من و تخیل حسنت، چه یار بهتر ازین؟
به غیر عشق چه ورزم؟ چه کار بهتر ازین؟
به روزگار شدی یارِ من، بحمدالله
دگر چه کار کند روزگار بهتر ازین؟
به غمزه آهوی چشمت، شکارِ مردم کرد
که دید آهوی مردمشکار بهتر ازین؟
ز جرعهی کرمت بیشتر فشان بر من
تو ابر رحمتی، آخر ببار بهتر ازین
تبارک الله ازین سبزه و گلی که تراست!
نبوده است و نباشد بهار بهتر ازین
تو مست جام غروری همیشه، ای زاهد
مباش غره، که رنج خمار بهتر ازین
بِران سمند، که در چابکی و جلوهگری
نیامدهست به میدان سوار بهتر ازین
ز دور چرخ، هلالی، به داغ دل خوش باش
طمع ز کوکب طالع مدار بهتر ازین
#هلالی_جغتایی
@zhinestan
به غیر عشق چه ورزم؟ چه کار بهتر ازین؟
به روزگار شدی یارِ من، بحمدالله
دگر چه کار کند روزگار بهتر ازین؟
به غمزه آهوی چشمت، شکارِ مردم کرد
که دید آهوی مردمشکار بهتر ازین؟
ز جرعهی کرمت بیشتر فشان بر من
تو ابر رحمتی، آخر ببار بهتر ازین
تبارک الله ازین سبزه و گلی که تراست!
نبوده است و نباشد بهار بهتر ازین
تو مست جام غروری همیشه، ای زاهد
مباش غره، که رنج خمار بهتر ازین
بِران سمند، که در چابکی و جلوهگری
نیامدهست به میدان سوار بهتر ازین
ز دور چرخ، هلالی، به داغ دل خوش باش
طمع ز کوکب طالع مدار بهتر ازین
#هلالی_جغتایی
@zhinestan
به چه چیز جهان دلم خوش بود؟
ته صف غصه ی جلو خوردن!؟
در عرق خانه با وضو بودن!؟
توی مسجد تلوتلو خوردن!؟
به چه چیز جهان دلم خوش بود؟
متحد بودن از تناقضها!؟
به وزیران ریشپرفسوری
خواندن روزنامه با بزها!؟
به چه چیز جهان دلم خوش بود ؟
به هدف داشتن، وسیله شدن!؟
لگد انداختن به مادهی خوب
زیر یک سقف همطویله شدن!؟
واقعن چیست دلخوشی کردن
گریه کردن کنار جوک خواندن!؟
جملهی «دوستت ندارم» را
از دو تا چشم نیمهرک خواندن!؟
واقعن چیست این جهان وطنی
توی یک پیرهن، همآغوشی!؟
تا خود صبح منتظر بودن
خیره بودن به خالیِ گوشی!؟
واقعن چیست این جهان کثیف؟
پشت کردن به کیسهکشهایش!؟
حلقهداری و حقحق و هوهو!؟
کش شلوار و کشمکشهایش!؟
به چه چیز جهان دلم خوش بود؟
خوردن چشمهای آلوچه!؟
اعتیادم به چند جای تنت
به فروش مواد در کوچه!؟
به فلافل، به فلسفه، اتوبوس
بعد، آروغ و خروپف بودن
از خودت داستان درآوردن
صبح «گورگی» و شب «چخوف» بودن
یا شکنجه شدن به خاطر تو
بعد لیوان و قرص خوابیدن!؟
فکر کردن به فحشهای رکیک
با زن بازپرس خوابیدن!؟
تو که عقل حسابیام هستی
علت دیرخوابیام هستی
تو که حمام میکنی هر صبح
ماهی قلبآبیام هستی
تو که با چشمهای بادامیت
سین و شین قشنگ شهرامیت
باختهای همیشهی جنسیت
با وقوف خود از خوشاندامیت
تو که هر صبح میرسی به خودت
بعد با چهرهی نو میآیی
تو که هر عصر با دوتا گنجشک
از کلاس پیانو میآیی
بلدی پستخانهای را که
بیفرستنده نامهام بدهی!؟
مثل یک خط چشم، یک روزی
بعد گریه ادامهام بدهی!؟
چقدر نیستی و این شب جغد
به من و پلکهام خود را بست
قرص را میخورم نمیدانم
به تو هم واقعن دلم قرص است!؟
#شهرام_میرزایی
@zhinestan
ته صف غصه ی جلو خوردن!؟
در عرق خانه با وضو بودن!؟
توی مسجد تلوتلو خوردن!؟
به چه چیز جهان دلم خوش بود؟
متحد بودن از تناقضها!؟
به وزیران ریشپرفسوری
خواندن روزنامه با بزها!؟
به چه چیز جهان دلم خوش بود ؟
به هدف داشتن، وسیله شدن!؟
لگد انداختن به مادهی خوب
زیر یک سقف همطویله شدن!؟
واقعن چیست دلخوشی کردن
گریه کردن کنار جوک خواندن!؟
جملهی «دوستت ندارم» را
از دو تا چشم نیمهرک خواندن!؟
واقعن چیست این جهان وطنی
توی یک پیرهن، همآغوشی!؟
تا خود صبح منتظر بودن
خیره بودن به خالیِ گوشی!؟
واقعن چیست این جهان کثیف؟
پشت کردن به کیسهکشهایش!؟
حلقهداری و حقحق و هوهو!؟
کش شلوار و کشمکشهایش!؟
به چه چیز جهان دلم خوش بود؟
خوردن چشمهای آلوچه!؟
اعتیادم به چند جای تنت
به فروش مواد در کوچه!؟
به فلافل، به فلسفه، اتوبوس
بعد، آروغ و خروپف بودن
از خودت داستان درآوردن
صبح «گورگی» و شب «چخوف» بودن
یا شکنجه شدن به خاطر تو
بعد لیوان و قرص خوابیدن!؟
فکر کردن به فحشهای رکیک
با زن بازپرس خوابیدن!؟
تو که عقل حسابیام هستی
علت دیرخوابیام هستی
تو که حمام میکنی هر صبح
ماهی قلبآبیام هستی
تو که با چشمهای بادامیت
سین و شین قشنگ شهرامیت
باختهای همیشهی جنسیت
با وقوف خود از خوشاندامیت
تو که هر صبح میرسی به خودت
بعد با چهرهی نو میآیی
تو که هر عصر با دوتا گنجشک
از کلاس پیانو میآیی
بلدی پستخانهای را که
بیفرستنده نامهام بدهی!؟
مثل یک خط چشم، یک روزی
بعد گریه ادامهام بدهی!؟
چقدر نیستی و این شب جغد
به من و پلکهام خود را بست
قرص را میخورم نمیدانم
به تو هم واقعن دلم قرص است!؟
#شهرام_میرزایی
@zhinestan
این زندگی اشتباه معنی شده مرگ؟
یا رمزگذاری شدهام با کد مرگ؟
تو زنده به روزمرگیهایت باش
یک روز سؤال میکنم از خود مرگ
#حمیدرضا_وطن_خواه
@zhinestan
یا رمزگذاری شدهام با کد مرگ؟
تو زنده به روزمرگیهایت باش
یک روز سؤال میکنم از خود مرگ
#حمیدرضا_وطن_خواه
@zhinestan
میرفتم از جهان جهالت
تا از کلاس درس نخواندن
چیزی به یاد داشتهباشم
امّا برای درس نخواندن
حتی بدون مدرسهرفتن
باید سواد داشتهباشم
در هر دقیقهای غم هر روز!
من را غمی دوباره بیاموز
یا مرهمی دوباره بیاموز
دور از تو ممکن است بپوسم
باید تو را مدام ببوسم
تا امتداد داشته باشم
باید برای زلف پریشان
رویا و باد یار بمانند
باید هزار دختر عاشق
هر شب در انتظار بمانند
باید هزار نامهی غمگین
در دست باد داشته باشم
پرهیز کردم از بت سنگی
پرهیز کردم از بت چوبی
پرهیز کردم از تو که خوبی
در سینهای همیشهی تیغت!
از نوع زخمهای عمیقت
شاید زیاد داشته باشم
باید بترسم از بت ساده
باید بترسم از بت رنگی
باید بترسم از تو که سنگی!
در سینهای همیشهی تیغت!
گاهی ببر گلوی خودت را
تا اعتماد داشته باشم
یکبار دوختم و بریدم
دندانِ لق نبود و کشیدم
یعنی به این نتیجه رسیدم
با خود قرارداد ببندم
من یک قرارداد مفیدم
باید مفاد داشته باشم
#رحمت_اله_رسولی_مقدم
@zhinestan
تا از کلاس درس نخواندن
چیزی به یاد داشتهباشم
امّا برای درس نخواندن
حتی بدون مدرسهرفتن
باید سواد داشتهباشم
در هر دقیقهای غم هر روز!
من را غمی دوباره بیاموز
یا مرهمی دوباره بیاموز
دور از تو ممکن است بپوسم
باید تو را مدام ببوسم
تا امتداد داشته باشم
باید برای زلف پریشان
رویا و باد یار بمانند
باید هزار دختر عاشق
هر شب در انتظار بمانند
باید هزار نامهی غمگین
در دست باد داشته باشم
پرهیز کردم از بت سنگی
پرهیز کردم از بت چوبی
پرهیز کردم از تو که خوبی
در سینهای همیشهی تیغت!
از نوع زخمهای عمیقت
شاید زیاد داشته باشم
باید بترسم از بت ساده
باید بترسم از بت رنگی
باید بترسم از تو که سنگی!
در سینهای همیشهی تیغت!
گاهی ببر گلوی خودت را
تا اعتماد داشته باشم
یکبار دوختم و بریدم
دندانِ لق نبود و کشیدم
یعنی به این نتیجه رسیدم
با خود قرارداد ببندم
من یک قرارداد مفیدم
باید مفاد داشته باشم
#رحمت_اله_رسولی_مقدم
@zhinestan
ز بعد ما نه غزل نی قصیده میماند
ز خامهها دو سه اشک چکیده میماند
چمن به خاطر وحشترسیده میماند
بساط غنچه به دامانِ چیده میماند
ثبات عیش که دارد که چون پر طاووس
جهان به شوخی رنگ پریده میماند
شرار ثابت و سیاره دام فرصت کیست
فلک به کاغذ آتشرسیده میماند
کجا بریم غبار جنون که صحرا هم
ز گردباد به دامانِ چیده میماند
ز غنچهی دل بلبل سراغ پیکان گیر
که شاخ گل به کمانِ کشیده میماند
بغیر عیب خودم زین چمن نمانْد به یاد
گلی که میدمد از خود به دیده میماند!
قدح به بزم تو یارب سر بریدهی کیست؟
که شیشه هم به گلوی بریده میماند
غرور آینهی خجلت است پیران را
کمان ز سرکشی خود خمیده میماند
هجوم فیض در آغوش ناتوانیهاست
شکست رنگ به صبح دمیده میماند
در این چمن به چه وحشت شکستهای دامن؟
که میروی تو و رنگ پریده میماند
به نام محض قناعت کن از نشان عدم
دهان یار به حرف شنیده میماند
ز سینه گر نفسی بیتو میکشد بیدل
به دودِ از دلِ آتشکشیده میماند.
#بیدل
@zhinestan
ز خامهها دو سه اشک چکیده میماند
چمن به خاطر وحشترسیده میماند
بساط غنچه به دامانِ چیده میماند
ثبات عیش که دارد که چون پر طاووس
جهان به شوخی رنگ پریده میماند
شرار ثابت و سیاره دام فرصت کیست
فلک به کاغذ آتشرسیده میماند
کجا بریم غبار جنون که صحرا هم
ز گردباد به دامانِ چیده میماند
ز غنچهی دل بلبل سراغ پیکان گیر
که شاخ گل به کمانِ کشیده میماند
بغیر عیب خودم زین چمن نمانْد به یاد
گلی که میدمد از خود به دیده میماند!
قدح به بزم تو یارب سر بریدهی کیست؟
که شیشه هم به گلوی بریده میماند
غرور آینهی خجلت است پیران را
کمان ز سرکشی خود خمیده میماند
هجوم فیض در آغوش ناتوانیهاست
شکست رنگ به صبح دمیده میماند
در این چمن به چه وحشت شکستهای دامن؟
که میروی تو و رنگ پریده میماند
به نام محض قناعت کن از نشان عدم
دهان یار به حرف شنیده میماند
ز سینه گر نفسی بیتو میکشد بیدل
به دودِ از دلِ آتشکشیده میماند.
#بیدل
@zhinestan
#بازنشر
دوشیزهی مُزلّفّهی تخس تخمجن!
یونان مات و مبهوت از غیبت هلن!
پاریسهی جوانی لندن خراب تو!
دوشیزوفرنی مثلن مبتلا به من!
تندیسهی ظنین به مضامین اهل فن!
چشمان سگسلیطهی حاضرجواب تو!
_
ای مار خفته بر دَمَرآباد غاشیه!
متن به فاکرفتهی اسناد فَکّهات...
سرگیجههای سرزده از سمت حاشیه
چشمان مادهشِمرِ تو کِی حمله میکنند
بر این حسین منزوی خفته در دلم؟
ای سگ به روح بخت من از انتخاب تو!
_
همچیزهی مُحجَّبهی نسبتن شریف!
بدچیزهی چَپیده در آن پیکر نحیف!
اسکیزوفرنی شب پیچیده در لحاف!
اجرای مجریانه و خِلط آور شیاف
سِکسیده بر ملافه و لافیده در سه جاف
مَدِّ مداد ... خطِّ الف در کتاب تو
_
امکان خائنانهترین عاشقانگی
امکان چندشوهرگیهای ممکنه
زهد به هرزرفتهی زنهای محصنه
هرچیزهی کمینزده روی فساد من
کِرمیده در مجاری تَنگ و گشاد من
رشتهبهرشته این شب گیسومَآب تو
_
قلبینهات در آن یخه قندیل یخیخه
بر سینهات لمیده شترها به شخشخه
سگلیسهی عجوزهی تا قسمتی غریب
بیچیزهی خزیده به سامانهی رقیب
تبریزهی مریضهی از بیخ بیخیال
که شببهشب فرشته میآمد به خواب تو
_
تا محسن مرادی ما ریده متن را
دهلیزخور کند غم قلب تو بطن را
خاریده در دهان تو اکسیر «زقنبود»*
پاریدهی متون عتیق از کهنکبوت
لزبیده دختران کرج با زن عموت
پس ما عروسکیم فقط در رکاب تو؟
_
این جاده را بگیر و سر راه را بکش
حالا به عمر رفته فقط آه را بکش
تخم خروسهات که بر سفره رنگی و
با دامن گشاد تظاهر به تنگی و
ای کاش با قشون بلایا بجنگی و
کم چشم تشنه کشته بگیرد سراب تو
_
بادی ازآن دریچه به سویم رها نما
این بادبادک دل ما را هوا نما
دست مرا بگیر که خیلی جوانما
دیگر ترا کنار مترسک نبینما...
#محمد_رضا_حاج_رستمبگلو
@zhinestan
دوشیزهی مُزلّفّهی تخس تخمجن!
یونان مات و مبهوت از غیبت هلن!
پاریسهی جوانی لندن خراب تو!
دوشیزوفرنی مثلن مبتلا به من!
تندیسهی ظنین به مضامین اهل فن!
چشمان سگسلیطهی حاضرجواب تو!
_
ای مار خفته بر دَمَرآباد غاشیه!
متن به فاکرفتهی اسناد فَکّهات...
سرگیجههای سرزده از سمت حاشیه
چشمان مادهشِمرِ تو کِی حمله میکنند
بر این حسین منزوی خفته در دلم؟
ای سگ به روح بخت من از انتخاب تو!
_
همچیزهی مُحجَّبهی نسبتن شریف!
بدچیزهی چَپیده در آن پیکر نحیف!
اسکیزوفرنی شب پیچیده در لحاف!
اجرای مجریانه و خِلط آور شیاف
سِکسیده بر ملافه و لافیده در سه جاف
مَدِّ مداد ... خطِّ الف در کتاب تو
_
امکان خائنانهترین عاشقانگی
امکان چندشوهرگیهای ممکنه
زهد به هرزرفتهی زنهای محصنه
هرچیزهی کمینزده روی فساد من
کِرمیده در مجاری تَنگ و گشاد من
رشتهبهرشته این شب گیسومَآب تو
_
قلبینهات در آن یخه قندیل یخیخه
بر سینهات لمیده شترها به شخشخه
سگلیسهی عجوزهی تا قسمتی غریب
بیچیزهی خزیده به سامانهی رقیب
تبریزهی مریضهی از بیخ بیخیال
که شببهشب فرشته میآمد به خواب تو
_
تا محسن مرادی ما ریده متن را
دهلیزخور کند غم قلب تو بطن را
خاریده در دهان تو اکسیر «زقنبود»*
پاریدهی متون عتیق از کهنکبوت
لزبیده دختران کرج با زن عموت
پس ما عروسکیم فقط در رکاب تو؟
_
این جاده را بگیر و سر راه را بکش
حالا به عمر رفته فقط آه را بکش
تخم خروسهات که بر سفره رنگی و
با دامن گشاد تظاهر به تنگی و
ای کاش با قشون بلایا بجنگی و
کم چشم تشنه کشته بگیرد سراب تو
_
بادی ازآن دریچه به سویم رها نما
این بادبادک دل ما را هوا نما
دست مرا بگیر که خیلی جوانما
دیگر ترا کنار مترسک نبینما...
#محمد_رضا_حاج_رستمبگلو
@zhinestan
چشم میبندم و میخندی و میبینم باز
این جهان عالم تصویر نباید باشد
همهی آنچه که شد، گاه نباید بشود
و قضا عامل تقدیر نباید باشد
اولش چالهای و بر رخ هر ماهی عشق!
آخرش منتظری و تهِ هر چاهی عشق!
مطلع فال منی، باز چه میخواهی عشق؟!
قتل این خسته به شمشیر؟ نباید باشد...
شاعری گونهی دردآوری از حرافیست
هر چه از عشق نوشتند و نوشتی کافیست
عشق میماند و این آخر بیانصافیست!
مرگ پایان اساطیر نباید باشد
چه بلایی سر این شعر، نگاهم آورد
تف به چشمان خودم! تف به جهانبینی درد!
هر چه شستم بخدا رنگ جهان فرق نکرد
آسمان این همه دلگیر، نباید باشد
اینکه من عمق سقوطم دو برابر بوده
گلهای نیست... غمی نیست... مقدر بوده
آسمان جای کسی نیست که بیپر بوده
آدمیزاد که جوگیر نباید باشد!
همهی شهر بخوابند اگر، بیدارم
بین آرامش و دستان خودم، دیوارم
من پر از دلهرهام، طالع نحسی دارم
ماه میلاد کسی «تیر» نباید باشد
#محسن_انشایی
از مجموعه ی #چهره_اصلی
#انتشارات_نزدیکتر
@zhinestan
این جهان عالم تصویر نباید باشد
همهی آنچه که شد، گاه نباید بشود
و قضا عامل تقدیر نباید باشد
اولش چالهای و بر رخ هر ماهی عشق!
آخرش منتظری و تهِ هر چاهی عشق!
مطلع فال منی، باز چه میخواهی عشق؟!
قتل این خسته به شمشیر؟ نباید باشد...
شاعری گونهی دردآوری از حرافیست
هر چه از عشق نوشتند و نوشتی کافیست
عشق میماند و این آخر بیانصافیست!
مرگ پایان اساطیر نباید باشد
چه بلایی سر این شعر، نگاهم آورد
تف به چشمان خودم! تف به جهانبینی درد!
هر چه شستم بخدا رنگ جهان فرق نکرد
آسمان این همه دلگیر، نباید باشد
اینکه من عمق سقوطم دو برابر بوده
گلهای نیست... غمی نیست... مقدر بوده
آسمان جای کسی نیست که بیپر بوده
آدمیزاد که جوگیر نباید باشد!
همهی شهر بخوابند اگر، بیدارم
بین آرامش و دستان خودم، دیوارم
من پر از دلهرهام، طالع نحسی دارم
ماه میلاد کسی «تیر» نباید باشد
#محسن_انشایی
از مجموعه ی #چهره_اصلی
#انتشارات_نزدیکتر
@zhinestan
نشست گوشهی ایوان بلا درست کند
برای پردهی حکمت حیا درست کند
غریبه بود ولی حرف از آشنایی زد
و گفت کار شما را دعا درست کند!
کجاست او؟ همه در حال دستوپازدنیم
برای این همه موسی عصا درست کند
خدا دچار فراموشیست و یادش نیست
برای رفع بلایش دوا درست کند
بنای خانهی ما را که کج نبود چرا
خراب میکند؟ اصلاً چرا درست کند؟
نه اینکه کفر بگویم، بعید میدانم
دل شکستهی ما را خدا درست کند
#سید_سعيد_عربی
@zhinestan
برای پردهی حکمت حیا درست کند
غریبه بود ولی حرف از آشنایی زد
و گفت کار شما را دعا درست کند!
کجاست او؟ همه در حال دستوپازدنیم
برای این همه موسی عصا درست کند
خدا دچار فراموشیست و یادش نیست
برای رفع بلایش دوا درست کند
بنای خانهی ما را که کج نبود چرا
خراب میکند؟ اصلاً چرا درست کند؟
نه اینکه کفر بگویم، بعید میدانم
دل شکستهی ما را خدا درست کند
#سید_سعيد_عربی
@zhinestan