین، در کتاب خود «آزمایشگاه فلسطین» شرح میدهد که مهمترین محصول ملت استارتآپ، انواع و اقسام نوآوریها در کشتن، جاسوسی، نظارت و طرد است. اگر استارتآپهای جهان برای حفظ ظاهر هم که شده است، وعده میدهند که دنیا را به جای بهتری برای زندگی تبدیل خواهند کرد، کسبوکار ملت استارتآپ، آشکارا، مرگ است.
🔴 استارتآپهای اسرائیلی، در چشمانداز دنیایی که به شکل روزافزونی نابرابر و ناامن میشود، همان چیزهایی را «تجاریسازی» میکنند که دولت اسرائیل از قدیم دنبال کرده است: نظارت و کنترل سهمگینتر با بدافزارها و پهپادهای جاسوسی، جداسازی و مطرودسازی با سیستمهای پایش و نظارت و ترورهای مؤثرتر.
🔴 بنیامین کرستین، روزنامهنگار اسرائیلی، مینویسد: اقتصاد استارتآپی اسرائیل چنان دولتی و نظامی است که میتوان آن را شاخهای از ارتش به حساب آورد. بنابراین جای شگفتی ندارد که اگر در ارتش خدمت نکرده باشید، تقریباً امکان ندارد بتوانید استارتآپ خودتان را تأسیس کنید یا شغلی ردهبالا در این اقتصاد به دست آورید.
🔴 کرستین میگوید اسطورۀ «ملت استارتآپ» برای جامعۀ اسرائیل نیز تبعاتی جدی داشته است. با پذیرفتنِ روحیۀ افراطی نولیبرال در دهۀ گذشته، اسرائیل یکی از نابرابرترین کشورهای دنیا شده است. طوری که شهرهای اسرائیل، از شدت گرانی، برای بسیاری از یهودیان، از سرزمین موعود به مناطقی سکونتناپذیر تبدیل شدهاند.
🔴 ایدۀ «ملت استارتآپ» قشر کوچکی از ثروتمندان را در اسرائیل به وجود آورده است که پیوندهایی مستحکم با پروژههای نظامی و امپریالیستی دولت دارند و انبوهی از مطرودان را که به پیشرفتهترین روشهای موجود کنترل و طرد میشوند. به تعبیر کریستین، این مسیری نیست که به آیندهای پایدار و تابآور منجر شود.
📌 در این گزارش از مطالب این منابع استفاده گردیده است: «آزمایشگاه فلسطین: چطور اسرائیل فناوری اشغال را به سراسر جهان صادر میکند» (The Palestine Laboratory: How Israel Exports the Technology of Occupation around the World) نوشتۀ آنتونی لووینستاین؛ «اسطوره ملت استارت آپ و ناخوشیهای آن» (The Startup Nation myth and its discontents) نوشتۀ بنجامین کریستن در صفحۀ سابستک «No Delusions, No Despair».
@tarjomaanweb
— خشونت دولتی در اسرائیل چطور به چشمانداز اقتصادی نفوذ کرد؟
🔴 در دهۀ گذشته، اسرائیل وسیعاً از اصطلاح «ملت استارتآپ» در توصیف جامعۀ خود استفاده کرده است. این تعبیر بعد از آن رایج شد که دو روزنامهنگار اسرائیلی، در سال ۲۰۰۹، کتابی با عنوان «ملت استارتآپ: داستان معجزۀ اقتصاد اسرائیل» منتشر کردند که نشان میداد اسرائیل نسبت به جمعیتش، دارای بیشترین استارتآپهای جهان است.
🔴 «ملت استارتآپ» تصویری از جامعهای پیشرفته، شایستهسالار، پررونق و مبتنی بر بازار آزاد ارائه میدهد که بیرون از جغرافیای غرب، همچون نوعی استثنا یا «معجزه» محقق شده است. باوجوداین، اسطورۀ ملت استارتآپ، نیمۀ تاریکی دارد که کمتر به آن اشاره میشود.
🔴 آنتونی لووینستاین، در کتاب خود «آزمایشگاه فلسطین» شرح میدهد که مهمترین محصول ملت استارتآپ، انواع و اقسام نوآوریها در کشتن، جاسوسی، نظارت و طرد است. اگر استارتآپهای جهان برای حفظ ظاهر هم که شده است، وعده میدهند که دنیا را به جای بهتری برای زندگی تبدیل خواهند کرد، کسبوکار ملت استارتآپ، آشکارا، مرگ است.
🔴 استارتآپهای اسرائیلی، در چشمانداز دنیایی که به شکل روزافزونی نابرابر و ناامن میشود، همان چیزهایی را «تجاریسازی» میکنند که دولت اسرائیل از قدیم دنبال کرده است: نظارت و کنترل سهمگینتر با بدافزارها و پهپادهای جاسوسی، جداسازی و مطرودسازی با سیستمهای پایش و نظارت و ترورهای مؤثرتر.
🔴 بنیامین کرستین، روزنامهنگار اسرائیلی، مینویسد: اقتصاد استارتآپی اسرائیل چنان دولتی و نظامی است که میتوان آن را شاخهای از ارتش به حساب آورد. بنابراین جای شگفتی ندارد که اگر در ارتش خدمت نکرده باشید، تقریباً امکان ندارد بتوانید استارتآپ خودتان را تأسیس کنید یا شغلی ردهبالا در این اقتصاد به دست آورید.
🔴 کرستین میگوید اسطورۀ «ملت استارتآپ» برای جامعۀ اسرائیل نیز تبعاتی جدی داشته است. با پذیرفتنِ روحیۀ افراطی نولیبرال در دهۀ گذشته، اسرائیل یکی از نابرابرترین کشورهای دنیا شده است. طوری که شهرهای اسرائیل، از شدت گرانی، برای بسیاری از یهودیان، از سرزمین موعود به مناطقی سکونتناپذیر تبدیل شدهاند.
🔴 ایدۀ «ملت استارتآپ» قشر کوچکی از ثروتمندان را در اسرائیل به وجود آورده است که پیوندهایی مستحکم با پروژههای نظامی و امپریالیستی دولت دارند و انبوهی از مطرودان را که به پیشرفتهترین روشهای موجود کنترل و طرد میشوند. به تعبیر کریستین، این مسیری نیست که به آیندهای پایدار و تابآور منجر شود.
📌 در این گزارش از مطالب این منابع استفاده گردیده است: «آزمایشگاه فلسطین: چطور اسرائیل فناوری اشغال را به سراسر جهان صادر میکند» (The Palestine Laboratory: How Israel Exports the Technology of Occupation around the World) نوشتۀ آنتونی لووینستاین؛ «اسطوره ملت استارت آپ و ناخوشیهای آن» (The Startup Nation myth and its discontents) نوشتۀ بنجامین کریستن در صفحۀ سابستک «No Delusions, No Despair».
@tarjomaanweb