ویراستاران
محمدمهدی باقری – ویراستاران، آواچهٔ ۹۰، مرسی
از شیرازِ همیشهبهار، مسعود هوشیار
کلیشهزُدایی کرده از «لاکچریِ» کمعیار
www.tgoop.com/matnpazhohi/3146
از شیرازِ همیشهبهار، مسعود هوشیار
کلیشهزُدایی کرده از «لاکچریِ» کمعیار
www.tgoop.com/matnpazhohi/3146
ویراستاران
بحث است در اینکه آیا پیشرفت اقتصادی و رفاه معیشت در یک جامعه، مقدمه و موجب پیشرفت فرهنگ است یا فرهنگ شرط لازم ترقی اجتماعی و اقتصادی است. اما این نکته مسلم است که... . virastaran.net/a/12365 بخوانید از پرویز ناتل خانلری
حسن میرعابدینی.pdf
6 MB
جریانشناسی رمان فارسی
تاریخ و جامعۀ ایران در آینۀ زمان
حسن میرعابدینی
نگاه نو، ش۱۳۹، پاییز ۱۴۰۲
@negahenou29
تاریخ و جامعۀ ایران در آینۀ زمان
حسن میرعابدینی
نگاه نو، ش۱۳۹، پاییز ۱۴۰۲
@negahenou29
ویراستاران
شما وقتی به ویراستاری فکر میکنید، یاد چه میافتید؟ حرفه و شغلی در ارتباط با زبان و ادبیات و درستنویسی، یا بخشی مهم در فعالیت حرفهایِ تولید و نشرِ کتاب؟ ویراستارها در ذهن شما چگونه تداعی میشوند؟ آدمهایی حساس و ایرادگیر و اصطلاحاً ملانقطی که بیخود به هر…
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
ویراستاران
محمدمهدی باقری – ویراستاران، صوتک، پیرامون
«چنانکه» و «چنانچه» را اشتباه نگیری!
چنانکه یعنی همانطورکه.
چنانچه یعنی اگر.
نادرست:
چنانکه بپذیرد، کوتاه آمده است.
چنانچه پیشبینی میشد، برنامه لغو شد.
درست:
چنانچه بپذیرد، کوتاه آمده است.
چنانکه پیشبینی میکردیم، برنامه لغو شد.
@virastaran
#دقتورزی_معنایی #دستورخط
فرق معناییشان را یاد گرفتی.
شاید متوجه فرق صوریشان هم شدهای:
بنابه دستور خط فرهنگستان،
«چنانچه» چسبیده است
و «چنانکه» نیمجدا.
emla.virastaran.net
«چنانکه» و «چنانچه» را اشتباه نگیری!
چنانکه یعنی همانطورکه.
چنانچه یعنی اگر.
نادرست:
چنانکه بپذیرد، کوتاه آمده است.
چنانچه پیشبینی میشد، برنامه لغو شد.
درست:
چنانچه بپذیرد، کوتاه آمده است.
چنانکه پیشبینی میکردیم، برنامه لغو شد.
@virastaran
#دقتورزی_معنایی #دستورخط
فرق معناییشان را یاد گرفتی.
شاید متوجه فرق صوریشان هم شدهای:
بنابه دستور خط فرهنگستان،
«چنانچه» چسبیده است
و «چنانکه» نیمجدا.
emla.virastaran.net
ویراستاران
- ابنبطوطه با شاه سریلانکا فارسی حرف میزد. - در گرجستان، رانندگان تاکسی رباعیِ خیام حفظاند. - افتخار تاگور این بود که دیوان حافظ را حفظ بود. - مانموهان یک کتاب نوشته دربارهٔ یک بیت حافظ. - در دورهٔ استالین که نمیگذاشتند زیر سر نوزادِ بهدنیاآمده…
Telegram
جناب گاو
زبان فارسی
پرسش: زبان فارسی در چه دورهی تاریخی بیشترین تغییر را به خود دید؟ دوره فتوحات مسلمانان؟ چند دهه اخیر؟ دوره صفویه؟.....
برای اینکه به پرسش فوق بپردازیم، این کلیپ را که بازسازی زبان فارسی پهلوی در دوره ساسانیان است ببینید. نکته واقعاً قابل توجه…
پرسش: زبان فارسی در چه دورهی تاریخی بیشترین تغییر را به خود دید؟ دوره فتوحات مسلمانان؟ چند دهه اخیر؟ دوره صفویه؟.....
برای اینکه به پرسش فوق بپردازیم، این کلیپ را که بازسازی زبان فارسی پهلوی در دوره ساسانیان است ببینید. نکته واقعاً قابل توجه…
ویراستاران
چه گیرمان میآید، در کارگاههای ویرایش و درستنویسیِ «ویراستاران»؟ ۱. متمرکز میشویم بر رساندن پیام و انتقال معنای مدنظرمان؛ ۲. میآموزیم که حشوها را از قلمِ خود بیندازیم؛ ۳. یاد میگیریم که جملهها چرا دراز میشوند و چگونه میتوان آنها را شکست؛ ۴. میبینیم…
ـهٔ یا ـهی؟
آبها یا آبها؟
کجا ویرگول بگذارم؟
باید گویاتر بنویسم. نه؟
چطور بنویسم که حشو نباشد؟
خطای منطقی و گرتهبرداری چیست؟
حشو و کژتابی و دقتورزی معنایی چطور؟
ـــــــــــــ
مهارت درستنویسی را یاد میگیرم در:
کارگاه برخط «ویرایش و درستنویسی»
ـــــــــــــ
۱۱ مزیت، ۱۶ مبحث، ۳۰ ساعت آموزش آنلاین
۵ ساعت وبینارِ تکمیلی، ۴ گیگ هدیهٔ محتوایی
۶ هفته، ۱۲ جلسۀ ۲٫۵ساعتی، تابستان ۱۴۰۳
ـــــــــــــ
از اینجا نام مینویسم و همراه میشوم:
virastaran.net/von
09002981388 @virastaran1
از عصر شنبه ۱۳مرداد۱۴۰۳
تا عصر دوشنبه ۲۴شهریور۱۴۰۳
ـــــــــــــ
هماکنون، دو نکتهٔ کوچک و رایگان:
www.tgoop.com/virastaran/1395
www.tgoop.com/virastaran/1180
آبها یا آبها؟
کجا ویرگول بگذارم؟
باید گویاتر بنویسم. نه؟
چطور بنویسم که حشو نباشد؟
خطای منطقی و گرتهبرداری چیست؟
حشو و کژتابی و دقتورزی معنایی چطور؟
ـــــــــــــ
مهارت درستنویسی را یاد میگیرم در:
کارگاه برخط «ویرایش و درستنویسی»
ـــــــــــــ
۱۱ مزیت، ۱۶ مبحث، ۳۰ ساعت آموزش آنلاین
۵ ساعت وبینارِ تکمیلی، ۴ گیگ هدیهٔ محتوایی
۶ هفته، ۱۲ جلسۀ ۲٫۵ساعتی، تابستان ۱۴۰۳
ـــــــــــــ
از اینجا نام مینویسم و همراه میشوم:
virastaran.net/von
09002981388 @virastaran1
از عصر شنبه ۱۳مرداد۱۴۰۳
تا عصر دوشنبه ۲۴شهریور۱۴۰۳
ـــــــــــــ
هماکنون، دو نکتهٔ کوچک و رایگان:
www.tgoop.com/virastaran/1395
www.tgoop.com/virastaran/1180
ویراستاران
ایران مَهد درآمیختگیهاست و در ذهن ایرانی، فرهنگهای گوناگون حضور زنده و پاینده دارند. @virastaran #فرهنگ
یکی از دوستان، وقتی و جایی،
پرسشی عمیق مطرح کرد. بخوانیدش:
تفکری در پس ذهن انسان ایرانی و مسلمان وجود دارد که یا شکل را قربانی معنا میکند یا آن را فقط در خدمت معنا میپذیرد. نشانههای این معناگرایی از معماری گرفته تا سینما و هنرهای تجسمی گسترده است. مربوط به دیروز و امروز هم نیست، بلکه سبقهای طولانی دارد و متأثر از فلسفهی اسلامی نیز هست. شعر ما نیز به شدت معناگراست و تلاش برای اصالتبخشی به فرم، در هنرهای مختلف، متأخر است و عمر چندانی ندارد. همهی ما بارها از عامهی مردم شنیدهایم که «نبین کی میگه، ببین چی میگه». این نقلقول عامیانه ترجمهی حدیثیست که میگوید «اُنْظُرْ اِلي ما قالَ وَ لا تَنْظُرْ اِلي مَنْ قالَ».
تاکنون از این منظر به غلطنویسی نگاه کردهاید؟ شاید ذهن معناگرای انسان ایرانی، که مسلمان نیز هست، تحتتأثیر این آموزههای تأویلپذیر، ناخودآگاه به اینسو متمایل است که اگر کلام معنا را برساند کافیست، و فرم، در اینجا رسمالخط، مهم نیست.
رؤیا غفاری @royaghafari
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یک پاسخ دراز نیز در ادامه بخوانید.
راه پاسخ باز است. نظر شما چیست؟
www.tgoop.com/virastaran/3501
یکی از دوستان، وقتی و جایی،
پرسشی عمیق مطرح کرد. بخوانیدش:
تفکری در پس ذهن انسان ایرانی و مسلمان وجود دارد که یا شکل را قربانی معنا میکند یا آن را فقط در خدمت معنا میپذیرد. نشانههای این معناگرایی از معماری گرفته تا سینما و هنرهای تجسمی گسترده است. مربوط به دیروز و امروز هم نیست، بلکه سبقهای طولانی دارد و متأثر از فلسفهی اسلامی نیز هست. شعر ما نیز به شدت معناگراست و تلاش برای اصالتبخشی به فرم، در هنرهای مختلف، متأخر است و عمر چندانی ندارد. همهی ما بارها از عامهی مردم شنیدهایم که «نبین کی میگه، ببین چی میگه». این نقلقول عامیانه ترجمهی حدیثیست که میگوید «اُنْظُرْ اِلي ما قالَ وَ لا تَنْظُرْ اِلي مَنْ قالَ».
تاکنون از این منظر به غلطنویسی نگاه کردهاید؟ شاید ذهن معناگرای انسان ایرانی، که مسلمان نیز هست، تحتتأثیر این آموزههای تأویلپذیر، ناخودآگاه به اینسو متمایل است که اگر کلام معنا را برساند کافیست، و فرم، در اینجا رسمالخط، مهم نیست.
رؤیا غفاری @royaghafari
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یک پاسخ دراز نیز در ادامه بخوانید.
راه پاسخ باز است. نظر شما چیست؟
www.tgoop.com/virastaran/3501
ویراستاران
یکی از دوستان، وقتی و جایی، پرسشی عمیق مطرح کرد. بخوانیدش: تفکری در پس ذهن انسان ایرانی و مسلمان وجود دارد که یا شکل را قربانی معنا میکند یا آن را فقط در خدمت معنا میپذیرد. نشانههای این معناگرایی از معماری گرفته تا سینما و هنرهای تجسمی گسترده است.…
در این شکی نیست که «معنا» در فرهنگ ما صدرنشین است؛ اما «فرم» پَست نبوده است. حتی پست«تر» هم نبوده و در رتبۀ دوم ننشسته است.
فردوسی میتوانست «پیام»هایش را در پنجاهشصت صفحه بنویسد، بهنثر. بله، با نثری معمولی و عادی میگفت: «با هم خوب باشیم. دنیا وفا ندارد. عدالت پیشه کنیم. رستم از وطن دفاع میکرد. بکوشیم که ایران بماند و... .» حتی لازم نبود قالب داستان را برگزیند. صاف، پیامها و درسهای نهاییِ داستان را میگفت، ساده و رک.
بیمار بود که ۵۰،۰۰۰ بیت بسراید؟ خیلی است ها! ۵۰،۰۰۰ بیت. بیکار بود که سالها عمر پایش خرج کند؟ مهمتر از همه: شیرینعقل بود که «یک» وزن و «یک» قالبِ شعری انتخاب کند و خودش را محدود و محصورِ همان یک قالب و وزن کند؟ در این حد محدود که حتی نتواند نام کتاب خودش را در آن وزن بگنجاند و بیانش کند؟ و پشت این سواریِ تکدنده بنشیند و پیش برود و پیش برود و پیش برود؟ و آیا اینها غیر از «فرم» است؟
حالا، میفرمایید که فردوسی جزو خواص است و با شما با عوام کار دارید. خب، مردمِ عادی و عامی چرا به شاهنامه اقبال نشان دادند؟ چرا حفظش میکردند؟ چرا لذت میبردند؟ چرا نقّالی برایش راه انداختند، با همۀ آداب و ریزهکاریهای صورتگرایانهٔ (فُرمیکِ) این هنر مردمی؟
چرا وزن و قالب شعر، در گوش ایرانیان و بر زبان شاعران این خاک، تا بدین پایه ارج داشته؟ چرا ظرافتهای ادبی ما تَه ندارد؟
و چرا ایرانیها «خوشنویسی» را جدی گرفتند؟ چرا حتی قبالههای ازدواج و سند مِلکی را اینقدر هوشربا مینوشتند؟ هی مینوشتند و هی زیبا مینوشتند و هی برای زیباترشدنش رقابت میکردند و نگارگری و جلدسازی و تذهیب و طلاکاری و... را با آن میآمیختند تا برسد و بشود مثلاً شاهکاری همچون شاهنامۀ بایسُنقری. خب چرا؟
عزیزید. نفرمایید! اینطور نیست. مگر محتوا و پیام و معنا و درونمایه را نمیشود راست و صاف گفت؟ میشود. خیلی هم راحت شدنی است. ما میگوییمش. هرکه نگرفت، نگرفت. هرکه نفهمید، تقصیر کوتهنگرِ خودش است. به ما چه!
اگر فرم برای ما مهم نبود، چرا مسجد جامع عباسی (امام) را در اصفهان ساختیم؟ چرا میلیمتر میلیمترِ گنبدش را جوری ساختیم که با همهٔ آن ارتفاعِ کلاهاندازش، وقتی زیرش حتی یک واژه با صدای هَمْس (درِگوشیگونه، بدون جوهر صدا) میگوییم، پژواکش را از آسمان میشنویم؟ مگر کارکرد گنبد در اسلام این است؟
میفرمایید عامۀ مردم. پس چرا اینهمه تنوع سرسامآور در لباسهای محلیِ ایرانیان وجود داشته است؟ بماند که اکنون یکدستیِ سردِ لباسهای جهانی جانشینش شده است.
لباس هیچ. غذا که کارکردی جز سیرکردن شکم و کمی لذتِ چشایی و تأمین سلامت ندارد. دارد؟ آنوقت اینهمه کتاب قطور آشپزی و اینهمه سفرۀ رنگرنگ و اینهمه اسم غذا و اینهمه تنوع ترکیبِ این یا آن، «چرا» جاری است در ایران؟
در معماری خانههای تودۀ بیسواد هم که سرک بکشیم، همهاش فرمگرایی است. البته که این روال در خدمت معناست، اما آنان فرم را سرسری نمیگرفتند. برای هر معنایی، فرمی میساختند و آن فرم را حفظ میکردند. بعد، بچهها که بزرگ میشدند، اول آن فرم را میدیدند و آن در ذهنشان شکل میگرفت. بعدها میفهمیدند که معنای عقبسرِ اینها چیست.
