| حکایت رییس آفتابه |
میگویند مسجد شاه تعداد قابل توجهی توالت داشت و به همین خاطر یک نفر را در آنجا مسئول آفتابهها کرده بودند، که آفتابهها را پس از مصرف، یکی یکی پر میکرد و در اختیار مردم قرار میداد. او رفتار عجیبی داشت؛ دم در ورودی میایستاد؛ اگر شما میخواستید آفتابهی قرمز رنگ را بردارید، با خشم و به حالت دستوری به شما میگفت: این را بگذار و آن آفتابه آبی را بردار! اگر میخواستید آفتابهی آبی را بردارید، میگفت: نه، آفتابهی مسی را بردار! اگر دستتان به سمت آفتابهی مسی میرفت، میگفت: نه، آفتابه سبز را بردار. هرگاه کسی از او میپرسید که: چه فرقی میکند که کدام آفتابه را برداریم؟ او جواب میداد: «اگر من تعیین نکنم که کدام را بردارید، پس چه کسی میفهمد من اینجا رئیس هستم؟!» از آن به بعد این ماجرا تبدیل به ضربالمثل شد. ضربالمثل «رییس آفتابه» را وقتی به کار میبرند که به فردی یک پست یا سِمَت بیهوده و پیش پا افتاده میدهند و حالا او میخواهد با سنگ انداختن و تعیین تکلیف کردن برای مردم، نقش خود را پر رنگ نشان دهد و ابراز وجود کند.
#داستان
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
میگویند مسجد شاه تعداد قابل توجهی توالت داشت و به همین خاطر یک نفر را در آنجا مسئول آفتابهها کرده بودند، که آفتابهها را پس از مصرف، یکی یکی پر میکرد و در اختیار مردم قرار میداد. او رفتار عجیبی داشت؛ دم در ورودی میایستاد؛ اگر شما میخواستید آفتابهی قرمز رنگ را بردارید، با خشم و به حالت دستوری به شما میگفت: این را بگذار و آن آفتابه آبی را بردار! اگر میخواستید آفتابهی آبی را بردارید، میگفت: نه، آفتابهی مسی را بردار! اگر دستتان به سمت آفتابهی مسی میرفت، میگفت: نه، آفتابه سبز را بردار. هرگاه کسی از او میپرسید که: چه فرقی میکند که کدام آفتابه را برداریم؟ او جواب میداد: «اگر من تعیین نکنم که کدام را بردارید، پس چه کسی میفهمد من اینجا رئیس هستم؟!» از آن به بعد این ماجرا تبدیل به ضربالمثل شد. ضربالمثل «رییس آفتابه» را وقتی به کار میبرند که به فردی یک پست یا سِمَت بیهوده و پیش پا افتاده میدهند و حالا او میخواهد با سنگ انداختن و تعیین تکلیف کردن برای مردم، نقش خود را پر رنگ نشان دهد و ابراز وجود کند.
#داستان
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
| چهکسانی در شغلشان شکست میخورند؟ |
۱. افرادی که با سیاست کارشان را پیش میبرند.
۲. افرادی که مدام در محل کار غیبت میکنند.
۳. افرادی که معتقدند از همه بیشتر میدانند.
۴. افرادی که همیشه مطیع دیگران هستند.
۵. افرادی که خیلی محافظهکار هستند.
۶. افرادی که خود را قربانی میدانند.
۷. افرادی که زود از کوره در میروند.
#توسعه_فردی
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
۱. افرادی که با سیاست کارشان را پیش میبرند.
۲. افرادی که مدام در محل کار غیبت میکنند.
۳. افرادی که معتقدند از همه بیشتر میدانند.
۴. افرادی که همیشه مطیع دیگران هستند.
۵. افرادی که خیلی محافظهکار هستند.
۶. افرادی که خود را قربانی میدانند.
۷. افرادی که زود از کوره در میروند.
#توسعه_فردی
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
| آیا تا به حال چیزی خواندهاید که روز بعد فراموشش کرده باشید؟ |
فقط شما نیستید؛ روانشناسان این پدیده را منحنی فراموشی مینامند. فرمولی ریاضی است که نرخ فراموشی اطلاعات را پس از یادگیری اولیه تخمین میزند. تحقیقات نشان داده، انسانها تقریبا پنجاه درصد از آنچه در یک ساعت میآموزند و به طور متوسط هفتاد درصد از آنچه در بیست و چهار ساعت میآموزند، فراموش میکنند.
#روانشناسی
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
فقط شما نیستید؛ روانشناسان این پدیده را منحنی فراموشی مینامند. فرمولی ریاضی است که نرخ فراموشی اطلاعات را پس از یادگیری اولیه تخمین میزند. تحقیقات نشان داده، انسانها تقریبا پنجاه درصد از آنچه در یک ساعت میآموزند و به طور متوسط هفتاد درصد از آنچه در بیست و چهار ساعت میآموزند، فراموش میکنند.
#روانشناسی
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
همه ميگن بيل گيتس پسر باهوشی بود كه از دانشگاه انصراف داد تا مايكروسافت رو تاسيس كنه ولی همه نميدونن كه: مادر بيل، رئيس شركت united way و يه آدم بانفوذ كه تونست IBM رو راضی كنه كه ساخت os رو در اختيار مايكروسافت تازه قرار بده.
#روزنگار
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
#روزنگار
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
| فیلم Daredevil |
تو دنبال چی هستی؟ عدالت؟ توی شهری که عدالتش رو میشه خرید، دنبال عدالت نباش!
#دیالوگ
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
تو دنبال چی هستی؟ عدالت؟ توی شهری که عدالتش رو میشه خرید، دنبال عدالت نباش!
#دیالوگ
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
چگونه به حریم شخصی یکدیگر احترام بگذاریم؟
🔸در تاکسی یا مترو به صفحهی تلفن همراه، روزنامه و کتاب دیگران خیره نشویم. اگر واقعا کنجکاو هستیم، طور دیگری اقدام کنیم. مثلا میتوانیم بگوییم: «برای من جالب است که کسی مثل شما مشغول مطالعهی این کتاب است. من آن را نخواندهام، اما وصفش را زیاد شنیدهام؛ آیا واقعا همانطور است که گفتهاند؟»
🔹پشت باجهی خودپرداز بیش از اندازه نزدیک فرد جلویی نایستیم. برخی از افراد وقتی در چنین موقعیتی قرار میگیرند، احساس ناامنی و دستپاچگی میکنند. فکر میکنند هر لحظه ممکن است اطلاعات حساب یا کارت بانکیشان در معرض دید غریبهها قرار بگیرد.
🔸وقتی دعوا یا تصادف میشود برای تماشا و فیلمبرداری و عکس سِلفی جمع نشویم. در صورت لزوم به مراجع قانونی یا پزشکی خبر بدهیم.
🔹فضولی نکنیم. قبل از اینکه از دیگران بپرسیم: «کی عروسی میکنی؟ چرا ازدواج نمیکنی؟ چرا بچهدار نمیشوی؟» بلافاصله هدف خود را از طرح چنین پرسشهایی بررسی کنیم. مسئلهی موردنظر به ما چه ربطی دارد؟ چه اهمیتی دارد؟ سر در آوردن از آن، چه منفعتی برای ما دارد؟
🔸در خصوص تصمیمات و ایدههای دیگران بلافاصله تحلیلگر و مفسر نباشیم. منتظر بمانیم ببینیم اصلا کسی از ما نظرخواهی میکند یا نه؟
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
🔸در تاکسی یا مترو به صفحهی تلفن همراه، روزنامه و کتاب دیگران خیره نشویم. اگر واقعا کنجکاو هستیم، طور دیگری اقدام کنیم. مثلا میتوانیم بگوییم: «برای من جالب است که کسی مثل شما مشغول مطالعهی این کتاب است. من آن را نخواندهام، اما وصفش را زیاد شنیدهام؛ آیا واقعا همانطور است که گفتهاند؟»
🔹پشت باجهی خودپرداز بیش از اندازه نزدیک فرد جلویی نایستیم. برخی از افراد وقتی در چنین موقعیتی قرار میگیرند، احساس ناامنی و دستپاچگی میکنند. فکر میکنند هر لحظه ممکن است اطلاعات حساب یا کارت بانکیشان در معرض دید غریبهها قرار بگیرد.
🔸وقتی دعوا یا تصادف میشود برای تماشا و فیلمبرداری و عکس سِلفی جمع نشویم. در صورت لزوم به مراجع قانونی یا پزشکی خبر بدهیم.
🔹فضولی نکنیم. قبل از اینکه از دیگران بپرسیم: «کی عروسی میکنی؟ چرا ازدواج نمیکنی؟ چرا بچهدار نمیشوی؟» بلافاصله هدف خود را از طرح چنین پرسشهایی بررسی کنیم. مسئلهی موردنظر به ما چه ربطی دارد؟ چه اهمیتی دارد؟ سر در آوردن از آن، چه منفعتی برای ما دارد؟
🔸در خصوص تصمیمات و ایدههای دیگران بلافاصله تحلیلگر و مفسر نباشیم. منتظر بمانیم ببینیم اصلا کسی از ما نظرخواهی میکند یا نه؟
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
ما هم دختر بودیم... ما که همیشه با هراس مواخذه شدن در خیابان قدم برداشتیم و دائما با اضطراب، رنگهای شاد و روشن پوشیدیم و همیشه نگران بودیم که کسی از راه برسد و سد راهمان شود و بابت چند تار موی افتاده از مقنعه بیرون، زیر شلاق کلمات و سنگینی نگاه حق به جانبش، تحقیرمان کند.
ما هم دختر بودیم، دختران چند سال قبل، دختران موزیکهای ممنوع و نگاههای گستاخِ بیگانه و سرهای از شرم به زیر انداخته. ما دختران خندههای با ملاحظه و چشمغرههای بیهوا و حرف و حدیثهای آشنا و بیگانه! ما دختران بازخواست شده برای جورابهای سفید و مقنعههای کوتاه و چندتار موی بیرون زده! ما دختران تعهدهای اجباری و اشک و التماسهای پشت دفتر مدیر و فریادهای ناظم و تحقیرهای پیاپی برای رنگ لباس و جنس جوراب و چند تار ابروی کم شده و مژههای چرا فر و چشمهای چرا زیبا و کفشهای چرا سفید؟! ما دخترانی که نیمی از خودباوری و هویتمان را پشت ورودی مدرسهها و دانشگاهها و ادارات و حرمها و ارشادها جا گذاشتیم و بخش عظیمی از سلامت روان و جسارتمان را برای تعصب و قوانین بیمنطق و متحجرانهی کسانی باختیم که حتی به علت رفتارهاشان فکر هم نمیکردند و از مطالعه و تفریح و لبخند افتادیم تا آنان احساس قدرت بیشتری کنند و عقدههای حقارتشان را در بارش اشکهای مدام از چشمهای بیگناه و محروم و ناگزیر ما جبران کنند...
ما هم دختر بودیم و روز و شبمان هیچوقت مبارک و بهخیر نبود!
#نرگس_صرافیان_طوفان
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
ما هم دختر بودیم، دختران چند سال قبل، دختران موزیکهای ممنوع و نگاههای گستاخِ بیگانه و سرهای از شرم به زیر انداخته. ما دختران خندههای با ملاحظه و چشمغرههای بیهوا و حرف و حدیثهای آشنا و بیگانه! ما دختران بازخواست شده برای جورابهای سفید و مقنعههای کوتاه و چندتار موی بیرون زده! ما دختران تعهدهای اجباری و اشک و التماسهای پشت دفتر مدیر و فریادهای ناظم و تحقیرهای پیاپی برای رنگ لباس و جنس جوراب و چند تار ابروی کم شده و مژههای چرا فر و چشمهای چرا زیبا و کفشهای چرا سفید؟! ما دخترانی که نیمی از خودباوری و هویتمان را پشت ورودی مدرسهها و دانشگاهها و ادارات و حرمها و ارشادها جا گذاشتیم و بخش عظیمی از سلامت روان و جسارتمان را برای تعصب و قوانین بیمنطق و متحجرانهی کسانی باختیم که حتی به علت رفتارهاشان فکر هم نمیکردند و از مطالعه و تفریح و لبخند افتادیم تا آنان احساس قدرت بیشتری کنند و عقدههای حقارتشان را در بارش اشکهای مدام از چشمهای بیگناه و محروم و ناگزیر ما جبران کنند...
ما هم دختر بودیم و روز و شبمان هیچوقت مبارک و بهخیر نبود!
#نرگس_صرافیان_طوفان
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
درون هر زنی، یک دختر شاد با دامن چین چین، دشت های گندم و آفتابگردان، میچرخد و میدود و افتاب را میبوسد و موج موج خرمن مویش، دامن باد را مینوازد.
درون هر زن، در تاریک روشن آشپزخانه، زنی کنار پنجره، به راهی ناتمام، خیره میشود، موهایش را دم اسبی بسته و زیر لب آوازی که از مادرش بلد است، زمزمه میکند.
درون هر زن، زنی ست که گیس آن دیگری را میبافد.
درون هر زن دخترکی ست با موهای خرگوشی که دوست دارد روز دختر روزش باشد.
#روز_دختر_مبارک🌺
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
درون هر زن، در تاریک روشن آشپزخانه، زنی کنار پنجره، به راهی ناتمام، خیره میشود، موهایش را دم اسبی بسته و زیر لب آوازی که از مادرش بلد است، زمزمه میکند.
درون هر زن، زنی ست که گیس آن دیگری را میبافد.
درون هر زن دخترکی ست با موهای خرگوشی که دوست دارد روز دختر روزش باشد.
#روز_دختر_مبارک🌺
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
داستان #هیتلر و پشت کنکور ماندنش
هیتلر در اتریش به دنیا آمد و اصولاً، پیش از آنکه وارد فعالیتهای سیاسی شود، یک نقاش بود با روحیهای لطیف و آسیبپذیر. او برای مدتهای طولانی در گالریهای هنری که در آن روزگار بازارشان در وین، پایتخت اتریش، بسیار گرم بود، توقف میکرد تا از نقاشیها و سبک هنرمندان دیگر، الهام بگیرد. نتیجه این فعالیتها، طراحی و نقاشی مناظر متعددی بود که امروزه، تعدادی از تابلوهای به جامانده از هیتلر را شامل میشود.
تمام این علاقه و تلاش، آدولف هیتلر جوان را بر آن داشت تا نقاشی را به عنوان حرفه آینده خود انتخاب کند. او در سال 1907 میلادی، زمانی که فقط 18 سال داشت، در کنکور ورودی مؤسسه هنرهای زیبای وین شرکت کرد، اما استادان این مؤسسه، او را رد کردند. هیتلر دو بار دیگر هم برای ورود به این مرکز آموزشی تلاش کرد، اما هر بار در کنکور رد شد. نتیجه این شکست، به حاشیه رانده شدن نقاشی در زندگی هیتلر بود؛ او از آن به بعد تفننی نقاشی میکشید، اما به صورت جدی آرزوهایی در سر میپروراند که بعدها دنیا را در آتش جنگ فرو برد ...
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
هیتلر در اتریش به دنیا آمد و اصولاً، پیش از آنکه وارد فعالیتهای سیاسی شود، یک نقاش بود با روحیهای لطیف و آسیبپذیر. او برای مدتهای طولانی در گالریهای هنری که در آن روزگار بازارشان در وین، پایتخت اتریش، بسیار گرم بود، توقف میکرد تا از نقاشیها و سبک هنرمندان دیگر، الهام بگیرد. نتیجه این فعالیتها، طراحی و نقاشی مناظر متعددی بود که امروزه، تعدادی از تابلوهای به جامانده از هیتلر را شامل میشود.
تمام این علاقه و تلاش، آدولف هیتلر جوان را بر آن داشت تا نقاشی را به عنوان حرفه آینده خود انتخاب کند. او در سال 1907 میلادی، زمانی که فقط 18 سال داشت، در کنکور ورودی مؤسسه هنرهای زیبای وین شرکت کرد، اما استادان این مؤسسه، او را رد کردند. هیتلر دو بار دیگر هم برای ورود به این مرکز آموزشی تلاش کرد، اما هر بار در کنکور رد شد. نتیجه این شکست، به حاشیه رانده شدن نقاشی در زندگی هیتلر بود؛ او از آن به بعد تفننی نقاشی میکشید، اما به صورت جدی آرزوهایی در سر میپروراند که بعدها دنیا را در آتش جنگ فرو برد ...
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
روباهی به فرزندش گفت: فرزندم از تمام این باغها میتوانی انگور بخوری، غیر از آن باغی که متعلق به ملای دِه است! حتی اگر گرسنه هم ماندی به سراغ آن باغ نرو! روباه جوان از پدرش پرسید: چرا مگر انگور آن باغ سمی است؟ روباه به فرزندش پاسخ داد: نه فرزندم اگر ملا بفهمد که ما از انگور باغش خوردهایم، فتوا میدهد و گوشت روباه را حلال میکند و دودمانمان را به باد میدهد.
#داستان
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
#داستان
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
چنگیزخان نتوانست بخارا را تسخیر کند نامه ای نوشت که هرکس با ما باشد ، در امان است !
اهل بخارا دو گروه شدند ، یک گروه مقاومت کردند و گروه دیگر با او همراه شدند.
چنگیزخان به آن ها نوشت: باهمشهریان مخالف بجنگید ، و هر چه غنیمت بهدست آوردید، از آن شما باشد و حاکمیت شهر را نیز به شما میدهیم !
ایشان پذیرفتند و آتش جنگ بین این دو گروه مسلمان شعلهور شد...
و در نهایت، گروه مزدوران چنگیز خان پیروز شدند
اما شکست بزرگ آن بود که او دستور داد گروه پیروز خلع سلاح و سربریده شوند!
چنگیز گفتهی مشهورش را گفت: اگر اینان وفا میداشتند، به خاطر ما بیگانگان، به برادرانشان خیانت نمیکردند!
*این عاقبت خود فروشان است*.
✳️الكامل في التاريخ_ عزالدین بن اثیر
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
اهل بخارا دو گروه شدند ، یک گروه مقاومت کردند و گروه دیگر با او همراه شدند.
چنگیزخان به آن ها نوشت: باهمشهریان مخالف بجنگید ، و هر چه غنیمت بهدست آوردید، از آن شما باشد و حاکمیت شهر را نیز به شما میدهیم !
ایشان پذیرفتند و آتش جنگ بین این دو گروه مسلمان شعلهور شد...
و در نهایت، گروه مزدوران چنگیز خان پیروز شدند
اما شکست بزرگ آن بود که او دستور داد گروه پیروز خلع سلاح و سربریده شوند!
چنگیز گفتهی مشهورش را گفت: اگر اینان وفا میداشتند، به خاطر ما بیگانگان، به برادرانشان خیانت نمیکردند!
*این عاقبت خود فروشان است*.
✳️الكامل في التاريخ_ عزالدین بن اثیر
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
اواخر سال ۲۰۰۶ بود که خانم #لاکوود، معلم دبیرستان #خاویر نیویورک، از دانشآموزانش خواست تا به عنوان تکلیف، با نوشتن نامهای به نویسندۀ موردعلاقهشان، او را متقاعد کنند از مدرسهشان بازدید کند.
پنج نفر از شاگردان خانم لاکوود نامه را به #کورت_ونهگات نوشتند.
ونهگات که اتفاقا پنج ماه پس از این اتفاق مرد، برای بازدید از مدرسه به علت کهولت سن نیامد.
اما جوابیهای برای دانشآموزان فرستاد.
نامۀ ونهگات چنین بود:
پنجم نوامبر ۲۰۰۶
دبیرستان خاویر، خانم لاکوود، و آقایان پرین، مکفیلی، باتن، ماورِر و کانجیوستای عزیز
بابت نامههای دوستانهتان از شما ممنونم. حقا که خوب بلدید چطور حال یک پیرمرد پیزوری (هشتاد و چهار ساله!) را در روزهای خانهنشینی و به غروب فکر کردنش، خوب کنید. از آنجایی که ریخت فعلیام ایگواناها را هم رو سفید میکند، این روزها دیگر در انظار عموم ول نمیچرخم.
آنچه میخواهم به شما بگویم هم چندان طولانی نیست و توی چند خط جمع و جور میشود.
مختصر و مفید:
به هر هنری که دلتان میخواهد سیخونکی بزنید.
تمرینش کنید اگر حوصلهتان میکشد: موسیقی، آواز، رقص، بازیگری، طراحی، نقاشی
مجسمهسازی، شعر و اگر به مذاقتان خوش میآید نوشتن
خواه داستان، خواه مقاله و یا هر چیز دیگری که اسمش نوشتن است.
فارغ از خوب یا بدش، فارغ از دغدغۀ پول یا شهرت
برای تجربۀ «تعالی»
برای اینکه ببینید درونتان چه خبر است، برای اینکه روحتان را خوب بپرورانید.
جداً عرض میکنم!
همین حالا یک هنری را شروع کنید و آن را تا آخر عمرتان ادامه دهید.
یک نقاشی از خانم لاکوود بکشید. بامزه یا خیلی موقر خیلی فرقی نمیکند.
مسیر مدرسه تا خانه را برقصید.
توی حمام بزنید زیر آواز.
توی پورۀ سیبزمینیتان دوتا چشم و یک بینی و یک دهان بکشید
ادای کُنت دراکولا را دربیاورید، یا هر چیز شبیه این که هم کار هنری محسوب میشود.
این مشق شبتان است.
امیدوارم اگر انجامش ندادید، خانم لاکوود کارتان را با یک صفر بزرگ یکسره کند.
یک شعر ششخطی بنویسید
راجعبه هر چیزی میتواند باشد، ولی بگذارید قافیه داشته باشد.
تنیس بازی کردن هم بدون تور منصفانه نیست.
هرچه در چنته دارید، رو کنید.
ولی به کسی نگویید دارید چه کار میکنید.
شعرتان را به کسی نشان ندهید و آن را برای کسی نخوانید، نه برای دوست دخترتان نه برای خانم لاکوود و مشخصاً نه برای پدر و مادرتان. قبول؟
شعرتان که تمام شد، ریزریزش کنید و تکهها را توی یک سری سطلهای زبالهای که دورترین فاصله را از هم دارند، بریزید.
خودتان به این نتیجه خواهید رسید که تا
همان جایش هم شعرتان کار کرده و پاداشتان را گرفتهاید.
شما «تعالی» را تجربه کردهاید، یاد گرفتید درونتان چه خبر است و خب طبیعتاً روحتان را هم پروراندهاید.
نوشتن را یاد بگیرید
خدا خیرتان بدهد!
#کورت_ونهگات
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
پنج نفر از شاگردان خانم لاکوود نامه را به #کورت_ونهگات نوشتند.
ونهگات که اتفاقا پنج ماه پس از این اتفاق مرد، برای بازدید از مدرسه به علت کهولت سن نیامد.
اما جوابیهای برای دانشآموزان فرستاد.
نامۀ ونهگات چنین بود:
پنجم نوامبر ۲۰۰۶
دبیرستان خاویر، خانم لاکوود، و آقایان پرین، مکفیلی، باتن، ماورِر و کانجیوستای عزیز
بابت نامههای دوستانهتان از شما ممنونم. حقا که خوب بلدید چطور حال یک پیرمرد پیزوری (هشتاد و چهار ساله!) را در روزهای خانهنشینی و به غروب فکر کردنش، خوب کنید. از آنجایی که ریخت فعلیام ایگواناها را هم رو سفید میکند، این روزها دیگر در انظار عموم ول نمیچرخم.
آنچه میخواهم به شما بگویم هم چندان طولانی نیست و توی چند خط جمع و جور میشود.
مختصر و مفید:
به هر هنری که دلتان میخواهد سیخونکی بزنید.
تمرینش کنید اگر حوصلهتان میکشد: موسیقی، آواز، رقص، بازیگری، طراحی، نقاشی
مجسمهسازی، شعر و اگر به مذاقتان خوش میآید نوشتن
خواه داستان، خواه مقاله و یا هر چیز دیگری که اسمش نوشتن است.
فارغ از خوب یا بدش، فارغ از دغدغۀ پول یا شهرت
برای تجربۀ «تعالی»
برای اینکه ببینید درونتان چه خبر است، برای اینکه روحتان را خوب بپرورانید.
جداً عرض میکنم!
همین حالا یک هنری را شروع کنید و آن را تا آخر عمرتان ادامه دهید.
یک نقاشی از خانم لاکوود بکشید. بامزه یا خیلی موقر خیلی فرقی نمیکند.
مسیر مدرسه تا خانه را برقصید.
توی حمام بزنید زیر آواز.
توی پورۀ سیبزمینیتان دوتا چشم و یک بینی و یک دهان بکشید
ادای کُنت دراکولا را دربیاورید، یا هر چیز شبیه این که هم کار هنری محسوب میشود.
این مشق شبتان است.
امیدوارم اگر انجامش ندادید، خانم لاکوود کارتان را با یک صفر بزرگ یکسره کند.
یک شعر ششخطی بنویسید
راجعبه هر چیزی میتواند باشد، ولی بگذارید قافیه داشته باشد.
تنیس بازی کردن هم بدون تور منصفانه نیست.
هرچه در چنته دارید، رو کنید.
ولی به کسی نگویید دارید چه کار میکنید.
شعرتان را به کسی نشان ندهید و آن را برای کسی نخوانید، نه برای دوست دخترتان نه برای خانم لاکوود و مشخصاً نه برای پدر و مادرتان. قبول؟
شعرتان که تمام شد، ریزریزش کنید و تکهها را توی یک سری سطلهای زبالهای که دورترین فاصله را از هم دارند، بریزید.
خودتان به این نتیجه خواهید رسید که تا
همان جایش هم شعرتان کار کرده و پاداشتان را گرفتهاید.
شما «تعالی» را تجربه کردهاید، یاد گرفتید درونتان چه خبر است و خب طبیعتاً روحتان را هم پروراندهاید.
نوشتن را یاد بگیرید
خدا خیرتان بدهد!
#کورت_ونهگات
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
#شریک
بسیاری از آنان، زوج سالخورده را تحسین میکردند و به راحتی میشد فکرشان را از نگاهشان خواند:
«نگاه کنید، این دو نفر عمری است که در کنار یکدیگر زندگی میکنند و چقدر در کنار هم خوشبختند».
پیرمرد برای سفارش غذا به طرف صندوق رفت. غذا سفارش داد، پولش را پرداخت و غذا آماده شد. با سینی به طرف میزی که همسرش پشت آن نشسته بود رفت و رو به رویش نشست.
یک ساندویچ همبرگر، یک بشقاب سیبزمینی خلال شده و یک نوشابه در سینی بود.
پیرمرد همبرگر را از لای کاغذ درآورد و آنرا با دقت به دو تکهی مساوی تقسیم کرد.
سپس سیبزمینیها را به دقت شمرد و تقسیم کرد.
پیرمرد کمی نوشابه خورد و همسرش نیز از همان لیوان کمی نوشید. همین که پیرمرد به ساندویچ خود گاز میزد مشتریان دیگر با ناراحتی به آنها نگاه میکردند و این بار به این فــکر میکردند که آن زوج پیــر احتمالا آن قدر فقیــر هستند که نمی توانند دو ساندویچ سفــارش بدهند.
پیرمرد شروع کرد به خوردن سیبزمینیهایش. مرد جوانی از جای خود برخاست و به طرف میز زوج پیر آمد و به پیر مرد پیشنهاد کرد تا برایشان یک ساندویچ و نوشابه بگیرد. اما پیر مرد قبول نکرد و گفت: «همه چیز رو به راه است، ما عادت داریم در همه چیز شریک باشیم».
مردم کمکم متوجه شدند در تمام مدتی که پیرمرد غذایش را می خورد، پیرزن او را نگاه می کند و لب به غذایش نمیزند.
بار دیگر همان جوان به طرف میز رفت و از آنها خواهش کرد که اجازه بدهند یک ساندویچ دیگر برایشان سفارش بدهد و این دفعه پیر زن توضیح داد: « ما عادت داریم در همه چیز با هم شریک باشیم».
همین که پیرمرد غذایش را تمام کرد، مرد جوان طاقت نیاورد و باز به طرف میز آن دو آمد و گفت: «میتوانم سوالی از شما بپرسم خانم؟»
پیرزن جواب داد: «بفرمایید».
- چرا شما چیزی نمیخورید ؟ شما که گفتید در همه چیز با هم شریک هستید. منتظر چی هستید؟
پیرزن جواب داد: « منتظر #دندانهــــــام»!!!!!
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
بسیاری از آنان، زوج سالخورده را تحسین میکردند و به راحتی میشد فکرشان را از نگاهشان خواند:
«نگاه کنید، این دو نفر عمری است که در کنار یکدیگر زندگی میکنند و چقدر در کنار هم خوشبختند».
پیرمرد برای سفارش غذا به طرف صندوق رفت. غذا سفارش داد، پولش را پرداخت و غذا آماده شد. با سینی به طرف میزی که همسرش پشت آن نشسته بود رفت و رو به رویش نشست.
یک ساندویچ همبرگر، یک بشقاب سیبزمینی خلال شده و یک نوشابه در سینی بود.
پیرمرد همبرگر را از لای کاغذ درآورد و آنرا با دقت به دو تکهی مساوی تقسیم کرد.
سپس سیبزمینیها را به دقت شمرد و تقسیم کرد.
پیرمرد کمی نوشابه خورد و همسرش نیز از همان لیوان کمی نوشید. همین که پیرمرد به ساندویچ خود گاز میزد مشتریان دیگر با ناراحتی به آنها نگاه میکردند و این بار به این فــکر میکردند که آن زوج پیــر احتمالا آن قدر فقیــر هستند که نمی توانند دو ساندویچ سفــارش بدهند.
پیرمرد شروع کرد به خوردن سیبزمینیهایش. مرد جوانی از جای خود برخاست و به طرف میز زوج پیر آمد و به پیر مرد پیشنهاد کرد تا برایشان یک ساندویچ و نوشابه بگیرد. اما پیر مرد قبول نکرد و گفت: «همه چیز رو به راه است، ما عادت داریم در همه چیز شریک باشیم».
مردم کمکم متوجه شدند در تمام مدتی که پیرمرد غذایش را می خورد، پیرزن او را نگاه می کند و لب به غذایش نمیزند.
بار دیگر همان جوان به طرف میز رفت و از آنها خواهش کرد که اجازه بدهند یک ساندویچ دیگر برایشان سفارش بدهد و این دفعه پیر زن توضیح داد: « ما عادت داریم در همه چیز با هم شریک باشیم».
همین که پیرمرد غذایش را تمام کرد، مرد جوان طاقت نیاورد و باز به طرف میز آن دو آمد و گفت: «میتوانم سوالی از شما بپرسم خانم؟»
پیرزن جواب داد: «بفرمایید».
- چرا شما چیزی نمیخورید ؟ شما که گفتید در همه چیز با هم شریک هستید. منتظر چی هستید؟
پیرزن جواب داد: « منتظر #دندانهــــــام»!!!!!
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
کارمندی بعد از دریافت حقوق سوار اتوبوس شلوغی شد تا به منزل برود در اتوبوس دزدی پولش را دزدید.
هنگامیکه راننده اتوبوس پول بلیط از او خواست دست به جیب برد و چیزی نیافت پس از خجالت سرخ شد
و به لکنت افتاد.
راننده با مسخره به او گفت حیا کن خود را آدم مهم و با شخصیتی میدانی درحالی که پول بلیط را ندادی.
به غیرت دزد برخورد و به راننده گفت کرایه استاد را من حساب میکنم!
مرد شریف با لبخند به دزد گفت؛ درود بر تو خداوند امثال شما را در این کشور زیاد کند و سپس مسافران شروع به ستایش دزد کرده و برایش دعا نمودند و دعایشان مستجاب شد
و از آن تاریخ دزدان بیشتر شدند و همچنان ما از آنان تشکر میکنیم
و آنان را میستاییم
و کماکان ما سوار اتوبوس هستیم و دزدان جیبمان را میزنند و ما شکرگزار هستیم!!!
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
هنگامیکه راننده اتوبوس پول بلیط از او خواست دست به جیب برد و چیزی نیافت پس از خجالت سرخ شد
و به لکنت افتاد.
راننده با مسخره به او گفت حیا کن خود را آدم مهم و با شخصیتی میدانی درحالی که پول بلیط را ندادی.
به غیرت دزد برخورد و به راننده گفت کرایه استاد را من حساب میکنم!
مرد شریف با لبخند به دزد گفت؛ درود بر تو خداوند امثال شما را در این کشور زیاد کند و سپس مسافران شروع به ستایش دزد کرده و برایش دعا نمودند و دعایشان مستجاب شد
و از آن تاریخ دزدان بیشتر شدند و همچنان ما از آنان تشکر میکنیم
و آنان را میستاییم
و کماکان ما سوار اتوبوس هستیم و دزدان جیبمان را میزنند و ما شکرگزار هستیم!!!
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
Sometimes there is no next time, no second chance, no time out. Sometimes it's now or never.
يه وقتهايى، بار بعدى وجود نداره، شانس دومى نيست، وقت اضافه و استراحتى نيست... گاهى وقتها، يا الان هست و يا هرگز.
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
يه وقتهايى، بار بعدى وجود نداره، شانس دومى نيست، وقت اضافه و استراحتى نيست... گاهى وقتها، يا الان هست و يا هرگز.
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
جدی بیاید خودمون رو با سن محدود نکنیم
تو قرار نیست تو یه سن معین ازدواج کنی
تو یه سن معین کنکور قبول شی
تو یه سن معین ماشین بخری
همه اینارو گوشه ذهنت نگه دار
و در عین حال سخت تلاش کن بدستشون بیاری اما اگر ی تایمی ک در نظر گرفتی نشد؛ فقط بگو فداسرم!
زندگی اونقدرا هم که فکر میکنی جدی نیست!
#تلنگر
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
تو قرار نیست تو یه سن معین ازدواج کنی
تو یه سن معین کنکور قبول شی
تو یه سن معین ماشین بخری
همه اینارو گوشه ذهنت نگه دار
و در عین حال سخت تلاش کن بدستشون بیاری اما اگر ی تایمی ک در نظر گرفتی نشد؛ فقط بگو فداسرم!
زندگی اونقدرا هم که فکر میکنی جدی نیست!
#تلنگر
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
❌وقتی مطمین باشی که پدر و مادرت خیلی روت حساس هستند ممکنه، با آسیب رساندن و اذیت کردن خودت و با ایجاد احساس گناه در آنها به بعضی از هدفهایت برسی
🔹مثلا با قهر کردن و غذا نخوردن و حبس کردن خودت تو اتاق. و از این آسیب زدن به خودت هم حس خیلی بدی نگیری چون هم مطمینی اونا حواسشون به تو هست، هم مسئولیت تو با اونا هست، و از طرفی هم هر چی بیشتر اذیت میشی حس میکنی اونا دارن کملطفی میکنند و از این طریق احساس قربانی بودن و مظلومیت بیشتری پیدا میکنی.
🔹حالا این نوع الگو ممکنه تا بزرگسالی هم ادامه پیدا کنه و فرد از طریق موندن تو افسردگی و و آسیبزدن به خودش حتی در مقیاس بزرگتر مثل افکار خودکشی و کار نکردن و ... بخواد با تنبیه خودش، والدین را تنبیه کنه در واقع بگه« ببینید چکار با من کردید؟بیایید جلوی منو بگیرید، ببینید چقدر اذیتم کردید مسئولیت این حالم با شمای بیرونی هست، من گناه دارم، منو اذیت کردید، چون بهم حساس هستید منم با زدن خودم شما را میزنم» ولی خیلی وقتا متاسفانه نه نجات دهندهای آن بیرون هست کسی هم بخواد کمکش کنه کمک واقعی را پس میزنه، چون انگار شروع چرخه را فراموش کرده و هم اینکه چون تو این وضعیت موندن امتیازات خاصی هم داره و فرد مجبور نیست در این دنیای سخت و اضطراب برانگیز تلاش و کار کنه و ...
⭕️پ.ن: این فقط میتونه تبیین یک گوشهای از برخی افسردگیها باشه، وگرنه افسردگی دلایل و عوامل متنوعی داره و در مورد همه با این شدت صادق نیست
#روانشناسی
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
🔹مثلا با قهر کردن و غذا نخوردن و حبس کردن خودت تو اتاق. و از این آسیب زدن به خودت هم حس خیلی بدی نگیری چون هم مطمینی اونا حواسشون به تو هست، هم مسئولیت تو با اونا هست، و از طرفی هم هر چی بیشتر اذیت میشی حس میکنی اونا دارن کملطفی میکنند و از این طریق احساس قربانی بودن و مظلومیت بیشتری پیدا میکنی.
🔹حالا این نوع الگو ممکنه تا بزرگسالی هم ادامه پیدا کنه و فرد از طریق موندن تو افسردگی و و آسیبزدن به خودش حتی در مقیاس بزرگتر مثل افکار خودکشی و کار نکردن و ... بخواد با تنبیه خودش، والدین را تنبیه کنه در واقع بگه« ببینید چکار با من کردید؟بیایید جلوی منو بگیرید، ببینید چقدر اذیتم کردید مسئولیت این حالم با شمای بیرونی هست، من گناه دارم، منو اذیت کردید، چون بهم حساس هستید منم با زدن خودم شما را میزنم» ولی خیلی وقتا متاسفانه نه نجات دهندهای آن بیرون هست کسی هم بخواد کمکش کنه کمک واقعی را پس میزنه، چون انگار شروع چرخه را فراموش کرده و هم اینکه چون تو این وضعیت موندن امتیازات خاصی هم داره و فرد مجبور نیست در این دنیای سخت و اضطراب برانگیز تلاش و کار کنه و ...
⭕️پ.ن: این فقط میتونه تبیین یک گوشهای از برخی افسردگیها باشه، وگرنه افسردگی دلایل و عوامل متنوعی داره و در مورد همه با این شدت صادق نیست
#روانشناسی
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#حس_خوب
خانم سمت راست از حریفش سه امتیاز عقب هست که در همین لحظه پای حریفش می پیچه و می افته اما با وجود اینکه میتونست امتیازات عقب افتاده رو جبران کنه و برنده بشه ولی حتی یک حمله واسه کسب امتیاز از حریفش نکرد و با همون نتیجه بازنده شد.
اگر انسانها اخلاقی تربیت می شدند چقدر دنیا زیباتر می شد. این تصاویر و کلیپها را برای دوستانتان ارسال کنید حس خوب را به هم تزریق کنید شاید بتوانیم نقشی در کاهش زشتی ها داشته باشیم.
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
خانم سمت راست از حریفش سه امتیاز عقب هست که در همین لحظه پای حریفش می پیچه و می افته اما با وجود اینکه میتونست امتیازات عقب افتاده رو جبران کنه و برنده بشه ولی حتی یک حمله واسه کسب امتیاز از حریفش نکرد و با همون نتیجه بازنده شد.
اگر انسانها اخلاقی تربیت می شدند چقدر دنیا زیباتر می شد. این تصاویر و کلیپها را برای دوستانتان ارسال کنید حس خوب را به هم تزریق کنید شاید بتوانیم نقشی در کاهش زشتی ها داشته باشیم.
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
عقده ای های تازه به دوران رسیده
تصویر سمت راست صفحه اینستاگرام ملکه موناکو است که برای ولیعهد و خواهرش تولد گرفته
در تصویر سمت چپ هم تولد گرفتن بلاگر ایرانی رو ملاحظه می کنید.
طبیعی است هر چقدر انسانها از درون پر باشند و درست تربیت شده باشند نیاز به قیل و قال و خودنمایی ندارند، از سوی دیگر هر چقدر از درون خالی باشند باید آن کمی ها و کاستیهای درون را با دکور و کارهای عامه پسند پر کرد تا دیگران فکر کنند ما خیلی قوی هستیم....
متاسفانه عامه مردم هم فکر می کنند سمت چپی ها خیلی خوب زندگی می کنند و دنباله رو آنها هستند!!
#سبک_زندگی
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar
تصویر سمت راست صفحه اینستاگرام ملکه موناکو است که برای ولیعهد و خواهرش تولد گرفته
در تصویر سمت چپ هم تولد گرفتن بلاگر ایرانی رو ملاحظه می کنید.
طبیعی است هر چقدر انسانها از درون پر باشند و درست تربیت شده باشند نیاز به قیل و قال و خودنمایی ندارند، از سوی دیگر هر چقدر از درون خالی باشند باید آن کمی ها و کاستیهای درون را با دکور و کارهای عامه پسند پر کرد تا دیگران فکر کنند ما خیلی قوی هستیم....
متاسفانه عامه مردم هم فکر می کنند سمت چپی ها خیلی خوب زندگی می کنند و دنباله رو آنها هستند!!
#سبک_زندگی
#زنـدگـے بـرتر
@zendegyebartar