تو بیست و پنج سالگی مادرش رو به خاطر سرطان از دست میده و اوضاع خوانده اش بدجور بهم ریخت ...
پدرش چند سال پیش فوت شده بود و‌برادر الکلیش ترکشون کرده بود!
حتی شوهرش هم پیشش نموند تو این روزای سخت تکیه گاهی براش باشه

به خاطر همین کار زندگیش دخترش زویی شد....
دختری که حاضر بود برای راحتیش همه چیشو بده
و به همین خاطر پرستار سالمندان شد ...
شغلی که نه تنها حقوق بالایی نداشت بلکه از لحاظ روحی هم خیلی خسته اش میکرد !

اما انگار زندگی هیچ وقت روی خوششو به این خانواده نشون نمی‌ده!
آلیس درگیر بیماری میشه که ممکن دخترش که به شدت بهش وابسته اس رو‌ ترک کنه!
اما آیا زندگی این خانواده می‌تونه به روال عادیش برگرده؟