ما معناگراییم، بله؛ اما صورتگریز نیستیم. در دو جبهۀ رومیان و چینیان، ما چینیانیم،
«پُرِ از» رنگ و نقش و خط و جلوه و چهره و ظاهر. شما معناگرای صورتگریز میخواهید؟ خدمتتان معرفی میکنم: تعداد انگشتشماری از عارفان و صوفیان تاریخِ ما یا مثلاً راهبان فلات تبّت!
«شبنشینی» سنتی است جاری در روستاها و مُرده در شهرها. یادم است به شبنشینیهای دِهمان که میرفتیم، یعنی روستای کاکُلکِ استان چهارمحالوبختیاری، هزارویک «آداب» بود که باید رعایتش میکردیم. درنمیآمدند بگویند: «غرض که دیدار است. حالا اینهمه آداب لازم ندارد.» نهخیر. اصلاً انگار آدابش بود که معنا میداد به ماجرا. انگار معنا در خدمت شکل بود. و از قضای روزگار، همان شکل بود که محتوا را نگه میداشت. امروزه که ما تیغ اُکام به دست گرفتهایم و هی شکل و صورت از روابط انسانیمان زدودهایم، اصل آن رابطهها هم کمرمق شده است.
اگر بلهبرون و حنابندون و عقد و عروسی و جهازبرون و پاتختی و... شکلگرایی نیست، پس چیست؟ عروسی که در نه غرب اینهمه آداب دارد و نه در اسلام. تعزیه و شب سوم و هفت و چهل و سال نیز. سفرۀ هفتسین و شب چله و ده شب محرم و سیاهپوشی و روبوسی و تعارف و شیرینیخوران برای هر موفقیتی و... همه و همه یک معنا دارد: شکل برای ایرانیان اصل است و تو گویی خودِ معناست!
«معشوق زیباست.» تمام شد رفت. دیگر چه شهوتی است که صدها سال از زیباییِ او بگوییم و بگوییم و بگوییم و هیچوقت این قالبها تکراری نشود و از هر زبان که میشنوی، نامکرّر باشد.
ادامه در: www.tgoop.com/virastaran/3502
فردوسی میتوانست «پیام»هایش را در پنجاهشصت صفحه بنویسد، بهنثر. بله، با نثری معمولی و عادی میگفت: «با هم خوب باشیم. دنیا وفا ندارد. عدالت پیشه کنیم. رستم از وطن دفاع میکرد. بکوشیم که ایران بماند و... .» حتی لازم نبود قالب داستان را برگزیند. صاف، پیامها و درسهای نهاییِ داستان را میگفت، ساده و رک.
بیمار بود که ۵۰،۰۰۰ بیت بسراید؟ خیلی است ها! ۵۰،۰۰۰ بیت. بیکار بود که سالها عمر پایش خرج کند؟ مهمتر از همه: شیرینعقل بود که «یک» وزن و «یک» قالبِ شعری انتخاب کند و خودش را محدود و محصورِ همان یک قالب و وزن کند؟ در این حد محدود که حتی نتواند نام کتاب خودش را در آن وزن بگنجاند و بیانش کند؟ و پشت این سواریِ تکدنده بنشیند و پیش برود و پیش برود و پیش برود؟ و آیا اینها غیر از «فرم» است؟
حالا، میفرمایید که فردوسی جزو خواص است و با شما با عوام کار دارید. خب، مردمِ عادی و عامی چرا به شاهنامه اقبال نشان دادند؟ چرا حفظش میکردند؟ چرا لذت میبردند؟ چرا نقّالی برایش راه انداختند، با همۀ آداب و ریزهکاریهای صورتگرایانهٔ (فُرمیکِ) این هنر مردمی؟
چرا وزن و قالب شعر، در گوش ایرانیان و بر زبان شاعران این خاک، تا بدین پایه ارج داشته؟ چرا ظرافتهای ادبی ما تَه ندارد؟
و چرا ایرانیها «خوشنویسی» را جدی گرفتند؟ چرا حتی قبالههای ازدواج و سند مِلکی را اینقدر هوشربا مینوشتند؟ هی مینوشتند و هی زیبا مینوشتند و هی برای زیباترشدنش رقابت میکردند و نگارگری و جلدسازی و تذهیب و طلاکاری و... را با آن میآمیختند تا برسد و بشود مثلاً شاهکاری همچون شاهنامۀ بایسُنقری. خب چرا؟
عزیزید. نفرمایید! اینطور نیست. مگر محتوا و پیام و معنا و درونمایه را نمیشود راست و صاف گفت؟ میشود. خیلی هم راحت شدنی است. ما میگوییمش. هرکه نگرفت، نگرفت. هرکه نفهمید، تقصیر کوتهنگرِ خودش است. به ما چه!
اگر فرم برای ما مهم نبود، چرا مسجد جامع عباسی (امام) را در اصفهان ساختیم؟ چرا میلیمتر میلیمترِ گنبدش را جوری ساختیم که با همهٔ آن ارتفاعِ کلاهاندازش، وقتی زیرش حتی یک واژه با صدای هَمْس (درِگوشیگونه، بدون جوهر صدا) میگوییم، پژواکش را از آسمان میشنویم؟ مگر کارکرد گنبد در اسلام این است؟
میفرمایید عامۀ مردم. پس چرا اینهمه تنوع سرسامآور در لباسهای محلیِ ایرانیان وجود داشته است؟ بماند که اکنون یکدستیِ سردِ لباسهای جهانی جانشینش شده است.
لباس هیچ. غذا که کارکردی جز سیرکردن شکم و کمی لذتِ چشایی و تأمین سلامت ندارد. دارد؟ آنوقت اینهمه کتاب قطور آشپزی و اینهمه سفرۀ رنگرنگ و اینهمه اسم غذا و اینهمه تنوع ترکیبِ این یا آن، «چرا» جاری است در ایران؟
در معماری خانههای تودۀ بیسواد هم که سرک بکشیم، همهاش فرمگرایی است. البته که این روال در خدمت معناست، اما آنان فرم را سرسری نمیگرفتند. برای هر معنایی، فرمی میساختند و آن فرم را حفظ میکردند. بعد، بچهها که بزرگ میشدند، اول آن فرم را میدیدند و آن در ذهنشان شکل میگرفت. بعدها میفهمیدند که معنای عقبسرِ اینها چیست.
ما معناگراییم، بله؛ اما صورتگریز نیستیم. در دو جبهۀ رومیان و چینیان، ما چینیانیم،
«پُرِ از» رنگ و نقش و خط و جلوه و چهره و ظاهر. شما معناگرای صورتگریز میخواهید؟ خدمتتان معرفی میکنم: تعداد انگشتشماری از عارفان و صوفیان تاریخِ ما یا مثلاً راهبان فلات تبّت!
«شبنشینی» سنتی است جاری در روستاها و مُرده در شهرها. یادم است به شبنشینیهای دِهمان که میرفتیم، یعنی روستای کاکُلکِ استان چهارمحالوبختیاری، هزارویک «آداب» بود که باید رعایتش میکردیم. درنمیآمدند بگویند: «غرض که دیدار است. حالا اینهمه آداب لازم ندارد.» نهخیر. اصلاً انگار آدابش بود که معنا میداد به ماجرا. انگار معنا در خدمت شکل بود. و از قضای روزگار، همان شکل بود که محتوا را نگه میداشت. امروزه که ما تیغ اُکام به دست گرفتهایم و هی شکل و صورت از روابط انسانیمان زدودهایم، اصل آن رابطهها هم کمرمق شده است.
اگر بلهبرون و حنابندون و عقد و عروسی و جهازبرون و پاتختی و... شکلگرایی نیست، پس چیست؟ عروسی که در نه غرب اینهمه آداب دارد و نه در اسلام. تعزیه و شب سوم و هفت و چهل و سال نیز. سفرۀ هفتسین و شب چله و ده شب محرم و سیاهپوشی و روبوسی و تعارف و شیرینیخوران برای هر موفقیتی و... همه و همه یک معنا دارد: شکل برای ایرانیان اصل است و تو گویی خودِ معناست!
«معشوق زیباست.» تمام شد رفت. دیگر چه شهوتی است که صدها سال از زیباییِ او بگوییم و بگوییم و بگوییم و هیچوقت این قالبها تکراری نشود و از هر زبان که میشنوی، نامکرّر باشد.
ادامه در: www.tgoop.com/virastaran/3502
ویراستاران
در این شکی نیست که «معنا» در فرهنگ ما صدرنشین است؛ اما «فرم» پَست نبوده است. حتی پست«تر» هم نبوده و در رتبۀ دوم ننشسته است. فردوسی میتوانست «پیام»هایش را در پنجاهشصت صفحه بنویسد، بهنثر. بله، با نثری معمولی و عادی میگفت: «با هم خوب باشیم. دنیا وفا ندارد.…
ادامه از: www.tgoop.com/virastaran/3501
معلوم است لباس و ظاهر برای ایرانیان مهم بوده که سعدی بر «نه همین لباس زیبا» انگشت نهاده و بهلول در آستین لباسش چلو ریخته است. برای ما سیرت مهمتر از صورت است؟ من تعجب میکنم که از تعددِ این گزاره در ادبیاتمان نتیجه میگیرند که ایرانیان سیرت را برتر از صورت دانستهاند! چرا نتیجۀ معکوسش را درست نمیدانید؟ اتفاقاً معلوم است صورت مقدّم بر سیرت بوده که بزرگان ما اینهمه دادِ سخن دربارهاش دادهاند. به کنشِ ناموجود که واکنش نشان نمیدادند! از دیدنِ متعددِ اینها حرص میخوردند که گوشزدشان میکردند. بودهایم که میگویند!
مگر همین الانش «چیدمان» منزل برای ما مهم نیست؟ مگر «پردۀ زیبا و فاخر» جزو ضروریات زندگی در کلانشهرهای ایران به شمار نمیرود؟ در کل دنیا بعید است جایی باشد که مردمش اینهمه به پردۀ پنجرهها بها دهند. ماییم و خانههای شیکِ کمجمعیت، ماییم و مبلهای گرانِ مهمانندیده، ماییم و خانههای تکفرزندِ لبالب از اسباببازی، ماییم و گوشیهای شیکِ مطالعهکُش، ماییم و دربازکنهای تصویریِ فولاچدیِ بیمُراجِع، ماییم و مراسم دکوریِ تودیع و معارفۀ بیدرس و تجربه، ماییم و مدرکگراییِ بیاعتنا به عمق دانش، ماییم و «دکتر»گوییهای نامعطوف به سواد مفید، ماییم و نمای سنگ مرمر برای ساختمانهای بسازوبفروشی، ماییم و «کجا میشینیِ» مقدّم بر «فرهنگ رفتاریات چیست؟»، ماییم و «چی بپوشم»های پُربسامدی که یک بار هم ختم نمیشود به اینکه این بار سعی کنم در این دیدار بهتر رفتار کنم.
مردم ما همیشه کاملگرا (کمالگرا) بودهاند، بهویژه در صورتگرایی. مسجد باید باشکوه باشد؛ عادی نمیشود. عروسی باید کامل باشد؛ معمولی نداریم. تختجمشید را باید جوری ساخت که دوسههزار سال برپا بماند؛ صد سال جوک است. پیامِ ماندگار باید در لباس شعرِ تراشیده منتقل شود؛ سخن خشک را کناری بهِل. اندیشیدن به دیدارِ دلدار باید قافیهاندیشانه باشد؛ دیداراندیشیِ محض بیمزه است.
از اینسویی که شما فرمودید که هرگز! ولی شاید برعکسش صادق باشد. دستکم گاهی صادق است که جاهایی معنا را رها کردهایم و صورت و شکل را چسبیدهایم. صورت مهم است که منِ کممایه اینهمه رودهدرازی کردم، در گفتن حرفی ساده!
اگر کلامی معنا را برساند، همیشه کافی نیست. ما، به هر قیمتی، معنا را نمیرسانیم. صورت را نیز جدی میگیریم. خودِ راه موضوعیت دارد، جدای از مقصد. درستنویسی یعنی پرداختنِ همزمان به معنارسانی و درستیِ زبان.
با مِهر و ادب
محمدمهدی باقری
از «ویراستاران»
www.tgoop.com/virastaran/3500
معلوم است لباس و ظاهر برای ایرانیان مهم بوده که سعدی بر «نه همین لباس زیبا» انگشت نهاده و بهلول در آستین لباسش چلو ریخته است. برای ما سیرت مهمتر از صورت است؟ من تعجب میکنم که از تعددِ این گزاره در ادبیاتمان نتیجه میگیرند که ایرانیان سیرت را برتر از صورت دانستهاند! چرا نتیجۀ معکوسش را درست نمیدانید؟ اتفاقاً معلوم است صورت مقدّم بر سیرت بوده که بزرگان ما اینهمه دادِ سخن دربارهاش دادهاند. به کنشِ ناموجود که واکنش نشان نمیدادند! از دیدنِ متعددِ اینها حرص میخوردند که گوشزدشان میکردند. بودهایم که میگویند!
مگر همین الانش «چیدمان» منزل برای ما مهم نیست؟ مگر «پردۀ زیبا و فاخر» جزو ضروریات زندگی در کلانشهرهای ایران به شمار نمیرود؟ در کل دنیا بعید است جایی باشد که مردمش اینهمه به پردۀ پنجرهها بها دهند. ماییم و خانههای شیکِ کمجمعیت، ماییم و مبلهای گرانِ مهمانندیده، ماییم و خانههای تکفرزندِ لبالب از اسباببازی، ماییم و گوشیهای شیکِ مطالعهکُش، ماییم و دربازکنهای تصویریِ فولاچدیِ بیمُراجِع، ماییم و مراسم دکوریِ تودیع و معارفۀ بیدرس و تجربه، ماییم و مدرکگراییِ بیاعتنا به عمق دانش، ماییم و «دکتر»گوییهای نامعطوف به سواد مفید، ماییم و نمای سنگ مرمر برای ساختمانهای بسازوبفروشی، ماییم و «کجا میشینیِ» مقدّم بر «فرهنگ رفتاریات چیست؟»، ماییم و «چی بپوشم»های پُربسامدی که یک بار هم ختم نمیشود به اینکه این بار سعی کنم در این دیدار بهتر رفتار کنم.
مردم ما همیشه کاملگرا (کمالگرا) بودهاند، بهویژه در صورتگرایی. مسجد باید باشکوه باشد؛ عادی نمیشود. عروسی باید کامل باشد؛ معمولی نداریم. تختجمشید را باید جوری ساخت که دوسههزار سال برپا بماند؛ صد سال جوک است. پیامِ ماندگار باید در لباس شعرِ تراشیده منتقل شود؛ سخن خشک را کناری بهِل. اندیشیدن به دیدارِ دلدار باید قافیهاندیشانه باشد؛ دیداراندیشیِ محض بیمزه است.
از اینسویی که شما فرمودید که هرگز! ولی شاید برعکسش صادق باشد. دستکم گاهی صادق است که جاهایی معنا را رها کردهایم و صورت و شکل را چسبیدهایم. صورت مهم است که منِ کممایه اینهمه رودهدرازی کردم، در گفتن حرفی ساده!
اگر کلامی معنا را برساند، همیشه کافی نیست. ما، به هر قیمتی، معنا را نمیرسانیم. صورت را نیز جدی میگیریم. خودِ راه موضوعیت دارد، جدای از مقصد. درستنویسی یعنی پرداختنِ همزمان به معنارسانی و درستیِ زبان.
با مِهر و ادب
محمدمهدی باقری
از «ویراستاران»
www.tgoop.com/virastaran/3500
تاک سیام: عشق در ترانه معاصر فارسی
عبدالجبار کاکایی
عشق در ترانهٔ معاصر فارسی
عبدالجبار کاکایی، پانوراما
@panora_ma
۲۰اردیبهشت۱۴۰۳، فیلم:
youtu.be/dnzBL1LJq7Y
عبدالجبار کاکایی، پانوراما
@panora_ma
۲۰اردیبهشت۱۴۰۳، فیلم:
youtu.be/dnzBL1LJq7Y
ویراستاران
محمدمهدی باقری – ویراستاران، آواچهٔ ۷۵، در نتیجه
روشن کردن همۀ چراغها حق شماست؛ اما چه بهتر که بهنفع طبیعت و برای کاستن از بار مصرف، به کمترین نور لازم بسنده کنید.
@virastaran
این جمله را «با همین معنا» دیگر چگونه میتوان گفت؟ واژهها را #متنوع کنید و ساخت جمله را متفاوت؛ ولی چیزی به معنا نیفزایید و از آن نکاهید. #تمرین مفیدی است.
@virastaran
این جمله را «با همین معنا» دیگر چگونه میتوان گفت؟ واژهها را #متنوع کنید و ساخت جمله را متفاوت؛ ولی چیزی به معنا نیفزایید و از آن نکاهید. #تمرین مفیدی است.
ویراستاران
تو را دوست دارم. دوستت دارم. دوست دارمت. دارم تو را دوست. دوست دارم تو را. دارمت دوست. دوست میدارمت. میدارمت دوست. دوست میدارم تو را. دوست نمیدارمت؟! دوسِت دارم. چندین راه دیگر هم هست برای بیان همین یک معنا با تقریباً همین واژهها. برایمان…
ده سالی قدمت دارد
و هفتصد نفری گذراندهاَندش
با رضایت و بازخوردهای مثبت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این بار برخط (آنلاین) است، در
عصر پنجشنبهها و صبح جمعهها،
با معلمیِ محمدمهدی باقری.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دایرۀ واژهها، پاراگرافنویسی،
ساخت متنوع جملههای فارسی،
تنوع لولاهای انسجامبخش،
متنخوانی و کمی آرایۀ ادبی مفید
در کارگاه «نگارش و زیبانویسی»
هرچه میخواهی بدانی، اینجاست:
virastaran.net/non
پنجشنبه ۱۱مرداد۱۴۰۳ میآغازیمش
و ۲۵ ساعت در ۱۰ جلسه و ۵ هفته
پیش میرویم، با بهایی ارزیدنی.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دهدوازده نتیجه و بازخورد، از زبان آنانی
که روزی دودل در نامنویسی بودند:
www.tgoop.com/virastaran/3095
اگر در این کارگاه نمیتوانید شرکت کنید،
تشریف بیاورید سرِ سفرهای با ۵۰۰۰ لقمۀ
رایگان آموزشی برای نوشتن و ویراستن:
www.tgoop.com/virastaran/3162
و هفتصد نفری گذراندهاَندش
با رضایت و بازخوردهای مثبت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این بار برخط (آنلاین) است، در
عصر پنجشنبهها و صبح جمعهها،
با معلمیِ محمدمهدی باقری.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دایرۀ واژهها، پاراگرافنویسی،
ساخت متنوع جملههای فارسی،
تنوع لولاهای انسجامبخش،
متنخوانی و کمی آرایۀ ادبی مفید
در کارگاه «نگارش و زیبانویسی»
هرچه میخواهی بدانی، اینجاست:
virastaran.net/non
پنجشنبه ۱۱مرداد۱۴۰۳ میآغازیمش
و ۲۵ ساعت در ۱۰ جلسه و ۵ هفته
پیش میرویم، با بهایی ارزیدنی.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دهدوازده نتیجه و بازخورد، از زبان آنانی
که روزی دودل در نامنویسی بودند:
www.tgoop.com/virastaran/3095
اگر در این کارگاه نمیتوانید شرکت کنید،
تشریف بیاورید سرِ سفرهای با ۵۰۰۰ لقمۀ
رایگان آموزشی برای نوشتن و ویراستن:
www.tgoop.com/virastaran/3162
ویراستاران
