Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
2634 - Telegram Web
Telegram Web
فرم چیست؟
بخش ششم


      فرم و یا انواع فرم در طول زمان و پس از تحولاتی که در طول تاریخ حیات خود پیدا کرده‌اند، به ما می‌رسند. ولی هیچ عصری فرمی سنتی را همانطور که آن از گذشته وارد عصر حاضر شده‌است، قبول نمی‌کند یا آن را به علت عدم انطباق آن با اوضاع معاصر، به سوی مسلخ نابودی هدایت می‌کند و یا در ماهیت وجودی آن دخالت می‌کند، آن را با اوضاع معاصر سازگار و آشتی پذیر می‌سازد و بدین ترتیب به ادامه حیات آن کمک می‌کند و در عین حال خود نیز درون آن به زندگی خود ادامه می‌دهد.

       ما در برخورد با اعصار گذشته چیزهایی را انتخاب می‌کنیم و در آنها تغییراتی می‌دهیم و در میان آنها به زندگی خود ادامه می‌دهیم و در عین حال اشکال موجود عصر خود را جذب می‌کنیم و اشکال فرهنگی جدید به وجود می‌آوریم تا زندگی جدید خود را نشان دهیم. مجموع اشکال هنری موجود ما در عصر حاضر عبارتند از آن عده اشکالی که با تحول و تغییر در طول زمان از گذشته به ما رسیده‌اند به اضافه اشکالی که زندگی امروز الهام بخش آنان بوده است.

ما همیشه از گذشته می‌گیریم و از حال نیز چیزهایی را می‌گیریم، تا حال واقعیت شکلی خود را به بهترین وضع در برابر معاصران قرار دهد.


طلا در مس
#رضا_براهنی
جلد نخست


@vir486
گفتند: چگونه‌ای؟
گفت: زخمی عظیم خورده‌ام.
گفتند: بر کجا؟
گفت: بر جان.


تذکرة الاولیاء
#عطار



@vir486
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار.


شعر پناهگاه‌ من است.


کانال شعر و مشاعره‌ی
#شوکران_شعر


انتخاب و گزینش تک‌بیت‌های ناب از شعر پارسی


@shokaran3
@shokaran3
@shokaran3
@shokaran3
#انوری


روبهی می‌دوید از غم جان
روبه دیگرش بدید چنان

گفت خیرست بازگوی خبر
گفت خر گیر می‌کند سلطان

گفت تو خر نیی چه می‌ترسی
گفت آری ولیک آدمیان

می‌ندانند و فرق می‌نکنند
خر و روباهشان بود یکسان

زان همی ترسم ای برادر من
که چو خر برنهندمان پالان

خر ز روباه می‌بنشناسند
اینت کون خران و بی‌خبران


 @vir486
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تار فرهنگ شریف
تنبک جهانگیر ملک


@vir486
چون موج سر به صخره‌ی غم کوفتم ز درد
دور از تو ای که گوهرِ یکدانه‌ی منی


یکی از ویژگی‌های شعر شفیعی در مضامین آن است. شاعر در شعرش واسوخت گله‌مندی از معشوق ندارد چون به نظر نمی‌رسد که معشوق زمینی باشد. خود شاعر هم می‌داند که قالب غزل دست‌های او را بسته است چون غزل به تنهایی توانایی حمل این همه بار گران مضامین را ندارد. شاعر می‌داند که محتوای غزل امروز باید تا حدودی رابطه‌ها و ضابطه‌های غزل قدیم را کنار بگذارد و غزل بی‌خوابی تصاویر گوش نواز و موسیقی و وزن آهنگین دارد که با مفاهیم فرح‌بخش یک جا کلید خورده است. در واقع شاعر دارای غوغا و غریو و رقص و شور و دست افشانی و پایکوبی‌های مولانایی است و نازک خیالی و مضمون پردازی سبک هندی را دارد و جولانگاهی گسترده برای فریادهای آزادانه و صمیمانه‌ی انسان امروز ایجاد کرده‌است.

خواب پرید از سرم بر لب مهتابی‌ام
می‌برد از خویشتن این افق آبیم



شعرِ زمانِ ما(شفیعی کدکنی)
#فیض_شریفی
ص۲۴


@vir486
نور آفتاب، به هر خانه
به قدرِ روزنِ آن خانه تابد..



#شهاب‌الدین_سهروردی

@vir486
#مولانا


هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند نه که فردات بخواند؟

در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا
ز پس صبر، تو را او به سر صدر نشاند

و اگر بر تو ببندد همه ره‌ها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند



@vir486
فرم چیست؟
بخش هفتم


به همین دلیل اشکالی از گذشته که در گذشته مدفون مانده باشند و اشکالی از حال که فقط متعلق به زمان حال باشند و با گذشته در هی چوضعی ارتباط پیدا نکنند به درد ما نمی‌خورند. ما مجبور به حفظ و تغییر و دگرگون کردن گذشته هستیم و در عین حال مجبور به نوآوری، و تجدد حیات فرهنگی هستیم. سرنوشت فرهنگی ما حاصلِ‌جمع ادامه سنت، تغییر سنت و ساختن سنت جدید است.

نیمایوشیج سنتی از گذشته را گرفت و تغییر داد و شکل جدید شعری را در ادامه شکل‌های سابق به وجود آورد. كوشش نیما، يك کوشش کاملا دیالکتیکی بود و کاملا منطبق با تصویرها و بینش‌های جدید جهان از هنر و فرهنگ و تاریخ آن خط عمودی که حرفش را به میان کشیدم موقعیت ديناميك و جاندار اوضاع معاصر را نشان می‌دهد و آن خط افقی، وضع افقی، زمانی و تا حدی ایستای سنت‌ها را. کوشش نیما حاصلِ‌جمع دیالکتیکی گذشته و حال است. و هر موجود زنده امروز اگر بخواهد واقعاً زندگی کند و به معنای واقعی زنده باشد، باید در ارکان زندگی گذشته دست ببرد و نیما منتهای کوشش خود را به کار برد تا موجودی جاندار، زنده و پرتحرک باشد و همیشه هم همانطور بماند.



طلا در مس
#رضا_براهنی
جلد نخست


@vir486
مرگی را برای خویش انتخاب کنید
که در آن زندگانی کنید.....


#بسمل_تبریزی

@vir486
#عماد_خراسانی


ما عاشقیم و خوش‌تر از این کار، کار نیست
یعنی به کارهای دگر اعتبار نیست

دانی بهشت چیست که داریم انتظار
جز ماهتاب وُ باده وُ آغوشِ یار نیست

فصلِ بهار، فصل جُنون است و این سه ماه
هرکس که مَست نیست یقین هُوشیار نیست...



@vir486
شاعر عصر جدید:
عبدالعلی دستغیب


هنر امروز دیگر هنری درباری، وابسته به کلیساها، تزیینی نیست و حکایت کنندۀ صحنه‌های دگرگون شونده امروز است. طرفه اینجاست که بسیاری از شاعران و هنرمندان عصر جدید در این صحنه‌ها بازیگرند نه تماشاگر.
«آپولی‌نر» به علت زخمی که در میدان جنگ بر او وارد آمد جان سپرد. «بلز ساندرار» در جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۵ در صحنه نبرد بود و دست راستش از بازو قطع شد. «لورکا» در نبرد با فاشیسم اسپانیا از پای درآمد. «گورکی»، «بلوک»، «مایاکوفسکی» در انقلاب‌های روسیه شرکت فعّال داشتند. «آراگون»، «سارتر»، «کامو»، «الوار»، «سن اگزوپری» در فرانسه به نهضت آزادی پیوستند و با فاشیسم هیتلری به نبرد برخاستند. در ایران نیز شاعرانی مانند: «دهخدا»، «ملک الشعراء بهار»، «شاملو»، «اخوان»، «کسرائی» و... وارد مبارزه‌های سیاسی شدند و با جنبش‌های پیشرو همگام بودند.
همان «بلز ساندرار» -که شعر او حتی آپولی‌نر را شگفت زده کرد- باور داشت که شعر باید به کلّی آزاد باشد و می‌گفت که شاعر باید منبع الهام خود را در زندگانی واقعی امروزی جستجو کند.




کانال ادبی ویر


@vir486
پیروی از سنت‌ها و عرف‌ها به این معنی نیست که «مردگان» زنده‌اند، بلکه به این معنی است که «زندگان» مرده‌اند!


#ابن_خلدون

@vir486
#فیض_کاشانی


گفتم رخت ندیدم گفتا ندیده باشی
گفتم ز غم خمیدم گفتا خمیده باشی

گفتم ز گلستانت گفتا که بوی بردی
گفتم گلی نچیدم گفتا نچیده باشی

گفتم ز خود بریدم آن باده تا چشیدم
گفتا چه زان چشیدی از خود بریده باشی

گفتم لباس تقوی در عشق خود بریدم
گفتا به نیک نامی جامه دریده باشی

گفتم که  در فراقت بس خون دل که  خوردم
گفتا که سهل باشد جورم کشیده باشی

گفتم جفات تا کی گفتا همیشه باشد
از ما وفا نیاید شاید شنیده باشی

گفتم شراب لطفت آیا چه طعم دارد
گفتا گهی ز قهرم شاید مزیده باشی

گفتم که طعم آن لب گفتا ز حسرت آن
جان بر لبت چه آید شاید چشیده باشی

گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی
گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی

خود را اگر نه بینی از وصل گل بچینی
کار تو فیض اینست خود را ندیده باشی



@vir486
#نصرت_رحمانی


سیگارِ پُر دُخان و نازِ پری رُخان
این هر دو در کشاکش دوران،
کشیدنی‌ست...




 
@vir486
فرم‌چیست؟
بخش هشتم


اکنون عده.ای هستند که کمابیش با تغییرات کمی و کیفی و عمومی و خصوصی در راهی که نیما گشوده است پیش می‌روند. این بدان معنی نیست که همه مثل نیما شعر می‌گویند و تا ابد هم باید مثل نیما شعر بگویند هرگز! بلکه به آن معنی است که آنها روح تحول نیمایی را در خود زنده نگاه می‌دارند و همیشه مثل خود نیما به دنبال ظرفیت‌های جدید شکلی و محتوایی هستند و می‌خواهند اشکال ذهنی و عینی جدیدی را وارد ادبیات کنند.

اگر آنهایی که اکنون شعر می‌گویند چیزی تازه به وجود بیاورند که در عین معاصر بودن و جاندار بودن، قسمتی از سنن تغییر یافته‌ی گذشته را نیز در خود حفظ کند خود به خود شعرشان اصالت لازم را خواهد داشت و بر آنهایی که به دنبال شعر اصیل می‌گردند اثر خواهد گذاشت. ولی اگر عده‌ای از روح متحول مشروطیت و پیش از مشروطیت از خاصیت تصویرسازی دوران صائب و قبل از او در شعر حافظ و مولوی و منوچهری و رودکی به کلی جدایی گرفته باشند نمی‌توانند روحیه معاصر داشته باشند به دلیل اینکه معاصر کسی است: که نه گذشته را فدای حال کند و نه حال را فدای گذشته بلکه گذشته را به خاطر حال تغییر دهد و حال را با تغییر گذشته بیآفریند.


طلا در مس
#رضا_براهنی
جلد نخست


@vir486
نباشد مشتری جنس هنر را
گران قیمت چو شد کالا، کساد است...!!

#واعظ_قزوینی

@vir486
#انوری



سهل می‌گیرم چو با ما کرده‌ای
گرچه می‌گیرم که عمدا کرده‌ای

من خود از سودای تو سرگشته‌ام
هر زمان با من چه صفرا کرده‌ای

کشتی صبرم شکسته از غمت
چشمم از خونابه دریا کرده‌ای

جان نخواهم برد امروز از تو من
وصل را چون وعده فردا کرده‌ای

ناز دیگر می‌کنی هر ساعتی
شادباش احسنت زیبا کرده‌ای

روی خوبت را بسی پشتی ز موست
این دلیریها از آنجا کرده‌ای

انوری چون در سر کار تو شد
بر سر خلقش چه رسوا کرده‌ای



@vir486
جام جم در شعر حافظ


اگر در این زبان رمزی، حافظ از معرفت تعبیر به جام جم می‌کند از آن روست که جام جم رمز مستی اوست و آن معرفت که عارف جویای آن است امری است که اگر حصولش ممکن باشد طریقی که دارد چیزی است که جز به مستی از آن تعبیر نمی‌توان کرد چون لازمه آن گونه معرفت آن است که انسان خودی خود را که بین او و حقیقت حجاب است کنار نهد و معرفت خالص را بیرون از سودگرایی‌های خودپرستانه‌ای که اهل نظر و اهل عمل دارند فقط در نفی خود جستجو کند و چنین معرفت را جز جام جم که رمز بیخودی و از خود رهایی است کدام امر دیگری می‌تواند به انسان عرضه کند؟!

به علاوه، جز با جام جم که حس و عقل را در حجاب فراموشی و بیخودی می‌اندازد و آن اتکاء را که اهل استدلال بر داده های حسی دارند و به همین سبب غالباً جز در آنچه بر حس مبتنی است در همه چیز دیگر شک می‌کنند از بین می‌برد نمی‌توان از محدوديت يك ذهن خویشتن گرای رهایی یافت و البته چون این از خودرهایی آنچه را مانع از ادراک دنیای ماورای حس است از پیش بر می‌دارد انسان را با معرفت مخصوص اهل عرفان که عبارت از شناخت دنیای ماورای خودی است آشنا می‌کند و با این وضع اگر مستی جام جم رمز آن است در نزد عارف نشان معرفت تلقی شود نباید مایه شگفتی باشد.

ازین گذشته جام جم در افسانه‌ها که گاه با جام کیخسرو یکی است و این جام که به موجب روایات شاهنامه به این پادشاه افسانه‌ها فرصت داد تا بیژن را درون چاه افراسیاب پیدا کند خود رمزی است از معرفت کامل و جامع که همه چیز را در بر می‌گیرد و البته هیچ چیز از دایرهٔ آن بیرون نمی‌ماند.


#زرین کوب
از کوچهٔ رندان
ص۹۴

@vir486
عارف قزوینی
دیوان اشعار
غزل ۱۴ (شرمسار دیده)



خسته از دست روزگار شدم
ماندم آنقدر تا ز کار شدم

خون دل آنقدر بدامن ریخت
که من از دیده شرمسار شدم

تن و جان خسته‌، بار هجر گران
به عجب زحمتی دچار شدم

به امید گل رخت چندان
ماندم ای سرو قد که خوار شدم

نخورد کس شراب عشق که من
خوردم این باده و خمار شدم

به سر زلف گو قراری گیر
که ز اندازه بی‌قرار شدم

دیدمش یک نگاه و جان دادم
خوب از این قید رستگار شدم

شبِ وصل است من به رغم رقیب
به خر خویشتن سوار شدم

گفت عارف از این خوشم که دگر
با غم یار یار غار شدم


@vir486
2025/02/25 02:57:58
Back to Top
HTML Embed Code: