جاوید بعضی از مترجمها وقتی ویراستار به متنِ ترجمهیِ آنها دست میبَرد، سریع واکنشِ عصبی نشان میدهند و مدعی میشوند که ویراستار سبکِ مترجم را عوض کردهاست. این حرف با توضیحی که شما دربارهیِ هویتِ متن و لحنِ راوی دادید کاملاً تضاد دارد. ویراستار با این دسته از مترجمها چه نوع برخوردی باید داشته باشد؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رضا رضایی این حرف از اساس غلط است! چه کسی گفته «مترجم سبک دارد، مترجم سبک ندارد»؟! به نظرم وقتی میخواهند از کارِ مترجمی تعریف کنند، میگویند صاحبسبک است، در صورتی که منظورشان این است که مترجمِ قَدَریست. منِ رضا رضایی جین آستین را با یک سبک ترجمه میکنم و نابوکوف را با سبکِ دیگر. جورج الیوت بهکلی سبکِ دیگری دارد.
قلمِ نویسندهها با هم فرق میکند و مترجم باید تابعِ قلمِ نویسنده باشد، البته با همان برداشتی که عرض کردم و قابلنقد است. برداشتی که مترجم از متنِ اثر کرده باید تا آخر به آن وفادار باشد. وقتی کسی به من میگوید ترجمهیِ جورج الیوتِ تو با جین آستین فرق میکند، واقعاً از شنیدنِ این حرف خوشحال میشوم، چون میفهمم که خواننده متوجهِ تفاوتِ لحنِ این دو نویسنده هست. اما مترجمهایی هستند که شما هرچه به آنها بدهید، با یک قلم ترجمه میکنند؛ میخواهند جورج الیوت باشد، یا جین آستین باشد، یا نابوکوف باشد، یا ویرجینیا وولف.
(علیرضا جاوید؛ «در برزخِ کلمات»؛ تهران: فرهنگِ جاوید، سالِ ۱۴۰۴، چاپِ اول، صفحهیِ ۹۸.)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#واجنوشت #واج_نوشت #رضا_رضایی #فرهنگ_جاوید #ترجمه #مترجمی #علیرضا_جاوید #در_برزخ_کلمات
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رضا رضایی این حرف از اساس غلط است! چه کسی گفته «مترجم سبک دارد، مترجم سبک ندارد»؟! به نظرم وقتی میخواهند از کارِ مترجمی تعریف کنند، میگویند صاحبسبک است، در صورتی که منظورشان این است که مترجمِ قَدَریست. منِ رضا رضایی جین آستین را با یک سبک ترجمه میکنم و نابوکوف را با سبکِ دیگر. جورج الیوت بهکلی سبکِ دیگری دارد.
قلمِ نویسندهها با هم فرق میکند و مترجم باید تابعِ قلمِ نویسنده باشد، البته با همان برداشتی که عرض کردم و قابلنقد است. برداشتی که مترجم از متنِ اثر کرده باید تا آخر به آن وفادار باشد. وقتی کسی به من میگوید ترجمهیِ جورج الیوتِ تو با جین آستین فرق میکند، واقعاً از شنیدنِ این حرف خوشحال میشوم، چون میفهمم که خواننده متوجهِ تفاوتِ لحنِ این دو نویسنده هست. اما مترجمهایی هستند که شما هرچه به آنها بدهید، با یک قلم ترجمه میکنند؛ میخواهند جورج الیوت باشد، یا جین آستین باشد، یا نابوکوف باشد، یا ویرجینیا وولف.
(علیرضا جاوید؛ «در برزخِ کلمات»؛ تهران: فرهنگِ جاوید، سالِ ۱۴۰۴، چاپِ اول، صفحهیِ ۹۸.)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#واجنوشت #واج_نوشت #رضا_رضایی #فرهنگ_جاوید #ترجمه #مترجمی #علیرضا_جاوید #در_برزخ_کلمات
جاوید چرا این کلاسهایِ ویراستاریای که برگزار میشود هیچ خروجیای ندارد و کمکی به ناشرهایِ ما نمیکند؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رضا رضایی چون اکثرشان رویِ مفردات کار میکنند. سؤالِ خوبی است. مدام میگویند این کلمه بهتر از آن کلمه است، در صورتی که باید بگویند «متن در چه حالت بهتر است».
متنهایی به دستِ ما میرسد که ظاهراً همه چیزش خوب است: فعل و فاعل و مفعول و صفت و غیره، ولی هرچه میخوانی، کمتر میفهمی. از این متنها متأسفانه زیاد داریم. همه هم «ویرایششده» هستند. ویرگول و نقطه و فاصله و نیمفاصله و همه چیز در آنها رعایت شده، ولی هرچه متن را میخوانی نمیفهمی. این' ویرایش است؟ این ابتذالِ ویرایش است!
متنی به شما تحویل میدهند که ظاهرش خوب است، اما یک کلمه از آن نمیفهمید. متأسفانه در فضایِ مجازی هم عمدتاً ویرایش را به این معنی میفهمند. نمیدانند که ویرایش یعنی «کمک کردن به خواننده برای درکِ بهترِ متن». من ترجیح میدهم دوتا نیمفاصله خراب باشد، اما وقتی کتاب را میخوانم بفهمم. عدهای همهیِ همتِ خودشان را گذاشتهاند رویِ «نیمفاصله» و «غلطِ املایی»؛ من نمیگویم این کار نشود، اما کافی نیست. اینها کارِ صوری است، کارِ ویراستار نیست؛ ویراستار باید به متن کمک کند. اما متأسفانه خیلی از ناشرها کتابهایی چاپ میکنند که همهیِ مواردِ صوری در آنها رعایت شده، اما هرچه میخوانی، چیزی دستت نمیآید. جایی که باید بخندی، گریه میکنی. جایی که باید گریهات بگیرد، خندهات میگیرد. در متنِ ادبی اینها اهمیت دارد، بقیه فرع است. دوباره تأکید میکنم که نمیگویم فرع بیاهمیت است، اما ابتدا باید اصل درست شود، بعد رفت سراغِ فرع. در بازارِ کتابِ ایران، عمدهیِ کتابهایی که میخرید این فرعیات در آنها رعایت میشود. کسی با یاد گرفتنِ این چیزها ویراستار نمیشود.
ویرایش و ترجمه کارِ عملی است، کارِ تئوریک نیست. مثلِ «شنا کردن» است؛ ما شنا کردن را در استخر یاد میگیریم. هیچکس با شناختِ قواعدِ شنا شناگر نمیشود، اما شناگر اگر «تئوریِ شنا» را بداند، بهتر شنا میکند. عرضم این است که اول مترجم میشوید، بعد تئوری هم یاد میگیرید تا تسلطتان بیشتر بشود. ترجمه کردن کارِ عملی و گروهی است. تمام.
(علیرضا جاوید؛ «در برزخِ کلمات»؛ تهران: فرهنگِ جاوید، سالِ ۱۴۰۴، چاپِ اول، دو صفحهیِ ۱۱۷ و ۱۱۸.)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#واجنوشت #واج_نوشت #رضا_رضایی #فرهنگ_جاوید #ترجمه #مترجمی #علیرضا_جاوید
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رضا رضایی چون اکثرشان رویِ مفردات کار میکنند. سؤالِ خوبی است. مدام میگویند این کلمه بهتر از آن کلمه است، در صورتی که باید بگویند «متن در چه حالت بهتر است».
متنهایی به دستِ ما میرسد که ظاهراً همه چیزش خوب است: فعل و فاعل و مفعول و صفت و غیره، ولی هرچه میخوانی، کمتر میفهمی. از این متنها متأسفانه زیاد داریم. همه هم «ویرایششده» هستند. ویرگول و نقطه و فاصله و نیمفاصله و همه چیز در آنها رعایت شده، ولی هرچه متن را میخوانی نمیفهمی. این' ویرایش است؟ این ابتذالِ ویرایش است!
متنی به شما تحویل میدهند که ظاهرش خوب است، اما یک کلمه از آن نمیفهمید. متأسفانه در فضایِ مجازی هم عمدتاً ویرایش را به این معنی میفهمند. نمیدانند که ویرایش یعنی «کمک کردن به خواننده برای درکِ بهترِ متن». من ترجیح میدهم دوتا نیمفاصله خراب باشد، اما وقتی کتاب را میخوانم بفهمم. عدهای همهیِ همتِ خودشان را گذاشتهاند رویِ «نیمفاصله» و «غلطِ املایی»؛ من نمیگویم این کار نشود، اما کافی نیست. اینها کارِ صوری است، کارِ ویراستار نیست؛ ویراستار باید به متن کمک کند. اما متأسفانه خیلی از ناشرها کتابهایی چاپ میکنند که همهیِ مواردِ صوری در آنها رعایت شده، اما هرچه میخوانی، چیزی دستت نمیآید. جایی که باید بخندی، گریه میکنی. جایی که باید گریهات بگیرد، خندهات میگیرد. در متنِ ادبی اینها اهمیت دارد، بقیه فرع است. دوباره تأکید میکنم که نمیگویم فرع بیاهمیت است، اما ابتدا باید اصل درست شود، بعد رفت سراغِ فرع. در بازارِ کتابِ ایران، عمدهیِ کتابهایی که میخرید این فرعیات در آنها رعایت میشود. کسی با یاد گرفتنِ این چیزها ویراستار نمیشود.
ویرایش و ترجمه کارِ عملی است، کارِ تئوریک نیست. مثلِ «شنا کردن» است؛ ما شنا کردن را در استخر یاد میگیریم. هیچکس با شناختِ قواعدِ شنا شناگر نمیشود، اما شناگر اگر «تئوریِ شنا» را بداند، بهتر شنا میکند. عرضم این است که اول مترجم میشوید، بعد تئوری هم یاد میگیرید تا تسلطتان بیشتر بشود. ترجمه کردن کارِ عملی و گروهی است. تمام.
(علیرضا جاوید؛ «در برزخِ کلمات»؛ تهران: فرهنگِ جاوید، سالِ ۱۴۰۴، چاپِ اول، دو صفحهیِ ۱۱۷ و ۱۱۸.)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#واجنوشت #واج_نوشت #رضا_رضایی #فرهنگ_جاوید #ترجمه #مترجمی #علیرضا_جاوید
تابهیِ جَهیزمون یادت میآد؟!
تابهیِ جَهیزمون یادت میآد؟!
باوفاتر از تو بود
سوخت با آتشِ فقری که مرا میسوزاند
ساخت با چربی و چرک
هفته و هفت نیمرو
دستهاش آب شد و رنگش رفت
بگذریم
بگذریم از گذرِ آنهمه رؤیاهایش
حسرتِ دیدنِ فر
پختنِ پیتزاهایش
گاهگاهی ازسرِ بیتابی
گریه میکرد ولی تابانه
آتشِ فقرِ مرا میبوسید
همزمان با دلِ من میپوسید
دلِ من، تابهیِ رؤیاهایم…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسینِ پناهی 🍀
#واجنوشت #حسین_پناهی #واج_نوشت
تابهیِ جَهیزمون یادت میآد؟!
تابهیِ جَهیزمون یادت میآد؟!
باوفاتر از تو بود
سوخت با آتشِ فقری که مرا میسوزاند
ساخت با چربی و چرک
هفته و هفت نیمرو
دستهاش آب شد و رنگش رفت
بگذریم
بگذریم از گذرِ آنهمه رؤیاهایش
حسرتِ دیدنِ فر
پختنِ پیتزاهایش
گاهگاهی ازسرِ بیتابی
گریه میکرد ولی تابانه
آتشِ فقرِ مرا میبوسید
همزمان با دلِ من میپوسید
دلِ من، تابهیِ رؤیاهایم…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسینِ پناهی 🍀
#واجنوشت #حسین_پناهی #واج_نوشت
Forwarded from انشا و نويسندگی (MOEEN PAYDAR)
الهام و اوهام
عدهای گمان میکنند نوشتن فقط به فکر بکر نیاز دارد و اغلب هم تصور میکنند آن فکر بکر در حالت خلسه یا زیر دوش یا در خواب به نویسنده الهام میشود؛ اما حتی اگر چنین باشد، بههرحال آن ایدهٔ ناب را باید با شیوهای شیوا و زبانی گویا بیان داشت.
اینکه عدهای سادهدل فکر میکنند با بنگزدن یا الکلنوشیدن یا کارهای نامتعارفی از این قبیل میتوانند مسیر نویسندهشدن را دور بزنند و رنجنابُرده اثری مبدعانه و خلاقانه بیافرینند، چیزی جز سفاهت نیست.
فکر بکر را ذهن ورزیده میآفریند، نه مغز افیونزده!
نویسندهای که با ساختار و سازوکارِ زبان آشنا نباشد، نمیتواند درست از آن بهره گیرد. او به اطلاعات بسیاری از زبان نیازمند است تا بتواند بر بارهٔ بیان سوار گردد و آن را به هر سو میخواهد بکشاند.
آدمیزاد برای اینکه بتواند از یک واژه یا ساختار نحوی استفاده کند، باید حتماً پیشتر آن را در جایی دیده یا شنیده باشد؛ حتی اگر این دیدن یا شنیدنْ ناخودآگاه بوده باشد.
اثر بدیع از هیچ پدید نمیآید، بلکه در اصلْ ترکیبی آگاهانه یا ناآگاهانه از عنصرها و الگوهای پیشین است که در کالبدی نو جلوهگر شده است.
پس باید بسیار خواند و متنوع خواند و عمیق خواند تا عاقبتْ چیزی فراچنگ آورد.
اِشراف بر واژهها و احاطه بر سازههای نحوی و چیرگی بر موضوعِ نوشته، اگر با تفکر نقادانه و ذهن ورزیده بیامیزد، میتواند طرحی نو دراندازد.
برای رسیدن به همهٔ اینها، به تمرین هدفمندانه، سامانیافته، همهجانبه و کنترلشده نیاز است.
معین پایدار
عدهای گمان میکنند نوشتن فقط به فکر بکر نیاز دارد و اغلب هم تصور میکنند آن فکر بکر در حالت خلسه یا زیر دوش یا در خواب به نویسنده الهام میشود؛ اما حتی اگر چنین باشد، بههرحال آن ایدهٔ ناب را باید با شیوهای شیوا و زبانی گویا بیان داشت.
اینکه عدهای سادهدل فکر میکنند با بنگزدن یا الکلنوشیدن یا کارهای نامتعارفی از این قبیل میتوانند مسیر نویسندهشدن را دور بزنند و رنجنابُرده اثری مبدعانه و خلاقانه بیافرینند، چیزی جز سفاهت نیست.
فکر بکر را ذهن ورزیده میآفریند، نه مغز افیونزده!
نویسندهای که با ساختار و سازوکارِ زبان آشنا نباشد، نمیتواند درست از آن بهره گیرد. او به اطلاعات بسیاری از زبان نیازمند است تا بتواند بر بارهٔ بیان سوار گردد و آن را به هر سو میخواهد بکشاند.
آدمیزاد برای اینکه بتواند از یک واژه یا ساختار نحوی استفاده کند، باید حتماً پیشتر آن را در جایی دیده یا شنیده باشد؛ حتی اگر این دیدن یا شنیدنْ ناخودآگاه بوده باشد.
اثر بدیع از هیچ پدید نمیآید، بلکه در اصلْ ترکیبی آگاهانه یا ناآگاهانه از عنصرها و الگوهای پیشین است که در کالبدی نو جلوهگر شده است.
پس باید بسیار خواند و متنوع خواند و عمیق خواند تا عاقبتْ چیزی فراچنگ آورد.
اِشراف بر واژهها و احاطه بر سازههای نحوی و چیرگی بر موضوعِ نوشته، اگر با تفکر نقادانه و ذهن ورزیده بیامیزد، میتواند طرحی نو دراندازد.
برای رسیدن به همهٔ اینها، به تمرین هدفمندانه، سامانیافته، همهجانبه و کنترلشده نیاز است.
معین پایدار
Forwarded from گزینگویهها (بهروز صفرزاده)
اگر به مسائلِ ویرایشِ زبانی و ترجمه علاقهمندید، دعوت میکنم به گروهِ واجنوشت بپیوندید،
به مدیریتِ دوستِ نازنینِ ویرایشپژوهم، جنابِ سید امیرِ سبحانی.
در این گروه بحث دربارۀ رسمالخط و فاصلهگذاری ممنوع است.
https://www.tgoop.com/+-uoZKWYK35o4OGU0
به مدیریتِ دوستِ نازنینِ ویرایشپژوهم، جنابِ سید امیرِ سبحانی.
در این گروه بحث دربارۀ رسمالخط و فاصلهگذاری ممنوع است.
https://www.tgoop.com/+-uoZKWYK35o4OGU0
🤝 ما در آکادمی راوین، درحال جستوجو برای جذب یک همکار پرانرژی، باانگیزه و مسئولیتپذیر در تیم تولید محتوامون هستیم.
خیلی خلاصه، این دوتا ویژگی از همهچیز بیشتر برامون مهمه:
⚪️ توانایی نوشتن محتوای باکیفیت
⚪️ تسلط بر اصول نگارش صحیح و ویراستاری
هر ویژگی دیگهای اضافه بر این داشته باشین، باعث خوشحالی ماست. 😅
📣 این کار حضوریه، شنبه تا چهارشنبه از ۹ تا ۱۸. محل کار نزدیک به سیدخندانه. به نسبت سنجش مهارتها و تجربیات شما در رزومهای که برامون ارسال میکنین، حقوق ماهیانه ۱۵ تا ۲۵ میلیون تومن میتونیم در نظر بگیریم.
💬 اگر مایل بودین، لطفاً رزومۀ خودتون رو در قالب PDF به @ravin_content ارسال کنین. هر سؤالی هم داشتین ازمون بپرسین، پاسخگوییم. 😊
خیلی خلاصه، این دوتا ویژگی از همهچیز بیشتر برامون مهمه:
⚪️ توانایی نوشتن محتوای باکیفیت
⚪️ تسلط بر اصول نگارش صحیح و ویراستاری
هر ویژگی دیگهای اضافه بر این داشته باشین، باعث خوشحالی ماست. 😅
📣 این کار حضوریه، شنبه تا چهارشنبه از ۹ تا ۱۸. محل کار نزدیک به سیدخندانه. به نسبت سنجش مهارتها و تجربیات شما در رزومهای که برامون ارسال میکنین، حقوق ماهیانه ۱۵ تا ۲۵ میلیون تومن میتونیم در نظر بگیریم.
💬 اگر مایل بودین، لطفاً رزومۀ خودتون رو در قالب PDF به @ravin_content ارسال کنین. هر سؤالی هم داشتین ازمون بپرسین، پاسخگوییم. 😊
چهاردهمین فعالیتِ گروهِ واجنوشت: ویرایش کردن.
پاراگرافِ زیر را ویرایش کنید.
لطفاً متنِ ویراسته را در پاسخ به همین تمرین ریپلای کنید تا زنجیرهیِ گفتوگو پاره نشود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر به وقت دیدن تصویری از بچههایی که خیره به آسمان گوشهایشان را گرفتهاند و منتظر اتفاقیاند، در ذهنت سقوط خمپارهای مجسم میشود یا سقوط یک ساختمان نیمهخراب که مدتهاست تنها سرپناهشان بوده، اگر با نگاه کردن به چشمهای کوچکشان داغ مرگ پدر در زیر خروارها خاکستر تداعی میشود، اگر تصویر آوارگیِ قوم و خویششان در کوهها و دشتها، بقچهبهبغل، تشنه و گرسنه جان میگیرد، اگر همراه آنها به آسمان چشم میدوزی و متصور میشوی که تا چند لحظهی دیگر جز تنهای کوچک زخمی آشولاش با یک کولهبار زندگی تباهشدهای که میتوانست در آسایش سپری شود چیزی باقی نمیماند، اگر با دیدنشان به یاد سرانی میافتی که در کاخهایشان نشستهاند و به اشارهی انگشتی قرار است چشمهای سوی آسمان را روسیاه کنند، اگر همهی اینها را میبینی و غم و دلهره در دلت مینشیند، من با همهی تیرگیهایی که در دنیا نظارهگرش بودهای به تو امید میدهم که این کودکان در انتظارِ پایین آمدنِ فشفشهی آتشبازی پر صدای یک جشن بزرگ سربه آسمان دارند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#تمرین ۱۴ #واجنوشت #واج_نوشت #ویرایش_زبانی #ویرایش_کردن
پاراگرافِ زیر را ویرایش کنید.
لطفاً متنِ ویراسته را در پاسخ به همین تمرین ریپلای کنید تا زنجیرهیِ گفتوگو پاره نشود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر به وقت دیدن تصویری از بچههایی که خیره به آسمان گوشهایشان را گرفتهاند و منتظر اتفاقیاند، در ذهنت سقوط خمپارهای مجسم میشود یا سقوط یک ساختمان نیمهخراب که مدتهاست تنها سرپناهشان بوده، اگر با نگاه کردن به چشمهای کوچکشان داغ مرگ پدر در زیر خروارها خاکستر تداعی میشود، اگر تصویر آوارگیِ قوم و خویششان در کوهها و دشتها، بقچهبهبغل، تشنه و گرسنه جان میگیرد، اگر همراه آنها به آسمان چشم میدوزی و متصور میشوی که تا چند لحظهی دیگر جز تنهای کوچک زخمی آشولاش با یک کولهبار زندگی تباهشدهای که میتوانست در آسایش سپری شود چیزی باقی نمیماند، اگر با دیدنشان به یاد سرانی میافتی که در کاخهایشان نشستهاند و به اشارهی انگشتی قرار است چشمهای سوی آسمان را روسیاه کنند، اگر همهی اینها را میبینی و غم و دلهره در دلت مینشیند، من با همهی تیرگیهایی که در دنیا نظارهگرش بودهای به تو امید میدهم که این کودکان در انتظارِ پایین آمدنِ فشفشهی آتشبازی پر صدای یک جشن بزرگ سربه آسمان دارند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#تمرین ۱۴ #واجنوشت #واج_نوشت #ویرایش_زبانی #ویرایش_کردن
وقتی زنی با خشونت از جهان حذف میشود، روانِ جمعیِ زنان دچارِ زخم میشود. این زخمْ خود را با اضطراب، بیخوابی، ترس از خیابان و بیاعتمادی به امنیت بازمینمایاند. الهه فقط یک نفر نبود. او بخشی از روانِ زخمیِ ما بود که بلند شد، فریاد زد، و دیگر برنگشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بویِ ترجمه نمیدهد؟
گمان میکنم که نویسنده با ذهنِ زبانی غیراز زبانِ فارسی' به نگارش آمده.
دیدگاهِ شما دربارهیِ پاراگرافِ بالا چیست؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#واج_نوشت #واجنوشت #فارسی_پلاستیکی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بویِ ترجمه نمیدهد؟
گمان میکنم که نویسنده با ذهنِ زبانی غیراز زبانِ فارسی' به نگارش آمده.
دیدگاهِ شما دربارهیِ پاراگرافِ بالا چیست؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#واج_نوشت #واجنوشت #فارسی_پلاستیکی
زبان، ساختار، فرهنگ و کارکرد
ویراستاران
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
INST: Kargahnet
#واجنوشت #واج_نوشت #ویراستاران
ویراستاران
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
INST: Kargahnet
#واجنوشت #واج_نوشت #ویراستاران
«میدونی چی بهتر از خودِ بوسهست؟
سه ثانیه قبلش؛
حسی که وقتی میدونی
قراره اتفاق بیفته.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#دیالوگنوشت #دیالوگ_نوشت
#واجنوشت #واج_نوشت
#دیالوگ
سه ثانیه قبلش؛
حسی که وقتی میدونی
قراره اتفاق بیفته.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#دیالوگنوشت #دیالوگ_نوشت
#واجنوشت #واج_نوشت
#دیالوگ
🖊️سید امیرِ سبحانی
📝سه ساعتِ جالب
⌚ ۲۶ خردادِ ۱۴۰۴، ۰۸:۳۸
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پمپِبنزین. صفهایِ طولانی. خطِ خودروهایِ خاموش از چهارراهِ زرتشت تا میدانِ ولیعصر. حوصلهام نمیکشید بایستم در صف. هم بیحوصله بودم، هم وقت نداشتم. بیخیال شدم و راهم را گرفتم. در این زمانها، پیشاز هرکه و هرچه، تصویرِ اعضایِ خانوادهات در برابرِ چشمانت نقش میبندد. خالی میرفتم تا منزل؟ نهنهنهنهنه!
انگشتِ شستِ دستم را گذاشتم رویِ ابزارِ فینگرپرینت آنلاک. نگفته بودم راستدستم؟ تماسها را باز کردم. شمارهیِ خواهر جان را گرفتم.
ـ الو، آبجی، ده دقیقه دیگه میرسم محلِ کارت. زودی بیا پایین بریم خونه. اوضاع بیریخته، هوا پسه.
گرما فشار میآوَرْد و کولر را روشن نکردم. کمبودِ بنزین بود و تأکید بر «اقتصادِ مقاومتی» مدام در حافظهیِ تاریخیام یادآور میشد. این زمان بود که معنایِ «استفادهیِ بهینه» را درک کردم و در پاسخ به تقاضایِ اخوی، مبنی بر روشن کردنِ خنککننده، گفتم که تحمل کند و با وضعیتِ پیشآمده در زندگیِ هر ایرانیای اخت بگیرد تا روزهایِ اتلافِانرژی و نعمت مجدداً بازگردد. در آینهیِ عقب نگاه کردم و اخوی کلافه شده بود و شیشه را آورد پایین.
«اخبار را پیگیری نکنید» را بیاختیار مچاله و پرت کردم داخلِ سطلِ آشغال. رسیده بودیم به منزل، پساز یک ساعتِ طاقتفرسا و عرقریز. با خودم گفتم که آخرِ شب میروم به پمپِبنزین. نرفتم. حالش را نداشتم. چند تماسِ طولانیمدت داشتم، طبقِ روال. شام هم خوردم و سنگین شدم و ول شدم بر رختخواب. عهد کردم صبحِ زودِ زود برمیخیزم و کشوقوسی میدهم.
آلارمِ تلفنِ رأسِ ۰۳:۳۰ زنگید. به روالِ معمول، به گروههایِ تلگرامی سرک کشیدم. بیشترِ کانالهایِ خبری را دنبال میکنم. یکطرفه به قاضی نمیروم. هم اینور را میشنوم، هم آنور را. تحلیل و برداشتِ خودم را دارم و مقلّد و جوّگیر نیستم.
با احساسی از قدرت و بازیابیِ حیثیتِ بربادرفته بلند شدم از رختخواب در ۰۴:۳۰. یک ساعت وقت برد تا همهیِ خبرها را خواندم. صورت را شستم و حرکت کردم به طرفِ پمپِبنزین. ساعتِ پنج رسیدم به تهِ صفی که حدوداً پنجاه شصت خودرو داشت.
۰۶:۲۵ آخرین لیتر، لیترِ پانزدهم، را هم ریختم در باک. گرد کردم به سمتِ منزل. گفتم نان هم بخرم و مادرِ طفلکیام نرود به نانوایی. رسیدم به نانوایی و شمارهیِ مادر را گرفتم. پاسخ نداد. دوباره گرفتم. خواهر جواب داد. گفتم که به مادر بگوید که ایستادهام در نانوایی. شنیدم که مادر به نانوایی رفته. گفتم که اشکال ندارد و من هم میخرم و در فریزر نگه میداریم.
حدوداً ۰۶:۴۰ بود که نوبت گرفتم. دیدهاید پیرمردها و پیرزنها را در صفِ نانوایی که بحثهایِ کودکانه میکنند و سرِ آنکه کی پشتِ کیست جرِبحث میکنند؟ نمیفهمیدم خانمی پابهسنگذاشته چرا مدام تأکید میکرد که فلان آقا پشتش است. این هم از شیرینیِ در صفِ نانوایی ایستادن. ۰۷:۴۵ پنج نان گرفتم و آمدم بیرون و تا رسیدم به خانه، شد ۸. در این فاصلهیِ زمانی اگر سفر میکردم، به شهرِ اصفهان نزدیک میشدم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شما هم لحظهنویسی کنید.
📝سه ساعتِ جالب
⌚ ۲۶ خردادِ ۱۴۰۴، ۰۸:۳۸
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پمپِبنزین. صفهایِ طولانی. خطِ خودروهایِ خاموش از چهارراهِ زرتشت تا میدانِ ولیعصر. حوصلهام نمیکشید بایستم در صف. هم بیحوصله بودم، هم وقت نداشتم. بیخیال شدم و راهم را گرفتم. در این زمانها، پیشاز هرکه و هرچه، تصویرِ اعضایِ خانوادهات در برابرِ چشمانت نقش میبندد. خالی میرفتم تا منزل؟ نهنهنهنهنه!
انگشتِ شستِ دستم را گذاشتم رویِ ابزارِ فینگرپرینت آنلاک. نگفته بودم راستدستم؟ تماسها را باز کردم. شمارهیِ خواهر جان را گرفتم.
ـ الو، آبجی، ده دقیقه دیگه میرسم محلِ کارت. زودی بیا پایین بریم خونه. اوضاع بیریخته، هوا پسه.
گرما فشار میآوَرْد و کولر را روشن نکردم. کمبودِ بنزین بود و تأکید بر «اقتصادِ مقاومتی» مدام در حافظهیِ تاریخیام یادآور میشد. این زمان بود که معنایِ «استفادهیِ بهینه» را درک کردم و در پاسخ به تقاضایِ اخوی، مبنی بر روشن کردنِ خنککننده، گفتم که تحمل کند و با وضعیتِ پیشآمده در زندگیِ هر ایرانیای اخت بگیرد تا روزهایِ اتلافِانرژی و نعمت مجدداً بازگردد. در آینهیِ عقب نگاه کردم و اخوی کلافه شده بود و شیشه را آورد پایین.
«اخبار را پیگیری نکنید» را بیاختیار مچاله و پرت کردم داخلِ سطلِ آشغال. رسیده بودیم به منزل، پساز یک ساعتِ طاقتفرسا و عرقریز. با خودم گفتم که آخرِ شب میروم به پمپِبنزین. نرفتم. حالش را نداشتم. چند تماسِ طولانیمدت داشتم، طبقِ روال. شام هم خوردم و سنگین شدم و ول شدم بر رختخواب. عهد کردم صبحِ زودِ زود برمیخیزم و کشوقوسی میدهم.
آلارمِ تلفنِ رأسِ ۰۳:۳۰ زنگید. به روالِ معمول، به گروههایِ تلگرامی سرک کشیدم. بیشترِ کانالهایِ خبری را دنبال میکنم. یکطرفه به قاضی نمیروم. هم اینور را میشنوم، هم آنور را. تحلیل و برداشتِ خودم را دارم و مقلّد و جوّگیر نیستم.
با احساسی از قدرت و بازیابیِ حیثیتِ بربادرفته بلند شدم از رختخواب در ۰۴:۳۰. یک ساعت وقت برد تا همهیِ خبرها را خواندم. صورت را شستم و حرکت کردم به طرفِ پمپِبنزین. ساعتِ پنج رسیدم به تهِ صفی که حدوداً پنجاه شصت خودرو داشت.
۰۶:۲۵ آخرین لیتر، لیترِ پانزدهم، را هم ریختم در باک. گرد کردم به سمتِ منزل. گفتم نان هم بخرم و مادرِ طفلکیام نرود به نانوایی. رسیدم به نانوایی و شمارهیِ مادر را گرفتم. پاسخ نداد. دوباره گرفتم. خواهر جواب داد. گفتم که به مادر بگوید که ایستادهام در نانوایی. شنیدم که مادر به نانوایی رفته. گفتم که اشکال ندارد و من هم میخرم و در فریزر نگه میداریم.
حدوداً ۰۶:۴۰ بود که نوبت گرفتم. دیدهاید پیرمردها و پیرزنها را در صفِ نانوایی که بحثهایِ کودکانه میکنند و سرِ آنکه کی پشتِ کیست جرِبحث میکنند؟ نمیفهمیدم خانمی پابهسنگذاشته چرا مدام تأکید میکرد که فلان آقا پشتش است. این هم از شیرینیِ در صفِ نانوایی ایستادن. ۰۷:۴۵ پنج نان گرفتم و آمدم بیرون و تا رسیدم به خانه، شد ۸. در این فاصلهیِ زمانی اگر سفر میکردم، به شهرِ اصفهان نزدیک میشدم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شما هم لحظهنویسی کنید.
Forwarded from MorphoSyntax
Forwarded from واجنوشت
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
حکایتِ سرایشِ «ریشه در خاک» چه بود؟
فریدون از آن شاعرانی بود که ایرانیهایِ بسیاری به عیارِ این ویژهسرودهاش دیر پی بردند.
#واج_نوشت #واجنوشت #واج@vajnevesht #شعر_واجنوشت #شعر_واج_نوشت #تحصیل #دانش_آموختگی #دکتری #بیکاری #شعر
فریدون از آن شاعرانی بود که ایرانیهایِ بسیاری به عیارِ این ویژهسرودهاش دیر پی بردند.
#واج_نوشت #واجنوشت #واج@vajnevesht #شعر_واجنوشت #شعر_واج_نوشت #تحصیل #دانش_آموختگی #دکتری #بیکاری #شعر
مژده دقیقی این تیپسازی که شما میفرمایید یکی از ترفندهاییست که مترجم میتواند با ابزار زبان انجام بدهد و معمولاً در دیالوگها شکل میگیرد. در دیالوگها میتوان با انتخاب واژگان و نحوِ سطحِ زبانِ گوینده شخصیتهای مختلف را از کار درآورد و این منحصر به ترجمه نیست؛ مخصوصاً امروز که از شکستهنویسی هم در دیالوگها استفاده میشود. البته آقای نجفی با شکستهنویسی، بهطور کلی، مخالف بودند و حاضر نبودند چنین متنی را بخوانند. استدلالشان این بود که نباید دیالوگ را شکسته بنویسیم و خواننده خودش هنگام خواندن، دیالوگ را شکسته میخواند.
به نظر من امروز شکستهنویسی، در جای مناسب، یکی از ابزارهاییست که مترجم یا نویسنده به کمک آن میتواند سطوح زبانی متفاوتی خلق کند. کلام گفتاری، در سطوح مختلف زبانی، شخصیتهایی با جنسیت و سن و تفکر و فرهنگ متفاوت میسازد و شکستهنویسی یکی از ابزارهاییست که مترجم یا نویسنده برای خلق این زبان در اختیار دارد. نمیگویم شکستهنویسی مشکل ندارد؛ در جای خودش مشکلات زیادی دارد و باید بهنحوی قاعدهمند شود. حرفم این است که زبان' پیوسته در حال تغییر و دگرگونیست و نمیتوان در برابر این تغییرات مقاومت کرد. امروز، چه موافق باشیم چه نباشیم، زبان گفتاری مردم به نوشتار راه پیدا کرده و در زمینه های مختلف شکست مینویسند.
(علیرضا جاوید؛ «در برزخ کلمات»؛ تهران: فرهنگ جاوید، سال ۱۴۰۴، چاپ اول، دو صفحۀ ۲۲۳ و ۲۲۴.)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#واجنوشت #واج_نوشت #مژده_دقیقی #فرهنگ_جاوید #ترجمه #مترجمی #علیرضا_جاوید #ابوالحسن_نجفی
به نظر من امروز شکستهنویسی، در جای مناسب، یکی از ابزارهاییست که مترجم یا نویسنده به کمک آن میتواند سطوح زبانی متفاوتی خلق کند. کلام گفتاری، در سطوح مختلف زبانی، شخصیتهایی با جنسیت و سن و تفکر و فرهنگ متفاوت میسازد و شکستهنویسی یکی از ابزارهاییست که مترجم یا نویسنده برای خلق این زبان در اختیار دارد. نمیگویم شکستهنویسی مشکل ندارد؛ در جای خودش مشکلات زیادی دارد و باید بهنحوی قاعدهمند شود. حرفم این است که زبان' پیوسته در حال تغییر و دگرگونیست و نمیتوان در برابر این تغییرات مقاومت کرد. امروز، چه موافق باشیم چه نباشیم، زبان گفتاری مردم به نوشتار راه پیدا کرده و در زمینه های مختلف شکست مینویسند.
(علیرضا جاوید؛ «در برزخ کلمات»؛ تهران: فرهنگ جاوید، سال ۱۴۰۴، چاپ اول، دو صفحۀ ۲۲۳ و ۲۲۴.)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#واجنوشت #واج_نوشت #مژده_دقیقی #فرهنگ_جاوید #ترجمه #مترجمی #علیرضا_جاوید #ابوالحسن_نجفی
جاوید چرا به شکستهنویسی اعتقاد ندارید؟ کلاً مخالف شکستهنویسی هستید یا شما هم مانند ابوالحسن نجفی، باور دارید که مترجم میتواند بدون شکستن واژهها و فقط با تغییر ترکیب کلماتِ یک عبارت یا جمله لحن محاورهای را درآورد؟
گلکار بله، من رویکرد آقای نجفی را قبول دارم؛ چون به نظرم بین ایندو فرق چندانی وجود ندارد. اگر مترجم ادبی بخواهد به متن حالوهوای محاورهای بدهد، همانطور که اشاره کردید، میتواند با ساختارهای واژگانی و دستوری این کار را انجام بدهد. اگر مترجم این کار را درست انجام دهد، خواننده هم میتواند متن را شکسته بخواند.
جاوید البته استدلال آقای نجفی این بود که ما در شکستهنویسی از لحن و گویش تهرانی پیروی میکنیم و ممکن است قومیتهای دیگر در خوانش متن دچار مشکل شوند.
گلکار این استدلال به نظرم درست نیست. اغلبِ گویشورانِ نقاط مختلف ایران بهراحتی به همین زبان صحبت میکنند. در یک کلاس دانشگاهی که دانشجویانش از شهرهای مختلف ایران آمدهاند، همگی با همین زبان شکستۀ تهرانی با هم ارتباط برقرار میکنند و مشکلی هم ندارند. تلویزیون و رادیوی ما هم همین است. اما حرف درست آقای نجفی ــکه من هم قبول دارمــ این است که ما با ترفندهای مختلف میتوانیم زبان ترجمه را به زبان محاوره نزدیک کنیم و برای این کار الزامی به شکستن کلمات نیست.
جاوید در رمان راحت میشود با تغییر ساختار جملات به لحن محاورهای رسید، اما در ترجمۀ نمایشنامه، این رویکرد دست مترجم را میبندد و در برگرداندن دیالوگها کار خیلی سخت میشود.
گلکار به نظرم به این شدتی که شما میگویید، دست مترجم بسته نمیشود. در حد ۱۵ یا ۲۰ کلمه ( مثلاً «چیه» یا «کیه») است که من هم معمولاً این کلمات را میشکنم، ولی کل کتاب را شکستهنویسی نمیکنم. خود آقای نجفی هم قائل به این بود که باید این تعداد کلمات را شکسته بنویسیم. بین اهل تئاتر، گاهی این صحبت را شنیدهام که ما اصلاً متنهایی را که شکستهنویسی نشدهاند نمیخوانیم. به نظرم اینها هم اغراق میکنند؛ چون اگر متن نمایشنامه درست حالت گرفته باشد، بهراحتی میتوانند بخوانند و حتی آن را اجرا کنند.
(علیرضا جاوید؛ «در برزخ کلمات»؛ تهران: فرهنگ جاوید، سال ۱۴۰۴، چاپ اول، دو صفحۀ ۲۵۹ و ۲۶۰.)
📌پایانِ انتشارِ بندهای کلیدی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#واجنوشت #واج_نوشت #آبتین_گلکار #فرهنگ_جاوید #ترجمه #مترجمی #علیرضا_جاوید #ابوالحسن_نجفی
گلکار بله، من رویکرد آقای نجفی را قبول دارم؛ چون به نظرم بین ایندو فرق چندانی وجود ندارد. اگر مترجم ادبی بخواهد به متن حالوهوای محاورهای بدهد، همانطور که اشاره کردید، میتواند با ساختارهای واژگانی و دستوری این کار را انجام بدهد. اگر مترجم این کار را درست انجام دهد، خواننده هم میتواند متن را شکسته بخواند.
جاوید البته استدلال آقای نجفی این بود که ما در شکستهنویسی از لحن و گویش تهرانی پیروی میکنیم و ممکن است قومیتهای دیگر در خوانش متن دچار مشکل شوند.
گلکار این استدلال به نظرم درست نیست. اغلبِ گویشورانِ نقاط مختلف ایران بهراحتی به همین زبان صحبت میکنند. در یک کلاس دانشگاهی که دانشجویانش از شهرهای مختلف ایران آمدهاند، همگی با همین زبان شکستۀ تهرانی با هم ارتباط برقرار میکنند و مشکلی هم ندارند. تلویزیون و رادیوی ما هم همین است. اما حرف درست آقای نجفی ــکه من هم قبول دارمــ این است که ما با ترفندهای مختلف میتوانیم زبان ترجمه را به زبان محاوره نزدیک کنیم و برای این کار الزامی به شکستن کلمات نیست.
جاوید در رمان راحت میشود با تغییر ساختار جملات به لحن محاورهای رسید، اما در ترجمۀ نمایشنامه، این رویکرد دست مترجم را میبندد و در برگرداندن دیالوگها کار خیلی سخت میشود.
گلکار به نظرم به این شدتی که شما میگویید، دست مترجم بسته نمیشود. در حد ۱۵ یا ۲۰ کلمه ( مثلاً «چیه» یا «کیه») است که من هم معمولاً این کلمات را میشکنم، ولی کل کتاب را شکستهنویسی نمیکنم. خود آقای نجفی هم قائل به این بود که باید این تعداد کلمات را شکسته بنویسیم. بین اهل تئاتر، گاهی این صحبت را شنیدهام که ما اصلاً متنهایی را که شکستهنویسی نشدهاند نمیخوانیم. به نظرم اینها هم اغراق میکنند؛ چون اگر متن نمایشنامه درست حالت گرفته باشد، بهراحتی میتوانند بخوانند و حتی آن را اجرا کنند.
(علیرضا جاوید؛ «در برزخ کلمات»؛ تهران: فرهنگ جاوید، سال ۱۴۰۴، چاپ اول، دو صفحۀ ۲۵۹ و ۲۶۰.)
📌پایانِ انتشارِ بندهای کلیدی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#واجنوشت #واج_نوشت #آبتین_گلکار #فرهنگ_جاوید #ترجمه #مترجمی #علیرضا_جاوید #ابوالحسن_نجفی
✍ امیر خان
۱۲ تیر ۱۴۰۴
برخی انسانها، با وجودِ آنکه تحریم میشوند، خوووب بلدند تحریمها را دور بزنند. و همین کوشیدنشان برایِ دورزنی′ لحظههایی آتشین برایِ دیگران میسازد. «تحریم کردن» بخشی از شیرینیِ رابطهها است. ده روز دیگر روزِ خاصی است برایم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#واجنوشت #دلنوشته
۱۲ تیر ۱۴۰۴
برخی انسانها، با وجودِ آنکه تحریم میشوند، خوووب بلدند تحریمها را دور بزنند. و همین کوشیدنشان برایِ دورزنی′ لحظههایی آتشین برایِ دیگران میسازد. «تحریم کردن» بخشی از شیرینیِ رابطهها است. ده روز دیگر روزِ خاصی است برایم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#واجنوشت #دلنوشته