Telegram Web
کتابفروشی رزا📕🌸
رزا بیا معرفی کنن 😭❤️
خب حالا جدی جدی بریم سراغ معرفی اصلی😁
نمی‌دونم چی شد که این‌قدر همه‌چی از کنترل خارج شد.راستش... شاید هم می‌دونستم. شاید خودم انتخاب کردم چشم‌هام رو ببندم.
اسم من ادیت هوپه. نویسنده‌ م.
نه از اون نویسنده‌هایی که اسمشون رو همه جا می‌بینی. من عاشق نوشتن رمان‌های عاشقانه‌م. قصه‌هایی که توشون همه‌چی بالاخره درست می‌شه. آدم‌ها به هم می‌رسن. همه چیز معنی پیدا می‌کنه.
ولی حالا، انگار دارم توی یه قصه‌ای زندگی می‌کنم که هیچ‌کس نمی‌دونه تهش چی می‌شه. حتی خودم !
بعد از اون اتفاقِ از دید دوستام هولناک که ترجیح می‌دم راجع بهش چیزی نگم، بهم گفتن بهتره یه مدت از لندن دور شم.
دوستام، یا شاید بهتره بگم آشنایان نگران برام این سفر رو برنامه‌ریزی کردن.

یه جور تبعید محترمانه !!!
یه بلیت فرستادن، با آدرس یه هتل آروم توی سوئیس.
هتل دولاک.
جایی دور از همه‌چیز. یه هتل مجلل، بی روح اما خوشنام با بنایی سنتی و ساکت کنار یه دریاچه‌ی مه‌گرفته. که معمولا میزبان آدمهای محترم، آینده نگر، ثروتمند، متواضع که معمولا براشون خوشایند تره دیده نشن بود.
وقتی رسیدم، همه‌چی عجیب ساکت بود.
نه صدای خنده، نه موسیقی، فقط صدای دریاچه و قدم‌های سنگین مهمونایی که خودشون رو پشت ظاهر شیک و خونسردشون قایم کرده بودن.
توی هتل، مهمون‌هایی بودن که انگار خودشونم نمی‌دونستن چرا اونجان.
خانم پیوسی، زنی پر سر و صدا که مدام در حال نصیحت کردنه، ولی هیچ‌کس جدی نمی‌گیرتش.
مونیکا، زنی جوان با ظاهری زیبا اما چشم‌هایی خسته و خالی.
و البته آقای نوئل، مردی با لبخندهای حساب‌شده و نگاه‌هایی که انگار همیشه یه قدم جلوتر از بقیه‌ست.


ولی مهم‌تر از همه، سکوت بود.
هتلی که قرار بود محل استراحت باشه، حالا شده بود یه آینه. هر گوشه‌اش با آدم هاش، انگار یه چیزی از خودم رو بهم نشون می‌داد.
فکر می‌کردم اینجا فقط برای فرار اومدم.
ولی انگار این سکوت داشت منو وادار می‌کرد ببینم چی از دست دادم، یا اصلاً چی می‌خوام.
داشتم سعی می‌کردم بین چیزی که جامعه ازم می‌خواست و چیزی که واقعاً خودم بودم، یه راهی پیدا کنم....
همیشه زندگی‌م پر بود از سازش. سکوت کردن. نادیده گرفتن خودم برای راحتی بقیه.
ولی شاید وقتش رسیده بود صدامو پیدا کنم. بفهمم بدون قصه‌های بقیه، خودم چی می‌خوام بنویسم.
بواسطه شغلم همیشه عاشق پایان‌های خوش عاشقانه بودم.ولی حالا توی این هتل، دارم فکر می‌کنم شاید بعضی داستان‌ها پایان خوش و عاشقانه ندارن.مثل زندگی خودم !
شاید فقط باید قبول کنی که یه‌جایی باید وایستی و خودت رو، همون‌جوری که هستی، ببینی. بدون آرایش. بدون توجیه.
و از خودت بپرسی:
"می‌خوای به قصه‌ای که بقیه برات نوشتن برگردی؟ یا بالاخره وقتشه خودت یه چیز تازه بنویسی؟"
هتل دولاک🏢🪙
قراره با این کتاب همراه نویسنده ای بشیم که زندگی رو واقعی توصیف می‌کنه عشق رو به زبان ساده و زیبا می‌گه به طوری که دیدتون نسبت به همه چی عوض میشه


موجودی کتاب خیلی محدوده
ژانر:عاشقانه-ادبیات انگلیس
۱۷۰صفحه
۱۰۹تومان

@time_of_study📙

براى خريد كتاب پيام دهيد
@Rosa_bookstore_admin
2025/07/13 15:15:08
Back to Top
HTML Embed Code: