Blackheart
🖤رمان قلب سیاه🖤
#پارت230
تمام روزام با رفتن به سرکار وبرگشتن طی میشد ولحظه شماری میکردم که مجوزم بیاد و این داستان تموم بشه وزودتر کارامو بکنم که پروانه رو ازدست ندم وهنوز که نزدیکمه برای همیشه اونوکنارم داشته باشم لااقل ازاین یه موضوع خیالم راحت باشه،قدم هامو تندتر ازهمیشه برمیداشتم سرموبالاگرفتم وسینه جلو با اعتمادبنفس نزدیک ونزدیکتر میشدم به ساختمون بزرگ پزشکی قانونی به لطف آیینه بزرگی که دم درگذاشته بودن یه چک کلی کردم وخیلی شیک تر ازهمیشه سعی کردم باشم،دم درآسانسور پربود و من پله هاروترجیح دادم،پله هارو دوتایکی سریع بالامیرفتم انگارحالت پرواز رو داشتم قشنگترین لحظه زندگیم بود وباز هم هیچکس همراهم نبود.
وقتی رسیدم دم دریکم صبر کردم نفسام منظم که شد باسرانگشت درزدم ودستگیره روفشار دادم اروم رفتم داخل که5دکتر کمیسیون بودن وکسی پیششون نبود سلام بلندی تحویل دادم که با لبخند خانم دکترشعبانخانی ودکترپیرزاد یکم حالم جااومد وهمه باهم جواب سلامم رودادن
شعبانخانی=بفرمابشین عزیزم
+ممنونم خانوم دکتر
روبروی همشون قرار گرفتم ومشغول صحبت های کوتاهی باهمدیگه بودن که بعد ازیه توافقی که با تایید سرهاشون متوجه شدم اقای دکتر پیرزاد بالاخره شروع کرد صحبت کردن
_اقای نوری ماازهمون اول نیت داشتیم6ماه روان درمانی بنویسیم ولی ابلاغیه اومده بودچند ماه پیش که1ساله بایدباشه واخرین سوال این پرونده از شماس مطمئن هستی که پشیمون نمیشی؟
+مطمئن باشیدحتی لحظه ای پشیمون نخواهم شد
_خیلی خب مادیگه صحبتی نداریم چون قبل اومدنت ماراجبت صحبت کردیم مبارکت باشه امیدواریم موفق باشی
+زنده باشی
_این نامه تاییدیه هستش خودت ببردادگاه بقیه کارت اونجاست
از سر جام بلند شدم به نشانه احترام
+خیلی ممنونم ازهمتون جناب دکترلطف کردین اگرامری نیست من مرخص بشم
باهاشون خداحافظی کردم وسریع زدم بیرون ساعت حوالی10بود عجله ای ماشین گرفتم رفتم سمت دادگاه خانواده که میدان انقلاب بود یه1p دقیقه فاصله داشتم با احتساب ترافیک سنگین نیم ساعته رسیدم اونجا سر دفتر رو پیدا کردم ومنتظر نشستم نامه روبخونه
_اقای نوری یکم صبر کنید قاضی فعلا سرش شلوغه
+منتظر میشم ولی امروز کارم راه میفته؟
_بعید میدونم مجوز بدن امروز چون تا تایپ بشه و روی پورتال سامانه ثنا قرار بگیره زمان میبره
+نیازه من وایسم یا خودتون نامه رو میدید؟
_بمونی بهتره
+چشم ممنونم
چقد بد که دم در گوشی رو تحویل داده بودم و نمیتونستم خودم رو سرگرم کنم تو فکر بودم باید جشن بگیرم با پروانه پس تصمیم داشتم بعد تموم شدن کارم با حاجی صحبت کنم شبو زودتر برم خونه
_اقای نوری؟
+بله؟
_برید داخل
+بله سپاس
لباسام مرتب کردم و در زدم صبر کردم اجازه ورود بدن وبعدش رفتم داخل
+سلام جناب خسته نباشید
_سلام پسرم بفرمایید
+من ترنسم و نامه دادین به پزشکی قانونی الان جوابشو اوردم خدمتتون
پاکت نامه رو دادم دستش بعد مطالعش سربلند کرد
_شما برو من تو سامانه قرارش میدم فقط بعد اینکه چاپش کردی بیار مهر برابر با اصل بزنن برات
+خیلی ممنون یعنی تایید شدم؟
_اره موفق باشی و درست زندگی کن
+حتما خیلی تشکر میکنم و ممنونم ازتون
_بسلامت
+خدانگهدارت
از دادگاه زدم بیرون به محض گرفتن گوشیم با پروانه تماس گرفتم و جریان رو توضیح دادم با ذوق تمام خوشحالیم دوچندان شد اما باز اون ترس از دست دادن توی دلم رخنه کرد و دلم میلرزید و از ته دلم با خدا صحت میکردم این یه نفرو ازم نگیره چون دلخوشی تمام زندگی منه.
پا تند کردم سمت مغازه حاجی تا رسیدم لباسامو عوض کردم و مشغول کارم شدم لابه لای کارامم به حاجی گفتم که باید شب زود برم و مثل همیشه که بهم لطف داشت اوکی رو بهم داد تا موقع رفتن روی پاهام بند نبودم که برسم خونه وبا پرانه شام رو بریم بیرون .
کارم که تموم شد سریع رفتم خونه یه دوش گرفتم ولباس مرتب پوشیدم باهم رفتیم بیرون
+بالاخره این مرحله تموم شد الان باید چیکار کنم؟
_معلومه نوبت جراحی
+به خانوادم بگم؟
_تو که میدونی مخالفن چرا باید بگی؟
+بعدا بفهمن که بدتر میشه؟
_حداقل اون موقع دیگه کاری ازشون برنمیاد
دستاش که توی دستم بود رو محکمتر گرفتم وبردم توی جیبم انرژی که ازش میگرفتم هرروز خدارو بیشتر شاکر بودم برای این بشر که توی زندگیمه ومنو قوی تر از همیشه نشون میده دل گرمی که وسط زمستون انگاری منو انداخته باشن توی کوره و تنم گر میگرفت دستم انداختم دور شونه هاش وبدنشو کشیدم توی آغوشم کوتاه سرشو بوسیدم
_ممنونم هستی زندگیم
+دورت بگردم من مردی قوی خودم
رفتیم یه رستوران شام رو باهم خوردیم وسط چله زمستون رفتیم بستنی فروشی وحوس بستنی که نیاز عتشمون بود رو خوردیم با خنده وسرخوش واواز خون قدم میزدیم سمت خونه چشماش چشماش انگاری خدا بود ومن بنده مخلصش وقتی میخندید قطعا دنیا داشت نقشه های شومی میکشید از حسادت این آدم ولی من قوی بودم ویک پناه قویتر داشتم...
