کتابفروشی رزا📕🌸
رزا لو مورلند رو بپیچ من ببرم 😁😂
جوری که همه از روز اول رو لو کراش زدین »»»😍😂
ببین کافیه با شخصیتش تو کتاب آشنا بشی تا ببینی چقدر جذاب و خاصه
یعنی قراره با هر حرکتش قند تو دلت آب شه
ببین کافیه با شخصیتش تو کتاب آشنا بشی تا ببینی چقدر جذاب و خاصه
یعنی قراره با هر حرکتش قند تو دلت آب شه
کتابفروشی رزا📕🌸
جوری که همه از روز اول رو لو کراش زدین »»»😍😂 ببین کافیه با شخصیتش تو کتاب آشنا بشی تا ببینی چقدر جذاب و خاصه یعنی قراره با هر حرکتش قند تو دلت آب شه
بالاخره اونروز فرا رسید
روز که ی بار دیگ داشتم خودمو به ی قدمی مرگ میرسوندم ...
روز عروسی من با ی گرگینه آلفا...
روز که ی بار دیگ داشتم خودمو به ی قدمی مرگ میرسوندم ...
روز عروسی من با ی گرگینه آلفا...
کتابفروشی رزا📕🌸
Photo
بردارم بهم میگفت حتی ی روزم نمیتونم بین اونا دووم بیارم
اما برای من اهمیتی نداشت
منم اهداف خودمو داشتم
پدرم فقط به اتحاد اهمیت میداد و نه چیز دیگه ای ...
البته همه خون آشام ها اینطورین ،به نفع اکثریت اهمیت میدن نه خودشون
اما برای من اهمیتی نداشت
منم اهداف خودمو داشتم
پدرم فقط به اتحاد اهمیت میداد و نه چیز دیگه ای ...
البته همه خون آشام ها اینطورین ،به نفع اکثریت اهمیت میدن نه خودشون
کتابفروشی رزا📕🌸
Photo
قبل از مراسم فقط ی عکس از لو مورلند دیده بودم ...
آلفایی که همه میگفتن خیلی خطرناک و ترسناکه
و من تازمانی که از نزدیک ندیده بودمش نمیدونستم چرا این حرف رو میزدن...
آلفایی که همه میگفتن خیلی خطرناک و ترسناکه
و من تازمانی که از نزدیک ندیده بودمش نمیدونستم چرا این حرف رو میزدن...
کتابفروشی رزا📕🌸
Photo
قد بلند با موهای کوتاه
چشم های سبز نافذ
جوری بزرگ و هیکلی بود که با هر قدم نزدیک شدن بهش ترس تموم وجودمو میگرفت
میتونستم گشاد شدن مردمک چشماش و باز شدن سوراخ های بینیش و بعد گره خوردن ابروهاش رو ببینم
جوری که انگار آماده اس تو کسری از ثانیه بهم حمله کنه
چشم های سبز نافذ
جوری بزرگ و هیکلی بود که با هر قدم نزدیک شدن بهش ترس تموم وجودمو میگرفت
میتونستم گشاد شدن مردمک چشماش و باز شدن سوراخ های بینیش و بعد گره خوردن ابروهاش رو ببینم
جوری که انگار آماده اس تو کسری از ثانیه بهم حمله کنه
کتابفروشی رزا📕🌸
Photo
وقتی کنارش وایستادن بودم میتونستم صدای تپش های قلبش و جریان خونش رو حس کنم ...
تمام نیرومو جمع کردمو بهش گفتم اهمیتی نمیدهم که از من خوشت نیومده!
اما درست همون لحظه بازومو گرفت
ترس توی وجودمو فرا گرفت
سعی کردم خودمو از حصار دستاش بیرون بکشم
اما پاشنه کفشم به یکی از سنگفرش ها گیر کرد و نزدیک بود نقش زمین بشم
تمام نیرومو جمع کردمو بهش گفتم اهمیتی نمیدهم که از من خوشت نیومده!
اما درست همون لحظه بازومو گرفت
ترس توی وجودمو فرا گرفت
سعی کردم خودمو از حصار دستاش بیرون بکشم
اما پاشنه کفشم به یکی از سنگفرش ها گیر کرد و نزدیک بود نقش زمین بشم
کتابفروشی رزا📕🌸
Photo
ولی اون خیلی سریع عمل کرد و کمرمو گرفت
منو به خودش نزدیکی تر کرد و همون لحظه صدای فریاد و تهدید خون آشام ها و گرگینه ها بلند شد ...
انگار در آستانه جنگ خونینی بودیم
جنگی شبیه به جنگ اختر!
منو به خودش نزدیکی تر کرد و همون لحظه صدای فریاد و تهدید خون آشام ها و گرگینه ها بلند شد ...
انگار در آستانه جنگ خونینی بودیم
جنگی شبیه به جنگ اختر!
کتابفروشی رزا📕🌸
Photo
اما لو اهمیتی به این حرف ها نمیداد ...
چندین بار منو رو بو کرد و با حرفی که بهم زد انگار دنیا رو سرم خراب شد ...
اون بهم گفت «تو لعنتی چطور این بو رو میدی؟»
هیچی بدتر از این نیست که شوهرت روز عروسی همچین حرفی رو بهت بزنه!
چندین بار منو رو بو کرد و با حرفی که بهم زد انگار دنیا رو سرم خراب شد ...
اون بهم گفت «تو لعنتی چطور این بو رو میدی؟»
هیچی بدتر از این نیست که شوهرت روز عروسی همچین حرفی رو بهت بزنه!
کتابفروشی رزا📕🌸
Photo
اما همه چیز تموم شد
حالا حلقه ازدواج تودستای منه!
حالا من رسما زن ی آلفا شدم ...
اما قراره چ اتفاقی بی افته؟
آیا میتونم به هدفم برسم؟
میتونم میون گرگینه ها زنده بمونم؟
حالا حلقه ازدواج تودستای منه!
حالا من رسما زن ی آلفا شدم ...
اما قراره چ اتفاقی بی افته؟
آیا میتونم به هدفم برسم؟
میتونم میون گرگینه ها زنده بمونم؟
کتابفروشی رزا📕🌸
Photo
عروس 🩸🥀
نوشته هیزل وود ✍🏻
نشر نون
🩸فانتزی /عاشقانه /خون آشامی /هیجان انگیز
۳۶۳ صفحه/۳۴۹ تومن
چاپ اول و اختصاصی برای شما ✨
@time_of_study📙
براى خريد كتاب پيام دهيد
@Rosa_bookstore_admin
نوشته هیزل وود ✍🏻
نشر نون
🩸فانتزی /عاشقانه /خون آشامی /هیجان انگیز
۳۶۳ صفحه/۳۴۹ تومن
چاپ اول و اختصاصی برای شما ✨
@time_of_study📙
براى خريد كتاب پيام دهيد
@Rosa_bookstore_admin