یاد آزادیست، گلزارِ اسیرانِ قفس
زندگی گر عشرتی دارد امیدِ مردن است
#کانون_شعروادب
#بیدل_دهلوی🌱
🕊@uma_poem🕊
زندگی گر عشرتی دارد امیدِ مردن است
#کانون_شعروادب
#بیدل_دهلوی🌱
🕊@uma_poem🕊
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سکانسی ماندگار از فیلم تاریخیِ ستارخان، ساختهٔ علی حاتمی. محصولِ ۱۳۵۱
"این مملکت از چند سو داره غارت میشه، یکی انگلیسیها و روسها، یکی هم خودیها و سوم ساکتها و بیتفاوتها"
#کانون_شعروادب
🕊@uma_poem🕊
"این مملکت از چند سو داره غارت میشه، یکی انگلیسیها و روسها، یکی هم خودیها و سوم ساکتها و بیتفاوتها"
#کانون_شعروادب
🕊@uma_poem🕊
به حشر تن به جحیم افکنم نخستین گام،
دل و دماغِ رَسَنبازیِ صراطم نیست...!
بیتی از مولانا طالب آملی (قرون ۱۰ و ۱۱ قمری) که از نمایندگان برجستهی سبک هندی در ادب فارسی است.
پل صراط در اعتقادات اسلامی (در ادیان دیگر مثل زردشتی هم با تفاوتهای جزئی وجود دارد) پلیاست که در روز قیامت هر فرد باید از آن عبور کند. این پل برای درستکاران فراخ و گشاده و برای گناهکاران چونان تارِ مو باریک است. گذشتن از آن به منزلهی رسیدن به بهشت و سقوط از آن به معنای وصول به جهنم است.
طالب میگوید: در روز حشر (قیامت) وقتی زمان عبور از پل صراط برسد، در همان گام نخست خود را به جحیم (جهنم) خواهد انداخت، زیرا دل و دماغ رَسنبازی (طناببازی، فعلِ کودکانه) را ندارد!
جدا از طنزی ظریف و خلاقانه، این بیت نکات قوت دیگری هم دارد. زبان شعر سبک هندی (در آثار منتخب شعرای نخبهی آن) ساده و به زبان مردم کوچه و بازار شبیه است. زبان شعر طالب هم از این قاعده مستثنا نیست. پس دلیل استفادهی او از کلمات غیر فارسی: حشر، جحیم و صراط صرفاََ بهره بردن از یک مراعاتنظیر موفق و ایجاد یک شبکهی معنایی برای مخاطب نیست. این سه کلمه در ارتباط مستقیم با مفاهیم اسلامی قرار دارند و طالب در این بیت مظهری از یک باور مهم اسلامی (اعتقاد به پل صراط) را به سُخره میگیرد. پس این کلمات را هم در جهت همین منظور و آگاهانه به کار برده. در صورتی که میتوانست حداقل برای دو تای آنها معادل فارسی بیاورد و مشکلی هم پیش نیاید.
طالب از این نوع ابیات در دیوان خود کم ندارد:
ز خُردهگیری روزِ حساب ازادم،
ورق سیاه چنان کردهام که نتوان خواند!!!
البته بیت بالا در بعضی منابع به صورت زیر هم ضبط شده است:
ز خُردهگیریِ اهلِ حساب آزادم،
ورق سیَه نه چنان کردهام که بتوان خواند!
استاد شفیعی کدکنی، یکی از تعاریف عرفان را نگاه متفاوت به مقولهی دین و مذهب عنوان کردهاند. در اینجا قصد ندارم که طالب آملی را به استناد دو بیت عارف و صوفی معرفی کنم، زیرا زندگی او نیز گواهی بر چنین چیزی نمیدهد. در عین حال نمیتوان وجود نوعی روحیهی قلندری، آزادی از تعلقات و قید و بندها وَ نگاه متفاوت به دین را در آثار او نادیده گرفت.
#علی_احمدی_راد
#طالب_آملی
#سبک_هندی
#تخت_طاقدیس
www.tgoop.com/takhte_tagdis
دل و دماغِ رَسَنبازیِ صراطم نیست...!
بیتی از مولانا طالب آملی (قرون ۱۰ و ۱۱ قمری) که از نمایندگان برجستهی سبک هندی در ادب فارسی است.
پل صراط در اعتقادات اسلامی (در ادیان دیگر مثل زردشتی هم با تفاوتهای جزئی وجود دارد) پلیاست که در روز قیامت هر فرد باید از آن عبور کند. این پل برای درستکاران فراخ و گشاده و برای گناهکاران چونان تارِ مو باریک است. گذشتن از آن به منزلهی رسیدن به بهشت و سقوط از آن به معنای وصول به جهنم است.
طالب میگوید: در روز حشر (قیامت) وقتی زمان عبور از پل صراط برسد، در همان گام نخست خود را به جحیم (جهنم) خواهد انداخت، زیرا دل و دماغ رَسنبازی (طناببازی، فعلِ کودکانه) را ندارد!
جدا از طنزی ظریف و خلاقانه، این بیت نکات قوت دیگری هم دارد. زبان شعر سبک هندی (در آثار منتخب شعرای نخبهی آن) ساده و به زبان مردم کوچه و بازار شبیه است. زبان شعر طالب هم از این قاعده مستثنا نیست. پس دلیل استفادهی او از کلمات غیر فارسی: حشر، جحیم و صراط صرفاََ بهره بردن از یک مراعاتنظیر موفق و ایجاد یک شبکهی معنایی برای مخاطب نیست. این سه کلمه در ارتباط مستقیم با مفاهیم اسلامی قرار دارند و طالب در این بیت مظهری از یک باور مهم اسلامی (اعتقاد به پل صراط) را به سُخره میگیرد. پس این کلمات را هم در جهت همین منظور و آگاهانه به کار برده. در صورتی که میتوانست حداقل برای دو تای آنها معادل فارسی بیاورد و مشکلی هم پیش نیاید.
طالب از این نوع ابیات در دیوان خود کم ندارد:
ز خُردهگیری روزِ حساب ازادم،
ورق سیاه چنان کردهام که نتوان خواند!!!
البته بیت بالا در بعضی منابع به صورت زیر هم ضبط شده است:
ز خُردهگیریِ اهلِ حساب آزادم،
ورق سیَه نه چنان کردهام که بتوان خواند!
استاد شفیعی کدکنی، یکی از تعاریف عرفان را نگاه متفاوت به مقولهی دین و مذهب عنوان کردهاند. در اینجا قصد ندارم که طالب آملی را به استناد دو بیت عارف و صوفی معرفی کنم، زیرا زندگی او نیز گواهی بر چنین چیزی نمیدهد. در عین حال نمیتوان وجود نوعی روحیهی قلندری، آزادی از تعلقات و قید و بندها وَ نگاه متفاوت به دین را در آثار او نادیده گرفت.
#علی_احمدی_راد
#طالب_آملی
#سبک_هندی
#تخت_طاقدیس
www.tgoop.com/takhte_tagdis
Telegram
تخت طاقدیس، علی احمدی راد
هر که در این سَرا درآید «شعرش» دهید و از ایمانش مَپرسید!
چون کبک سر به برف نهفتم؛ ولی چه سود
گیتی نداد صیدِ خود از کف به رایگان
#کانون_شعروادب
#ملک_الشعرا_بهار 🌱
🕊@uma_poem🕊
گیتی نداد صیدِ خود از کف به رایگان
#کانون_شعروادب
#ملک_الشعرا_بهار 🌱
🕊@uma_poem🕊
Dar Moghiyat Teatr va Cinama-Bahram Beyzai
Bahram Beyzai
سخنرانی بهرام بیضایی در سومین شب از شب های گوته ؛ پاییز 1356.
*شبهای نویسندگان و شاعران ایران که با نام شبهای شعر گوته نیز شناخته میشود یک رویداد فرهنگی سالانه در دههٔ ۱۳۵۰ در تهران بود که واپسین دورهاش از ۱۸ تا ۲۷ مهر ۱۳۵۶ برگزار و زبانزد شد. در سال ۱۳۵۶ کانون نویسندگان ایران با همکاری انجمن روابط فرهنگی ایران و آلمان، انستیتو گوته، به مدت ده شب، مراسم شعرخوانی و سخنرانی در باغ انجمن فرهنگی روابط ایران-آلمان برگزار کردند.
شب سوم متعلق به بهرام بیضایی ست.
#بهرام_بیضایی
@Archivesbahram / #lecture
*شبهای نویسندگان و شاعران ایران که با نام شبهای شعر گوته نیز شناخته میشود یک رویداد فرهنگی سالانه در دههٔ ۱۳۵۰ در تهران بود که واپسین دورهاش از ۱۸ تا ۲۷ مهر ۱۳۵۶ برگزار و زبانزد شد. در سال ۱۳۵۶ کانون نویسندگان ایران با همکاری انجمن روابط فرهنگی ایران و آلمان، انستیتو گوته، به مدت ده شب، مراسم شعرخوانی و سخنرانی در باغ انجمن فرهنگی روابط ایران-آلمان برگزار کردند.
شب سوم متعلق به بهرام بیضایی ست.
#بهرام_بیضایی
@Archivesbahram / #lecture
Forwarded from بهرام بیضایی آرشیو
Bazkhani_dah_shab.pdf
5.2 MB
کتاب «بازخوانی ده شب»
[جمع آوری سخنرانیهای شبهای گوته + مقالهها و گفتگوهای مرتبط با آن.]
به کوشش ماندانا زندیان
-در این کتاب با نیلوفر بیضایی گفتگو شده و
متن سخنرانی بهرام بیضایی در شب سوم هم موجوده.
#بهرام_بیضایی
@Archivesbahram | #book
[جمع آوری سخنرانیهای شبهای گوته + مقالهها و گفتگوهای مرتبط با آن.]
به کوشش ماندانا زندیان
-در این کتاب با نیلوفر بیضایی گفتگو شده و
متن سخنرانی بهرام بیضایی در شب سوم هم موجوده.
#بهرام_بیضایی
@Archivesbahram | #book
Forwarded from Hossein_jannati
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
"کم به چشم آمدگانیم" که شادید شما...
ما زیادیم ولی ابنِ زیادید شما!
از صفِ نیزه به نیزار شبیهید ولی،
بارها سوزنِ ما دید که بادید شما!
پدرم گفت: مبادا سر و کارت با سنگ...
سر به سنگ آمد و گفتم که "مبادید" شما!
"جهل» اگر صورتِ دیدار بگیرد به مَثَل»
عقل فریاد برآرَد که نمادید شما!
شیر، از گاوِ نرِ مُرده بدانم دوشید!
وین ندانم: "رجُلِ اُمِّ فسادید" شما!
پشتِ چنگیز و سکندر همه خواندم به کتاب
کس نگفته ست هنوز از چه نژادید شما...
.
#حسین_جنتی
#یخن
@h_jannati
.
"کم به چشم آمدگانیم" که شادید شما...
ما زیادیم ولی ابنِ زیادید شما!
از صفِ نیزه به نیزار شبیهید ولی،
بارها سوزنِ ما دید که بادید شما!
پدرم گفت: مبادا سر و کارت با سنگ...
سر به سنگ آمد و گفتم که "مبادید" شما!
"جهل» اگر صورتِ دیدار بگیرد به مَثَل»
عقل فریاد برآرَد که نمادید شما!
شیر، از گاوِ نرِ مُرده بدانم دوشید!
وین ندانم: "رجُلِ اُمِّ فسادید" شما!
پشتِ چنگیز و سکندر همه خواندم به کتاب
کس نگفته ست هنوز از چه نژادید شما...
.
#حسین_جنتی
#یخن
@h_jannati
.
گمان نمیبرم این بار جان به در برم از «خود»
چنین که خنجر بیخویشی آخته است به سویم
#کانون_شعروادب
#حسین_منزوی🌱
🕊@uma_poem🕊
چنین که خنجر بیخویشی آخته است به سویم
#کانون_شعروادب
#حسین_منزوی🌱
🕊@uma_poem🕊
✨️یک شگرد از سه دریچه✨️
حسین منزوی (زادهی ۱۳۲۵-درگذشتهی۱۳۸۳)
غزلسُرایِ برجستهی معاصر با مهدی اخوان ثالث (زادهی ۱۳۰۶-درگذشتهی ۱۳۶۹) رابطهی نزدیک و دوستانهای داشته است.
اخوان با اینکه از قلههای شعر نو فارسی محسوب میشود در تمام دوران شاعری خود به قوالب کلاسیک (بهخصوص غزل) بیتوجه نبوده، و حسین منزوی به عنوان یک شاعر اصولاََ غزلسُرا از بعضی جهات تحت تأثیر اخوان قرار داشته است.
اخوان ثالث منظومهی بلندی به نام《قصهی شهر سنگستان》دارد که در فضای ناامید و مِهآلودِ بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سروده و در بخش پایانی آن از یک شگرد شاعرانهی جذاب بهره برده است:
-غمِ دل با تو گویم غار!
بگو آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست؟
صدا نالنده پاسخ داد:
آری نیست...
شعر《قصهی شهر سنگستان》با همین ابهام و ناامیدی به پایان میرسد. چنانکه میبینید، راوی در پایان روایتش ناامید از هرجا غم دل خود را با غار میگوید و درون غار فریاد میزند: آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست؟
و چنانکه خاصیت غار است، عبارات آخر او بازتاب پیدا کرده به خود او میرسد: ...اری نیست... اری نیست
بعدها حسین منزوی در غزلی به مطلع:
دست و رو در آب جو ترکردنم، گیرم زِ ناچاری است
من بخواهم یا نخواهم، جویبار زندگی جاری است
از همین شگرد استفاده کرده است! در بیت:
از دلم میپرسم: آیا باز هم از عشق ناچاری؟
من تپشهای دلم را میشناسم، پاسخش «آری» است
هرچند اینبار در لباس تغزلی عرضه میشود، اما دل شاعر به مانند غاری تهی سوال: آیا باز هم از عشق ناچاری؟ را در خود بازتاب داده حروف آخر آن را بازپس میدهد: ...اری ...اری
و نمیدانم چرا گمان میکنم شاید اخوان این شگرد را از طریق خواندن یکی از ترجمههای《منظومهی کلاغ》اثر ادگار آلنپو شاعر آمریکایی (متولد ۱۸۰۹-متوفی ۱۸۴۹) وام گرفته است.
آلنپو منظومهی بلندی دارد به نام: کلاغ
راوی این منظومه فرد ناامید و پُردردیاست که در شبی شوم و وحشتناک در خانهاش تنها نشسته و ناگهان کلاغی شگرف وارد اتاق او میشود! کلاغی که در جواب حرفهای مرد مدام یک کلمه را تکرار میکند: هرگز...
در فرازی از این منظومه، مرد از کلاغ میپرسد:
...ای قاصد! ای مظهر بدبختی! خواه پرنده باشی و خواه شیطان... خواهش میکنم صمیمانه به من بگو: آیا مرهمی برای التیام زخم دلِ من وجود دارد؟
کلاغ گفت: هرگز...
#علی_احمدی_راد
#تخت_طاقدیس
#ادگار_آلن_پو
#مهدی_اخوان_ثالث
#حسین_منزوی
www.tgoop.com/takhte_tagdis
حسین منزوی (زادهی ۱۳۲۵-درگذشتهی۱۳۸۳)
غزلسُرایِ برجستهی معاصر با مهدی اخوان ثالث (زادهی ۱۳۰۶-درگذشتهی ۱۳۶۹) رابطهی نزدیک و دوستانهای داشته است.
اخوان با اینکه از قلههای شعر نو فارسی محسوب میشود در تمام دوران شاعری خود به قوالب کلاسیک (بهخصوص غزل) بیتوجه نبوده، و حسین منزوی به عنوان یک شاعر اصولاََ غزلسُرا از بعضی جهات تحت تأثیر اخوان قرار داشته است.
اخوان ثالث منظومهی بلندی به نام《قصهی شهر سنگستان》دارد که در فضای ناامید و مِهآلودِ بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سروده و در بخش پایانی آن از یک شگرد شاعرانهی جذاب بهره برده است:
-غمِ دل با تو گویم غار!
بگو آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست؟
صدا نالنده پاسخ داد:
آری نیست...
شعر《قصهی شهر سنگستان》با همین ابهام و ناامیدی به پایان میرسد. چنانکه میبینید، راوی در پایان روایتش ناامید از هرجا غم دل خود را با غار میگوید و درون غار فریاد میزند: آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست؟
و چنانکه خاصیت غار است، عبارات آخر او بازتاب پیدا کرده به خود او میرسد: ...اری نیست... اری نیست
بعدها حسین منزوی در غزلی به مطلع:
دست و رو در آب جو ترکردنم، گیرم زِ ناچاری است
من بخواهم یا نخواهم، جویبار زندگی جاری است
از همین شگرد استفاده کرده است! در بیت:
از دلم میپرسم: آیا باز هم از عشق ناچاری؟
من تپشهای دلم را میشناسم، پاسخش «آری» است
هرچند اینبار در لباس تغزلی عرضه میشود، اما دل شاعر به مانند غاری تهی سوال: آیا باز هم از عشق ناچاری؟ را در خود بازتاب داده حروف آخر آن را بازپس میدهد: ...اری ...اری
و نمیدانم چرا گمان میکنم شاید اخوان این شگرد را از طریق خواندن یکی از ترجمههای《منظومهی کلاغ》اثر ادگار آلنپو شاعر آمریکایی (متولد ۱۸۰۹-متوفی ۱۸۴۹) وام گرفته است.
آلنپو منظومهی بلندی دارد به نام: کلاغ
راوی این منظومه فرد ناامید و پُردردیاست که در شبی شوم و وحشتناک در خانهاش تنها نشسته و ناگهان کلاغی شگرف وارد اتاق او میشود! کلاغی که در جواب حرفهای مرد مدام یک کلمه را تکرار میکند: هرگز...
در فرازی از این منظومه، مرد از کلاغ میپرسد:
...ای قاصد! ای مظهر بدبختی! خواه پرنده باشی و خواه شیطان... خواهش میکنم صمیمانه به من بگو: آیا مرهمی برای التیام زخم دلِ من وجود دارد؟
کلاغ گفت: هرگز...
#علی_احمدی_راد
#تخت_طاقدیس
#ادگار_آلن_پو
#مهدی_اخوان_ثالث
#حسین_منزوی
www.tgoop.com/takhte_tagdis
Telegram
تخت طاقدیس، علی احمدی راد
هر که در این سَرا درآید «شعرش» دهید و از ایمانش مَپرسید!
کانون شعر و ادب دانشگاه محقق اردبیلی pinned «✨️یک شگرد از سه دریچه✨️ حسین منزوی (زادهی ۱۳۲۵-درگذشتهی۱۳۸۳) غزلسُرایِ برجستهی معاصر با مهدی اخوان ثالث (زادهی ۱۳۰۶-درگذشتهی ۱۳۶۹) رابطهی نزدیک و دوستانهای داشته است. اخوان با اینکه از قلههای شعر نو فارسی محسوب میشود در تمام دوران شاعری خود به…»
ماجرای عرض ما نشنیده میباید شنید
گفتگوی ناتوانان ناتوانی گفتگوست
بسکه در راهت عرقریز خجالت مردهایم
گر ز خاک ما تیمم آب بردارد وضوست
#کانون_شعروادب
#بیدل_دهلوی 🌱
🕊@uma_poem🕊
گفتگوی ناتوانان ناتوانی گفتگوست
بسکه در راهت عرقریز خجالت مردهایم
گر ز خاک ما تیمم آب بردارد وضوست
#کانون_شعروادب
#بیدل_دهلوی 🌱
🕊@uma_poem🕊
اگر روزی یقین کردی جهان جای کمی دارد
چو من سر در گریبان کن، گریبان عالَمی دارد!
#کانون_شعروادب
#حسین_جنتی 🌱
🕊@uma_poem🕊
چو من سر در گریبان کن، گریبان عالَمی دارد!
#کانون_شعروادب
#حسین_جنتی 🌱
🕊@uma_poem🕊
@koronmusic-tolu
Mohsen Namjoo
این روزا دنیا واسه من،
از خونهمون کوچیکتره...
آهنگ #طلوع را #سیاوش_قمیشی ساخته و ترانهاش را #پدرام سروده.
اما...
این اجرا، حکایت دیگریاست!
چند سال پیش، لحظاتی قبل از برگزاری کنسرتی در سانفرانسیسکو به #محسن_نامجو خبر درگذشت مادرش را دادند و اجرای این قطعه، تراوشات درد او بود در آن شب...
#تخت_طاقدیس
www.tgoop.com/ketabshahr_ardabil
از خونهمون کوچیکتره...
آهنگ #طلوع را #سیاوش_قمیشی ساخته و ترانهاش را #پدرام سروده.
اما...
این اجرا، حکایت دیگریاست!
چند سال پیش، لحظاتی قبل از برگزاری کنسرتی در سانفرانسیسکو به #محسن_نامجو خبر درگذشت مادرش را دادند و اجرای این قطعه، تراوشات درد او بود در آن شب...
#تخت_طاقدیس
www.tgoop.com/ketabshahr_ardabil
گروهِ کودکان سرگشته چرخ و فلک بازی
من از بازیِ این چرخِ فلک سر در گریبانم
#کانون_شعروادب
#شهریار 🌱
🕊@uma_poem🕊
من از بازیِ این چرخِ فلک سر در گریبانم
#کانون_شعروادب
#شهریار 🌱
🕊@uma_poem🕊
#تیکه_کتاب
بیشترِ ما آدمها ترجیح میدهیم عاشق باشیم تا معشوق. کم و بیش همه میخواهند عاشق باشند. بیپرده بگویم، در واقع بسیاری از انسانها در ژرفنایِ باطنِ خویش تحمل معشوقبودن را ندارند. معشوق از عاشق هراسان و بیزار است، آن هم به محکمترین دلیل، چرا که عاشق همواره میکوشد همه چیز معشوق را از او بگیرد. عاشق به هر قیمتی و از هر راهی در تمنایِ وصال است، حتی اگر این تجربه نصیبی جز درد و رنج برایش نداشته باشد.
#ترانه_کافه_غم_زده
اثر #کارسن_مک_کالرز🌱
🕊@uma_poem🕊
بیشترِ ما آدمها ترجیح میدهیم عاشق باشیم تا معشوق. کم و بیش همه میخواهند عاشق باشند. بیپرده بگویم، در واقع بسیاری از انسانها در ژرفنایِ باطنِ خویش تحمل معشوقبودن را ندارند. معشوق از عاشق هراسان و بیزار است، آن هم به محکمترین دلیل، چرا که عاشق همواره میکوشد همه چیز معشوق را از او بگیرد. عاشق به هر قیمتی و از هر راهی در تمنایِ وصال است، حتی اگر این تجربه نصیبی جز درد و رنج برایش نداشته باشد.
#ترانه_کافه_غم_زده
اثر #کارسن_مک_کالرز🌱
🕊@uma_poem🕊
#تیکه_کتاب
پهلوان: چه فایده؟ بیاد چراغِ کدوم خونهرو روشن کنه؛ واسه کدوم لونه؛ زیر کدوم سقف_؟
پیر: راست نمیگی پهلوون!
پهلوان: [مکث] اکبر دیگه به چیزی دل نمیبنده پدر.
پیر: که مبادا از دست بده؟
نمایشنامه #پهلوان_اکبر_می_میرد
اثر #بهرام_بیضایی 🌱
🕊@uma_poem🕊
پهلوان: چه فایده؟ بیاد چراغِ کدوم خونهرو روشن کنه؛ واسه کدوم لونه؛ زیر کدوم سقف_؟
پیر: راست نمیگی پهلوون!
پهلوان: [مکث] اکبر دیگه به چیزی دل نمیبنده پدر.
پیر: که مبادا از دست بده؟
نمایشنامه #پهلوان_اکبر_می_میرد
اثر #بهرام_بیضایی 🌱
🕊@uma_poem🕊
✨️مردی کوچک، شاعری بزرگ✨️
رشیدالدین وطواط (قرن ۶ هجری) شاعری قصیدهسُرا منتسب به دربار سلطان اَتسِزِ خوارزمشاه، ماهر در ادبیات فارسی و عربی، چیرهدست در بداههسُرایی و از نوادگان خلیفهی دوم (عمر بن خطاب) بود.
گویند: چون جثهای خرد و نحیف داشت به او لقب《وطواط》به معنیِ پرستوک (نوعی پرندهی کوچک) داده بودند.
از وطواط آثار بسیاری برجای مانده که معروفترینشان
کتابیاست در علم بلاغت موسوم به《حَدائِقُالسِّحر فی دَقائِقِالشِّعر》و از قدیمالایام در میان عُلَمای بلاغت به عنوان یک منبع ارزشمند و معتبر شناخته میشود. همچنین چهار رساله در زمینهی ترجمه و منظوم کردن احادیث و سخنانی از خلفای راشدین که به ترتیب عبارتاند از:
-تُحفَهالصدیق مِن کَلامِ اَبیبَکر صِدّیق
-فَصلُالخَطاب مِن کَلامِ عُمر بنالخَطّاب
-اُنسُاللَهفان مِن کَلامِ عثمان بن عَفّان
-نَثراللَآلی مِن کَلامِ امیرالمؤمنین علی
و اما شعر او...
رشیدالدین وطواط هم مانند اکثر شاعران همدورهی خود در زمینهی قصیدهسُرایی فعالیت داشته.
قصاید او شکل پخته و بههنجاری از قصائد فارسیاند که عموماََ با تغزّلهایی لطیف آغاز میشوند، با تخلص زیرکانهای گریز به مدحِ ممدوح میزنند، و پس از ارائهی ابیاتی بلند و پُرمغز به شکل ماهرانهای به انجام میرسند.
از آنجا که وطواط دانشمندی بیبدیل در زمینهی علوم ادبی بوده قصایدی مصنوع و مستحکم پدید آورده و حُسن کار او را از آنجا میتوان دانست که بسیاری از شُعرای دورههای بعد در کار قصیدهسُرایی دنبالهرو او بودهاند. در رأس آنها صبای کاشانی، ملکالشعراءِ دربار فتحعلیشاه قاجار که سخت تحتتأثیر شیوهی قصیدهسُرایی وطواط بوده است.
ابیات ابتدایی قصیدهای از او در مدح سلطان اَتسِزِ خوارزمشاه را نقل میکنم و علاقهمندان را برای مطالعهی بیشتر به دیوان او حواله میدهم؛
ملاحظه کنید چه تغزل لطیف، شیرین و ملموسی دارد:
تا شد دلم به مِهرِ بُتان مایل
خواب و قرار گشت زِ من زایل
بیخواب و بیقرار شود لابُد،
هر کو شود به مِهر بُتان مایل
اندوه کرد بر دلِ من حمله،
تا دیدمش نشسته بر آن محمل
من همچو سائلان به رهش واقف،
وَز دیده گشته خونِ دلم سائل
از رویِ فضایِ جهان پُر گُل،
وَز چشمِ من بسیطِ زمین پُر گِل
شُغلیاست، شُغلِ فُرقَتِ او مُعظِم
شکلیاست، شکلِ اَندُهِ او مُشکل
یا رب! شبی بُوَد که من و دلبر،
باشیم گشته جمع به یک منزل؟
وانگاه از تَفَحّّصِ حالِ ما،
گشته رقیبِ ناخوشِ او غافل؟
اینکار نیست بابتِ بختِ ما،
سودایِ بیهُده چه پَزی ای دل؟
بیحاصل است یار و تو را در کف،
جز باد نیست در غمِ او حاصل...
#علی_احمدی_راد
#رشیدالدین_وطواط
#تخت_طاقدیس
www.tgoop.com/takhte_tagdis
رشیدالدین وطواط (قرن ۶ هجری) شاعری قصیدهسُرا منتسب به دربار سلطان اَتسِزِ خوارزمشاه، ماهر در ادبیات فارسی و عربی، چیرهدست در بداههسُرایی و از نوادگان خلیفهی دوم (عمر بن خطاب) بود.
گویند: چون جثهای خرد و نحیف داشت به او لقب《وطواط》به معنیِ پرستوک (نوعی پرندهی کوچک) داده بودند.
از وطواط آثار بسیاری برجای مانده که معروفترینشان
کتابیاست در علم بلاغت موسوم به《حَدائِقُالسِّحر فی دَقائِقِالشِّعر》و از قدیمالایام در میان عُلَمای بلاغت به عنوان یک منبع ارزشمند و معتبر شناخته میشود. همچنین چهار رساله در زمینهی ترجمه و منظوم کردن احادیث و سخنانی از خلفای راشدین که به ترتیب عبارتاند از:
-تُحفَهالصدیق مِن کَلامِ اَبیبَکر صِدّیق
-فَصلُالخَطاب مِن کَلامِ عُمر بنالخَطّاب
-اُنسُاللَهفان مِن کَلامِ عثمان بن عَفّان
-نَثراللَآلی مِن کَلامِ امیرالمؤمنین علی
و اما شعر او...
رشیدالدین وطواط هم مانند اکثر شاعران همدورهی خود در زمینهی قصیدهسُرایی فعالیت داشته.
قصاید او شکل پخته و بههنجاری از قصائد فارسیاند که عموماََ با تغزّلهایی لطیف آغاز میشوند، با تخلص زیرکانهای گریز به مدحِ ممدوح میزنند، و پس از ارائهی ابیاتی بلند و پُرمغز به شکل ماهرانهای به انجام میرسند.
از آنجا که وطواط دانشمندی بیبدیل در زمینهی علوم ادبی بوده قصایدی مصنوع و مستحکم پدید آورده و حُسن کار او را از آنجا میتوان دانست که بسیاری از شُعرای دورههای بعد در کار قصیدهسُرایی دنبالهرو او بودهاند. در رأس آنها صبای کاشانی، ملکالشعراءِ دربار فتحعلیشاه قاجار که سخت تحتتأثیر شیوهی قصیدهسُرایی وطواط بوده است.
ابیات ابتدایی قصیدهای از او در مدح سلطان اَتسِزِ خوارزمشاه را نقل میکنم و علاقهمندان را برای مطالعهی بیشتر به دیوان او حواله میدهم؛
ملاحظه کنید چه تغزل لطیف، شیرین و ملموسی دارد:
تا شد دلم به مِهرِ بُتان مایل
خواب و قرار گشت زِ من زایل
بیخواب و بیقرار شود لابُد،
هر کو شود به مِهر بُتان مایل
اندوه کرد بر دلِ من حمله،
تا دیدمش نشسته بر آن محمل
من همچو سائلان به رهش واقف،
وَز دیده گشته خونِ دلم سائل
از رویِ فضایِ جهان پُر گُل،
وَز چشمِ من بسیطِ زمین پُر گِل
شُغلیاست، شُغلِ فُرقَتِ او مُعظِم
شکلیاست، شکلِ اَندُهِ او مُشکل
یا رب! شبی بُوَد که من و دلبر،
باشیم گشته جمع به یک منزل؟
وانگاه از تَفَحّّصِ حالِ ما،
گشته رقیبِ ناخوشِ او غافل؟
اینکار نیست بابتِ بختِ ما،
سودایِ بیهُده چه پَزی ای دل؟
بیحاصل است یار و تو را در کف،
جز باد نیست در غمِ او حاصل...
#علی_احمدی_راد
#رشیدالدین_وطواط
#تخت_طاقدیس
www.tgoop.com/takhte_tagdis
Telegram
تخت طاقدیس، علی احمدی راد
هر که در این سَرا درآید «شعرش» دهید و از ایمانش مَپرسید!
_
زن پونه است
گهوارهی رؤیاست
بوتهی نعنایی که جهان را
خوشبو میکند.
سادگیات عسل است
که صبح زود با شیری تازه میآمیزد
میخواهم
به سادهترین شکل با تو حل شوم.
#کانون_شعروادب
#غلامرضا_بروسان 🌱
🕊@uma_poem🕊
زن پونه است
گهوارهی رؤیاست
بوتهی نعنایی که جهان را
خوشبو میکند.
سادگیات عسل است
که صبح زود با شیری تازه میآمیزد
میخواهم
به سادهترین شکل با تو حل شوم.
#کانون_شعروادب
#غلامرضا_بروسان 🌱
🕊@uma_poem🕊