🔴عشق و ارادت شهید نیری به امام زمان (عج)
شهید نیری ارتباط خاصی با امام زمان (عج) داشت. یک بار یکی از خواب هایش را داشت تعریف می کرد:
«چند نفر پشت ماشینی سوار شده بودیم. ماشین در جاده ای بسیار خراب و با سرعت زیاد حرکت می کرد و حفاظی هم نداشت که بچه ها آن را محکم بچسبند. سر هر پیچی که می رسیدیم یکی دو نفر از پشت ماشین زمین می افتادند.
یک باره به اطراف خودم نگاه کردم. جز من کسی پشت ماشین نمانده بود. سر پیچ بعدی ماشین آن قدر تند رفت که من هم دستم کنده شد. نزدیک بود از پشت ماشین پرت شوم. در آن لحظه فریاد زدم: «یا صاحب الزمان». در همین حال یک نفر دستم را گرفت و اجازه نداد به زمین بیفتم. من به سلامت توانستم آن گردنه ها را طی کنم.
در همین لحظه از خواب پریدم و فهمیدم باید در سخت ترین شرایط هم دست از دامن امام زمان (عج) برنداریم وگرنه تندباد حوادث همه ما را نابود خواهد کرد.
کتاب عارفانه؛ خاطرات شهید احمدعلی نیری؛ صفحه 36 @tobe94
شهید نیری ارتباط خاصی با امام زمان (عج) داشت. یک بار یکی از خواب هایش را داشت تعریف می کرد:
«چند نفر پشت ماشینی سوار شده بودیم. ماشین در جاده ای بسیار خراب و با سرعت زیاد حرکت می کرد و حفاظی هم نداشت که بچه ها آن را محکم بچسبند. سر هر پیچی که می رسیدیم یکی دو نفر از پشت ماشین زمین می افتادند.
یک باره به اطراف خودم نگاه کردم. جز من کسی پشت ماشین نمانده بود. سر پیچ بعدی ماشین آن قدر تند رفت که من هم دستم کنده شد. نزدیک بود از پشت ماشین پرت شوم. در آن لحظه فریاد زدم: «یا صاحب الزمان». در همین حال یک نفر دستم را گرفت و اجازه نداد به زمین بیفتم. من به سلامت توانستم آن گردنه ها را طی کنم.
در همین لحظه از خواب پریدم و فهمیدم باید در سخت ترین شرایط هم دست از دامن امام زمان (عج) برنداریم وگرنه تندباد حوادث همه ما را نابود خواهد کرد.
کتاب عارفانه؛ خاطرات شهید احمدعلی نیری؛ صفحه 36 @tobe94
❤6👍1
🏴 وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ
و همانا ما پس از تورات در زبور نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به میراث میبرند.
سوره انبیاء/ آیه ۱۰۵
#آیه_گرافی @tobe94
و همانا ما پس از تورات در زبور نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به میراث میبرند.
سوره انبیاء/ آیه ۱۰۵
#آیه_گرافی @tobe94
❤4
⭕️هیچ چیزی مثل شهوتِ جنسی نمیتونه دختر و پسرای امروزی رو به گناه و فساد بکشونه
حتی مذهبیا هم درگیرشن بعضاً
اما اونایی که اهل عبادت و یاد خدا نیستن خیلی راحت تو دام این تلهٔ خطرناک میفتن
تفکر و به کار انداختن عقل تنها راه نجات برای خلاصی از این گناهِ جاهلانهس
از عبادت فاصله نگیرید
ارتباطتون رو با امام زمان قطع نکنید
خلوت و سحر رو از دست ندید
اهل تفکر و تعقل باشید #پیام_کاربران @tobe94
حتی مذهبیا هم درگیرشن بعضاً
اما اونایی که اهل عبادت و یاد خدا نیستن خیلی راحت تو دام این تلهٔ خطرناک میفتن
تفکر و به کار انداختن عقل تنها راه نجات برای خلاصی از این گناهِ جاهلانهس
از عبادت فاصله نگیرید
ارتباطتون رو با امام زمان قطع نکنید
خلوت و سحر رو از دست ندید
اهل تفکر و تعقل باشید #پیام_کاربران @tobe94
❤14
اگر برای فرج امام زمان دعا میکنید نشانهی آن است که هنوز ایمانتان پابرجاست.
آیتالله بهجت(ره)
@tobe94
آیتالله بهجت(ره)
@tobe94
😢9🙏1
اگه میخوای شروع کنی به بهترین ورژن خودت تبدیل بشی این لیست رو بخون :)))
1.یه دفتر بردار صفحه شو به دو قسمت تبدیل کن
2 . تو قسمت اول بنویس «الان کجام»
(از نظر شغل ، روابط ،اهداف )
3. تو صفحه دوم بنویس دوست دارم کجا باشم؟
( شغل و روابط و تحصیلات و..)
4 تو صفحه بعد بنویس برای رسیدن به این اهداف چه کارهایی خیلی مهمه که باید انجام بدم؟
5. سه تا از مهم ترین هاش انتخاب کن
6. اقدام كن
و یادت باشه هیچ کس تو یه شب به قله نرسیده✨
#تو_میتونی @tobe94
1.یه دفتر بردار صفحه شو به دو قسمت تبدیل کن
2 . تو قسمت اول بنویس «الان کجام»
(از نظر شغل ، روابط ،اهداف )
3. تو صفحه دوم بنویس دوست دارم کجا باشم؟
( شغل و روابط و تحصیلات و..)
4 تو صفحه بعد بنویس برای رسیدن به این اهداف چه کارهایی خیلی مهمه که باید انجام بدم؟
5. سه تا از مهم ترین هاش انتخاب کن
6. اقدام كن
و یادت باشه هیچ کس تو یه شب به قله نرسیده✨
#تو_میتونی @tobe94
❤4😢1
آیت الله شوشتری:
از مرحوم علامه طباطبایی پرسیدم آیا امکان ملاقات حضرت ولی عصر (ع) وجود دارد یا خیر!؟ فرمودند: بله، به سه شرط:
۱- تقوای کامل
۲- عشق فراوان
۳- مداومت به خواندن زیارت آل یس💚
@tobe94
از مرحوم علامه طباطبایی پرسیدم آیا امکان ملاقات حضرت ولی عصر (ع) وجود دارد یا خیر!؟ فرمودند: بله، به سه شرط:
۱- تقوای کامل
۲- عشق فراوان
۳- مداومت به خواندن زیارت آل یس💚
@tobe94
👍2
وقایع روز پانزدهم محرم و ماجرای مسلمان شدن راهب مسیحی:ابن زیاد پس از فرستادن سر امام حسین (علیه السلام)، در روز 15 محرم اسراء را با شمر ذی الجوشن و مخفر بن ثعلبه عائذی به شام فرستاد و به دست و پا و گردن مبارک امام سجاد (علیه السلام) زنجیر انداخت و اسراء را سوار بر شتر بی جهاز نمود.
آن شقى، اهل بیت عصمت و طهارت را مانند اسیران کفار، دیار به دیار با ذلت و انکسار طوری که مردم به تماشاى آن ها مىآمدند، به شام آورد.
شیخ عباس قمی در نفس المهموم ص 201 مینویسد: ابنزیاد سر مبارک امام حسین (ع) و اصحاب آن حضرت را به همراه کودکان و زنان آماده و مهیای حرکت به سوی شام نمود و غل به گردن علی بن الحسین(ع) نهاد و آن ها را با مخضر بن ثعلبه عائذی و شمربنذیالجوشن به شام فرستاد،
امام سجاد(ع) با حال بیماری بود و از عراق تا شام با مردم سخنی نگفت.حاملان سرهای شهدا در اولین منزل جهت استراحت بار انداختند، با سر مقدس به بازی و تفریح مشغول شدند و مقداری از شب را به عیش و نوش گذراندند،
به ناگاه دستی از دیوار بیرون آمد و با قلمی آهنین این شعر را با خون نوشت: اَتَرْجُو اُمَّهٌ قَتَلَتْ حُسَیْنا شَفاعَهَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسابِ ؟ آیا گروهی که امام حسین(علیه السلام) را کشتند در روز قیامت امید شفاعت جدش را دارند؟
حاملان سرها بسیار ترسیدند، برخی از آنها برخاستند تا آن دست و قلم را بگیرند که ناگهان ناپدید گشت، وقتی برگشتند دوباره آن دست با جوهر خون آشکار شد و این شعر را نوشت: فَلا وَ الله لَیْسَ لَهُم شَفیع وَ هُمْ یَومَ القیامَه فی الْعَذاب. بخدا سوگند شفاعت کنندهای برای آنها نخواهد بود و آنها روز قیامت در عذاب خواهند بود.
دوباره عدهای خواستند آن دست را بگیرند که باز ناپدید شد، برای بار سوم که برگشتند آن دست با همان شرایط این شعر را نوشت: وَ قَد قتلُو الحُسینَ بحکم جَور وَ خالف خَلفَهُم حکم الکِتاب. امام حسین (علیه السلام) را از روی ظلم و ستم شهید کردند و با این کارشان مخالف قرآن عمل نمودند.
حاملان سر، از غذا خوردن پشیمان شدند و با ترس بسیار آن شب را نخوابیدند، در نیمه شب صدایی به گوش راهب دیر رسید که در آنجا زندگی می کرد. راهب خوب گوش داد: ذکر تسبیح الهی را شنید.
راهب برخاست و سر خود را از پنجره بیرون کرد متوجه شد از نیزهای که کنار دیوار دیر گذاشتهاند نوری عظیم به سوی آسمان افراشته شده و فرشتگان از آسمان گروه گروه فرود میآیند و میگویند: السلام علیک یابن رسول الله ... السلام علیک یا ابا عبدالله.
راهب از دیدن این حالات متعجب شد و ترس او را فرا گرفت. از صومعه خارج شد و میان یاران ابن زیاد رفت و پرسید: بزرگ شما کیست ؟ گفتند: خولی. به نزد خولی رفت و پرسید: این سر کیست ؟
گفت: سر مرد خارجی است (نعوذبالله) که در سرزمین عراق خروج کرد و ابن زیاد او را کشت. راهب گفت: نامش چیست ؟ خولی جواب داد: حسین بن علی بن ابیطالب (علیه السلام).
باز پرسید: نام مادرش چیست ؟ خولی گفت: فاطمه بنت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) راهب با تعجب پرسید: همان محمدی که پیغمبر خودتان است ؟
خولی گفت: آری. راهب فریاد می زد که هلاکت برای شما باد به خاطر کاری که کردید. از آن ها خواهش کرد سر مبارک حسین (علیه السلام) را تا صبح نزد او بگذارند. خولی گفت: نمیتوانیم بدهیم تا نزد یزید بن معاویه ببریم و از او جایزه بگیریم. راهب گفت: جایزه تو چقدر است ؟ خولی پاسخ داد: ده هزار درهم.
راهب گفت که من ده هزار درهم به تو میدهم. خولی هم پذیرفت، درهم را گرفت و سر مطهر را به راهب سپرد، راهب سر مطهر را به مشک خوشبو نمود و آن را روی سجادهاش گذاشت و تمام شب را گریه کرد.
وقتی صبح شد به سر منور عرض کرد: ای سر من، من جز خویشتن، چیزی ندارم ولی شهادت میدهم که معبودی جز خدا نیست، جد تو محمد (صلی الله علیه و آله) پیامبر خداست و گواهی میدهم که من غلام و بنده تو هستم و عرض کرد:
ای اباعبدالله بخدا سوگند، بر من سخت است که در کربلا نبودم و جان خود را فدای تو نکردم. ای اباعبدالله، هنگامی که جدت را دیدار میکنی گواهی ده که من شهادتین گفتم و در خدمت تو اسلام آوردم. آنگاه گفت: اشهد ان لا اله الا الله.
صبح سر را به آنها تحویل داد، پس از این دیدار از صومعه خارج و خود را خدمتکار اهل بیت کرد. ابن هشام میگوید: وقتی سر را از راهب گرفتند، به راه افتادند تا نزدیک دمشق رسیدند به یکدیگر گفتند بیائید این درهمها را میان خود تقسیم کنیم تا یزید از آنها خبردار نشود، کیسههای درهم را باز کردند و دیدند سفال شده است.
بر روی آن نوشته شده است "فلا حسین الله غافلا عما یعلم الظالمون" (سوره ابراهیم، آیه 42)؛ گمان مبرید خدا از آنچه ستمکاران انجام می دهند غافل است.
بر روی دیگری نوشته بود (و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون)؛ و به زودی ستمکاران بدانند چه سرانجامی دارند.
آن شقى، اهل بیت عصمت و طهارت را مانند اسیران کفار، دیار به دیار با ذلت و انکسار طوری که مردم به تماشاى آن ها مىآمدند، به شام آورد.
شیخ عباس قمی در نفس المهموم ص 201 مینویسد: ابنزیاد سر مبارک امام حسین (ع) و اصحاب آن حضرت را به همراه کودکان و زنان آماده و مهیای حرکت به سوی شام نمود و غل به گردن علی بن الحسین(ع) نهاد و آن ها را با مخضر بن ثعلبه عائذی و شمربنذیالجوشن به شام فرستاد،
امام سجاد(ع) با حال بیماری بود و از عراق تا شام با مردم سخنی نگفت.حاملان سرهای شهدا در اولین منزل جهت استراحت بار انداختند، با سر مقدس به بازی و تفریح مشغول شدند و مقداری از شب را به عیش و نوش گذراندند،
به ناگاه دستی از دیوار بیرون آمد و با قلمی آهنین این شعر را با خون نوشت: اَتَرْجُو اُمَّهٌ قَتَلَتْ حُسَیْنا شَفاعَهَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسابِ ؟ آیا گروهی که امام حسین(علیه السلام) را کشتند در روز قیامت امید شفاعت جدش را دارند؟
حاملان سرها بسیار ترسیدند، برخی از آنها برخاستند تا آن دست و قلم را بگیرند که ناگهان ناپدید گشت، وقتی برگشتند دوباره آن دست با جوهر خون آشکار شد و این شعر را نوشت: فَلا وَ الله لَیْسَ لَهُم شَفیع وَ هُمْ یَومَ القیامَه فی الْعَذاب. بخدا سوگند شفاعت کنندهای برای آنها نخواهد بود و آنها روز قیامت در عذاب خواهند بود.
دوباره عدهای خواستند آن دست را بگیرند که باز ناپدید شد، برای بار سوم که برگشتند آن دست با همان شرایط این شعر را نوشت: وَ قَد قتلُو الحُسینَ بحکم جَور وَ خالف خَلفَهُم حکم الکِتاب. امام حسین (علیه السلام) را از روی ظلم و ستم شهید کردند و با این کارشان مخالف قرآن عمل نمودند.
حاملان سر، از غذا خوردن پشیمان شدند و با ترس بسیار آن شب را نخوابیدند، در نیمه شب صدایی به گوش راهب دیر رسید که در آنجا زندگی می کرد. راهب خوب گوش داد: ذکر تسبیح الهی را شنید.
راهب برخاست و سر خود را از پنجره بیرون کرد متوجه شد از نیزهای که کنار دیوار دیر گذاشتهاند نوری عظیم به سوی آسمان افراشته شده و فرشتگان از آسمان گروه گروه فرود میآیند و میگویند: السلام علیک یابن رسول الله ... السلام علیک یا ابا عبدالله.
راهب از دیدن این حالات متعجب شد و ترس او را فرا گرفت. از صومعه خارج شد و میان یاران ابن زیاد رفت و پرسید: بزرگ شما کیست ؟ گفتند: خولی. به نزد خولی رفت و پرسید: این سر کیست ؟
گفت: سر مرد خارجی است (نعوذبالله) که در سرزمین عراق خروج کرد و ابن زیاد او را کشت. راهب گفت: نامش چیست ؟ خولی جواب داد: حسین بن علی بن ابیطالب (علیه السلام).
باز پرسید: نام مادرش چیست ؟ خولی گفت: فاطمه بنت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) راهب با تعجب پرسید: همان محمدی که پیغمبر خودتان است ؟
خولی گفت: آری. راهب فریاد می زد که هلاکت برای شما باد به خاطر کاری که کردید. از آن ها خواهش کرد سر مبارک حسین (علیه السلام) را تا صبح نزد او بگذارند. خولی گفت: نمیتوانیم بدهیم تا نزد یزید بن معاویه ببریم و از او جایزه بگیریم. راهب گفت: جایزه تو چقدر است ؟ خولی پاسخ داد: ده هزار درهم.
راهب گفت که من ده هزار درهم به تو میدهم. خولی هم پذیرفت، درهم را گرفت و سر مطهر را به راهب سپرد، راهب سر مطهر را به مشک خوشبو نمود و آن را روی سجادهاش گذاشت و تمام شب را گریه کرد.
وقتی صبح شد به سر منور عرض کرد: ای سر من، من جز خویشتن، چیزی ندارم ولی شهادت میدهم که معبودی جز خدا نیست، جد تو محمد (صلی الله علیه و آله) پیامبر خداست و گواهی میدهم که من غلام و بنده تو هستم و عرض کرد:
ای اباعبدالله بخدا سوگند، بر من سخت است که در کربلا نبودم و جان خود را فدای تو نکردم. ای اباعبدالله، هنگامی که جدت را دیدار میکنی گواهی ده که من شهادتین گفتم و در خدمت تو اسلام آوردم. آنگاه گفت: اشهد ان لا اله الا الله.
صبح سر را به آنها تحویل داد، پس از این دیدار از صومعه خارج و خود را خدمتکار اهل بیت کرد. ابن هشام میگوید: وقتی سر را از راهب گرفتند، به راه افتادند تا نزدیک دمشق رسیدند به یکدیگر گفتند بیائید این درهمها را میان خود تقسیم کنیم تا یزید از آنها خبردار نشود، کیسههای درهم را باز کردند و دیدند سفال شده است.
بر روی آن نوشته شده است "فلا حسین الله غافلا عما یعلم الظالمون" (سوره ابراهیم، آیه 42)؛ گمان مبرید خدا از آنچه ستمکاران انجام می دهند غافل است.
بر روی دیگری نوشته بود (و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون)؛ و به زودی ستمکاران بدانند چه سرانجامی دارند.
❤4
حاملان سر، سفالها را در نهری ریختند. خولی گفت: این راز را پوشیده نگهدارید و با خود گفت: انا لله و انا الیه راجعون، حذر الدنیا والاخره.
تاریخ، حوادث میان راه شام را مشخص نکرده است که حاملان سرها چند منزل، استراحت کردند و چه بر آنها گذشت ؟ ابن شهر آشوب میگوید یکی از کرامات امام زیارتگاههایی است که از سر ایشان به جای مانده است؛ در کربلا و در شهرهای عسقلان، موصل، نصیبین، حماه، حمص، دمشق و دیگر مکانها میباشد.
یعنی این که وجود سر مقدس امام در این مکانها، زیارتگاههای معروف دارد، برای نمونه وقتی خواستند به شهر موصل روند شخصی را به نزد حاکم شهر موصل فرستاند که توشه و آذوقه برای آن ها فراهم کند و شهر را آذین کنند، اهل موصل گفتند هر چه میخواهید برای شما فراهم میکنیم ولی از آنها درخواست کردند که به شهر نیایند،
بیرون شهر منزل کنند و از همانجا بروند، آنها در یک فرسخی شهر منزل کردند و سر شریف را روی سنگی نهاند، از آن سر مقدس قطره خونی بر آن سنگ چکید و مانند چشمهای از آن خون میجوشید.
مردم هنگام محرم اطراف آن جمع میشدند و مراسم عزاداری بر پا میکردند و این مراسم تا زمان عبدالملک بن مروان حکم به جا بود و او دستور داد آن سنگ را از آنجا به جای دیگری ببرند لذا اثر آن محو شد البته در جای سنگ گنبدی ساختند.
حاملان سر نزدیک هر شهری از کربلا (از کوفه تا دمشق) میرسیدند جرات نداشتند که وارد شوند، میترسیدند قبائل عرب علیه آنها شورش کنند و سر را از آنها بگیرند لذا از بیراهه میرفتند و فقط برای آذوقه، شخصی را میفرستاند و میگفتند این سر یک خارجی است.
تاریخ، حوادث میان راه شام را مشخص نکرده است که حاملان سرها چند منزل، استراحت کردند و چه بر آنها گذشت ؟ ابن شهر آشوب میگوید یکی از کرامات امام زیارتگاههایی است که از سر ایشان به جای مانده است؛ در کربلا و در شهرهای عسقلان، موصل، نصیبین، حماه، حمص، دمشق و دیگر مکانها میباشد.
یعنی این که وجود سر مقدس امام در این مکانها، زیارتگاههای معروف دارد، برای نمونه وقتی خواستند به شهر موصل روند شخصی را به نزد حاکم شهر موصل فرستاند که توشه و آذوقه برای آن ها فراهم کند و شهر را آذین کنند، اهل موصل گفتند هر چه میخواهید برای شما فراهم میکنیم ولی از آنها درخواست کردند که به شهر نیایند،
بیرون شهر منزل کنند و از همانجا بروند، آنها در یک فرسخی شهر منزل کردند و سر شریف را روی سنگی نهاند، از آن سر مقدس قطره خونی بر آن سنگ چکید و مانند چشمهای از آن خون میجوشید.
مردم هنگام محرم اطراف آن جمع میشدند و مراسم عزاداری بر پا میکردند و این مراسم تا زمان عبدالملک بن مروان حکم به جا بود و او دستور داد آن سنگ را از آنجا به جای دیگری ببرند لذا اثر آن محو شد البته در جای سنگ گنبدی ساختند.
حاملان سر نزدیک هر شهری از کربلا (از کوفه تا دمشق) میرسیدند جرات نداشتند که وارد شوند، میترسیدند قبائل عرب علیه آنها شورش کنند و سر را از آنها بگیرند لذا از بیراهه میرفتند و فقط برای آذوقه، شخصی را میفرستاند و میگفتند این سر یک خارجی است.
❤3😢1
هر کس یه نفر رو دوست داشته باشه، سعی میکنه تا شبیه اون بشه.
من و تو که اینقدر میگیم عاشق امام حسین هستیم، چقدر زندگی و رفتارمون شبیه حضرت هستش؟؟؟؟
#حواست_باشه
@tobe94
من و تو که اینقدر میگیم عاشق امام حسین هستیم، چقدر زندگی و رفتارمون شبیه حضرت هستش؟؟؟؟
#حواست_باشه
@tobe94
💔5❤3
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
به همین سادگی…!
🗣 حسین عرب زاده #تو_میتونی
@tobe94
چطوری ۶ صبح بیدار شم؟
چطوری شبها زودتر بخوابم؟
چطوری صبح بلند شم مدیتیشن کنم؟
چطوری ۲ ساعت در طول روز ورزش کنم؟
چطوری از اینستاگرام کمتر استفاده کنم؟
همهشون جوابشون سادهست؛ فقط کافیه بخوای و انجامش بدی…!
🗣 حسین عرب زاده #تو_میتونی
@tobe94
❤2👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این طریق بندگی نیس
« این طریق بندگی نیست سزاوار او نیست؛
سزاوار همان خدایی که میگوید محبت من نسبت به بندگانم هفتاد برابر محبت مادر است نسبت به فرزندش»
آیت الله ناصری (ره) @tobe94
« این طریق بندگی نیست سزاوار او نیست؛
سزاوار همان خدایی که میگوید محبت من نسبت به بندگانم هفتاد برابر محبت مادر است نسبت به فرزندش»
آیت الله ناصری (ره) @tobe94
❤3😢3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مارکو روبیو، وزیر امورخارجه امریکا:
«ما ایران را تحریم میکنیم چون آنها معتقدند #امام_مهدی جنگ نهایی را علیه غرب رهبری خواهد کرد و بر جهان حکومت خواهد کرد. این سیاست نیست. آخرالزمان است.» @tobe94
«ما ایران را تحریم میکنیم چون آنها معتقدند #امام_مهدی جنگ نهایی را علیه غرب رهبری خواهد کرد و بر جهان حکومت خواهد کرد. این سیاست نیست. آخرالزمان است.» @tobe94
🤣7👎2
#یک_داستان_یک_پند
✍️روزی، پیرمرد دنیا دیدۀ عارفی به فرزندش چنین نصیحت کرد: «ای فرزندم! همیشه تو را به عبادت خدا و دعای خالصانه به درگاهش توصیه میکنم؛ چرا که یکی از این دو سود را برای تو خواهد داشت:
یا گره از مشکلات تو خواهد گشود یا صبری به تو خواهد داد تا مشکلات خود را براحتی تحمل کنی و ناله نکنی و تن خود را فرسوده نسازی و بعد از وفات بخاطر این صبر در برابر مشکلات از صابرین و بهشتیان شوی.»❤️ @tobe94
✍️روزی، پیرمرد دنیا دیدۀ عارفی به فرزندش چنین نصیحت کرد: «ای فرزندم! همیشه تو را به عبادت خدا و دعای خالصانه به درگاهش توصیه میکنم؛ چرا که یکی از این دو سود را برای تو خواهد داشت:
یا گره از مشکلات تو خواهد گشود یا صبری به تو خواهد داد تا مشکلات خود را براحتی تحمل کنی و ناله نکنی و تن خود را فرسوده نسازی و بعد از وفات بخاطر این صبر در برابر مشکلات از صابرین و بهشتیان شوی.»❤️ @tobe94
❤7
✅ العبد محمدتقی بهجت:
✍️زمانی مرحوم شیخ ابراهیم حائری در مسجد کوفه معتکف بود، حضرت غائب (علیهالسلام) را در خواب دید، حضرت به او فرمود: اینها که در اینجا معتکفند، از خوبان و صلحا هستند، ولی هر کدام حاجتی دارد: مال، عیال، خانه، قضای دین، رفع کسالت و مرض و…، ولی هیچکس به فکر من نیست و برای ظهور و فرج من بهطور جدی دعا نمیکند!
✍🏼در محضر بهجت، ج٣، ص٢۴٨ @tobe94
✍️زمانی مرحوم شیخ ابراهیم حائری در مسجد کوفه معتکف بود، حضرت غائب (علیهالسلام) را در خواب دید، حضرت به او فرمود: اینها که در اینجا معتکفند، از خوبان و صلحا هستند، ولی هر کدام حاجتی دارد: مال، عیال، خانه، قضای دین، رفع کسالت و مرض و…، ولی هیچکس به فکر من نیست و برای ظهور و فرج من بهطور جدی دعا نمیکند!
✍🏼در محضر بهجت، ج٣، ص٢۴٨ @tobe94
❤4💔3
فقط دلبری خدا اینجا که میگه:«فَإِنِّي قَرِيبٌ » یعنی
"من پشتتم!"
وقتی که تنهایی، وقتی که خسته ای، وقتی که ناامیدی، وقتی که بریدی، وقتی که نمیخوای ادامه بدی، وقتی هیچکسو به جز اون نداری اون پشتته:)
#تو_میتونی @tobe94
"من پشتتم!"
وقتی که تنهایی، وقتی که خسته ای، وقتی که ناامیدی، وقتی که بریدی، وقتی که نمیخوای ادامه بدی، وقتی هیچکسو به جز اون نداری اون پشتته:)
#تو_میتونی @tobe94
❤7💔3