تمسّک غالی به دروغ ابن برهانِ شاهدباز برای کوبیدن سید مرتضی (ره)!
(همدلی غلات و نواصب از عوارض ارادت به محمد بن نصیر معلومالحال!)
بررسی گزارش ابن برهان فاسق در پستهای بعد.
#احذروا_علی_شبابکم_الغلاة
@zecra
(همدلی غلات و نواصب از عوارض ارادت به محمد بن نصیر معلومالحال!)
بررسی گزارش ابن برهان فاسق در پستهای بعد.
#احذروا_علی_شبابکم_الغلاة
@zecra
دروغپراکنی غالی درباره سید مرتضی (۱)
پیشه و مذهبِ ابن برهان نحوی، گزارشگر مورد اعتماد غالی!
گفتیم که غالی برای قدح در سید مرتضی (ره)، به داستانِ دروغی که ابن برهان نحوی نقل کرده، چنگ زده است. قبل از هر چیز خوب است، ببینیم ابن برهان نحوی کیست که غالی به روایت او دل بسته است؟!
۱. پیشه ابن برهان
ابو القاسم عبد الواحد بن علی بن برهان الاسدی العکبری (م۴۵۶ق) در بغداد میزیست و به علوم و فنونی مانند نحو، لغت، انساب، تاریخ عرب و مانند آن میپرداخت (خطیب، تاریخ بغداد، ۱۲ /۲۷۰). ابتدا منجم بود و سپس نحوی شد (انباری، نزهة الالباء، ۲۶۰) و به تعلیم فرزندان مردم میپرداخت.
۲. مذهب ابن برهان
ابن برهان ابتدا حنبلی بود و سپس حنفی شد و خدا را بر این سپاس میگفت (انباری، نزهة الالباء، ۲۶۰) و بر مذهب ابوحنیفه تعصّب میورزید (صفدی، الوافي بالوفيات، ۱۹ /۱۷۷). معتزلی بود و خلود کافران در دوزخ را انکار میکرد (ابن الجوزی، المنتظم، ۱۴ /۳۹۳).
ابن برهان دشمنی شدیدی با شیعه داشت، چنان که -طبق نقل خود- یک بار به مهیار دیلمی، شاعر بلندآوازه شیعه و همنشین سید رضی (نک: ابن اثیر، الکامل، ۷/ ۷۸۲) گفته است: «از گوشهای از دوزخ به گوشهای دیگر جابجا شدی!... زیرا مجوسی بودی؛ سپس [شیعه شدی و] متعرّض اصحاب رسول خدا (ص) گشتی و مجوسی و رافضی در دوزخاند... (سبط ابن الجوزی، مرآة الزمان، ۱۸ /۴۱۷).
ادامه در پست بعد
#احذروا_علی_شبابکم_الغلاة
@zecra
پیشه و مذهبِ ابن برهان نحوی، گزارشگر مورد اعتماد غالی!
گفتیم که غالی برای قدح در سید مرتضی (ره)، به داستانِ دروغی که ابن برهان نحوی نقل کرده، چنگ زده است. قبل از هر چیز خوب است، ببینیم ابن برهان نحوی کیست که غالی به روایت او دل بسته است؟!
۱. پیشه ابن برهان
ابو القاسم عبد الواحد بن علی بن برهان الاسدی العکبری (م۴۵۶ق) در بغداد میزیست و به علوم و فنونی مانند نحو، لغت، انساب، تاریخ عرب و مانند آن میپرداخت (خطیب، تاریخ بغداد، ۱۲ /۲۷۰). ابتدا منجم بود و سپس نحوی شد (انباری، نزهة الالباء، ۲۶۰) و به تعلیم فرزندان مردم میپرداخت.
۲. مذهب ابن برهان
ابن برهان ابتدا حنبلی بود و سپس حنفی شد و خدا را بر این سپاس میگفت (انباری، نزهة الالباء، ۲۶۰) و بر مذهب ابوحنیفه تعصّب میورزید (صفدی، الوافي بالوفيات، ۱۹ /۱۷۷). معتزلی بود و خلود کافران در دوزخ را انکار میکرد (ابن الجوزی، المنتظم، ۱۴ /۳۹۳).
ابن برهان دشمنی شدیدی با شیعه داشت، چنان که -طبق نقل خود- یک بار به مهیار دیلمی، شاعر بلندآوازه شیعه و همنشین سید رضی (نک: ابن اثیر، الکامل، ۷/ ۷۸۲) گفته است: «از گوشهای از دوزخ به گوشهای دیگر جابجا شدی!... زیرا مجوسی بودی؛ سپس [شیعه شدی و] متعرّض اصحاب رسول خدا (ص) گشتی و مجوسی و رافضی در دوزخاند... (سبط ابن الجوزی، مرآة الزمان، ۱۸ /۴۱۷).
ادامه در پست بعد
#احذروا_علی_شبابکم_الغلاة
@zecra
دروغپراکنی غالی درباره سید مرتضی (۲)
شاهدبازی ابن برهان نحوی، گزارشگر مورد اعتماد غالی!
۳. رفتار و خوی ابن برهان
ابن برهان چندان به آداب اجتماعی پایبند نبود و به نحو غیر متعارف لباس میپوشید. مثلاً شلوار به پا نمیکرد و سرش را نمیپوشاند (قفطی، إنباه الرواة، ۲/۲۱۵). وضعیت آشفته او به گونهای بود که اگر بین مردم سرشناس نبود، او را مانندِ دیوانگان [۱] با سنگ میزدند (صفدی، الوافي بالوفيات، ۱۹/۱۷۷). گفتهاند او گرایش آشکاری به شاهدبازی داشته است.
محمد بن عبد الملک الهمذانی مینویسد: «ابن برهان به اَمرَدان خوبروی میل داشت و بدون ریبه آنان را میبوسید». (ابن الجوزی، المنتظم، ۱۶/۸۹). واضح است که میل به امردان، آن هم وقتی به مرحله بوسیدن برسد، معنا ندارد که بدون ریبه باشد؛ لذا ابن جوزی نیز بر همذانی اعتراض کرده و سخنش را زشت شمرده است و گفته این گونه بوسیدن بدون شهوت نمیشود (همان).
جالب آن که خود همذانی روایت کرده است: «یک بار ابن برهان هنگام خروج نوجوانان از مکتب، ایستاد و یکی یکی آنها را فراخواند و بوسید و برایشان دعا کرد و تسبیح خدا گفت! ابن صباغ او را در این حالت دید و یک نوجوان زشتروی در میانِ آنان فرستاد. ابن برهان از آن نوجوان روی برگرداند و گفت: ای ابانصر کاش غیر تو با ما چنین کرده بود!» (ابن حجر، لسان الميزان، ۴/ ۸۲). با وجود نقل چنین داستانی، معلوم نیست همذانی به چه چیزی «ریبه» میگوید که مدّعی است بوسیدن ابن برهان بدون ریبه بود!
ابن شاكر نیز مینویسد: «ابن برهان تماشای [نوجوان] ملیح را دوست داشت و هر گاه فرزندان امیران و ترکان و ثروتمندان حاضر میشدند در حضور پدرانشان آنها را میبوسید و آنها نیز بدشان نمیآمد زیرا از دین و ورعِ او آگاه بودند» (کتبی، فوات الوفيات، ۲/۴۱۵). ناگفته پیدا است که این گرایش شدید به بوسیدن نوجوانان -که به حدّی غیرطبیعی بوده که به عنوان یک ممیّزه در تاریخ نقل شده است- نمیتواند بدون غرض و مرض بوده باشد. به ویژه که طبقِ نقل ابن شاکر، این رفتار بیشتر نسبت به فرزندان ترکان و نیز امیران و ثروتمندان بروز میکرده که فتنهانگیزتر بودهاند (نک: کلینی، الکافی، ۵/۵۴۸؛ ابن عدی، الكامل، ۶/۱۲۸). علاقه او به نوجوانان زیبارو چنان بود که یک بار نوجوانی نمکین، از مجلس او غایب شد. از احوالش پرسید و فهمید علت غیبتش آن است که پدرش برای هجده هزار دینار، زندانی است. نزد عمید الملک الکندری رفت و کار پدر او را پیگیری کرد تا آزاد شد (کتبی، فوات الوفيات، ۲/۴۱۶).
شاید برخی بخواهند این رفتارهای خارج از طبیعت را بر شدّت محبّت و دلسوزی و خوشرفتاری نسبت به شاگردان حمل کنند؛ امّا اتّفاقاً ابن برهان بداخلاق و تندخو بوده است؛ آن چنان که محمد بن هلال الصابی درباره او مینویسد: «اگر بدخویی او نسبت به شاگردانش نبود، آثار و کتابهایی از او باقی میماند» (قفطی، إنباه الرواة، ۲/۲۱۵). به ویژه نسبت به فرزندان اغنیا تکبّری بیشتری داشت (کتبی، فوات الوفيات، ۲/۴۱۵). این وضعیت روانی نیز میتواند مرتبط با همان کژطبعی او باشد.
———————————————
[۱] جالب آن که ابن برهان با این حال و روز، از دیوانگی نحوی دیگر، علی بن عیسی الربعی هم سخن گفته و رفتارِ زننده عجیبی از او روایت کرده است (رک: حموی، معجم الأدباء، ۴ /۱۸۳۱).
#احذروا_علی_شبابکم_الغلاة
ادامه در پست بعد
@zecra
شاهدبازی ابن برهان نحوی، گزارشگر مورد اعتماد غالی!
۳. رفتار و خوی ابن برهان
ابن برهان چندان به آداب اجتماعی پایبند نبود و به نحو غیر متعارف لباس میپوشید. مثلاً شلوار به پا نمیکرد و سرش را نمیپوشاند (قفطی، إنباه الرواة، ۲/۲۱۵). وضعیت آشفته او به گونهای بود که اگر بین مردم سرشناس نبود، او را مانندِ دیوانگان [۱] با سنگ میزدند (صفدی، الوافي بالوفيات، ۱۹/۱۷۷). گفتهاند او گرایش آشکاری به شاهدبازی داشته است.
محمد بن عبد الملک الهمذانی مینویسد: «ابن برهان به اَمرَدان خوبروی میل داشت و بدون ریبه آنان را میبوسید». (ابن الجوزی، المنتظم، ۱۶/۸۹). واضح است که میل به امردان، آن هم وقتی به مرحله بوسیدن برسد، معنا ندارد که بدون ریبه باشد؛ لذا ابن جوزی نیز بر همذانی اعتراض کرده و سخنش را زشت شمرده است و گفته این گونه بوسیدن بدون شهوت نمیشود (همان).
جالب آن که خود همذانی روایت کرده است: «یک بار ابن برهان هنگام خروج نوجوانان از مکتب، ایستاد و یکی یکی آنها را فراخواند و بوسید و برایشان دعا کرد و تسبیح خدا گفت! ابن صباغ او را در این حالت دید و یک نوجوان زشتروی در میانِ آنان فرستاد. ابن برهان از آن نوجوان روی برگرداند و گفت: ای ابانصر کاش غیر تو با ما چنین کرده بود!» (ابن حجر، لسان الميزان، ۴/ ۸۲). با وجود نقل چنین داستانی، معلوم نیست همذانی به چه چیزی «ریبه» میگوید که مدّعی است بوسیدن ابن برهان بدون ریبه بود!
ابن شاكر نیز مینویسد: «ابن برهان تماشای [نوجوان] ملیح را دوست داشت و هر گاه فرزندان امیران و ترکان و ثروتمندان حاضر میشدند در حضور پدرانشان آنها را میبوسید و آنها نیز بدشان نمیآمد زیرا از دین و ورعِ او آگاه بودند» (کتبی، فوات الوفيات، ۲/۴۱۵). ناگفته پیدا است که این گرایش شدید به بوسیدن نوجوانان -که به حدّی غیرطبیعی بوده که به عنوان یک ممیّزه در تاریخ نقل شده است- نمیتواند بدون غرض و مرض بوده باشد. به ویژه که طبقِ نقل ابن شاکر، این رفتار بیشتر نسبت به فرزندان ترکان و نیز امیران و ثروتمندان بروز میکرده که فتنهانگیزتر بودهاند (نک: کلینی، الکافی، ۵/۵۴۸؛ ابن عدی، الكامل، ۶/۱۲۸). علاقه او به نوجوانان زیبارو چنان بود که یک بار نوجوانی نمکین، از مجلس او غایب شد. از احوالش پرسید و فهمید علت غیبتش آن است که پدرش برای هجده هزار دینار، زندانی است. نزد عمید الملک الکندری رفت و کار پدر او را پیگیری کرد تا آزاد شد (کتبی، فوات الوفيات، ۲/۴۱۶).
شاید برخی بخواهند این رفتارهای خارج از طبیعت را بر شدّت محبّت و دلسوزی و خوشرفتاری نسبت به شاگردان حمل کنند؛ امّا اتّفاقاً ابن برهان بداخلاق و تندخو بوده است؛ آن چنان که محمد بن هلال الصابی درباره او مینویسد: «اگر بدخویی او نسبت به شاگردانش نبود، آثار و کتابهایی از او باقی میماند» (قفطی، إنباه الرواة، ۲/۲۱۵). به ویژه نسبت به فرزندان اغنیا تکبّری بیشتری داشت (کتبی، فوات الوفيات، ۲/۴۱۵). این وضعیت روانی نیز میتواند مرتبط با همان کژطبعی او باشد.
———————————————
[۱] جالب آن که ابن برهان با این حال و روز، از دیوانگی نحوی دیگر، علی بن عیسی الربعی هم سخن گفته و رفتارِ زننده عجیبی از او روایت کرده است (رک: حموی، معجم الأدباء، ۴ /۱۸۳۱).
#احذروا_علی_شبابکم_الغلاة
ادامه در پست بعد
@zecra
دروغپراکنی غالی درباره سید مرتضی (۳)
بررسی وثاقتِ ابن برهان نحوی، گزارشگر مورد اعتماد غالی!
۴. پایه وثاقت ابن برهان
ناگفته پیدا است که هیچ شیعه خردمندی نمیتواند به گزارشِ یک ناصبیِ غلامباره کمخرد مانند ابن برهان، آن هم در موضوعی که انگیزه دروغپردازی در آن شدید است، اعتماد کند. آن چه گذشت در اثباتِ فسق و عدم وثاقتِ ابن برهان کفایت میکند. اما جالب است که خودِ اهل سنّت نیز ابن برهان را چندان مورد اعتماد نمیدانند.
مثلاً ابن جوزی درباره اتهام ابن برهان به ابوالحسن تمیمی مینویسد: «بر سخن این عُکبری اعتماد نشاید، زیرا از اهل حدیث و علم نبود؛ تنها چیزی از علم زبان عربی میدانست و چیزی از حدیث روایت نکرده است و... همچنین معتزلی بود و میگفت کافران در دوزخ جاودان نیستند...» (ابن الجوزی، المنتظم، ۱۴/۲۸۴). ابن جوزی در ادامه طعن ابن برهان بر بزرگان حنابله را از روی کینه و دشمنی میشمرد.
خطیب بغدادی از ابن برهان، اتّهاماتی درباره ابن بطّة حنبلی روایت کرده است (خطیب، تاریخ بغداد، ۱۲/۱۰۰). به گفته ابن جوزی، استادش ابو محمد عبد الله بن علی المقرئ، دستخطی از ابن برهان دیده که آن چه را خطیب به او نسبت داده انکار کرده و باطل خوانده است (ابن جوزی، المنتظم، ۱۴/۳۹۳). اگر هر دو گزارش درست باشد، ممکن است ابن برهان سخن خود را تغییر داده باشد.
در جای دیگر ابن برهان، ابن حبابة بغدادی را کذّاب میخواند و ادٔعا میکند ابن حبابة گفته سماعِ ابن برهان در اصول پدرش ثبت شده، در حالی که او هرگز پدرش را ندیده است! (ذهبی، میزان الاعتدال، ۳/ ۶۳۷). این گزارش هم طبیعی نمینماید. بعید نیست ابن برهان هم در تکذیب خطیب بغدادی و هم در تکذیب ابن حبابة، دروغ گفته باشد.
#احذروا_علی_شبابکم_الغلاة
ادامه در پست بعد
@zecra
بررسی وثاقتِ ابن برهان نحوی، گزارشگر مورد اعتماد غالی!
۴. پایه وثاقت ابن برهان
ناگفته پیدا است که هیچ شیعه خردمندی نمیتواند به گزارشِ یک ناصبیِ غلامباره کمخرد مانند ابن برهان، آن هم در موضوعی که انگیزه دروغپردازی در آن شدید است، اعتماد کند. آن چه گذشت در اثباتِ فسق و عدم وثاقتِ ابن برهان کفایت میکند. اما جالب است که خودِ اهل سنّت نیز ابن برهان را چندان مورد اعتماد نمیدانند.
مثلاً ابن جوزی درباره اتهام ابن برهان به ابوالحسن تمیمی مینویسد: «بر سخن این عُکبری اعتماد نشاید، زیرا از اهل حدیث و علم نبود؛ تنها چیزی از علم زبان عربی میدانست و چیزی از حدیث روایت نکرده است و... همچنین معتزلی بود و میگفت کافران در دوزخ جاودان نیستند...» (ابن الجوزی، المنتظم، ۱۴/۲۸۴). ابن جوزی در ادامه طعن ابن برهان بر بزرگان حنابله را از روی کینه و دشمنی میشمرد.
خطیب بغدادی از ابن برهان، اتّهاماتی درباره ابن بطّة حنبلی روایت کرده است (خطیب، تاریخ بغداد، ۱۲/۱۰۰). به گفته ابن جوزی، استادش ابو محمد عبد الله بن علی المقرئ، دستخطی از ابن برهان دیده که آن چه را خطیب به او نسبت داده انکار کرده و باطل خوانده است (ابن جوزی، المنتظم، ۱۴/۳۹۳). اگر هر دو گزارش درست باشد، ممکن است ابن برهان سخن خود را تغییر داده باشد.
در جای دیگر ابن برهان، ابن حبابة بغدادی را کذّاب میخواند و ادٔعا میکند ابن حبابة گفته سماعِ ابن برهان در اصول پدرش ثبت شده، در حالی که او هرگز پدرش را ندیده است! (ذهبی، میزان الاعتدال، ۳/ ۶۳۷). این گزارش هم طبیعی نمینماید. بعید نیست ابن برهان هم در تکذیب خطیب بغدادی و هم در تکذیب ابن حبابة، دروغ گفته باشد.
#احذروا_علی_شبابکم_الغلاة
ادامه در پست بعد
@zecra
دروغپراکنی غالی درباره سید مرتضی (۴)
جمعبندی بررسی سندی گزارش تا این جا
۱. ابن برهان مدتی حنبلی بود و سپس به یک حنفی متعصّب تبدیل شد.
۲. ابن برهان با شیعه دشمنی شدیدی داشت.
۳. ابن برهان معتزلی بود و برخی ضروریات دین مثل خلود در دوزخ را انکار کرد.
۴. ابن برهان در جرح و قدح مخالفان مذهبی خود متّهم است.
۵. ابن برهان شاهدباز و غلامباره بود. [۱]
۶. ابن برهان رفتار اجتماعی عادی نداشت و وضعیت آشفته او به دیوانگان شباهت داشت.
۷. ابن برهان به فنون حاشیهای مانند نجوم، نحو، اخبار عرب و انساب مشغول بود و در علم دین جایگاهی نداشت.
حال آیا یک انسان خردمند میتواند شهادتِ چنین شخصی را درباره یکی از مشاهیر شیعه بپذیرد؟! «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمين» (حجرات: ۶). هر چند غالی به تَبَعِ پیر و مرادِ خود امیرمعزّی، منکرِ قرآن است.
عجب آن که غالی، علم رجال و گزارشهای شیعیان پاکدین را آن گاه که حقایقِ امثال محمد بن نصیر و حسین بن حمدان را افشا کنند، «شبه علم» و بدعت و زائد میداند؛ اما از سوی دیگر رجالشناسی امثال ابن برهان فاسق را آن گاه که به قدحِ امثال سید مرتضی بپردازند، علم میپندارد!
——————————————
[۱] البته از ارادتمندانِ محمد بن نصیر انتظار نمیرود که نسبت به شاهدبازی حسّاس باشند!
بررسی محتوای گزارش ابن برهان در پست بعد
#احذروا_علی_شبابکم_الغلاة
@zecra
جمعبندی بررسی سندی گزارش تا این جا
۱. ابن برهان مدتی حنبلی بود و سپس به یک حنفی متعصّب تبدیل شد.
۲. ابن برهان با شیعه دشمنی شدیدی داشت.
۳. ابن برهان معتزلی بود و برخی ضروریات دین مثل خلود در دوزخ را انکار کرد.
۴. ابن برهان در جرح و قدح مخالفان مذهبی خود متّهم است.
۵. ابن برهان شاهدباز و غلامباره بود. [۱]
۶. ابن برهان رفتار اجتماعی عادی نداشت و وضعیت آشفته او به دیوانگان شباهت داشت.
۷. ابن برهان به فنون حاشیهای مانند نجوم، نحو، اخبار عرب و انساب مشغول بود و در علم دین جایگاهی نداشت.
حال آیا یک انسان خردمند میتواند شهادتِ چنین شخصی را درباره یکی از مشاهیر شیعه بپذیرد؟! «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمين» (حجرات: ۶). هر چند غالی به تَبَعِ پیر و مرادِ خود امیرمعزّی، منکرِ قرآن است.
عجب آن که غالی، علم رجال و گزارشهای شیعیان پاکدین را آن گاه که حقایقِ امثال محمد بن نصیر و حسین بن حمدان را افشا کنند، «شبه علم» و بدعت و زائد میداند؛ اما از سوی دیگر رجالشناسی امثال ابن برهان فاسق را آن گاه که به قدحِ امثال سید مرتضی بپردازند، علم میپندارد!
——————————————
[۱] البته از ارادتمندانِ محمد بن نصیر انتظار نمیرود که نسبت به شاهدبازی حسّاس باشند!
بررسی محتوای گزارش ابن برهان در پست بعد
#احذروا_علی_شبابکم_الغلاة
@zecra
دروغپراکنی غالی درباره سید مرتضی (۵)
بخشبندی و تمییز محتوای گزارش ابن برهان
گزارش مورد استناد غالی چنین است:
از ابن برهان نحوی روایت شده است که گفت: «بر شریف مرتضی ابوالقاسم علوی در بیماری وفاتش وارد شدم. دیدم رویش را به سوی دیوار برگردانده و شنیدم که میگفت: ابوبکر و عمر حکومت را بر عهده گرفتند و عدالت ورزیدند. از آن دو رحمت طلبیدند و آن دو رحم کردند. و من میگویم: آن دو بعد از اسلام مرتدّ شدند! برخاستم و بیرون رفتم. به درگاه نرسیده بودم که صدای شیون را بر مرگ او شنیدم (حموی، معجم الأدباء، ۴/ ۱۷۳۰؛ ابن الجوزی، المنتظم، ۱۵/ ۳۰۰).
روشن است که این جملاتِ ادّعایی در مقامِ سرزنش خود بوده و بر پشیمانی دلالت دارد (نک: ذهبی، تاريخ الإسلام، ۲۹/ ۴۳۴). به بیان دیگر محتوای این گزارش را میتوان به دو گزاره خُرد کرد:
۱. سید مرتضی (ره) در طول عمر خود از شیخین برائت داشت و بر ضدّ آنان میگفت و مینوشت.
۲. سید مرتضی (ره) چند لحظه پیش از مرگ خود از برائت خود پشیمان شد و به ولایت آنان میل پیدا کرد!
حال هر یک از این دو گزاره را به اختصار ارزیابی میکنیم.
الف) سید مرتضی (ره) و برائت از شیخین
به تصریحِ همین داستان ادّعایی ابن برهان، سید مرتضی در طولِ حیاتِ خود قائل به برائت از شیخین بوده است. بنابراین این سخن غالی کاملاً بیوجه و بیمعنا است که در توجیه گزارش ابن برهان گفته است:
«نکته مهم این است که سید مرتضی اهمیت چندانی به روایات شیعه نمیدهد و مخصوصاً خبر واحد را قبول ندارد... سید مرتضی در قبول روایات مخصوصاً اعتقادی به مراتب سختگیرتر از خویی بوده است.»
زیرا مدّعای اوّل گزارش ابن برهان این است که سید مرتضی طبق منهجِ علمی خود در طول حیاتش از شیخین برائت داشته است! پس معنی ندارد که غالی ادّعا کند که سیّد مرتضی چون خبر واحد را قبول نداشته، اهل برائت نبوده است!! طبعاً ادّعای پشیمانی در هنگام مرگ هم ربطی به مبانی اصولی و منهج علمی ندارد! یعنی چنین نیست که سید مرتضی دمِ مرگ تازه یادش افتاده باشد که برائت از شیخین متّکی به خبر واحد است و چند لحظه پیش از وفات به تواتر اخبار دریافته باشد که آن دو عادل و رحیم بودند!!
از این گذشته، غالی تصوّر کرده برائت از شیخین متّکی به خبر واحد است؛ حال آن که تصریحاتِ خود سید مرتضی، ما را از گمانهزنیها و وساوس غالی بینیاز میکند. کافی است کسی به کتابهای سیّد مرتضی (ره) مانند الشافی و الذخیرة و نیز رسائل او مراجعه کند تا ببیند -با وجود همه محدودیتها- چقدر در زمینه تثبیت برائت زحمت کشیده و مباحث مربوطه را سامان داده است! ان شاء الله به تدریج مطالبی از کتب سید مرتضی (ره) در کانال قرار داده میشود تا غالی رسوا شود.
بنابراین:
۱. گزارش ابن برهان بر خلافِ مطلوب غالی است.
۲. با وجود آثار بسیار سید مرتضی (شواهد ارائه خواهد شد) و گزارشهای تاریخی فراوان و نیز اعتراف دوست و دشمن (برای نمونه: ذهبی، تاريخ الإسلام، ۲۹/ ۴۳۴)، گزاره نخست در گزارش ابن برهان کاملاً ثابت است.
#احذروا_علی_شبابکم_الغلاة
ادامه در پست بعد
@zecra
بخشبندی و تمییز محتوای گزارش ابن برهان
گزارش مورد استناد غالی چنین است:
از ابن برهان نحوی روایت شده است که گفت: «بر شریف مرتضی ابوالقاسم علوی در بیماری وفاتش وارد شدم. دیدم رویش را به سوی دیوار برگردانده و شنیدم که میگفت: ابوبکر و عمر حکومت را بر عهده گرفتند و عدالت ورزیدند. از آن دو رحمت طلبیدند و آن دو رحم کردند. و من میگویم: آن دو بعد از اسلام مرتدّ شدند! برخاستم و بیرون رفتم. به درگاه نرسیده بودم که صدای شیون را بر مرگ او شنیدم (حموی، معجم الأدباء، ۴/ ۱۷۳۰؛ ابن الجوزی، المنتظم، ۱۵/ ۳۰۰).
روشن است که این جملاتِ ادّعایی در مقامِ سرزنش خود بوده و بر پشیمانی دلالت دارد (نک: ذهبی، تاريخ الإسلام، ۲۹/ ۴۳۴). به بیان دیگر محتوای این گزارش را میتوان به دو گزاره خُرد کرد:
۱. سید مرتضی (ره) در طول عمر خود از شیخین برائت داشت و بر ضدّ آنان میگفت و مینوشت.
۲. سید مرتضی (ره) چند لحظه پیش از مرگ خود از برائت خود پشیمان شد و به ولایت آنان میل پیدا کرد!
حال هر یک از این دو گزاره را به اختصار ارزیابی میکنیم.
الف) سید مرتضی (ره) و برائت از شیخین
به تصریحِ همین داستان ادّعایی ابن برهان، سید مرتضی در طولِ حیاتِ خود قائل به برائت از شیخین بوده است. بنابراین این سخن غالی کاملاً بیوجه و بیمعنا است که در توجیه گزارش ابن برهان گفته است:
«نکته مهم این است که سید مرتضی اهمیت چندانی به روایات شیعه نمیدهد و مخصوصاً خبر واحد را قبول ندارد... سید مرتضی در قبول روایات مخصوصاً اعتقادی به مراتب سختگیرتر از خویی بوده است.»
زیرا مدّعای اوّل گزارش ابن برهان این است که سید مرتضی طبق منهجِ علمی خود در طول حیاتش از شیخین برائت داشته است! پس معنی ندارد که غالی ادّعا کند که سیّد مرتضی چون خبر واحد را قبول نداشته، اهل برائت نبوده است!! طبعاً ادّعای پشیمانی در هنگام مرگ هم ربطی به مبانی اصولی و منهج علمی ندارد! یعنی چنین نیست که سید مرتضی دمِ مرگ تازه یادش افتاده باشد که برائت از شیخین متّکی به خبر واحد است و چند لحظه پیش از وفات به تواتر اخبار دریافته باشد که آن دو عادل و رحیم بودند!!
از این گذشته، غالی تصوّر کرده برائت از شیخین متّکی به خبر واحد است؛ حال آن که تصریحاتِ خود سید مرتضی، ما را از گمانهزنیها و وساوس غالی بینیاز میکند. کافی است کسی به کتابهای سیّد مرتضی (ره) مانند الشافی و الذخیرة و نیز رسائل او مراجعه کند تا ببیند -با وجود همه محدودیتها- چقدر در زمینه تثبیت برائت زحمت کشیده و مباحث مربوطه را سامان داده است! ان شاء الله به تدریج مطالبی از کتب سید مرتضی (ره) در کانال قرار داده میشود تا غالی رسوا شود.
بنابراین:
۱. گزارش ابن برهان بر خلافِ مطلوب غالی است.
۲. با وجود آثار بسیار سید مرتضی (شواهد ارائه خواهد شد) و گزارشهای تاریخی فراوان و نیز اعتراف دوست و دشمن (برای نمونه: ذهبی، تاريخ الإسلام، ۲۹/ ۴۳۴)، گزاره نخست در گزارش ابن برهان کاملاً ثابت است.
#احذروا_علی_شبابکم_الغلاة
ادامه در پست بعد
@zecra
دروغپراکنی غالی درباره سید مرتضی (۶)
نگاه تاریخی درست به روایت ابن برهان
ب) پشیمانی سید مرتضی (ره) هنگام مرگ؟!
بخش دوم گزارش ابن برهان را در چند بخش تحلیل میکنیم.
۱. روایت یا درایت؟
نخستین نکتهای که باید در نظر داشت این است که در یک نگاه تاریخیِ صحیح، بیش از آن که منطوق یک گزارش اهمّیّت داشته باشد، انعکاس فضای گزارش در آن اهمّیّت دارد؛ زیرا این جنبه وابسته به راست یا دروغ بودن گزارش نیست.
در گزارشِ مورد بحث -فارغ از آن که راست باشد یا دروغ- یک جهت، مسلّم فرض شده و آن هم این است که سیّد مرتضی (ره) شدیداً مخالفِ شیخین بوده است. اگر فرضاً این گزارش راست میبود، پشیمانی سید مرتضی (ره) هنگام مرگ، حکایت از آن داشت که پیشتر در طول زندگانی نسبت به شیخین شدّت داشته است. اگر هم این گزارش دروغ باشد، نشان میدهد جاعل، دشمنی سید با شیخین را به عنوان یک نمود غیر قابل انکار از حیاتِ سید، مسلّم فرض کرده است.
بنابراین آن چه به طور مسلّم از این گزارش -چه راست و چه دروغ- برمیآید دشمنیِ سیّد با شیخین است و آن چه تنها وابسته به راست بودن این روایت است و نمیتوان به درستی آن اطمینان یافت، پشیمانی سید است. از قضا جهت اوّل، کاملاً همسو با آثار سید و شواهد تاریخی بسیار است؛ بر خلاف جهت دوم که مشکوک و کاملاً منفرد است.
گزارش توبه طلحه و زبیر، مثال گویایی است برای روشن شدن این بحث. اگر کسی روایت کند: طلحه و زبیر از جنگ با امیرالمؤمنین ع توبه کردند، در واقع اصل جنگ را فرض گرفته و به طور مسلم دشمنی آن دو با امیرالمؤمنین ع ثابت میشود. این ادٔعای توبه است که متوقّف بر این نقل بوده و مشکوک باقی میماند. در واقع جهت اول چون برآمده از متواترات تاریخی است ناچار در همین ادّعا هم مسلّم فرض شده و جهت دوم چون مدّعای همین روایت منفرد است، مشکوک باقی میماند.
شیخ مفید (ره) با نگاه تاریخی صائب، از این دو جهت با عنوانِ درایت و روایت یاد کرده است:
... قال المفيد رضي الله عنه قلت أيها الشيخ مسألة فقال هات مسألتك فقلت ما تقول فيمن قاتل الإمام العادل فقال يكون كافرا ثم استدرك فقال فاسق. فقلت ما تقول في أمير المؤمنين علي بن أبي طالب ع فقال إمام قال قلت فما تقول في يوم الجمل و طلحة و الزبير فقال تابا فقلت أما خبر الجمل فدراية و أما خبر التوبة فرواية (ابن ادریس، السرائر، ۳/ ۶۴۹).
به همین ترتیب در این مقام نیز، اگر غالی بهرهای از درایت داشت، درمییافت که روایت ابن برهان بر برائتِ سید مرتضی (ره) دلالت دارد و نه بر عکس!
#احذروا_علی_شبابکم_الغلاة
ادامه در پست بعد
@zecra
نگاه تاریخی درست به روایت ابن برهان
ب) پشیمانی سید مرتضی (ره) هنگام مرگ؟!
بخش دوم گزارش ابن برهان را در چند بخش تحلیل میکنیم.
۱. روایت یا درایت؟
نخستین نکتهای که باید در نظر داشت این است که در یک نگاه تاریخیِ صحیح، بیش از آن که منطوق یک گزارش اهمّیّت داشته باشد، انعکاس فضای گزارش در آن اهمّیّت دارد؛ زیرا این جنبه وابسته به راست یا دروغ بودن گزارش نیست.
در گزارشِ مورد بحث -فارغ از آن که راست باشد یا دروغ- یک جهت، مسلّم فرض شده و آن هم این است که سیّد مرتضی (ره) شدیداً مخالفِ شیخین بوده است. اگر فرضاً این گزارش راست میبود، پشیمانی سید مرتضی (ره) هنگام مرگ، حکایت از آن داشت که پیشتر در طول زندگانی نسبت به شیخین شدّت داشته است. اگر هم این گزارش دروغ باشد، نشان میدهد جاعل، دشمنی سید با شیخین را به عنوان یک نمود غیر قابل انکار از حیاتِ سید، مسلّم فرض کرده است.
بنابراین آن چه به طور مسلّم از این گزارش -چه راست و چه دروغ- برمیآید دشمنیِ سیّد با شیخین است و آن چه تنها وابسته به راست بودن این روایت است و نمیتوان به درستی آن اطمینان یافت، پشیمانی سید است. از قضا جهت اوّل، کاملاً همسو با آثار سید و شواهد تاریخی بسیار است؛ بر خلاف جهت دوم که مشکوک و کاملاً منفرد است.
گزارش توبه طلحه و زبیر، مثال گویایی است برای روشن شدن این بحث. اگر کسی روایت کند: طلحه و زبیر از جنگ با امیرالمؤمنین ع توبه کردند، در واقع اصل جنگ را فرض گرفته و به طور مسلم دشمنی آن دو با امیرالمؤمنین ع ثابت میشود. این ادٔعای توبه است که متوقّف بر این نقل بوده و مشکوک باقی میماند. در واقع جهت اول چون برآمده از متواترات تاریخی است ناچار در همین ادّعا هم مسلّم فرض شده و جهت دوم چون مدّعای همین روایت منفرد است، مشکوک باقی میماند.
شیخ مفید (ره) با نگاه تاریخی صائب، از این دو جهت با عنوانِ درایت و روایت یاد کرده است:
... قال المفيد رضي الله عنه قلت أيها الشيخ مسألة فقال هات مسألتك فقلت ما تقول فيمن قاتل الإمام العادل فقال يكون كافرا ثم استدرك فقال فاسق. فقلت ما تقول في أمير المؤمنين علي بن أبي طالب ع فقال إمام قال قلت فما تقول في يوم الجمل و طلحة و الزبير فقال تابا فقلت أما خبر الجمل فدراية و أما خبر التوبة فرواية (ابن ادریس، السرائر، ۳/ ۶۴۹).
به همین ترتیب در این مقام نیز، اگر غالی بهرهای از درایت داشت، درمییافت که روایت ابن برهان بر برائتِ سید مرتضی (ره) دلالت دارد و نه بر عکس!
#احذروا_علی_شبابکم_الغلاة
ادامه در پست بعد
@zecra
دروغپراکنی غالی درباره سید مرتضی (۷)
اهمیت بررسی سند
۲. نسبتسنجیِ متن روایت با انگیزههای راوی
دومین نکتهای که در ارزیابی یک گزارش تاریخی باید در نظر داشت، انگیزههای احتمالیِ راوی است. به تعبیرِ گذشتگان اگر درباره راوی گمان جانبداری و منفعتطلبی (جرّ نفع) میرود و قرینهای هم بر راستگویی او در دست نیست، نمیتوان به گزارش او اعتماد کرد.
آیا در این جا انگیزهای برای جعل متصوّر است؟ بله چه انگیزهای بالاتر از این که دشمن شیعه، ادّعا کند بزرگِ شیعیان در هنگام مرگ به بطلانِ مذهب شیعه اعتراف کرده است؟! پیشتر گفتیم که ابن برهان دشمنی شدیدی با شیعه داشته است. بنابراین او در این گزارش بیطرف نیست. از سویی محتوایِ گزارش صد در صد با انگیزههای مذهبیِ او همسو است، و از سوی دیگر هیچ دلیلی بر راستگویی او در دست نیست، بلکه پیشتر شواهدی بر فسق او یاد شد. بنابراین هیچ ناظرِ بیطرفی نمیتواند چنین گزارشی را از او بپذیرد.
این جا است که تنها یکی از علل اهمیّت بررسی رجال سند، روشن میشود؛ چیزی که البته غالی حشوی از فهم آن گریزان است. به طور کلّی در منازعاتِ مذهبی، اعترافگیری از طرف مقابل نقش تعیینکننده دارد و از این رو بسیار میشود که طرفهای نزاع اعترافاتی را بر زبان سرانِ مخالفانِ خود جعل میکنند. مخالفان شیعه نیز نمونههای بسیاری از این دست بر زبانِ بزرگان شیعه و به ویژه امامان علیهم السلام، جعل کردهاند که مورخان و متکلمان شیعه به طور مبسوط آن را نقد کردهاند.
اگر بنا است غالی گزارش یک ناصبی فاسق ذینفع را درباره اعتراف سید مرتضی به عدالت شیخین بپذیرد، آیا گزارشهای مشابه نواصب و بتریه درباره اعتراف امامان ع به فضل شیخین را -که قابل تأویل و حمل بر تقیه هم نیست- میپذیرد؟!
#احذروا_علی_شبابکم_الغلاة
ادامه در پست بعد
@zecra
اهمیت بررسی سند
۲. نسبتسنجیِ متن روایت با انگیزههای راوی
دومین نکتهای که در ارزیابی یک گزارش تاریخی باید در نظر داشت، انگیزههای احتمالیِ راوی است. به تعبیرِ گذشتگان اگر درباره راوی گمان جانبداری و منفعتطلبی (جرّ نفع) میرود و قرینهای هم بر راستگویی او در دست نیست، نمیتوان به گزارش او اعتماد کرد.
آیا در این جا انگیزهای برای جعل متصوّر است؟ بله چه انگیزهای بالاتر از این که دشمن شیعه، ادّعا کند بزرگِ شیعیان در هنگام مرگ به بطلانِ مذهب شیعه اعتراف کرده است؟! پیشتر گفتیم که ابن برهان دشمنی شدیدی با شیعه داشته است. بنابراین او در این گزارش بیطرف نیست. از سویی محتوایِ گزارش صد در صد با انگیزههای مذهبیِ او همسو است، و از سوی دیگر هیچ دلیلی بر راستگویی او در دست نیست، بلکه پیشتر شواهدی بر فسق او یاد شد. بنابراین هیچ ناظرِ بیطرفی نمیتواند چنین گزارشی را از او بپذیرد.
این جا است که تنها یکی از علل اهمیّت بررسی رجال سند، روشن میشود؛ چیزی که البته غالی حشوی از فهم آن گریزان است. به طور کلّی در منازعاتِ مذهبی، اعترافگیری از طرف مقابل نقش تعیینکننده دارد و از این رو بسیار میشود که طرفهای نزاع اعترافاتی را بر زبان سرانِ مخالفانِ خود جعل میکنند. مخالفان شیعه نیز نمونههای بسیاری از این دست بر زبانِ بزرگان شیعه و به ویژه امامان علیهم السلام، جعل کردهاند که مورخان و متکلمان شیعه به طور مبسوط آن را نقد کردهاند.
اگر بنا است غالی گزارش یک ناصبی فاسق ذینفع را درباره اعتراف سید مرتضی به عدالت شیخین بپذیرد، آیا گزارشهای مشابه نواصب و بتریه درباره اعتراف امامان ع به فضل شیخین را -که قابل تأویل و حمل بر تقیه هم نیست- میپذیرد؟!
#احذروا_علی_شبابکم_الغلاة
ادامه در پست بعد
@zecra
دروغپراکنی غالی درباره سید مرتضی (۸)
اثباتپذیر بودن مدّعا و پایه امکانِ آن
۳. اثباتپذیر بودن مدّعا
سومین نکتهای که حدود اعتبارِ یک روایت را تعیین میکند اثباتپذیر بودن آن است. معمولاً اگر کسی بخواهد دروغ بگوید، سعی میکند به گونهای دروغ بگوید که امکانِ ابطال آن وجود نداشته باشد و این خود مستلزم آن است که اثباتپذیر هم نباشد! غالباً این دروغها حکایتکننده حوادث و گفتگوهایی دور از چشم همه است. طبعاً این گونه جعلها محدودیت چندانی ندارد. میتوان برای هر کسی ادّعا کرد که هنگام مرگ چیزی گفت که فقط من شنیدم! به همین دلیل، این گونه گزارشها غالباً مورد اعتنا نیستند مگر آن که به نحوی آزمودنی باشند؛ مثل این که بتوان راوی آن را به راستگویی آزمود یا محتوای گزارش را با آن چه قابل مشاهده است، مقایسه کرد. در گزارش مورد بحث نه تنها هیچ یک از قرائن وجود ندارد، بلکه نتیجه آزمون کاملاً به ضررِ ادّعا است!
۴. امکانسنجی گزارش
نکته چهارم آن که باید حدود امکان وقوع یک حادثه ادّعایی را سنجید که لازمه آن تجسّم ذهنی فضایِ روایت است. در این جا ابن برهان ادّعا میکند دقایقی پیش از مرگِ شریف مرتضی (ره) نزد او بوده و از او شنیده که به بطلان عقاید خود اعتراف کرده است. اکنون این سؤالات مطرح میشود:
الف) آیا در آن مجلس کسی به جز ابن برهان نبوده و این سخنان را نشنیده است؟ چقدر احتمال دارد که در آن لحظات پایانی، هیچ یک از خویشان و دوستانِ سید نزد او حاضر نبوده باشند و این سخن را نشنیده باشند؟ اگر بودهاند و شنیدهاند اثر شنیدن این اعتراف چه بوده و چه واکنشی نشان دادهاند؟ چرا این واکنش در روایت ابن برهان هیچ نمودی نیافته است؟ آیا چنین اعترافِ مهمّی نباید در اطرافیان اثر و تغییری ایجاد کند و نمودی عینی داشته باشد؟ حتّی واکنش خود ابن برهان نیز به خوبی بازگو نشده است.
ب) اساساً چقدر احتمال دارد ابن برهان در چنین لحظاتی بر بالین سید مرتضی (ره) حاضر بوده باشد؟ آیا دوستی و رابطه نزدیکی بین آن دو وجود داشته است؟ اگر چنین ارتباطی بوده، با توجه به این که سید مرتضی و ابن برهان هر دو اشخاص معروفی بودهاند، آیا نباید گزارشی از این ارتباط نزدیک در دست باشد؟
ج) چقدر احتمال دارد که یک شخص در آخرین لحظاتِ عمر خود از اعتقاد ثابت خود بازگردد و آن را در مقابل دیگری – آن هم کسی که مخالفِ او بوده- اظهار کند؟ طبعاً این اتّفاق نادری است؛ خصوصاً اگر انتقال از حقّ به باطل باشد. دقیقتر بگوییم؛ چه از منظر دینی و چه از منظر روحی-روانی چه اتّفاق ژرف و شگرفی باید بیفتد که یک نفر، سالیان دراز با ادله تاریخی و کلامی، بطلان خلافتِ شیخین را ثابت کرده و ستمها و بدعتهای آن دو را نشان داده باشد، ولی در لحظاتِ پایانی عمر به ناگاه اعتقاد به عدالت و مهربانی آن دو پیدا کند؟! آیا این انتقال ذهنی -اگر اساساً ممکن باشد- نیازمند یک علّت بسیار مؤثر و یک سلسله ادراک نیست؟ در این داستان این علّت چه بوده و این سلسله ادراک چگونه حاصل شده است؟ آیا راحتتر نیست این انتقال را در ذهنِ ابن برهان و بنا به پیشفرضهای او در نظر بگیریم تا در ذهنِ سید مرتضی؟!
اگر پاسخ همه این سؤالها، کفّه احتمال را به سودِ بعید بودن ادٔعا پایین میبرد، آن گاه باید در اعتماد به چنین گزارشی تجدید نظر کرد!
#احذروا_علی_شبابکم_الغلاة
ادامه در پست بعد
@zecra
اثباتپذیر بودن مدّعا و پایه امکانِ آن
۳. اثباتپذیر بودن مدّعا
سومین نکتهای که حدود اعتبارِ یک روایت را تعیین میکند اثباتپذیر بودن آن است. معمولاً اگر کسی بخواهد دروغ بگوید، سعی میکند به گونهای دروغ بگوید که امکانِ ابطال آن وجود نداشته باشد و این خود مستلزم آن است که اثباتپذیر هم نباشد! غالباً این دروغها حکایتکننده حوادث و گفتگوهایی دور از چشم همه است. طبعاً این گونه جعلها محدودیت چندانی ندارد. میتوان برای هر کسی ادّعا کرد که هنگام مرگ چیزی گفت که فقط من شنیدم! به همین دلیل، این گونه گزارشها غالباً مورد اعتنا نیستند مگر آن که به نحوی آزمودنی باشند؛ مثل این که بتوان راوی آن را به راستگویی آزمود یا محتوای گزارش را با آن چه قابل مشاهده است، مقایسه کرد. در گزارش مورد بحث نه تنها هیچ یک از قرائن وجود ندارد، بلکه نتیجه آزمون کاملاً به ضررِ ادّعا است!
۴. امکانسنجی گزارش
نکته چهارم آن که باید حدود امکان وقوع یک حادثه ادّعایی را سنجید که لازمه آن تجسّم ذهنی فضایِ روایت است. در این جا ابن برهان ادّعا میکند دقایقی پیش از مرگِ شریف مرتضی (ره) نزد او بوده و از او شنیده که به بطلان عقاید خود اعتراف کرده است. اکنون این سؤالات مطرح میشود:
الف) آیا در آن مجلس کسی به جز ابن برهان نبوده و این سخنان را نشنیده است؟ چقدر احتمال دارد که در آن لحظات پایانی، هیچ یک از خویشان و دوستانِ سید نزد او حاضر نبوده باشند و این سخن را نشنیده باشند؟ اگر بودهاند و شنیدهاند اثر شنیدن این اعتراف چه بوده و چه واکنشی نشان دادهاند؟ چرا این واکنش در روایت ابن برهان هیچ نمودی نیافته است؟ آیا چنین اعترافِ مهمّی نباید در اطرافیان اثر و تغییری ایجاد کند و نمودی عینی داشته باشد؟ حتّی واکنش خود ابن برهان نیز به خوبی بازگو نشده است.
ب) اساساً چقدر احتمال دارد ابن برهان در چنین لحظاتی بر بالین سید مرتضی (ره) حاضر بوده باشد؟ آیا دوستی و رابطه نزدیکی بین آن دو وجود داشته است؟ اگر چنین ارتباطی بوده، با توجه به این که سید مرتضی و ابن برهان هر دو اشخاص معروفی بودهاند، آیا نباید گزارشی از این ارتباط نزدیک در دست باشد؟
ج) چقدر احتمال دارد که یک شخص در آخرین لحظاتِ عمر خود از اعتقاد ثابت خود بازگردد و آن را در مقابل دیگری – آن هم کسی که مخالفِ او بوده- اظهار کند؟ طبعاً این اتّفاق نادری است؛ خصوصاً اگر انتقال از حقّ به باطل باشد. دقیقتر بگوییم؛ چه از منظر دینی و چه از منظر روحی-روانی چه اتّفاق ژرف و شگرفی باید بیفتد که یک نفر، سالیان دراز با ادله تاریخی و کلامی، بطلان خلافتِ شیخین را ثابت کرده و ستمها و بدعتهای آن دو را نشان داده باشد، ولی در لحظاتِ پایانی عمر به ناگاه اعتقاد به عدالت و مهربانی آن دو پیدا کند؟! آیا این انتقال ذهنی -اگر اساساً ممکن باشد- نیازمند یک علّت بسیار مؤثر و یک سلسله ادراک نیست؟ در این داستان این علّت چه بوده و این سلسله ادراک چگونه حاصل شده است؟ آیا راحتتر نیست این انتقال را در ذهنِ ابن برهان و بنا به پیشفرضهای او در نظر بگیریم تا در ذهنِ سید مرتضی؟!
اگر پاسخ همه این سؤالها، کفّه احتمال را به سودِ بعید بودن ادٔعا پایین میبرد، آن گاه باید در اعتماد به چنین گزارشی تجدید نظر کرد!
#احذروا_علی_شبابکم_الغلاة
ادامه در پست بعد
@zecra
دروغپراکنی غالی درباره سید مرتضی (۹)
لزوم واکاویِ الگوهای داستانی
۵. توجه به کلیشههای داستانی و الگوهای جعل
پنجمین نکتهای که باید در نظر گرفت، میزانِ تطابقِ یک گزارش با کلیشههای داستانی و الگوهای قصّهپردازی است. در این جا فرصتِ باز کردن این بحث وجود ندارد، اما به اشاره گفته میشود که هر چه در یک گزارش الگوهای تکراری و موردعلاقه قصّهپردازان بیشتر دیده شود، احتمال جعلی بودن آن بیشتر است.
در این داستان عناصر زیر قابل تأمّلاند:
الف) سخنان پایانی هنگام مرگ
ب) اعتراف به اشتباه در سراسر عمر
ج) برگرداندن رو به سوی دیوار پیش از مرگ
د) بیرون رفتن راوی و شنیدن شیون هنگام رسیدن به در
اینها عناصری است که بارها و بارها در نمایشنامهها دیدهایم و در روایاتِ جعلی خواندهایم. حتّی همین تعبیر «حوّل وجهه الی الجدار» را میتوان عیناً در گزارشهای متقدّم، مثل گزارش مرگ عمرو بن عاص یافت (نک: مسلم، الصحیح، ۱/ ۱۱۲). همین می تواند قرینهای باشد بر این که راوی، گزارش را بر اساس، الگوهای ذهنی پیشین جعل کرده است.
با توجه به همه آن چه یاد شد، نمیتوان حتّی به عنوان یک پژوهشگر بیطرف به چنین گزارشی وزنی داد؛ چه رسد که پیشفرضهای مذهبی مانندِ دیدگاهها درباره هدایت الهی یا حتّی روایاتی که درباره رهیابی و رستگاریِ سادات هنگام مرگ وارد شده (برای نمونه: ابن بابویه، معانی الاخبار، ۳۹۲) به یاری آیند.
#احذروا_علی_شبابکم_الغلاة
@zecra
لزوم واکاویِ الگوهای داستانی
۵. توجه به کلیشههای داستانی و الگوهای جعل
پنجمین نکتهای که باید در نظر گرفت، میزانِ تطابقِ یک گزارش با کلیشههای داستانی و الگوهای قصّهپردازی است. در این جا فرصتِ باز کردن این بحث وجود ندارد، اما به اشاره گفته میشود که هر چه در یک گزارش الگوهای تکراری و موردعلاقه قصّهپردازان بیشتر دیده شود، احتمال جعلی بودن آن بیشتر است.
در این داستان عناصر زیر قابل تأمّلاند:
الف) سخنان پایانی هنگام مرگ
ب) اعتراف به اشتباه در سراسر عمر
ج) برگرداندن رو به سوی دیوار پیش از مرگ
د) بیرون رفتن راوی و شنیدن شیون هنگام رسیدن به در
اینها عناصری است که بارها و بارها در نمایشنامهها دیدهایم و در روایاتِ جعلی خواندهایم. حتّی همین تعبیر «حوّل وجهه الی الجدار» را میتوان عیناً در گزارشهای متقدّم، مثل گزارش مرگ عمرو بن عاص یافت (نک: مسلم، الصحیح، ۱/ ۱۱۲). همین می تواند قرینهای باشد بر این که راوی، گزارش را بر اساس، الگوهای ذهنی پیشین جعل کرده است.
با توجه به همه آن چه یاد شد، نمیتوان حتّی به عنوان یک پژوهشگر بیطرف به چنین گزارشی وزنی داد؛ چه رسد که پیشفرضهای مذهبی مانندِ دیدگاهها درباره هدایت الهی یا حتّی روایاتی که درباره رهیابی و رستگاریِ سادات هنگام مرگ وارد شده (برای نمونه: ابن بابویه، معانی الاخبار، ۳۹۲) به یاری آیند.
#احذروا_علی_شبابکم_الغلاة
@zecra
وقتی غالی نسخهپژوه میشود!
همین نسخه مورد استنادِ غالی، یک نسخه کاملاً تحریفشده است. کافی است وضعیت اسناد آن را ببینید که در بخش زیادی از آن، اسنادِ گوناگونِ حسین بن حمدان حذف و به جایش «عن المفضل» گذاشته شده است!
بعد این شخص میخواهد با استناد به چنین نسخههایی، عبارات دعایی لعن ابن ملجم را به #خصیبی نسبت بدهد! حال آن که این گونه عبارات دعایی -چون فراوان از سوی نساخ کم و زیاد میشود- در نسخ کتب معتبر هم به ندرت قابل انتساب به مؤلف است؛ چه برسد در چنین نسخههایی!
#احذروا_علی_شبابکم_الغلاة
@zecra
همین نسخه مورد استنادِ غالی، یک نسخه کاملاً تحریفشده است. کافی است وضعیت اسناد آن را ببینید که در بخش زیادی از آن، اسنادِ گوناگونِ حسین بن حمدان حذف و به جایش «عن المفضل» گذاشته شده است!
بعد این شخص میخواهد با استناد به چنین نسخههایی، عبارات دعایی لعن ابن ملجم را به #خصیبی نسبت بدهد! حال آن که این گونه عبارات دعایی -چون فراوان از سوی نساخ کم و زیاد میشود- در نسخ کتب معتبر هم به ندرت قابل انتساب به مؤلف است؛ چه برسد در چنین نسخههایی!
#احذروا_علی_شبابکم_الغلاة
@zecra
تقطیع و تحریف کلام سیّد مرتضی (ره) توسّط غالی
کلامِ سیّد:
«فان قيل: فما تقولون في مسألة شرعية اختلف فيها قول الإمامية، و لم يكن عليها دليل من كتاب أو سنة مقطوع بها؟ كيف الطريق إلى الحق فيها؟
قلنا: هذا الذي فرضتموه قد أمنا وقوعه، لأنا قد علمنا أن اللّٰه تعالى لا يخلي المكلف من حجة و طريق الى العلم بما كلف، و هذه الحادثة التي ذكرناها و ان كان للّٰه تعالى فيها حكم شرعي، و اختلفت الإمامية في وقتنا هذا فيها، فلم يمكن الاعتماد على إجماعهم الذي نتيقن بأن الحجة فيه لأجل وجود الإمام في جملتهم، فلا بد من أن يكون على هذه المسألة دليل قاطع من كتاب أو سنة مقطوع بها، حتى لا يفوت المكلف طريق العلم الذي يصل به الى تكليفه.
اللّٰهم الّا ان يقال: ان نفرض وجود حادثة ليس للإمامية فيها قول على سبيل اتفاق أو اختلاف، فقد يجوز عندنا في مثل ذلك ان اتفق أن لا يكون للّٰه تعالى فيها حكم شرعي، فإذا لم نجد في الأدلة الموجبة للعلم طريقا الى علم حكم هذه الحادثة، كنا فيها على ما يوجب العقل و حكمه» (رسائل المرتضى، ۱/ ۲۱۰).
سیّد درباره فرضی سخن گفته که خداوند در موضوعی حکم شرعی نکرده باشد. خب مگر خلاف این متصوّر است؟!
@zecra
کلامِ سیّد:
«فان قيل: فما تقولون في مسألة شرعية اختلف فيها قول الإمامية، و لم يكن عليها دليل من كتاب أو سنة مقطوع بها؟ كيف الطريق إلى الحق فيها؟
قلنا: هذا الذي فرضتموه قد أمنا وقوعه، لأنا قد علمنا أن اللّٰه تعالى لا يخلي المكلف من حجة و طريق الى العلم بما كلف، و هذه الحادثة التي ذكرناها و ان كان للّٰه تعالى فيها حكم شرعي، و اختلفت الإمامية في وقتنا هذا فيها، فلم يمكن الاعتماد على إجماعهم الذي نتيقن بأن الحجة فيه لأجل وجود الإمام في جملتهم، فلا بد من أن يكون على هذه المسألة دليل قاطع من كتاب أو سنة مقطوع بها، حتى لا يفوت المكلف طريق العلم الذي يصل به الى تكليفه.
اللّٰهم الّا ان يقال: ان نفرض وجود حادثة ليس للإمامية فيها قول على سبيل اتفاق أو اختلاف، فقد يجوز عندنا في مثل ذلك ان اتفق أن لا يكون للّٰه تعالى فيها حكم شرعي، فإذا لم نجد في الأدلة الموجبة للعلم طريقا الى علم حكم هذه الحادثة، كنا فيها على ما يوجب العقل و حكمه» (رسائل المرتضى، ۱/ ۲۱۰).
سیّد درباره فرضی سخن گفته که خداوند در موضوعی حکم شرعی نکرده باشد. خب مگر خلاف این متصوّر است؟!
@zecra
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دروغ بستن غالی بر امام صادق (ع)، ابو بصیر و شیخ صدوق
از عجایب روزگار این که شخصی که بیپروا حدیث را صد و هشتاد درجه تحریف کرده و به دروغ به توحید صدوق نسبت میدهد، شیخ صدوق را به تحریف مغرضانه روایات متهم میکند!
#احذروا_علی_شبابکم_الغلاة
@zecra
از عجایب روزگار این که شخصی که بیپروا حدیث را صد و هشتاد درجه تحریف کرده و به دروغ به توحید صدوق نسبت میدهد، شیخ صدوق را به تحریف مغرضانه روایات متهم میکند!
#احذروا_علی_شبابکم_الغلاة
@zecra
پوشیده بودن وقت ظهور و اشراف امام (عج) بر احوال شیعیان از دیدگاه شریف مرتضی
متن:
[المیافارقیات] المسألة الثانية و العشرون: لصاحب الزمان (ع) يوم معلوم يظهر فيه، و هل يشاهدنا أم لا؟
الجواب: ليس يمكن نعت الوقت الذي يظهر فيه صاحب الزمان (ع)، و انما يعلم على سبيل الجملة انه (ع) يظهر في الوقت الذي يأمن فيه المخافة، و تزول فيه التقية. و هو (عليه السلام) مشاهد لنا و يحتاط لنا، و غير خاف عليه شيء من أحوالنا.
📚رسائل الشريف المرتضى، ۱/ ۲۸۳
ترجمه:
سؤال: آیا صاحب الزمان (ع) روز معینی دارد که در آن ظهور میکند؛ و آیا ما را مشاهده میکند یا نه؟
پاسخ: ممکن نیست وقتی را که در آن صاحب الزمان (ع) ظهور میکند، تعیین کرد؛ و تنها اجمالاً معلوم است که او در زمانی که از خوف ایمن باشد و تقیه برطرف شود [۱]، ظهور میکند. و او -علیه السلام- ما را مشاهده میکند و مراقب ما است و چیزی از احوال ما بر او پوشیده نیست.
—————————————————
[۱] یعنی به نصرت الهی
@zecra
متن:
[المیافارقیات] المسألة الثانية و العشرون: لصاحب الزمان (ع) يوم معلوم يظهر فيه، و هل يشاهدنا أم لا؟
الجواب: ليس يمكن نعت الوقت الذي يظهر فيه صاحب الزمان (ع)، و انما يعلم على سبيل الجملة انه (ع) يظهر في الوقت الذي يأمن فيه المخافة، و تزول فيه التقية. و هو (عليه السلام) مشاهد لنا و يحتاط لنا، و غير خاف عليه شيء من أحوالنا.
📚رسائل الشريف المرتضى، ۱/ ۲۸۳
ترجمه:
سؤال: آیا صاحب الزمان (ع) روز معینی دارد که در آن ظهور میکند؛ و آیا ما را مشاهده میکند یا نه؟
پاسخ: ممکن نیست وقتی را که در آن صاحب الزمان (ع) ظهور میکند، تعیین کرد؛ و تنها اجمالاً معلوم است که او در زمانی که از خوف ایمن باشد و تقیه برطرف شود [۱]، ظهور میکند. و او -علیه السلام- ما را مشاهده میکند و مراقب ما است و چیزی از احوال ما بر او پوشیده نیست.
—————————————————
[۱] یعنی به نصرت الهی
@zecra
نقد سید مرتضی (ره) بر فلاسفه
https://www.tgoop.com/eategadat/299
https://www.tgoop.com/eategadat/299
Telegram
مباحث اعتقادی، استاد هندی
خدا رحمت کند سید مرتضی را چقدر این بزرگ در مباحث کلامی دقیق است.
ایشان در کتاب شریف امالی در پاسخ به این سوال که چه اشکالی دارد خداوند سبحان اشیاء را از چیزی آفریده باشد که نه جوهر باشد و نه عرض در کلامی ظریف میفرماید:
ان احداث شئ من شئ غیره کلام محال ظاهر…
ایشان در کتاب شریف امالی در پاسخ به این سوال که چه اشکالی دارد خداوند سبحان اشیاء را از چیزی آفریده باشد که نه جوهر باشد و نه عرض در کلامی ظریف میفرماید:
ان احداث شئ من شئ غیره کلام محال ظاهر…
معجزهی امام هادی (ع) به روایت فهرست نجاشی
أخبرنا محمد بن جعفر المؤدب قال : حدثنا أحمد بن محمد قال : حدثني أبو جعفر أحمد بن يحيى الاودي قال : «دخلت مسجد الجامع لاصلي الظهر ، فلما صليت رأيت حرب بن الحسن الطحان وجماعة من أصحابنا جلوسا فملت إليهم فسلمت عليهم وجلست وكان فيهم الحسن بن سماعة فذكروا أمر الحسين بن علي عليهماالسلام وما جرى عليه ثم من بعد زيد بن علي وما جرى عليه ومعنا رجل غريب لا نعرفه ، فقال : يا قوم عندنا رجل علوي بسر من رأى من أهل المدينة ما هو إلا ساحر أو كاهن ، فقال له ابن سماعة : بمن يعرف ، قال : علي بن محمد بن الرضا فقال له الجماعة : وكيف تبينت ذلك منه ، قال : كنا جلوسا معه على باب داره وهو جارنا بسر من رأى نجلس إليه في كل عشية نتحدث معه إذ مر بنا قائد من دار السلطان معه خلع ، ومعه جمع كثير من القواد والرجالة والشاكرية وغيرهم فلما رأى علي بن محمد وثب إليه وسلم عليه واكرمه ، فلما أن مضى قال لنا هو فرح بما هو فيه وغدا يدفن قبل الصلاة ، فعجبنا من ذلك وقمنا من عنده ، وقلنا هذا علم الغيب فتعاهدنا ثلاثة إن لم يكن ما قال أن نقتله ونستريح منه ، فإني في منزلي وقد صليت الفجر إذ سمعت غلبة فقمت إلى الباب ، فإذا خلق كثير من الجند وغيرهم وهم يقولون مات فلان القائد البارحة سكر وعبر من موضع إلى موضع فوقع واندقت عنقه ، فقلت أشهد أن لا إله إلا الله وخرجت احضره ، وأذا الرجل كما قال أبو الحسن ميت فما برحت حتى دفنته ورجعت ، فتعجبنا جميعا من هذه الحال ». وذكر الحديث بطوله. فانكر الحسن بن سماعة ذلك لعناده فاجتمعت الجماعة الذين سمعوا هذا معه فوافقوه وجرى من بعضهم ما ليس هذا موضعا لاعادته.
📚رجال النجاشی، ص۴۱
#حدیث
@zecra
أخبرنا محمد بن جعفر المؤدب قال : حدثنا أحمد بن محمد قال : حدثني أبو جعفر أحمد بن يحيى الاودي قال : «دخلت مسجد الجامع لاصلي الظهر ، فلما صليت رأيت حرب بن الحسن الطحان وجماعة من أصحابنا جلوسا فملت إليهم فسلمت عليهم وجلست وكان فيهم الحسن بن سماعة فذكروا أمر الحسين بن علي عليهماالسلام وما جرى عليه ثم من بعد زيد بن علي وما جرى عليه ومعنا رجل غريب لا نعرفه ، فقال : يا قوم عندنا رجل علوي بسر من رأى من أهل المدينة ما هو إلا ساحر أو كاهن ، فقال له ابن سماعة : بمن يعرف ، قال : علي بن محمد بن الرضا فقال له الجماعة : وكيف تبينت ذلك منه ، قال : كنا جلوسا معه على باب داره وهو جارنا بسر من رأى نجلس إليه في كل عشية نتحدث معه إذ مر بنا قائد من دار السلطان معه خلع ، ومعه جمع كثير من القواد والرجالة والشاكرية وغيرهم فلما رأى علي بن محمد وثب إليه وسلم عليه واكرمه ، فلما أن مضى قال لنا هو فرح بما هو فيه وغدا يدفن قبل الصلاة ، فعجبنا من ذلك وقمنا من عنده ، وقلنا هذا علم الغيب فتعاهدنا ثلاثة إن لم يكن ما قال أن نقتله ونستريح منه ، فإني في منزلي وقد صليت الفجر إذ سمعت غلبة فقمت إلى الباب ، فإذا خلق كثير من الجند وغيرهم وهم يقولون مات فلان القائد البارحة سكر وعبر من موضع إلى موضع فوقع واندقت عنقه ، فقلت أشهد أن لا إله إلا الله وخرجت احضره ، وأذا الرجل كما قال أبو الحسن ميت فما برحت حتى دفنته ورجعت ، فتعجبنا جميعا من هذه الحال ». وذكر الحديث بطوله. فانكر الحسن بن سماعة ذلك لعناده فاجتمعت الجماعة الذين سمعوا هذا معه فوافقوه وجرى من بعضهم ما ليس هذا موضعا لاعادته.
📚رجال النجاشی، ص۴۱
#حدیث
@zecra
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نمونهای از افاضاتِ غالی
غالی پرمدّعا اگر مقدمه و پاورقی همین چاپ تحریفشده المائده (به قول غالی: چاپ بُلاغ!!!) را هم میخواند متوجّه میشد که جملاتی که دارد به آن استناد میکند روایت شیخ صدوق است که مصحّح به تصریح خودش به کتابِ خصیبی افزوده است!!!!
کسی که با وجود تصریح مصحح، توان تمییز بین اصل و ملحق را در یک کتاب چاپی ندارد، چگونه می تواند درباره اصالت یا عدم اصالت کتب منسوب به #خصیبی نظر بدهد؟!
#احذروا_علی_شبابکم_الغلاة
https://www.tgoop.com/zecra/711
غالی پرمدّعا اگر مقدمه و پاورقی همین چاپ تحریفشده المائده (به قول غالی: چاپ بُلاغ!!!) را هم میخواند متوجّه میشد که جملاتی که دارد به آن استناد میکند روایت شیخ صدوق است که مصحّح به تصریح خودش به کتابِ خصیبی افزوده است!!!!
کسی که با وجود تصریح مصحح، توان تمییز بین اصل و ملحق را در یک کتاب چاپی ندارد، چگونه می تواند درباره اصالت یا عدم اصالت کتب منسوب به #خصیبی نظر بدهد؟!
#احذروا_علی_شبابکم_الغلاة
https://www.tgoop.com/zecra/711