کتابفروشی رزا📕🌸
Photo
بعد از اشنا شدنم با فلورنس اون شروع کرد از قوانین عجیب خونه بهم گفت قوانینی مثل
حق اینو ندارم سیگار بکشم یا دوش آب گرم بگیرم یا حتیی برای بیرون رفتن باید از اون اجازه بگیرم....
از همه بدتر خونه برق نداشت و شب هارو با نور شمع یا چراغ نفتی باید میگذروندیم‼️
این جا خوده جهنم بود مطمنم وگرنه این قوانین یک عمارت عادی نیست❕💀
حق اینو ندارم سیگار بکشم یا دوش آب گرم بگیرم یا حتیی برای بیرون رفتن باید از اون اجازه بگیرم....
از همه بدتر خونه برق نداشت و شب هارو با نور شمع یا چراغ نفتی باید میگذروندیم‼️
این جا خوده جهنم بود مطمنم وگرنه این قوانین یک عمارت عادی نیست❕💀
❤1
کتابفروشی رزا📕🌸
چرا کتابه جنون مکزیکی انقدر محبوبه؟ به خاطر این دلایل👇🏻😍 ▪️داستان خاصش که توی ژانر ترسناک و گوتیک تکه و کمیابه ▫️امتیاز بالای کتاب+جوایزی که برنده شده ▪️فضاسازی عالی کتاب و سریع پیش رفتن داستانه کتاب ◽️داشتن هدیه های خفن و رایگان و ظاهر زیبای خوده کتاب😻
❌❌❌❌
رزا بوکی های عزیزم✨
امروز آخرین مهلت خرید کتاب ′جنون مکزیکی′ به همراه سه تا هدیه قشنگه رایگانشه🥹
پس تا دیر نشده این مهلتو از دست ندید و این کتابه جذابو ثبت سفارش کنید😍
@time_of_study📙
براى خريد كتاب پيام دهيد
@Rosa_bookstore_admin
رزا بوکی های عزیزم✨
امروز آخرین مهلت خرید کتاب ′جنون مکزیکی′ به همراه سه تا هدیه قشنگه رایگانشه🥹
پس تا دیر نشده این مهلتو از دست ندید و این کتابه جذابو ثبت سفارش کنید😍
@time_of_study📙
براى خريد كتاب پيام دهيد
@Rosa_bookstore_admin
❤1
کتابفروشی رزا📕🌸
بعد از اشنا شدنم با فلورنس اون شروع کرد از قوانین عجیب خونه بهم گفت قوانینی مثل حق اینو ندارم سیگار بکشم یا دوش آب گرم بگیرم یا حتیی برای بیرون رفتن باید از اون اجازه بگیرم.... از همه بدتر خونه برق نداشت و شب هارو با نور شمع یا چراغ نفتی باید میگذروندیم‼️…
وقتی بالاخر کاتالینا رو دیدم بهم گفت که مبتلا به سل شده...
ولی اون اصلا شبیه یک بیماره مبتلا به سل نبود!😶
ولی اون اصلا شبیه یک بیماره مبتلا به سل نبود!😶
❤1
کتابفروشی رزا📕🌸
وقتی بالاخر کاتالینا رو دیدم بهم گفت که مبتلا به سل شده... ولی اون اصلا شبیه یک بیماره مبتلا به سل نبود!😶
فلورنس اجازه مکالمه زیاد با کاتالینارو بهم نمیداد یا حتی نمیزاشت زیاد باهاش تنها بمونم...
حتی اون داروهای عجیبی که به کاتالینا میداد باعث میشد که کاتالینا خواب های عمیق و طولانی مدت داشته باشه 👀
❤1
کتابفروشی رزا📕🌸
Photo
بالاخره سر میز شام با ویرجیل شوهر کاتالینا و پدرش هاوارد دویل اشنا شدم
اما اونا یک خانواده عادی نبودن...
ویرجیل مردی قد بلند بود با چشم های بی روحِ آبی و موهای روشن آدمه کم حرفی بود همین باعث شده بود اون خیلی مرموز به نظر بیاد....
کتابفروشی رزا📕🌸
Photo
هاوارد دویل پیرمرد فرتوت و شکسته ای بود
مشخص بود که ی پاش لبه گوره.
ولی رفتار و نگاهای عجیبش باعث میشد نتونم به چشم یک آدم عادی بهش نگاه کنم👀
مشخص بود که ی پاش لبه گوره.
ولی رفتار و نگاهای عجیبش باعث میشد نتونم به چشم یک آدم عادی بهش نگاه کنم👀
کتابفروشی رزا📕🌸
Photo
حواستون هست دیگه که این کتاب خفن رو همراه هدیه هاش فقط فقط با قیمت:
♨️۴۹۰تومان
♨️۳۳۶صفحه
رو فقطط تا همین امروز میتونید ثبت سفارش کنید پس تا دیر نشده عجله کنید🥹
@time_of_study📙
براى خريد كتاب پيام دهيد
@Rosa_bookstore_admin
♨️۴۹۰تومان
♨️۳۳۶صفحه
رو فقطط تا همین امروز میتونید ثبت سفارش کنید پس تا دیر نشده عجله کنید🥹
@time_of_study📙
براى خريد كتاب پيام دهيد
@Rosa_bookstore_admin
کتابفروشی رزا📕🌸
هاوارد دویل پیرمرد فرتوت و شکسته ای بود مشخص بود که ی پاش لبه گوره. ولی رفتار و نگاهای عجیبش باعث میشد نتونم به چشم یک آدم عادی بهش نگاه کنم👀
عمارتی که دیواراش قارچ و کپک زده بود و آدم های خونه با غریبه ها هیچوقت ارتباط خوبی نداشتن و به هیچ غریبه ای اجازه ورود به عمارت رو نمیدادن
حالا من نوئمی تابوآدا به عنوان یک غریبه پا توی این عمارت گزاشته بودم...
احساس ترس و نا امنی سراسره این عمارت به چشم میخورد🕸️
حالا من نوئمی تابوآدا به عنوان یک غریبه پا توی این عمارت گزاشته بودم...
احساس ترس و نا امنی سراسره این عمارت به چشم میخورد🕸️
❤1
کتابفروشی رزا📕🌸
عمارتی که دیواراش قارچ و کپک زده بود و آدم های خونه با غریبه ها هیچوقت ارتباط خوبی نداشتن و به هیچ غریبه ای اجازه ورود به عمارت رو نمیدادن حالا من نوئمی تابوآدا به عنوان یک غریبه پا توی این عمارت گزاشته بودم... احساس ترس و نا امنی سراسره این عمارت به چشم…
ولی مشکل دقیقا اونجایی بود که خواب های آشفته من از شب اول شروع شد....☠
❤1
کتابفروشی رزا📕🌸
ولی مشکل دقیقا اونجایی بود که خواب های آشفته من از شب اول شروع شد....☠
من خیلی دیر فهمیدم خارج شدن از اینجا غیر ممکنه🚫
❤1
کتابفروشی رزا📕🌸
Photo
من خیلی دیر فهمیدم خانواده دویل ها نفرین شدن....
اونقدر دیر که فهمیدم دیگه راه فراری نیست و من بین اون دیوار های قارچ زده گیر افتاد....👀