🖤رمان قلب سیاه🖤
#پارت230
تمام روزام با رفتن به سرکار وبرگشتن طی میشد ولحظه شماری میکردم که مجوزم بیاد و این داستان تموم بشه وزودتر کارامو بکنم که پروانه رو ازدست ندم وهنوز که نزدیکمه برای همیشه اونوکنارم داشته باشم لااقل ازاین یه موضوع خیالم راحت باشه،قدم هامو تندتر ازهمیشه برمیداشتم سرموبالاگرفتم وسینه جلو با اعتمادبنفس نزدیک ونزدیکتر میشدم به ساختمون بزرگ پزشکی قانونی به لطف آیینه بزرگی که دم درگذاشته بودن یه چک کلی کردم وخیلی شیک تر ازهمیشه سعی کردم باشم،دم درآسانسور پربود و من پله هاروترجیح دادم،پله هارو دوتایکی سریع بالامیرفتم انگارحالت پرواز رو داشتم قشنگترین لحظه زندگیم بود وباز هم هیچکس همراهم نبود.
وقتی رسیدم دم دریکم صبر کردم نفسام منظم که شد باسرانگشت درزدم ودستگیره روفشار دادم اروم رفتم داخل که5دکتر کمیسیون بودن وکسی پیششون نبود سلام بلندی تحویل دادم که با لبخند خانم دکترشعبانخانی ودکترپیرزاد یکم حالم جااومد وهمه باهم جواب سلامم رودادن
شعبانخانی=بفرمابشین عزیزم
+ممنونم خانوم دکتر
روبروی همشون قرار گرفتم ومشغول صحبت های کوتاهی باهمدیگه بودن که بعد ازیه توافقی که با تایید سرهاشون متوجه شدم اقای دکتر پیرزاد بالاخره شروع کرد صحبت کردن
_اقای نوری ماازهمون اول نیت داشتیم6ماه روان درمانی بنویسیم ولی ابلاغیه اومده بودچند ماه پیش که1ساله بایدباشه واخرین سوال این پرونده از شماس مطمئن هستی که پشیمون نمیشی؟
+مطمئن باشیدحتی لحظه ای پشیمون نخواهم شد
_خیلی خب مادیگه صحبتی نداریم چون قبل اومدنت ماراجبت صحبت کردیم مبارکت باشه امیدواریم موفق باشی
+زنده باشی
_این نامه تاییدیه هستش خودت ببردادگاه بقیه کارت اونجاست
از سر جام بلند شدم به نشانه احترام
+خیلی ممنونم ازهمتون جناب دکترلطف کردین اگرامری نیست من مرخص بشم
باهاشون خداحافظی کردم وسریع زدم بیرون ساعت حوالی10بود عجله ای ماشین گرفتم رفتم سمت دادگاه خانواده که میدان انقلاب بود یه1p دقیقه فاصله داشتم با احتساب ترافیک سنگین نیم ساعته رسیدم اونجا سر دفتر رو پیدا کردم ومنتظر نشستم نامه روبخونه
_اقای نوری یکم صبر کنید قاضی فعلا سرش شلوغه
+منتظر میشم ولی امروز کارم راه میفته؟
_بعید میدونم مجوز بدن امروز چون تا تایپ بشه و روی پورتال سامانه ثنا قرار بگیره زمان میبره
+نیازه من وایسم یا خودتون نامه رو میدید؟
_بمونی بهتره
+چشم ممنونم
چقد بد که دم در گوشی رو تحویل داده بودم و نمیتونستم خودم رو سرگرم کنم تو فکر بودم باید جشن بگیرم با پروانه پس تصمیم داشتم بعد تموم شدن کارم با حاجی صحبت کنم شبو زودتر برم خونه
_اقای نوری؟
+بله؟
_برید داخل
+بله سپاس
لباسام مرتب کردم و در زدم صبر کردم اجازه ورود بدن وبعدش رفتم داخل
+سلام جناب خسته نباشید
_سلام پسرم بفرمایید
+من ترنسم و نامه دادین به پزشکی قانونی الان جوابشو اوردم خدمتتون
پاکت نامه رو دادم دستش بعد مطالعش سربلند کرد
_شما برو من تو سامانه قرارش میدم فقط بعد اینکه چاپش کردی بیار مهر برابر با اصل بزنن برات
+خیلی ممنون یعنی تایید شدم؟
_اره موفق باشی و درست زندگی کن
+حتما خیلی تشکر میکنم و ممنونم ازتون
_بسلامت
+خدانگهدارت
از دادگاه زدم بیرون به محض گرفتن گوشیم با پروانه تماس گرفتم و جریان رو توضیح دادم با ذوق تمام خوشحالیم دوچندان شد اما باز اون ترس از دست دادن توی دلم رخنه کرد و دلم میلرزید و از ته دلم با خدا صحت میکردم این یه نفرو ازم نگیره چون دلخوشی تمام زندگی منه.
پا تند کردم سمت مغازه حاجی تا رسیدم لباسامو عوض کردم و مشغول کارم شدم لابه لای کارامم به حاجی گفتم که باید شب زود برم و مثل همیشه که بهم لطف داشت اوکی رو بهم داد تا موقع رفتن روی پاهام بند نبودم که برسم خونه وبا پرانه شام رو بریم بیرون .
کارم که تموم شد سریع رفتم خونه یه دوش گرفتم ولباس مرتب پوشیدم باهم رفتیم بیرون
+بالاخره این مرحله تموم شد الان باید چیکار کنم؟
_معلومه نوبت جراحی
+به خانوادم بگم؟
_تو که میدونی مخالفن چرا باید بگی؟
+بعدا بفهمن که بدتر میشه؟
_حداقل اون موقع دیگه کاری ازشون برنمیاد
دستاش که توی دستم بود رو محکمتر گرفتم وبردم توی جیبم انرژی که ازش میگرفتم هرروز خدارو بیشتر شاکر بودم برای این بشر که توی زندگیمه ومنو قوی تر از همیشه نشون میده دل گرمی که وسط زمستون انگاری منو انداخته باشن توی کوره و تنم گر میگرفت دستم انداختم دور شونه هاش وبدنشو کشیدم توی آغوشم کوتاه سرشو بوسیدم
_ممنونم هستی زندگیم
+دورت بگردم من مردی قوی خودم
رفتیم یه رستوران شام رو باهم خوردیم وسط چله زمستون رفتیم بستنی فروشی وحوس بستنی که نیاز عتشمون بود رو خوردیم با خنده وسرخوش واواز خون قدم میزدیم سمت خونه چشماش چشماش انگاری خدا بود ومن بنده مخلصش وقتی میخندید قطعا دنیا داشت نقشه های شومی میکشید از حسادت این آدم ولی من قوی بودم ویک پناه قویتر داشتم...
"درسته مامانم بهم زندگی داد
ولی مادر تو زندگیمو داد"
🤩🫶❤️🔥
#پروانه_رهاشده_پیله 🦋
#عشقی_زیباازخانواده_رنگین_کمانی🌈
#ترنسجندر 🏳⚧
#مرد_ترنس🤵
@transexuall78 🦋
ولی مادر تو زندگیمو داد"
🤩🫶❤️🔥
#پروانه_رهاشده_پیله 🦋
#عشقی_زیباازخانواده_رنگین_کمانی🌈
#ترنسجندر 🏳⚧
#مرد_ترنس🤵
@transexuall78 🦋
🎥معرفی فیلم و سریال🎥
4⃣1⃣io e lei《من خودم و او》:
این فیلم داستان عشق معمار فدریکا (مارگریتا بای) و بازیگر سابق مارینا (سابرینا فریلی) را روایت می کند که تصمیم می گیرند با هم زندگی کنند،در گذشته فدریکا خجالتی و درونگرا متاهل و صاحب یک فرزند بود،در حالی که مارینا همیشه یک لزبین مغرور و صریح بوده است،گذشته هر یک بر روابط آنها تأثیر می گذارد و عشق آنها را زیر سوال می برد،این فیلم ساخته کشور ایتالیا است،فیلمی درام کمدی محصول2015،ونامزد جایزه های زیادی شده است،ودر این نامزدی های زیاد در3جایزه برنده شده در جایزه گلدن سیاک؛سابرینا فریلی بهترین بازیگر زن شد،برنده جایزه سندیکای ملی روزنامه نگاران سینمایی ایتالیا در بخش بهترین داستان اصلی شد،وبرنده جشنواره فیلم لزبین و فمنیست پاریس در بخش بهترین فیلم بلند شد.
#فیلم #سریال #لزبین #همجنسگرا #من_خودم_واو
#io_e_lei
@transexuall78 🦋
4⃣1⃣io e lei《من خودم و او》:
این فیلم داستان عشق معمار فدریکا (مارگریتا بای) و بازیگر سابق مارینا (سابرینا فریلی) را روایت می کند که تصمیم می گیرند با هم زندگی کنند،در گذشته فدریکا خجالتی و درونگرا متاهل و صاحب یک فرزند بود،در حالی که مارینا همیشه یک لزبین مغرور و صریح بوده است،گذشته هر یک بر روابط آنها تأثیر می گذارد و عشق آنها را زیر سوال می برد،این فیلم ساخته کشور ایتالیا است،فیلمی درام کمدی محصول2015،ونامزد جایزه های زیادی شده است،ودر این نامزدی های زیاد در3جایزه برنده شده در جایزه گلدن سیاک؛سابرینا فریلی بهترین بازیگر زن شد،برنده جایزه سندیکای ملی روزنامه نگاران سینمایی ایتالیا در بخش بهترین داستان اصلی شد،وبرنده جشنواره فیلم لزبین و فمنیست پاریس در بخش بهترین فیلم بلند شد.
#فیلم #سریال #لزبین #همجنسگرا #من_خودم_واو
#io_e_lei
@transexuall78 🦋
🔷حرکات کششی ستون فقرات برای افزایش قد:
🔹از آنجا که شما نمیتوانید رشد استخوانهایتان را با ورزش بیشتر کنید،بهترین کاری که میتوانید انجام دهید تا قامتتان بلندتر بنظر بیاید،تقویت ماهیچهها و افزایش انعطاف پذیری ستون فقراتتان است،کشیده شدن ستون فقرات با تمرینات کششی،به شما این امکان را میدهد تا بدون مزاحمت عضلات منقبض و در هم،سرپا بایستید،شما به این طریق میتوانید به حداکثر قدتان برسید،نمیتوانید واقعا بلندتر شوید،ولی میتوانید بدون متوسل شدن به عملهای جراحی دردناک،بلندتر بنظر برسید،چون جراحی واقعاً تنها راهی است که استخوانهایتان را بلندتر میکند.
#ورزش #قد #ترنسجندر #مرد_ترنس #اطلاعات_عمومی
@transexuall78 🦋
🔹از آنجا که شما نمیتوانید رشد استخوانهایتان را با ورزش بیشتر کنید،بهترین کاری که میتوانید انجام دهید تا قامتتان بلندتر بنظر بیاید،تقویت ماهیچهها و افزایش انعطاف پذیری ستون فقراتتان است،کشیده شدن ستون فقرات با تمرینات کششی،به شما این امکان را میدهد تا بدون مزاحمت عضلات منقبض و در هم،سرپا بایستید،شما به این طریق میتوانید به حداکثر قدتان برسید،نمیتوانید واقعا بلندتر شوید،ولی میتوانید بدون متوسل شدن به عملهای جراحی دردناک،بلندتر بنظر برسید،چون جراحی واقعاً تنها راهی است که استخوانهایتان را بلندتر میکند.
#ورزش #قد #ترنسجندر #مرد_ترنس #اطلاعات_عمومی
@transexuall78 🦋
🔷برای جذاب رگدار کردن دست مرد های ترنس ازاین موارد باید استفاده شود:
🔹قهوه.
🔹فلفل.
🔹لیمو.
🔹بادام درختی.
🔹تخم مرغ.
🔹آب به اندازه نیاز بدن.
"در کنار این ها حتما باید ورزش کنید که بهترین انتخاب بدنسازیه"
#مرد_ترنس #ترنسجندر #ورزش #دست #رگ_دار #اطلاعات_عمومی
@transexuall78 🦋
🔹قهوه.
🔹فلفل.
🔹لیمو.
🔹بادام درختی.
🔹تخم مرغ.
🔹آب به اندازه نیاز بدن.
"در کنار این ها حتما باید ورزش کنید که بهترین انتخاب بدنسازیه"
#مرد_ترنس #ترنسجندر #ورزش #دست #رگ_دار #اطلاعات_عمومی
@transexuall78 🦋
🔷افزایش رشد کلیتوریس:کلیتوریس بخشی از الت تناسلی میباشد،که دارای قابلیت نعوذ است و فرمی شبیه به آلت تناسلی مردانه دارد،کلیتوریس در افراد ترنس پس از تزریق هورمون تستوسترون شروع به رشد میکند؛رشد آن تقریبا تا دو سال از شروع هورمون تراپی ادامه دارد،اندازه کلیتوریس به عوامل ژنتیکی بستگی دارد؛معمولا به ۲ الی ۳ سانت میرسد.
🔹روش متوئدیوپلاستی:
که با نام متودیوپلاستی هم شناخته می شود در واقع رشد کلیتوریس و تبدیل آن به آلت تناسلی مردانه و ساخت و ایجاد پیشابراه است،ساختار کلیتوریس در واقع با ساختار آلت مردانه شباهت زیادی دارد. در روش متودیوپلاستی یا به اختصار متو این بافت با اقدامات خاص و مورد نظرپزشک تبدیل به آلت تناسلی مردانه خواهد شد.
🔹برای افزایش طول کلیتوریس:
استفاده از دستگاه وکیوم،استفاده از روغن خراطین روی کلیتوریس،استفاده از دی هیدرو تستوسترون،ماساژ کلیتوریس،ضمنا در استفاده از پمپ کلیتورال و وکیوم باید نهایت دقت رو بکنید که به اعصاب کلیتوریس اسیب نرسه.
#ترنسجندر #مرد_ترنس #تطبیق_جنسیت #پروانگی #آلت_تناسلی #کلیتوریس #هورمون_تراپی #تستسترون #متو #متودیوپلاستی #دستگاه_وکیوم #روغن_خراطین #دی_هیدرو_تستسترون #ماساژ #پمپ_کلیتورال #اطلاعات_عمومی
@transexuall78 🦋
🔹روش متوئدیوپلاستی:
که با نام متودیوپلاستی هم شناخته می شود در واقع رشد کلیتوریس و تبدیل آن به آلت تناسلی مردانه و ساخت و ایجاد پیشابراه است،ساختار کلیتوریس در واقع با ساختار آلت مردانه شباهت زیادی دارد. در روش متودیوپلاستی یا به اختصار متو این بافت با اقدامات خاص و مورد نظرپزشک تبدیل به آلت تناسلی مردانه خواهد شد.
🔹برای افزایش طول کلیتوریس:
استفاده از دستگاه وکیوم،استفاده از روغن خراطین روی کلیتوریس،استفاده از دی هیدرو تستوسترون،ماساژ کلیتوریس،ضمنا در استفاده از پمپ کلیتورال و وکیوم باید نهایت دقت رو بکنید که به اعصاب کلیتوریس اسیب نرسه.
#ترنسجندر #مرد_ترنس #تطبیق_جنسیت #پروانگی #آلت_تناسلی #کلیتوریس #هورمون_تراپی #تستسترون #متو #متودیوپلاستی #دستگاه_وکیوم #روغن_خراطین #دی_هیدرو_تستسترون #ماساژ #پمپ_کلیتورال #اطلاعات_عمومی
@transexuall78 🦋
🔷کوچک کردن سینه،برای مرد های ترنس:
🔹میتونید لباس های گشاد بپوشین تا سینه ها تخت تر به نظر بیان و برامدگی سینه مشخص نباشه، همیچنین استایل های لایه لایه هم ایده خوبی برای پنهان کردن برامدگی سینه هستن.
🔹لباس های تیره رنگ باعث میشن برامدگی های بدن کمتر مشخص باشن،برای مثال یه تیشرت مشکی ازاد و از روش یه پیراهن بپوشید.
🔹هندوانه زیاد مصرف کنین،هندوانه یکی از بهترین منابع برای مادهمغذی لیکوپن هست، لیکوپن درمواد غذایی مانند هندوانه،گوجهفرنگی، توتفرنگی و گریپفروت صورتی پیدا میشود و با کاهش خطر ابتلا به سرطان پروستات و سرطان پستان مرتبط است.
#ترنسجندر #مرد_ترنس #سینه #اطلاعات_عمومی
@transexuall78 🦋
🔹میتونید لباس های گشاد بپوشین تا سینه ها تخت تر به نظر بیان و برامدگی سینه مشخص نباشه، همیچنین استایل های لایه لایه هم ایده خوبی برای پنهان کردن برامدگی سینه هستن.
🔹لباس های تیره رنگ باعث میشن برامدگی های بدن کمتر مشخص باشن،برای مثال یه تیشرت مشکی ازاد و از روش یه پیراهن بپوشید.
🔹هندوانه زیاد مصرف کنین،هندوانه یکی از بهترین منابع برای مادهمغذی لیکوپن هست، لیکوپن درمواد غذایی مانند هندوانه،گوجهفرنگی، توتفرنگی و گریپفروت صورتی پیدا میشود و با کاهش خطر ابتلا به سرطان پروستات و سرطان پستان مرتبط است.
#ترنسجندر #مرد_ترنس #سینه #اطلاعات_عمومی
@transexuall78 🦋
🔷تجربه جراحی تخلیه رحم وسینه،وهمچنین آلت تناسلی به روش فالو مرد ترنس:
🔹جراحی تخلیه رحم توسط دکتر لک در اهواز انجام شده،بیمارستان خصوصی بوده وهزینه آن 4میلیون شده،جراحی تخلیه سینه به صورتی بوده که چون سایز سینه هاشون کوچیک بوده به صورت برش انجام داده اند ولی برش بسیار ریز بوده وتوسط دکتر مانیلا جعفر زاده انجام شده وتخلیه سینه ایشونم مثل تخلیه رحم در بیمارستان خصوصی انجام شده است وهزینه آن نزدیک های7میلیون شده است،و از جراحی تخلیه سینه توسط این خانوم دکتر بسیار خوشحال بوده وتونسته بوده اون طور که دلش میخواسته دکتر جراحی براش انجام بده،وجراحی آلت تناسلی هم به روش فالو انجام داده،در بیمارستان فاطمه الزهرا که ازکشاله ران استفاده کرده توسط دکتر آخوندی نسب،ونکته ی خیلی مهم که ایشون اشاره کرده در باره عمل آخر وقتی از کشاله ران استفاده میشه این که تقویت بشین،بهداشت رعایت بکنید،به خودتون فشار نیارین،سیگار نباید بکشین،وبسیار باید ویتامین استفاده کنید،وبرای ترمیم زخم بسیار آناناس بخورین،ایشون ازسایز قطر آلت تناسلی خود رازی هستند،در بیمارستان دولتی جراحی آلت تناسلی خود را انجام داده اند،هزینه مرحله اول عمل جراحی فالو ایشون فکرمی کنند3میلیون هشصد هزارمون شده بوده،ومرحله دوم یعنی کلاهک بیضه شده بوده4میلیون.
#دکتر_آخوندی_نسب #بیمارستان_فاطمه_الزهرا #ترنسجندر #مرد_ترنس #تطبیق_جنسیت #پروانگی #تخلیه_سینه #تخلیه_رحم #آلت_تناسلی #فالو #فالو_پلاستی #اهواز #دکتر_لک #هزینه #بیمارستان_خصوصی #سینه #برش #کشاله_ران #بیمارستان_دولتی #اطلاعات_عمومی #دکترمانیلا_جعفرزاده
@transexuall78 🦋
🔹جراحی تخلیه رحم توسط دکتر لک در اهواز انجام شده،بیمارستان خصوصی بوده وهزینه آن 4میلیون شده،جراحی تخلیه سینه به صورتی بوده که چون سایز سینه هاشون کوچیک بوده به صورت برش انجام داده اند ولی برش بسیار ریز بوده وتوسط دکتر مانیلا جعفر زاده انجام شده وتخلیه سینه ایشونم مثل تخلیه رحم در بیمارستان خصوصی انجام شده است وهزینه آن نزدیک های7میلیون شده است،و از جراحی تخلیه سینه توسط این خانوم دکتر بسیار خوشحال بوده وتونسته بوده اون طور که دلش میخواسته دکتر جراحی براش انجام بده،وجراحی آلت تناسلی هم به روش فالو انجام داده،در بیمارستان فاطمه الزهرا که ازکشاله ران استفاده کرده توسط دکتر آخوندی نسب،ونکته ی خیلی مهم که ایشون اشاره کرده در باره عمل آخر وقتی از کشاله ران استفاده میشه این که تقویت بشین،بهداشت رعایت بکنید،به خودتون فشار نیارین،سیگار نباید بکشین،وبسیار باید ویتامین استفاده کنید،وبرای ترمیم زخم بسیار آناناس بخورین،ایشون ازسایز قطر آلت تناسلی خود رازی هستند،در بیمارستان دولتی جراحی آلت تناسلی خود را انجام داده اند،هزینه مرحله اول عمل جراحی فالو ایشون فکرمی کنند3میلیون هشصد هزارمون شده بوده،ومرحله دوم یعنی کلاهک بیضه شده بوده4میلیون.
#دکتر_آخوندی_نسب #بیمارستان_فاطمه_الزهرا #ترنسجندر #مرد_ترنس #تطبیق_جنسیت #پروانگی #تخلیه_سینه #تخلیه_رحم #آلت_تناسلی #فالو #فالو_پلاستی #اهواز #دکتر_لک #هزینه #بیمارستان_خصوصی #سینه #برش #کشاله_ران #بیمارستان_دولتی #اطلاعات_عمومی #دکترمانیلا_جعفرزاده
@transexuall78 🦋
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
"قسمت اول"
《آموزش کوتاهی ساده مو تو خونه》
ویدیوی کوتاهی ساده مو برای دوستانی که شرایط آرایشگاه رفتن رو ندارن🩵💙
#مدل_مو
@transexuall78 🦋
⬇️⬇️⬇️
《آموزش کوتاهی ساده مو تو خونه》
ویدیوی کوتاهی ساده مو برای دوستانی که شرایط آرایشگاه رفتن رو ندارن🩵💙
#مدل_مو
@transexuall78 🦋
⬇️⬇️⬇️
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
⬆️⬆️⬆️
"قسمت دوم"
《آموزش کوتاهی ساده مو تو خونه》
ویدیوی کوتاهی ساده مو برای دوستانی که شرایط آرایشگاه رفتن رو ندارن🩵💙
#مدل_مو
@transexuall78 🦋
⬇️⬇️⬇️
"قسمت دوم"
《آموزش کوتاهی ساده مو تو خونه》
ویدیوی کوتاهی ساده مو برای دوستانی که شرایط آرایشگاه رفتن رو ندارن🩵💙
#مدل_مو
@transexuall78 🦋
⬇️⬇️⬇️
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
⬆️⬆️⬆️
"قسمت سوم،پایانی"
《آموزش کوتاهی ساده مو تو خونه》
ویدیوی کوتاهی ساده مو برای دوستانی که شرایط آرایشگاه رفتن رو ندارن🩵💙
#مدل_مو
@transexuall78 🦋
"قسمت سوم،پایانی"
《آموزش کوتاهی ساده مو تو خونه》
ویدیوی کوتاهی ساده مو برای دوستانی که شرایط آرایشگاه رفتن رو ندارن🩵💙
#مدل_مو
@transexuall78 🦋
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
《بخش اول》
"آموزش حرفه ای کوتاهی مو در منزل"
ویدیوی کوتاهی ساده مو برای دوستانی که شرایط آرایشگاه رفتن رو ندارن🩵💙
#مدل_مو
@transexuall78 🦋
⬇️⬇️⬇️
"آموزش حرفه ای کوتاهی مو در منزل"
ویدیوی کوتاهی ساده مو برای دوستانی که شرایط آرایشگاه رفتن رو ندارن🩵💙
#مدل_مو
@transexuall78 🦋
⬇️⬇️⬇️
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
⬆️⬆️⬆️
《بخش دوم،وپایانی》
"آموزش حرفه ای کوتاهی مو در منزل"
ویدیوی کوتاهی ساده مو برای دوستانی که شرایط آرایشگاه رفتن رو ندارن🩵💙
#مدل_مو
@transexuall78 🦋
《بخش دوم،وپایانی》
"آموزش حرفه ای کوتاهی مو در منزل"
ویدیوی کوتاهی ساده مو برای دوستانی که شرایط آرایشگاه رفتن رو ندارن🩵💙
#مدل_مو
@transexuall78 🦋
Blackheart
🖤رمان قلب سیاه🖤
#پارت231
اواخر اسفند بود داشتیم وسایل رو جمع میکردیم بریم خونه هامون خیلی واسه جفتمون سخت بود ولی بهونه واسه موندن نداشتیم و باید یه پانزده روزی از هم دور میموندیم چاره ای نبود پروانه مشغول جمع کردن لباساش بود ومنم فقط نگاش میکردم چون قرار بود اون چشای خوشگلشو دوهفته نبینم
+وسیله زیاد نبر خسته میشی
_فقط لباسای زمستونی رو میبرم جا بزارم چند دست لباس تابستونی با خودم بیارم
+کی برگردیم؟؟
_دیگه پانزدهم باهم برمیگردیم
+خیلیه
_میدونم نفسم ولی بخدا مجبورم
+میدونم من خودمم نمیتونم بمونم
_کاش همه چی رسمی میشد
+اره واقعا راحت میشدیم
_ساعت چند میری؟
+اخرین اتوبوس ساعت ۴حرکت میکنه زنگ زدم اونو رزرو کردم
_باشه منم دیگه فردا میرم تهران از اونجا میرم ایلام
+از همدان برو خب
_حوصله ندارم دیر وقت میرسم بعد تازه مستقیم همدان ایلام نیست باید برم کرمانشاه بعد برم سه تا ماشین باید عوض کنم
+اوهوم اینم هست
_پروانه؟
سرشو بلند کرد وچشاش بهم دوختم
+جانم؟
_خیلی دلتنگت میشم خیلی دوست دارم
بغض کردم و حالم خیلی بد شد پروانه به سرعت وسایلشو کنار زد اومد پیشم نشست رو پام دستشو انداخت دور گردنم
+آخه من قربونت برم زندگیم زودی تموم میشه برمیگردیم خودتم خوب میدونی مجبوریم جفتمون وگرنه نمیرفتم
_اوهوم
+حالا اینجوری نباش پاشو برو سرکار دیر میشه
_باشه فقط وقتی خواستی بری بهم خبر بده
+باشه فداتشم
از رو پام بلند شد لباسامو پوشیدم قیافم زار میزد که چقد دلم گرفته ولی چاره ای نبود
_کاری نداری؟
+مراقب خودت باش
_توام همینطور خداحافظ
+علیرضا؟؟
_جانم؟
+اینجوری میری؟
یکم گیج نگاهش کردم یادم رفته بود ببوسمش کاری رو که هر صبح قبل رفتنم انجام میدادم لبخند کم رنگی روی لبام نشست وسریع رفتم سمتش بغلش کردم محکم و پیشونیشو بوسیدم
_ببخش نفسم انقد گرفته هستم سر رفتنمون یادم رفت
+میدونم فدا سرت عمرم برو بسلامت
_خدافظ خانوم
از خونه زدم بیرون پل هوایی رو رد کردم اون سمت خیابون منتظر شدم که تاکسی بیاد سوار بشم بازم فکرای زیادی هجوم اورد مسخره بود اگر بگم فکر میکردم به اینکه پروانه خوشحاله از رفتنش و انگار قراره یه نفس راحت بکشه من نیستم نمیدونم چقد وایسادم ولی بالاخره سوار ماشین شدم با موزیک غمگینی که راننده پلی کرده بود غم دنیا روی دلم سوار شد وتا خود مسیر فقط افکار منفی جولان میدادن.
حاجی قبل من رسیده بود با یه نگاه کلی فهمیدم که نصف کارارو انجام داده صدای اواز خوندنش از اشپزخونه میومد سریع رفتم داخل لباسام عوض کنم
_سلام حاجی
+صبح بخیر شازده پسر خوبی؟
_اره ولی انگار شما بهتری
+بله بله خوبم چرا ادم باید خوب نباشه این همه زیبایی هست
منظورشو قشنگ میفهمیدم وبا لبخند لباسامو عوض کردم و رفتم کمک دست حاجی که بقیه کاراشو انجام بدم و تک وتوکی هم مشتری همزمان راه مینداختیم سعی میکردم کل کارارو سریع انجام بدم که ساعت رفتن پروانه دستم خالی باشه حداقل دوباره ببینمش وتاوقتی که حرکت میکنه کنارش باشم چیزی کم وکسری نزاشتم تا ساعت ۳ بعد از ظهر تونستم چند دقیقه استراحت کنم گوشیم برداشتم به پروانه زنگ زدم برنداشت دوباره شمارش گرفتم و بعد چند تا بوق زدن بالاخره برداشت
_جانم علیرضا؟
+سلام خوبی؟ناهار خوردی فداتشم؟
_نه والا انقد کار داشتم نرسیدم دیگه دارم اماده میشم کم کم برم به اتوبوش برسم
+باشه خودم میام دنبالت دردت بجونم
_مگه سرکار نیستی ؟
+مشکلی نیست به حاجی میگم یه ساعت کار دارم
_باشه پس من لباس اینا بپوشم حرکتی کردی خبر بده بیام بیرون
+باشه قربونت برم خدافظ
سریع دوتا برگر درست کردم دوتا نوشابه از یخچال برداشتم سرمون خلوت شده بود میدونستم این ساعت یه نفر هم میتونه کارارو راه بندازه حاجی نشسته بود وداشت با گوشی کار میکرد
_حاجی؟
+بله بابا جان؟
_میگم پروانه داره میره شهرشون من برسونمش تا پیش اتوبوسا وبرمیگردم یه شاعته
+عیب نداره برو هستم اینجا کاظم هم هستش
_ممنونم ازتون
+ماشینم بردار
_نه دستتون دردنکنه با اسنپ میرم
+تعارف نکنیا
_سلامت باشی
اسنپ گرفتم و نزدیک به خونه باهاش تماس گرفتم بیاد بیرون از ماشین پیاده شدم چمدون ازش گرفتم گذاشتم جعبه درو براش باز کردم و جفتمون عقب نشستیم ادرسو به راننده دادم کل مسیر دستاشو توی دستام گرفته بودم ومدام میبوسیدم اصلا حواسم نبود که ساندویچ اوردم باهم ناهار بخوریم وقتی رسیدیم هنوز نیم ساعتی وقت داشتیم کرایه اسنپ رو حساب کردم و یه گوشه نشستیم...
____
نظراتتون درباره رمان 🖤قلب سیاه🖤
برای مابه این ناشناس بفرستیدونویسنده جواب تمام نظرات وسوال های شمارومیده باتشکرمدیریت کانال🏳⚧🦋
👇👇👇👇👇👇
https://www.tgoop.com/BiChatBot?start=sc-fb24891383
🖤رمان قلب سیاه🖤
#پارت231
اواخر اسفند بود داشتیم وسایل رو جمع میکردیم بریم خونه هامون خیلی واسه جفتمون سخت بود ولی بهونه واسه موندن نداشتیم و باید یه پانزده روزی از هم دور میموندیم چاره ای نبود پروانه مشغول جمع کردن لباساش بود ومنم فقط نگاش میکردم چون قرار بود اون چشای خوشگلشو دوهفته نبینم
+وسیله زیاد نبر خسته میشی
_فقط لباسای زمستونی رو میبرم جا بزارم چند دست لباس تابستونی با خودم بیارم
+کی برگردیم؟؟
_دیگه پانزدهم باهم برمیگردیم
+خیلیه
_میدونم نفسم ولی بخدا مجبورم
+میدونم من خودمم نمیتونم بمونم
_کاش همه چی رسمی میشد
+اره واقعا راحت میشدیم
_ساعت چند میری؟
+اخرین اتوبوس ساعت ۴حرکت میکنه زنگ زدم اونو رزرو کردم
_باشه منم دیگه فردا میرم تهران از اونجا میرم ایلام
+از همدان برو خب
_حوصله ندارم دیر وقت میرسم بعد تازه مستقیم همدان ایلام نیست باید برم کرمانشاه بعد برم سه تا ماشین باید عوض کنم
+اوهوم اینم هست
_پروانه؟
سرشو بلند کرد وچشاش بهم دوختم
+جانم؟
_خیلی دلتنگت میشم خیلی دوست دارم
بغض کردم و حالم خیلی بد شد پروانه به سرعت وسایلشو کنار زد اومد پیشم نشست رو پام دستشو انداخت دور گردنم
+آخه من قربونت برم زندگیم زودی تموم میشه برمیگردیم خودتم خوب میدونی مجبوریم جفتمون وگرنه نمیرفتم
_اوهوم
+حالا اینجوری نباش پاشو برو سرکار دیر میشه
_باشه فقط وقتی خواستی بری بهم خبر بده
+باشه فداتشم
از رو پام بلند شد لباسامو پوشیدم قیافم زار میزد که چقد دلم گرفته ولی چاره ای نبود
_کاری نداری؟
+مراقب خودت باش
_توام همینطور خداحافظ
+علیرضا؟؟
_جانم؟
+اینجوری میری؟
یکم گیج نگاهش کردم یادم رفته بود ببوسمش کاری رو که هر صبح قبل رفتنم انجام میدادم لبخند کم رنگی روی لبام نشست وسریع رفتم سمتش بغلش کردم محکم و پیشونیشو بوسیدم
_ببخش نفسم انقد گرفته هستم سر رفتنمون یادم رفت
+میدونم فدا سرت عمرم برو بسلامت
_خدافظ خانوم
از خونه زدم بیرون پل هوایی رو رد کردم اون سمت خیابون منتظر شدم که تاکسی بیاد سوار بشم بازم فکرای زیادی هجوم اورد مسخره بود اگر بگم فکر میکردم به اینکه پروانه خوشحاله از رفتنش و انگار قراره یه نفس راحت بکشه من نیستم نمیدونم چقد وایسادم ولی بالاخره سوار ماشین شدم با موزیک غمگینی که راننده پلی کرده بود غم دنیا روی دلم سوار شد وتا خود مسیر فقط افکار منفی جولان میدادن.
حاجی قبل من رسیده بود با یه نگاه کلی فهمیدم که نصف کارارو انجام داده صدای اواز خوندنش از اشپزخونه میومد سریع رفتم داخل لباسام عوض کنم
_سلام حاجی
+صبح بخیر شازده پسر خوبی؟
_اره ولی انگار شما بهتری
+بله بله خوبم چرا ادم باید خوب نباشه این همه زیبایی هست
منظورشو قشنگ میفهمیدم وبا لبخند لباسامو عوض کردم و رفتم کمک دست حاجی که بقیه کاراشو انجام بدم و تک وتوکی هم مشتری همزمان راه مینداختیم سعی میکردم کل کارارو سریع انجام بدم که ساعت رفتن پروانه دستم خالی باشه حداقل دوباره ببینمش وتاوقتی که حرکت میکنه کنارش باشم چیزی کم وکسری نزاشتم تا ساعت ۳ بعد از ظهر تونستم چند دقیقه استراحت کنم گوشیم برداشتم به پروانه زنگ زدم برنداشت دوباره شمارش گرفتم و بعد چند تا بوق زدن بالاخره برداشت
_جانم علیرضا؟
+سلام خوبی؟ناهار خوردی فداتشم؟
_نه والا انقد کار داشتم نرسیدم دیگه دارم اماده میشم کم کم برم به اتوبوش برسم
+باشه خودم میام دنبالت دردت بجونم
_مگه سرکار نیستی ؟
+مشکلی نیست به حاجی میگم یه ساعت کار دارم
_باشه پس من لباس اینا بپوشم حرکتی کردی خبر بده بیام بیرون
+باشه قربونت برم خدافظ
سریع دوتا برگر درست کردم دوتا نوشابه از یخچال برداشتم سرمون خلوت شده بود میدونستم این ساعت یه نفر هم میتونه کارارو راه بندازه حاجی نشسته بود وداشت با گوشی کار میکرد
_حاجی؟
+بله بابا جان؟
_میگم پروانه داره میره شهرشون من برسونمش تا پیش اتوبوسا وبرمیگردم یه شاعته
+عیب نداره برو هستم اینجا کاظم هم هستش
_ممنونم ازتون
+ماشینم بردار
_نه دستتون دردنکنه با اسنپ میرم
+تعارف نکنیا
_سلامت باشی
اسنپ گرفتم و نزدیک به خونه باهاش تماس گرفتم بیاد بیرون از ماشین پیاده شدم چمدون ازش گرفتم گذاشتم جعبه درو براش باز کردم و جفتمون عقب نشستیم ادرسو به راننده دادم کل مسیر دستاشو توی دستام گرفته بودم ومدام میبوسیدم اصلا حواسم نبود که ساندویچ اوردم باهم ناهار بخوریم وقتی رسیدیم هنوز نیم ساعتی وقت داشتیم کرایه اسنپ رو حساب کردم و یه گوشه نشستیم...
____
نظراتتون درباره رمان 🖤قلب سیاه🖤
برای مابه این ناشناس بفرستیدونویسنده جواب تمام نظرات وسوال های شمارومیده باتشکرمدیریت کانال🏳⚧🦋
👇👇👇👇👇👇
https://www.tgoop.com/BiChatBot?start=sc-fb24891383
Blackheart
🖤رمان قلب سیاه🖤
#پارت232
_بیا برگر اوردم بخور قبل رفتنت
+آخ جون عاشق برگرم
_میدونم زندگیم بیا بخور تا سرد نشده
چقد میچسبید کنار پروانه حتی تو بدترین شرایط بودن هم لذت داشت چه برسه ساندویچ خوردن توی یه جای پر رفت وامد که ملت انگاری صحنه ای غیرطبیعی دیده باشن همزمان حین رد شدن یه دیدی هم به ما مینداختن
_رسیدی خبر بده بهم مراقب خودتم باش دردت بسرم باشه؟
+چشم درضمن شام واست درست کردم رو گازه گرم کن بخور تنبل بازی درنیاری گشنه بخوابی
_چشم خانومم دستت دردنکنه
+علیرضا مراقب خودت باش دلم واست تنگ میشه
_هستم عزیزم بخاطر وجود توام شده مراقبم خودت خوب میدونی تموم زندگیمی
همو بغل کردیم حالا اتوبوس رو دیدیم که نزدیک ما وایساد ازهم جدا شدیم چمدون دادم به راننده و صبر کردم اتوبوس حرکت کنه تا وقتی که چشمم میتونست ببینه صبر کردم یه قطره اشک سر خورد از روی گونه ام انگار که قراره جونم رو بگیرن با رفتنش بی حال وکسل تر از هر زمانی دست بردم گوشی از جیبم اوردم بیرون وبا اسنپ برگشتم سمت مغازه و تو همین حین با پروانه هم چت میکردم.
حوالی ساعت ۱۱شب رسید سقز(یکی از شهرای کوردستان)و باباش توی ترمینال رفته بود دنبالش میدونستم خستس ازش خدافظی کردم و باقیمونده تمیز کاری مغازه رو انجام دادم.
_حاجی من فردا دیگه میرم خونه قبلا که گفتم ایشالا دیگه بعد عید برمیگردم
+به خانواده سلام برسون بسلامت بری حقوق این ماهتم فردا میزنم به حسابت
_خیلی ممنونم امری نیست؟
+صب کن منم میرم سمت خونه شما میرسونمت
_باشه دست شما درد نکنه
باهم مغازه رو تعطیل کردیم کاظم مثل همیشه چون من یه ساعت نبودم به تلافیش شبو دوساعت زودتر بهونه اورد ورفته بود تا رسیدنم صحبتی بین من وحاجی رد وبدل نشد چون با تلفن مشغول بود وترکی صحبت میکرد من متوجه نمیشدم که داره چی میگه هرچند انقد ذهنم درگیر بود که حتی کوردیم صحبت میکرد باز نمیفهمیدم از حاجی خدافظی کردم ورسیدم خونه چقد سوت وکور و بی روح بود خونه گرسنم نبود اما با یاداوری پروانه ودستپخت وتاکیدش رفتم سمت اجاق گاز شعله رو روشن کردم که غذا گرم بشه حتی حال دوش گرفتن نداشتم گوشی رو دستم گرفتم یکم اینستارو چرخیدم و تحمل نیاوردم بلند شدم چند لقمه غذا خوردم توی کمد لباسای پروانه اون پیراهن بلندی رو که از همه بیشتر دوسداشتم دراوردم بغل کردم اروم شدم وسعی کردم بخوابم ولی مگر میشد خوابیدم از خستگی چشمام درد میکردن ولی خواب به چشام حرام بود بلند شدم از جیب کتم سیگارمو دراوردم یه اهنگ کوردی پلی کردم وبی سروصدا فقط پوک های عمیقی به سیگار میزدم حالا بخاطر نیکوتین سردرد هم اضافه شد سیگارو خاموش کردم اروم خزیدم زیر پتو وچشامو بستم شاید بی وقفه هزارتا سوال بازم توی سرم بالا پایین میشد سخت بود پس زدنشون ولی بالاخره انقد کلنجار رفتم که پلکام سنگین شد وخواب تونست منو به عالمی دور از فکر و دغدغه ببره...
____
نظراتتون درباره رمان 🖤قلب سیاه🖤
برای مابه این ناشناس بفرستیدونویسنده جواب تمام نظرات وسوال های شمارومیده باتشکرمدیریت کانال🏳⚧🦋
👇👇👇👇👇👇
https://www.tgoop.com/BiChatBot?start=sc-fb24891383
🖤رمان قلب سیاه🖤
#پارت232
_بیا برگر اوردم بخور قبل رفتنت
+آخ جون عاشق برگرم
_میدونم زندگیم بیا بخور تا سرد نشده
چقد میچسبید کنار پروانه حتی تو بدترین شرایط بودن هم لذت داشت چه برسه ساندویچ خوردن توی یه جای پر رفت وامد که ملت انگاری صحنه ای غیرطبیعی دیده باشن همزمان حین رد شدن یه دیدی هم به ما مینداختن
_رسیدی خبر بده بهم مراقب خودتم باش دردت بسرم باشه؟
+چشم درضمن شام واست درست کردم رو گازه گرم کن بخور تنبل بازی درنیاری گشنه بخوابی
_چشم خانومم دستت دردنکنه
+علیرضا مراقب خودت باش دلم واست تنگ میشه
_هستم عزیزم بخاطر وجود توام شده مراقبم خودت خوب میدونی تموم زندگیمی
همو بغل کردیم حالا اتوبوس رو دیدیم که نزدیک ما وایساد ازهم جدا شدیم چمدون دادم به راننده و صبر کردم اتوبوس حرکت کنه تا وقتی که چشمم میتونست ببینه صبر کردم یه قطره اشک سر خورد از روی گونه ام انگار که قراره جونم رو بگیرن با رفتنش بی حال وکسل تر از هر زمانی دست بردم گوشی از جیبم اوردم بیرون وبا اسنپ برگشتم سمت مغازه و تو همین حین با پروانه هم چت میکردم.
حوالی ساعت ۱۱شب رسید سقز(یکی از شهرای کوردستان)و باباش توی ترمینال رفته بود دنبالش میدونستم خستس ازش خدافظی کردم و باقیمونده تمیز کاری مغازه رو انجام دادم.
_حاجی من فردا دیگه میرم خونه قبلا که گفتم ایشالا دیگه بعد عید برمیگردم
+به خانواده سلام برسون بسلامت بری حقوق این ماهتم فردا میزنم به حسابت
_خیلی ممنونم امری نیست؟
+صب کن منم میرم سمت خونه شما میرسونمت
_باشه دست شما درد نکنه
باهم مغازه رو تعطیل کردیم کاظم مثل همیشه چون من یه ساعت نبودم به تلافیش شبو دوساعت زودتر بهونه اورد ورفته بود تا رسیدنم صحبتی بین من وحاجی رد وبدل نشد چون با تلفن مشغول بود وترکی صحبت میکرد من متوجه نمیشدم که داره چی میگه هرچند انقد ذهنم درگیر بود که حتی کوردیم صحبت میکرد باز نمیفهمیدم از حاجی خدافظی کردم ورسیدم خونه چقد سوت وکور و بی روح بود خونه گرسنم نبود اما با یاداوری پروانه ودستپخت وتاکیدش رفتم سمت اجاق گاز شعله رو روشن کردم که غذا گرم بشه حتی حال دوش گرفتن نداشتم گوشی رو دستم گرفتم یکم اینستارو چرخیدم و تحمل نیاوردم بلند شدم چند لقمه غذا خوردم توی کمد لباسای پروانه اون پیراهن بلندی رو که از همه بیشتر دوسداشتم دراوردم بغل کردم اروم شدم وسعی کردم بخوابم ولی مگر میشد خوابیدم از خستگی چشمام درد میکردن ولی خواب به چشام حرام بود بلند شدم از جیب کتم سیگارمو دراوردم یه اهنگ کوردی پلی کردم وبی سروصدا فقط پوک های عمیقی به سیگار میزدم حالا بخاطر نیکوتین سردرد هم اضافه شد سیگارو خاموش کردم اروم خزیدم زیر پتو وچشامو بستم شاید بی وقفه هزارتا سوال بازم توی سرم بالا پایین میشد سخت بود پس زدنشون ولی بالاخره انقد کلنجار رفتم که پلکام سنگین شد وخواب تونست منو به عالمی دور از فکر و دغدغه ببره...
____
نظراتتون درباره رمان 🖤قلب سیاه🖤
برای مابه این ناشناس بفرستیدونویسنده جواب تمام نظرات وسوال های شمارومیده باتشکرمدیریت کانال🏳⚧🦋
👇👇👇👇👇👇
https://www.tgoop.com/BiChatBot?start=sc-fb24891383
کشتی گیر ها به گوش شکسته شده معروف هستن،بوکسور ها به دماغ شکسته،فوتبالیست ها پاره شدن رباط و شکسته شدن دست و پا و انواع بخیه،کاراته و ورزش های رزمی هم همین،خب؟ اینا رو گفتم که بگم نگاه کن تمام قهرمان ها بازخم و بخیه هاشون شناخته میشن،اگه چرخ زندگی باب میل تو نمیچرخه،اگه تاس میریزی شیش نمیاد،اگه آسمون همش ابری،اون یه روز که قراره خورشید بزنه،اون یه روز قراره تو کودتا کنی،تو قهرمانی مرد قوی بمون و بجنگ
تو بازخمات قشنگی🩵🦋
#ترنسجندر #مرد_ترنس #دلنوشته
@transexuall78 🦋
تو بازخمات قشنگی🩵🦋
#ترنسجندر #مرد_ترنس #دلنوشته
@transexuall78 🦋
تو تنها دلیلی هستی که به خاطر آن،روزهای بیشتر،صبح های بیشتر،و سهم بیشتری از زندگی می خواهم
😻✨🤍
#پروانه_رهاشده_پیله 🦋
#عشقی_زیباازخانواده_رنگین_کمانی🌈
#ترنسجندر 🏳⚧
#مرد_ترنس🤵
@transexuall78 🦋
😻✨🤍
#پروانه_رهاشده_پیله 🦋
#عشقی_زیباازخانواده_رنگین_کمانی🌈
#ترنسجندر 🏳⚧
#مرد_ترنس🤵
@transexuall78 🦋
🎥معرفی فیلم و سریال🎥
4⃣2⃣The World To Come《دنیای پیش رو》:
این فیلم در ژانر درام عاشقانه و تاریخی است ومحصول کشور آمریکا در2020 است وکارگردانی آن را مونا فستولد برعهده داشته،که برای اولین بار در بخش اصلی77دوره جشنواره بین المللی فیلم ونیز به نمایش در آمد،تا به این لحظه برنده4جایزه وکاندیدای دریافت6جایزه معتبر دیگر ازجشنواره های فیلم شده است،داستان این فیلم به این صورت است که در میانه قرن نوزدهم،در مرز سواحل شرقی امریکا،دو زوج همسایه با سختی و تنهایی دست و پنجه نرم می کنند،آنها که در محیطی زیبا اما چالش برانگیز احاطه شده اند و از جنبه جسمانی و روانی آزموده می شوند.
#فیلم #سریال #همجنسگرا #لزبین #دنیای_پیش_رو
#The_World_To_Come
@transexuall78 🦋
4⃣2⃣The World To Come《دنیای پیش رو》:
این فیلم در ژانر درام عاشقانه و تاریخی است ومحصول کشور آمریکا در2020 است وکارگردانی آن را مونا فستولد برعهده داشته،که برای اولین بار در بخش اصلی77دوره جشنواره بین المللی فیلم ونیز به نمایش در آمد،تا به این لحظه برنده4جایزه وکاندیدای دریافت6جایزه معتبر دیگر ازجشنواره های فیلم شده است،داستان این فیلم به این صورت است که در میانه قرن نوزدهم،در مرز سواحل شرقی امریکا،دو زوج همسایه با سختی و تنهایی دست و پنجه نرم می کنند،آنها که در محیطی زیبا اما چالش برانگیز احاطه شده اند و از جنبه جسمانی و روانی آزموده می شوند.
#فیلم #سریال #همجنسگرا #لزبین #دنیای_پیش_رو
#The_World_To_Come
@transexuall78 🦋