Telegram Web
ز درد و داغ محبت مگو به مرده دلان
تنور سرد، سزاوار بستن نان نیست

#صائب_تبریزی
@yomolh
گوشه گیر ای یار! یا جان در میان آور! که عشق
تیرباران است؛ یا تسلیم باید یا حَذَر

#سعدی
@yomolh
#شما_ارسال_کردید

ره آسمان درون است، پَر عشق را بجنبان
پَر عشق چون قَوی شد، غم نردبان نماند

تو مبین جهان ز بیرون، که جهان درونِ دیده‌ست
چو دو دیده را ببستی، ز جهان، جهان نماند

#مولانا
@yomolh
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر، سحر نزدیک است
هر‌ دَم این بانگ بر‌آرم از دل
وای! این شب چقدر تاریک است

#سهراب_سپهری
#شب_بخیر
@yomolh
عشقت چو درآمد ز دلم صبر بدر شد
احوال دلم باز دگر باره دگر شد

تا صاعقهٔ عشق تو در جان من افتاد
از واقعهٔ من همه آفاق خبر شد

#خاقانی
#صبح_بخير
@yomolh
یک جرعه بر این خاک نظر کن، که نمیرد
این دانه که با شوق، درآورده سر از پوست

#حسین_دهلوی
@yomolh
زخم صد مرهم به جان دارد درخت طاقتم
سایه واگیر از سرم، وز برگ و بار من مپرس

#حمید_سبزواری
#درگذشت

حسین آقا ممتحنی مشهور به حمید سبزواری (زادهٔ ۱۳۰۴ در سبزوار – درگذشته ۲۲ خرداد ۱۳۹۵ در تهران) شاعر ایرانی بود که با عنوان «شاعر انقلاب» شناخته می‌شد. اگرچه برخی در مورد او لقب «پدر شعر انقلاب» را نیز به کار برده اند.

@yomolh
تاریخ بی‌حضور تو یعنی دروغ محض
سالِ هزار و چند که فرقی نمی‌کند...

#امید_صباغ_نو

پ.ن: بی‌تو چه فرقی می‌کنه چن ساله که زندَه‌م!
@yomolh
عشق آمد و عقل همچو بادی
رفت از بر من هزار فرسنگ

#سعدی
@yomolh
تو که ساغر لبت را به لبم نمی‌گذاری
به تبسمی سحر کن شب انتظار ما را

#فریدون_مشیری
#شب_بخیر
@yomolh
چو سحرگاه ز گلشن مه عیار برآمد
چه بسی نعره مستان که ز گلزار برآمد

#مولانا
#صبح_بخير
@yomolh
‌یا رب ز بادِ فتنه نگهدار خاکِ پارس

#سعدی
@tahrirrrrkhiyal

🥀🍂🥀🍂🥀🍂
#عباس_خواجوند
گو جراحت کهنه شو ما از علاج آسوده‌ایم
درد گو ما را بکش در فکر درمان نیستیم

#وحشی_بافقی
@yomolh
وطن بسوزد و من در خروش و جوش نباشم؟
خدا کند که بمیرم؛ وطن‌فروش نباشم!

خدا کند که بیافتد سرم به دامن میهن
ولی به وقت خطر بار روی دوش نباشم

مگر نه ریشه‌ی ما می‌رسد به شوکت دریا؟
چرا بمانم و چون موج در خروش نباشم؟!

چو مرگ می‌بَرد آخر به هر طریق تنم را
چرا… چرا چو شهیدان لاله‌پوش نباشم؟

منیم جانیم سنه قورباندی آی گوزل ایران!
به غیر از این چه بگویم اگر خموش نباشم؟

#لیلا_حسین‌نیا

@poem_timee
خاکم به سر، ز غصه به سر، خاک اگر کنم
خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟

آوخ کلاه نیست وطن تا که از سرم
برداشتند، فکر کلاهی دگر کنم

مرد آن بود که این کله‌اش بر سر است و، من:
نامردم ار به بی‌کله، آنی به سر کنم

من آن نیم که یکسره تدبیر مملکت
تسلیم هرزه‌گرد قضا‌و‌قدر کنم

زیر‌وزِبَر اگر نکنی خاک خصم ما
ای چرخ! زیر‌و‌روی تو، زیر‌و‌زِبَر کنم

جایی‌ست آرزوی من، ار من به آن رسم
از روی نعش لشکر دشمن گذر کنم

هر آنچه می‌کنی؟ بکن ای دشمن قوی!
من نیز اگر قوی شدم از تو بتر کنم!!

من آن نیم به مرگ طبیعی شوم هلاک
وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم

معشوق «عشقی» ای وطن، ای مهد عشق پاک!
ای آنکه ذکر عشق تو شام و سحر کنم:

«عشقت نه سرسری است که از سر به در شود»
«مهرت نه عارضی‌ست که جای دگر کنم»

«عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم»
«با شیر اندرون شد و با جان به در کنم»

#میرزاده_عشقی
@yomolh
از دست رفته بود وجود ضعیف من
صبحم به بوی وصل تو جان باز داد، باد

#حافظ
#صبح_بخير
@yomolh
باید به قفل‌ها بسپاریم
با بوسه‌ای گشوده شوند
بی رخصت کلید...

#نصرت_رحمانی
#درگذشت
@yomolh
خبری نیست بخوابید، که ما بیداریم
ما هوای خطر حادثه در سر داریم

بنویسید سری هست ولی باکی نیست
بنویسید که از عشق خدا سرشاریم

بنویسید که در معرکه بزدل ها
ما به میزان هراسانی‌شان هشیاریم

بنویسید محال است که در خاک بهشت
دست از غیرت خود روی وطن برداریم

هان کجایید؟ اگر جرأت پیکاری هست
ما در آغوش پدافند، پی دیداریم

بنویسید کسی بود که تردید نداشت
بنویسید که چون آینه در تکراریم

بنویسید سحر وعده دیدار خداست
خبری نیست بخوابید، که ما بیداریم
#هادی_معراجی
صبا بر حضرتش باری، گذر کن گر که ره داری،
به دست آر دامنش آری، بگو: دستم به دامانش

#میرزاده_عشقی
#صبح_بخير
@yomolh
بنویسید محال است که در خاک بهشت
دست از غیرتمان روی وطن برداریم

#هادی_معراجی
2025/06/19 12:09:29
Back to Top
HTML Embed Code: