#شما_ارسال_کردید
ره آسمان درون است، پَر عشق را بجنبان
پَر عشق چون قَوی شد، غم نردبان نماند
تو مبین جهان ز بیرون، که جهان درونِ دیدهست
چو دو دیده را ببستی، ز جهان، جهان نماند
#مولانا
@yomolh
ره آسمان درون است، پَر عشق را بجنبان
پَر عشق چون قَوی شد، غم نردبان نماند
تو مبین جهان ز بیرون، که جهان درونِ دیدهست
چو دو دیده را ببستی، ز جهان، جهان نماند
#مولانا
@yomolh
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر، سحر نزدیک است
هر دَم این بانگ برآرم از دل
وای! این شب چقدر تاریک است
#سهراب_سپهری
#شب_بخیر
@yomolh
اندکی صبر، سحر نزدیک است
هر دَم این بانگ برآرم از دل
وای! این شب چقدر تاریک است
#سهراب_سپهری
#شب_بخیر
@yomolh
زخم صد مرهم به جان دارد درخت طاقتم
سایه واگیر از سرم، وز برگ و بار من مپرس
#حمید_سبزواری
#درگذشت
حسین آقا ممتحنی مشهور به حمید سبزواری (زادهٔ ۱۳۰۴ در سبزوار – درگذشته ۲۲ خرداد ۱۳۹۵ در تهران) شاعر ایرانی بود که با عنوان «شاعر انقلاب» شناخته میشد. اگرچه برخی در مورد او لقب «پدر شعر انقلاب» را نیز به کار برده اند.
@yomolh
سایه واگیر از سرم، وز برگ و بار من مپرس
#حمید_سبزواری
#درگذشت
حسین آقا ممتحنی مشهور به حمید سبزواری (زادهٔ ۱۳۰۴ در سبزوار – درگذشته ۲۲ خرداد ۱۳۹۵ در تهران) شاعر ایرانی بود که با عنوان «شاعر انقلاب» شناخته میشد. اگرچه برخی در مورد او لقب «پدر شعر انقلاب» را نیز به کار برده اند.
@yomolh
تاریخ بیحضور تو یعنی دروغ محض
سالِ هزار و چند که فرقی نمیکند...
#امید_صباغ_نو
پ.ن: بیتو چه فرقی میکنه چن ساله که زندَهم!
@yomolh
سالِ هزار و چند که فرقی نمیکند...
#امید_صباغ_نو
پ.ن: بیتو چه فرقی میکنه چن ساله که زندَهم!
@yomolh
Forwarded from تحریر خیال. عباس خواجوند
Forwarded from ساعت به وقت شعر
وطن بسوزد و من در خروش و جوش نباشم؟
خدا کند که بمیرم؛ وطنفروش نباشم!
خدا کند که بیافتد سرم به دامن میهن
ولی به وقت خطر بار روی دوش نباشم
مگر نه ریشهی ما میرسد به شوکت دریا؟
چرا بمانم و چون موج در خروش نباشم؟!
چو مرگ میبَرد آخر به هر طریق تنم را
چرا… چرا چو شهیدان لالهپوش نباشم؟
منیم جانیم سنه قورباندی آی گوزل ایران!
به غیر از این چه بگویم اگر خموش نباشم؟
#لیلا_حسیننیا
@poem_timee
خدا کند که بمیرم؛ وطنفروش نباشم!
خدا کند که بیافتد سرم به دامن میهن
ولی به وقت خطر بار روی دوش نباشم
مگر نه ریشهی ما میرسد به شوکت دریا؟
چرا بمانم و چون موج در خروش نباشم؟!
چو مرگ میبَرد آخر به هر طریق تنم را
چرا… چرا چو شهیدان لالهپوش نباشم؟
منیم جانیم سنه قورباندی آی گوزل ایران!
به غیر از این چه بگویم اگر خموش نباشم؟
#لیلا_حسیننیا
@poem_timee
خاکم به سر، ز غصه به سر، خاک اگر کنم
خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟
آوخ کلاه نیست وطن تا که از سرم
برداشتند، فکر کلاهی دگر کنم
مرد آن بود که این کلهاش بر سر است و، من:
نامردم ار به بیکله، آنی به سر کنم
من آن نیم که یکسره تدبیر مملکت
تسلیم هرزهگرد قضاوقدر کنم
زیروزِبَر اگر نکنی خاک خصم ما
ای چرخ! زیروروی تو، زیروزِبَر کنم
جاییست آرزوی من، ار من به آن رسم
از روی نعش لشکر دشمن گذر کنم
هر آنچه میکنی؟ بکن ای دشمن قوی!
من نیز اگر قوی شدم از تو بتر کنم!!
من آن نیم به مرگ طبیعی شوم هلاک
وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم
معشوق «عشقی» ای وطن، ای مهد عشق پاک!
ای آنکه ذکر عشق تو شام و سحر کنم:
«عشقت نه سرسری است که از سر به در شود»
«مهرت نه عارضیست که جای دگر کنم»
«عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم»
«با شیر اندرون شد و با جان به در کنم»
#میرزاده_عشقی
@yomolh
خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟
آوخ کلاه نیست وطن تا که از سرم
برداشتند، فکر کلاهی دگر کنم
مرد آن بود که این کلهاش بر سر است و، من:
نامردم ار به بیکله، آنی به سر کنم
من آن نیم که یکسره تدبیر مملکت
تسلیم هرزهگرد قضاوقدر کنم
زیروزِبَر اگر نکنی خاک خصم ما
ای چرخ! زیروروی تو، زیروزِبَر کنم
جاییست آرزوی من، ار من به آن رسم
از روی نعش لشکر دشمن گذر کنم
هر آنچه میکنی؟ بکن ای دشمن قوی!
من نیز اگر قوی شدم از تو بتر کنم!!
من آن نیم به مرگ طبیعی شوم هلاک
وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم
معشوق «عشقی» ای وطن، ای مهد عشق پاک!
ای آنکه ذکر عشق تو شام و سحر کنم:
«عشقت نه سرسری است که از سر به در شود»
«مهرت نه عارضیست که جای دگر کنم»
«عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم»
«با شیر اندرون شد و با جان به در کنم»
#میرزاده_عشقی
@yomolh
Forwarded from اندکی شعر از زبان هادی معراجی
خبری نیست بخوابید، که ما بیداریم
ما هوای خطر حادثه در سر داریم
بنویسید سری هست ولی باکی نیست
بنویسید که از عشق خدا سرشاریم
بنویسید که در معرکه بزدل ها
ما به میزان هراسانیشان هشیاریم
بنویسید محال است که در خاک بهشت
دست از غیرت خود روی وطن برداریم
هان کجایید؟ اگر جرأت پیکاری هست
ما در آغوش پدافند، پی دیداریم
بنویسید کسی بود که تردید نداشت
بنویسید که چون آینه در تکراریم
بنویسید سحر وعده دیدار خداست
خبری نیست بخوابید، که ما بیداریم
#هادی_معراجی
ما هوای خطر حادثه در سر داریم
بنویسید سری هست ولی باکی نیست
بنویسید که از عشق خدا سرشاریم
بنویسید که در معرکه بزدل ها
ما به میزان هراسانیشان هشیاریم
بنویسید محال است که در خاک بهشت
دست از غیرت خود روی وطن برداریم
هان کجایید؟ اگر جرأت پیکاری هست
ما در آغوش پدافند، پی دیداریم
بنویسید کسی بود که تردید نداشت
بنویسید که چون آینه در تکراریم
بنویسید سحر وعده دیدار خداست
خبری نیست بخوابید، که ما بیداریم
#هادی_معراجی
صبا بر حضرتش باری، گذر کن گر که ره داری،
به دست آر دامنش آری، بگو: دستم به دامانش
#میرزاده_عشقی
#صبح_بخير
@yomolh
به دست آر دامنش آری، بگو: دستم به دامانش
#میرزاده_عشقی
#صبح_بخير
@yomolh
Forwarded from اندکی شعر از زبان هادی معراجی