بهدعوت یکی از خویشان، به پارک آبوآتش رفتیم. پس از کمی گشتوگذار، برای صرف ناهار به رستورانی در همان پارک رفتیم. خیلی شلوغ بود. خانواده روی صندلیهای بیرون نشستند و ما رفتیم نوبت بگیریم. به خانمی که آنجا نشسته بود، گفتیم که غذا میخواهیم. گفت: «داخل،…
«ما پاسندارها»
گفتوگوی بهار شیخغفور و احمدرضا مجیدی
با دکتر مریم سیّدان، از گروه زبان شریف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«هرکسی کو دور ماند از اصل خویش»
سیده زهرا موسوی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روزنامۀ شریف، س۲۴، ش۹۲۲، ۷مهر۱۴۰۳
با طراحی دهها واژه از گفتوگوهای روزمرۀ
اهالی فناوری و کسبوکار و دانشگاه
طرح جلد: محمدحسین بهادری
www.tgoop.com/sharifdaily/16257
بهامید بهبود حالوروز زبان فارسی
در نگرش و کنش و واکنش همۀ ما
www.tgoop.com/virastaran/2757
گفتوگوی بهار شیخغفور و احمدرضا مجیدی
با دکتر مریم سیّدان، از گروه زبان شریف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«هرکسی کو دور ماند از اصل خویش»
سیده زهرا موسوی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روزنامۀ شریف، س۲۴، ش۹۲۲، ۷مهر۱۴۰۳
با طراحی دهها واژه از گفتوگوهای روزمرۀ
اهالی فناوری و کسبوکار و دانشگاه
طرح جلد: محمدحسین بهادری
www.tgoop.com/sharifdaily/16257
بهامید بهبود حالوروز زبان فارسی
در نگرش و کنش و واکنش همۀ ما
www.tgoop.com/virastaran/2757
ویراستاران
اولین باجناقهای جهان، بهنامهای کافی و نعمت، سوارِ یک خر بودند و میرفتند. نعمت گفت: «اگر یک خرِ دیگر بود، کافی بود.» کافی گفت: «همین هم که هست، نعمت است.» و بدینصورت، بر اثر #کژتابی سادهای، رابطۀ باجناقهای عالَم شکرآب شد. virastaran.net/tag/کژتابی…
خانم کُمیجانی تنها فروشندۀ این مغازه است.
معنای یکم:
معنای دوم:
معنای سوم:
اول، شما بگو.
@virastaran #کژتابی
خانم کُمیجانی تنها فروشندۀ این مغازه است.
معنای یکم:
معنای دوم:
معنای سوم:
اول، شما بگو.
@virastaran #کژتابی
ویراستاران
«خوشحالیم که میبینیم تعداد شما کسانی که آنچه را که در آموزش همگانی اجباری ما شایستهٔ فراگرفتن است، به خوبی فراگرفتهاید، بسیار است.» ویراسته: virastaran.net/a/12300 #پیچیدهنویسی #تمرین #نمونه_ویرایش
دیدگاه زیر فرض خود را بر ادعایی در پیشینه ی تحقیقاتی دلایل عملی و همچنین اصول هنجاری قانون (که بر اساس آن قانون دلیل عمل را تعیین می کند) بنا کرده است.
ویراسته، با کمترین تغییر:
دیدگاه زیر فرض خود را بر اینها بنا کرده است: ادعایی دربارهٔ پیشینهٔ پژوهشیِ دلایل عملی و همچنین اصول هنجاری قانون که طبق آن، دلیل عمل را قانون تعیین میکند.
ضمن گذاشتن این یادداشت برای نویسنده:
اصل جمله کمی مبهم است.
اگر دستمان را بازتر بگذارند،
چطور ابهامزداییاش کنیم؟
@virastaran #تمرین #پیچیدهنویسی
دیدگاه زیر فرض خود را بر ادعایی در پیشینه ی تحقیقاتی دلایل عملی و همچنین اصول هنجاری قانون (که بر اساس آن قانون دلیل عمل را تعیین می کند) بنا کرده است.
ویراسته، با کمترین تغییر:
دیدگاه زیر فرض خود را بر اینها بنا کرده است: ادعایی دربارهٔ پیشینهٔ پژوهشیِ دلایل عملی و همچنین اصول هنجاری قانون که طبق آن، دلیل عمل را قانون تعیین میکند.
ضمن گذاشتن این یادداشت برای نویسنده:
اصل جمله کمی مبهم است.
اگر دستمان را بازتر بگذارند،
چطور ابهامزداییاش کنیم؟
@virastaran #تمرین #پیچیدهنویسی
ویراستاران
۱. چرا آخه؟!!!؟!؟!!؟ ۲. هووورررااا، آآآخخخ جووون ۳. تــولـــــدت مـــــــبـــــارکــــــــــــ ۴. تشکر🌷🙏🙏🙏🌹🌷 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بهنظرتان این چهار پدیدهٔ جدیدِ نوشتن برای زبان فارسی خطرساز است؟…
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM