noormags-سیف_فرغانی-1694845.pdf
469 KB
مدخل «سیف فرغانی»،
وحید عیدگاه طرقبهای،
دانشنامهی جهان اسلام، جلد ۲۵.
وحید عیدگاه طرقبهای،
دانشنامهی جهان اسلام، جلد ۲۵.
noormags-چارپاره_هراز-1000926.pdf
149.1 KB
چهارپارهی هراز
وحید عیدگاه طرقبهای
مجلهی بخارا،
فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۱.
وحید عیدگاه طرقبهای
مجلهی بخارا،
فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۱.
Forwarded from بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار منتشر کرد:
دیوان منوچهری دامغانی
دیوان منوچهری دامغانی از مهمترین آثار منظوم فارسی در قرن پنجم هجری است. تصحیح این متن پس از بررسی حدود هشتاد دستنویس، بر اساس شش دستنویس اصلی و شش دستنویس فرعی و با استفاده از دهها جُنگ و جُنگواره به انجام رسیده است. کوشش مصحّح بر آن بوده که با حفظ صورت اصیل ابیات و کنار نهادن صورتهای آسانشدهٔ نسخ متأخر برای نخستین بار چاپی منقح و تصحیحی علمی و انتقادی از دیوان منوچهری به دست دهد. در مقدّمه به شرح حال سراینده، معرّفی ممدوحان و مسائل مربوط به تصحیح نسخه پرداخته شده و در تعلیقات، شرح دشواریهای ابیات، و توضیح دربارهٔ جایها، کسان، ممدوحان و سال سرایش اشعار و پارهای از نکات مربوط به تصحیح ابیات آمده است.
[دیوان منوچهری دامغانی، تصحیح و تحقیق دکتر راضیه آبادیان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۳]
علاقهمندان میتوانند از ششم تا بیستم بهمنماه، این کتاب را با ۳۰٪ تخفیف از دفتر مرکزی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار تهیه کنند.
برای سفارشهای بیش از پانصد هزار تومان ارسال رایگان است.
تلفن مرکز پخش و فروش: ۲۲۷۱۳۹۳۶-۲۲۷۱۶۸۳۲
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
دیوان منوچهری دامغانی
دیوان منوچهری دامغانی از مهمترین آثار منظوم فارسی در قرن پنجم هجری است. تصحیح این متن پس از بررسی حدود هشتاد دستنویس، بر اساس شش دستنویس اصلی و شش دستنویس فرعی و با استفاده از دهها جُنگ و جُنگواره به انجام رسیده است. کوشش مصحّح بر آن بوده که با حفظ صورت اصیل ابیات و کنار نهادن صورتهای آسانشدهٔ نسخ متأخر برای نخستین بار چاپی منقح و تصحیحی علمی و انتقادی از دیوان منوچهری به دست دهد. در مقدّمه به شرح حال سراینده، معرّفی ممدوحان و مسائل مربوط به تصحیح نسخه پرداخته شده و در تعلیقات، شرح دشواریهای ابیات، و توضیح دربارهٔ جایها، کسان، ممدوحان و سال سرایش اشعار و پارهای از نکات مربوط به تصحیح ابیات آمده است.
[دیوان منوچهری دامغانی، تصحیح و تحقیق دکتر راضیه آبادیان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۳]
علاقهمندان میتوانند از ششم تا بیستم بهمنماه، این کتاب را با ۳۰٪ تخفیف از دفتر مرکزی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار تهیه کنند.
برای سفارشهای بیش از پانصد هزار تومان ارسال رایگان است.
تلفن مرکز پخش و فروش: ۲۲۷۱۳۹۳۶-۲۲۷۱۶۸۳۲
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
این مقاله از من نیست
یکی از چیزهای خیلی بدیهی که برای برخی خیلی هم بدیهی نیست این است که وقتی مقالهای را شما ننوشتهاید، معنایش این است که نویسندهی آن مقاله شما نیستید و وقتی نویسندهی مقاله شما نیستید، نباید آن مقاله با نام شما منتشر شود. چرا؟ چون شما آن مقاله را ننوشتهاید.
این امر بدیهی در برخی از محیطهای فرهنگی و علمی و ادبی نه تنها بدیهی نیست، بلکه خلاف آن به صورت یک قانون نانوشته پذیرفته شده است. یعنی منتشر شدن نام شما به عنوان نویسندهی یک مقاله مشروط به این نیست که شما آن را نوشته باشید. این را برخی از بخشنامهها نیز حمایت و گاه الزام میکند. میگویند، اگر استاد راهنمای رسالهای باشید، مقالهی بیرونآمده از آن رساله باید با نام شما و دانشجو منتشر شود. امّا اگر شما رساله را خوب هم راهنمایی کرده باشید ولی یک سطر از مقاله را ننوشته باشید، چرا باید اسمتان پای مقاله بیاید؟ مگر مقاله را شما نوشتهاید؟
حالا اگر مشاور باشید، آن هم مشاور دومی که به هر دلیلی نه استاد راهنما و نه دانشجو مشورت چندانی یا اصلاً مشورتی با او نکرده باشند چی؟ وقتی اصلاً در جلسهی دفاع شرکت نکرده باشید چی؟ آیا باید نام شما زیر مقالهی بیرونآمده از آن رساله نوشته شود؟ تازه اگر به دانشجو تذکر کتبی داده باشید که ازین کارها نکند و اسم شما را نیاورد، چی؟ اگر دانشجو بگوید به روی چشم، ولی بعد معلوم شود که کار از کار گذشته بوده است، تکلیف چیست؟ چرا باید نام شما یعنی نام من در مقالهای مربوط به تأثیرپذیری عبدالواسع جبلی از حکمت یونانی بیاید، در حالی که حتی یک سطر از آن مقاله نوشتهی شما یعنی نوشتهی من نیست؟
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
یکی از چیزهای خیلی بدیهی که برای برخی خیلی هم بدیهی نیست این است که وقتی مقالهای را شما ننوشتهاید، معنایش این است که نویسندهی آن مقاله شما نیستید و وقتی نویسندهی مقاله شما نیستید، نباید آن مقاله با نام شما منتشر شود. چرا؟ چون شما آن مقاله را ننوشتهاید.
این امر بدیهی در برخی از محیطهای فرهنگی و علمی و ادبی نه تنها بدیهی نیست، بلکه خلاف آن به صورت یک قانون نانوشته پذیرفته شده است. یعنی منتشر شدن نام شما به عنوان نویسندهی یک مقاله مشروط به این نیست که شما آن را نوشته باشید. این را برخی از بخشنامهها نیز حمایت و گاه الزام میکند. میگویند، اگر استاد راهنمای رسالهای باشید، مقالهی بیرونآمده از آن رساله باید با نام شما و دانشجو منتشر شود. امّا اگر شما رساله را خوب هم راهنمایی کرده باشید ولی یک سطر از مقاله را ننوشته باشید، چرا باید اسمتان پای مقاله بیاید؟ مگر مقاله را شما نوشتهاید؟
حالا اگر مشاور باشید، آن هم مشاور دومی که به هر دلیلی نه استاد راهنما و نه دانشجو مشورت چندانی یا اصلاً مشورتی با او نکرده باشند چی؟ وقتی اصلاً در جلسهی دفاع شرکت نکرده باشید چی؟ آیا باید نام شما زیر مقالهی بیرونآمده از آن رساله نوشته شود؟ تازه اگر به دانشجو تذکر کتبی داده باشید که ازین کارها نکند و اسم شما را نیاورد، چی؟ اگر دانشجو بگوید به روی چشم، ولی بعد معلوم شود که کار از کار گذشته بوده است، تکلیف چیست؟ چرا باید نام شما یعنی نام من در مقالهای مربوط به تأثیرپذیری عبدالواسع جبلی از حکمت یونانی بیاید، در حالی که حتی یک سطر از آن مقاله نوشتهی شما یعنی نوشتهی من نیست؟
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
شما طرفدار چاپ مسکو هستید؟
برخی میگویند که آیا معنای انتقادهایی که از تصحیح دکتر خالقی میکنید، این است که چاپ مسکو را معتبرترین چاپ شاهنامه میدانید؟
پاسخ روشن است: هرگز.
بهترین تصحیح شاهنامه تصحیح دکتر خالقی مطلق است. مزایایی که در متن و نسخهبدلهای پرشمار چاپ هشتجلدی ایشان وجود دارد (نه یادداشتها و تعلیقاتش که معمولاً متوسّط و ضعیف است)، با این کیفیت و کمیت در هیچ چاپ دیگری وجود ندارد. آنچه باعث تأسف است، این است که روش ناخویشتندارانه و تصرّفگرانهی مصحّح ارجمند مانع از آن شده است که برخی از مزایایی که در چاپهای دیگر دیده میشود، بر مزایای فراوان تصحیح ایشان افزوده شود. در نتیجه، همچنان که بسیاری از بیتهای شاهنامه تنها در تصحیح دکتر خالقی به صورت درست آمده است، شماری نه چندان اندک از بیتها نیز تنها در تصحیح دکتر خالقی به صورت نادرست آمده است، و از این جهت، برخی از چاپهای بازاری و نامعتبر نیز بر چاپ ایشان به صورت موردی، ترجیح مییابد. گذشته ازین تصرّفگریها، اگر دکتر خالقی ادیبی توانمند میبود و بر مسایل فنی شعر فارسی و تاریخ زبان تسلّط قابل قبولی میداشت، بیگمان نتیجهی کارش از این هم پربارتر و گرانسنگتر میشد.
امّا اینکه برخی از استادان یا پژوهشگران، هنوز چاپ مسکو را معتبر میشمارند و در نوشتههای خود به چاپ خالقی ارجاع نمیدهند، جز مقاومت و لجبازی و یا احساس رقابت با دکتر خالقی، دلیل دیگری هم دارد و آن اینکه اغلب بیتهای شاهنامه را در چاپ مسکو به صورت سرراست و معنیدار و به ظاهر بدون مشکل میبینند و مغلوط بودن متن را در این چاپ پراشکال احساس نمیکنند. اما اگر حوصله و امکان مقایسه داشته باشند و لجبازی را کنار بگذارند، در نظر خود بازنگری خواهند کرد. خوب است که حوصله کنند و هر مورد را با چاپ دکتر خالقی مطلق مقایسه کنند تا دریابند که این مصحّح باهمت و شاهنامهشناس بزرگ با توجه به قاعدهی برتری ضبطهای دشوار، چه اندازه متن را اصیلتر کرده است.
در اینجا تنها به یک نمونه از نمونههای فراوان اشاره میکنم:
خیلیها ممکن است به هنگام خواندن چاپ مسکو، بیت زیر را از داستان به دنیا آمدن رستم به همین گونه خوانده و حفظ کرده باشند و هیچ اشکالی هم در آن نبینند و آن را مانند بسیاری از دیگر بیتهای موجود در چاپ مسکو فصیح و شیوا و زیبا بدانند:
بسی برنیامد بر آن روزگار
که آزاده سرو اندر آمد به بار
(چاپ مسکو، ج ۱، ص ۲۳۵)
امّا اگر به چاپ دکتر خالقی مراجعه کنند درخواهند یافت که مصراع دوم بیت در چاپ مسکو کاملاً تحریفشده است و مصحّحان چاپ مسکو به ضبطهای نااصیل اعتماد کردهاند و از تشخیص لغت فارسی «نهار» به معنای کاهش تن، بازماندهاند:
بسی برنیامد بر این روزگار
که با زادسرو اندرآمد نهار
(چاپ دکتر خالقی، دفتر ۱، ص ۲۶۵)
این ضبطهای اصیل به همراه نسخهبدلهای پرشمار و پرفایده است که چاپ دکتر خالقی را با همهی معایب فراوانش از دیگر چاپها متمایز میکند و باعث میشود که شاهنامهشناسان عنوان بهترین تصحیح شاهنامه را به درستی، برازندهاش بدانند.
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
برخی میگویند که آیا معنای انتقادهایی که از تصحیح دکتر خالقی میکنید، این است که چاپ مسکو را معتبرترین چاپ شاهنامه میدانید؟
پاسخ روشن است: هرگز.
بهترین تصحیح شاهنامه تصحیح دکتر خالقی مطلق است. مزایایی که در متن و نسخهبدلهای پرشمار چاپ هشتجلدی ایشان وجود دارد (نه یادداشتها و تعلیقاتش که معمولاً متوسّط و ضعیف است)، با این کیفیت و کمیت در هیچ چاپ دیگری وجود ندارد. آنچه باعث تأسف است، این است که روش ناخویشتندارانه و تصرّفگرانهی مصحّح ارجمند مانع از آن شده است که برخی از مزایایی که در چاپهای دیگر دیده میشود، بر مزایای فراوان تصحیح ایشان افزوده شود. در نتیجه، همچنان که بسیاری از بیتهای شاهنامه تنها در تصحیح دکتر خالقی به صورت درست آمده است، شماری نه چندان اندک از بیتها نیز تنها در تصحیح دکتر خالقی به صورت نادرست آمده است، و از این جهت، برخی از چاپهای بازاری و نامعتبر نیز بر چاپ ایشان به صورت موردی، ترجیح مییابد. گذشته ازین تصرّفگریها، اگر دکتر خالقی ادیبی توانمند میبود و بر مسایل فنی شعر فارسی و تاریخ زبان تسلّط قابل قبولی میداشت، بیگمان نتیجهی کارش از این هم پربارتر و گرانسنگتر میشد.
امّا اینکه برخی از استادان یا پژوهشگران، هنوز چاپ مسکو را معتبر میشمارند و در نوشتههای خود به چاپ خالقی ارجاع نمیدهند، جز مقاومت و لجبازی و یا احساس رقابت با دکتر خالقی، دلیل دیگری هم دارد و آن اینکه اغلب بیتهای شاهنامه را در چاپ مسکو به صورت سرراست و معنیدار و به ظاهر بدون مشکل میبینند و مغلوط بودن متن را در این چاپ پراشکال احساس نمیکنند. اما اگر حوصله و امکان مقایسه داشته باشند و لجبازی را کنار بگذارند، در نظر خود بازنگری خواهند کرد. خوب است که حوصله کنند و هر مورد را با چاپ دکتر خالقی مطلق مقایسه کنند تا دریابند که این مصحّح باهمت و شاهنامهشناس بزرگ با توجه به قاعدهی برتری ضبطهای دشوار، چه اندازه متن را اصیلتر کرده است.
در اینجا تنها به یک نمونه از نمونههای فراوان اشاره میکنم:
خیلیها ممکن است به هنگام خواندن چاپ مسکو، بیت زیر را از داستان به دنیا آمدن رستم به همین گونه خوانده و حفظ کرده باشند و هیچ اشکالی هم در آن نبینند و آن را مانند بسیاری از دیگر بیتهای موجود در چاپ مسکو فصیح و شیوا و زیبا بدانند:
بسی برنیامد بر آن روزگار
که آزاده سرو اندر آمد به بار
(چاپ مسکو، ج ۱، ص ۲۳۵)
امّا اگر به چاپ دکتر خالقی مراجعه کنند درخواهند یافت که مصراع دوم بیت در چاپ مسکو کاملاً تحریفشده است و مصحّحان چاپ مسکو به ضبطهای نااصیل اعتماد کردهاند و از تشخیص لغت فارسی «نهار» به معنای کاهش تن، بازماندهاند:
بسی برنیامد بر این روزگار
که با زادسرو اندرآمد نهار
(چاپ دکتر خالقی، دفتر ۱، ص ۲۶۵)
این ضبطهای اصیل به همراه نسخهبدلهای پرشمار و پرفایده است که چاپ دکتر خالقی را با همهی معایب فراوانش از دیگر چاپها متمایز میکند و باعث میشود که شاهنامهشناسان عنوان بهترین تصحیح شاهنامه را به درستی، برازندهاش بدانند.
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
تماشا
چه رویداد غریبیست رویدادگیات
میان اینهمه ناکَس نجیبزادگیات
چگونه گام زدی راه را که واماندند
سوارگان همه سرگشته از پیادگیات
به پیشِ هیچکسان خم نگشت گردن تو
که جز به پای وطن نیست سرنهادگیات
تو کوه آهنی و آرزوی سوهانها
نبود و نیست به جز دیدنِ بُرادگیات
تنت تکیده شد و درد را نیاوردی
به روی خویش، بنازم به واندادگیات
به بندِ خیرهسران بستهای و خواهد داشت
به لطفِ سنگدلان بستگی گشادگیات
به راه خانه و زندان نبود زمزمهای
ادامهدارتر از بغضِ خانوادگیات
ستمکشیدۀ خُردانِ بیتبارت کرد
بزرگزادگیات رادیات نژادگیات
درون عکس نگاهم به چیست میدانی؟
به چهرۀ تو به سرسختیات به سادگیات
تو سربلندترین سرو بوستانی و من
نشستهام به تماشای ایستادگیات
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
چه رویداد غریبیست رویدادگیات
میان اینهمه ناکَس نجیبزادگیات
چگونه گام زدی راه را که واماندند
سوارگان همه سرگشته از پیادگیات
به پیشِ هیچکسان خم نگشت گردن تو
که جز به پای وطن نیست سرنهادگیات
تو کوه آهنی و آرزوی سوهانها
نبود و نیست به جز دیدنِ بُرادگیات
تنت تکیده شد و درد را نیاوردی
به روی خویش، بنازم به واندادگیات
به بندِ خیرهسران بستهای و خواهد داشت
به لطفِ سنگدلان بستگی گشادگیات
به راه خانه و زندان نبود زمزمهای
ادامهدارتر از بغضِ خانوادگیات
ستمکشیدۀ خُردانِ بیتبارت کرد
بزرگزادگیات رادیات نژادگیات
درون عکس نگاهم به چیست میدانی؟
به چهرۀ تو به سرسختیات به سادگیات
تو سربلندترین سرو بوستانی و من
نشستهام به تماشای ایستادگیات
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
فراوان
چه ائتلاف بفرمایید، چه انصراف بفرمایید
یکیست، گرچه مقرّر نیست که اعتراف بفرمایید
دوباره قسمت ما این است همان همیشهی ننگین است
چه انصراف بفرمایید، چه ائتلاف بفرمایید
برای گشتن و واگشتن مدارهای فراوانیست
به گِردِ دایرهای جز خویش اگر طواف بفرمایید
اگرچه صحنه پر از چالهست، ولی به دستِ شما مالهست
هرآنچه روز فرو بردید شبانه صاف بفرمایید
بسانِ شیشه ترک خوردیم در این تگرگِ بلا، کافیست
که یک تلنگرِ دیگر را بر این مُضاف بفرمایید
هر آن درست که فرمودید، خلافِ آن سرمان آمد
از این به بعد درست این است: کمی خلاف بفرمایید
به مهربانیتان سوگند، غبارِ معرکه میخوابد
کشیده خنجرِ خونین را اگر غلاف بفرمایید
میان ما و شما چندیست شکاف کوچکی افتادهست
در این نشستِ صمیمانه از آن شکاف بفرمایید
در این مراسمِ نورانی چه جای تیرهدلی چون من
علاقهمند فراوان است مرا معاف بفرمایید
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
چه ائتلاف بفرمایید، چه انصراف بفرمایید
یکیست، گرچه مقرّر نیست که اعتراف بفرمایید
دوباره قسمت ما این است همان همیشهی ننگین است
چه انصراف بفرمایید، چه ائتلاف بفرمایید
برای گشتن و واگشتن مدارهای فراوانیست
به گِردِ دایرهای جز خویش اگر طواف بفرمایید
اگرچه صحنه پر از چالهست، ولی به دستِ شما مالهست
هرآنچه روز فرو بردید شبانه صاف بفرمایید
بسانِ شیشه ترک خوردیم در این تگرگِ بلا، کافیست
که یک تلنگرِ دیگر را بر این مُضاف بفرمایید
هر آن درست که فرمودید، خلافِ آن سرمان آمد
از این به بعد درست این است: کمی خلاف بفرمایید
به مهربانیتان سوگند، غبارِ معرکه میخوابد
کشیده خنجرِ خونین را اگر غلاف بفرمایید
میان ما و شما چندیست شکاف کوچکی افتادهست
در این نشستِ صمیمانه از آن شکاف بفرمایید
در این مراسمِ نورانی چه جای تیرهدلی چون من
علاقهمند فراوان است مرا معاف بفرمایید
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
آوای و پا
صورت اصیل و فصیح و کهن برخی از کلمهها از جمله «آوا» و «سزا» به همین شکل یعنی بدون حرف پایانی «ی» بوده است، برخلاف برخی از کلمهها که در پایانشان «ی» به کار میرفته است، مانند «سرای» و «پای». شادروان بهار در کتاب دورانساز و حسودگداز سبکشناسی پس از یادآوری این نکتهی مهم، اعتراف میکند که در قصیدهای کلمهٔ «سزا» را به صورت «سزای» به کار برده و در لحظهٔ سرودن متوجّه این خطا نبوده است (ج ۱، صص ۳۸۱- ۳۸۲).
این اشتباه در تصحیح برخی از متنهای کهن (مربوط به پیش از سدهٔ ششم) نیز رخ داده است و صورتهای بیاصالتی چون «گیای»، «جزای»، «رو» (= چهره) و «گشا» را پدید آورده است. شاهنامه نیز از این متنها مستثنی نیست و در فراهم آوردن متن ویراستهٔ آن گاه خطاهایی از این دست صورت پذیرفته است. دو نمونهاش را اینجا یاد میکنم:
خردمند و هشیار و با رای و شرم
سخن گفتنش خوب و آوایْ نرم
(پیرایش نهایی دکتر خالقی، بخش ۲، ص ۶۵۰)
برو گفت و پا را به زین اندر آر
همه کشوران را به دین اندر آر
(همان، بخش ۲، ص ۷۲).
اشکال بیت نخستین این است که «آوا» در آن به حرف «ی» انجامیده است. این اشکال در ویراست قبلی (به تصحیح جلال خالقی و ابوالفضل خطیبی) دیده نمیشود. در آنجا «آوایِ نرم» آمده است (دفتر هفتم، ص ۱۴۵) که «ی» در آن حرف میانجی است، نه حرف پایانی خود کلمه.
بیت دوم در هر دو ویراست به صورت نادرست آمده است و اشکال آن نتیجهٔ اعتماد به ضبط منفرد نسخهٔ لندن است که «پای» را «پا» کرده و بیت فردوسی را از اصالت انداخته. «پای» بدون «ی» در زبان فردوسی جایی ندارد. صورت درست مصراع، مطابق با چندین دستنویس از جمله نسخهی بیروت (چاپ عکسی طلایه، ص ۴۸۸) این است:
برو پای گردان به زین اندر آر.
«پایِ گُردان» را به قیاس «گوشتِ شاهان» (گوشت شاهانه) که در بیتی دیگر از شاهنامه به کار رفته و در چاپ دکتر خالقی به درستی تصحیح شده است (پیرایش نخست، دفتر یکم، ص ۲۳)، باید پای گُردانه و پهلوانانه معنی کرد. گویا آشنا نبودن کاتبان با این کاربرد کهن سببساز تحریف در مصراع مورد بحث شده است.
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
صورت اصیل و فصیح و کهن برخی از کلمهها از جمله «آوا» و «سزا» به همین شکل یعنی بدون حرف پایانی «ی» بوده است، برخلاف برخی از کلمهها که در پایانشان «ی» به کار میرفته است، مانند «سرای» و «پای». شادروان بهار در کتاب دورانساز و حسودگداز سبکشناسی پس از یادآوری این نکتهی مهم، اعتراف میکند که در قصیدهای کلمهٔ «سزا» را به صورت «سزای» به کار برده و در لحظهٔ سرودن متوجّه این خطا نبوده است (ج ۱، صص ۳۸۱- ۳۸۲).
این اشتباه در تصحیح برخی از متنهای کهن (مربوط به پیش از سدهٔ ششم) نیز رخ داده است و صورتهای بیاصالتی چون «گیای»، «جزای»، «رو» (= چهره) و «گشا» را پدید آورده است. شاهنامه نیز از این متنها مستثنی نیست و در فراهم آوردن متن ویراستهٔ آن گاه خطاهایی از این دست صورت پذیرفته است. دو نمونهاش را اینجا یاد میکنم:
خردمند و هشیار و با رای و شرم
سخن گفتنش خوب و آوایْ نرم
(پیرایش نهایی دکتر خالقی، بخش ۲، ص ۶۵۰)
برو گفت و پا را به زین اندر آر
همه کشوران را به دین اندر آر
(همان، بخش ۲، ص ۷۲).
اشکال بیت نخستین این است که «آوا» در آن به حرف «ی» انجامیده است. این اشکال در ویراست قبلی (به تصحیح جلال خالقی و ابوالفضل خطیبی) دیده نمیشود. در آنجا «آوایِ نرم» آمده است (دفتر هفتم، ص ۱۴۵) که «ی» در آن حرف میانجی است، نه حرف پایانی خود کلمه.
بیت دوم در هر دو ویراست به صورت نادرست آمده است و اشکال آن نتیجهٔ اعتماد به ضبط منفرد نسخهٔ لندن است که «پای» را «پا» کرده و بیت فردوسی را از اصالت انداخته. «پای» بدون «ی» در زبان فردوسی جایی ندارد. صورت درست مصراع، مطابق با چندین دستنویس از جمله نسخهی بیروت (چاپ عکسی طلایه، ص ۴۸۸) این است:
برو پای گردان به زین اندر آر.
«پایِ گُردان» را به قیاس «گوشتِ شاهان» (گوشت شاهانه) که در بیتی دیگر از شاهنامه به کار رفته و در چاپ دکتر خالقی به درستی تصحیح شده است (پیرایش نخست، دفتر یکم، ص ۲۳)، باید پای گُردانه و پهلوانانه معنی کرد. گویا آشنا نبودن کاتبان با این کاربرد کهن سببساز تحریف در مصراع مورد بحث شده است.
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
مانند ریگهای روان
مگذار دست بر دل اندوهمندمان
بگذار و بگذر از چه و از چون و چندمان
از چشمزخم حادثه پیداست کز نخست
بیهوده میتپید بر آتش سپندمان
گفتی که همچو بیشۀ آتشگرفتهای
یکباره سوختیم بگو سوختندمان
دستی به آشناییِ دستان باغبان
با مهربانی آمد و از جای کندمان
کوتاه چون کشیدنِ گهگاهِ آه بود
پرواز شادمانۀ بخت بلندمان
از هم گسست بر در و دیوار زندگی
چندین هزار خاطرهٔ ارجمندمان
تا بعد از این زمانه چه نقشی برآورد
اکنون و پیش از این که نیامد پسندمان
تصویر طعم واقعی لحظههای ماست
در عکس دستهجمعیمان زهرخندمان
نیزار نیستیم ولی میرسد به گوش
هر دم صدای سوختن از بندبندمان
در حبس ماندهایم، به دیدارمان بیا
میدان و کوچه است و گذر نامِ بندمان
چون آبهای هرزه که در شوره میروند
رفتیم و ناامید شدیم از روندمان
از هر کجا که بود به هر ناکجا که شد
مانند ریگهای روان میبرندمان
آسوده باش و از گل و بلبل سخن بگو
منگر به ما و چهرهٔ زرد و نژندمان
رنجآور است گوش سپردن به حرف تلخ
با ما مجوش و دور بمان از گزندمان
ما نامههای پردهدرِ سرگشادهایم
تا دردسر زیاده نگردد ببندمان
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
مگذار دست بر دل اندوهمندمان
بگذار و بگذر از چه و از چون و چندمان
از چشمزخم حادثه پیداست کز نخست
بیهوده میتپید بر آتش سپندمان
گفتی که همچو بیشۀ آتشگرفتهای
یکباره سوختیم بگو سوختندمان
دستی به آشناییِ دستان باغبان
با مهربانی آمد و از جای کندمان
کوتاه چون کشیدنِ گهگاهِ آه بود
پرواز شادمانۀ بخت بلندمان
از هم گسست بر در و دیوار زندگی
چندین هزار خاطرهٔ ارجمندمان
تا بعد از این زمانه چه نقشی برآورد
اکنون و پیش از این که نیامد پسندمان
تصویر طعم واقعی لحظههای ماست
در عکس دستهجمعیمان زهرخندمان
نیزار نیستیم ولی میرسد به گوش
هر دم صدای سوختن از بندبندمان
در حبس ماندهایم، به دیدارمان بیا
میدان و کوچه است و گذر نامِ بندمان
چون آبهای هرزه که در شوره میروند
رفتیم و ناامید شدیم از روندمان
از هر کجا که بود به هر ناکجا که شد
مانند ریگهای روان میبرندمان
آسوده باش و از گل و بلبل سخن بگو
منگر به ما و چهرهٔ زرد و نژندمان
رنجآور است گوش سپردن به حرف تلخ
با ما مجوش و دور بمان از گزندمان
ما نامههای پردهدرِ سرگشادهایم
تا دردسر زیاده نگردد ببندمان
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
یک اشکال قافیه در چاپهای شاهنامه
در پایان داستان جمشید بیتی است که مصراع دومش در اغلب چاپهای شاهنامه به صورت نادرست آمده است، از جمله در ویراست نخستِ دکتر خالقی مطلق:
بدو شاد باشی و نازی بدوی
همه راز دل را گشایی بدوی
(دفتر ۱، ص ۵۲)
این نویسش را که از نظر قافیه اشکال دارد، در چاپ مسکو (ج ۱، ص ۱۵۰) و چاپ مهندس جیحونی (ج ۱، ص ۴۳) نیز میبینیم.
تحریفشدهترین روایت مصراع دوم بیت مورد نظر را در چاپ دکتر کزّازی میبینیم، با قافیهٔ درست ولی نااصیل:
بیفزایدت سرفرازی بدوی
(نامهٔ باستان، ج ۱، ص ۳۸)
پس از نامهٔ باستان، دگرگشتهترین روایت مصراع دوم را در پیرایش نهایی دکتر خالقی مطلق میتوان دید، باز با قافیهٔ درست ولی بیاصالت:
همه راز دل برفرازی بدوی (ج ۱، ص ۲۸).
توضیحات یادداشتهای شاهنامه نیز راه به جایی نمیبرد و گرهی را نمیگشاید و این حدس نادرست را پیش میآورد که شاید شاعر «نازی» را با «گشاذی» قافیه کرده و تن به عیب اِکفا داده باشد (بخش یکم، ص ۶۹)
رسیدن به نویسش اصیل در گرو خوانش درست نسخهٔ فلورانس است که ضبط اغلب نسخهها (بدوی) بدان سخت نزدیک است:
همه راز دل را گشایی بروی (= به روی).
این خوانش درست را در چاپ دکتر جوینی (ج ۱، ص ۳۰۹) و چاپ شادروان کاظم برگنیسی (ص ۹۹) میبینیم.
تا کنون بدین دو ویراست به ویژه دومی که با درگذشت مؤلّف فرهیختهاش ناتمام ماند و در همان جلد اوّل متوقّف شد، کمتر توجّه شده است.
از شاهنامهشناس برجسته، دکتر سجّاد آیدنلو که این جانب را به کتاب اخیر و اهمّیت آن توجه دادند، سپاسگزارم.
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
در پایان داستان جمشید بیتی است که مصراع دومش در اغلب چاپهای شاهنامه به صورت نادرست آمده است، از جمله در ویراست نخستِ دکتر خالقی مطلق:
بدو شاد باشی و نازی بدوی
همه راز دل را گشایی بدوی
(دفتر ۱، ص ۵۲)
این نویسش را که از نظر قافیه اشکال دارد، در چاپ مسکو (ج ۱، ص ۱۵۰) و چاپ مهندس جیحونی (ج ۱، ص ۴۳) نیز میبینیم.
تحریفشدهترین روایت مصراع دوم بیت مورد نظر را در چاپ دکتر کزّازی میبینیم، با قافیهٔ درست ولی نااصیل:
بیفزایدت سرفرازی بدوی
(نامهٔ باستان، ج ۱، ص ۳۸)
پس از نامهٔ باستان، دگرگشتهترین روایت مصراع دوم را در پیرایش نهایی دکتر خالقی مطلق میتوان دید، باز با قافیهٔ درست ولی بیاصالت:
همه راز دل برفرازی بدوی (ج ۱، ص ۲۸).
توضیحات یادداشتهای شاهنامه نیز راه به جایی نمیبرد و گرهی را نمیگشاید و این حدس نادرست را پیش میآورد که شاید شاعر «نازی» را با «گشاذی» قافیه کرده و تن به عیب اِکفا داده باشد (بخش یکم، ص ۶۹)
رسیدن به نویسش اصیل در گرو خوانش درست نسخهٔ فلورانس است که ضبط اغلب نسخهها (بدوی) بدان سخت نزدیک است:
همه راز دل را گشایی بروی (= به روی).
این خوانش درست را در چاپ دکتر جوینی (ج ۱، ص ۳۰۹) و چاپ شادروان کاظم برگنیسی (ص ۹۹) میبینیم.
تا کنون بدین دو ویراست به ویژه دومی که با درگذشت مؤلّف فرهیختهاش ناتمام ماند و در همان جلد اوّل متوقّف شد، کمتر توجّه شده است.
از شاهنامهشناس برجسته، دکتر سجّاد آیدنلو که این جانب را به کتاب اخیر و اهمّیت آن توجه دادند، سپاسگزارم.
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
سکستن/ سگستن
یکی از پارههای سجعآمیز نثر خواجه عبداللّه انصاری جملهٔ زیر است که در تصحیح آن باید بازنگری کرد:
تا به مهر تو پیوستم صبر از من بگسست، تخمِ آرام کشتم بیقراری رست (در هرگز و همیشهٔ انسان، ص ۱۸۲)
از آنجا که سجع دوم باید به صورت «رُست» خوانده شود، میان آن و سجع نخست ناهماهنگی پیش میآید، زیرا هجای دوم «گسست» را نمیتوان با ضمّه خواند.
به نظر نگارنده صورت درست «سکُست»/ «سگست» است از مصدر «سکُستن»/ «سگُستن» به معنای گسستن و گسیختن که در ناحیههای شرقی زبان فارسی رواج داشته است و در شعر مولوی بلخی با «درست» و «سست» و «نخُست» قافیه شده. بنگرید به لغتنامهٔ دهخدا، مدخلهای سکستن و سگستن.
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
یکی از پارههای سجعآمیز نثر خواجه عبداللّه انصاری جملهٔ زیر است که در تصحیح آن باید بازنگری کرد:
تا به مهر تو پیوستم صبر از من بگسست، تخمِ آرام کشتم بیقراری رست (در هرگز و همیشهٔ انسان، ص ۱۸۲)
از آنجا که سجع دوم باید به صورت «رُست» خوانده شود، میان آن و سجع نخست ناهماهنگی پیش میآید، زیرا هجای دوم «گسست» را نمیتوان با ضمّه خواند.
به نظر نگارنده صورت درست «سکُست»/ «سگست» است از مصدر «سکُستن»/ «سگُستن» به معنای گسستن و گسیختن که در ناحیههای شرقی زبان فارسی رواج داشته است و در شعر مولوی بلخی با «درست» و «سست» و «نخُست» قافیه شده. بنگرید به لغتنامهٔ دهخدا، مدخلهای سکستن و سگستن.
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
استاد
کی جزوِ خواص شد عوامی که تویی
بدنامیِ عام، زشتنامی که تویی
بر چهرهی فرهنگ، جذامی که تویی
استادتمامِ ناتمامی که تویی
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
کی جزوِ خواص شد عوامی که تویی
بدنامیِ عام، زشتنامی که تویی
بر چهرهی فرهنگ، جذامی که تویی
استادتمامِ ناتمامی که تویی
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
شبزده
در کوچههای سرد زمستانی
در پایتخت وحشت و ویرانی
تاریکی فشردهی طولانی
خو کرده با گرفتن قربانی
ای جعبهٔ شکستهٔ آیینه
با من بگو که بازی بعدی چیست
با من بگو که تا به چه هنگامی
با خشم و درد و دلهره باید زیست
بدرود ای مسافر خاکآلود
بدرود ای غریبهٔ غمفرسود
آغاز ماجرای تو دردآور
پایان ماجرای تو خونین بود
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
در کوچههای سرد زمستانی
در پایتخت وحشت و ویرانی
تاریکی فشردهی طولانی
خو کرده با گرفتن قربانی
ای جعبهٔ شکستهٔ آیینه
با من بگو که بازی بعدی چیست
با من بگو که تا به چه هنگامی
با خشم و درد و دلهره باید زیست
بدرود ای مسافر خاکآلود
بدرود ای غریبهٔ غمفرسود
آغاز ماجرای تو دردآور
پایان ماجرای تو خونین بود
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
ماهروهای جعلی
«ماهرو» در نخستین دورههای فارسی دری به صورت «ماهروی» متداول بوده است. در متنهای دورههای نخست، هر جا که به «ماهرو» برمیخوریم، باید در درستی آن شک کنیم و ببینیم که ضبط نسخهها و سندهای معتبر و کهن چیست. در اینجا به سه مورد از دگرگشتگیهای مربوط به «ماهرو» اشاره میکنم:
در مدخل «ماهرو» از لغتنامهی دهخدا بیتی با نام فرّخی سیستانی آمده است که با توجّه به نظم تاریخی شاهدهای این فرهنگ، کهنترین شاهد کاربرد «ماهرو» در منبع یادشده تلقّی میشود:
بتان ماهرو با ساقیان سیمتن خواند
پریرویان شنگ و مطربان رودزن خواند
امّا این بیت از بیتهای برافزودهی کاتبان است و در دیوان فرّخی سیستانی به درستی به پانویس برده شده و در متن نیامده، زیرا در مجمع القصاید که کهنترین سند سرودههای فرّخی سیستانی است، موجود نبوده است (بنگرید به دیوان فرخی سیستانی، پانویس ص ۴۰۷)
دومین «ماهرو» از «ماهرو»های جعلی در بیت زیر از دیوان منوچهری، تصحیح دکتر دبیرسیاقی (ص ۱۲) دیده میشود:
خوشا جام میا خوشا صبوحا
خوشا کاین ماهرو ما را غلام است
با مراجعه به تصحیح جدید دیوان منوچهری دامغانی درمییابیم که در سندهای معتبرتر و قدیمیتر، به جای «ماهرو» کلمهی دیگری ضبط شده است:
خوشا جام میا خوشّا صبوحی
خوشا کین شعری شهره غلام است
(تصحیح دکتر راضیه آبادیان، ص ۱۶۰؛ نیز بنگرید به تعلیقات کتاب، ص ۶۱۰)
سومین «ماهرو»ی جعلی در بیت مشهور زیر از رودکی دیده میشود که درست تصحیح نشده است:
تو رودکی را ای ماهرو کنون بینی
بدان زمانه ندیدی که اینچنینان بود
(سرودههای رودکی، ص ۵)
با توجّه به نسخهبدلهای «مغ» و «رافع» در چاپ سعید نفیسی (احوال و اشعار رودکی، ج ۳، ص ۹۸۰)، صورت درست به دست میآید:
تو رودکی را ای فغ کنون همی یابی
بدان زمانه ندیدی که اینچنینان بود
«فغ» به معنای «بت» است.
بنگرید به مقالهی «درنگی بر رباعیات خیام و خیامانههای پارسی»، ص ۱۸ و کتاب تلفظ در شعر کهن فارسی، ویراست دوم، ص ۲۴۶.
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
«ماهرو» در نخستین دورههای فارسی دری به صورت «ماهروی» متداول بوده است. در متنهای دورههای نخست، هر جا که به «ماهرو» برمیخوریم، باید در درستی آن شک کنیم و ببینیم که ضبط نسخهها و سندهای معتبر و کهن چیست. در اینجا به سه مورد از دگرگشتگیهای مربوط به «ماهرو» اشاره میکنم:
در مدخل «ماهرو» از لغتنامهی دهخدا بیتی با نام فرّخی سیستانی آمده است که با توجّه به نظم تاریخی شاهدهای این فرهنگ، کهنترین شاهد کاربرد «ماهرو» در منبع یادشده تلقّی میشود:
بتان ماهرو با ساقیان سیمتن خواند
پریرویان شنگ و مطربان رودزن خواند
امّا این بیت از بیتهای برافزودهی کاتبان است و در دیوان فرّخی سیستانی به درستی به پانویس برده شده و در متن نیامده، زیرا در مجمع القصاید که کهنترین سند سرودههای فرّخی سیستانی است، موجود نبوده است (بنگرید به دیوان فرخی سیستانی، پانویس ص ۴۰۷)
دومین «ماهرو» از «ماهرو»های جعلی در بیت زیر از دیوان منوچهری، تصحیح دکتر دبیرسیاقی (ص ۱۲) دیده میشود:
خوشا جام میا خوشا صبوحا
خوشا کاین ماهرو ما را غلام است
با مراجعه به تصحیح جدید دیوان منوچهری دامغانی درمییابیم که در سندهای معتبرتر و قدیمیتر، به جای «ماهرو» کلمهی دیگری ضبط شده است:
خوشا جام میا خوشّا صبوحی
خوشا کین شعری شهره غلام است
(تصحیح دکتر راضیه آبادیان، ص ۱۶۰؛ نیز بنگرید به تعلیقات کتاب، ص ۶۱۰)
سومین «ماهرو»ی جعلی در بیت مشهور زیر از رودکی دیده میشود که درست تصحیح نشده است:
تو رودکی را ای ماهرو کنون بینی
بدان زمانه ندیدی که اینچنینان بود
(سرودههای رودکی، ص ۵)
با توجّه به نسخهبدلهای «مغ» و «رافع» در چاپ سعید نفیسی (احوال و اشعار رودکی، ج ۳، ص ۹۸۰)، صورت درست به دست میآید:
تو رودکی را ای فغ کنون همی یابی
بدان زمانه ندیدی که اینچنینان بود
«فغ» به معنای «بت» است.
بنگرید به مقالهی «درنگی بر رباعیات خیام و خیامانههای پارسی»، ص ۱۸ و کتاب تلفظ در شعر کهن فارسی، ویراست دوم، ص ۲۴۶.
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
کلمهی خدا در شعر فرخی سیستانی
اینکه ریشهشناسان حرف «ی» را در پایان «خدای» الحاقشده میدانند و میان لغت مورد نظر و کلمههایی چون «پای» و «سرای» که «ی» در آنها اصلی است، فرق میگذارند (اطّلاع از دکتر احمدرضا قائممقامی)، نباید در بررسی دیوانهای کهن، بی چون و چرا دخالت داده شود و حساسیت پژوهشگر تاریخ زبان را به حذف «ی» در برخی از شاهدهای شعری قدیمی بکاهد، زیرا صورت متعارف و متداول و معمول کلمهی مورد بحث در دورههای نخست شعر فارسی «خدای» است نه «خدا» و باید در شاهدهای کاربرد «خدا» در چنین متنهایی شک کرد، مگر آنکه با بسامد انکارناپذیر در کهنترین و معتبرترین سندها دیده شود. وگرنه نباید حذف «ی» از پایان «خدای» را در شعر دورههای نخست اصیل شمرد.
بیت زیر از فرّخی سیستانی نمونهی خوبی است برای بحث ما:
گرچه بوَد وزارت او حشمت بزرگ
این حشمت وزارت او حشمت خداست
(چاپ دکتر دبیرسیاقی، ص ۲۴)
نخستین دلیل بر بیاصالتی «خدا» در این بیت این است که فرخی سیستانی در قافیهی دیگر شعرهای خود، کلمهی مورد نظر را با کلمههایی چون «پای» و «سرای» و «رای» هماهنگ کرده است (همان، صص ۳۶۷، ۳۷۲، ۳۸۴) و آن را در قصیدههایی با قافیههایی چون «بلا»، «گوا» و «چرا» به کار نبرده است (همان، صص ۳، ۱۹، ۲۱، ص ۲۷).
دلیل دیگر این است که در مجمع القصاید، قافیهی بیت مورد بحث «جدا» است نه «خدا» (برگ ۳۶، رو).
بنابراین بیت مورد نظر را بدین گونه اصلاح میکنیم:
گرچه بوَد وزارت او حشمت بزرگ
این حشمت وزارت او حشمت جداست
تا آنجا که نگارنده دیده است، اغلب شاهدهای «خدا» بر اثر سهو کاتبان پدید آمده است و معمولاً وزن شعر به خواننده اجازه میدهد که در بیتهای تحریفشده، کلمهی مورد نظر را به «خدای» اصلاح کند. از جمله در بیت زیر میتوان و باید به پایان «خدا» حرف «ی» را افزود و همین امکان افزایش بدون بر هم خوردن وزن گواهی است بر اینکه باید در اصیل شمردن کاربرد «خدا» در چنین شاهدهایی احتیاط کرد:
نیکویی را ثواب هفتاد است
از خدا و برین رسول گواست
(چاپ دبیرسیاقی، ص ۲۵)
در حالی که اگر به شعر سدههای ششم و هفتم بنگریم، چندین و چند شاهد خواهیم یافت که «خدا» در آنها بدون امکان افزایش «ی» به کار رفته است. اما در شعر سدهی پنجم و پیش از آن (برای نمونه در شاهنامه) کاربرد «خدا» نامحتمل است و اگر باشد، با همهی تحریفشدگی، معمولاً از نظر وزنی، قابل اصلاح به «خدای» است، مگر در بیتهایی چون بیت زیر:
ولی چون روی او بیند فزون سازد خدا عمرش
وگرچه زین جهان تا آن جهانش یک زمان باشد
(چاپ دبیرسیاقی، ص ۳۱)
اما این بیت در مجمع القصاید (برگ ۳۷، پشت) به گونهای آمده است که اصلاح «خدا» به «خدای» در آن وزن را بر هم نمیزند:
عدو چون تیغ او بیند خدا افزون کند عمرش
وگرنه زین جهان تا آن جهانش یک زمان باشد
همچنین بیت زیر را نیز باید تحریفشده دانست:
این خلعت وزارت و این اعتماد شاه
فرخنده باد و باد مر او را خدا نصیر
(چاپ دبیرسیاقی، ص ۱۹۱)
با توجّه به نسخهبدل «نچ» اشکال زبانی مورد نظر برطرف میشود:
فرخنده باد و ایزد او را بود نصیر
البته ممکن است «ایزد» هم ضبط اصیلی نباشد، زیرا مجمع القصاید نخست «مر او را بدان نصیر» داشته است و سپس کسی روی آن خط کشیده است و «خدا» را به جای «بدان» نشانده (برگ ۶۸، پ)
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
اینکه ریشهشناسان حرف «ی» را در پایان «خدای» الحاقشده میدانند و میان لغت مورد نظر و کلمههایی چون «پای» و «سرای» که «ی» در آنها اصلی است، فرق میگذارند (اطّلاع از دکتر احمدرضا قائممقامی)، نباید در بررسی دیوانهای کهن، بی چون و چرا دخالت داده شود و حساسیت پژوهشگر تاریخ زبان را به حذف «ی» در برخی از شاهدهای شعری قدیمی بکاهد، زیرا صورت متعارف و متداول و معمول کلمهی مورد بحث در دورههای نخست شعر فارسی «خدای» است نه «خدا» و باید در شاهدهای کاربرد «خدا» در چنین متنهایی شک کرد، مگر آنکه با بسامد انکارناپذیر در کهنترین و معتبرترین سندها دیده شود. وگرنه نباید حذف «ی» از پایان «خدای» را در شعر دورههای نخست اصیل شمرد.
بیت زیر از فرّخی سیستانی نمونهی خوبی است برای بحث ما:
گرچه بوَد وزارت او حشمت بزرگ
این حشمت وزارت او حشمت خداست
(چاپ دکتر دبیرسیاقی، ص ۲۴)
نخستین دلیل بر بیاصالتی «خدا» در این بیت این است که فرخی سیستانی در قافیهی دیگر شعرهای خود، کلمهی مورد نظر را با کلمههایی چون «پای» و «سرای» و «رای» هماهنگ کرده است (همان، صص ۳۶۷، ۳۷۲، ۳۸۴) و آن را در قصیدههایی با قافیههایی چون «بلا»، «گوا» و «چرا» به کار نبرده است (همان، صص ۳، ۱۹، ۲۱، ص ۲۷).
دلیل دیگر این است که در مجمع القصاید، قافیهی بیت مورد بحث «جدا» است نه «خدا» (برگ ۳۶، رو).
بنابراین بیت مورد نظر را بدین گونه اصلاح میکنیم:
گرچه بوَد وزارت او حشمت بزرگ
این حشمت وزارت او حشمت جداست
تا آنجا که نگارنده دیده است، اغلب شاهدهای «خدا» بر اثر سهو کاتبان پدید آمده است و معمولاً وزن شعر به خواننده اجازه میدهد که در بیتهای تحریفشده، کلمهی مورد نظر را به «خدای» اصلاح کند. از جمله در بیت زیر میتوان و باید به پایان «خدا» حرف «ی» را افزود و همین امکان افزایش بدون بر هم خوردن وزن گواهی است بر اینکه باید در اصیل شمردن کاربرد «خدا» در چنین شاهدهایی احتیاط کرد:
نیکویی را ثواب هفتاد است
از خدا و برین رسول گواست
(چاپ دبیرسیاقی، ص ۲۵)
در حالی که اگر به شعر سدههای ششم و هفتم بنگریم، چندین و چند شاهد خواهیم یافت که «خدا» در آنها بدون امکان افزایش «ی» به کار رفته است. اما در شعر سدهی پنجم و پیش از آن (برای نمونه در شاهنامه) کاربرد «خدا» نامحتمل است و اگر باشد، با همهی تحریفشدگی، معمولاً از نظر وزنی، قابل اصلاح به «خدای» است، مگر در بیتهایی چون بیت زیر:
ولی چون روی او بیند فزون سازد خدا عمرش
وگرچه زین جهان تا آن جهانش یک زمان باشد
(چاپ دبیرسیاقی، ص ۳۱)
اما این بیت در مجمع القصاید (برگ ۳۷، پشت) به گونهای آمده است که اصلاح «خدا» به «خدای» در آن وزن را بر هم نمیزند:
عدو چون تیغ او بیند خدا افزون کند عمرش
وگرنه زین جهان تا آن جهانش یک زمان باشد
همچنین بیت زیر را نیز باید تحریفشده دانست:
این خلعت وزارت و این اعتماد شاه
فرخنده باد و باد مر او را خدا نصیر
(چاپ دبیرسیاقی، ص ۱۹۱)
با توجّه به نسخهبدل «نچ» اشکال زبانی مورد نظر برطرف میشود:
فرخنده باد و ایزد او را بود نصیر
البته ممکن است «ایزد» هم ضبط اصیلی نباشد، زیرا مجمع القصاید نخست «مر او را بدان نصیر» داشته است و سپس کسی روی آن خط کشیده است و «خدا» را به جای «بدان» نشانده (برگ ۶۸، پ)
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
مَیوه
(دربارهی /ē/ و /ay/)
از کلماتی که هم با یای مجهول هم با مصوّت مرکّب تلفظ میشدهاند، «میوه» را میتوان نام برد که یزدیها به آن «مَیوه» میگفتهاند (سبکشناسی بهار، ج ۱، ص ۱۹۴).
این تلفظ در افغانستان و به طور مشخص در غزنه همچنان وجود دارد (اطلاع از دوستان افغانستانی) و در برخی از سرودههای کهن، دستمایهی ساخت جناس میان «می» و «میوه» شده است، مانند این بیت اسدی:
می و میوه و رودسازان ز پیش
همی خورد می با کنیزان خویش
(گرشاسبنامه، ص ۲۴)
البته نمیتوان با اطمینان گفت که در شعر شاعران ناحیههای غربی یا مرکزی نیز چنین جناسپردازیهایی الزاماً نشاندهندهی مصوّت مرکّب است. در این بیت هفتپیکر میان «مَی» و «میوه» و «می» استمراری، همآوایی برقرار شده است، امّا اینکه نظامی گنجوی هجای «می» را در این سه کلمه دقیقاً چگونه تلفّظ میکرده است و چه خوانشی را مبنای جناس مورد نظر قرار داده بود است، دانسته نیست:
تا شب آنجا نشاط میکردند
گاه می گاه میوه میخوردند
(هفتپیکر، چاپ وحید، ص ۲۳۶)
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
(دربارهی /ē/ و /ay/)
از کلماتی که هم با یای مجهول هم با مصوّت مرکّب تلفظ میشدهاند، «میوه» را میتوان نام برد که یزدیها به آن «مَیوه» میگفتهاند (سبکشناسی بهار، ج ۱، ص ۱۹۴).
این تلفظ در افغانستان و به طور مشخص در غزنه همچنان وجود دارد (اطلاع از دوستان افغانستانی) و در برخی از سرودههای کهن، دستمایهی ساخت جناس میان «می» و «میوه» شده است، مانند این بیت اسدی:
می و میوه و رودسازان ز پیش
همی خورد می با کنیزان خویش
(گرشاسبنامه، ص ۲۴)
البته نمیتوان با اطمینان گفت که در شعر شاعران ناحیههای غربی یا مرکزی نیز چنین جناسپردازیهایی الزاماً نشاندهندهی مصوّت مرکّب است. در این بیت هفتپیکر میان «مَی» و «میوه» و «می» استمراری، همآوایی برقرار شده است، امّا اینکه نظامی گنجوی هجای «می» را در این سه کلمه دقیقاً چگونه تلفّظ میکرده است و چه خوانشی را مبنای جناس مورد نظر قرار داده بود است، دانسته نیست:
تا شب آنجا نشاط میکردند
گاه می گاه میوه میخوردند
(هفتپیکر، چاپ وحید، ص ۲۳۶)
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
ایم و اید (شناسه)
فایدهی آوردن شاهد در فرهنگ این است که کاربرد لغت را روشن کند، وگرنه تنها حجم فرهنگ را میافزاید. در فرهنگوارهای چون واجشناسی شاهنامه که به تعیین تلفظ کلمهها در این متن گرانسنگ اختصاص دارد، افزون بر اینکه بسیاری از مدخلها قابل حذف بوده است و بسیاری از اطلاعات از روی فرهنگ وُلف بازنویسی شده است، بسیاری از شاهدها نیز گویایی و روشنگری و کارایی لازم را ندارد و از نظر فرهنگنویسی، به معنای دقیق کلمه شاهد به شمار نمیرود.
از این جمله است دو بیتی که در بخش یای تاریک (مجهول) برای مدخل «اید» (شناسهی دومشخص جمع) آمده است:
چه گویید و این را چه پاسخ دهید
همه یکسره رای فرّخ نهید
بدانید و هر پنج آگاه بید
همه ساله با بخت همراه بید
(واجشناسی شاهنامه، ص ۵۷۷)
از قافیه شدن «دهید» با «نهید» و از ردیف شدن فعل امر «بید» چگونگی تلفظ «اید» به دست نمیآید، چون در هر دو بیت «اید» تکرار شده است. برای نشان دادن مجهول بودن «ی» در «اید» باید شاهدی یافت که در آن شناسهی یادشده با کلمهای که یای مجهول دارد قافیه شده باشد، مانند « امید» در این بیت:
که این داستان گر ز من بشنوید
شودتان دل از جان من ناامید
(شاهنامه، تصحیح خالقی مطلق، جلد ۱، ص ۵۹)
در بیت دوقافیهای زیر نیز هماهنگی «جاوید» (با یای مجهول) و «پناهید» (فعل امر با شناسهی دومشخص جمع) خواننده را به وجود مصوت یکسان در دو کلمهی یادشده رهنمون میشود و این مصوت یای مجهول است:
نماند بر این خاک جاوید کس
ز هر بد به یزدان پناهید و بس
(شاهنامه، تصحیح خالقی مطلق، با همکاری خطیبی، ج ۷، ص ۱۶)
باری، بهرهگیری از شاهدهای شعری در فرهنگوارههای تلفظی نیازمند آن است که چگونگی تلفظ همقافیههای هر کلمه در نظر گرفته شود و نگاه تسامحاندیش کنار گذاشته شود، وگرنه در صورت گویایی و روشنی شاهدها نیز به نتیجهی درستی نخواهیم رسید، چنانکه در مدخل «نشیم» (آشیانهی پرنده) در واجشناسی شاهنامه میتوان دید. در این مدخل که بر خلاف فرهنگ ولف، به درستی با یای مجهول آوانگاری شده است، شاهد خوب و گویای زیر آمده است، ولی به جای آنکه از قافیه شدن «نشیم» با «برکشیم» در آن، نتیجه بگیرند که «ایم» نیز مانند «نشیم» یای مجهول دارد، آسانگیری در قافیه پردازی را به فردوسی نسبت دادهاند و «ایم» را همچون وُلف به نادرست دارای یای معروف دانستهاند (واجشناسی شاهنامه، ص ۵۷۰)
در مدخل «ایم» لغت مورد نظر را همچون وُلف به صورت /īm/ آوانگاری کردهاند و از اینکه در فارسی میانه شناسهی مورد نظر به صورت/ēm/ ادا میشده است، پی به نادرستی آوانگاری /īm/ نبردهاند (همان، ص ۶۳۸)
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
فایدهی آوردن شاهد در فرهنگ این است که کاربرد لغت را روشن کند، وگرنه تنها حجم فرهنگ را میافزاید. در فرهنگوارهای چون واجشناسی شاهنامه که به تعیین تلفظ کلمهها در این متن گرانسنگ اختصاص دارد، افزون بر اینکه بسیاری از مدخلها قابل حذف بوده است و بسیاری از اطلاعات از روی فرهنگ وُلف بازنویسی شده است، بسیاری از شاهدها نیز گویایی و روشنگری و کارایی لازم را ندارد و از نظر فرهنگنویسی، به معنای دقیق کلمه شاهد به شمار نمیرود.
از این جمله است دو بیتی که در بخش یای تاریک (مجهول) برای مدخل «اید» (شناسهی دومشخص جمع) آمده است:
چه گویید و این را چه پاسخ دهید
همه یکسره رای فرّخ نهید
بدانید و هر پنج آگاه بید
همه ساله با بخت همراه بید
(واجشناسی شاهنامه، ص ۵۷۷)
از قافیه شدن «دهید» با «نهید» و از ردیف شدن فعل امر «بید» چگونگی تلفظ «اید» به دست نمیآید، چون در هر دو بیت «اید» تکرار شده است. برای نشان دادن مجهول بودن «ی» در «اید» باید شاهدی یافت که در آن شناسهی یادشده با کلمهای که یای مجهول دارد قافیه شده باشد، مانند « امید» در این بیت:
که این داستان گر ز من بشنوید
شودتان دل از جان من ناامید
(شاهنامه، تصحیح خالقی مطلق، جلد ۱، ص ۵۹)
در بیت دوقافیهای زیر نیز هماهنگی «جاوید» (با یای مجهول) و «پناهید» (فعل امر با شناسهی دومشخص جمع) خواننده را به وجود مصوت یکسان در دو کلمهی یادشده رهنمون میشود و این مصوت یای مجهول است:
نماند بر این خاک جاوید کس
ز هر بد به یزدان پناهید و بس
(شاهنامه، تصحیح خالقی مطلق، با همکاری خطیبی، ج ۷، ص ۱۶)
باری، بهرهگیری از شاهدهای شعری در فرهنگوارههای تلفظی نیازمند آن است که چگونگی تلفظ همقافیههای هر کلمه در نظر گرفته شود و نگاه تسامحاندیش کنار گذاشته شود، وگرنه در صورت گویایی و روشنی شاهدها نیز به نتیجهی درستی نخواهیم رسید، چنانکه در مدخل «نشیم» (آشیانهی پرنده) در واجشناسی شاهنامه میتوان دید. در این مدخل که بر خلاف فرهنگ ولف، به درستی با یای مجهول آوانگاری شده است، شاهد خوب و گویای زیر آمده است، ولی به جای آنکه از قافیه شدن «نشیم» با «برکشیم» در آن، نتیجه بگیرند که «ایم» نیز مانند «نشیم» یای مجهول دارد، آسانگیری در قافیه پردازی را به فردوسی نسبت دادهاند و «ایم» را همچون وُلف به نادرست دارای یای معروف دانستهاند (واجشناسی شاهنامه، ص ۵۷۰)
در مدخل «ایم» لغت مورد نظر را همچون وُلف به صورت /īm/ آوانگاری کردهاند و از اینکه در فارسی میانه شناسهی مورد نظر به صورت/ēm/ ادا میشده است، پی به نادرستی آوانگاری /īm/ نبردهاند (همان، ص ۶۳۸)
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
نسیمی وزیدن گرفتهست
نسیمی وزیدن گرفتهست
و در مقدمش سبزه از نو دمیدن گرفتهست
و دلها تپیدن گرفتهست
و خون در رگ آشیانها دویدن گرفتهست
و گنجشکِ خشنود با جفتِ خرسند، گل گفتن و گل شنیدن گرفتهست
و شبنم که باور ندارد که این حرفها راست باشد
و این شادمانی همانی که میخواست باشد
رساندهست خود را به لرزانترین برگ شاخه
و تصمیم خود را برای پریدن گرفتهست
نسیمی وزیدن گرفتهست
و هر جا گلی بر سر راه خود دیده چیدن گرفتهست
و خون از جگرها چکیدن گرفتهست
و هرجا چکیدهست خون، داس دهقان مکیدن گرفتهست
و در هر تنی زهرِ سرما خزیدن گرفتهست
و گِزگِزکنان پیش رفتهست و اندامها را گَزیدن گرفتهست
و هر بوته چون خارپشتی هراسیده خود را به هم درکشیدن گرفتهست
و سر برده در بالِ خود هر پرنده
دل از هرچه آواز و پرواز کنده
و در گوشهای آرمیدن گرفتهست
و هر ساقه بعد از کمی قد کشیدن خمیدن گرفتهست
و چیزی نماندهست دیگر که چیزی نمانَد
که فرصت به پایان رسیدن گرفتهست
و هر کس شنیدهست، غمگین شدهست از شنیدن
و هر کس که دیدهست، دیدهست و دیگر ندیدن گرفتهست
نسیمی وزیدن گرفتهست
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah
نسیمی وزیدن گرفتهست
و در مقدمش سبزه از نو دمیدن گرفتهست
و دلها تپیدن گرفتهست
و خون در رگ آشیانها دویدن گرفتهست
و گنجشکِ خشنود با جفتِ خرسند، گل گفتن و گل شنیدن گرفتهست
و شبنم که باور ندارد که این حرفها راست باشد
و این شادمانی همانی که میخواست باشد
رساندهست خود را به لرزانترین برگ شاخه
و تصمیم خود را برای پریدن گرفتهست
نسیمی وزیدن گرفتهست
و هر جا گلی بر سر راه خود دیده چیدن گرفتهست
و خون از جگرها چکیدن گرفتهست
و هرجا چکیدهست خون، داس دهقان مکیدن گرفتهست
و در هر تنی زهرِ سرما خزیدن گرفتهست
و گِزگِزکنان پیش رفتهست و اندامها را گَزیدن گرفتهست
و هر بوته چون خارپشتی هراسیده خود را به هم درکشیدن گرفتهست
و سر برده در بالِ خود هر پرنده
دل از هرچه آواز و پرواز کنده
و در گوشهای آرمیدن گرفتهست
و هر ساقه بعد از کمی قد کشیدن خمیدن گرفتهست
و چیزی نماندهست دیگر که چیزی نمانَد
که فرصت به پایان رسیدن گرفتهست
و هر کس شنیدهست، غمگین شدهست از شنیدن
و هر کس که دیدهست، دیدهست و دیگر ندیدن گرفتهست
نسیمی وزیدن گرفتهست
◽️ وحید عیدگاه طرقبهای
@vahididgah