حصول شهرت آدمیزاد در جهان منحصر به این نیست که کاری افسانهآمیز انجام دهد و از آمل به مرو تیر بیندازد. هزار کار پیش میتوان گرفت که موجب شهرت تواند شد، ولی ای خوشا روز کنارهگیری و خاموشی و گمنامی.
دیماه ۱۳۵۴
چنین نوشت #مجتبی_مینوی در دفترچهٔ آرش افشار، فرزند #ایرج_افشار
منبع
🔗 @virastarbashi
دیماه ۱۳۵۴
چنین نوشت #مجتبی_مینوی در دفترچهٔ آرش افشار، فرزند #ایرج_افشار
منبع
🔗 @virastarbashi
تبریک به خانم میرشمسی عزیز.
بسیار خوشحالم که پس از مدتها انتظار، چشم جامعهٔ پژوهشی، بهخصوص واژهپژوهان و فرهنگنگاران، به این اثر خواندنی روشن شد.
🔗 @virastarbashi
بسیار خوشحالم که پس از مدتها انتظار، چشم جامعهٔ پژوهشی، بهخصوص واژهپژوهان و فرهنگنگاران، به این اثر خواندنی روشن شد.
🔗 @virastarbashi
واژهپالایی
چند وقت پیش یکی از بزرگترها گفت: «برای بچهها نِگروکیس (نگروگیس) بگیر.»
گفتم: «چی بگیرم؟!»
گفت: «نگروکیس، از این بستنیزمستونیها.»
فهمیدم بله، در زمانهای نهچندان دور، به بستنی زمستانی میگفتهاند Negro Kiss، یا ماچ کاکاسیاه (یا تعبیری نزدیک به این).
امروزه چنین نامگذاریهایی توهینآمیز یا بهتعبیری مصداق کاربرد دُشواژه (taboo words) تلقی میشوند. البته چهبسا همان زمانها هم برخی این نام را برخورنده میدیدهاند، اما زبانآگاهیِ عمومی بهحدی نرسیده بوده که صدای این جماعتِ آگاه به جایی برسد.
چنین تغییراتی را عموماً در جامعهشناسی زبان بررسی میکنند که حوزهٔ بینرشتهای جذابی است.
بعضی دیگر از واژهها هم انگار در حال کوچ به سرزمین دُشواژهها هستند.
یک نمونه از مشاهدات شخصیام در سالیان اخیر را عرض کنم (طبعاً اثباتش نیازمند دادههای دقیق است):
صفت «خالهزنکی» (و بهطریق اولی، صورت شبیهش، «خالهخشتکی») از آن دست واژههایی است که هرچه پیش میرویم، افراد زبانآگاهِ بیشتری از کاربردش میپرهیزند.
بهگمانم این پالایش زبانی را بیشتر وقتها باید به فال نیک گرفت.
🔗 @virastarbashi
چند وقت پیش یکی از بزرگترها گفت: «برای بچهها نِگروکیس (نگروگیس) بگیر.»
گفتم: «چی بگیرم؟!»
گفت: «نگروکیس، از این بستنیزمستونیها.»
فهمیدم بله، در زمانهای نهچندان دور، به بستنی زمستانی میگفتهاند Negro Kiss، یا ماچ کاکاسیاه (یا تعبیری نزدیک به این).
امروزه چنین نامگذاریهایی توهینآمیز یا بهتعبیری مصداق کاربرد دُشواژه (taboo words) تلقی میشوند. البته چهبسا همان زمانها هم برخی این نام را برخورنده میدیدهاند، اما زبانآگاهیِ عمومی بهحدی نرسیده بوده که صدای این جماعتِ آگاه به جایی برسد.
چنین تغییراتی را عموماً در جامعهشناسی زبان بررسی میکنند که حوزهٔ بینرشتهای جذابی است.
بعضی دیگر از واژهها هم انگار در حال کوچ به سرزمین دُشواژهها هستند.
یک نمونه از مشاهدات شخصیام در سالیان اخیر را عرض کنم (طبعاً اثباتش نیازمند دادههای دقیق است):
صفت «خالهزنکی» (و بهطریق اولی، صورت شبیهش، «خالهخشتکی») از آن دست واژههایی است که هرچه پیش میرویم، افراد زبانآگاهِ بیشتری از کاربردش میپرهیزند.
بهگمانم این پالایش زبانی را بیشتر وقتها باید به فال نیک گرفت.
🔗 @virastarbashi
ویراستارباشی
یک جور اشتباه نخستین جلد از «مجموعهٔ داستانهای کوتاه جهان عرب» به همت همکاران گرامیام در نشر نی منتشر شد. قدردان دوست عزیز مصری، عمر شعراوی هستم و سپاسگزار استاد نازنین، رضا رضایی. اینستاگرام نشر نی 🔗 @virastarbashi
مردی که جای خرش را گرفت
دومین جلد از «مجموعهٔ داستانهای کوتاه جهان عرب»، با ویرایش همکار گرامیام، خانم سمیرا یحیایی، در نشر نی منتشر شد.
قدردان ایشان و باقی همکارانم.
اینستاگرام نشر نی
🔗 @virastarbashi
دومین جلد از «مجموعهٔ داستانهای کوتاه جهان عرب»، با ویرایش همکار گرامیام، خانم سمیرا یحیایی، در نشر نی منتشر شد.
قدردان ایشان و باقی همکارانم.
اینستاگرام نشر نی
🔗 @virastarbashi
«در وصف مولا علی بن ابیطالب علیه السلام»
شد چمن از عطرِ تازه باز مُطَیَّب
زانکه وزیدش نسیمِ عنبر و اَشهَب
ساقیِ مجلس کجاست کز سر شَفْقَت
سازد جامم ازآن شراب لبالب
آبِ حیاتم چه احتیاج چو نوشم
از لبِ جانبخشِ او دو جرعهٔ اطیب
نورِ الهی عیان شدهست در آن رخ
سرِّ خدایی نهفته است در آن لب
وردِ زبانِ من است ای شهِ خوبان
ذکرِ تو در هر صباح و وصفِ تو هر شب
ما همهٔ شب به انتظارِ تو بودیم
جان به لب آمد ز هجرت ای مهِ نَخشَب
...
ای که نبی را تویی خلیفهٔ منصوب
ویکه تو هستی بلندمرتبهمنصب
از تو شود مشکلاتِ من همه آسان
گرچه بوَد مشکلاتِ من همه اَصعَب
نیست جهان را بهجز درِ تو مفرّی
نیست کسان را به غیرِ سویِ تو مَهرَب
غیرِ ودادِ تو بر «وثیق» نه آیین
جز به ولای تواش نه کیش و نه مذهب
ختم بسازد چکامه را به ثنایت
زانکه ثنایت چو شکرِ حق بود اوجب
از دیوان وثیق
(اشعار سید موسی میرفخرائی، معروف به وثیقحضرت (۱۲۶۴ تا ۱۳۴۳ش))
📷 تصویر وثیق، تصویر دستخط پدربزرگم (سید ضیاءالدین)، و پدرشان (سید رضاقلی) در انتهای دیوان
خدای عزوجل جمله را بیامرزاد...
🔗 @virastarbashi
شد چمن از عطرِ تازه باز مُطَیَّب
زانکه وزیدش نسیمِ عنبر و اَشهَب
ساقیِ مجلس کجاست کز سر شَفْقَت
سازد جامم ازآن شراب لبالب
آبِ حیاتم چه احتیاج چو نوشم
از لبِ جانبخشِ او دو جرعهٔ اطیب
نورِ الهی عیان شدهست در آن رخ
سرِّ خدایی نهفته است در آن لب
وردِ زبانِ من است ای شهِ خوبان
ذکرِ تو در هر صباح و وصفِ تو هر شب
ما همهٔ شب به انتظارِ تو بودیم
جان به لب آمد ز هجرت ای مهِ نَخشَب
...
ای که نبی را تویی خلیفهٔ منصوب
ویکه تو هستی بلندمرتبهمنصب
از تو شود مشکلاتِ من همه آسان
گرچه بوَد مشکلاتِ من همه اَصعَب
نیست جهان را بهجز درِ تو مفرّی
نیست کسان را به غیرِ سویِ تو مَهرَب
غیرِ ودادِ تو بر «وثیق» نه آیین
جز به ولای تواش نه کیش و نه مذهب
ختم بسازد چکامه را به ثنایت
زانکه ثنایت چو شکرِ حق بود اوجب
از دیوان وثیق
(اشعار سید موسی میرفخرائی، معروف به وثیقحضرت (۱۲۶۴ تا ۱۳۴۳ش))
📷 تصویر وثیق، تصویر دستخط پدربزرگم (سید ضیاءالدین)، و پدرشان (سید رضاقلی) در انتهای دیوان
خدای عزوجل جمله را بیامرزاد...
🔗 @virastarbashi
Forwarded from فرهنگستان زبان و ادب فارسی
میهمانان تازیگوی فرهنگستان ایران
معرفی چهار عضو خارجی فرهنگستان اول
یادداشتی از سید محمدحسین میرفخرائی
دانشجوی کارشناسی ارشد پژوهشکدۀ واژهگزینی و اصطلاحشناسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی
🔸نخستین فرهنگستان ایران در اردیبهشت سال ۱۳۱۴ خورشیدی بنیانگذاری شد. یکی از ویژگیهای این فرهنگستان عضویت وابستۀ چهار شخصیت علمی عرب در آن است. این رخداد بهویژه ازآنرو اهمیت دارد که در فرهنگستانهای بعدی تکرار نشده است. تنها، بهتازگی عیسی علی العاکوب، ادیب، شاعر و ایرانشناس سوری، به عضویت افتخاری فرهنگستان زبان و ادب فارسی برگزیده شده است.
این چهار شخصیت که همگی ملیتی مصری داشتهاند، بهترتیب سال تولد، از این قرارند: محمد توفیق رفعت پاشا، علی جارم بیک، منصور بیک فهمی، و محمد حسین هیکل پاشا.
🔴 متن کامل یادداشت را در وبگاه فرهنگستان به نشانی زیر بخوانید:
🌐 https://apll.ir/?p=17578
معرفی چهار عضو خارجی فرهنگستان اول
یادداشتی از سید محمدحسین میرفخرائی
دانشجوی کارشناسی ارشد پژوهشکدۀ واژهگزینی و اصطلاحشناسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی
🔸نخستین فرهنگستان ایران در اردیبهشت سال ۱۳۱۴ خورشیدی بنیانگذاری شد. یکی از ویژگیهای این فرهنگستان عضویت وابستۀ چهار شخصیت علمی عرب در آن است. این رخداد بهویژه ازآنرو اهمیت دارد که در فرهنگستانهای بعدی تکرار نشده است. تنها، بهتازگی عیسی علی العاکوب، ادیب، شاعر و ایرانشناس سوری، به عضویت افتخاری فرهنگستان زبان و ادب فارسی برگزیده شده است.
این چهار شخصیت که همگی ملیتی مصری داشتهاند، بهترتیب سال تولد، از این قرارند: محمد توفیق رفعت پاشا، علی جارم بیک، منصور بیک فهمی، و محمد حسین هیکل پاشا.
🔴 متن کامل یادداشت را در وبگاه فرهنگستان به نشانی زیر بخوانید:
🌐 https://apll.ir/?p=17578
از نشخوارهای ذهنی ویراستاری که واژهگزینی میخوانَد
📌 آدمها چطور «چهارزانو» مینشینند؟ من چرا هرقدر به خودم نگاه میکنم دو تا زانو بیشتر نمیبینم؟
📌 یعنی عربها به تنب بزرگ و کوچک میگویند «تنبان»؟
📌 چرا میگوییم: «نیمههای شب»؟ مگر شب چند تا نیمه دارد؟
📌 عربها چطور به این نتیجه رسیدهاند که به «ماداگاسکار» بگویند «مَدَغَشقَر»؟
📌 اگر بخواهم از بیخ شکستهنویسی نکنم، «چارچنگولی» را باید بنویسم «چهارچنگالی»؟
📌 آن بابایی بود که بهجای «حشد الشعبی» نوشته بود «هشت الشعبی»؛ چرا نمیتوانم ببخشمش؟
📌 چرا پشت شیشهٔ این مغازه نوشته «کارگر ساده نیازمندیم»؟ یعنی دنبال آدم ساده میگردند؟ جای آقای مارکس خالی.
📌 اگر «آمریکا» و «آفریقا» را «امریکا» و «افریقا» بنویسیم، آنوقت «آنگولا» را هم باید «انگولا» بنویسیم؟ بد نباشد؟
📌 چرا طرف به رفیقهایش میگفت «بروبگز»؟ نکند s جمع انگلیسی هم دارد وارد فارسی میشود؟ وا غلط ننویسیماه!
📌 آن بابایی که ویرایش درس میداد میگفت «مردادماه» حشو دارد، چون خودمان میدانیم «مرداد» اسم ماه است. راست میگفت. یادم باشد بروم بوستان سعدی را ویرایش کنم و بهجای «یکی غلّه مردادمَه توده کرد» بگذارم: «یکی غلّه مرداد هِی توده کرد.»
📌 چرا نوشته بود «صد معبر ممنوع»؟ یعنی با کمتر یا بیشتر از صد مشکلی ندارد؟
📌 به فلسفهدان نادان چه باید گفت؟ «فلسفیه» (بر وزن عندلیب!) را میپسندم. حیف که کسی قدر استعداد واژهسازیام را نمیداند.
📌 اگر کتابی بنویسم و اسمش را بگذارم «همان»، آنوقت توی استناد، ارجاعهای تکراری را باز مینویسند «همان»؟ ایرانیکش که نمیکنند؟
📌 «درچه» چطوری شده «دریچه»؟ آن «ی» از کجا آمده؟ نمیشود که هرجا دلمان خواست «ی» بگذاریم.
📌 «چکه» مگر از پیوند «چک» (ستاک حال چکیدن) با پسوند «ه» تشکیل نشده؟ پس چرا مشددش میکنیم و میگوییم «چکّه»؟ چرا همهاش حرف میتپانیم توی کلمه؟
📌 آن بندهخدایی که نوشته بود: «فلانی یار و غار من است» منظورش چه بود؟ اصلاً به من چه؟
🔗 @virastarbashi
📌 آدمها چطور «چهارزانو» مینشینند؟ من چرا هرقدر به خودم نگاه میکنم دو تا زانو بیشتر نمیبینم؟
📌 یعنی عربها به تنب بزرگ و کوچک میگویند «تنبان»؟
📌 چرا میگوییم: «نیمههای شب»؟ مگر شب چند تا نیمه دارد؟
📌 عربها چطور به این نتیجه رسیدهاند که به «ماداگاسکار» بگویند «مَدَغَشقَر»؟
📌 اگر بخواهم از بیخ شکستهنویسی نکنم، «چارچنگولی» را باید بنویسم «چهارچنگالی»؟
📌 آن بابایی بود که بهجای «حشد الشعبی» نوشته بود «هشت الشعبی»؛ چرا نمیتوانم ببخشمش؟
📌 چرا پشت شیشهٔ این مغازه نوشته «کارگر ساده نیازمندیم»؟ یعنی دنبال آدم ساده میگردند؟ جای آقای مارکس خالی.
📌 اگر «آمریکا» و «آفریقا» را «امریکا» و «افریقا» بنویسیم، آنوقت «آنگولا» را هم باید «انگولا» بنویسیم؟ بد نباشد؟
📌 چرا طرف به رفیقهایش میگفت «بروبگز»؟ نکند s جمع انگلیسی هم دارد وارد فارسی میشود؟ وا غلط ننویسیماه!
📌 آن بابایی که ویرایش درس میداد میگفت «مردادماه» حشو دارد، چون خودمان میدانیم «مرداد» اسم ماه است. راست میگفت. یادم باشد بروم بوستان سعدی را ویرایش کنم و بهجای «یکی غلّه مردادمَه توده کرد» بگذارم: «یکی غلّه مرداد هِی توده کرد.»
📌 چرا نوشته بود «صد معبر ممنوع»؟ یعنی با کمتر یا بیشتر از صد مشکلی ندارد؟
📌 به فلسفهدان نادان چه باید گفت؟ «فلسفیه» (بر وزن عندلیب!) را میپسندم. حیف که کسی قدر استعداد واژهسازیام را نمیداند.
📌 اگر کتابی بنویسم و اسمش را بگذارم «همان»، آنوقت توی استناد، ارجاعهای تکراری را باز مینویسند «همان»؟ ایرانیکش که نمیکنند؟
📌 «درچه» چطوری شده «دریچه»؟ آن «ی» از کجا آمده؟ نمیشود که هرجا دلمان خواست «ی» بگذاریم.
📌 «چکه» مگر از پیوند «چک» (ستاک حال چکیدن) با پسوند «ه» تشکیل نشده؟ پس چرا مشددش میکنیم و میگوییم «چکّه»؟ چرا همهاش حرف میتپانیم توی کلمه؟
📌 آن بندهخدایی که نوشته بود: «فلانی یار و غار من است» منظورش چه بود؟ اصلاً به من چه؟
🔗 @virastarbashi
ناس نسناس ۲
پیشتر دربارهٔ مخدر ناس (نسوار) و نامش نوشتم (ناس نسناس). ظاهراً مصرف این مخدر در ایران هم دارد باب میشود، یا شده و من بیخبرم. نشانهاش هم این است که تقریباً روزی نیست که موقع پیادهروی، یکی از این زرورقها نبینم.
یاد شب قدرِ چند سال پیش افتادم. در مسجدی نشسته بودم و کسی داشت پشت بلندگو دعای جوشن کبیر میخواند. مطابق معمول، بعد از تمامشدن هر تکه از دعا، جماعت باهم میخواندند: «...خَلِّصنا مِنَ ٱلنّارِ يا رَبّ»؛ (پروردگارا، از عذاب آتش نجاتمان بده).
پشتسر من البته پیرمرد باصفایی نشسته بود که اشتباهی چیز دیگری میگفت: «خَلِّصنا مِنَ ٱلنّاسِ يا رَبّ.» بهعبارتی بیشتر دنبال خلاصشدن از شر مردم بود!
خلاصه اینکه، خَلِّصنا مِنَ ٱلنّاسِ يا رَبّ، حالا با هر معنایی که خودت صلاح میدانی!
🔗 @virastarbashi
پیشتر دربارهٔ مخدر ناس (نسوار) و نامش نوشتم (ناس نسناس). ظاهراً مصرف این مخدر در ایران هم دارد باب میشود، یا شده و من بیخبرم. نشانهاش هم این است که تقریباً روزی نیست که موقع پیادهروی، یکی از این زرورقها نبینم.
یاد شب قدرِ چند سال پیش افتادم. در مسجدی نشسته بودم و کسی داشت پشت بلندگو دعای جوشن کبیر میخواند. مطابق معمول، بعد از تمامشدن هر تکه از دعا، جماعت باهم میخواندند: «...خَلِّصنا مِنَ ٱلنّارِ يا رَبّ»؛ (پروردگارا، از عذاب آتش نجاتمان بده).
پشتسر من البته پیرمرد باصفایی نشسته بود که اشتباهی چیز دیگری میگفت: «خَلِّصنا مِنَ ٱلنّاسِ يا رَبّ.» بهعبارتی بیشتر دنبال خلاصشدن از شر مردم بود!
خلاصه اینکه، خَلِّصنا مِنَ ٱلنّاسِ يا رَبّ، حالا با هر معنایی که خودت صلاح میدانی!
🔗 @virastarbashi