Telegram Web
لطف خوبان گرچه دارد ذوق بیش از بیش، لیک
حالتی دیگر بود بیداد بیش از بیش را

#کانون_شعروادب
#وحشی_بافقی 🌱

🕊@uma_poem🕊
Forwarded from Hossein_jannati
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
اگرچه رندم و رند از اساس بی‌باک است،
زمانه‌ایست که مدحِ علی خطرناک است!
چنان شده‌ست که نتوان نوشت در دفتر
مرا ولای علی بس، که شحنه شکاک است!
زمانه‌ایست که بی دردسر نیاری گفت:
که هرکه جای علی را گرفت ناپاک است!
شباهتِ من و مولای من چه می‌پرسی؟
مرا دلیست که چون فرقِ مرتضی چاک است!
بگو "علی" که زِ من صد "علی علی" شنوی
فقط یکی زِ هنرهای کوه پژواک است!
تفاوت است میانِ سری که بر نیزه‌ست
-به چشمِ روشنِ ما- با سری که در لاک است!
چه می‌کَنَد به مزارت؟ "دلیر" یا "بزدل"؟
به هوش باش برادر! زمانه حکاک است!
.
#حسین_جنتی
#یخن
@h_jannati
.
خنده‌دار است که آدم‌ها نیاز دارند به اینکه دیگران را متهم به تباه کردن زندگی‌شان کنند، در حالی که خودشان به تنهایی بدون کمک هیچ کس دیگری خیلی خوب از عهده‌اش برمی‌آیند!

کتاب #آرایش_دشمن
اثر #املی_نوتومب🌱

🕊@uma_poem🕊
کنون بر چانه‌ی جنبانِ این پیرک بخند، اما
تو هم از بی‌کسی با خویش صحبت می‌کنی کم‌کم

#کانون_شعروادب
#امیرحسین_اللهیاری 🌱

🕊@uma_poem🕊
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این فیلم، مربوط به پنجشنبه‌شبی به تاریخ ۱۷ بهمن‌ماه ۱۳۴۷ در تالار دانشکده‌ی هنرهای زیبای دانشگاه طهران است.
جلسه‌ای که به همت کانون نویسندگان ایران برای بزرگداشت نیما یوشیج (حدود ۹ سال پس از درگذشت او) برگزار شد. ریاست کانون در آن زمان با سیمین دانشور (همسر جلال) بود. ترتیب برنامه نیز به این شکل: ابتدا سیمین دانشور (به عنوان رئیس کانون) جلسه را گشود. سپس سه سخنران؛ سیاوش کسرایی، رضا براهنی و محمد حقوقی راجع‌به وجوه مختلف اشعار نیما نطق کردند. آن‌گاه حدود ۲۰ تن از شاعران معاصر (از جمله هوشنگ ابتهاج که در تصویر هم دیده می‌شود) اشعاری از نیما را خواندند.
قرار بر این بوده که جلال آل احمد آخر از همه پشت تریبون برود و برنامه با سخنرانی او تمام شود، اما چون احمد شاملو دیر به مراسم می‌رسد جلال پشت میکروفون می‌رود. حین سخنرانی جلال، شاملو وارد می‌شود، بعد از او به عنوان آخرین سخنران در جایگاه قرار می‌گیرد و برنامه به اتمام می‌رسد.

#تخت_طاقدیس
#ادبیات_معاصر
#علی_احمدی_راد

www.tgoop.com/takhte_tagdis
Forwarded from Hossein_jannati
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
امان ندیده کسی از گزند حیله خویش
که حبس کرده خودش را قفس به میله ی خویش
مباد فتنه چو فانوس در دلت باشد
که نیست راه رهایی هم از فتیله ی خویش!
به فکر فتح جهان آن قبیل می افتند
که بر نیامده اند از پس قبیله ی خویش!
به فکر فتح جهان اند و می توانی دید
هزار مسئله دارند در طویله ی خویش!!
فغان که این دله دزدان به گرد وهم زمین
چنان خوش اند که فرزند من به تیله ی خویش!
؟کدام می کشدم عنکبوت یا نساج
!چه ها که دیده ام از روزنان پیله ی خویش
.
@h_jannati
✨️بَدرِ چاچی✨️


چاچ، شهری در ناحیه‌ی ماوراءالنهر (سرزمین بین دو رود جیحون و سیحون) بود که امروزه تاشکند نامیده می‌شود.
در اواخر قرن هفت شاعری در این شهر به دنیا آمد که پس از فراگیری علوم مقدماتی در زادگاهش، به سبب آشفتگی اوضاع ماوراءالنهر به هند رفت و در آن‌جا با تخلص《بَدر چاچی》به دربار محمد تُغلُق (از پادشاهان سلسله‌ی تُغلُقیه که در هند حکومت داشتند) راه یافت و تا پایان عمرش در همان‌جا با عزت و احترام به کار شاعری پرداخت.

بدر چاچی در اصل شاعری قصیده‌سُراست. قصاید او (که عموماََ درون‌مایه‌ی مدح و ستایش دارند) در زمره‌ی سخت‌ترین و دیریاب‌ترین اشعار فارسی و موفق‌ترین تقلیدها از قصائد خاقانی‌اند.
علی‌رغم شباهت بیان او به‌ خاقانی، مواردی از قبیل: دوری از محیط جغرافیایی ایران و روحیه‌ی خاص وی، باعث شده‌اند بعضی اشعارش به لحاظ سختی و دیریابی حتی از خاقانی نیز پیشی بگیرد!

همین سخت بودن اشعارش باعث شده تا او را دارای《طرزی غریب و ناشناخته》بدانند. به قول ادوارد بروان: مردم هند در گذشته فخر می‌کردند که فلان کس دیوان بدر چاچی را می‌فهمد و درس می‌گوید و او را همراه با امیرخسرو دهلوی و حسن دهلوی به عنوان سه شاعر مشهور هند و در رده‌ی بعد از سعدی و مولوی قرار می‌دادند.
علاوه بر قصاید که بخش عمده‌ی دیوان بدر هستند، غزلیات، قطعات و رباعیاتی هم از او برجای مانده است.
مجال نیست که از قصائد پُرطمطراق و دشوار او نمونه‌ای نقل کنم. به همین خاطر ابیاتی از غزل‌هایش را ارائه می‌دهم که نسبتاََ ساده‌تر و روان‌تر اند.

ببینید لعل و مروارید را به چه زیبایی استعاره‌ای از لب و دندان معشوق ساخته. کنار هم بودن لعل و مروارید و آب حیات هم تلمیح به بخشی از داستان اسکندر و آب حیات دارد. جدا از تشبیه زردیِ روی به زعفران، ایهام‌تناسبِ بین نیل و فرات به شدت هنرمندانه است:

ای به گِردِ قندِ شِکَّرپاشِ تو رُسته نبات!
لعل و مرواریدِ تو، سرچشمه‌ی آبِ حیات!

وَسمه‌ی ابروت کرده رویِ ما را زعفران
نیلِ رُخسارت کشیده رویِ ما را در فرات...


این دو بیت، از میان یکی از غزلیاتش انتخاب شده؛ به شکل طبیعی، غزلیات او دارای همان ویژگی های شاعران دوره‌ی بینابین (شاعران حدفاصلِ سبک‌های خراسانی و عراقی مثل: خاقانی و انوری و کمال‌الدین اسماعیل اصفهانی‌) است.

و این‌ها ابیاتی از یک غزل برجسته‌ی او...
دوبیت آخر مفهوم اروتیک عجیبی دارند که برای رعایت عفتِ کلام، از شرح و بسطِ آن‌ها معذورم.
اگر خودتان متوجه شدید، نوشِ جانتان:)
بیان چنین مفهوم تند و صریحی در لفافه‌ای این‌چنین، کار هر کسی نیست:

دوش زان‌دَم که شبِ تیره سرِ زلف گشود،
ماهِ خورشیدرُخَم تا به سحر دَر بَر بود...

رُخِ او در نظرِ بَدر فزون بود ز مِهر
دهنش در سخن از ذره بسی کم‌تر بود!

کوه را بر سرِ یک موی چنان جنبش داد،
که تو گفتی که مگر زلزله‌ی محشر بود!

آشکارا شده زان زلزله‌ی روح‌نگار،
سیمِ محلول که در بُسَّدِ ما مُضمَر بود


#بدر_چاچی
#علی_احمدی_راد
#تخت_طاقدیس

www.tgoop.com/takhte_tagdis
گیوم آپولی‌نر[Guillaume Apollnaire]
(۱۸۸۰_۱۹۱۸)

گیوم آپولی‌نر را 《سردار اندیشه‌ی امروزین》 لقب داده‌اند و درباره‌اش نوشته‌اند:《 وی توانسته بود دریابد که درست به خلاف آنچه ناتوانایان ادعا دارند هیچ چیز گفته نشده است و خود او نمونه‌ی برجسته‌ای بود و این نکته را خوب نشان داد.》
به‌سال ۱۸۸۰ به دنیا آمد و پس از تحصیلات مقدماتی در جنوب فرانسه سفرهای بسیار به کشورهای دیگر اروپایی کرد و بسیار زود، کار بانک را ترک گفت و به روزنامه نگاری و ادبیات پرداخت. در جنگ جهانی اول، به‌عنوان داوطلب وارد شد و در یکی از جنگ‌ها بر اثر انفجار خمپاره، سرش زخمی گردید و بر اثر آن زخم به‌سال ۱۹۱۸ درگذشت و در همان روزهایی که فرانسه، پایان جنگ را جشن می‌گرفت پیکر بی‌جان وی را به گورستان می‌بردند. بدین گونه جنگ، نابغه‌ای بزرگ را از دنیای ادب ربود و به خاک سپرد.
آپولی‌نر پیشرو بسیاری از شیوه‌های ادبی قرن اخیر فرانسه است. کلمه‌ی سورئالیسم را پیر آلبر_بیرو و وی نخستین بار به زبان خامه آوردند و او کوشید شعر را از قید رمانتیسم و سمبولیسم رها سازد و با حذف هرگونه پیوند منطقی میان عبارات و کلمات در پی آن برآمد که احساس‌های عینی را خاصه به حالت خام ثبت کند و آنها را با القا و ایهام به‌دیگران منتقل سازد. در این گونه اشعار، گذشته و حال و آینده به هم آمیخته است.
تاثیر آپولی‌نر بر روی جوانان نسل خویش بسیار عظیم بود، و از جمله نوآوری‌های دیگر آپولی‌نر در شعر فرانسه آن بود که به رواج نوعی شعر مصور برخاست موسوم به کالی‌گرام《calligrammes》 که در کشور فرانسه ابتکار جالب به شمار رفت.

پل میرابو

زیر پل میرابو، رود سن و عشق‌های ما در گذرند
آیا باید به‌یاد آورم؟
همواره شادی از پی رنج فرا می‌رسد

شب فرا رسد، ساعت ضربه آغازد
روزها می‌گذرد و من بر جا می‌مانم

دست‌ها در دست روبروی هم بایستیم
در حالی که زیر پل بازوان ما
موج خسته‌ی نگاه‌های دائمی می‌گذرد

شب فرا رسد، ساعت ضربه آغازد
روزها می‌گذرد و من بر جا می‌مانم

عشق مانند این آب روان می‌گذرد
عشق می‌گذرد
زندگی چه کند است
و امیدواری چه تند

شب فرا رسد، ساعت ضرب آغازد
روزها می‌گذرد و من برجا می‌مانم

روزها می‌گذرد و هفته‌ها نیز
نه زمان گذشته و نه عشق‌ها هیچ‌یک باز نمی‌گردد.
زیر پل میرابو رود سن می‌گذرد

شب فرا رسد، ساعت ضربه آغازد
روزها می‌گذرد و من بر جا می‌مانم.

#کانون_شعروادب

🕊@uma_poem🕊
نامه‌ای که نوشته‌ای
هرگز نگرانم نمی‌کند!
گفته‌ای بعد از این دوستم نخواهی داشت...

اما نامه‌ات چرا این‌قدر طولانی‌است؟!
تمیز نوشته‌ای،
پشت و رو،
و دوازده برگ!
این خودش یک کتاب کوچک است
هیچ‌کس برای خداحافظی
نامه‌ای چنین مفصل نمی‌نویسد...!



شاعر آلمانی #هاینریش_هاینه
(زاده‌ی ۱۷۹۷ - درگذشته‌ی ۱۸۵۶)

#تخت_طاقدیس

www.tgoop.com/takhte_tagdis
2025/01/23 00:38:53
Back to Top
HTML Embed Code: